• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 4549
تعداد نظرات : 278
زمان آخرین مطلب : 3187روز قبل
آموزش و تحقيقات

نویسنده:سید مصطفی تقوی
در مسیر پر پیچ و خم تحولات ایران از نهضت مشروطیت تا کودتای 1299، نهضت جنگل از جمله پدیده‌هایی است که نمی‌توان آن را نادیده گرفت. انگیزه‌ها و اهداف نهضت، ترکیب رهبران نهضت و رفتارشناسی آنان، فرایند تحولات نهضت، سرنوشت و سرانجام آن، هر کدام مسائل مهمی هستند که مطالعه و آسیب‌شناسی آنها می‌تواند تجربه‌های ارزشمندی را در اختیار خواننده قرار دهد. پرداختن به این مقوله‌ها بیرون از هدف این نوشته است. در این مقال تنها به تأثیر یا عدم تأثیر نهضت جنگل در وقوع کودتای 1299 اشاره کوتاهی می‌شود.
در جنگ روانی که انگلیسیها به منظور بسترسازی برای وقوع کودتا در ایران به راه انداخته بودند، بزرگنمایی خطر بلشویسم و به تبع آن خطر نهضت جنگل، نقش مهمی داشت. انگلیسیها به خوبی می‌دانستند و اذعان داشتند که « خلق و خوی ایرانی مستعد ویروس بلشویسم نیست»، اما آنچنان بر خطر بلشویسم تأکید می‌کردند که بسیاری از ایرانیان باورشان شده بود. گفته می‌شود هنگامی که نیروهای قزاق به رهبری رضاخان و سید ضیاءالدین طباطبایی، سحرگاه سوم اسفند 1299 وارد تهران شدند، در جریان بگیر و ببندهای آنها، برخی از بازداشت‌شدگان قبل از کودتا که در زندان به سر می‌بردند، هنگامی که توانستند از زندان فرار کرده و به خیابان بیایند، چنین پنداشتند که اشغال‌کنندگان تهران، حتماً همان بلشویکهایی هستند که مدتها خبر ورود قریب‌الوقوع آنها به تهران بر سر زبانها افتاده بود! از این رو، برای اینکه از شرّ اشغالگران رها شوند، برای خوشایند آنها فریاد « زنده باد بلشویسم» سر می‌دادند!
به هر حال کودتای 1299 به وقوع پیوست، اما این پرسش مهم باقی می‌ماند که آیا واقعاً نهضت جنگل و به ویژه شاخه بلشویکی آن می‌توانست تهران را تصرف کند؟ برای پاسخ به این پرسش دو نکته را باید مورد توجه قرار داد. یکی سیاست روسیه شوروی در قبال ایران، و دیگری، میزان توانایی و امکانات نهضت جنگل. درباره سیاست روسیه شوروی نباید از دیده به دور داشت که اگرچه در میان برخی از سیاستمداران و نظامیان آن دولت، تمایل به سلطه بر ایران و ایجاد یک دولت دست‌نشانده در ایران وجود داشت، اما اسناد و منابع تاریخی موجود روشن می‌سازند که در آن برهه، دیدگاه رسمی و رویکرد مسلط در سیاستگزاریهای شوروی بر عدم مداخله در امور ایران استوار بود. حضور نیروهای شوروی در نواحی شمالی ایران نیز معلول ترس آنها از دسیسه‌های انگلیسیها بوده و بیشتر جنبه دفاعی داشت. اما درباره میزان توانایی نهضت جنگل باید به سیر تحولات آن توجه داشت. به نظر می‌رسد آن نهضت سه مرحله مهم را پشت سر گذاشت. مرحله اول از آغاز نهضت در هنگامه جنگ جهانی اول تا تأسیس جمهوری، مرحله دوم دوره جمهوری، مرحله سوم دوره پس از شکست جمهوری.
در هر کدام از مراحل سه گانه یادشده، نهضت موقعیت ویژه‌ای داشت. در مرحله اول، قدرت نهضت در استانهای گیلان و مازندران به گونه‌ای بود که دانسترویل، فرمانده نظامیان انگلیس، در زمستان 1296ش برای عبور نیروهای خود از قزوین به شمال کشور، ناگزیر بود که با میرزا کوچک خان قرارداد منعقد کرده و امتیازاتی به او بدهد. مرحله دوم نهضت با تأسیس حکومت جمهوری با شرکت بلشویکها در خرداد 1299 آغاز می‌شود و در اوایل مرداد همان سال با کودتای بلشویکها بر ضد میرزا کوچک خان عملاً این مرحله به پایان می‌رسد. تأسیس حکومت جمهوری اگرچه به ظاهر اوج اقتدار نهضت را نشان می‌داد، اما به واقع، آغاز مرگ نهضت نیز بود، زیرا با حذف میرزا کوچک خان از نهضت و سلطه انحصاری بلشویکها بر آن، نهضت پایگاه مردمی و مشروعیت خود را که پیش از این نیز به علت عملکردهای هنجارشکنانه برخی از رهبران نهضت آسیب دیده بود، به تمام از دست داد. بدین ترتیب، مرحله سوم نهضت از مرداد ماه 1299 در چنین فضایی شروع شد. زمام امور به دست افرادی همچون احسان‌الله خان و خالو قربان افتاد و آنها در اطلاعیه‌ای برنامه خود را چنین اعلام کردند: 1. تشکیلات ارتش سرخ ایران مطابق ارتش روسیه و حمله به تهران 2. لغو اختیارات مالکین و امحای اصول ملوک‌الطوایفی 3. رفع احتیاجات اصلی کارگران شهر و دهات. در چنین شرایطی که میرزا کوچک ناگزیر رشت را ترک کرده و به جنگل پناه برده بود، بلشویکها یکه تاز میدان شده بودند. رفتار آنان با مردم به اندازه‌ای نامناسب بود که توده‌های مردم هر لحظه آرزو می‌کردند که قوای دولت مرکزی به یاری آنان بشتابند و در این راه حاضر به هرگونه کمک و همکاری با قوای قزاق بودند. در چنین شرایطی نیروهای دولت مرکزی که تا چندی پیش از این از پیشرفت در مازندران و گیلان ناامید شده بودند، حمله به بلشویکها را آغاز کردند و مردم نیز به آنان کمک می‌کردند. بلشویکها فرار را بر قرار ترجیح دادند. مسیو یقیکیان در روزنامه ایران کنونی در این باره نوشت: « صبح زود من از منزل بیرون آمدم اولین اشخاصی را که دیدم بلومکین و دکتر بلینکی بودند که اتومبیل خود را پر از کالا و اجناس کرده و از رشت به طرف انزلی پیش می‌رفتند و طوری عجله داشتند که حتی جواب سلام مرا هم ندادند».
همین وضعیت تا پایان سال 1299 و پس از آن نیز تا پایان رسمی عمر نهضت یعنی نیمه دوم سال 1300 ادامه داشت. حال با وجود چنین وضعیتی آیا می‌توان گفت که نهضت جنگل در نیمه دوم سال 1299 قادر به تهدید تهران بوده است؟
دوشنبه 11/9/1392 - 23:18
آموزش و تحقيقات


1. این قیام ها كه ما شاهدش بودیم؛ ایجادش همه از علما بود...

امام خمینی(رحمت الله علیه) :
این قیام هایی كه در این صد سال شده است از كی بوده؟ چند قیام در این صد سال؟ كی رأس این ها بوده؟ قیام تنباكو مرحوم میرزا بود. قیام مشروطه از نجف آقایان نجف، از ایران علمای ایران ایجاد كردند. این چند قیامی كه ما شاهدش بودیم همه از علما بود. علمای اصفهان قیام كردند. رأسشان مرحوم حاج آقا نورالله بود. علمای تبریز قیام كردند. علمای مشهد قیام كردند... در این صد سال هرچه قیام بوده است تقریباً از این ها بوده، تبریز هم خیابانی هم یكی از آقایان. بله، جنگل هم بوده اند. آن ها هم بوده اند، اما در اقلیّت بودند. عمده اش این ها بودند.
مقام معظم رهبری(مدّظله العالی):
در قیام میرزا كوچك خان و مسایل گوناگون دیگر پای علمای اسلامی در میان و مشهود است...
اگر بخواهیم به تاریخ برگردیم، همه جا پای بینش دینی و سررشته داران امور دینی مردم را می بینیم. قیام میرزای شیرازی، مسأله مشروطیت، قیام مدرس، قیام میرزا كوچك خان و مسایل گوناگون دیگر، چه قبل از دوران پهلوی، چه در دوران پهلوی ... همه جا، پای انگیزه ی دین و به طور مشخص تر، پای علمای اسلامی در میان و مشهود است، اما آن مبارزه ای كه به صورت كامل، از طرف روحانیون طراحب بشود، از طرف روحانیون، مردم به آن مبارزه دعوت بشوند، از طرف روحانیون، سازماندهی بشوند، از طرف روحانیون، ایدئولوژی آن مبارزه، همه جا منتشر بشود... تا قبل از سال 41 نبود.

2. میرزا نماد بیداری اسلامی

دكتر علی اكبر ولایتی:
میرزا كوچك خان، مسلمانی معتقد، و مبارزی وطن خواه و نستوه بود و نهضت او خاستگاه دینی و مردمی داشت.
نهضت جنگل به رهبری میرزاكوچك خان جنگلی در شرایطی شكل گرفت كه همه جای سرزمین ایران آماده ی قیام های آزادی بخش برای پایان بخشیدن به حضور بیگانگان و پایان دادن به اوضاع آشفته درون مرزها بود. نهضت جنگل مقارن با بروز جنگ جهانی اول در سال 1914 شكل گرفت.
با توجه به اوضاع سیاسی و اجتماعی آن زمان هدف های عمده ی نهضت عبارت بود از: اخراج نیروهای بیگانه، برقراری امنیت، رفع بی عدالتی و مبارزه با خودكامگی و استبداد.
در پی انقلاب اكتبر 1917 روسیه، و متاركه ی روسیه از جنگ جهانی اول، دولت انقلابی دستور بازگشت نیروهای روس را صادر كرد. در این میان انگلیس بی رقیب ماند و در ایران به قدرت فعال مایشاﺀ تبدیل گردید؛ از همین رو تصمیم گرفت تا نهضت جنگل را كه كانون اصلی تهدید منافع خود می دانست، از میان بردارد. براساس این برنامه عده زیادی از اهالی منطقه شمال را به جرم ارتباط با قوای جنگل دستگیر و به مناطق دیگر تبعید كرد.

3. صلابت و پایداری اعتقادی میرزا...

فتح الله كشاورز؛ محقق و گردآورنده ی اسناد نهضت جنگل
شاید بتوانم بگویم میرزای جنگلی به امامان معصوم و بیش از همه به امام حسین(علیه السلام) اقتدا می كرد. در بیشتر حملاتی كه انجام می داد، یا هنگامی كه مورد تهاجم قرار می گرفت، به قیام امام حسین(ع) استناد می كرد و می گفت: «پیش می رویم، یا كشته می شویم و به راهی می رویم كه امام حسین(علیه السلام) رفت، یا پیروز می شویم».
ما معتقدیم كه پای بندی دینی و مذهبی میرزا تنها به دوران طلبگی او مربوط نمی شود، بلكه در مقام مدیریت نهضت به عنوان یك اصل مورد توجه او است و شواهد تاریخی نیز این انگاره را تأیید می كند. از نامه های موجود میرزا به روس ها همین مطلب اثبات می شود. او از ابتدا با تبلیغ مرام كمونیستی در ایران، مخالفت آشكار و صریح كرد؛ در حالی كه هدف عمده ی روس ها تأثیرگذاری افكارشان بر مردم ایران بود. میرزا به هیچ وجه زیر بار خواسته ی آن ها نرفت و به آن ها اجازه تبلیغ نداد، بلكه شدت مخالفت او تا آن جا بود كه طرفداران روس ها برایشان پیغام فرستادند كه میرزا زیر بار نمی رود و همراهی نمی كند. میرزا شش دانگ حواسش جمع این قضیه بود.
بُعد مدیریتی میرزا بسیار برجسته و بارز و از ظرفیت و پختگی عمیق برخوردار است؛ از همین رو افراد با گرایشات مختلف دور او جمع می شدند. توانایی جذب افراد مختلف با سلیقه ها و افكار گوناگون حول محور هدف مشترك، كار هر كس نیست. اگر نهضت به نتیجه نرسید، ربطی به ضعف های میرزا ندارد و نباید علت را در ضعف شخصیتی، یا مدیریتی میرزا جست و جو كرد؛ همان گونه كه امام حسین(علیه السلام) خودشان را مأمور به انجام وظیفه می دانستند و برایشان مهم نبود كه نتیجه چه خواهد شد، میرزا نیز با تأسی به مولایش همین كار را كرد. او ایمان داشت كه باید با تجاوز خارجی و بی كفایتی حكومت داخلی مقابله كرد، ولی مهم نیست كه این تلاش به نتیجه برسد، یا نرسد، بلكه هدف این است كه وظیفه را دنبال كند، البته نمی توان گفت كه نهضت جنگل به نتیجه نرسید؛ چرا كه تأثیرات بسیار مثبت در كشور و تاریخ ما داشت. جنگلی ها به كشور خدمت زیادی كردند. در این راه آدم های مخلص و صالح آمدند، و در راه خدا گمنام جنگیدند و گمنام كشته شدند، امّا خون پاك آن ها، بر جریان های بعدی تأثیر گذاشت.
موفقیت های نهضت جنگل مدیون صلابت و پایداری اعتقادی میرزا است. او انسانی صددرصد معتقد به مبانی دینی و حفظ استقلال كشور بود. طبق قرارداد 1907 استقلال ایران زیر پا گذاشته شد و كشور از هر سو مورد تهاجم قرار گرفت. برای میرزا دو ركن اصلی در حركت جنگل مهم بود:
1. پیاده كردن اصول اعتقادی
2. حفظ استقلال كشور؛ و به همین خاطر شوروی نتوانست به هدفش برسد.
او از این نظر زبان زد مردم گیلان بود. میرزا هر كاری كه می خواست انجام دهد، ابتدا استخاره می كرد. هر درگیری و جنگی كه پیش می آمد میرزا به قرآن و روایات و دستورات ائمه استناد می كرد. برای مردم مشخص بود كه راه میرزا از اعتقاداتش نشأت می گیرد.
منبع: نشریه نامه جامعه شماره 39
دوشنبه 11/9/1392 - 23:18
آموزش و تحقيقات
داستان جنگل و میرزا کوچک خان

نویسنده : رضا لیمودهی



 
 
 
پیرامون نهضت جنگل و شخصیت میرزا کوچک جنگلى تاکنون کتاب هاى بسیارى نوشته شده ، که از زاویه ى دید تاریخ و تحلیل اسناد به آن نهضت و بارزترین شخصیت آن پرداخته اند. در کنار کتاب هاى تاریخى چند کتاب نیز در قالب رمان و داستان به چشم مى آیند. این آثار داستانى معدود بنابر سنت رایج داستان نویسى ایران، نیم نگاهى به الگوهاى کلاسیک خارجى در زمینه ى رمان تاریخى به ویژه رئالیسم سوسیالیستى دارند اما در برآیند نهایى نتوانسته اند در چارچوب مؤلفه هاى رمان تاریخى اثرى شایان اعتنا و برجسته را به سامان برسانند.
در رمان هاى تاریخىِ شخصیت محور با تمرکز بر فراز و نشیب و روند حوادث زندگى قهرمان داستان، واقعه اى تاریخى بازکاوى مى شود و با چینش آدم هاى فرعى و طرح حوادث فرعى و شرح و توصیف جغرافیاى وقایع ماجرایى تاریخى در قاب اثرى داستانى ماندگار مى شود. اما رمان هاى مورد اشاره ى ما نه در پردازش شخصیت ها - به خصوص شخصیت فرهمند میرزا کوچک خان موفق بوده اند نه در ارائه ى تصویرى در یادماندنى از آن واقعه ى بزرگ. این آثار به طور عمده از نگاه هاى جزمى نگر ایدئولوژیک رنج مى برد که سایه ى سنگین آن را مى توان به طور مشخص در دو محور تحریف تاریخ و تحریف شخصیت ها دید.
اما تصویرى دقیق تر از تاریخ و رمان؛ در اواخر قرن نوزدهم میلادى اوایل قرن بیستم، گیلان دروازه ى اروپا به ایران بود و آمد و شدهاى تجارى و فرهنگى و سیاسى به اروپا از جمله روسیه ى تزارى از این ناحیه صورت مى پذیرفت؛ روسیه ى تزارى که در این سال ها در رهگذر انقلابى سوسیالیستى به اتحاد جماهیر سوسیالیستى شوروى تغییر نام مى یافت. ارتباط تاریخى و ریشه دار با بخش مهمى از شوروى - یعنى پاره هاى جدا شده از ایران بزرگ - موجب آن شد تا نهضت جنگل - علیرغم پافشارى براسلام و ایران - به لبخندهاى مرموز وارثان تزار اعتماد کند اما به شهادت اسناد فراوان تاریخى همین اعتماد یکى از زمینه هاى اصلى ناکامى نهضت جنگل را رقم زد و به دنبال عهدشکنى ناجوانمردانه ى رفقاى سوسیالیست در شوروى و هم پیوندان آنان در درون نهضت ضربه ى سنگینى بر میرزا کوچک و یاران وارد آمد. و پرچمدار امیدى بزرگ در خاک و خون خفت تا استبداد نوپاى پهلوى از جنگ کابوسى بزرگ رهایى یابد و قامت افرازد.
با چنین پیش زمینه اى، این را به حساب طنز تاریخ باید گذاشت که بخش عمده اى از آثار ادبى مرتبط با نهضت جنگل و شخصیت میرزا به دست کسانى قلمى شده که دل سپرده ى اردوگاه شوروى بوده اند.
»دختر رعیت« (1331) شاخص ترین اثر داستانى محمود اعتماد زاده (م 0ا. به آذین) است که گوشه هایى از نهضت جنگل را در بستر داستانى محلى (روستایى) به تصویر مى کشد. به آذین این زمان را در چارچوب سبک محبوب خود یعنى رئالیسم سوسیالیستى به رشته ى تحریر در مى آورد، در چشم اندازى که بر مبناى تضاد طبقاتى ارباب و رعیت شکل مى گیرد و در گریزهاى گاه و بى گاهش به مناسبات اجتماعى به تبعیت از موج مرسوم آن سال ها طبقه ى روحانى را هم کیسه و هم دست بازارى هاى ظاهرالصلاح زالو صفت نشان مى دهد و در لابه لاى روایت ها از فضاى سیاسى جامعه طرح هایى مى دهد که از شعله ور شدن قیام جنگل ملتهب است. او با دستمایه قراردادن خاطره هاى کودکى، خطوطى از خرده فرهنگ شمالى - از آداب و سنن اجتماعى و خانوادگى - را برجسته مى کند اما در روایت نهضت جنگل به دلیل تعلقات و تعصبات حزبى، تاریخ را به نفع ایدئولوژى مصادره کرده و تصویرى وارونه از شخصیت میرزا کوچک خان ارائه مى دهد. او با ساختن دوگانه ى موهومى به نام گروه جنگل و گروه انقلاب، رفقاى هم فکرش را گروه انقلاب گیلان مى خواند که احسان الله خان، خالوقربان و حیدر عمواوغلى سردمدار آن بوده، در مقابل اینان میرزا کوچک و یاران اش را به عنوان گروه جنگل قرار مى دهد. به آذین میرزا کوچک را قدرت طلب، سست پیمان و عهدشکن و فرارى از انقلاب مى خواند و آن سه رفیق را تا مرتبت رهبران پاکباخته و شهید یک انقلاب خونین برمى کشد که دوراندیشى و قاطعیت انقلابى شان با خیانت میرزا کوچک درهم شکسته شد: ».. نزدیک پل چمارسرا به گروهى تفنگدار برخوردند اینان سربازان کرد بودند که با میرزا به انقلاب پیوسته بودند و، پس از فرار او به جنگل، همچنان به انقلاب وفادار مانده بودند...« (دفتر رعیت / ص 112)(1)
»خیانت میرزا« مضمونى است ساخته و پرداخته ى اسلاف به آذین که اخلاف وى نیز به آن شاخ و بال فراوان داده اند و در کتاب ها و نوشته هاى پرشمارى که در ایران و شوروى به چاپ رسیده از ان سخن رفته است. فى المثل »شاهین ابراهیم اف« یکى از اعضاى گروه 53 نفر ارانى در کتاب تاریخ کمونیسم ایران خود، به جنبش جنگل نیز مى پردازد. ابراهیم اف با نسبت دادن معاهده ى 1918 (1297 شمسى) جنگلیان با انگلیسیان به مساعى اکثریت تاجر و زمین دارکمیته ى اتحاد اسلام، مى نویسد که کوچک خان با فروکاستن خود به یک یک تدارکاتچى اشغالگران انگلیسى، اعتبار خود را در بین توده ها از دست داد [...] ابراهیم اف براى ارائه تصویرى کامل از »خیانت« کوچک خان مدعى مى شود که رهبر جنگلیان در ماه هاى حساس و پایانى جنبش نه فقط با مشیرالدوله »لیبرال« در تماس بود (که کاملاً محتمل است«، بلکه همچنین با نخست وزیر قوام نیز، که جنبش را نابود کرد تماس داشت [...] ابراهیم اف شکست جنبش را به خصلت خرده بورژوایى و بى ثبات کوچک خان که وى را به خیانت از پى خیانت رهنمون ساخت، و دسیسه هاى دشمنان جنبش، نسبت مى دهد - نه خطاهاى حزب کمونیست یا متحدانش...«(2)
رمان »کوچک جنگلى« نوشته ى امیرحسین فردى (1380) هشتاد سال پس از نهضت جنگل منتشر مى شود؛ پنجاه سال پس از »دختر رعیت«. روایت فردى در این رمان از تاریخ روایتى است نزدیک تر به واقعیت نهضت جنگل. حوادث رمان در فضاى رئال شکل مى گیرند و نویسنده با آفرینش شخصیت هاى غیرتاریخى چون کدخدا، مناف، مونس و نریمان در پى بسط داستان و افزودن بر جذابیت آن است. در میان این آدم ها فریمان شخصیتى پررنگ تر دارد. پسر کدخداست. پهلوان است و محبوب. از پدرش دل خوشى ندارد. براى جذب شدن به بلشویک ها (کمونیست ها) زمینه دارد:
نریمان شکسته و خرد شده بود. از نگاه مردم، گریزان بود.
از شدت شرم و خجالت، دلش مى خواست زمین دهان باز مى کرد و او را مى بلعید تا دیگر روى زمین نباشد و اهالى صنوبرسرا به او نخندند. پدرش حرمت او را نگه نداشته بود. جلوى آن همه جمعیت، چنان سیلى محکمى به گونه اش نواخته بود که صداى آن تا سر دیگر صنوبر سرا رفته بود. نریمان صنوبر سرایى، پسر کداخدا، براى خودش اسم و رسمى دست و پا کرده بود؛ پهلوان بود؛ خوش اخلاق و خوش قلب بود. شاید به همین خاطر تبلیغاتچى هاى بلشویک محلى اول به سراغ او آمدند وقاپش را دزدیدند. براى اینکه او نریمان بود، نه یک جوان معمول...«(3)
نثر فردى در این رمان نثرى است روان با توصیف هایى زنده و ملموس که عطف به فضاى رئالیستى کار - به عهد - از اغراق هاى شاعرانه فاصله مى گیرد. »کوچک جنگلى - در سى و پنج فصل نوشته شده، کوتاه بودن فصل ها به خوانش متن ضربآهنگى دور از اطناب و ملال مى دهد. در ترتیب و تدوین فصول از روند تداوم خطى حوادث تخطى شده تا داستان کششى دو چندان یابد. روایت فصل به فصل میان شخصیت هاى داستانى یعنى مناف و نریمان و مونس و شخصیت هاى واقعى جا به جا مى شود، با داستانى فرعى یعنى عشق نریمان و موس - دختر مناف - به پیش مى رود،دو داستان تاریخى و خیالى با هم تداخل مى کنند و در پایان فرجامى غمبار مى یابند:
»مونس به تنهایى عادت کرده بود. با تنهایى همدم شده بود [...] بعد از مرگ مناف [...] کمتر از خانه بیرون مى رفت [...] یک روز غروب و بعد از چند ساعت حرف زدن، وقتى نجمه مى خواست از خانه مناف برود، بى اختیار به مونس گفت: »مونس، توهم پاشو برویم خانه ما، من هم مثل تو تنهایم. از وقتى که نریمان رفته، جز تو دلم نمى خواهد با کسى حرف بزنم.
مونس سرخ شد و سرش را پایین انداخت[...] ته دلش راضى بود برود، اما قبول نکرد. [ص 209]
اکنون از زاویه هایى دیگر به رمان »کوچک جنگلى« نظر مى کنیم. این رمان را از چند جهت مى توان با »دختر رعیت« مقایسه کرد؛ اول در سبک و لحن، کوچک جنگلى همانند آن دیگر، رمانى - محلى تاریخى است. هر دو به شیوه ى رئالیستى نوشته شده اند. حتى در تحلیل هاى طبقاتى مشابهت هایى دارند. هر دو با آفریدن شخصیت هاى داستانى و تعقیب رخدادهایى که بر آنان مى گذرد، آنان را در نهضت جنگل شرکت مى دهند و از لا به لاى روابط و کنش هاى آنان پرده هایى از آن نهضت خونین را گزارش مى کنند؛ از دریچه ى چشم شخصیت هاى غیرتاریخى.
به رغم چند دهه فاصله ى نوشتارى، نثر کوچک جنگلى لحنى همگون با دختر رعیت دارد. دختر رعیت شمالى تر است و ضربآهنگى سریع تر دارد. آشنایى ژرف نویسنده با آداب، سنن، جغرافیاى وقوع داستان در فضاسازى، توصیف ها و حتى دیالوگ ها (تکیه کلام ها و خوش کلامى هاوگوشه ها و کنایه ها) اصالت بیش ترى دارد. واقعى تر و ملموس تر مى نماید. اما کوچک جنگلى از آشنایى با فرهنگ، تاریخ و جغرافیاى داستان نشان چندانى ندارد و در اندازه هاى توصیف توریستى و طبق معمول از گیلان متوقف مى شود. بخش مهمى از وقایع داستان در روستایى ناشناس به نام »صنوبرسرا« مى گذرد. و جغرافیاى واقعى نهضت جنگل را مغفول مى گذارد؛ رشت، انزلى و یک دوبار یادى از کسماء و دیگر هیچ... .
رمان تاریخى وقتى در چارچوب رئالیسم نوشته مى شود،در حقیقت معیارهاى نقد و ارزیابى خود را نیز همانند هر اثر دیگرى باز مى شناساند. این درست که رمان تاریخى رمان است و تاریخ نیست، باید به الزامات رمان و تخیل هنرى وفادار باشد،اما شخصیت ها، وقایع و مکان هاى داستانى و غیرتاریخى در چنین رمانى تا آنجا ارزش دارند که به پررنگ کردن خطوط تاریخى و برجسته کردن چهره ى شخصیت هاى تاریخى و افزودن بر جذابیت، زیبایى و کششِ اصل ماجرا به کار آیند. استفاده به جااز اوصاف اقلیمى نهضت و عناصر فرهنگ بومى براى رنگ آمیزى داستان و فضاسازى در راستاى منطق رئالیستى امرى است ضرورى،که بى شک از الزامات رمان تاریخى است. از نثر که بگذریم، مشابهت مهم تر این دو اثر، در التزام عقیدتى هر دو رمان است، البته به دو خاستگاه متفاوت ایدئولوژیک، که در واقع فرق فارقِ آن دو نیز از همین ناحیه برمى خیزد. با تأکید براین نکته که آنچه در این جا مورد تأمل است، تعهد و التزام رمان است نه رمان نویس و مقصود آن است که تحمیل باورها و التزام ها بر فضاسازى داستان ، شکلى باورناپذیر یابد وگرنه بى تردید هر نویسنده در اندرون ذات و لایه هاى نهان روح خود باورها و گرایش هایى دارد و هرگونه بنویسد، خواه ناخواه، این باورها در نوشته اش رسوب مى کند. هنر نویسنده این است که باورها و گرایش هایش را درونى اثر کند و به هنرى ترین شکل از عهده ى پرداخت آن برآید.
در برش هاى نقل شده از دختر رعیت دیدیم که بنابر التزام عقیدتى و سیاسى نویسنده به اردوگاه سوسیالیستى با تحریف تاریخى به نفع اردوگاه ایدئولوژیک شخصیتى وارونه از میرزا کوچک خان تصویرى شود. بخوانیم:
»مهمان میرزا کوچک خان و رهبران انقلاب عهد و پیمان بسته شد [...] میرزا صدر کمیته انقلاب معرفى شد [...] میرزا هواى ریاست مستقل به سرداشت. شاید هم هنوز با پاره اى از دسته بندى هاى سیاسى تهران مربوط بود و از آنجا اغوا مى شد. به هر حال، تسبیح در دست او به صورت هواسنج سیاسى درآمده بود. او در هر کارى به استخاره مى پرداخت و به این بهانه در راه اجراى تصمیم هاى کمیته انقلاب مانع مى تراشید. اگر هم در جلسه اى بإ؛ مخالفت جدى روبرو مى گشت، به اعتراض برمى خاست و باز با هزار خواهش و ناز مى نشست. خودخواهى و نزدیک بینى او از پیشرفت کارها مى کاست. اما، کم و بیش، در میان همکاران نزدیک میرزا گرایش به سوى عقاید نو دیده مى شد. جریان کارها به نحوى بود که ممکن بود به زودى میرزا وجهه خود را از دست بدهد و تنها بماند. از این رو میرزا، براى آن که خود از کاروان باز نماند، خواست تا راه ببندد. به بهانه سرکوب یا غیان طالش و خلخال، از راه پسیخان و فومن سرباز و مهمات به جنگل فرستاد و خود نیز شبانه بدان سوگریخت. میرزا از آن سوى آب پسیخان، و نیروى دولتى از راه منجیل، براى خاموش کردن انقلاب زمینه مى چیدند...« [دختر رعیت. ص 113]
این همه صفات رذیله با بددلى هر چه تمام تر و برخلاف واقعیت نثار یکى ازپاک نهادترین فرزندان ایران زمین شود تا انتقام اردوگاه ایدئولوژیک از کوچک خان بزرگ گرفته شود به تقاص آن که آن دلاور مؤمن و صادق خیانت اجنبى ها به ایران و اسلام را برنمى تابید. در چند جاى دیگر نیز صفاتى هم تراز با رذایلى از این دست سخاوتمندانه نثار میرزا و یاران اش مى شود. رمان کوچک جنگلى گرچه از این آفت یعنى تحریف تاریخ و تحریف شخصیت ها مبراست، در ضدیت با رفقاى بلشویک راه افراط مى پیماید. خیانت رفقا و سعى وافر آنان در بیراهه کشاندن نهضت ملى و مردمى و اسلامى جنگل به سمت و سوى جنبشى وابسته به همسایه ى سرخ امرى انکارناشنى است اما واقعیت این است که آنان - به رغم خصلت هاى منفى و فرجام سیاه شان - در پیوند با نهضت به خصوص در بُعد نظامى منشأ خدماتى نیز بوده اند و پذیرش آنان از سوى سردار جنگل بى مقدمه و اتفاقى نبوده و ناظربه کاستى ها و نیازهاى درون جنبش و توانایى ها و تجربیات آنان بوده است.
به علاوه منطق داستان و رمان حکم مى کند که نویسنده با حرکت در لایه هاى خاکسترى آدم ها،داستان اش را باورپذیر کند.به علاوه حتى اگر معیارهاى نقد هنرى را نیز به کنار نهیم، چنین رسم و راهى در شخصیت پردازى با انصاف و صداقت مسلمانى و انسان شناسى دینى سنخیت بیش ترى دارد.
اگر اثر به آذین از سوسیالیزه کردن داستانى رنج مى برد، اسلامیزه کردنِ گهگاه به رمان کوچک جنگلى آسیب رسانده است. از باب نمونه مى توان به فصل سیزدهم رمان اشاره کرد که در جریان بازدید میرزا از میدان مشق، گائوک آلمانى تسبیح میرزا را در دست مى گیرد و به اصرار از او مى خواهد که اذکار تسبیح را برایش معنا کند:
»میرزا آهسته گفت: »عجب گیرى کردیم ها!«
گائوک به تسبیح اشاره کرد و پرسید: »میرزا وقتى این دانه ها را این جورى این جورى مى کنید، زیر لب چه مى گویید؟«
- چطور؟ نکند مى خواهى مسلمان بشوى؟
- به من هم یاد بده، میرزا! دوست دارم زیر لب از آن حرف ها بزنم.وقتى تسبیح مى گردانى، چه مى گویى؟
- هیچى؛ مى گویم: »الله اکبر، الحمدلله، سبحان الله« فهمیدى؟
این کارها را برو از کشیشان بپرس! من به ریزه کارى هاى دین شما وارد نیستم.
گائوک دست بردار نبود.
[...] میرزا برگشت، به طرف گائوک آمد و دست روى شانه او گذاشت. مى خواست راجع به میدان مشق چیزى به او بگوید. اما احساس کرد که شانه گائوک زیر دستش مى لرزد. با تعجب خم شد و به صورت او نگاه کرد. دید گائوک زیر لب ذکر مى گوید...«[کوچک جنگلى، ص 77]
باز به فصل بیست و ششم اشاره مى کنیم که در آن مناف به دست سربازان احسان الله خان کشته مى شود. تصنع در پرداخت حادثه و دیالوگ ها در مواجهه با مناف مشهود است.
»صداى اذان مناف همه را متوجه او کرد. مردم مى دانستند که او طبق عادت همیشگى اش عمل مى کند. اما ناگهان یکى از آن میان با هیجان فریاد کشید: رفقا، نخندید! این یک توطئه است. این صداى ارتجاع است که مى خواهد اتحاد ما را به هم بزند. دریده باد گلوى ارتجاع!« و دیگرى فریاد زد: »جویده باد خرخره ارتجاع!«
- خاموش باد صداى ارتجاع
[...] هرکس از راه مى رسید، با تفنگ یا با لگد، ضربه اى به مناف مى زد و مى رفت. مناف سرش را میان بازوهایش پنهان کرد. یکى فریاد کشید.
»باید اعدامش کرد!«
و دیگران، که گویا کلید معما را پیدا کرده بودند، با وى همصدا شدند.
- درود بر تو، رفیق! اعدام کنیم!
- ارتجاع را به دار بیاویزیم!
- سرمایه دارها را به دریا بریزیم![ص 168]
از زاویه اى دیگر نیز به این رمان نظر مى کنیم؛ در مقایسه با سریال کوچک جنگلى (به کارگردانى بهروز افخمى)، کارى به این نداریم که آیا افخمى وارث فیلمنامه ى دکوپاژ شده ى ناصر تقوایى است که در کنار فیلمسازى دستى توانا در قصه نویسى دارد، یا آن که فیلمنامه ى سریال را خود ساخته و پرداخته است؟
شباهت هاى آن سریال و این رمان نیز جالب توجه است؛ فصول آغازین و واپسین هر دو یکى است، روند حوادث و نوع شخصیت پردازى و حتى دیدگاه و جهت گیرى فکرى و سیاسى هر دو یکى است.
توصیف هاى مقدماتى هر فصل رمان که ر حکم ورودیه و مدخلِ فصل هاست، در ارتباط با شخصیت هاى تاریخى نهضت همانندى بسیار دارد. بخشى از نقایص سریال از جمله عدم اتکا بر تحقیق مبسوط، عدم پرداخت دقیق شخصیت سردار جنگل، تأثیرپذیرى از اقوال سست ونامستند از جمله تردیدهاى متناوب میرزا در جریان مبارزه و عدم آشنایى با جغرافیاى نهضت و فرهنگ گیلان درباره ى این رمان نیز صادق است.
مثلاً مى توان به ساختن ماجرایى براى انصراف ذهنى و روحى میرزا کوچک خان از ادامه ى مبارزه در این کتاب و آن فیلم توجه کرد؛ در سریال کوچک جنگلى وقتى میرزا در یکى از روزهاى سرد و بحرانى جنبش بر تپه هاى ماسوله قدم مى زند، با پیرمردى روستایى ؛تکیده و نحیف مواجه مى شود که میرزا را به خاطر مبارزه و کشته شدن مردم به باد ملامت مى گیرد. در این رمان نیز در موج سرما و خستگى و گرسنگى در دره اى مه زده در حوالى یک روستا این نقش بر عهده ى زنى روستایى نهاده شده که دست دخترک سه چهارساله اى را گرفته و او را به دنبال خود مى کشد:
»زن سیلى محکمى به صورت او [دخترک] نواخت و بر سرش داد کشید: »آى مرگ!«
و دوباره رو به تازه واردان برگرداند.
- گفتم کدامتان میرزا کوچک هستید!
این بار میرزا با ملایمت گفت: »میرزا کوچک من هستم، خواهر. چه مى خواهى؟
زن وقتى میرزا را شناخت، نگاه کینه جویانه اى توأم با بیزارى به او انداخت.
سپس دست دختر را محکم کشید و او را جلوى پاى میرزا پرت کرد.
- بیا! خودت جوابش را بده! من دیگر خسته شدم.
[...]
بعد از مدتى خاک بر سرپاشیدن بلند شد و رو به روى میرزا ایستاد.
- بس نیست دیگر؟ سیر نشدى از این همه خون؟ کى مى خواهى دست از سر ما بردارى؟ چرا نمى گذارى با بدبختى هاى خودمان بسوزیم و بسازیم؟ ما نه تو را مى خواهیم، نه بلشویک ها را مى خواهیم. نه شاه و قزاق هایش را مى خواهیم. هیچ کدامتان را نمى خواهیم. فقط راحتمان بگذارید...![ص 217]
واکنش میرزا در سریال به اعتراض دردناک پیرمرد تردید است و به اندیشه رفتن، اما در رمان همین اعتراض کار را تمام مى کند و میرزا دگرگون مى شود:
میرزا با سرعت از جا بلند شد. همه ساکت بودند. میرزا لبخندى زد و سکوت را شکست.
- همه شنیدید که آن زن چه گفت: اگر ما براى آزاى و سعادت این مردم مبارزه مى کنیم، حرف آنها همین است که از زبان این زن بیوه شنیدید. خسته شده اند دیگر!
یکى از مجاهدان که روى اسب نشسته بود و گردن حیوان را نوازش مى کرد، گفت: »سردار، حرف هایت بوى ناامیدى مى دهد. درست فهمیدم؟ [ص 219]
گفتگویى در مى گیرد و در نهایت گفت وگو، میرزا به اینجا مى رسد که فقط یک راه حل مى ماند:
و آن راه این است که همین جا از یکدیگر جدا بشویم و هرکس به دنبال سرنوشت خود برود.... [ص 221]
فیلمنامه سریال کوچک جنگلى در مجموع روندى منطقى تر و باورپذیرتر داشت. و به معرفى شخصیت هاى پیرامون میرزا از جمله دکتر حشمت، حاج احمد کسمایى و عقبه ى تشکیلاتى نهضت جنگل وهیأت اتحاد اسلام عنایت بیش ترى داشت. درنگ داستان سریال بر چهره ى میرزا سبب آن نشده بود که آدم هاى اطراف او آن قدر کم رنگ و سایه وار شوند که تقریباً حضور و ظهورى نداشته باشند و به چشم نیایند. تنها شخصیت خاکسترى رمان - چنان که اشاره شد - نریمان پسر کدخداست که بخشى از داستان رمان را نیز کنش هاى متقابل اوبه دختر مورد علاقه اش یعنى مونس پیش مى برد؛ نریمانى که به روایت رمان از سر دهن کجى به کدخدا ابتدا بلشویک مى شود و در روند داستان متحول مى شود و به یاران میرزا مى پیوندد؛در راهى ناتمام و عشقى بى فرجام.

پی نوشت ها :

1. دختر رعیت، م.ا.به آذین، تهران، دنیاى نو،بهار 84.
2. میلاد زخم، دکتر خسروشاکرى، ترجمه شهریار خواجیان، تهران،اختران، 1386، ص 462.
3. کوچک جنگلى، امیرحسین فردى، تهران، قدیانى، 1380، ص 193.

منبع ماهنامه پگاه حوزه شماره268
دوشنبه 11/9/1392 - 23:17
آموزش و تحقيقات

نویسنده :مرحوم استاد علی دوانی

چکیده:

از علل پیدایش نهضت و اهداف و شیوه‌ها و پایان غم‌انگیز آن سخن بسیار گفته‌اند. لیكن اغلب آن مطالب آلوده به اغراض بوده و ماهیت نهضت را تحریف كرده‌اند. از جمله احمد كسروی در «تاریخ مشروطیت ایران» می‌نویسد: «جنگلی‌ها مردان كوته‌بین و ساده‌ای بیش نبود‌ه‌اند و راه روشنی برای خود نمی‌دانسته‌اند و لذا كارشان نابسامان در آمده است.» سید مهدی فرخ معتصم‌السلطنه در مجله «اطلاعات هفتگی» نوشت: «من جنگلی‌ها را متوجه كردم كه در مقابل دولت انگلیس از پشه در مقابل فیل كوچك‌تر و بی‌اهمیت‌ترند». سرپرستی سایكس در كتاب «تاریخ ایران» می‌نویسد:‌«حكومت ایران در مقابل این جنبش تقریبا ناتوان شد و اگر اقدامات بریتانیای كبیر نبود، احتمال می‌رفت سلطنت را منقرض كنند».
پس از انقلاب مشروطیت ایران، بزرگ‌ترین جنبشی كه در مملكت پدید آمد، قیام میرزا كوچك و انقلاب جنگل بود كه بر ضد نابسامانی‌های موجود و برای نجات كشور از نفوذ بیگانگان صورت گرفت و به ویژه از نظر مركزیت آن در جنگل، تا آن زمان، با آن وسعت و ابعاد در هیچ حا یدنیا سابقه نداشت و این موضوعی است كه هنوز هم نظیر پیدا نكرده و آنچه هم كه تاكنون پیرامون آن نوشته‌اند برای شناخت این انقلاب ملی بی‌نظیر ، كافی نیست.
چیزی كه در این نهضت ملی جلب توجه می‌كند این است كه رهبری انقلاب را یك روحانی جوان، آن هم در این نقطه دنیا كه از همه جا بی‌خبر بود و قید و بندهای فراوانی به دست و پا داشت، عهده‌دار بود. ابتكار این عمل توسط میرزا كوچك در آن عصر وزمان، جالب‌ترین حادثه قیام ملی و عمل پارتیزانی به شمار می‌رفت.
دسته‌های پارتیزانی جنگل متشكل از دهقانان، خرده بورژوازی شهری و روستایی و كارگران و مزدبگیران بود تحت رهبری كمیته اتحاد اسلام به زعامت میرزا كوچك خان كه از اهالی رشت و یك روحانی روشنفكر و آرمانگرا و با شرف و منصفی بود، فعالیت می‌كردند.
او در اوضاع آشفته سیاسی ایران و به هنگام بمباران مجلس در قفقاز بود و در تفلیس و باكو تا حدی با اوضاع جهان آشنا شد. مقارن تحصن علما در سفارت عثمانی، او نیز به شهر بندری رشت پناهنده شد و پس از قتل آقا بالاخان سردار افخم، به مجاهدین پیوست. در سال 1327 ه.ق و فتح قزوین و تهران با آزادیخواهان همكاری داشت و همراه با مجاهدین گیلانی ‌وارد پایتخت شد. هنگامی كه ناصرالملك به عنوان تجدید انتخابات مجلس را بست. همراه با سردار محیی و ناصرالاسلام به یزد تبعید شد، اما آنها را در قم نگاه داشتند و بعد به تهران آوردند و چندی در باغشاه تحت نظر بودند تا آزاد شدند.
در سال 1329 ه.ق كه روس‌ها، محمد علیشاه را به ایران آوردند و تركمن‌ها به تحریك او طغیان كردند،‌داوطلبانه به گرگان رفت و در آنجا تیر خورد و او را برای معالجه به باكو بردند. مقارن ختم غائله محمدعلی میرزا به گیلان بازگشت و چندی نگذشت كه با تنی چند از آزادیخواهان رشت و انزلی، به دستور سركنسول روس به پنج سال تبعید محكوم شد و به ناچار چندی در تهران سكونت كرد. او در دوران اقامت در تهران، از كارهای ناهنجار بعضی از مجاهدین مشروطه افسرده شد و حتی با عبدالحسین خان معزالسلطان كه بعد از فتح تهران لقب سردار محیی گرفت و نمی‌خواست و یا نمی‌توانست از اعمال مجاهدین جلوگیری كند. قطع رابطه كرد و با آن كه در نهایت عسرت می‌زیست، از پذیرفتن كمك‌های مادی سردار امتناع ورزید.
میرزا علت عقب‌افتادگی ایرانیان را بی‌فرهنگی می‌دانست و از همین رو تصمیم داشت تا حد امكان به افتتاح مدارس بپردازد و سطح تعلیمات و معرفت عمومی را ارتقا دهد و اعتقاد داشت كه تعلیمات مدارس باید اجباری و مجانی باشند تا همه فرزندان كشور بتوانند از مزایای علمی یكسان برخوردار شوند و استعدادها پرورش یابند، اما متأسفانه به دلیل گرفتاری‌های همیشگی سران نهضت در جنگ با دشمنان و خنثی كردن عملیات منافقین ، این توفیق جز در سه سال آخر عمر نهضت جنگل دست نداد.
میرزا مردی خوش بنیه، ورزیده ، خوش سیما ، مؤدب ،‌ متواضع ، معتقد به فرایض دینی و پایبند به اصول اخلاقی، صریح‌اللهجه و طرفدار عدل و دفاع از مظلوم بود. ورزش را دوست داشت و هر روز تمرین می‌كرد. دخانیات مصرف نمی‌كرد و به تریاك و مشتقاتش كه در آن عهد ،‌عشاق فراوان داشت، لب نمی‌زد. به غایت محجوب بود و ساكت و متفكر و آرام. خوب صحبت می‌كرد، آهسته و سنجیده سخن می‌گفت، سخنانش اغلب با لطیفه و مزاح توأم بودند و خود نیز از مطابیات دیگران لذت می‌برد.
در قیافه‌اش جاذبه‌ای بود كه با هر كس روبرو می‌شد، به ندرت اتفاق می‌افتاد كه مجذوب متانت و مسحور بیاناتش نشود. در جریان جنگ، هنگامی كه قزاقان ایرانی به اسارت نیروهای او در می‌آمدند، با سخنان گرم و دلنشین با آنها صحبت و به حقایق امور آشنایشان می‌كرد و آنها چنان مفتون اخلاق و حركاتش می‌شدند كه با چشم‌های اشكبار و دل‌های آكنده به مهر و محبت، او را وداع می‌كردند و به موطن خود باز می‌گشتند.
میرزا هر وقت از واقعه ناگواری دلتنگ می‌شد، سواره به گردش می‌رفت یا با آهنگ «هدی» یا «رهاب» اشعار سوزناكی می‌خواند. همیشه با خود قرآن داشت كه آن را به بازویش بسته بود.
میرزا هنگامی كه دریافت مشروطه تعطیل شده و لازم است آن را اعاده و دست استبداد را قطع كنند، پس از مذاكراتی كه در تهران با رجال دین و سیاست انجام داد. نجات كشور را از ورطه هولناكی كه بدان گرفتار شده بود، در قیام مسلحانه دانست، به همین منظور همراهی میرزا علی خان دیوسالار كه از مجاهدین دوره مشروطه بود، از تهران راهی مازندران شد تا در جنگل‌های مازندران و دور از چشم دشمن، مقدمات كار را فراهم سازد و افراد لازم را برای قیام مسلحانه و اخذ نتیجه نهایی دعوت كند . لیكن جنگل‌های موطن خود، گیلان را برای تأمین این منظور، مناسب‌تر دید و ستاد كار خود را در جنگل «خراط محله» تولم قرار داد تا دوستانی چون دكتر حشمت كه در لاهیجان طبابت می‌كرد، برای تهیه اسلحه و بسیج نیروی انسانی به یاریش بشتابند.
طبقات فهمیده و روشنفكر از این كه در محیط آشفته‌ای به سر می‌بردند و در نهایت ناراحتی، متحمل انواع تعدی و بی‌اعتدالی بودند، به ستوه آمده و همچون دوران مشروطه منتظر فرصت و موقع مناسب بودند تا با اقدامات دسته جمعی خود به این اوضاع ناگوار پایان بخشند. تنها یك نیشتر كافی بود تا این عقده درونی سر باز كند و از نارضایتی عمومی و خشم روز افزون مردم به شكل یك نیروی جمع شده ملی استفاده شود. میرزا در محیط مساعد گیلان كه مردمی پیشرو و آماده مبارزه داشت به تشكیل كانون مقاومت پرداخت و به افشاندن بذر انقلاب دست زد و در مدت كوتاهی توفیق یافت، ولی متأسفانه به خاطر اشتباهات و ناپختگی‌هایی ، پس از هفت سال، قیام جنگل با شهادت میرزا از هم پاشید.
از علل پیدایش نهضت و اهداف و شیوه‌ها و پایان غم‌انگیز آن سخن بسیار گفته‌اند. لیكن اغلب آن مطالب آلوده به اغراض بوده و ماهیت نهضت را تحریف كرده‌اند. از جمله احمد كسروی در «تاریخ مشروطیت ایران» می‌نویسد: «جنگلی‌ها مردان كوته‌بین و ساده‌ای بیش نبود‌ه‌اند و راه روشنی برای خود نمی‌دانسته‌اند و لذا كارشان نابسامان در آمده است.» سید مهدی فرخ معتصم‌السلطنه در مجله «اطلاعات هفتگی» نوشت: «من جنگلی‌ها را متوجه كردم كه در مقابل دولت انگلیس از پشه در مقابل فیل كوچك‌تر و بی‌اهمیت‌ترند».
سرپرستی سایكس در كتاب «تاریخ ایران» می‌نویسد:‌«حكومت ایران در مقابل این جنبش تقریبا ناتوان شد و اگر اقدامات بریتانیای كبیر نبود، احتمال می‌رفت سلطنت را منقرض كنند».
در دیوان عارف قزوینی ، گردآورده «سیف آزاد» آمده است: «یكی از تشكیلات به جا و به موقع كه خدمات بسیار گرانبهایی به آزادی و استقلال ایران كرد، همانا تشكیلات مقدس و سودمند و میهن پرستانه فداییان جنگل تحت سرپرستی میهن‌دوست نامیف شادروان میرزا كوچك خان جنگلی است».
در كادر رهبری جنگل، افراد سیاستمدار و وارد به سیاست جهان، كمتر دیده می‌شد. حتی خود میرزا هم مرد دین بود و همه مظاهر انقلاب را از دریچه دیانت می‌دید. مهم‌ترین صفت جنگلی‌ها همت، شجاعت و جانبازی آنان بود. آنها در سال‌های اول قیام، با چوب و چماق و داس و تبر و اسلحه‌های كهنه به جنگ دشمن می‌رفتند و ایمان داشتند كه با عشق و ایمان به وطن و معتقدات مذهبی، با همین وسایل ناچیز هم می‌شود جنگید. مجاهدین اولیه جنگل به هیچ وجه به نیازمندی‌های شخصی و زندگی توجهی نمی‌كردند و فكری جز تهیه اسلحه نداشتند.
جنگلی‌ها تصمیم گرفته بودند تا وقتی به هدف نرسیده و موفق به اخراج نیروهای بیگانه نشده‌اند. به آرایش سر و صورت خود نپردازند. بنابراین در طول مدت اقامت در جنگل، كم كم به صورت مخلوقات ماقبل تاریخ با هیكل‌های رعب‌آور در آمده بودند. آنها با كلاه‌های نمدی و چوخا و كفش چرم گاومیش (چموش) و كوله‌باری سنگین و چماقی از چوب ازگیل و تفنگ و رندل یا حسن موسی به دوش و داس به كمر و چند قطار فشنگ ، مثل پهلوانان افسانه‌ای و اساطیر بودند. این وضع تا زمانی كه هنوز مسئله تشكیلات نظامی مطرح نشد و جنگلی‌ها در دایره محدودی از قدرت می‌زیستند، ادامه داشت. از این پس كه كار نهضت ، بالا گرفت و افسران تعلیم یافته و آشنا به فنون نظام به خدمت جنگل در آمدند ، وضعیت فرق كرد و جز عده‌ای كه به همان سر و شكل سابق باقی ماندند بقیه لباس سربازی پوشیدند. از جمله كسانی كه هیأت سابق را برای خود حفظ كرد، شخص میرزا بود.
مركز ثقل و مغز متفكر جنگل را «هیأت اتحاد اسلام» تشكیل می‌داد كه افرادش به استثنای چند نفر، همه از علما بودند. از جمله اعضای برجسته این هیأت: شیخ‌ بهاءالدین املشی، شیخ عبدالسلام ، حاجی شیخ علی حلقه سری علم‌الهدی، سید عبدالوهاب صالح ، حاج سید محمود روحانی داماد ملا محمد خمامی روحانی مشهور گیلان و شیخ محمود كسمایی و خود میرزا همگی روحانی بودند. دكتر حشمت، خالو قربان هرسینی، شیخ علی شیشه‌بر، عزت‌الله خان، رحمان‌الله خان ، حاجی محمد كنگاوری و میرزا اسماعیل جنگلی (خواهرزاده میرزا) از افراد مشهور نهضت و دكتر علی خان شفا، دكتر سید عبدالكریم كاشی، دكتر آقا خان (طوب) و دكتر حشمت هم هیأت پزشكی جنگل را تشكیل می‌دادند. به تدریج كسانی كه به نهضت پیوستند به هزار تن رسیدند و نهضت ،‌كار خود را كه مبارزه علیه نفوذ دولت‌های خارجی و برانداختن نظام فاسد داخلی و دست نشاندگان اجانب بود، رسما آغاز كرد. شهر لاهیجان هم كه تا این زمان، ساكت و آرام بود به هیجان آمد و به تأسیس نظام ملی پرداخت و شورایی به نام «كمیسیون جنگ» در كسما به امور جنگلی رسیدگی می‌کرد كه ریاستش با مشدی علیشاه چومثقالی (هوشنگی) بود. رقت و فتق امور مالی جنگل را محمد اسماعیل كسمایی و سالار ناصر خلج (فاطمی) و آقخان كیائی ( گرگین) به عهده داشتند و از محل وصول عشریه و عوارض خروج كالا به خارج گیلان ، هزینه‌های جاری را تأمین می‌كردند. رسیدگی به امور داخلی با میر شمس‌الدین وقاری «وقارالسلطنه» بود. چرخ تشكیلات قضایی را شیخ بهاءالدین املشی (میزان) می‌گردانید و ریاست تحقیقات با میرزا شكرالله خان تنكابنی (كیهان) بود.
جنگلی‌ها دستگاه‌های ریسندگی و بافندگی تهیه كرده بودند و پارچه نفرات را تهیه می‌كرد. كفش و كلاه و سایر نیاز‌های مجاهدین به وسیله خود آنها فراهم می‌شد. برای سرعت بخشیدن به تحرك واحدها و اعزامشان به نقاط دور دست، در مقام احداث طرق و شوارع و مرمت راه‌های موجد بر‌آمدند. نمایندگانی را برای تبلیغ مردم و جمع‌آوری اعانه به اطراف فرستادند و این فعالیت‌ها مقارن شدند با سقوط حكومت تزاری در روسیه و آغاز انقلاب سوسیالیستی.
جنگلی‌ها روزنامه‌ای داشتند به نام جنگل كه در سر لوحه آن نوشته شده بود، «نگهبان حقوق ایرانیان و منور افكار اسلامیان» ،‌ در این روزنامه گاهی هم اشعاری به زبان گیلكی چاپ می‌شدند. اشعار زیر بخشی از قصیده فردی به نام محب‌الاسلام دانش است كه در یكی از شماره‌های روزنامه جنگل چاپ شده و خود نشانه وضع روحی و طرز فكر و محیط فعالیت جنگلی‌هاست:
ای خسته ظلم و جور برخیز
عدل است همه بنای جنگل
جز لفظ نبود آنچه گفتند
معنی لب از صدای جنگل
خوش‌تر ز نوای بربط و ساز
آواز فشنگ‌های جنگل
جنگل چو جمله فخر بخشد
فرض است مرا ثنای جنگل
در شماره 13 این نشریه آمده است:
«قیام جنگلی‌ها برای تقویت دولت و حفظ مملكت است. جنگلی وقتی اسلحه خود را دور می‌كند كه مطمئن شود افراد ایرانی از تهاجم متعدیان خارجی و همكاران داخلی آنها رها و واجد رفاهیت گردیده است. آمال قلبی جنگلی‌ها و مرام واقعی آنها، افتتاح مجلس شورای ملی، استحكام مبانی مشروطیت، راحتی ملت و محو ظلم و استبداد قطع ریشه‌های جنایت و مصونیت وطن از تعرض دشمنان است».
قوای روس بعد از جنگ جهانی اول می‌خواستند به روسیه برگردند و برای عبور از مرز ، از میرزا تضمین می‌خواستند ، میرزا عبور آنها را تضمین كرد تا زودتر به وطن خود برگردند و ایرانیان بیش از این از حضور آنها متضرر نشوند. انگلیسی‌ها می‌خواستند به دنبال آنها به روسیه بروند و به روس‌ها بر ضد عثمانی‌ها كمك و نیز از پیدایش بلشویسم اطلاع حاصل كنند . میرزا به آنها اجازه عبور نداد و زد و خورد سختی بین آنها در گرفت و عده‌ای از سران انگلیس به اسارت جنگلی‌ها در آمدند. انگلیسی‌ها عجله داشتند قبل از هجوم عثمانی‌ها به قفقاز، آنجا را متصرف و مانع از سرازیر شدن آلمان‌ها به مركز آسیا شوند، به همین دلیل ابتدا روس‌ها و سپس انگلیسی‌ها رو به رشت نهادند و قوای جنگلی در كنار پل منجیل راه را بر آنها گرفت، اما دو هواپیمای انگلیسی كه از قزوین برخاسته بودند و نیز توپخانه سنگین و دور زن روس‌ها، شكست سختی را بر جنگلی‌ها تحمیل كرد و لذا روس‌ها و به دنبال آنها انگلیسی‌ها وارد رشت و بندر انزلی شدند. جنگلی‌ها جز تفنگ و دو مسلسل سنگین، اسحله‌ای نداشتند. با وجود این تا مدت‌ها با روس‌ها و انگلیسی‌ها جنگیدند و گاهی هم پیروز می‌شدند.
از تهدید‌های انگلستان به میرزا، قول‌هایی كه دولت بلشویك به میرزا داد و به هیچ یك وفا نكرد و نیز توافق روسیه و انگلستان با یكدیگر از یك سو و دولت وقت ایران از سوی دیگر برای قلع و قمع جنگلی‌ها، سخن بسیار رفته است و من ترجیح می‌دهم در این فرصت به نكاتی اشاره كنم كه شاید دیگران نگفته باشند، لذا از سیر تاریخی نهضت جنگل به اجمال می‌گذرم و بیشتر به تحلیل‌ها و تفاسیر عجیب و غریب كسانی كه هرگز ملت مسلمان ایران را نشناختند، می‌پردازم.
استدلال كلانتراف، آتاشه نظامی شوروی در ایران، در خیانت به انقلاب جنگل، شنیدنی است. پس از كودتای رضا خان و انتصاب از سوی اربابش، انگلیس و توافق با روس‌ها برای از بین بردن جنگلی‌ها، كلانتراف چنین می‌نویسد: «میرپنج رضا خان با ستوان اعزامیش، روز 13 صفر (3 آبان 1299) وراد شرشت شده، در حالی كه «كلانتراف» وابسته نظامی شوروی ، معظم له را همراهی می‌كرد! قبلا جناج میانه روی شورای انقلاب به فرماندهی «خالو قربان» به استقبال رفته و خود را در اختیار نیروی دولتی گذاشته بود!» كلانتراف به احسان‌الله خان و یارانش گفت، «خواسته‌های شما با آمدن میرپنج رضا خان به گیلان تأمین شده، چنانچه نمی‌خواهید با او همكاری كنید، می‌توانید به روسیه بروید». حضور آتاشه شوروی در بین قزاقان ارتشی و همكاری‌های صمیمانه‌اش با قوای دولتی، هیچ شبهه‌ای را باقی نگذاشت و سیاست جدید شوروی را از روی ژستی كه در خاموش ساختن انقلاب جنگل گرفته بود، نشان داد».
از نكات مهمی كه اشارت بدان را لازم می‌دانم، رابطه میرزا با شهید مدرس و شیخ محمد خیابانی است.در مدت قیام جنگل، مرحوم سید حسن مدرس، بارها میرزا را تشویق می‌كرد كه با قوای خود عازم فتح تهران شود، «به این اندیشه كه با قبضه شدن مركز كشور ، اوضاع به كام آزادیخواهان تحول خواهد یافت».
همچنین همزمان با واقعه «ملاسرا» حاجی آخوند ، نماینده مخصوص شیخ محمد خیابانی به جنگل رسید و پیام آن روحانی انقلابی را به میرزا ابلاغ كرد. محتوای پیام روحانی روشنفكر، برقراری ارتباط بین قیام آذربایجان و گیلان و پیشروی به سوی هدف مشترك بود و به علت گرفتاری جنگلی‌ها پس از واقعه ملاسرا ، امكان برقراری ارتباط مقدور نشد.
و به این ترتیب مشاهده می‌كنیم كه پرچمدار مبارزه با دشمنان خارجی و قدرت‌های مخرب شمال و جنوب و تلاشگران نجات مملكت از وضعیت ناهنجاری كه داشت، شش روحانی مجاهد و مبارز و انقلابی یعنی شیخ محمد حسین برازجانی ، شیخ جعفر محلاتی ، سید عبدالحسین لاری، سید حسن مدرس، شیخ محمد خیابانی و میرزا كوچك خان جنگلی بودند كه روان همگیشان شاد باد!
منبع:ماهنامه شاهد یاران
دوشنبه 11/9/1392 - 23:17
آموزش و تحقيقات

نویسنده: محمدرضا جواهری

هماهنگی، همكاری، همدستی و اتحاد شوروی ، انگلیس و حكومت استبدادی سلطنتی ایران و وزیر جنگ دیكتاتورش رضا خان، در شكست نهضت جنگل نقش مؤثری داشت. شوروی كه از نفوذ در نهضت جنگل و به دست گرفتن رهبری آن و تبدیل آن به یك حركت كمونیستی ناامید شد و پایداری روحانی مبارز میرزا كوچك خان جنگلی را در عقاید اسلامی خویش و فداكاری او در دفاع از مكتب اسلام و احقاق حقوق مردم مسلمان مشاهده كرد به همكاری با حكومت سلطنتی استبدادی و یاری رضاخان میرپنج در تلاش برای نابودی نهضت جنگل و به شهادت رساندن میرزا كوچك خان جنگلی روی آورد و همان‌گونه كه روسیه تزاری با نهضت جنگل مبارزه كرده بود.، شوروی انقلابی كمونیستی نیز در كوشش برای شكست این نهضت همراهی كرد و اتحاد مثلث شوم انگلیس، شوروی و رضاخان موجب سقوط نهضت اسلامی جنگل گردید.

مقدمه:

نهضت اسلامی جنگل به رهبری روحانی مبارز میرزا كوچك خان جنگلی ، آثار ارزشمند و پیامدهای سودمندی داشت. این نهضت اسلامی ،استعداد و انرژی ملت مسلمان ایران را برای مبارزه و انقلاب و پویایی و زنده بودن آنان نشان داد و به متجاوزان و استعمارگران غرب و شرق و قدرت‌های بیگانه فهماند كه نفوذ و سلطه آنان بر ایران اسلامی و مردم مسلمان ایران، با توجه به عقاید مذهبی و پای‌بندی آنان به ارزش‌های دینی، پایدار نخواهد بود و نقش این این نهضت در از بین اردن قرارداد استعماری 1919 به آنان ثابت كرد كه هرگز به سادگی نمی‌توانند بر مردم ایران سلطه پیدا كنند. درگیری هفت ساله نهضت جنگل با روس‌ها و انگلیسی‌ها و بلشویك‌ها، این واقعیت را آشكار نمود كه مردم مسلمان ایران، همواره برای پاس‌داری از عزت و استقلال میهن اسلامی و دفاع از دین و مكتب و عقاید‌شان از همه هستی خویش می‌گذرند.
شناسایی عوامل شكست و فروپاشی نهضت جنگل و ارزیابی اشتباهات رهبر و همراهان او در نهضت، می‌تواند عبرت‌های فراوان، درس‌ها و پیام‌های روشنگری برای مردم مسلمان ایران در تداوم انقلاب اسلامی باشد.
شهید مطهری اعتقاد دارد:
برای درك قانون‌مندی هر بخش از طبیعت و حوادث جهان باید در همان قسمت مطالعه كرد. برای به دست آوردن شرایط ، عوامل و قوانین تداوم انقلاب باید تاریخ انقلاب‌ها را ورق زد. تكیه قرآن و سنت بر تأثیر تعیین كننده عوامل اخلاقی در تحولات سیاسی ـ اجتماعی و ظهور و سقوط انقلاب‌ها، موجب شده كه تاریخ انقلاب‌ها به صورت یك منبع آموزشی مفید در آید. قرآن تاریخ را دارای قاعده و ضابطه ، و اراده انسان را مؤثر در تحولات سیاسی و اجتماعی و پیشرفت و مرگ انقلاب‌ها، و نقش اصلی و نهایی را در سعادت و كمال جامعه برای ارزش‌های اخلاقی و انسانی، می‌داند و بنابراین ، تاریخ هم آموزنده است و هم سودمند. (1)
بررسی و شناخت علل كام‌یابی یا ناكامی انقلاب‌ها و نهضت‌ها، پیروزی یا شكست آنها، مطالعه تفصیلی تاریخ تحلیلی انقلاب‌ها، استفاده از مدارك علمی و كتاب‌هایی كه تجربیات مستقیم انقلاب‌ها و نهضت‌ها را در بر دارد، كشف راز پیشرفت یا سقوط انقلاب‌ها و نهضت‌ها در راه تداوم انقلاب، ما را در پاسخ به این پرسش كه «عوامل شكست و نابودی نهضت جنگل چه بوده است؟» یاری می‌رساند. از این رو، باید با دقت و تأمل به تحلیل تاریخ نهضت جنگل و حوادث و رویدادهای آن پرداخت.
در ذیل به بررسی عوامل سقوط و شكست نهضت جنگل می‌پردازیم:

الف) نفوذ فرصت‌طلبان به درون نهضت

رخنه و نفوذ فرصت‌طلبان به درون نهضت جنگل راه سقوط و شكست و ناكامی نهضت را هموار كرد. نبود دقت لازم در عضوگیری نهضت و فقدان تحقیقات برای راه‌یابی افراد به درون نهضت ونیز قدرت یافتن دنیاگرایان ، ریاست‌طلبان ، منحرفان و منافقان و حتی كمونیست‌ها و وابستگان به شوروی و ماركسیستی كه به درون نهضت راه یافته بودند، یكی از عوامل مهم حركت نزولی نهضت و گسستن پیوند آن از توده مردم بود.
سستی رهبر نهضت در برخورد قاطع با این گروه، دست دشمنان نهضت را در رسیدن به مقاصد پلیدشان باز گذاشت.
میراحمد مدنی، از یاران میرزا كوچك خان، در آغاز نگارش خاطرات خود از نهضت جنگل ، چنین نوشته است:
قبل از شروع به نگارش مقصود ، ناگزیرم یادآور شوم و این جمله لازم را بنویسم كه همراهان میرزا كوچك را می‌توان به صورت دو دسته متمایز از هم شناخت: یك عده از احرار برجسته كه از اول طلوع آزادی ایران تا خاتمه انقلاب جنگل همه اوقات با میرزا كوچك هم عقیده و هم قدم بوده و در تمام سوانح و حوادث با او همراه، و دقیقه‌ای از عقیده پاك خود منحرف نشده‌اند.
دسته دیگر، از همراهان سست عقیده و منفعت پرست بودند كه در جریان انقلاب از آزادی طلبی و وطن‌خواهی منصرف گشته و در اثنای فداكاری دنبال منافع خصوصی رفته و مسلك و مرام و تمام منافع ملی و مملكتی را به بیگانگان و خائنین داخلی فروختند. حقایقی می‌بایستی از خادمین صادق وخائنین بی‌وجدان اسم برده، اعمال نیك و بد هر یك را برای تنبه و تذكر معاصرین و اعقاب بنویسم. (2)
یكی دیگر از همراهان میرزا، ابراهیم فخرایی در زمینه نقش اهمال و سستی در رعایت شرایط عضویت در جنگل در ناكامی‌های نهضت، نوشته است: داوطلبان عضویت جنگل می‌بایست علاوه بر نداشتن سوء شهرت، سوگند وفاداری یاد كنند و خدا و وجدان را به شهادت بطلبند؛ چه توهم اینكه پای افراد بی‌شخصیت به داخل جنگل باز شود و پیشروی‌هایشان را با كارشكنی‌ها متوقف سازد، زیاد بود. نفاق و خودخواهی كه از خصایص شرقی‌هاست ایجاب می‌كرد كه مطامع احتمالی كوته‌نظران با زنجیر آهنین «سوگند» مقید گردد و منافع فرد در مقابل مصالح اجتماع مهار گردد. حصول اعتماد به وسیله ادای سوگند مادام كه شرط بدوی قبول داوطلب شناخته می‌شد،‌جنگل از شر بداندیشان مصونیت داشت. از آن زمان كه رعایت این سنت اهمال رفت و شعار صوفی منشانه «هر كه خواهد گو بیا» مدار عمل واقع شد و عناصر پلید توانستند خود را به صف یاران موافق جا بزنند صفوف متحد جنگلی‌ها در هم شكست و جدایی در میان سران افتاد و ـ به طوری كه خواهیم دید ـ در چند موقع باریك و حساس كه جنگل می‌رفت از نتایج و فداكاری‌های گذشته‌اش برخوردار شوند ، نه تنها برنامه‌های آینده رفعتا متوقف ماند، بلكه كارهای انجام شده نیز خنثی گشت. (3) شاهپور آلیانی نیز اعتقاد دارد: یكی از عوامل شكست نهضت جنگل، وجود مقام‌طلبان و حاسدان بود. افرادی كم ظرفیت و خودبین در نهضت رخنه كرده بودند واز ترحم و سادگی مرحوم میرزا سوء استفاده كرده افكار خود را به او القاء‌ می‌كردند. (4)

نگاهی بر سیمای برخی فرصت‌طلبان

در اینجا با معرفی برخی چهره‌های فرصت‌طلب كه در نهضت جنگل وارد شدند و در اركان فرماندهی و رهبری نهضت نفوذ كردند، به مشكلات به وجود آمده توسط آنان كه سرانجام، نهضت را به شكست كشانید و زمینه شهادت رهبر نهضت میرزا كوچك خان را نیز فراهم آورد، اشاره می‌كنیم:
1ـ احسان‌الله خان: احسان‌الله خان از همراهان میرزا شد و در‌ آغاز ورود به نهضت جنگل ، در كنار وی بود و زمانی كه كمیته انقلاب در رشت تشكیل شد از زمام‌داران انقلاب و عضو كمیته انقلاب گردید و در ستاد ارتش انقلاب به نام «آرمیا» نیز عضویت یافت. (5) ابراهیم فخرایی در كتاب سردار جنگل میرزا كوچك خان، زیر عكسی كه در آن چهار نفر دیده می‌شوند ، نوشته است:
«چهار تن از زعمای جنگل؛ احسان‌الله خان و خالو قربان بازو و بازوی میرزا كوچك و معین‌الرعایا داده‌اند. (6)»
اما همین احسان‌الله خان كه در تهران مرتكب قتل شد و به جنگل پناه آورد و جنگلیان به خاطر پناهنده شدن او را تحویل ندادند (7) در مراحل بعد ماهیت خود را نشان داد و با میرزا كوچك درگیر شد و از دشمنان سرسخت او گردید و رهبران نهضت را به صف‌آرایی در مقابل هم واداشت .(8) او در تهران عضو كمیته مجازات ـ كه مقارن انقلاب روسیه و سرنگون شدن رژیم تزاری تشكیل شده بود و افرادی را ترور كرد ـ گردید. احسان‌الله خان در ترور ملای متنفذ تهران صدرالعماء نقش داشت و از پیروان فرقه ضاله بهاییت محسوب می‌شد (11) و به گزارش سفارت انگلیس، با كنسول شوروی در طالش به صورت محرمانه ملاقات داشت (12) و در توطئه‌های گوناگون علیه نهضت اسلامی جنگل و رهبران آن میرزا كوچك خان نقش ایفا كرد (13) و سرانجام، با رضا خان نیز آتشی نمود. (14) وی پس از شكست نهضت جنگل، در مقاله‌ای كه در مجله «نوی وستك» در مسكو چاپ كرد میرزا كوچك خان را از آزادی‌خواهان دست راستی و خودر ا ناچار به همكاری با او دانسته و اعتراف كرده كه هرگز نماز نخوانده است . (15) چنین فردی با نفوذ در نهضت جنگل و با نیرنگ و تظاهر، از رهبران آن شد؛ به گونه‌ای كه میرزا كوچك خان مناطقی را كه در ا ختیار داشت به سه بخش اداری تقسیم نمودو لاهیچان و تنكابن را با دو هزار مرد مسلح زیر نظر او قرار داد (16).
2ـ حیدرخان عمو اوغلی: حیدرخان عمو اوغلی ایرانی نبود و در روسیه به دنیا آمد. نام اصلی او تاری وردیف است. به او «چراغ برقی» می‌گفتند. او یك كمونیست دو آتشه بود كه در راه اهداف كمونیستی تلاش می‌كرد و در این راه مرتكب چندین قتل هم شد و برای دفاع از كمونیسم در چند جنگ شركت كرد.(17) او كه با موافقت شوروی به ایران آمده بود (18) به آن سوی مرز و كمونیسم گرایش داشت و می خواست ماهیت نهضت جنگل را تغییر داده، ماركسیستی كند.(19) متأسفانه همكاری او با نهضت جنگل و رهبران آن مورد موافقت قرار گرفت (20) و عضو كمیته انقلاب و جمهوری گیلان و كمیسر خارجه آن شد و همكار میرزا كوچك خان جنگلی، كه سركمیسر و كمیسر مالیه بود، گردید؛ (21) ولی به نهضت جنگل و رهبری آن خیانت كرد و در توطئه كودتا علیه این نهضت و به شهادت رساندن میرزا كوچك برآمد (22) . از این رو، توسط احرار جنگل دستگیر شد و در روستای مسجد پیش، در بین ایل و قبیله الیانی نگه‌داری گردید تا محاكمه شود. افراد قبیله مزبور پس از شهادت میرزا كوچك خان و پایان نهضت جنگل ، او را خفه و در همان روستا دفن كردند.(23)
3ـ خالو قربان: خالو قربان هرسینی كه كرد بود، از همراهان نهضت جنگل و میرزا شد. وی در نهضت جنگل نفوذ و قدرت پیدا كرد. به حدی كه فرماندهی بخشی از نیروهای جنگل ( حدود هشتصد نفر ) را در اختیار گرفت و علاوه بر رشت و سیاهرود، حكومت شهر انزلی را نیز به دست آورد و یك روز در میان از رشت به انزلی می‌رفت. (24) او با عضویت در كمیته انقلاب ایران، در حكومت جمهوری گیلان كمیسر جنگ شد كه سركمیسر و كمیسر مالیه آن میرزا كوچك خان بود. (25) دریك مرحله هم از طرف نهضت مأموریت یافت به طرف مشهد سر (بابلسر امروز) برود و از تسلط نیروهای دولتی قزاق بر آن شهر جلوگیری نماید. (26) به دنبال بروز برخی اختلافات و درگیری‌ها بین نهضت جنگل و احسان‌الله خان و خالو قربان كه خود را انقلابی و بلشویك می‌نامیدند، میرزا كوچك خان در پاسخ به نامه آنها نامه‌ای نوشت و در آن چند بار از آنان به عنوان دوستان قدیم یاد كرد.(27) در بخشی از این نامه آمده است: شما را دوستانی می‌دانیم سهو كرده كه در نتیجه سهو شما، آزادی ایران خفه شده است، انقلاب شكست خورده و یران به آغوش اجنبی انداخته شده است. نفرت عامه به سوی شما متوجه و زحماتتان را بر باد داده است و شما هنوز در مقام چبران این سهوها بر نیامده‌اید.(28)
در پایان این نامه علی‌رغم اینكه آنان را پیمان‌شكن و بلشویك و بی‌توجه به عقاید مذهبی مردم می‌داند و بی‌مهری‌ها و اهانت‌ها و فحش‌ها و اقدامات آنان علیه نهضت اسلامی جنگل را یادآوری می‌نماید، باز می‌نویسد:
بالجمله گفتنی‌ها زیاد است، اما صفحات نامه گنجایش ندارد؛ به این جهت است كه می‌گویم:
شرح این هجران و این سوز جگر این زمان بگذار تا وقت دگر
به همه دوستان قدیم، خواه علاقه قلبی‌شان باقی باشد و خواه نباشد، تقدیم ارادت می‌نمایم (29).
میراز كوچك پس از تبادل این نامه‌ها، انحرافات و اقدامات نادرست و زشت آنان را نادیده گرفت و پیشنهاد ملاقات با آنان و تشكیل كمیته واحد را در تیر ماه 1299 پذیرفت. (30)
خالو قربان مرد ساده بی‌سوادی بود كه تبلیغات مخرب دیگران در وی مؤثر می‌افتاد . قوه تعقل وی ضعیف بود؛ تا جایی كه به صورت آلت فعل در آمد و مخالفان میرزا او را همچون مهره‌ای علیه میرزا به كار می‌بردند. (31) او روابط نزدیكی با روس‌ها داشت و زمانی كه یكر وز در میان از رشت به انزلی می‌رفت در خانه یكی از افسران روسی اقامت می‌كرد. (32) وی همچنین در كودتا علیه میرزا كوچك شركت داشت. (33) سرانجام به طور كلی استحاله شد و به نیروهای دولتی پیوست و به آنان در مبارزه با نهضت جنگل و شهادت میرزا كوچك خان كمك كرد.
گرچه تفنگچی های رضا خان سر میرزا كوچك را زا بدن جدا كردند، ولی همه تاریخ‌نگاران جنگل نوشته‌اند كه خالو قربان به منظور ابراز صمیمیت به رضاخان ، سربریده میرزا كوچك را به تهران برد و به رضا خان میر پنج تحویل داد. (34) در گزارش‌های سفارت انگلیس در این باره چنین آمده است:
خالو قربان یار و همرزم پیشین میرزا كوچك خان در دهم دسامبر بریده او را به قزوین آورد و روز بعد، یعنی در یازدهم دسامبر، با آن هدیه ‌گران بها وارد تهران شد. به این ترتیب، دوران زندگی مردی كه در طول شش ساله گذشته بزرگ‌ترین انقلابی ایران محسوب می‌شد و تا همین پنج ماه پیش دو استان زرخیز مملكت را تحت سلطه خویش داشت به پایان رسید (35).
كریم خان كرد كه از تسلیم به دولت ناراضی بود و این كار را خلاف عقل می‌دانست، ولی مجبور به همراهی با خالو قربان بود، مدتی پس از این خیانت بزرگ، خالو قربان را به قتل رسانید و بعد از اینكار دستگیر و به تهران برده شد و به امر رضا خان تیرباران گردید .(36)
4ـ مدیوانی: رفیق مدیوانی از پیروان تروتسكی و عضو حزب كمونیست روسیه بود. وی از طرف انقلاب شوروی به ایران آمد و با تظاهر به دوستی میرزا و خدمت به نهضت، در تقویت منافقان جنگل ـ امثال احسان‌الله خان و خالو قربان ـ و رویارویی آنان با میرزا همت گماشت و در نامه‌ای به میرزا كوچك نوشت:
زمام امور تنها در دست شخص خود گرفته و با هیچ یك از رفقای قدیم خود، احسان‌الله خان و خالو قربان، كه در كلیه زحمات با سركار شریك تضییقات بوده‌اند مشورت نكرده و آنان را بالاخره از روش و رفتارتان منتفر ساخته‌اید كه اجبارا از شما دوری جسته‌اند و شما اطرافیان خود را از عناصر خودپرست و ضد انقلاب جمع نموده‌اید. (37)
مدیوانی ـ همان‌گونه كه در آخر همین نامه آورده ـ كوشش كرد نقش میرزا كوچك خان را در نهضت جنگل محدود كند و او را كنار بگذارد و یا در سطح مساوی با افرادی نظیر احسان‌الله خان و خالو قربان در آورد. مطالعه نامه‌های میرزا كوچك خان به مدیوانی روشنگر و عده‌های پوچ و به دور از صداقت او و اقدامات حیرت‌برانگیز وی در ایجاد اختلاف و درگیری بین مردان جنگل و كمك به دشمنان آن و سست كردن پایگاه میرزا در رهبری نهضت و پخش شایعات ضد میرزا و تلاش برای لكه‌دار كردن شخصیت وی و آلوده كرده جنگلی‌هاست. (38)

ب) مبارزه شدید رضاخان با نهضت جنگل

سردار سپه رضاخان میرپنج وزیر جنگ دولت قوام‌السلطنه كه فرماندهی نیروهای قزاق را بر عهده داشت و بنا بر گزارش‌های سفارت انگلیس «آدمی عامی» و «فاقد اطلاعات جدید نظامی» بود و «دیكتاتوری نظامی» را بر ایران حاكم نمود؛ (39) از سوی دولت قوام‌السلطنه مأموریت یافت تا نهضت جنگل به رهبری میرزا كوچك خان را خاموش كند (40) او تصمیم گرفت علیه میرزا كوچك وارد عمل شود (41) روتشتین، وزیر مختار و سفیر كبیر شوروی در دربار شاه ایران، در نامه به میرزا در این باره می‌نویسد:
این را هم بدانید كه وزیر جنگ و رییس دیویزیون قزاق، رضا خان سردار سپه، چندین بار از من اجازه خواست كه این مسئله را به دستور قوام‌السلطنه به زور اسلحه پایان دهد. هر بار من جلوگیری كردم و وعده دادم مسئله گیلان را بدون خونریزی حل كنم. (42)
این نامه علاوه بر اینكه بیانگر این واقعیت است كه رضاخان و حكومت سلطنتی استبدادی به دنبال خاموش كردن نهضت جنگل با راه حل نظامی و توسل به اسلحه و روز بودند، آمادگی شوروی برای پایان دادن به نهضت جنگل دست كم بدون خونریزی را می‌رساند؛ هر چند سرانجام همكاری نظامی شوروی و رضا خان فرجام خونینی را برای نهضت جنگل رقم زد . در هر حال ، اقدامات رضا خان ـ كه به خاطر مبارزه با نهضت ضد انگلیسی جنگل و سایر خدماتش به استعمارگران و نوكری بیگانگان سرانجام با حمایت انگلیس به سلطنت رسید ـ‌ در سقوط و شكست نهضت اسلامی جنگل مؤثر بوده است (43).
نیروهای قزاق پس از تسلط بر رشت و گیلان، در روستاها و كوه‌ها و جنگل به دنبال میرزا كوچك خان می‌گشتند. آنان حتی با شكنجه كردن برخی افراد كه احتمال می دادند كه از محل میرزا اطلاع داشته باشد قصد داشتند هر چه زودتر به هدف خود نایل آیند. (44)
سفارت انگلیس در گزارش وقایع هفته پیش از سوم دسامبر نوشته است: كوچك خان هنوز دستگیر نشده است. حكومت مركزی برای زنده دستگیر كردن او ده هزار تومان و برای مرده تحیل دادنش پنج هزار تومان جایزه تعیین كرده است ... نیروی دولتی اینك برای اسیر كردن میرزا كوچك خان در یك خط زنجیر پیش می‌روند و ـ به اصطلاح ـ مشغول جاروب كردن جنگل هستند.(45)
میرزا كوچك خان در سر راه خلخال در گردنه گیلوان در كوه‌های طالش گرفتار برف و بوران شد و از شدت سرما از پا در آمد و به شهادت رسید. (46) پس از انتقال جسد میرزا به طالش، به دستور محمدخان سالار شجاع كه از تفنگچی‌های رضا خان بود و كینه‌ای دیرینه نسبت به جنگلی‌ها داشت، رضا اسكستانی طالشی سر وی را از تن جدا كرد. (47)
رضا خان میرپنچ ، نوكر استعمار انگلیس ، در اعلامیه هایی كه درباره نهضت جنگل صادر می‌:رد تعبیرهای نادرست و زشت نظیر «یغما و چپاول میرزا كوچك و اتباع او» ، «دوره هرج ومرج هفت‌ ساله گیلان» و «غوغا طلبان ، غارتگران ، خیانتكاران ، متجاسرین و متمردین» (48) آورده است. رضا خان حتی بعد از شهادت میرزا كوچك، خواهرش زینب را دستگیر كرد تا محل اختفای اموال میرزا را اطلاع دهد.(49) رضا خان به محمود قلی‌خان میرپنجه فرماندار نظامی گیلان دستور داد آن دسته از كاركنان را كه با میرزا كوچك خان همكاری می‌‌كرده‌اند بر كنار كند. (50)

ج) تهدید و تظمیع حكومت و رفاه‌طلبی ، زمینه‌ساز پیوستن به قوای دولتی

دولت مركزی می‌كوشید با سخت‌گیری و تهدید، و دادن امان‌نامه و وعده‌های دروغین و تطمیع و خریدن همراهان میرزا كوچك خان ، عرصه را بر و تنگ كرده و زمینه محدود شدن و غربت نهضت و تنهایی میرزا را فراهم كند. زمانی كه بر نهضت سخت گرفته شد، مشقت‌ها و سختی‌ها برخی را از پای در آورد و زمینه‌ساز تسلیم آنان گردید. یكی از افرادی كه خود را تسلیم نمود دكتر حشمت بود. دكتر شاهپور آلیانی در بحث از دلایل شكست جنگل می‌نویسد:
ضربه دیگر، تسلیم شدن دكتر حشمت بود. او انسانی وارسته و نیكو خصال بود، اما روحا و جسما ویژگی یك فرد انقلابی و مبارزه را نداشت. توان جنگیدن و روحیه كشتن دشمن در او نبود. از پشتوانه قوی نیز برخوردار نبود. تنها پشتوانه او تخصص او بود كه جنگلیان به آن نیاز داشتند و از این راه به مبارزین خدمت كرد، ولی خسته شد و ناتوان شد و خود را تسلیم كرد. دكتر حشمت نیرنگ و فریب رضا خان را كه وعده داده بود در صورت تسیلم، او را برای ادامه تحصیل به اروپا خواهد فرستاد باور كرد و تحت فشار ناتوانی‌های جسمی و روحی از روی سادگی‌ تسلیم شد. (51)
میرزا محمدعلی خان جنگلی وضع دكتر حشمت را در زمان تسلیم این گونه بیان می‌كند:
ما مصمم شدیم از «قلعه گردن» بگذریم. اما از چند طرف در محاصره بودیم. سران جنگل برای یافتن راه حل و دفع خطر به مشورت نشستند و هر كس چیزی گفت و نقشه‌ای ارائه نمود .... تازه برای حركت آماده شده بودیم كه دكتر حشمت ناگهان تصمیم به تسلیم گرفت. دكتر كه احساس می‌كرد دیگر یارای مقاومت ندارد روی به میرزا نموده، چنین گفت: خسته شدم، زانوانم قدرت حركت ندارند؛ مثل آنكه كرخ شده‌اند. رمقی برایم نمانده، افرادم بی‌تابند، اجازه بدهید بروم و به سرنوشتم نزدیك شوم. میرزا قدری نصیحتش كرد و گفت: تسلیم شدن برابر با خودكشی است؛ من هم مانند شماخسته و كوفته‌ام، اما هرگز فكر تسلیم به مغزم خطور نكرده است. باید صبر كرد، بالاخره این رنج‌ها به پایان می‌رسند. اما دكتر همچنان به خیالش مشغول و عزمش را جزم كرده بود و عاقبت ـ چنان كه دیدیم ـ‌با عده‌ای قریب به سیصد نفر كه سید حسن خان قزاق و عبدالسلام عرب و علی‌اكبر خان آب زرشكی و علی حبیبی و حسن مهری در میانشان بود، از میرزا خداحافظی كرد و رفت تسلیم قوای دولت گردید. بعد از رفتن دكتر به خرم‌آباد، در آنجا گلنگدن اتباعش و موزر خودش را گرفتند و همه را بعد از چند شبانه‌روز به لاهیجان بردند.(52)
میرزا همین كه خبر تسلیم شدن دكتر را شنید بی‌اختیار گفت: «انا لله و انا الیه راجعون» و با ادای این آیه، او را از دست رفته به حساب آورد. در حقیقت نیز همین طور بود؛ زیرا دكتر بعد از ورود به لاهیجان بر خلاف آنچه تصور میكرد مورد اهانت قرار گرفت و متین‌الملك قریب سیلی به گوشش نواخت و انواع ناسزا نثار وی و یارانش شد و عاقبت اعدام گردید.(53)
سید جلال چمنی یكی دیگر از همراهان میرزا بود كه از او جدا شد و به حكومت پیوست و حتی حكومت را در مبارزه با نهضت جنگل یاری می‌كرد. در گزارش‌های سفارت انگلیس آمده است:
چمنی نخست از یاران میرزا كوچك خان بود ولی اندكی بعد همراهبا هشتصد نفر از طرفداران خویش به نیروهای دولتی پیوست. عده‌ای از طرفداران او به خدمت قشون پذیرفته‌ شدند و گروهی دیگر به سر خانه و زندگی خود بازگشتند. (54)
در همین گزارش، درباره خیانت به او جنگل و همكاری دولت در مبارز با جنگلی‌ها آمده است:
سید جلال چمنی در رأس نیروی دویست و پنجاه نفری خود در چهاردهم نوامبر از جنگل وارد رشت شد. وی شصت بار الاغ تفنگ و مهمات و بیست و پنج قبضه مسلسل را كه از طرفداران میرزا كوچك خان به غنیمت گرفته بود به رشت آورد. (55)
بحرالعلوم رفیع، از طرفداران جدی وثوق‌الدوله، احمد كسمایی را كه یكی از زعمای جنگل بود برای پیوستن به قوای دولتی تشویق كرد و احمد كسمایی هم برای این كار رادرش محمود كسمایی را به تهران برای ملاقات با نخست‌وزیر فرستاد و او هم آمادگی برادرش را برای تسلیم به دولت با همه اعوان و بستگانش اعلام كرد و رییس دولت هم فوری پاسخ مثبت داد و در 6 برج حوث 1337 با نامه‌ای، به احمد كسمایی و برادران و بستگان و همراهان او تأمین جانی و مالی داد. در پیوستن احمد كسمایی به قوای دولتی، « وعده حكومت فومنات» بی‌تأثیر نبود. در هر حال ، او برای درگیر یو تقابل با نهضت جنگل با پشتیبانی حكومت مركزی اقدام كرد.(56)
این پیمان‌شكنی احمد كسمای با تنفر شدید مردم همراه بود، به گونه‌ای كه تا آخر عمرش او را سرزنش می‌كردند. حسین كسمایی مدیر روزنامه جنگل نیز با سرودن اشعاری ، با اشاره به دوران اقتدار احمد كسمایی در جنگل و تكبر و خودپسندی او و رویاهای شیرین او در ماجرای پیوستنش به دولت، در نهایت او را مورد سرزنش و نكوهش قرار می‌دهد.(57) ابراهیم فخرایی در موضوع تسلیم احمد كسمایی می‌نویسد: از تسلیم شدن احمد كسمایی به دولت، انتظامات جنگل به هم ریخت. افرادی كه نمی‌دانستند با اوضاع جدید چگونه باید مقابله كرد و راه شهر را در پیش گرفته، به انتظار حوادث نشستند. میرزا و نیروی نظامی متمركز در كوراب زرمخ، همچنین مجاهدین غیركسمایی در موقعیت بدی دچرا و تقریب خود را به حال محاصره دیدند؛ چه قزاقان ایرانی به فرماندهی ایوب خان میرپنج از راه رشت و ماسوله و شفقت به حركت در آمد و هواپیماهای انگلیسی حملاتشان را آغاز كرده بودند. (58)
معین‌الرعایا حسن خان كیش دره‌ای آلیانی بعد از تسلیم شدن به قوای دولتی و تحویل اسلحه و مهمات جنگلی‌ها و همكاری با آنان به حكومت فومنات منصوب شد، هر چند سپس توسط ابراهیم ندامانی ، از مجاهدین سابق جنگل، به اشاره سپهبد فضل‌الله خان زاهدی كشته شد.(59) مؤلف كتاب نهضت روحانیون ایران در این زمینه می‌نویسد:
معین‌الرعایا نیز تسلیم شد و تمامی قورخانه جنگل را، كه تنها او می‌دانست كجاست، بی‌كم و كاست تحویل داد.(60)
در گزار‌ش‌های سفارت انگلیس از وقایع پس از شهادت میرزا كوچك آمده است: شاه قلی میرزا نوه بهمن میرزا برای تصدی مقام مفتش عامه وارد رشت شد. معاون او یعنی احمد باقراف پیش از این یكی از رهبران بلشویك‌های رشت و از طرفداران میرزا كوچك ‌خان بوده است. (61)
میراحمد مدنی از یاران میرزا كوچك، معتقد است: قوام‌السلطنه، رضا خان وزیر جنگ را مأمور خاموش كردن انقلاب جنگل نمود و قسمتی از دستجات منافق جنگل تسلیم رضاخان گردید. (62)

پی نوشت :

1ـ مرتضی مطهری، قیام و انقلاب مهدی (عج) از دیدگاه فسلفه تاریخ ، قم ، جامعه مدرسین ، ص 5 5و 56
2ـ میراحمد مدنی، جنبش جنگل و میرزا كوچك خان (خاطرات میراحمد مدنی عضو شورای اتحاد اسلام و مدیر روزنامه پرورش)، به كوشش سید محمد تقی میرابوالقاسمی ، تهران ، سلسله انتشارات انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، ش 192، با همكاری اداره كل فرهنگ و ارشاد اسلامی گیلان، 1377 ، ص 30
3ـ ابراهیم فخرایی ، سردار جنگل میرزا كوچك خان، ج پنجم، تهران ، جاویدان ، 1354، ص 53
4ـ شاهپور آلیانی ، نهضت جنگل و معین‌الرعایا (حسن خان آلیانی) ، تهران ،میشا ، 1375 ، ص 59
5و6 ـ ابراهیم فخرایی، پیشین، ص 251 ، 253 و 246 و 339ـ340 / ص 186
7ـ شاهپور آلیانی ، پیشین ، ص 57
8و9ـ ابراهیم فخرایی ، پیشین ص 346 / ص 339-342
10و11ـ شاهپور آلیانی ، پیشین ، ص 43 / ص 57
12ـ غلامحسین میرزا صالح ، جنبش میرزا كوچك خان بنابر گزارش‌های سفرات انگلیس ، نشر تاریخ ایران ، 1369 ، ص126
13ـ ابراهیم فخرایی ، پیشین ، ص 366 و 420
14ـ غلامحسین میرزا صالح ، پیشین ، ص 72
15ـ ابراهیم فخرایی ، پیشین ، ص 451ت452
16ـ غلامحسین میرزا صالح ، پیشین ، ص 20
17ـ شاهپور آلیانی ، پیشین، ص 148
18ـ ابراهیم فخرایی ، پیشین ، ص 366
19ـ شاهپور آلیانی‌، پیشین ، ص 58
20 و 21ـ‌ابراهیم فخرایی ، پیشین ، ص 366 / ص 329
22ـ همان ، ص 420 و 366
23ـ همان ، ص 422
24ـ غلامحسین میرزا صالح ، پیشین ، ص 25
25 الی 29 ـ ابراهیم فخرایی ، پیشین ، ص 422 / ص 263 / ص 319ـ326 / ص 323 / ص 325ت326
30ـ سید جلال‌الدین مدنی، تاریخ تحولات سیاسی و روابط خارجی ایران ، ج دوم ، قم ، اسلامی ، 1369 ـ ج 2 ، ص 368
31ـ ابراهیم فخرایی ، پیشین‌، ص 434
32ـ غلامحسین میرزا صالح ، پیشین ، ص 25
33ـ ابراهیم فخرایی ، پیشین ، ص 321
34ـ غلامحسین میرزا صالح ، پیشین ، ص 93
35 الی37ـ ابراهیم فخرایی، پیشین ، ص 397 و 398 / ص 290 / ص 290ت302
38 الی 39ـ غلامحسین میرزا صالح ، پیشین ، ص 4 و 5 / ص و 97
40ـ میراحمد مدنی ، پیشین ، ص 77
41 و 42ـ غلامحسین میرزا صالح ، پیشین ، ص 23ت24 / ص 42
43ـ علی دوانی ، نهضت روحانیون ایران ، تهران ، بنیاد فرهنگی امام رضا (ع) ، ج 2 ص 102
44ـ‌ شاهپور آلیانی ، پیشین ،‌ص 47-48
45ـ غلامحسین میرزا صالح، پیشین ، ص 83
46ـ علی دوانی ، پیشین، ج 2 ، ص 104
47ـ‌ ابراهیم فخرایی ، پیشین ، ص 389-390
48الی50 ـ غلامحسین میرزا صالح ، پیشین ، ص 69 و 71 / ص 98 / ص 119
51ـ شاهپور آلیانی ، پیشین ، ص 57-58
52ـ ابراهیم فخرایی ، پیشین ، ص 177 و 188 و 189
53 الی 55 ـ غلامحسین میرزا صالح ، پیشین ، ص 98
56ـ ابراهیم فخرایی ، پیشین ، ص 173 ، 174 و 195 و 197ـ198 و 366
57ـ همان ، ص 197ـ200
58ـ همان ، ص 174-176
59ـ همان ، ص 422 -423
60ـ علی دوانی ، پیشین ، ج 2 ، ص 104
61ـ غلامحسین میرزا صالح ، پیشین ، ص 100
62ـ میراحمد مدنی ، پیشین ، ص 77

منبع:ماهنامه معرفت

دوشنبه 11/9/1392 - 23:17
آموزش و تحقيقات

نویسنده: آیت الله رضا استادی

در صد سال اخیر؛ از اوایل سده چهاردهم ﻫ . ق تا زمان حاضر، نهضت ها، انقلاب ها، قیام ها و اقدام های متعدد از سوی روحانیت شیعه انجام شد؛ از جمله نهضت مرحوم میرزا كوچك خان كه راجع به ایشان حرف های نادرست و قضاوت های غیر واقعی انجام شده است. با این كه هیچ ریشه ای جز اسلام، جز قرآن، جز خدا، جز پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نداشته، امّا به گونه ای منعكس شده كه اگر یك آدم بی اطلاع، این تاریخ ها را بخواند، نسبت به صلاح و فایده ی این قیام ها و اقدام ها تردید می كند. شاید دلیل آن باشد كه متأسفانه از ابتدا كه حوزه های علمیه و مسلمان ها علیه ظلم، استبداد، استعمار و استكبار حرف زدند و علیه بیگانگان اقدام كردند تا نگذارند آن ها بیش از پیش بر ممالك اسلامی مسلط شوند و دست سلطه را قطع كنند، تاریخ كارها به دست خودشان نوشته نشد، بلكه دیگران نوشتند و هرچه را كه خواستند نوشتند، نه هر چه را كه لازم و صحیح و مطابق با واقع بود. و این همان هشداری بود كه بارها امام خمینی1 می داد و می فرمود:
“لازم است برای بیداری نسل های آینده و جلوگیری از غلط نویسی مغرضان، نویسندگان متعهد با دقت تمام به بررسی دقیق تاریخ این نهضت اسلامی بپردازند، و قیام ها و تظاهرات مسلمین ایران را در شهرستان های مختلف با تاریخ و انگیزه ی آن ثبت نمایند تا مطالب اسلامی و نهضت روحانیت سرمشق جوامع و نسل های آینده شود. ما كه هنوز در قید حیات هستیم و مسایل جاری ایران را كه در پیش چشم همه ی ما به روشنی اتفاق افتاده است دنبال می كنیم، فرصت طلبان و منفعت پیشگانی را می بینیم كه با قلم و بیان بدون هراس از هرگونه رسوایی، مسایل دینی و نهضت اسلامی را برخلاف واقع جلوه می دهند و به حكم مخالفت با اساس نمی خواهند واقعیت را تصدیق كنند و قدرت اسلام را نمی توانند ببینند، و شكی نیست كه این نوشتجات بی اساس به اسم تاریخ در نسل های آینده آثار بسیار ناگواری دارد. از این جهت، روشن شدن مبارزات اصیل اسلامی در ایران از ابتدای انعقاد نطفه اش تاكنون و رویدادهایی كه در آینده اتفاق می افتد از مسایل مهمی است كه باید نویسندگان و علمای متفكر و متعهد بدان بپردازند. درست آنچه را امروز برای ما روشن و واضح است برای نسل های آینده مبهم می باشد؛ و تاریخ، روشن گر نسل های آینده است، و امروز قلم های مسموم درصدد تحریف واقعیات هستند، باید نویسندگان امین این قلم ها را بشكنند”.
هنگام مطالعه ی برخی كتاب های نهضت تنباكو مشاهده نمودم كه نویسنده با آن كه ایرانی و خودی است، در صدور آن فتوای معروف مرحوم میرزای شیرازی شك و تردید می كند و می گوید: “آیا این فتوا از میرزا هست، یا نه؟”؛ آن گاه برای این اظهار شك و تردید سند ارایه می دهد و می گوید: “از اسناد باقی مانده در سفارت انگلیس چنین بر می آید كه این فتوا را میرزا صادر نكرده است”
پیداست كسی كه بخواهد تاریخ نهضت تنباكو را بنویسد و مصدر و مدركش حرف خود انگلیسی ها باشد؛ همان كسانی كه میرزا و مردم با آن ها در افتادند، نمی تواند قابل اعتماد باشد.
به نظر بنده داستان مرحوم میرزا كوچك خان جنگلی گرفتار همین بی توجهی شده است. اگر در كتاب ها درباره او قضاوت هایی شده و حرف های مختلفی گفته اند، به این جهت است كه از روز اول خودی ها، تاریخ این نهضت را ننوشتند. بعضی هم كه خواستند بنویسند، با فاصله چند سال نوشتند، برخی از نویسندگان تاریخ نهضت جنگل و میرزا كوچك خان به اقرار خودشان مطالب را سانسور می كردند و نمی دانستند كه چه مطلبی را بنویسند، یا ننویسند، و چه مطلبی را اجازه چاپ می دهند. پس اولاً: نوشتن را دیر شروع كردند كه در همین فاصله بسیاری از مطالب حذف و محو شد. زمانی هم كه تصمیم به نوشتن گرفتند، هر مطلبی را ننوشتند. باید بدانیم تاریخ نویس نهضت هایی كه اساس اسلامی دارند؛ یعنی تكیه شان فقط و فقط به قرآن و اسلام است، باید از یك روحیه اسلامی خیلی قوی برخوردار باشد؛ در غیر این صورت نمی تواند نهضت را همان گونه كه هست، منعكس كند. نهضتی كه پایگاه اسلامی و قرآنی دارد، كسی باید تاریخش را بنویسد كه او هم اساس را اسلام بداند، پایگاه را قرآن بداند، باور كرده باشد كه این آقا برای اسلام و قرآن، خودش را این قدر به زحمت انداخته است، وگرنه خیلی ساده قضایا را به صورت مادی، توجیه و تأویل می كند.
میرزا كوچك خان یك مسلمان معتقد و یك روحانی مؤمن بود. قیام او یك قیام اسلامی و در راستای سایر قیام هایی است كه فقط و فقط منشأ دینی داشتند. برخی از دلیل ها و گواه های آن عبارت است از:

سند اول:

اعلامیه ای به قلم شخص میرزا كوچك است. این اعلامیه، میرزا و روحیه اسلامی او را تا حدی به ما می شناساند و گفتار آنان را كه می خواهند قیام او را فقط برای آزادی توجیه كنند، باطل می كند. این اعلامیه با عنوان “تمنا” در روزنامه جنگل چاپ شده است:
“یكی از علل خرابی های ما تقید به القاب و احترامات بی مأخذ صوری است كه غالباً تمایل به آن ها تولید مفاسد كثیره می كند. هركس كه دو قدم در راه اصلاح مملكت برداشت و یا دو كلمه برای آزادی ملتی نطق و تحریر كرد و یا دو روزی به خدمات نوع خود مشغول شد، فوراً یك لقب، یا عنوان بزرگی از خود و دیگران به او چسبید و همان سبب كبر و غرور گشت، بلكه تهیه وسایل و تجملی كه لازمه آن لقب است، آن را از طریق حق و صواب منصرف می كند. كسی كه مقصودش خدمت به وطن و ملت و نیتش خالص است نباید مقید به این پیرایه ها گردد. این بنده كه شاید اغلب بدانند قصدم خدمت به دیانت و ایرانیت است، نه برای تحصیل جاه و جلال، از عموم تمنا می كنم كه از القاب معموله معافم داشته و به همان اسم خودم مخاطبم دارند و در این كار منتی بزرگ بر كوچك بگذارند. كوچك جنگلی”.
همچنان كه امام خمینی1 می فرمود: “من از خدای تبارك و تعالی توفیق همه را می خواهم. من از بیرون آمده ام كه خدمت به شما بكنم. من خادم شما هستم، من خادم ملت شما هستم. من آمده ام كه بزرگواری شما را حفظ كنم...”.
آری! طرز فكر یك مسلمان اصیل و معتقد این است كه چون می خواهم برای اسلام كار كنم باید نیتم خالص باشد و حتی از مردم توقع لقب هم نداشته باشم.

سند دوم:

به نقل از روزنامه جنگل است. این یادداشت علاقه میرزا كوچك و جنگلی ها را به روحانیت و مراجع تقلید آن روز نشان می دهد:
“قدرت و سطوت ملی از راه دیانت و امانت، یك وقت به عهده كفایت شیخ كاظم خراسانی و شیخ عبدالله مازندرانی و حاج میرزا حسین و حاج میرزا خلیل و آقاسید عبدالله بهبهانی شهید و میرزای شیرازی شهیر بود كه نام نامی شان تا ابد در دفتر هواخواهان آدمیت ثبت است.
و امروز نعم البدل و یادگار آن ستون های دیانت كه مغزهای مقدس ایشان مربوط به سیاست نیز هست، امثال آقای شیخ الشریعة، آقای میرزا حسین نایینی، آقا سید ابوالحسن اصفهانی، آقا سیدعلی داماد، فاضل ممقانی، آقا سید محمدطباطبایی مهاجر معروف، آقا سید محمد بهبهانی نعم الخلف، و حاج آقا نورالله اصفهانی.
و آن ها كه مجسمه ترویج شرایع و دین اسلامند؛ امثال: آقا سید محمد كاظم یزدی، آقامیرزا محمدتقی سامرایی شیرازی، آقای صدر اصفهانی است كه در مقام احتیاج، حبل المتین شرع و شریعت در كف آهنین آن ها است”.
دراین مقال می بینیم كه حتی از آقاسید كاظم یزدی صاحب عروﺓ(ره) كه به هر علتی در امور سیاسی دخالت نمی كرد و از مخالفان سرسخت مشروطه بود، تجلیل می شود؛ با این كه طبع یك طلبه و روحانی انقلابی و یك مسلمان انقلابی ایجاب می كند كه با هر روحانی و آخوند كه كار او و امثال او را تصویب نمی كند، مخالف باشد؛ همان گونه كه در مشروطه این چنین بود و افراد داغ انقلابی بی پروا علیه صاحب عروﺓ(ره)، مطالبی را می گفتند. از این جا به این نتیجه می رسیم كه میرزا و جنگلی ها یك روحیه اسلامی و علاقه مند به روحانیت و علما و مراجع داشتند كه حتی در بحبوحه گرمی بازارشان به آقایانی كه با آن ها هم صدا نبودند، چون آن ها را پاك و منزه می دانستند، هیچ گونه اهانتی نمی كردند، بلكه تجلیل و احترام هم می كردند و این نشانه پای بند بودن به احكام اسلام است.

سند سوم:

پاسخ میرزا كوچك به یكی از بیگانگان است كه به او گفت: “اگر تو را در محكمه الهی حاضر كنند و بگویند این تلفات را مسؤول كیست، چه جواب می دهی؟”، فرمود:
“در قانون اسلام مدون است كه كفار وقتی به ممالك اسلامی مسلط شوند، مسلمین باید به مدافعه برخیزند، ولی دولت انگلیس فریاد می كشد كه من اسلام و انصاف نمی شناسم و باید دول ضعیف را اسیر و آزار و كشته مقاصد مشؤوم خود سازم... با این ادله وجدانم محكوم است در راه سعادت كشورم سعی كنم. گو آن كه كرورها نفوس و نوامیس و مال ضایع شود و در مقابل جوابی را كه موسی(علیه السلام) به فرعون و محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به ابوجهل و سایر مقننین و قایدان آزادی و روحانی در محكمه الهی می دهند، من هم می دهم”.
امام خمینی(رحمت الله علیه) می فرمود: “در قرآن داستان موسی و فرعون، ابراهیم و نمرود و امثال این ها بی خود مطرح نشده، اگر داستان موسی و فرعون در قرآن آمده برای این بوده كه مردم بدانند باید در مقابل فرعون ها بایستند و قیام كنند”. به نظر می رسد مرحوم میرزا كوچك قصد داشته همین مطلب را در جواب آن بیگانه بگوید؛ یعنی قیام خود را در راستای همان قیام های الهی دانسته كه اگر ایراد و اشكالی باشد باید نعوذبالله به پیامبران هم ایراد باشد و هر جوابی آنان دادند، من می دهم؛ زیرا كار من هم در راستای كار آن ها است.

سند چهارم:

من فكر می كنم اولین كسی كه درباره میرزا كوچك خان مطلب نوشت، مرحوم دهخدا بود. این نوشته از یادداشت های اصلی دهخدا است، نه این كه بعدها اضافه شده باشد. تا آن جا كه بنده خبر دارم، دهخدا طرز فكرش جوری نبود كه بخواهداز روحانیت یا روحانیون دفاع كند، بلكه شواهدی در دست است كه گاهی با آن ها معارضه و حتی تحقیر هم می كرده است، البته لغت نامه ایشان خدمتی به فرهنگ ما است و هیچ كس منكر این خدمت نیست، اما روحیه اش ترویج روحانیت نبوده است. ایشان در یادداشت خود چنین آورده است: “میرزا كوچك خان از مجاهدین گیلان بود كه با میرزا كریم خان و سردار محیی الدین برای بیرون كردن محمدعلی شاه به تهران آمد، او سربازی بی نهایت شجاع بود. اول بار كه او را دیدم، جوانی خوش قیافه به سن سی سال می نمود. در نهایت درجه معتقد به اسلام و همان حد نیز وطن دوست بود، شاید آن هم از راه این كه ایران وطن او یك مملكت اسلامی است و دفاع از او را واجب می شمرد. نماز و روزه او هیچ وقت ترك نمی شد. از تمام محرمات دینی مجتنب بود، ... آن گاه كه در تهران بود لباس عادی داشت و ریش خود را نمی تراشید؛ چه آن را خلاف شرع می شمرد. قانع و بی طمع بود... همیشه متفكر بود و بسیار كم تكلم می كرد... می گفتند در اول طلبه دینی بود و مقدماتی از عربی و فقه می دانست”.
این نوشته مرحوم دهخدا یكی از اولین سندهایی است كه می تواند اسلامی بودن نهضت میرزا كوچك خان را تأیید و تثبیت كند؛ همچنان كه اشاره شد، دهخدا آن جور نیست كه بخواهد یك روحانی را ترویج كند. ... او یك مسلمان مقید متشرع و پای بند به احكام اسلام است. قضاوت دهخدا این است كه میرزا در نهایت، معتقد به اسلام بود و اگر به مملكت هم علاقه داشت، شاید به خاطر اسلام بود و از همه گناهان اجتناب می كرد و حتی ریش تراشیدن را چون خلاف شرع می دانست، انجام نمی داد.

سند پنجم:

ملك الشعرای بهار در تاریخ مختصر احزاب می نویسد: “مرحوم میرزا مردی بود مذهبی و قَدَری و غالباً استخاره می كرد. جوانی بود از طلاب علوم دینیه و ادبیات. در مدارس رشت به تحصیل مشغول بود و عمامه به سر داشت. بعد از انقلاب مشروطه در سنه 1326 ﻫ . ق در گیلان بر ضد محمدعلی شاه و استبداد صغیر قیامی شد و جمعی از طلاب و جوانان هم به آن پیوستند. میرزا با عقیده اتحاد اسلام به گیلان رفت و در جنگ بین الملل تشكیلاتی را در شهر و در جنگل فومن به نام اتحاد اسلام به راه انداخت”.

سند ششم:

در كتابی كه در شرح حال مرحوم سیدحسن مدرس نوشته شده، از مذاكرات مجلس شورای ملی آن روز چنین نقل شده كه مرحوم مدرس می گوید: “عقیده من این است كه خیابانی آدم خوبی بود... باز هم می خواهم عرض كنم كه كوچك خان هم آدم خوبی بود...”.
و نیز در پاسخ این استفتا: “آیا محاربه با جمعیتی كه پنج سال است به نام اتحاد و اسلام و جنگلی ها در حدود گیلان قیام و عملاً خود را به تمام اهالی ایران معرفی كرده و جز حفاظت نوامیس اسلامی و حراست استقلال مملكت و دفاع از دشمنان ایران و اسلام و قطع نفوذ و مداخلات ظالمانه و تعدیات جابرانه اجانب، مقصد و مقصودی نداشته و ندارند و تنها جمعیتی كه تحت تأثیر دیگران نبوده و فقط به قوای مادی و معنوی ایران اتكا داشته و حقیقتاً موجب افتخار و شرافت ایران و ایرانی است چه صورت دارد؟ آیا محاربه با این جمعیت در حكم محاربه با امام زمان نخواهد بود؟”.
مرحوم مدرس در جواب نوشت:
“بسم الله الرحمن الرحیم. حقیر از آقا میرزا كوچك خان جنگلی و اشخاصی كه صمیمانه و صادقانه با ایشان هم آواز بودند، نیت سویی نسبت به دیانت و صلاح مملكت نفهمیدم، بلكه جلوگیری از دخالت خارجیان و نفوذ سیاست آن ها در گیلان عملیاتی بوده بس مقدس و مسجل و بر هر مسلمانی لازم، خداوند همه ایرانیان را توفیق دهد كه نیت و عملیات آنان را تعقیب و تقلید نمایند. پر واضح است كه طرفیت و ضدیت و محاربه با همچو جمعیتی مساعدت به كفر و معاندت با اسلام است. جمادی الثانیة 1338، حسن بن اسماعیل طباطبایی”.
توجه دارید كه در همان بحبوحه ای كه می خواستند بگویند میرزا یاغی و طاغی است و می خواستند او را آشوب گر معرفی كنند، مرحوم مدرس از او دفاع می كند و درباره او و اقدامش چنین عباراتی را می گوید و می نویسد.
این بود بخشی از شواهدی كه به خوبی روشن می كند قیام میرزا كوچك خان براساس اسلام و در راستای قیام های اسلامی و مذهبی است و این قبیل اسناد اصیل، خط بطلان بر همه سم پاشی های كتاب ها ـ خودی و بیگانه ـ می كشد.
هنگامی كه از میرزا كوچك خان تجلیل می كنیم و می گوییم وظیفه است كه از چنین افرادی تجلیل شود، توجه داریم كه معصوم(علیهم السلام) یك حساب دارد، مجتهد جامع الشرایط و ولی فقیه یك حساب دارد و افرادی مانند مرحوم میرزا كوچك حساب دیگر؛ یعنی كسی نباید اصرار داشته باشد كه تمام زوایای كارهای میرزا و جنگلی ها را توجیه كند؛ زیرا هیچ مانعی ندارد كه اصل نهضت و قیام اسلامی باشد، تكیه اش بر اسلام و قرآن باشد، ولی یك گوشه اش هم اشتباهی رخ داده باشد و یا برخی از زوایای آن برای ما مبهم باشد. من فكر می كنم چون تاریخ دقیق این نهضت را در دست نداریم، نقاط مبهم ما كم نباشد. در هر صورت ما اصل قیام را تقدیس می كنیم، نه همه جزییات آن را. از باب مثال ما كه قیام و اقدام آیةالله كاشانی را می ستاییم؛ با این كه ایشان مجتهد جامع الشرایط بود، معنایش این نیست كه تمام جزییات كار ایشان را تأیید می كنیم. چه مانع دارد كه برخی از ملاقات های ایشان را با شخصیت ها اشتباه بدانیم. در این مطلب حساب امام امت(ره) از دیگران جداست. دقت و مراقبت ایشان چیزی در حد معجزه است.
خلاصه كلام این است كه ما باید ریشه و اساس را بررسی كنیم و ببینیم قیام میرزا كوچك خان بر چه اساس و در چه راستایی بود؟ نتیجه مطالعات و مراجعات ما این است كه قیام او در ردیف كار مرحوم مدرس، مرحوم كاشانی، مرحوم نواب صفوی و در راستای كارهای میرزای شیرازی بزرگ و میرزای شیرازی كوچك5 بوده است، البته با حفظ مراتب، و نباید گرفتار افراط و تفریط شویم؛ یعنی كسی نباید قیام نواب صفوی را كنار قیام امام امت (ره) بگذارد و با هم مساوی بداند، درست است كه هر دو در یك راستا بودند، اما این كجا و آن كجا؟! همچنین كسی نباید قیام میرزا كوچك خان را در كنار قیام و اقدام میرزای شیرازی قرار دهد و مساوی بداند. آری همه در یك راستا بودند و هدف بنده هم این بود كه با شواهدی اثبات كنم میرزا كوچك خان مسلمان معتقد و قیام و اقدام او برای اسلام و حمایت اسلام و مسلمین بود.
منبع: نشریه نامه جامعه شماره 39
دوشنبه 11/9/1392 - 23:16
آموزش و تحقيقات

نویسنده : دكتر علی اكبر ولایتی

میرزا كوچك خان ، مسلمانی معتقد و مبارزی وطنخواه و نستوه بود و نهضت او خاستگاه دینی و مردمی داشت . نهضت جنگل به رهبری میرزا كوچك خان جنگلی در شرایطی شكل گرفت كه جای جای سرزمین ایران آماده قیامهای آزادیبخش برای پایان بخشیدن به حضور بیگانگان و پایان دادن به اوضاع آشفته درون مرزها بود . نهضت جنگل مقارن با بروز جنگ جهانی اول در سال 1914 شكل گرفت ، به رغم اعلام بیطرفی دولت ایران در این جنگ ، بخش عمده سرزمین ایران به اشغال بیگانگان درآمد و استقلال كشور سخت به مخاطره افتاد . در این زمان ، آشفتگی سیاسی ، عدم وجود دولتمردان لایق و مستقل ، سقوط پی در پی كابینه ها و بی ثباتی قدرت سیاسی از یك طرف و پریشانی و فقر گسترده از سوی دیگر ، چنان فضای دهشتناكی را بر مقدرات ایران حاكم كرده بود كه احساس مسئولیت هر انسان انقلابی و مؤمن به دین و میهن خود را چون میرزا كوچك خان ، بر می انگیخت .
نهضت جنگل به رهبری میرزا كوچك خان جنگلی در شرایطی شكل گرفت كه جای جای سرزمین ایران آماده قیامهای آزادیبخش برای پایان بخشیدن به حضور بیگانگان و پایان دادن به اوضاع آشفته درون مرزها بود . نهضت جنگل مقارن با بروز جنگ جهانی اول در سال 1914 شكل گرفت ، به رغم اعلام بیطرفی دولت ایران در این جنگ ، بخش عمده سرزمین ایران به اشغال بیگانگان درآمد و استقلال كشور سخت به مخاطره افتاد . در این زمان ، آشفتگی سیاسی ، عدم وجود دولتمردان لایق و مستقل ، سقوط پی در پی كابینه ها و بی ثباتی قدرت سیاسی از یك طرف و پریشانی و فقر گسترده از سوی دیگر ، چنان فضای دهشتناكی را بر مقدرات ایران حاكم كرده بود كه احساس مسئولیت هر انسان انقلابی و مؤمن به دین و میهن خود را چون میرزا كوچك خان ، برمی انگیخت .
میرزا پس از ایجاد ارتباط با تشكیلات اتحاد اسلام در تهران و بحث و مناظره با آنها با این هدف كه " هر دولتی كه نتواند مملكت خود را از سلطه و اقتدار دشمنان خارجی نجات دهد ، وظیفه ملت است كه برای استخلاص وطنش قیام كند ".
تصمیم گرفت برای پایه ریزی یك نهضت ، به سازماندهی نیروها بپردازد . اتحاد اسلام سازمانی در استانبول بود كه با هدف گردآوری مسلمانان زیر پرچمی واحد برای مبارزه با استعمار به وجود آمد . مؤسسان آن سید جمال الدین اسدآبادی ، عبدالرضا كواكبی ، رشید رضا و شیخ محمد عبده و عده ای از رجال سیاسی و روحانی ایران نظیر محمدرضا مساوات ، محمد كمره ای ، سلیمان محسن اسكندری ، سید حسن مدرس و ادیب الممالك از اعضای آن بودند . اتحاد اسلام ، كانون اصلی رهبری و مركز ثقل تصمیم گیریهای سیاسی ، اداری ، اجتماعی و نظامی نهضت جنگل بود و حفظ استقلال ایران را تعقیب می كرد . میرزا پس از توافق با تشكیلات اتحاد اسلام ، از تهران عازم گیلان شد و تشكیلاتی مخفی را به نام " هیئت اتحاد اسلام " پایه ریزی و به تدریج مجاهدان و یارانی را جذب این تشكیلات كرد.
نخستین پایگاه عملیاتی نهضت در جنگل تولم ( سه فرسخی شمال غربی رشت ) تأسیس شد و در شوال 1333 ق عملیات خود را با نام اتحاد اسلام علیه نیروهای اشغالگر آغاز كرد.
هدفهای عمده نهضت با توجه به اوضاع سیاسی و اجتماعی آن زمان عبارت بودند از : اخراج نیروهای بیگانه ، برقراری امنیت ، رفع بیعدالتی و مبارزه با خودكامگی و استبداد . ایدئولوژی هیئت بر پایه آنچه كه در ارگان نهضت جنگل ، روزنامه جنگل ، انتشار یافت ، عبارت بود از : حمایت از استقلال كامل كشور بدون مداخله دولت بیگانه ، اصلاحات اساسی و رفع فساد در تشكیلات دولتی ، نهضت با رهبری میرزا به تدریج توانست كمكهای اقشار مختلف مردم را جلب كند ، به سازمان نظامی و سیاسی قوی تبدیل شود و به تهدید فزاینده ای برای نیروهای اشغالگر ، به ویژه نیروهای روسیه تزاری تبدیل شود . گسترش نهضت در میان دهقانان و حمایت آنان از میرزا سبب وحشت مالكان بزرگ گیلان نیز شده بود .
آنان خواستار دفع و سركوب سریع جنگلیها بودند. حمله مشترك نیروهای روس و فرماندار گیلان( حشمت الدوله ) برای سركوبی نهضت به كرات با شكست مواجه شد. پایگاه قدرتمند مردمی و اعتقاد راسخ رهبری نهضت به مبارزه سبب اصلی شكست ناپذیری آن بود . نهضت پس از ضربات نظامی سختی كه در حمله قوای دولتی و روس در ماسوله تحمل كرد ، به سرعت توانست در ظرف سه ماه تجدید سازمان كند و با تصرف فومنات ، كسما قدرتمندتر از گذشته این بار در برابر دولت مركزی بایستد.
پس از انقلاب اكتبر 1917 روسیه و متاركه روسیه از جنگ جهانی اول ، دولت انقلابی دستور بازگشت نیروهای روسی را صادر كرد. در این میان انگلیس كه بی رقیب مانده و در ایران به قدرت فعال مایشا تبدیل شده بود ، درصدد برآمد نهضت جنگل را كه كانون اصلی تهدید برای منافع خود می دانست ، از میان بردارد. به همین منظور عوامل انگلیس عده زیادی از اهالی منطقه شمال را به جرم ارتباط با قوای جنگل دستگیر و به مناطق دیگر تبعید كردند. انگلیسیها كه در پی دستیابی به منطقه قفقاز و سلطه بر ذخائر نفتی آنجا و نیز به دست آوردن سیادت در دریای خزر و گسیل نیروهای خود از راه گیلان بودند ، با مقاومت جدی رهبری نهضت جنگل مواجه شدند. فرمانده نیروهای انگلیسی ، دنسترویل ، دستور حمله به مجاهدان جنگل را صادر كرد. نیروهای انگلیس با كمك به فرمانده نیروهای روسی ، پس از شكست مجاهدان جنگل ، رشت را تصرف و خودسرانه بدون صلاحدید دولت مركزی ، به عزل و نصب مقامات منطقه اقدام كردند.
انگلیس به منظور استفاده هر چه بیشتر از فرصت به دست آمده ناشی از خلاء نظامی و امنیتی روسیه در منطقه ، قرارداد 1919 را طرح و امضا كرد كه البته با اعتراض و مخالفت شدید و گسترده نیروهای انقلابی و مذهبی در سراسر كشور و از جمله جنگلیها مواجه شد . دولت موقت وثوق الدوله كه خود عاقد این قرارداد ننگین بود ، در مقابل ، سیاست خشونت و وحشت را در پیش گرفت . سپس وثوق الدوله كه حامی و مجری سیاستهای انگلیس بود ، به این نتیجه رسید كه نهضت جنگل را كه به تهدیدی جدی برای منافع انگلیس تبدیل شده بود ، باید از میان بر می داشت . او نخست سیاست تطمیع میرزا را در پیش گرفت و به او حكومت گیلان و سواحل دریای خزر را پیشنهاد داد و پس از آنكه از این سیاست نتیجه ای نگرفت و با مخالفت شدید میرزا روبرو شد . سعی كرد از راه ایجاد نفاق و تشتت در میان برادران نهضت ، آن را از درون تضعیف و مضمحل سازد و تا حد زیادی در پیشبرد این سیاست موفق شد . حاج رضا كسمایی كه با نفوذترین رهبران جنگل پس از میرزا به شمار می رفت ، به میرزا خیانت كرد و با اخذ امان نامه از دولت وثوق الدوله ، همراه مجاهدان كسما از صف نهضت جنگل جدا شد و برای سركوب میرزا و نهضت جنگل با دولت همكاری كرد.
پس از ایجاد شكاف در نهضت و تضعیف آن ، انگلیسیها از فرصت پیش آمده بهره گرفته و با ارسال نامه ای از میرزا خواستند ظرف پنج روز یا اطاعت خود را از دولت وثوق الدوله اعلام دارد و یا ایران را ترك كند كه در این صورت دولت انگلیس حاضر است در بین النهرین به او پناهندگی دهد. آنها به دنبال بهانه ای برای حمله مجدد به جنگلیها بودند و همزمان با رد این پیشنهاد از سوی میرزا ، پس از اعلام اولتیماتوم 48 ساعته برای تسلیم جنگلیها ، نیروهای انگلیس به همراه قوای دولتی ، از هوا و زمین به مواضع آنها یورش بردند. قوای جنگل به رغم مقاومت ، شكست خوردند و فومنات را تخلیه كردند و راهی شرق گیلان شدند . آنها برای اینكه مردم قربانی جنگ نشوند ، از جنگ خودداری كردند و از معركه گریختند . در این عزیمت دكتر حشمت ، یار و یاور نزدیك میرزا كه از ادامه مبارزه خسته شده بود با گرفتن امان نامه با تعدادی از یاران خود تسلیم قوای دولتی شد ، اما او را امان ندادند و به اتهام جنگ علیه دولت مركزی و پناه دادن به جنگلیها و مخالفت با سلطنت در 11 شعبان 1337 ق به دار آویختند. میرزا با وجود شرایط سخت و اسفبار به پایگاه خود در جنگلهای فومنات عقب نشینی كرد و با سازماندهی مجدد به مقاومت خود ادامه داد . دولت مركزی تلاش كرد مجددا میرزا را تطمیع كند ، اما سودمند نیفتاد و میرزا در پاسخ ، با اشاره به بی ثمر بودن تلاش حكومت برای تطمیع او ، از برقراری نظام جمهوری و رهایی ستمدیدگان سخن به میان آورد . در این اوضاع و احوال ورود كمونیستهای شوروی به خاك ایران منشأ تحولاتی شد كه نهضت جنگل و رهبری آن را از دست میرزا خارج كرد.
كمونیست های شوروی به بهانه سركوبی و استرداد كشتیهای شورشیان و ضد انقلابیهای روسیه ، وارد گیلان شدند و در آنجا ماندند و با میرزا كوچك خان ارتباط برقرار و در پوشش ائتلاف و كمك به انقلاب و نهضت جنگل آن را از مسیر اصیل و اسلامی آن منحرف و ضربات سختی به اعتبار دینی و اسلامی آن وارد كردند. این مقطع یعنی از 29 شعبان 1338 ق ( 28 اردیبهشت 1299 ، تاریخ ورود ارتش سرخ به ایران تا 11 آذر ماه 1300 ش ، شهادت میرزا ) دوره افول و انحطاط و سرانجام شكست نهضت جنگل است .
میرزا پس از اشغال انزلی از سوی روسها ، بنا به دعوت فرمانده ارتش سرخ در انزلی برای مذاكره با نمایندگان دولت شوروی و حزت عدالت وارد انزلی شد و پس از مذاكره با بلشویكها ، موافقتنامه ای را بدین مضمون امضا كرد : عدم اجرای اعمال كمونیسم از حیث مصادره و ضبط اموال و الغاء مالكیت و منع تبلیغات . تأسیس جمهوری انقلابی موقتی پس از ورود به تهران و تأسیس مجلس مبعوثان به هر قسم حكومتی را كه نمایندگان ملت بپذیرند. سپردن مقدرات انقلاب به دست این حكومت و عدم مداخله روسها در آن . هیچ قشونی بدون تصویب و اجازه حكومت زاید بر قوای موجودئ از روسیه به ایران وارد نشود .
روسها كالاهای تجار ایرانی را كه در بادكوبه ضبط كرده اند . چون مال ایرانیان است ، تحویل این حكومت دهند . برگزار نمودن كلیه مؤسسات تجارتی روسیه در ایران به حكومت جمهوری . نكته مهم در این موافقتنامه ، روحیه استقلال طلبی و میهن پرستی و مخالفت میرزا با اصول كمونیسم بود . او در واقع ائتلاف با بلشویكها را یك دیپلماسی برای تقویت مواضع خود در برابر حكومت وثوق الدوله و اشغالگران انگلیسی تلقی می كرد و سر آن نداشت كه دست از ایران و عقیده خود بردارد و مرام كمونیسم را به عنوان مشی و و ایدئولوژی خود بپذیرد ، از همین رو به تدارك یك حمله پرداخت . در حمله نیروهای دولتی در 22 مهر 1300 به رشت بدون هیچ تصرفی به تصرف آنها درآمد ، ولی میرزا همچنان با وجود خیانت عده زیادی از یارانش به جنگ و گریز در جنگلهای گیلان ادامه داد و در اوایل آذر ماه با تنها همراهش گائوك آلمانی ( هوشنگ ) به سوی خلخال عزیمت كرد و سرانجام بر اثر سرمای جانكاه منطقه ، در 11 آذر ماه ، 1300 ش به شهادت رسید .
منبع:http://www.irdc.ir
دوشنبه 11/9/1392 - 23:16
آموزش و تحقيقات


در تاریخچه مبارزات آزادیخواهانه مردم ایران‌، قیام میرزا كوچك خان جنگلی از جمله نهضت هایی است كه با اندیشه اسلامی و ضداستعماری شكل گرفت، امّا با نیرنگ و خیانت كمونیستها به انحراف، تجزیه و نفاق داخلی دچار گشت و نهایتاً همسویی اعلام نشده روس‌های بلشویك با رژیم استبدادی قاجار وسپس نظامیگری سركوبگرانه رضاخان آن را به شكست كشاند.

میرزا كوچك خان كه بود؟

میرزا یونس معروف به «میرزا كوچك‌» در 1298 هـ در رشت متولد شد. در نوجوانی برای تحصیل علوم دینی قدم به مدارس مذهبی گذاشت و مدارج علمی را طی كرد. در 1326 هـ در گیلان به صفوف آزادیخواهان پیوست و برای مقابله با محمدعلی شاه روانه تهران شد. در ماجرای اولتیماتوم روسیه كه منجر به تعطیلی مجلس شد (17اردیبهشت 1290) میرزا در شمار مخالفان پذیرش اولتیماتوم بود و مدتی نیز بازداشت شد. در جریان جنگ جهانی اول و در هنگامی كه دسته‌ای از نمایندگان و رجال سیاسی به خاطر وضع بحرانی كشور و حضور نیروهای بیگانه دست به مهاجرت زدند، كوچك خان با گرویدن به اندیشه « اتحاد اسلام‌« درصدد برآمد تا با راه انداختن تشكیلات نظامی به مبارزه علیه استبداد رضاخانی و سرسپردگی‌ها، پیمانهای ننگین و تحمیلی بیگانگان و مداخلات آنان در امور داخلی كشور بپردازد. میرزا درتهران اندیشه خود را با رجال دین و سیاست در میان نهاد وبه نظرخواهی از آنان پرداخت‌. گروهی به ضرورت مبارزه مسالمت‌آمیز تأكید می‌كردند ومبارزه مسلحانه را نادرست می‌خواندند و گروهی دیگر نظر میرزا كوچك خان راتأیید می‌كردند. سرانجام پس از یك سلسله بحث و گفتگو قرار شد تا در گوشه‌ای از ایران كانونی ثابت‌، برای مبارزه ایجاد شود.
میرزا كوچك خان پس از این توافق عازم گیلان شد وشروع به تهیه مقدمات قیام كرد. اما چون روسها قبلاً او را از منطقه تبعید كرده بودند، مجبور بود مخفیانه به فعالیت بپردازد. بااین حال میرزا در اندك مدتی توانست همفكرانی در كنار خود جمع كند وقیام را علنی سازد. او درسالهای قبل از به قدرت رسیدن رضاخان، موفق شد هسته‌های تشكیل نهضت مسلحانه را پی‌ریزی كند. نیروهای اشغالگر روس كه در سالهای قبل ازانقلاب اكتبر، در سركوبی این نهضت توفیق چندانی نیافتند، باوقوع انقلاب اكتبر از مناطق شمالی ایران بیرون رفتند و انگلیسی‌ها یكه‌تاز میدان شده و تقریباً تمامی ایران را زیر سلطه خود درآوردند. آنان میرزا حسن خان وثوق الدوله را به ریاست دولت ایران گماشتند. دولت انگلیس با انعقاد قرارداد معروف 1919 با وثوق الدوله‌، ایران را تحت الحمایه خود درآورد وكلیه امور مالی‌، گمركی و نظامی كشور رابه دست گرفت‌. انگلیسی‌ها از طریق وثوق الدوله تلاش كردند قیام جنگل را با مذاكره و بدون خشونت حل و فصل كنند، اما این تلاشها سودی نبخشید.

اعلام جمهوری میرزا كوچك خان در رشت

روز 16 خرداد 1299 میرزا كوچك خان جنگلی در ادامه مبارزات خود در راه اعاده استقلال و حاكمیت ملی ایران، در شهر رشت حكومت جمهوری اعلام كرد. این اعلام درپی یك رشته تماسها و گفتگوها با مقامات روسیه و كسب اطمینان از این كه نیروهای مداخله‌گر آنان در شمال ایران در كار حكومت انقلابی میرزا، كارشكنی نخواهند كرد، صورت گرفت‌. درست سه هفته پیش از این اعلام‌، در سپیده دم روز 28 اردیبهشت 1299 نیروهای ارتش سرخ به بهانه «سركوبی ضد انقلاب كه در شمال ایران كمین كرده بود» به بندرانزلی یورش برده و این شهر را اشغال كرد. مقصود روسیه از «ضدانقلاب‌» افراد مسلحی بودند كه با حمایت انگلیسی‌ها علیه بلشویسم نوظهور در شوروی می‌جنگیدند و از اراضی شمال ایران نیز به عنوان یكی ازپایگاه‌های خود استفاده می‌كردند.
جنگلی‌ها كه مبارزات مسلحانه با رژیم استبدادی و سرسپرده قاجار را آغاز كرده و جنگل‌های شمال را مقر خود قرار داده بودند، در آغاز پیروزی انقلاب روسیه روابط حسنه‌ای با بلشویكها برقرار كرده بودند نهضت جنگل انقلاب روسیه را تأیید می‌كرد و رهبران جدید روسیه نیز میرزا را به عنوان یك انقلابی ضداستعمار می‌دانستند و او راستایش می‌كردند. اما چندی نگذشت كه روس‌ها سیاست دوستانه خود را تغییر دادند و قدم به قدم به خاطر حفظ منافع خود در ایران از حمایت نهضت جنگل دست كشیدند و سرانجام به آن خیانت كردند. روز 28 اردیبهشت، نیروهای ارتش سرخ به نام سركوبی ضدانقلابی كه در شمال ایران كمین كرده بود، وارد انزلی شدند. نهضت میرزا كوچك‌خان كه حضور نیروهای كشوری دیگر را در خاك ایران مخالف با اصول سیاست خود و به زیان استقلال وتمامیت ارضی كشورمی‌دانست، به مخالفت برخاست‌. در آن زمان هم روسها و هم میرزاكوچك خان در شرایطی بودند كه رویارویی با یكدیگر را به صلاح خود نمی‌دیدند. هریك با اقدامات نظامی، اهداف خاص خود را دنبال می‌كردند و دیدگاه متعرضانه به یكدیگر نداشتند؛ در نتیجة تماسهای بعدی میرزا كوچك خان با نیروهای نظامی و سیاسی روسیه‌، میان طرفین توافقهایی حاصل شد. مهمترین مواد این توافق چنین است:
«الف ـ اصول كمونیسم در ایران از حیث مصادره اموال و الغاء مالكیت و تبلیغات به اجراگذارده شود.
ب ـ حكومت جمهوری انقلابی توسط میرزابرقرار شود.
ج ـ پس از ورود میرزا به تهران و تأسیس مجلس مبعوثان‌، هرنوع حكومتی كه نمایندگان ملت بپذیرند، بدون مخالفت روسیه ایجاد شود.
د ـ مقدرات انقلاب به دست این حكومت سپرده شود و شوروی‌ها درایران مداخله ننمایند.
هـ ـ هیچ قشونی بدون اجازه وتصویب حكومت انقلابی ایران زائد بر قوای موجود (2هزار نفر) از شوروی به ایران وارد نشوند.
و ـ مخارج این قشون به عهده ایران است‌.
ز ـ هر مقدار مهمات و اسلحه كه از شوروی خواسته شود در مقابل پرداخت قیمت‌، تسلیم نمایند.
ح ـ كالاهای بازرگانان ایرانی كه در باكو ضبط شده تحویل حكومت ایران شود.
ط ـ كلیه مؤسسات تجاری روسیه در ایران به حكومت جمهوری واگذار شود. »
اجمال این توافقنامه عدم دخالت روسها در امور داخلی ایران، در عین حفظ حداقل دو هزار نظامی آنان در شمال ایران بود؛ حضوری كه خود به منزله دخالت در امورداخلی ایران بود.
میرزا كوچك خان جنگلی با استناد به همین توافقنامه بود كه سه هفته پس از مداخله نظامی آنان در انزلی‌، موجودیت حكومت خود رادر رشت اعلام كرد.
سران نهضت جنگل پس از اعلام حكومت، ضمن انتشار اعلامیه‌ای با عنوان «فریاد ملت مظلوم ایران از حلقوم فدائیان جنگل‌»، به مفاسد دستگاه حاكمه ایران وجنایات انگلیسی‌ها اشاره كردند و در پایان نظریات خود را به شرح زیر اعلام داشتند:
1ـ جمعیت انقلاب سرخ ایران اصول سلطنت راملغی كرده جمهوری را رسماً اعلام می‌نماید.
2ـ حكومت موقت جمهوری حفاظت از جان ومال عموم اهالی را برعهده می‌گیرد.
3ـ هر نوع معاهده و قراردادی كه به ضرر ایران با هر دولتی منعقد شده است، لغو وباطل می‌شناسد.
4ـ حكومت موقت جمهوری همه اقوام بشر را یكی دانسته‌، تساوی حقوق را در باره آنان قائل است و حفظ شعائر اسلامی را فریضه می‌داند.

مسكو و نهضت جنگل‌

سران نهضت در شهر رشت سرگرم تحكیم مبانی جمهوری بودند كه به تدریج اختلافاتی در میانشان پدید آمد و همین امر نهضت را به انحطاط و نابودی كشاند. پس از ورود ارتش سرخ به ایران، چند نفر از اعضای «حزب كمونیست عدالت باكو» از روسیه وارد گیلان شدند. این افراد در رشت حزبی به نام عدالت تشكیل دادند و رفته رفته ضمن برگزاری متینگ‌ها و سخنرانی‌ها، عملاً مواد توافق شده میان سران نهضت جنگل و روسها را زیر پا گذاشتند و تبلیغاتی نیز علیه میرزا كوچك خان آغاز كردند. میرزا دو نفر ازاعضای نهضت را به قفقاز فرستاد تابا نریمانف، صدر شورای جمهوری قفقاز، ملاقات كنند و او را وادارند تا اعضای حزب را از ادامه كارشكنی‌ها و اقدامات نفاق افكنانه باز دارد؛ اما نریمانف اقدامی جدی به عمل نیاورد. میرزا كه اوضاع را چنین دید، روز 18 تیر 1299 معترضانه رشت را ترك گفت و اعلام كرد تا زمانی كه حزب عدالت از كارهای خلاف و حمله به اسلام و تبلیغ كمونیسم دست برندارد به رشت باز نخواهد گشت‌. روسها كه هدفشان از تأسیس حزب، اشاعه كمونیسم و رخنه به تشكل اسلامی میرزا كوچك خان جنگلی و از بین بردن آن بود، شدیداً فعالیت می‌كردند.
سیاست خارجی شوروی كه قبلاً پیش از این داعیه حمایت از انقلاب جهانی را داشت، حداقل پس از هشتمین كنگره حزب كمونیست اتحاد شوروی‌، تغییر كرد. استالین در این كنگره دو اصل اساسی را مبنای سیاست خارجی شوروی قلمداد كرد. وی گفت‌: «سیاست خارجی ما واضح وروشن است‌. هدف آن صلح و توسعه دایره روابط تجاری با تمام كشورهاست‌.»
اعلام چنین روشی در سیاست خارجی‌، چیزی جز اعلام عدم حمایت از نهضتهای رهایی بخش نمی‌توانست باشد. در پی خروج قهرآمیز میرزا كوچك خان از رشت‌، اعضای حزب عدالت كه بعضی از آنها همچون احسان الله خان و خالوقربان قبلاً از دوستان نزدیك میرزا بودند و اكنون با گرویدن به سوسیالیسم‌، میرزا را مرتجع می‌دانستند، درصدد اجرای كودتایی برآمدند كه طرح آن پیشتر ریخته شده بود. نقشه این بود كه میرزا یا باید كشته شود و یا دستگیر گردد و از رهبری انقلاب كنار رود. كوچك‌خان كه تا حدی از هدف اعضای حزب و نقشه آنان مطلع شده بود، به جنگل رفت‌. در این گیر و دار، بسیاری از جنگلی‌ها دستگیر و یاكشته شدند و سلاح و مهمات و اموال آنان به غارت رفت‌. پس ازاین كودتا، اعضای حزب به كمك نیروهای بلشویك سعی كردند تا باتعقیب جنگلی‌ها طرفداران میرزا را نابود كنند. اما باوجود درگیری‌هایی كه در جنگل میان دو طرف ایجادشد، آنان از شكست دادن میرزا و یارانش ناتوان شدند. مدتی بعد، مخالفان میرزا مجدداً از در دوستی وارد شدند و با حسن نیتی كه میرزا داشت و نمی‌خواست اختلافات داخلی باعث نابودی نهضت شود، پیشنهاد اتحاد باآنان را پذیرفت و طرفین موقتاً وحدت یافتند. پس از این توافق، كمیته انقلابی جدیدی تشكیل شد. از آنجا كه در این كمیته احسان الله خان دارای هیچ سمتی نبود، جاه‌طلبی، وی را واداشت تا در رأس نیروهای تحت فرمان خود عازم فتح تهران شود. وی در رأس سه هزار سرباز روسی و ایرانی به سوی تهران حركت كرد، اما در محل «پل زغال‌» از نیروهای قزاق كه تحت فرماندهی ساعد الدوله بودند، شكست خورد. البته یكی از دلایل این شكست تغییر سیاست شوروی نسبت به جنگلی‌ها بود. به هنگام عزیمت نیروهای احسان الله خان، «روتشتین‌» سفیر شوروی در ایران افرادی را محرمانه نزد فرماندهان روسی قوای احسان الله خان فرستاد و به آنان دستور داد كه به فوریت خود را از جنگ كنار بكشند. به این ترتیب سفیر روسیه حتی به كسی كه ادعای همفكری عقیدتی با او داشت و قبلاً كوشیده بود تا میرزا را قربانی اندیشه‌های خود كند، پشت كرد. با این حال بعدها در جریان حمله نیروهای دولتی به جنگل‌، احسان الله خان فرار كرد و با كشتی به شوروی گریخت‌. خالوقربان نیز كه به هنگام قیام میرزا به او پیوست و تحت رهبری میرزا خدمات قابل توجهی به نهضت كرد، پس از تأسیس حزب عدالت در گیلان فریب سوسیالیست‌های حزب را خورد و آلت دست سیاست ضدانقلابی شوروی شد و در كودتای رشت با نیروهای تحت فرمان خود در مقابل میرزا قرار گرفت‌. پس از توافقی كه میان دولت ایران و سفیر روسیه انجام گرفت‌، روسها از حمایت جنگل دست كشیدند و آنان را قربانی منافع خود كردند.
«روتشتین‌» اولین سفیر شوروی در ایران كه شش هفته قبل از اعلام استقلال میرزا كوچك خان در رشت وارد تهران شده بود، برای ایجاد روابط دوستانه میان ایران و روسیه مأموریت داشت‌؛ بنابر این با وجود وعده‌های اولیه به نهضت جنگل‌، به یكباره خط مشی انقلابی روسها تبدیل به سازش با دولت ایران شد. «روتشتین‌» ضمن نوشتن نامه‌ای به میرزا، او را به ترك مبارزه علیه دولت ایران دعوت كرد. او در نامه خود، آشكارا اقدامات انقلابی میرزا را «مضر» خواند1. نهضت جنگل زمانی كه سفیر شوروی نامه را به میرزا نوشت، در بحرانی‌ترین شرایط خود قرار داشت‌. میرزا در شرایط نامطلوبی كه هنگام موضعگیری اخیر روسیه داشت‌ و با توجه به اختلافات داخلی نیروهایش، عملاً چاره‌ای جز تایید ظاهری نامة «روتشتین‌» نداشت‌.

تبانی روس، انگلیس، رضاخان و كمونیست‌های داخلی علیه نهضت جنگل‌

در آستانه كودتای رضاخان، شرایط سیاسی ایران شدیداً علیه میرزا كوچك خان جنگلی بود. روسها او را تنها گذارده بودند و صرفاً به منافع خود در ایران می‌اندیشیدند. آنان به ویژه تلاش داشتند تا روابط صمیمانه‌ای را با سردار سپه كه با قدرت اسلحه و سركوب نارضائی‌ها توانسته بود ثبات نیم بندی را در كشور به وجود آورد، برقرار كنند. آنان مصلحت خود را در آزاد گذاردن دست رضاخان برای سركوب نهضت جنگل كه به ویژه اعتقادی هم به هویت اسلامی آن نداشتند، می‌دانستند. حتی حضور رضاخان در اتومبیل كنسول شوروی در رشت‌، زمانی كه برای سركوب جنگل به آن شهر رفته بود، نشان از همپیمانی روسها با سردار سپه در این تصمیم داشت‌. 2
علاوه بر این، رضاخان در آن زمان، در كمیته‌ای «ایرانی ـ انگلیسی‌» به نام «كمیته زرگنده‌» به اتفاق سید ضیاءالدین طباطبایی در حال تدارك كودتای سوم اسفند خود بود. به همین دلیل‌، اقدام رضاخان به نوعی اجرای مصوبه كمیته مذكور نیز بود. كمیته زرگنده در حقیت 2 كار كرد اساسی داشت‌. یكی سركوب نهضت جنگل و دیگر استقرار دیكتاتوری رضاخان‌3.
پروژه سركوب نهضت اسلامی میرزا كوچك خان جنگلی، محصول اراده مشترك شوروی‌، كمونیست‌های داخلی‌، دولت انگلستان و استبداد رضاخانی بود.
در چنین شرایطی، سران نهضت جنگل چند راه بیشتر نداشتند یا باید تسلیم می‌شدند و اسلحه را زمین می‌گذاشتند، یا به روسیه پناه می‌بردند و یا این كه ننگ تسلیم و پناه بردن به بیگانه و اجنبی را نمی‌پذیرفتند و تا آخرین قطره خون به مبارزه ادامه می‌دادند. چنان كه گفتیم، احسان الله خان ترجیح داد تا به اربابان خود كه به او خیانت نیز كرده بودند، بپیوندد. خالوقربان نیز با قید تضمین از طرف سردار سپه، با همه افراد خود تسلیم قوای دولتی شد و جان خود را نجات داد. در این میان فقط میرزا كوچك خان بود كه نه حاضر به ترك ایران شد و نه ننگ تسلیم به قوای دولتی را پذیرفت و سرانجام نیز به مبارزه ادامه داد تا در 11 آذر 1300 به شهادت رسید.

پی نوشت :

1ـ سیاست و سازمان حزب توده از آغاز تا فروپاشی؛ مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی‌؛ ص 70 .
2ـ خاطرات ایرج اسكندری‌؛ مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی؛ ص 448 .
3ـ ظهور و سقوط سلطنت پهلوی‌؛ ارتشبد فردوست‌؛ مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی‌؛ جلد دوم؛ ص 77.

منبع:http://www.ir-psri.com
دوشنبه 11/9/1392 - 23:15
آموزش و تحقيقات


« یادمان سالروز شهادت میرزا كوچك خان جنگلی (11 آذر 1300) »

بی تردید نهضت جنگل كه در فاصله سال های 1293 تا 1300 ﻫ . ش در گیلان روی داد، از مهم ترین وقایع تاریخ ایران در آغاز قرن حاضر است. بررسی این جنبش و به ویژه سلوك فكری و عملی رهبر آن، میرزا كوچك خان، به ویژه از این جنبه حایز اهمیت است كه این نهضت در یكی از خطیر ترین برهه های تاریخ معاصر ایران شكل گرفت و با توجه به فشارهای طاقت سوزی كه از سوی دول استعماری و استبداد داخلی بر آن وارد شد، توانست مردانه تاب بیاورد و از مسیر اصیل خویش كه اسلام و ارزش های دینی بود، منحرف نشود. حق این است كه تمامی نهضت های رهایی بخش در كشور ما و یا دست كم اكثریت قریب به اتفاق آن ها، پیوسته با رهبری و محوریت روحانیون شكل گرفته است؛ و از همین رو است كه اندیشه های الحادی، در این سرزمین، دیر نمی پاید و توان مقابله با ریشه های سترگ اعتقادی مردم را كه پیوسته از عالمان دل به حق سپرده و دنیا را پشت سر نهاده، بهره مند بوده اند، ندارد. نهضت جنگل در پیدایی و نیز رهبری، از حضور عالمانی هوشیار و فداكاری بهره جست كه جز استقلال میهن، برقراری حكومت عدل بر اساس احكام قرآن و وحدت و یك رنگی قومیت ها و مردمان، هدف و آرزویی نداشتند.
میرزا كه از غوغای عربده كشان بیگانه و ایادی آنان به جان آمده بود، به جنگل های سرزمین مادری خویش پناه برد تا در سایه آرامش دوری از جماعت روشن فكر و غرب زده، چاره بیندیشد. او كه خود دست پرورده حوزه های شیعی بود، نیك می دانست كه نجات جز در سایه احكام اسلام و قرآن و پیروی از ائمه معصومین:ممكن نیست؛ از این رو گام در جاده ای نهاد كه سرافرازی او و ملتش را در پی داشت و حماسه فراموش شده عزت، حمیت و غیرت مردان را بار دیگر در گوش ناشنوای زمانه خویش فریاد كرد. او همچون مقتدای راستین خود حضرت اباعبدالله7، تكیه بر حق كرد و با یارانی قلیل در مقابل دشمنانی كثیر كه از هر سو بر او و بر سرزمینش هجوم آورده بودند، ایستاد و سرانجام در آستان عشق، سرباخت.
سال 1298 ﻫ . ق در خانه ی میرزا بزرگ، در محله ی “استاد سرا”ی رشت فرزندی دیده به جهان گشود كه نامش را “یونس” نهادند. یونس پس از آن كه خواندن و نوشتن را فرا گرفت، در سنین نوجوانی یا جوانی وارد حوزه علمیه رشت شد و به فراگیری علوم اسلامی مشغول شد. یونس سالیانی در مدرسه ی حاجی حسن واقع در صالح آباد و مدرسه جامع رشت به یادگیری ادبیات عرب، منطق، فقه و اصول پرداخت. و مدتی در یكی از حجره های طبقه اول مدرسه نایب الصدر، واقع در بازار زركشان سكونت داشت. تحصیلات مقدماتی را تا تاریخ 1312 ﻫ . ق در مدارس رشت به پایان رساند. استاد وی آیةالله سید عبدالوهاب صالح ضیاﺀبری ﴿1294 ـ 1357 ﻫ . ق﴾ مجتهد فرزانه ی صومعه سرا، جزو جوان ترین مجتهدان گیلان بود كه در 28 سالگی به اجتهاد رسید و شاگرد آخوند خراسانی بود. وی تحت تأثیر افكار انقلابی استادش رهبری روحانیت رشت را در انقلاب مشروطه به عهده گرفت. یونس نیز تحت تأثیر افكار استاد از ابتدای نهضت مشروطه، به خیل مشروطه طلبان پیوست.
شاگرد استادسرا در حوزه های علمیه قزوین و تهران مشغول درس خارج فقه و اصول شد.
نخستین مجلس شورای ملی ایران در هجدهم شعبان 1324 ﻫ . ق تشكیل شد، اما در سپیده دم 24 جمادی الاولی 1326 ﻫ . ق. به دستور محمدعلی شاه به توپ بسته شد. رهبران مشروطه در تهران، از جمله آیةالله سید عبدالله بهبهانی و آیةالله سید محمد طباطبایی دستگیر شدند. بدین سان استبداد صغیر شكل گرفت و مراجع تقلید نجف فتوا به بازگرداندن مشروطه دادند.
مشروطه طلبان گیلان برای فتح تهران به سوی قزوین حركت كردند. پیشتازان به فرماندهی یونس در بین راه منجیل تا قزوین بارها با قوای دولت درگیر شدند. در قزوین با رسیدن نیروهای كمكی، جنگ سختی در گرفت. یونس در جنگل های قزوین رشادت شایانی از خود نشان داد و سرانجام دروازه ی قزوین گشوده شد و مشروطه طلبان آماده حركت به سوی تهران شدند.
سران مشروطه گیلان یونس را به عضویت كمیسیون جنگ انجمن ایالتی گیلان و ریاست مجاهدین گیلان منصوب نمودند. رزمندگان گیلانی به رهبری او در كرج و علی شاه عوض ﴿شهریار﴾ با سربازان حكومت مركزی به جنگ برخاستند. در پی نبردهای سهمگین، مشروطه طلبان گیلان پیروز شدند و در این هنگامه سپاه مشروطه طلب اصفهان نیز به نزدیك شهر تهران رسیدند. در 25 جمادی الآخر 1327 ﻫ . ق مشروطه طلبان گیلان و اصفهان با تصرف تهران، به استبداد خاتمه دادند.
یونس از خلاف های برخی سران مشروطه طلب آزرده بود؛ از این رو به رشت بازگشت. نفوذ روشن فكران غربزده و فراماسون، فئودال ها و خان ها به میان سران و رهبران مشروطه و نیز ترور بیش از ده مجتهد طرفدار مشروطه مشروعه دست های پنهان در رهبری مشروطه را آشكار ساخت.
مجلس دوم شورای ملی كه در اول ذی قعده 1327 ﻫ . ق افتتاح شد، در جهت اصلاح ساختار اداری كشور قانون وضع كرد. مراجع تقلید نجف با ارسال پیام درصدد هدایت انقلاب برآمدند. یونس همراه شماری از مشروطه خواهان گیلان در گمش تپه به نبرد با شورشیان پرداخت. وی در این نبرد زخمی و اسیر شد. به دستور محمدعلی شاه قرار شد وی را طعمه ماهیان كنند. اما خداوند او را نجات داد.
یونس داخل قایقی كه او را به وسط دریا می برد تا طعمه مرگ كند، آیه ی شریفه: ﴿... وَذَاالنّونِ إذ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ...﴾ را خواند؛ همان آیه ای كه موجب رهایی حضرت یونس پیامبر7 از شكم ماهی شد.
در پی تصمیم مجلس در استخدام چند مستشار مالی آمریكا، روسیه به دولت ایران هشدار داد كه اگر دولت ایران آن ها را اخراج ننماید و تعهد ندهد كه فقط از روسیه و انگلیس مستشار خارجی بگیرد، تهران را اشغال خواهد كرد.
مردم و مجلس به مخالفت با خواست روسیه برخاستند.
شهید شیخ محمد خیابانی و شهید آیةالله سید حسن مدرس0 با سخنرانی های پرشور نمایندگان را به مخالفت با پیشنهاد روس ها برانگیختند.
مردم تهران، تبریز و رشت به رهبری روحانیون، علیه این هشدار توخالی به پا خاستند. آخوند خراسانی فتوای جهاد صادر كرد و همراه صدها نفر از طلاب و استادان حوزه علمیه نجف برای دفاع از ایران آماده حركت شد. مرگ مشكوك آخوند خراسانی در سپیده دم چهارشنبه 21 ذی حجه 1329 ﻫ . ق. ـ‌ روزی كه قرار بود برای دفاع از ایران در برابر روس ها به ایران بیاید ـ موجب تأخیر حركت سپاه مشروطه طلب نجف شد. روحانیون ایرانی مقیم نجف آماده حركت به سوی ایران شدند.
مجلس شورای ملی تعطیل گردید و صدها تن از رهبران مشروطه به دستور روس ها زندانی و تبعید شدند. یونس نیز به یزد تبعید شد، اما همراه شماری از تبعید شدگان هفت ماه در قم اقامت اجباری كرد و پس از آن به تهران تبعید شد.
سربازان روسی در انزلی، رشت و تبریز به كشتار مردم پرداختند. به دستور روس ها، آیةالله سید عبدالوهاب صالح ضیاﺀ بری به پنج سال تبعید به خارج از كشور محكوم شد. شیخ الإسلام لنگرودی در رشت و ثقةالإسلام در تبریز، در محرم 1330 ﻫ . ق. به دار آویخته شدند.
یونس در سال های 1330 تا 1333 ﻫ . ق به دستور روس ها در تبعید به سر می برد و حق برگشت به زادگاهش را نداشت. وی در سال 1333 ﻫ . ق مخفیانه به رشت بازگشت.

میرزا كوچك

یونس به میرزا كوچك مشهور بود. پدرش میرزا بزرگ نام داشت و به همین علت او را میرزا كوچك می خواندند. میرزا پس از بازگشت از تبعید، در اندیشه قیامی فراگیر بود. احمدشاه هنوز به سن قانونی نرسیده بود و نایب السلطنه به جای او حكومت می كرد. نایب السلطنه، نخست وزیر و بسیاری از وزیران و امرای حكومت، فراماسون و نوكر انگلیس بودند. فرمانروایان گیلان نیز تنها در اندیشه ی خوش گذرانی بودند و سربازان روسی كه در پی اولتیماتوم، شمال ایران را اشغال كرده بودند، هنوز در این منطقه جای داشتند.
میرزا در صدد بود با گردآوری مجتهدان گیلانی در یك مبارزه با اشغالگران خارجی و دولت مستبد همه گیلانیان را به قیام فرا خواند. بدین منظور “هیأت اتحاد اسلام” را تشكیل داد. همه اعضای این هیأت روحانی بودند. آیةالله سید عبدالوهاب صالح ضیاﺀ بری ریاست اتحاد اسلام را بر عهده داشت. بدین سان هسته اولیه نهضت جنگل در سال 1333 ﻫ . ق، در نرگستان شكل گرفت. هیأت اتحاد اسلام مرامنامه ای در 9 ماده تصویب كرد تا بر اساس آن حكومت در دست نمایندگان مردم قرار گیرد.
دولت ایران تحت فشار روس ها به سركوبی نهضت جنگل پرداخت. جنگلی ها در تلاش برای بیرون راندن اشغالگران روسی از كشور به دشمن تلفات سهمگین وارد ساختند. ایمان و شجاعت جنگلی ها سبب شد تا آن ها در درگیری ها پیروز شوند. دولت مركزی با اطلاعیه های فراوان مردم را از پیوست به جنگلی ها و كمك به آن ها بر حذر داشت. روس ها نیز به وسیله اعلامیه به مردم گیلان اخطار كردند كه از پشتیبانی جنگلی ها بپرهیزند.
نخستین نبرد سنگین جنگلی ها با قوای دولتی در 26 محرم 1335 ﻫ . ق در كسما شكل گرفت. جنگلی ها دشمن را تار و مار ساختند.
روس ها پس از شكست قوای دولت ایران، تصمیم گرفتند علیه جنگلی ها وارد كارزار شوند. سیصد قزّاق روسی همراه پنجاه قزاق ایرانی با اسلحه و مهمات فراوان در ماكلوان با جنگلی ها درگیر شدند. در این نبرد نیز جنگلی ها پیروز شدند.
بامداد روز جمعه، شانزدهم رمضان 1338 ﻫ . ق جنگلی ها وارد رشت ـ‌كه انگلیسی ها از آن جا عقب نشینی كرده بودند ـ‌ شدند و حكومت جمهوری را در گیلان اعلام نمودند.
تأسیس حكومت جمهوری انقلابی در گیلان ثمره ی پربار مبارزات نهضت جنگل است. براساس توافق میرزا كوچك و روس ها، كمیته ای مركب از جنگلی ها و روس ها اعضای كمیته ی انقلاب را تشكیل داد. میرزاكوچك سركمیسر و كمیسر جنگ این كمیته انتخاب شد.
با كنار رفتن هیأت اتحاد اسلام از صحنه ی رهبری نهضت جنگل، كمونیست ها اندك اندك پست های كلیدی را در دست گرفتند. احسان الله خان دوست دار و خالوقربان كه رهبری نظامی كُردهای نهضت جنگل را بر عهده داشتند، دارای افكار كمونیستی بودند. روس ها برخلاف توافق خود با میرزاكوچك در رشت به تبلیغات كمونیستی پرداختند. مردم متدین گیلان كه تا پیش از تأسیس جمهوری انقلابی در گیلان با بذل جان، مال و فرزند از هیچ كوششی در كمك به نهضت جنگل دریغ نداشتند، با دیدن تبلیغات كمونیستی از حمایت نهضت جنگل دلسرد شدند.
مجتهدان گیلانی كه بنیان گذار هیأت اتحاد اسلام و از رهبران نهضت جنگل بودند، خود را كنار كشیدند. صدها نفر از كمونیست های روسی به گیلان آمدند و به تبلیغات كمونیستی پرداختند. به دنبال اوج گیری تبلیغات كمونیستی در گیلان اقدامات خودسرانه روس ها و كمونیست های ایرانی در گیلان، و طرح نقشه ی ترور میرزا و دستگیری هم فكرانش، میرزا كوچك در روز جمعه 22 شوال 1338 ﻫ . ق برابر با 18/4/1299 ﻫ . ش. به نشان اعتراض به فومن رفت و اعلام كرد تا زمانی كه جلو اقدام های كمونیست ها گرفته نشود، به رشت برنخواهد گشت.
میرزا كوچك در نامه هایی به رهبران كمونیست ها در شوروی، جنایت های كمونیست های ایرانی در گیلان و شرح كودتای آن ها را بازگفت. در یكی از این نامه ها ـ در تاریخ 15 ذی قعده 1338 ﻫ . ق ـ آمده است:
“... مع الأسف تصوراتمان به عكس نتیجه داد. هنوز اطراف گیلان را قشون شاه پرست و عناصر مستبد احاطه دارند و هنوز قشون انگلیس از حدود گیلان خارج نشده و مسایل حیاتی بین ما و شما حل نگردیده است و با این احوال شما در رشت و انزلی به اختلاف، حتی به منازعه شروع نموده اید...
اگر این اقدامات شما دوام پیدا كند، ناچاریم به هر وسیله باشد به تمام احرار و سوسیالیست های دنیا حالی كنیم كه وعده های شما همه اش پوچ و عاری از صحت و صداقت اند. به نام سوسیالیزم اعمالی را مرتكب شده اید كه لایق قشون مستبد نیكلا و قشون سرمایه داری انگلیس است...”.
در سوم اسفند 1299 ﻫ . ش، قزاقان ایرانی، به فرماندهی رضاخان از قزوین به تهران حمله بردند و پایتخت را تصرف كردند. كودتای سوم اسفند را انگلیسی ها طراحی و رهبری نمودند. سیدضیاﺀ كه تمایلات شدید انگلیسی داشت، به نخست وزیری و رضاخان به عنوان سردار سپه انتخاب شدند. میرزا كوچك در فومن به سر می برد. از جنگلی ها شمار اندكی باقی مانده بودند. گروهی از آن ها شهید، زخمی یا دستگیر شده، و بسیاری نیز رفاه را برگزیده، دست از مبارزه برداشتند. خالوقربان و حیدرخان عمو اوغلی در پی توطئه ای دیگر برای كشتن میرزا كوچك و به دست گرفتن قدرت بر آمدند، اما این بار میرزا پیش دستی كرد و توطئه را در نطفه خنثی نمود. از آن پس میرزا كوچك با تعداد انگشت شماری از یارانش به جنگل های انبوه گیلان پناه برد.
رضاخان با تمام قوا در پی سركوبی نهضت جنگل بر آمد و رشت را از تصرف كردها بیرون آورد. خالوقربان خود را به رضاخان تسلیم كرد و درجه سرهنگی گرفت. رضاخان با همراهی نیروهایی كه تاروپود جنگل را می شناختند و سالیانی در كنار میرزا كوچك بودند، برای دستگیری میرزاكوچك دست به كار شد.
پاییز 1300 ﻫ . ش. یاران میرزا همچون برگ های خزان بر روی زمین ریخته بودند. میرزا بود و تنی چند از یاران وفادارش. در یكی از آخرین نامه های میرزا به دوستانش آمده است:
“إتّكای من و همراهانم به خداوند دادگری است كه در بسیاری از این ممالك حفظم نمود... افسوس می خورم كه مردم ایران مرده پرستند و هنوز قدر این جمعیت را نشناخته اند”.
تنهاترین سردار نخستین سال قرن چهاردهم هجری شمسی در سوگ یاران شهیدش چون ابر می گریست. او به یاد آخرین سردار شهیدش شیخ محمد خیابانی اشك می ریخت. میرزا در آذر 1300 ﻫ . ش. به سوی كوه های خلخال به راه افتاد تا بتواند در آن جا دوستان قدیمی اش را گردآورد و دوباره قیام را آغاز نماید، اما برف بی امان می بارید. شلاق بادهای سرد كوه های بلند گیلان بر صورت رنج كشیده اش فرود می آمد. پیكر سردار جنگل در یازدهم آذر 1300 ﻫ . ش در كوه های گیلوا در زیر برف و بوران یخ زده بود. ساعتی بعد به دستور خان طالش سرش را از تن جدا كردند و به رشت آوردند. خالوقربان، یار دیروز میرزا سر او را به تهران آورد و به رضاخان تسلیم نمود. سر میرزا در گورستان حسن آباد تهران دفن شد. پس از آن، یكی از یاران كوچك بزرگ مخفیانه سرش را به رشت آورد و در كنار پیكرش در “سلیمان داراب” رشت به خاك سپرد.
منبع: نشریه نامه جامعه شماره 39
دوشنبه 11/9/1392 - 23:14
شعر و قطعات ادبی

 

اشعاری در وصف شهیدآیت الله مدرس
اشعاری در وصف شهیدآیت الله مدرس

 

نویسنده:




 

گنج شایگان
 

ز سیر این فلوك آبنوس و چرخ كهن
كه هست شیوه دیرینش انقلاب و فتن
ز بوالبشر كه بود اول آفرینش خلق
نموده نسل و نژادش همه دچار محن
دلی نماند كه خونابه اش نكرد و نریخت
ز راه دیده چو لعل و عقیق در دامن
هر آنكه گشت از او كامش از عسل شیرین
فشرد جرعه زهر هلاهلش بدهن
یگانه سید عالی نسب كه در افواه
مدرسش لقب و نام نیك بود حسن
گذشت از سر دنیا و پافشاری كرد
ز شاهراه شریعت به آب و خاك وطن
فلك چو خواست كشد كین از آن مظلوم
اسیر كرد هزار بدامگاه زغن
چو ماند مدتی آن مرغ بال و پر بسته
به آشیانه مقید چو جان به قالب تن
ز آشیانه به منقار خود كشید و ببرد
به آن دیار كه او را بد از ازل مدفن
به خود ببال ایا خاك كاشمر از آنك
نهان به خاك تو شد زاده رسول ز من
تویی همان بلد طیبی كه جز طیب
به كسی نداده پناه و نشده به كس مسكن
تویی همان بلد پاك و بلده ایمان
به خوی شخوانی اگر مؤمنی بود به یمن
زبس كه خاك تو با شفقت است و دامن گیر
هر آنكه رو بتو آرد بگیریش دامن
كسی نجست از آن سید جلیل نشان
كسی نیافت از آن گنج شایگان مكمن
كسی نگفت كه این نازنین بود مسموم
برید بهر علاجش یكی دو جام لبن
كسی نبود به بالین آن غریب وحید
كسی نه بست دو چشمان او دم مردن
خبر نیافت كسی از شهادت غسلش
كسی نبود كه پوشد برآن شهید كفن
به بیست و هفتم ماه مبارك رمضان
شهید گشت و شد آسوده زین سرای حزن
قلم چو خواست نویسد ز سال تاریخش
كه نزد اهل خرد راست باشد و روشن
سروش گفت برون كن حروف چل از وی
«شهید زهر جفا گشت چون امام حسن»
م. داورزنی
1356هجری
*******

خیز ای مدرس...
 

باز به پا خیز ای مدرس و بنگر
حال ستم را ببین و حال ستمگر
آنكه تو را كشت ننگ بولهبی برد
نام تو برجاست همچو نام پیمبر
چند، چرا خفته ای به كاشمر آرام
تا كه بینی سری برآور و بنگر
آن وطن مرده از خزان كه تو دیدی
باز بپاخاست با بهار صنوبر
آن چه تو می خواستی كه بر كنی از بن
نسل شهان بود و نسلشان شد ابتر
چند خروشیدی ای بلند ترین بانگ
گفتی دین و سیاست است برابر
خیز و نگر آن شعار در عمل كنون
دین و سیاست برابر است و برادر
دست اجانب چو خواستی ز وطن دور
خیز و نگر دستشان بریده ز كشور
این همه آمد به كف ولیك نه آسان
گویمت اكنون چگونه گشت میسر
بذر خروشت خدا به دلی كاشتی
كو وطنش را شد از پیام تو رهبر
نوح شد و كشت وطن ز تلاطم
برد به منزلگه امید فرابر
از همه سوی وطن خروش آمد
از همه جا بردمید نعره تندر
گفتی آتشفشان ز كوه دماوند
ناگه سر برگشود و ریخت به كردر
در رگ هر كوی و برزن وطن ما
خون شهادت دوید وگشت معطر
چون چمن لاله شد ز خون جوانان
بس كه دمید از وطن شقایق پرپر
راه تو ای مدرس این همه رهرو
درس تو ای مدرس این همه از بر
ای همه راهت از طریق عزت و رادی
وی همه درست بیان شرع مطهر
یاد تو با یاد صخره ها متوازن
نام تو با نام كوهسار برابر
تا كه جهان نام و یاد تو باقیست
در دل و جان تمام مردم كشور
علی موسوی گرمارودی
*******

نیكو نهاد
 

مرحبا ای كوهی نیكو نهاد
لش خوران مردند كوهی زنده باد
آفرین بر خامه حقگوی تو
مرحبا بر چشم و بر ابروی تو
پای كوهی لایق پوتین بود
كی سزای گیوه چركین بود ؟
از چه كوهی لات و دشتی پولدار؟
كوه بالاتر ز دشت است ای نگار
تو یخه چرك آن یكی بسته فكل
تو پیاده او نشسته در اوتول
من تو را آیم دلیل ای با خدا
تو برو دعوی جمهوری نما
لشخوران گفتند پولت می دهیم
سرخط رد و قبولت می دهیم
دشمن خود هستی ای خانه خراب
از چه رو دادی به آنها این جواب ؟
پس به لشخورها علاوه می شدی
هم وكیل شهر ساوه می شدی
تو سری خور تا كه دیگت سر رود
حرف حق گو تا كه جانت در رود
هی ز آقای مدرس مدح كن
هی زآقای ستاره قدح كن
از اقلیت بكن توصیف ها
از وطنخواهان بكن تعریف ها
هی بگو همواره اخگر شاد باد
از غم و رنج و محن آزاد باش
هی به سمت آشتیانی ها برو
هی سراغ بهبهانی ها برو
هی بگو تو كازرونی زنده باد
حایری زاده بگو پاینده باد
هی بگو یزدان رحمان الرحیم
باد پشتیبان آقای زعیم
پول و سور و عیش شد از دیگران
تو برای خویش الرحمان بخوان
(میرزاده عشقی )

*******
تا بخل و حسادت به جهان راهبر است
آزاده ذلیل و راستگو در به در است
خون تو مدرسا هدر رفت، بلی
خونی كه شبی گذشت بر وی هدر است
(ملك الشعرای بهار )

*******
با دست جهانسوز شد بد فرجام
بنمود به كشتن مدرس اقدام
در سال هزار و سیصد و پنجه و هشت
در لیله بیست و هفتم ماه صیام
(رسا )مدیر روزنامه قانون
*******
در پرده وسیله ها برانگیخته شد
تا دعوی حق به باطل آمیخته شد
سردار سپه به آبروی خود شست
دستی كه به آن خون حسن ریخته شد
(محیط طباطبائی )
*******
آن كس كه تو را كشت و نه دلسوزی كرد
نه فكر مكافات و سیه روزی كرد
گویند كه كام جهانسوزی بود
خون تو مدرسا جهانسوزی كرد
(علوی )
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 25


شنبه 9/9/1392 - 20:14
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته