• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 42209
تعداد نظرات : 4513
زمان آخرین مطلب : 4128روز قبل
دانستنی های علمی
در اینجا و بعد از مطرح کردن انتقاد از رهبری که حقی طبیعی و مشروع است بحث لزوم وجود ولی فقیه و ولایت فقیه را مطرح می کنم و از سه جنبه مختلف آن را مورد بررسی قرار می دهم.

دلیل عقلى محض
دلیل عقلى محض همان برهان ضرورت نظم در جامعه اسلامى است که در گذشته بیان گردید و دانستن این نکته درباره آن ضرورى است که این برهان، به دلیل آنکه مقدماتى عقلى دارد و از این جهت، دلیلى عقلى است، هرگز ناظر به اشخاص نیست و داراى چهار خصوصیت «کلیت‏»، «ذاتیت‏»، «دوام‏»، و «ضرورت‏» مى‏باشد و به همین دلیل، نتیجه‏اى که از آن حاصل مى‏شود نیز کلى و ذاتى و دائمى و ضرورى خواهد بود. از اینرو، براهینى که در باب نبوت و امامت اقامه مى‏شود، هیچ یک ناظر به نبوت و یا امامت‏شخص خاص نیست و امامت و نبوت شخصى را ثابت نمى‏کند و در مساله ولایت فقیه نیز آنچه طبق برهان عقلى محض اثبات مى‏شود، اصل ولایت‏براى فقیه جامع‏الشرایط است و اما اینکه کدام یک از فقیهان جامع‏الشرایط باید ولایت را به دست گیرد، امرى جزئى و شخصى است که توسط خبرگان برگزیده مردم یا راه‏هاى دیگر صورت مى‏گیرد.
حیات اجتماعى انسان و نیز کمال فردى و معنوى او، از سویى نیازمند قانون الهى در ابعاد فردى و اجتماعى است که مصون و محفوظ از ضعف و نقص و خطا و نسیان باشد و از سوى دیگر، نیازمند حکومتى دینى و حاکمى عالم و عادل است‏براى تحقق و اجراى آن قانون کامل. حیات انسانى در بعد فردى و اجتماعى‏اش، بدون این دو و یا با یکى از این دو، متحقق نمى‏شود و فقدان آن دو، در بعد اجتماعى، سبب هرج و مرج و فساد و تباهى جامعه مى‏شود که هیچ انسان خردمندى به آن رضا نمى‏دهد.
این برهان که دلیلى عقلى است و مختص به زمین یا زمان خاصى نیست، هم شامل زمان انبیاء(علیهم‏السلام) مى‏شود که نتیجه‏اش ضرورت نبوت است، و هم شامل زمان پس از نبوت رسول خاتم‏صلى الله علیه و آله و سلم است که ضرورت امامت را نتیجه مى‏دهد، و هم ناظر به عصر غیبت امام معصوم است که حاصلش، ضرورت ولایت فقیه مى‏باشد.
تفاوت نتیجه این برهان در این سه عصر، آن است که پس از رسالت‏ختمیه رسول اکرم، حضرت محمد مصطفى‏صلى الله علیه و آله و سلم، آمدن قانونى جدید از سوى خداوند ناممکن است; زیرا هر آنچه که در سعادت انسان تا هنگام قیامت; از عقاید و اخلاق و احکام نقش دارد، به دست اعجاز، در کتاب بى‏پایان قرآن نگاشته شده است و از اینرو، یک نیاز بشر که همان نیاز به قانون الهى است، براى همیشه برآورده گشته است و آنچه مهم مى‏باشد، تحقق بخشیدن به این قانون در حیات فردى و اجتماعى و اجراى احکام دینى است.
در عصر امامت، علاوه بر تبیین قرآن کریم و سنت و تعلیل معارف و مدعیات آن و دفاع از حریم مکتب، اجراى احکام اسلامى نیز به‏قدر ممکن و میسور و تحمل و خواست جامعه، توسط امامان معصوم(علیهم‏السلام) صورت مى‏گرفت و اکنون سخن در این است که در عصر غیبت ولى عصر(عجل الله تعالى فرجه الشریف) نیز انسان و جامعه انسانى، نیازمند اجراى آن قانون جاوید است; زیرا بدون اجراى قانون الهى، همان مشکل و محذور بى‏نظمى و هرج و مرج، و برده‏گیرى و ظلم و ستم و فساد و تباهى انسان‏ها پیش خواهد آمد و بى‏شک، خداى سبحان در عصر غیبت امام زمان(عجل‏الله‏تعالى‏فرجه‏الشریف) ، انسان و جامعه را به حال خود رها نساخته و براى هدایت انسان‏ها، ولایت جامعه بشرى را به دست کسانى سپرده است.
کسى که در عصر غیبت ولایت را از سوى خداوند بر عهده دارد، باید داراى سه ویژگى ضرورى باشد که این سه خصوصیت، از ویژگى‏هاى پیامبران و امامان سرچشمه مى‏گیرد و پرتویى از صفات متعالى آنان است:
ویژگى اول
شناخت قانون الهى بود; زیرا تا قانونى شناخته نشود، اجرایش ناممکن است.
ویژگى دوم
استعداد و توانایى تشکیل حکومت‏براى تحقق دادن به قوانین فردى و اجتماعى اسلام بود.
ویژگى سوم
امانتدارى و عدالت در اجراى دستورهاى اسلام و رعایت‏حقوق انسانى و دینى افراد جامعه.
به دلیل همین سه ویژگى ضرورى است که گفته مى‏شود نیابت امام عصر(عج) و ولایت جامعه در عصر غیبت از سوى خداوند، بر عهده فقیهان جامع شرایط(سه شرط مذکور) مى‏باشد.
تذکر این نکته نیز سودمند است که سلسله جلیله انبیاء(علیهم‏السلام) به نصاب نهایى خود رسیده و با انتصاب حضرت ختمى‏مرتبت‏صلى الله علیه و آله و سلم از سوى خداى سبحان، محال است که کسى به مقام شامخ نبوت راه یابد; چنانکه سلسله شریفه امامان(علیهم‏السلام) نیز به نصاب نهایى خود بالغ شده و با انتصاب حضرت بقیة الله(ارواح من سواه فداه)، ممکن نیست که احدى به مقام والاى امامت معصوم راه یابد. لیکن برهان عقلى بر ضرورت زعیم و رهبر براى جامعه، امرى ضرورى و دائمى است و هر کس در زمان غیبت، مسؤولیت اداره امور مسلیمن را داشته باشد، باید به عنوان نیابت از طرف ولى عصر(علیه‏السلام) باشد; زیرا آن حضرت، امام موجود و زنده است که تنها حجت‏خدا مى‏باشد و همان‏گونه که در عصر ظهور امامان گذشته، در خارج از اقلیم خاص آنان، نائبانى از طرف ایشان منصوب مى‏شدند، در عصر غیبت ولى عصر(علیه‏السلام) نیز چنین است و نیابت غیرمعصوم از معصوم، امرى ممکن است; زیرا امام معصوم داراى شؤون فراوانى است که اگر چه برخى از آن شؤون مانند مقام شامخ ختم ولایت تکوینى، اختصاص به خود ایشان دارد و نائب‏پذیر نیست و هیچ گاه به کس دیگرى انتقال نمى‏یابد، ولى برخى دیگر از شؤون آن حضرت که جزء امور اعتبارى و قراردادى عقلاست و در زمره تشریع قرار دارد مانند افتاء و تعلیم و تربیت و اداره امور مردم و اجراى احکام و حفظ نظام از تهاجم بیگانگان نیابت‏پذیر است و این نیابت، به فقیهى تعلق مى‏گیرد که با داشتن آن سه ویژگى، بتواند در غیبت امام(علیه‏السلام) تا حد ممکن و مقدور، شؤون والاى آن حضرت را عملى سازد.
دلیل مرکب از عقل و نقل
برهان تلفیقى از عقل و نقل، دلیلى است که برخى از مقدمات آن را عقل و برخى دیگر از مقدماتش را نقل تامین مى‏کند. این‏گونه از دلیل، خود بر دو قسم است.
قسم اول
دلیلى است که موضوع حکم آن از شرع گرفته شده باشد، لیکن عقل، مستقلا حکم خود را بر آن موضوع مترتب کند; مانند «نماز خواندن در مکان غصبى‏» که حکم این مساله، به نظر مجتهد در مساله «اجتماع امر و نهى‏» بستگى دارد و جواز اجتماع امر و نهى و یا امتناع آن، هر دو بر یک برهان صرفا عقل مبتنى‏اند. آنچه که در مورد نماز در مکان غصبى از سوى شارع وجود دارد، مربوط به «حرمت غصب‏» یا «وجوب نماز» است، اما در مورد «ضرورت مباح بودن مکان نماز»، به عنوان شرط وضعى نظیر طهارت، هیچ روایتى وارد نشده است. از اینرو اگر مجتهد اصولى، اجتماع امر و نهى را ممکن بداند، مى‏گوید: شخصى که در مکان غصبى نماز خوانده است، هم معصیت کرده و هم اطاعت; و اگر چه نماز او همراه با تصرف غاصبانه بوده، لیکن نماز او صحیح مى‏باشد و پس از گذشتن وقت نیز قضا ندارد; همان‏گونه که در وقت نیز اعاده ندارد.
اما مجتهدى که اجتماع امر و نهى را ممکن نمى‏داند و جانب نهى را بر جانب امر ترجیح مى‏دهد، مى‏گوید: نماز واجب است و غصب مال دیگران حرام است و جمع بین این دو محال است و لذا با وجود نهى شرعى، جایى براى امر شرعى باقى نمى‏ماند و بالعکس; و چون در مورد غصب مال دیگران، نهى آمده و آن را حرام کرده است، پس هیچ گاه در چنین جایى شارع دستور نماز خواندن نمى‏دهد و لذا آن نمازى که در مکان غصبى خوانده شود، در واقع نماز شرعى نیست و باطل است.
بنابر آنچه گذشت، موضوع این حکم(نماز خواندن در مکان غصبى)، ماخوذ از یک امر و نهى شرعى است، ولى حکم آن مستند به یک استدلال عقلى مى‏باشد.
قسم دوم
دلیلى است که موضوع و حکم آن از شرع گرفته شده باشد، لیکن عقل، لازمه آن حکم را بر آن موضوع بارمى‏کند مانند حرمت ضرب و شتم والدین. آنچه در شرع وارد شده است نظیر آیه شریفه «لا تقل لهما اف‏»، دلالت‏بر حرمت اف گفتن بر والدین دارد، اما عقل، حرمت ضرب و شتم را به نحو اولویت درک مى‏کند; یعنى مى‏گوید اگر خداوند بى‏احترامى مختصر را نسبت‏به والدین حرام دانسته، پس بى‏شک، زدن آنان را نیز حرام مى‏داند.
این گونه از استدلال‏هاى عقلى که در محور نقل حاصل مى‏شوند و تلفیقى از این دو مى‏باشند، از «ملازمات عقلیه‏» شمرده مى‏شوند و تفاوت آنها با «مستقلات عقلیه‏» نظیر حرمت ظلم، در همان استقلال و عدم استقلال عقل در حکم کردن است; یعنى در مثل «حرمت ظلم‏» که از مستقلات عقلیه است، عقل به‏صورت مستقل حکم ظلم را که حرمت مى‏باشد صادر مى‏کند بدون آنکه در این حکم خود، نیازمند موضوعات یا احکام شرعى باشد; ولى در دو مثال فوق که گفته شد و هر دو از ملازمات عقلیه بودند، اگر چه که عقل حکم مى‏کرد، ولى عقل در یک حکم، موضوع تنها را از شرع مى‏گرفت و در حکم دیگرش، علاوه بر موضوع، حکم شرعى ملازم حکم خود را نیز از شرع دریافت مى‏کرد.
دلیل اول در اثبات ولایت فقیه که بیان شد، دلیل عقلى محض و از مستقلات عقلیه است و دلیل تلفیقى که اکنون در صدد بیان آن هستیم، از ملازمات عقلیه است نه از مستقلات عقلیه، و از نوع دوم آن مانند حرمت ضرب و شتم والدین مى‏باشد.
دلیل نقلى محض بر ولایت فقیه
چون بحث مبسوط پیرامون تمام ادله نقلى، اعم از قرآنى و روایى، خارج از حوصله این متن است که وظیفه آن، تحلیل و تبیین و تعلیل عقلى ولایت فقیه مى‏باشد و از سوى دیگر، در ثنایاى مسائل مطروح آمده است; به ویژه مولى‏احمد نراقى(رحمه‏الله)و امام خمینى(رحمه‏الله) نیز بازگو شده است، لذا پس از نقل برخى از روایات، به ذکر خطوط کلى مستفاد از آنها اکتفا مى‏شود.
الاولى: ما ورد فی الاحادیث المستفیضة، منها صحیحة ابی‏البختری، عن ابی‏عبدالله(علیه‏السلام) انه قال: «العلماء ورثة الانبیاء» .
الثانیة: روایة اسماعیل‏بن جابر، عن ابی‏عبدالله(علیه‏السلام) انه قال: «العلماء امناء».
الثالثة: مرسلة الفقیه، قال امیرالمؤمنین(علیه‏السلام): «قال رسول‏الله‏صلى الله علیه و آله و سلم:اللهم ارحم خلفائی، قیل: یا رسول الله ومن خلفاؤک؟ قال: الذین یاتون من بعدی یروون حدیثی وسنتی‏»، ورواه فی معانی‏الاخبار، وغیره ایضا.
الرابعة: روایة علی‏بن ابی‏حمزة، عن ابی‏الحسن موسى‏بن جعفر(علیه‏السلام)، وفیها: «لان المؤمنین الفقهاء حصون الاسلام کحصن سور المدینة لها».
الخامسة: روایة السکونی، عن ابی‏اعبدالله(علیه‏السلام) قال: «قال رسول‏الله‏صلى الله علیه و آله و سلم: الفقهاء امناء الرسل ما لم‏یدخلوا فی الدنیا، قیل: یا رسول‏الله‏صلى الله علیه و آله و سلم وما دخولهم فی الدنیا؟ قال: اتباع السلطان، فاذا فعلوا ذلک فاحذروهم على دینکم‏».
السادسة: ما رواه فی جامع الاخبار، عن النبی‏صلى الله علیه و آله و سلم انه قال: «افتخر یوم القیامة بعلماء امتی فاقول علماء امتی کسائر الانبیاء قبلی‏».
السابعة: المروی فی الفقه الرضوی انه قال: «منزلة الفقیه فی هذا الوقت کمنزلة الانبیاء فی بنی‏ااسرائیل‏» .
الثامنة: المروی فی الاحتجاج فی حدیث طویل، قیل لامیرالمؤمنین(علیه‏السلام): من خیر خلق الله بعد ائمة‏الهدى ومصابیح الدجى؟ قال: «العلماء اذا صلحوا» .
التاسعة: المروی فی المجمع عن النبی‏صلى الله علیه و آله و سلم انه قال: «فضل العالم على الناس کفضلی على ادناهم‏».
العاشرة: المروی فی المنیة انه تعالى قال لعیسى(علیه‏السلام): «عظم العلماء واعرف فضلهم، فانی فضلتهم على جمیع خلقی الا النبیین والمرسلین، کفضل الشمس على الکواکب، وکفضل الاخرة على الدنیا، وکفضلی على کل شی‏ء».
الحادیة عشر: المروی فی کنز الکراجکی عن مولانا الصادق(علیه‏السلام) انه قال: «الملوک حکام على الناس والعلماء حکام على الملوک‏».
الثانیة عشر: التوقیع الرفیع المروی فی کتاب اکمال الدین باسناده المتصل، والشیخ فی کتاب الغیبة، والطبرسی فی الاحتجاج، وفیها: «واما الحوادث الواقعة فارجعوا فیها الى رواة حدیثنا، فانهم حجتی علیکم وانا حجة الله علیهم‏» .
الثالثة عشر: ما رواه الامام فی تفسیره(علیه‏السلام) عن آبائه، عن النبی‏صلى الله علیه و آله و سلم انه قال: «اشد من یتم الیتیم الذی انقطع عن ابیه یتم یتیم انقطع عن امامه، ولایقدر على الوصول الیه ولایدری حکمه فیما یبتلى به من شرائع دینه، الا فمن کان من شیعتنا عالما بعلومنا فهذا الجاهل بشریعتنا المنقطع عن مشاهدتنا، یتیم فی حجره الا فمن هداه وارشده وعلمه شریعتنا کان معنا فی الرفیق الاعلى‏» .
قال: وقال علی(علیه‏السلام): «من کان من شیعتنا عالما بشریعتنا فاخرج ضعفاء شیعتنا من ظلمة جهلهم الى نور العلم الذی حبوناه، جاء یوم القیامة وعلى راسه تاج من نور یضی‏ء لاهل جمیع تلک العرصات‏».
الى ان قال: وقال الحسین بن علی(علیه‏السلام): «من کفل لنا یتیما قطعته عنا محبتنا باستتارنا، فواساه من علومنا التی سقطت الیه حتى ارشده وهداه، قال الله‏عزوجل: یا ایها العبد الکریم المواسی انا اولى بالکرم منک، اجعلوا له یا ملائکتی فی الجنان بعدد کل حرف علمه الف‏الف‏قصر» .
الى ان قال: وقال موسى بن جعفر(علیه‏السلام): «فقیه واحد ینقذ یتیما من ایتامنا المنقطعین عنا وعن مشاهدتنا بتعلیم ما هو محتاج الیه، اشد على ابلیس من الف عابد» .
الى ان قال: «ویقال للفقیه: ایها الکافل لایتام آل‏محمدصلى الله علیه و آله و سلم الهادی لضعفاء محبیه وموالیه، قف حتى تشفع فی کل من اخذ عنک او تعلم منک‏».
الى ان قال: وقال علی‏بن محمدصلى الله علیه و آله و سلم: «لولا من یبقى بعد غیبة قائمنا من العلماء الداعین الیه والدالین الیه‏»،الى ان قال: «لما بقی احد الا ارتد عن دین الله... اولئک هم الافضلون عند الله‏عزوجل‏».
الرابعة عشر: روایة ابی‏خدیجة، قال: قال لی ابوعبدالله(علیه‏السلام): «انظروا الى رجل منکم یعلم شیئا من قضایانا فاجعلوه بینکم، فانی قد جعلته قاضیا، فتحاکموا الیه‏».
الخامسة عشر: روایة اخرى له: «اجعلوا بینکم رجلا ممن قد عرف حلالنا وحرامنا، فانی قد جعلته قاضیا» .
السادسة عشر: مقبولة عمر بن حنظلة، وفیها: «ینظران الى من کان منکم ممن قد روى حدیثنا، ونظر فی حلالنا وحرامنا، وعرف احکامنا، فلیرضوا به حکما، فانی قد جعلته علیکم حاکما، فاذا حکم بحکمنا ولم یقبله منه، فانما استخف بحکم الله، وعلینا رد، والراد علینا الراد على الله، وهو على حد الشرک بالله‏».
السابعة عشر: ما روی عن النبی‏صلى الله علیه و آله و سلم فی کتب الخاصة والعامة انه قال: «السلطان ولی من لاولی له‏».
الثامنة عشر: ما رواه الشیخ الجلیل ابومحمد الحسن‏بن علی‏بن شعبة فی کتابه المسمى بتحف العقول، عن سیدالشهداء الحسین‏بن علی(علیهماالسلام)، والروایة طویلة ذکرها صاحب الوافی فی کتاب الامر بالمعروف والنهی عن المنکر، وفیها: «ذلک بان مجاری الامور والاحکام على ایدی العلماء بالله، الامناء على حلاله وحرامه‏» الحدیث.
التاسعة عشر: ما رواه فی العلل باسناده عن الفضل‏بن شاذان، عن ابی‏االحسن‏الرضا(علیه‏السلام) فی حدیث قال فیه: «فان قال: فلم وجب علیهم معرفة الرسل، والاقرار بهم، الاذعان لهم بالطاعة؟
قیل له: لانه لما لم یکن فی خلقهم وقواهم ما یکملون لمصالحهم، وکان الصانع متعالیا عن ان یرى، وکان ضعفهم وعجزهم عن ادراکه ظاهرا، لم یکن بد من رسول بینه وبینهم معصوم، یؤدی الیهم امره ونهیه وادبه، یقفهم على ما یکون به احراز منافعهم ودفع مضارهم اذ لم یکن فی خلقهم ما یعرفون به ما یحتاجون الیه منافعهم ومضارهم، فلو لم یجب علیهم معرفته وطاعته، لم یکن فی مجی‏ء الرسول منفعة ولاسد حاجة، ولکان اتیانه عبثا لغیر منفعة ولاصلاح، ولیس هذا من صفة الحکیم الذی اتقن کل شی‏ء.
فان قال: فلم جعل اولی‏الامر وامر بطاعتهم؟
قیل: لعلل کثیرة: منها: ان الخلق لما وقفوا على حد محدود، وامروا ان لایتعدوا ذلک الحد لما فیه من فسادهم، لم یکن یثبت ذلک ولایقوم الا بان یجعل علیهم فیه امینا یمنعهم من التعدی والدخول فیما خطر علیهم; لانه لو لم‏یکن ذلک کذلک، لکان احد لایترک لذته ومنفعه لفساد غیره، فجعل علیهم قیما یمنعهم من الفساد ویقیم فیهم الحدود والاحکام.
ومنها: انا لا نجد فرقة من الفرق ولاملة من الملل بقوا وعاشوا الا بقیم ورئیس لما لابد لهم منه فی امر الدین والدنیا، فلم یجز فی حکمة الحکیم ان یترک الخلق مما یعلم انه لابد لهم منه، ولاقوام لهم الا به، فیقاتلون به عدوهم، ویقسمون به فیئهم، ویقیم لهم جمعتهم وجماعتهم، ویمنع ظالمهم من مظلومهم.
ومنها: انه لو لم یجعل لهم اماما قیما امینا حافظا مستودعا، لدرست الملة، وذهب الدین، وغیرت السنة والاحکام، ولزاد فیه المبتدعون، ونقص منه الملحدون، وشبهوا ذلک على المسلمین; لانا قدوجدنا الخلق منقوصین، محتاجین، غیرکاملین، مع اختلافهم واختلاف اهوائهم، وتشتت انحائهم، فلو لم‏یجعل لهم قیما حافظا لما جاء به الرسول، لفسدوا على نحو ما بیناه، وغیرت الشرائع والسنن والاحکام والایمان، وکان فی ذلک فساد الخلق اجمعین‏».
 
 
شنبه 27/9/1389 - 15:33
مهدویت
وقایع و حوادث فراوانی تا ظهور قائم آل محمد(عج) به وقوع می‌پیوندد كه در تعبیری عام و شاید اشتباه به «علائم الظهور» شهرت دارند. این علائم، دارای صورت­ها و انواع مختلف‌اند، مانند خاصه و عامه، حتمیه و معلقه، بعیده و قریبه، مطلقه و مشروطه، واقعه و غیر واقعه. هم‌چنین می­توان این علامت­ها را به صورت دیگری نیز تقسیم كرد. برای مثال، برخی از علائم متصل هستند و برخی منفصل، برخی طبیعی‌اند و برخی اجتماعی و... . امّا در روایات، مهم‌ترین تقسیم حوادث قبل از ظهور، تقسیم حوادث به محتوم و غیرمحتوم است، یعنی وقایع دو گونه­اند: حتمی الوقوع و غیرحتمی. این تقسیم نخستین بار در روایتی از امام باقر(ع) به چشم می­خورد.فضیل بن یسار از امام باقر(ع) روایت كرده است:

از میان كارها اموری موقوف هستند و اموری حتمی، و سفیانی از جمله امور حتمی است كه چاره­ای از آن نیست.
 
  از امام صادق(ع) نیز نقل شده است:
پاره ای از کارها حتمی است و پاره ای غیر حتمی و از جمله اموری که حتماً واقع می شود، خروج سفیانی در ماه رجب است.
بنا بر احادیث مذکور، وقایع قبل از ظهور دو گونه اند:
1. علامت های محتوم: به وقایع و حوادثی گفته می شود که قبل از ظهور قائم آل محمد(ص) حتماً واقع خواهند شد و چاره ای جز آن نیست. به همین دلیل، وقتی راوی از امام باقر(ع) معنای محتوم را می پرسد، امام می فرماید: «الذی لایکونُ غیرُه؛ چیزی که غیر از آن نمی شود.» امّا این نکته هم لازم است ذکر شود که این حتمی بودن به معنای موجب شدن خداوند و مجبور بودن ذات اقدس الهی نیست؛ چنان‌که وقتی جهود می گفتند: (یدالله مغلولة)؛ «دستان خداوند بسته است»، خداوند در جواب آنها فرمود:
(وَلُعِنُوا بِمَا قَالُوا بَلْ یَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ یُنفِقُ كَیْفَ یَشَاءُ)؛
 به سبب آن‌چه گفتند، لعن شدند بلکه دستان خداوند باز است و هرگونه بخواهد می بخشد.
بنابراین، هیچ چیز نمی تواند باعث موجَب شدن خدا شود. به همین دلیل، وقتی راوی هنگام سخن از محتوم بودن خروج سفیانی از امام جواد(ع) می پرسد: «آیا برای خدا در امور حتمی بدائی پدید می آید؟ حضرت فرمود: آری، ...»
از این‌رو، حوادث در مقایسه با هم‌دیگر حتمی یا غیر حتمی هستند، ولی در مقایسه با مشیت الهی هیچ چیز باعث مغلول الید شدن ذات مقدس و موجَب شدن واجب الوجود نمی شود.
در هر صورت، اصل وجود وقایع و علائم الظهور محتوم و حتمی، مورد اختلاف نیست بلکه در تعداد آنها اختلاف وجود دارد. برخی از احادیث تنها یک مورد را شمرده و برخی دیگر سه مورد را شمرده اند. برخی نیز چهار مورد را نام برده اند. در یک روایت نیز علامت‌ها، پنج مورد ذکر شده اند که چون مصادیق آنها با هم فرق می کند، تعداد آنها مجموعاً به نُه مورد می رسد که عبارت‌اند از: خروج سفیانی، قتل نفس زکیه، ندای آسمانی، خسف بیداء، طلوع خورشید از مغرب، اختلاف میان اولاد عباس، خروج یمانی، ظهور دستی در آسمان و خروج قائم(عج).
از میان این وقایع، پنج مورد در یک حدیث علامت های حتمی ذکر شده اند. عمر بن حنظله از امام صادق(ع) نقل می کند:
 پنج چیز قبل از قیام قائم(ع) از علامت‌هاست: صیحه، سفیانی، خسف بیداء (فرو رفتن زمین در منطقه بیداء)، خروج یمانی، کشته شدن نفس زکیه.
ما چه علامت های محتوم را پنج مورد بدانیم و چه نُه مورد، این علائم به دو نوع تقسیم می شوند: نوع اول مربوط به افراد می شود و امور جزئیه شخصیه هستند؛ نشانه هایی چون خروج سفیانی و یمانی و یا کشته شدن نفس زکیه.
نوع دوم از سنخ حوادث خارق العاده است و با این‌که اموری جزئی هستند، از حیطه اختیار و انتخاب انسان خارج‌اند و انسان توان دخالت در آنها را ندارد، مانند صیحه آسمانی و فرو رفتن زمین در منطقه بیداء که هر دو اموری خارق العاده به شمار می آیند.
2. علامت های غیر محتوم: برخی از وقایع جزو نشانه های ظهور امام مهدی(عج) شمرده شده اند و یا گفته شده است که این وقایع قبل از قیام قائم(ع) واقع خواهند شد، اما وقوع آنها قطعی و حتمی نیست و امکان دارد تغییر پذیرفته و یا اصلاً واقع نشوند. به همین دلیل، در اخبار و احادیث از آن به موقوف تعبیر شده است. تعداد این وقایع و حوادث متغیر و متعدد است و در منابع به صورت های گوناگون یافت می‌شوند. لکن مهم‌تر از دانستن تعداد آنها، تقسیم و تعیین نوع این وقایع است. بنا بر روایات رسیده، می توانیم این وقایع را به اقسام زیر تقسیم کنیم:
الف) وقایع و حوادث اجتماعی و اقتصادی مانند کمی اموال، گرسنگی، ترسی که همه اهل عراق را فرا گیرد، فراوانی بازرگانان و اندک شدن سودها و رواج یافتن ربا؛
ب) وقایع سیاسی مانند فرود آمدن ترکان در جزیره و رومیان در رمله، آمدن پرچم های سیاه از سمت خراسان، مطلق العنان شدن اعراب، و اختلاف سه پرچم در شام و از این قبیل؛
ج) وقایع و بلایای طبیعی مانند وقوع زلزله ها، گرفتن خورشید در نیمه ماه و گرفتن ماه در آخر ماه، طغیان رود فرات و غیره؛
د) وقایع و حوادث دینی و مذهبی، مانند ظهور شصت نفر که به دروغ ادعای پیغمبری می کنند،ادعای امامت دوازده نفر از نژاد ابوطالب، چند دستگی در دین و مانند اینها؛
هـ ) ظهور افراد خاص همانند سید خراسانی، حسنی، مغربی و دیگران.
این علامت ها و نشانه ها با تمام انواع خود دو گونه هستند؛ گونه اول وقایعی‌اند که اراده و اختیار انسان در شکل گیری آن تأثیری ندارد و امور جزئیه خارق العاده که از عملکرد انسان و جوامع انسانی خارج است. علامت هایی چون ندای آسمانی، گرفتن خورشید در نیمه ماه و یا گرفتن ماه در آخر ماه و مانند آن، از دایره فعل انسان خارج است و پیش بینی آنها چون بر خلاف عادت‌های طبیعی است و هم چنین ربطی به سنت های تاریخی ندارد، ممکن نیست و تنها با علم غیب می توان آنها را پیش‌گویی کرد و مناسب ترین نام بر این نوع نشانه ها، اصطلاح «علائم الظهور غیبی» است.
امّا گونه دوم حوادثی کلی و عمومی هستند که فعل و اراده انسان در آن نقش دارد و نتیجه سنت های تاریخی هستند. به همین دلیل، با تکیه بر این سنت ها قابل پیش بینی هستند و می توان آنها را «علائم الظهور سننی» نامید. وقایعی چون اختلاف میان مردم، زیاد شدن ربا، کم شدن سود، کثرت فساد مطلق العنان شدن اعراب، همگی آثار عملکرد جوامع دوره غیبت است که عنصر اراده و اختیار تأثیر مهمی در تحولات آن دارد. این گونه حوادث را می توان با تکیه بر سنت های تاریخی پیش بینی کرد، اما باید دو نکته را در نظر داشت: اول این‌که امکان ذاتی داشتن پیش بینی با امکان وقوعی فرق می کند و در مورد این نوع پیش بینی ها می توان گفت که هم‌آهنگ با سنت های تاریخی و نتیجه آنها هستند. نکته دوم نیز آن است که این پیش بینی ها همانند خاستگاهشان یعنی سنت های تاریخی حتمی‌الوقوع نیستند و به دلیل دخالت اراده و اختیار انسان قابل تقدیم و تأخیر و تغییرند، اما این به معنای تخصیص اکثر نیست و همان گونه که سنت های تاریخی عام و کلی بودند، علایم نشأت یافته از آنها نیز که همان «علائم الظهور سننی» باشند، عام و کلی هستند.
دلایل متعددی برای اثبات وجود علائم الظهور سننی می توان ذکر کرد، در این قسمت به ذکر حدیثی از امام صادق(ع) بسنده می شود:
عن الفضل الکاتب قالَ: کنتُ عندَ أبی عبدالله(ع) فأتاهُ کتابُ ابی مُسلمٍ فقَال لیس لکتابِک جوابٌ اخرج عنّا فجَعلنا یسارُّ بعضُنا بعضاً فقالَ: إنّی شئ تُسارّونَ یافضلُ إنّ اللهَ عزَّ ذِکرُه لایعجلُ لِعجلة العبادِ و لازالَه جبلٌ عن موضعِه أیسرُ من زوالِ ملک لم یَنقض أجلُه ثمّ قالَ إنّ فلانَ بن فلانَ حتّی بَلَغ السابعَ مِن وُلد فلان... .
طبق این حدیث، برداشتن کوه راحت تر از برانداختن دولتی است که وقت و زمان سقوطش نرسیده است. امام صادق(ع) به صورت ضمنی بر سنت الهی و اجل داشتن هر قوم و دولتی که از سنن تاریخی است، اشاره می کند و آینده این دولت را نیز پیش بینی می کند که چند نسل خواهند بود، ولی این به معنی محال بودن ایجاد تأخیر و تقدیم و تغییر در حوادث آینده نیست. به همین دلیل، امام(ع) از لفظ «ایسر» استفاده می کند، نه از لفظ محال بودن، چرا که یکی از سنت های الهی تغییر سرنوشت قوم به دلیل تغییر در خودشان است.
شنبه 27/9/1389 - 15:32
مهدویت
با سلام به هم دوستان، با توجه به شروع به کار این جا و بحث درباره فیلم های سینمایی، نقد فیلم 300 را با توجه به بحث مهدوی از نشریه ساعت صفر، ویژه امام زمان(عج) براتون می ذارم، امیدوارم که خوشتون بیاد.

300 ، مساله این است...

چندی پیش فیلم سینمایی سیصد ساخته شد و به بازار آمد و از همان اوایل که سر و کله‌اش در سایت‌های اینترنتی و محافل خبری هنری پیدا شد سر و صداهایی به پا کرد.

من همان ابتدا که تبلیغات و توضیحات فیلم را در اینترنت دیدم نکاتی در ذهنم شکل گرفت و در همه مراحل و زمان‌های اکران و پخش فیلم و بعد از آن هم آن به نکات افزوده می‌شد اما سعی کردم آبها از آسیاب بیفتد و هر کس مطاع خویش عرضه کند تا آن گاه لب به سخن بگشایم و به اصطلاح نکاتم را بازگو کنم.

 این فیلم به خودی خود چیزهایی جالبی دارد؛ اسم آن که آدم را حتی اگر بی خیال باشد مجبور به تفکر می‌کند، نحوه فیلم‌برداری و حال و هوای تصاویر فیلم فیلم و نیز جنبه‌های تاریخی و اسطوره‌ای‌اش همه و همه قابل توجه‌اند اما از همه مهم‌تر اتفاق مهمی است که در این فیلم رخ داده و به تبع آن اتفاقاتی که این فیلم در میان مخاطبانش ایجاد کرده است. ظاهر فیلم در نگاه اول روایت جنگی است میان ایرانیان و یونانیان، بیش از بیست قرن پیش که به طور مشخص میان خشایارشاه و سپاهیان اسپارت در گرفته است.

همه آنهایی که فیلم را مسخره می‌کنند و یا از آن عصبانی هستند هم از قضا حرفشان این است که چرا تحریفی صورت گرفته است و جای برنده و بازنده عوض شده و یا تغییراتی در متن داستان و واقعیت تاریخ صورت گرفته است اما من این سوال را از پایه بی اساس و مسخره می‌دانم و جواب آن را هم این گونه می‌دهم که اصلا قرار بوده و بنا بوده که ماجرا این گونه روایت شود و قصه این چنین تعریف شود و سوال از چرایی این تحریف که به پیدا کردن مقصر منتهی می‌شود زیاد جالب نیست. بدون شک کسی که در این گستره و در این زمان چنین فیلمی می‌سازد نه آدم کم اطلاعی است، نه آدم بیکار و نه آدم احمقی. بلکه کاملا می‌داند که چه می‌کند و باید کند.

مطلب بعدی آن است که همه آنها که محکوم می‌کند و این فیلم را به باد انتقاد گرفته‌اند تمام ادعایشان دفاع از خود است چنانچه می‌پندارند کسی به آبا و اجدادشان جسارت کرده و آنهایند که می‌بایست رسم فرزندی را نیک پاس بدارند و از پیشینه خود و عملکرد پیشینیانشان یکسره دفاع کنند و در مقابل هر حرف و حدیثی موضع بگیرند اما من در این مسئله هم احساس می‌کنم اشتباهی رخ داده و ماجرا آن گونه که این عده فهمیده‌اند نیست و یا بهتر بگویم سعی شده تا اشتباهی رخ دهد و همه گمان کنند موضوع این چنین است.

 من از ضرورت ساختن این فیلم شروع می‌کنم تا بهتر بتوانم پرده از هدف ساخت آن بردارم؛ هر چه باشد موضوع مربوط به بیش از دو هزار سال پیش است و این پرسش مطرح است که در آن زمان دنیا چگونه بود و روابط آن چگونه و دیگر آن که از آنزمان تاکنون چه اتفاقاتی رخ داده است؟ طبق تواریخ رسمی و معتبر مرسوم یونان باستان پس از آنکه توانست متحد شود و مرکزیتی بدست آورد و خود را از تهدیدهای داخلی و خارجی برهاند وارد عرصه طلایی خود شد که از قضا موفقیت‌های علمی و اجتماعی و حکومتی نیز به درخشش طلایی این عصر افزود و زمانه‌ای آغاز گردید که در آن فرزندان یونان یک به یک سر برآوردند از فیثاغورث و ارشمیدس گرفته تا افلاطون و گوگیلاس و در نهایت ارسطو و اسکندر. اما ظاهرا این آخری از همه شرورتر بود و یونان را وارد مرحله تازه‌ای از تاریخ خود کرد که به عصر هلسینک مشهور شد و از قضا آخرین دوره عمر تمدن یونانی نیز همان بود.

 به طور کلی یونان در منطقه‌ای واقع شده بود که سه جریان اصلی آن را در برگرفته بودند. تمدن ایرانی در شرق که دروازه‌ای به ست مرق زمین و هند و چین بود با امپراطوری روم در غرب که حاکم بلامنازع اما بی هویت اروپا قلمداد می‌شد و دیگری جریان دینی یهودی که در جنوب و در نواحی فلسطین شکل گرفته بود و باالطبع یونان و یونانیان با هر سه اینها مراودات و ارتباطاتی داشتند. درباره ایران جدای از وامداری فکری و عملی که ایرانیان مدام به آن تاکید می‌کنند و رشد و شکوفایی یونانیان را دارای ریشه‌ای پارسی می‌دانند، ایران و یونان همواره نیم نگاهی به سرزمین‌های یکدیگر داشتند که این نگاه‌ها گاه به تجاوز و پرده‌دری نیز می‌رسید و آنها را به جان یکدیگر می‌انداخت.

 رابطه یونان با روم شبیه رابطه آن با ایران بود. البته با یک تفاوت اصلی و آن این که روم پس از غلبه و تسلط بر یونان که در نهایت درگیری‌ها و لشکرکشی‌ها صورت پذیرفت تمام میراث یونانی را به ارث برد؛ حتی خدایان یونانی تنها تغییر نام دادند و وارد شهرهای رومی شدند تا مردمان آنجا بت‌هایی تازه بپرستند.

 اما رابطه یونان با جریان دینی جنوب شکل دیگری داشت بیشتر از آن که در ظاهر و فیزیک جلوه‌گر شود، در افکار  اعتقادات نمایان شد؛ آن چنان که تمدن یونانی در پیوندی با جریان یهودیت که اوج آن در داستان ظهور عیسی مسیح تجلی یافت این امکان را پیدا کرد تا در قالب حکمرانی امپراطوری روم نهادینه شود و زیربنای تمدن کنونی غرب را شکل دهد. این میراث یونانی ـ یهودی ـ رومی که بعدها نام تمدن غرب به خود گرفت با گذر از قرون وسطی و با فتح سرزمین‌های جدید همچون امریکا گسترش یافت تا آن که پس از تحولات جدید در قرنی که گذشت، توانست از فراز قاره امریکا غلبه خود را بر جهانیان کامل کند.

 این خلاصه داستان بود اما هنوز به سوال اصلی که ضرورت ساخت این فیلم بود پاسخی نداده‌ایم. تمدن غرب که در همان اوایل و از دریچه یونان با امپراطوری ایران گیر و بندهایی داشت از بدحادثه دوباره پس از قرنها با ایران به مشکل خورده است و این بار مسئله جدی‌تر از همه دفعات طول این بازه طولانی است. آنچه مسلم است ترسیم این رزمگاه که در یک سو ایران و در سوی دیگر مدل امروزین تمدن یونان که همان طلایه‌داران تمدن غرب است حضور داشته باشند ضرورتی اجتناب‌ناپذیر است. اما مسئله اینجاست که هرچند غرب امروز فرزند همان یونان است اما ایران امروز زمین تا آسمان با ایران آن روزها فاصله دارد و این همان نکته‌ای است که فکر می‌کنم قرار است، ما در آن اشتباه کنیم و گمان کنیم ماجرای دعوای هخامنشیان و اسپارتیان است در صورتیکه با گذشت زمان طرف ایرانی نیز تغییر کرده است و در نظر گرفتن این نکته همان اشتباهی است که خیلی را گرفتار کرده است.

 اتفاقی که افتاده است عوض کردن جای ایران هخامنشی با ایران شیعی است که حتی نوع پوشش، رنگ پوست و تیپ مردان و زنان سرباز ایرانی بیشتر از آن که به ایرانیان هخامنشی شبیه باشد به مسلمانان افغان و عرب شباهت دارد. بگذریم از این که فیلم در اشاره‌ای مستقیم آنگاه که سپاه ایرانی قلع و قمع می‌شوند سواری سفیدپوش را از پشت پرده ابر و مه بیرون می‌آورد تا بیاید و به نشان انتقام سردار اسپارتی را گردن بزند و دوباره غیب گردد، سواری که نه قبل و نه بعد از آن صحنه حضورش در فیلم جایی ندارد.

 به نظر من تلاش برای همسان پنداری ایران امروز با ایران دو هزار و پانصد سال پیش در فیلم 300 دو ثمره مهم یکی در داخل حوزه فرهنگی فیلم و دیگری در میان مخاطب ایرانی داشته است که می‌توان گفت سازندگان فیلم تا حدود زیادی به این دو هدف نزدیک شده‌اند. ثمره اول برای غربیان است که همواره در طول تاریخ برای توجیه عملکرد خود محتاج تراشیدن دشمن بوده‌اند و بازبه گواه تاریخ مسلمانان همواره گزینه‌ای مناسب برای این نیاز بوده‌اند. اکنون نیز یافتن چیزی برای توجیه حوادث تروریستی اتفاق افتاده در ایالات متحده و لشکرکشی آن به خاورمیانه به جهت حفظ هویت غرب ضروری است که با توجه به اوضاع دیپلماتیک ایران و جهان چه از نظر ایدئولوژیکی و چه از نظر انرژی هسته‌ای که آن هم با همان عینک ایدئولوژیکی نگریسته می‌شود این ضرورت بیش از پیش روشن و مشخص‌تر می‌شود و به سمت ایران معطوف می‌گردد.

 در طرف مقابل و در میان ایرانیان و اهالی ایران امروز که هستند با گذشت سه دهه نتوانسته‌اند بفهمند که نباید هویت تاریخی خودشان را بر مبنای یک امپراطوری شاه خدایی ظالمانه که بقایای آن در حوالی شیراز خاک می‌خورد پایه بریزند؛ من هنوز نمی‌فهمم که چرا بعضی به رسم هخامنشیان و خشایارشاه بر دفاع از ایران و ایرانی می‌گویند و توجه نمی‌کنند که حمله غرب متوجه کدام ایران است و نباید به بهانه بد بودن غرب به بد دیگری همچون امپراطوری ظالمانه هخامنشی روی آورد و به آن افتخار کرد.

منبع: نشریه الکترونیک ساعت صفر، شماره 26
http://www.zerotime.org/fa/index.php?option=com_sptmag&task=showsptmagresult&mid=1&tid=29&id=460
شنبه 27/9/1389 - 15:31
مهدویت
اکنون جا دارد که ببینیم در دوره ی غیبت چه مسؤلیت هایی بر عهده منتظران قرار دارد.در این جا به مهم ترین این مسؤلیت ها اشاره می کنیم:
1-تقویت ایمان:عصر غیبت,عصر دو دلی و شک و تردیدهاست.در این دوره فتنه های پیدا شده و بی ایمانی تبلیغ می شود ولی مؤمن و منتظر حقیقی،به خود تردید راه نمی دهد و با یقین،برای فردای روشن آماده میشود.
پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله)به حضرت علی(علیه السلام)فرمودند:
بزرگترین مردمان در ایمان و یقین،کسانی هستند که در روزگاران آینده زندگی می کنند،پیامبرشان را ندیده اند,امام انها در غیبت است و فقط به سبب خواندن خطی روی کاغذ(خواندن قرآن و احادیث معصومین)ایمان می آورند.1
2-ایجاد آمادگی در خود و جامعه:منتظر،عصر غیبت را عصر آماده باش برای یاری امام خود تلقی می کند و هر شب به امید شنیدن ندای امام سر بر بالین می گذارند. آنانکه در عصر غیبت با مستکبران زمان خود مبارزه نکرده و زندگی عملی خود را صحنه مبارزه با ابطل نساخته اند در روز ظهور به علت عدم آمادگی،مانند قوم موسی(علیه السلام) به حضرت مهدی(عج الله فرجه الشریف) خواهند گفت:
«تو و پروردگارت بروید و بجنگید ما اینجا می نشینیم.»2
3-تقویت معرفت و محبت نسبت به امام عصر(عج الله فرجه الشریف):افزایش محبت به حضرت مهدی(عج الله فرجه الشریف)و تقویت محبتی که به دنبال آن می آید وظیفه هر مسلمانی است.
پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) می فرمایند:هر کس که دوست دارد خدارا در حال ایمان کامل ومسلمانی مورد رضایت او ملاقات کند،ولایت و محبت امام عصر(عج الله فرجه الشریف) را بپذیرد.3
4پیروی از امام عصر(عج الله فرجه الشریف):منتظر حقیقی تلاش می کند در عصر غیبت هم پیرو امام خود باشد و از ایشان تبعیت کند و این پیروی همه ابعاد فردی و اجتماعی را در بر می گیرد و تأسی از این کلام رسول خداست که می فرمایند:«حوشا به حال کسی که به حضور "قائم"برسد،در حالی که پیش از قیام او نیز پیرو او باشد.»4
5-دعا برای ظهور حضرت مهدی(عج الله فرجه الشریف):در انتظار ظهور بودن خود از برترین اعمال عصر غیبت است زیرا فرج و گشایش الهی برای دینداران با ظهور آن حضرت حاصل می شود .
حضرت علی(علیه السلام) می فرمایند:منتظر فرج الهی باشید و از لطف الهی مأیوس نشوید و بدانید که محبوب ترین کارها نزد خداوند انتظار فرج است.
لازمه این انتظار دعا برای ظهور امام زمان(عج الله فرجه الشریف) و حضور در پیشگاه اوست.

منتظر واقعی کیست و چه وظایفی بر عهده دارد؟

الف- در روایات برای منتظر واقعی شرائطی ذکر شده، از پیامبر اکرم (ص) نقل شده که انتظار فرج با صبر و بردباری عبادت است.
یعنی منتظر واقعی تحت تأثیر جوّ بی دینی که در جامعه رواج دارد با صبری که دارد قرار نمی گیرد- و عناوین دیگر که در روایات آمده عبارت است از اینکهمنتظر واقعی کسی است که دارای ورع و تقوا و عفّت و صلاح و یقین و بثابت قدم در پیمودن راه ائمه علیهم السلام می باشد و امیدوار به آینده ایکه حکومت عدل جهانی برقرار خواهد شد.
اما وظایف ما در زمان غیبت امام زمان علیه السلام عبارت است از: 1- شناخت امام زمان (ع) 2- تسلیم بودن در برابر امام زمان (ع) که بنا به فرموده خود امام زمان (ع) در زمان غیبت تسلیم فقیه جامع الشرایط بودن و تبعیت از او تبعیت و تسلیم امام زمان می باشد. 3- محبت به امام زمان (ع)  4- همواره به یاد امام عصر (ع) بودن  5- احساس حضور آن حضرت را داشتن، چون امام معصوم کسی است که هیچ مومنی در شرق و غرب زمین از نظر او غایب نیست، زیرا امامان معصوم بر اعمال و احوال موجودات جهان به خصوص مومنان آگاهی و نظارت دارند.
6- انتظار فرج آن حضرت 7- دعا برای تعجیل در فرج و ظهور آن حضرت ، خود امام عصر (ع) از ما خواسته برای تعجیل در فرجش بسیار دعا کنیم.



منابع:
1-بحار الانوار,جلد 52,صفحه 125
2-اشاره به آیه 24 سوره مائده
3- بحار الانوار,جلد36,صفحه296
4- بحار الانوار,جلد52,صفحه 130
شنبه 27/9/1389 - 15:30
مهدویت
در ابتدا باید مقداری از خصوصیات ذی القرنین گفته شود تا شباهت های امام زمان با وی مشخص گردد :
 1-  او بر تمام زمین ( مسکونی ) حکومت کرد : 
إِنَّا مَكَّنَّا لَهُ فِی الْأَرْضِ وَآَتَیْنَاهُ مِنْ كُلِّ شَیْءٍ سَبَبًا         سوره كهف : آیه 84 .
ما در زمین به او امکاناتی دادیم و از هر چیزی بدو وسیله ای بخشیدیم .
طبق روایات حضرت مهدی نیز حاکم تمام زمین خواهد شد :
فروی أن جمیع ملوك الدنیا كلها أربعة : مؤمنان وكافران ، فالمؤمنان سلیمان بن داود وإسكندر (ذی القرنین) ، والكافران نمروذ وبختنصر ، وسیملكها من هذه الأمة خامس لقوله تعالى : " لیظهره على الدین كله "  [ التوبة : 33 ] وهو المهدی                   تفسیر قرطبی ج 11 ص 47
روایت شده است که مالکان تمام جهان ( مسکونی) چهار نفر بوده اند ؛ دو نفر با ایمان و دو نفر کافر ؛ آن دو با ایمان سلیمان بن داوود و اسکندر ( ذوالقرنین ) بودند و آن دو کافر نمرود و بختنصر ؛ و از این امت نیز شخص پنجمی مالک تمام زمین خواهد شد ؛ زیرا خداوند فرموده است :" تا این ( دین ) را بر سایر دین ها برتری بخشد " و او مهدی است .
سخاوی نیز از علمای بنام اهل سنت در کتاب خویش از کعب الاحبار نقل می کند که گفت :
إنی لأجد المهدی مكتوبا فی أسفار الأنبیاء ما فی حكمه ظلم ولا عیب . یملك الدنیا كما ملك ذو القرنین ، وسلیمان بن داود علیهما السلام . . القناعة فیما یحسن الإحاطة به من أشراط الساعة ص 56 چاپ مكتبة القرآن قاهرة
من مهدی را می بینم که نام او در کتاب های پیامبران آمده است و در حکومت او هیچ گونه ظلم و عیبی نیست ؛ دنیا را مالک می شود همانگونه که ذوالقرنین و سلیمان بن داوود علیهما السلام مالک شدند .
2-  به او از اسباب غیبی داده شده بود :
همان آیه اشاره شده در عنوان قبل ( آیه 84 سوره کهف) بر این مطلب دلالت دارد  ؛ در مورد امام زمان نیز اسباب غیبی یاری کننده حضرت خواهد بود .
3-  او به همه جای زمین گذر نمود :
عن أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب ( علیه السلام ) فی قصة المهدی قال : ویتوجه إلى الآفاق فلا تبقى مدینة وطأها ذو القرنین إلا دخلها وأصلحها     الزام الناصب ج 2 ص 261 .
از امیر مومنان علی بن ابی طالب (علیه السلام) در ماجرای مهدی روایت است که فرمودند : و به همه سو روی می کند ؛ پس هیچ شهری در زمین که ذوالقرنین به آن وارد  شده باشد باقی نمی ماند مگر اینکه مهدی در آن وارد شده و آن را درست می نماید .
4-  او در ابتدا غیبتی طولانی  نمود و سپس در میان مردم آشکار شد :
یا أحمد بن إسحاق مثله فی هذه الأمة مثل الخضر علیه السلام ، ومثله مثل ذی القرنین ، والله لیغیبن غیبة لا ینجو فیها من الهلكة إلا من ثبته الله عز وجل على القول بإمامته ووفقه [ فیها ] للدعاء بتعجیل فرجه .                 معجم احادیث الامام المهدی ج 4 ص 267
ای احمد بن اسحاق ماجرای او در این امت مانند ماجرای خضر علیه السلام است و ماجرای او مانند ماجرای ذی القرنین است ؛ قسم به خدا غیبتی می نماید که در آن از هلاکت نجات نمی یابد ، مگر کسی که خداوند او را بر اعتقاد به امامت او نگه داشته باشد ؛ و او را بر دعای برای جلو انداختن فرجش در آن زمان ، موفق گردانیده باشد .
او دارای عمری طولانی بود :
وأنبأنا أبو الفضائل وأبو تراب قالا نا أبو بكر أنا أبو الحسن أنا عثمان وأحمد قالا أنا الحسن أنا إسماعیل قال وأنا إسحاق عن عبد الله بن زیاد بن سمعان قال بلغنی عن بعض مؤمنی أهل الكتاب أن ذا القرنین عاش ثلاثة آلاف سنة                  تاریخ مدینة دمشق ج 17 ص 361
به ما از عده ای از مومنین اهل کتاب خبر رسیده است که ذی القرنین سه هزار سال عمر کرد
وفی التوراة أن ذا القرنین عاش ثلاثة آلاف سنة والمسلمون یقولون ألفا وخمسمائة .
تذكرة الخواص سبط ابن الجوزی ص 364 به نقل از آداب عصر الغیبة شیخ حسین کورانی ص 25
در تورات چنین آمده است که ذوالقرنین 3000 سال عمر کرد و مسلمانان آن را 1500 سال می دانند .
در همه این موارد حضرت حجت اباصالح المهدی عج الله تعالی فرجه با ذوالقرنین شباهت دارد .
شنبه 27/9/1389 - 15:29
مهدویت
غیبت حضرت ولی عصر(عج) یکی از رازهای الهی بوده و ممکن است ما نتوانیم ازکنه آن آگاه شویم و در برخی روایات آمده که حکمت آن پس از ظهور روشن می گردد. امام صادق(ع) فرمود: "صاحب الامر غیبتی دارد که تخلف ناپذیر است، اجازه نداریم علت آن را بیان کنیم. حکمت غیبت او همان حکمتی است که در غیبت حجت های پیشین وجود داشته و پس از ظهور روشن خواهد شد، چنان چه حکمت کارهای خضر از شکستن کشتی و کشتن پسربچه و برپا داشتن دیوار شکسته، وقتی برای موسی روشن شد که آن دو خواستند از هم جدا
شوند،(1) غیبت سرّی از اسرار الهی است".(2)
عبدالله بن فضل هاشمی می گوید: امام صادق(ع) فرمود: "صاحب الامر غیبتی خواهد داست؛ به طوری که گمراهان در شک واقع می شوند".عرض کردم چرا؟ فرمود: "اجازه نداریم علتش را بیان کنیم. موضوع غیبت از اسرار خدا و غیبتی از غیبت های الهی است. چون خدا را حکیم می دانیم، باید کارهایش از روی حکمت صادر شود".(3)
در عین حال می توان فلسفه غیبت را در حد فکر بشری فهمید و آن این که این آخرین حجت معصوم الهی برای تحقق بخشیدن به آرمانی بزرگ (گسترش عدل کلی و به اهتزاز در آوردن پرچم توحید در جهان) در نظر گرفته شده است، و این آرمان نیاز به گذشت زمان و شکوفایی عقل و دانش بشر و آمادگی روحی و عقیدتی بشریت دارد، تا جهان به استقبال موکب آن امام عدل و آزادی رود. طبیعی است، چنان چه آن حضرت بیش از فراهم شدن مقدمات، در میان مردم ظاهر شود، سرنوشتی (شهادت) چونان دیگر حجت های الهی یافته و قبل از تحقق آن آرمان بزرگ، دیده از جهان فرو خواهد بست. به این حکمت در روایات اشاره شده است.
امام باقر(ع) فرمود: "برای حضرت قائم غیبتی است قبل از ظهور، برای جلوگیری از کشته شدن". (4)
در برخی روایات دیگر یکی از علل غیبت امام زمان(عج) امتحان مردم ذکر شده است.(5 ) بدین که در اثر غیبت حضرت مهدی(ع)، مردم آزمایش می شوند. گروهی ایمان استواری ندارند، باطنشان ظاهر می شود و دستخوش شک و تردید می گردند. کسانی که ایمان در اعماق قلبشان ریشه دوانده است، به سبب انتظار ظهور حضرت و ایستادگی در برابر شدائد، پخته تر و شایسته تر می گردند. امام کاظم(ع) فرمود: "هنگامی که پنجمین فرزندم غائب شد، مواظب دین خود باشید، زیرا او ناگزیر غیبتی خواهد داشت، به طوری که گروهی از عقیده خویش بر می گردند. خداوند به وسیله غیبت، بندگان خویش را آزمایش می کند".(6)
در بعضی از روایات یکی از علل غیبت امام، آزادی او از یوغ بیعت با حاکمانِ ستمگر زمان بیان شده است؛ بدین معنا که امام هیچ رژیمی را حتی از روی تقیه به رسمیت نمی شناسد. اگر حضرت در غیبت نبود، باید با حکومت های عصر خود بیعت می کرد، که با اهداف و آرمان امام همخوانی نداشت. حسن بن فضّال می گوید: امام هشتم فرمود: "گویی شیعیان را می بینم که هنگام مرگ سومین فرزندم (امام حسن عسکری) در جستجوی امام خود، همه جا را می گردند. اما او را نمی یابند". عرض کردم: چرا غایب می شود؟ فرمود: "برای این که وقتی با شمشیر قیام می کند، بیعت کسی بر گردن وی نباشد".(7)
شیعیان باور دارند که دوازده امام و حجت خدا بر زمین بوده و هر کدام وظایف تعریف شده داشته و مأمور به انجام آن بوده و زمین نباید از حجت خدا خالی باشد. از این رو مشیت الهی بر آن تعلق گرفته که یکی از آن ها در پس پرده غیبت قرار گیرد و زنده بماند تا زمین از حجت خدا خالی نباشد.
یکی از نویسندگان می نویسد: "امام غائب نیز مانند پدرانش از کشته شدن در راه دین باکی نداشته و ندارد، لیکن کشته شدن وی به صلاح جامعه و دین نیست، زیرا هر یک از پدرانش که از دنیا رحلت می کرد، امام دیگری جانشین می شد، ولی امام زمان(ع) اگر کشته می شد، جانشینی ندارد و زمین از حجت خالی می گردد. در صورتی که مقدّر شده است که عاقبت، حق بر باطل غالب شود و به واسطه وجود مقدّس امام دوازدهم، دنیا به کام حق پرستان گردد".(8)
بنا بر این امام زمان می بایست در شرایطی ظهور کند که شرایط برای پیروزی نهایی حق برضد باطل از هر جهت فراهم شده باشد و با ظهور امام اثنا عشر وعده پیروزی تمامی پیامبران و امامان تحقق یابد.
هر نهضت و انقلابى که براى هدف معینى بر پا شود، در صورتى امکان پیروزى دارد که زمینه آن از هر جهت فراهم باشد و اوضاع و شرایط کاملا آماده باشد. یکى از شرایط مهم موفقیت این است که عموم انسان ها خواستار آن انقلاب باشند و افکار عمومى براى پذیرش آن مهیا باشد. در غیر این صورت انقلاب با شکست مواجه خواهد شد. نهضت و قیام مهدى موعود نیز از این قاعده کلى مستثنى نبوده، در صورتى مى‏تواند پیروز گردد که اوضاع و شرایط مساعد و زمینه فراهم باشد.
نهضت آن حضرت یک نهضت سطحى و کوچک نیست، بلکه یک انقلاب همه جانبه و جهانى است و برنامه بسیار عمیق و دشوارى دارد، مى‏خواهد تمام اختلافات نژادى و کشورى و زبانى و مرامى و دینى را بر طرف سازد و سر تا سر گیتى را با یک حکومت نیرومند اداره کند تا همه بشر با صلح و صفا کنار هم زندگى کنند. او مى‏داند که آب را باید از سر چشمه اصلاح کرد و عوامل اختلاف‏انگیز را از ریشه قطع مى‏کند تا گرگ صفتان، خوى درندگى را از دست بدهند.
مى‏خواهد کفر و مادى گرى را ریشه کن سازد و عموم جهانیان را به سوى قوانین و برنامه‏هاى الهى متوجه کند و دین اسلام را آیین همگانى گرداند. مى‏خواهد افکار پریشان بشر را به سوى یک هدف متمرکز کند و معبودهاى دروغین و فتنه‏انگیز را مانند: مرزها، نژادها، کشورها، مرام‏ها، حزب‏ها، قاره‏ها و شخصیت‏هاى کاذب را از مغز بشر ریشه کن کند.
به طور خلاصه مى‏خواهد نوع بشر و جوامع انسانى را به سعادت و کمال واقعى برساند و اجتماع صالحى به وجود آورد که بر پایه فضایل و صفات انسانى و اخلاق نیک استوار باشد. چنین انقلابى بدون شایستگى ملت‏ها امکان وقوع ندارد.
بنابر این تا نوع بشر به حد کمال و رشد نرسد و عموم مردم در سراسر جهان براى پذیرفتن حکومت حق آماده نگردد، مهدى موعود ظهور نخواهد کرد.(9)
بنابراین از یک طرف ظلم حاکمان ستمگر به نهایت درجه خود می رسد و از طرف دیگر عموم مردم و توده انسان ها در سراسر گیتی خواهان بر پائی عدالت گشته و از حکومت های دیگر دل زده شده باشند.

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------
منابع:
1- سوره کهف، آیات 66 ـ 83.
2- شیخ صدوق، کمال الدین، ج 2، ص 158.
3- بحارالانوار، ج 52، ص 91.
4- شیخ طوسی، کتاب الغیبه، ص 203.
5- اثبات الهداه، ج 6، ص 438.
6- طوسی،کتاب الیبغه، ص 204؛نعمانی، کتاب الغیبه، ص 154.
7- بحارالانوار، ج 51، ص 152.
8- ابراهیم امینی، دادگستر جهان، ص 191 ـ 192.
9- همان ، ص 240 .
شنبه 27/9/1389 - 15:28
مهدویت
وقتى آن حضرت خود را براى یك دگرگونى اجتماعى آماده ساخته چه چیز مانع وى شده است كه در دوره غیبت صغرى یا سالهاى پس از آن به میدان بیاید و غیبت خود را طولانى نسازد؛ با توجه به اینكه در آن زمان ، زمینه و شرایط كارهاى اجتماعى و اصلاحى بسیار آسان تر بوده است ؟
آن حضرت به واسطه رابطه مستقیمى كه بر اثر برنامه ریزیهاى خاص در زمان غیبت صغرى با مردم داشت ، این مكان را یافته بود كه یاران خود را گرد آورد و با قدرت ، كار خود را شروع كند. قدرتهاى حاكم آن زمان نیز به این مرتبه از توان و نیروى دهشتناك كه انسان امروزه بر اثر پیشرفت علم و صنعت به آن دست یافته است ، نرسیده بود.
جواب این است كه هر كارى براى تغییر ساختار جامعه به وقوع پیوندد؛ موفقیت آن بستگى به یك سلسله شرایط و زمینه هاى خارجى دارد و تا همه آن شرایط كاملا تحقق نیابد امكان رسیدن به هدف وجود ندارد.
البته آن تغییرات اجتماعى كه سرچشمه اى الهى دارد از نظر پیام ، ربطى به عوامل خارجى (1) ندارد؛ زیرا پیامى كه زیربناى این تغییرات است ، الهى و آسمانى است و شرایط خارجى در آن مؤثر نیست ولى از جنبه اجرایى بیرونى متكى است و موفقیت و زمان انجام آن بستگى به آن دارد و درست به همین جهت بوده است كه آسمان در انتظار ماند تا پنج قرن از جاهلیت بگذرد و آن وقت آخرین پیام خود را به واسطه حضرت محمد، صلى اللّه علیه و آله ، فرستاد؛ و با آنكه جهان در دوران فترت نیاز شدید به پیامبر داشت ولى به خاطر وابستگى اجرایى به شرایط خارجى در آن تاءخیر شد. این عوامل خارجى كه اجراى اصلاحات بدان نیاز دارد برخى عبارتست از فضاى مورد نظر و برخى جزئیات است كه جنبش انقلابى در پیچ و خمهاى باریك آن را مى طلبد.
براى نمونه ، انقلابى كه لنین در روسیه با موفقیت رهبرى كرد به عامل مهمى مانند جنگ جهانى اول و سست شدن پایه امپراتورى تزار وابسته بود كه در ایجاد فضاى مناسب براى انقلاب سهم بسزایى داشت و عوامل جزئى و محدود دیگرى نیز در آن مؤثر بود مانند اینكه لنین توانست به سلامت وارد روسیه شود و انقلاب را رهبرى كند كه اگر هر حادثه اى باعث تاءخیر ورود او شده بود؛ احتمال داشت انقلاب نتواند به این سرعت حاكم شود.
آرى ، سنت تغییرناپذیر الهى بر این است كه اجرا و ایجاد تغییرات اصلاحى بستگى به عوامل خارجى ، فضاى مناسب و جو عمومى داشته باشد و به همین جهت بوده است كه اسلام پس از یك دوره طولانى و پس از چندین قرن ، ظهور كرد.
پس با اینكه خداى بزرگ ، توانایى دارد همه مشكلات و همه سختیها را براى پیام رسانیهاى آسمانى ، هموار و بوسیله اعجاز فضاى مناسب ایجاد كند، این روش را انتخاب نكرده است ؛ زیرا امتحان و ابتلا و رنجى كه مایه تكامل انسان مى شود در صورتى تحقق مى یابد كه تحولات ، طبیعى و مطابق با شرایط خارجى باشد. البته این مانع نیست كه خداوند در برخى جزئیات دخالت كند، جزئیاتى كه در اصل فضاى مناسب مؤثر نیست ولى گاهى براى ایجاد تحرك لازم است ؛ مانند كمكها و توجهات غیبى كه خداوند در لحظه هاى حساس و بسیار دشوار به اولیاى خود مى كند چنانكه : آتش نمرود براى ابراهیم گلستان مى شود(2) و دست آن یهودى پیمان شكن كه شمشیر بر روى پیامبر كشید از حركت مى افتد(3) و یا تندباد شدیدى كه چادرهاى كافران و مشركان را زمانى كه در جنگ خندق ، مدینه را در محاصره داشتند از ریشه در مى آورد و ترس و وحشت را در دلهاى آنان مى افكند.(4)
ولى همه اینها از جزئیات فراتر نمى رود و در زمانى كه زمینه و شرایط براى اصلاحات عمومى كاملا آماده است كمكهاى فوریتى ، صورت طبیعى به خود مى گیرد و با واقعیتهاى خارجى مطابقت مى كند.
ما موقعیت امام زمان ، علیه السلام ، را با این دید بررسى مى كنیم تا دریابیم كه انقلاب او از نظر اجرا همانند همه انقلابها به زمینه هاى عینى و خارجى بستگى دارد و بایستى فضاى مناسب موجود باشد. از اینرو طبیعى است كه منتظر آن شرایط باشیم و همه مى دانند كه حضرت مهدى كارش محدود به یك منطقه و یك بخش از جهان است و بایستى همه بشریت را از تاریكى ستم به روشنایى عدل ، رهنمون گردد.(5) براى اجراى چنین تحول بزرگى تنها وجود رهبر صالح كافى نیست و گرنه در همان زمان پیامبر این شرط وجود داشت . پس این تحول بزرگ ، فضاى مناسب جهانى مى طلبد كه همه زمینه هاى خارجى لازم براى انقلاب عمومى در آن وجود داشته باشد.
عامل اساسى در ایجاد این فضاى مناسب و پذیرش پیام جدید عدالت از طرف مردم همانا احساس پوكى و پوچى است كه انسان متمدن آن روز خواهد كرد و منشاء این احساس ، تجربه هاى مختلف بشرى از تمدن است ؛ كه جنبه هاى منفى آن پشت او را خم مى كند و به آنجا مى رسد كه مى فهمد شدیدا نیاز به كمك دارد و از عمق جان ، توجه خود را به عالم غیب یا منبعى مجهول ، معطوف مى دارد.
اما از نظر پیشرفتهاى مادى مى توانیم بگوییم در آینده شرایط براى رساندن پیام به جهانیان بهتر از گذشته است ؛ زیرا بخش هاى مختلف دنیا به هم نزدیك مى شوند، مردم مى توانند با هم ارتباط برقرار كنند و وسایلى كه یك سازمان مركزى براى آگاه سازى ملتها از رسالت جدید بدان نیاز دارد، در دسترس مى باشد.
اما آنچه در سؤ ال به آن اشاره شده كه هر چه بیشتر در ظهور آن حضرت تاءخیر بیفتد، ابزار و آلات جنگى پیشرفته تر خواهد شد، درست است ولى این ابزار و آلات مادى براى كسانى كه روحیه خود را باخته اند و از درون پوسیده اند به چه كار مى آید؟
چه بسا در طول تاریخ كه كاخ یك تمدن بزرگ با اولین تلنگر فرو ریخته است ، چرا؟ براى اینكه چنین بنایى در واقع از قبل فرو ریخته بوده است و هیچگونه پشتوانه و تكیه گاهى نداشته است .(6)
*********
1) على رغم اینكه شهید صدر، رحمة اللّه علیه ، در اینجا به عوامل خارجى و نقش آن در پیروزى انقلابها، اهمیت مى دهد - كه دركى عمیق از عوامل اجتماعى و روانى است - ولى ایشان نظریه جدیدى درباره فهم تغییرات اجتماعى كه از ناحیه رسالتهاى آسمانى پدیدار مى گردد، عرضه داشته است كه از جهت رسالت و پیام ، قانون خاص خود را دارد و از جهت موفقیت در اجرا وابسته به عوامل خارجى است .
مقصود از عوامل خارجى ، حالت سیاسى و اجتماعى مردم ، واقعیتهاى بین المللى و تواناییهاى مردم در بهره ورى از امكانات ذاتى و استعدادهاى روحى است .
2) اشاره به كلام خداست كه مى فرماید: قالوا حرقوه و انصروا الهتكم ان كنتم فاعلین قلنا یا ناركونى بردا و سلاما على ابراهیم و اءرادوا به كیدا فجعلناهم الاءخسرین ؛ اگر مى خواهید كارى بكنید، بسوزانیدش و خدایان خود را نصرت دهید گفتیم : اى آتش ، بر ابراهیم خنك و سلامت باش . (سوره انبیا (21)، آیه 68-70).
3)- ر.ك : ابن كثیر الدمشقى ، تفسیر القرآن العظیم ، ج 2، ص 33؛ المجلسى ، محمدباقر، بحارالانوار، ج 18، باب معجزات پیامبر، صلى اللّه علیه و آله ، ص 47، 52، 60، 75.
4) ر.ك : الطبرى ، ابوجعفر، محمدبن جریر، تاریخ الامم و الملوك ، ج 2، ص 244، حوادث سال پنجم هجرى .
5) چنانكه حدیث شریف نبوى تصریح مى كند: لو لم یبق من الدنیا الا یوم لطول اللّه ذلك الیوم حتى یبعث رجلا منى او اهل بیتى یملاءالاءرض ‍ قسطا و عدلا كما ملئت ظلما و جورا؛ اگر از دنیا یك روز بیشتر باقى نمانده باشد خداوند آن روز را آنقدر طولانى مى سازد تا مردى از من - را یا از اهل بیت من - مبعوث كند كه زمین را پر از عدل و داد كند پس از آنكه پر از ظلم و ستم شده باشد. (ناصف ، منصورعلى ، همان ، ج 5، ص 360.)
6) ما در ابتداى دهه نود مصداق این گفته شهید صدر را بخوبى دیدیم و گفته ایشان مستند به درك عمیق ایشان از جامعه بشرى بود؛ دیدیم كه اتحاد جماهیر شوروى كه یكى از دو قطب حاكم بر جهان بود چگونه بسرعت از هم پاشید به گونه اى كه چیزى از آن باقى نماند.

شنبه 27/9/1389 - 15:25
مهدویت
نویسنده آمریكایى كتاب «قاموس مقدّس»، درباره شیوع اعتقاد به ظهور، و انتظار پیدایش یك «منجى بزرگ جهانى» در میان قوم «یهود» چنین مى نویسد:
«عبرانیان منتظر قدوم مبارك «مسیح» نسلاً بعد نسل بودند، و وعده آن وجود مبارك . . . مكرّراً در «زبور» و كتب انبیا، على الخصوص، در كتاب «اشعیا» داده شده است. تا وقتى كه «یحیاى تعمید دهنده» آمده، به قدوم مبارك وى بشارت داد، لیكن «یهود» آن نبوآت (پیشگوییها) را نفهمیده با خود همى اندیشیدند كه «مسیح» (سلطان زمان) خواهد شد، و ایشان را از دست جور پیشگان و ظالمان رهایى خواهد داد، و به اعلا درجه مجد و جلال ترقّى خواهد كرد».(1)
نویسنده كتاب «قاموس كتاب مقدّس» در كتاب خود ازیهودیان، زبان به شكایت مى گشاید كه دعوت عیساى مسیح را بعد از آن همه اشتیاق و انتظار، سرانجام نپذیرفتند و او را مسیح واقعى نپنداشتند و او را با مسیح موعودى كه سلطان زمان خواهد بود و منجى واپسین و مژده اش را كتاب مقدّسشان داده بود و سالها در انتظارش در التهاب سوزان لحظه شمارى مى كردند، مطابق نیافتند. از این رو، با او به دشمنى برخاستند، حتّى وى را جنایتكار به ملّت اسرائیل، و تعالیمش را، ضدّ آرمان اساسى كتب مقدّس «عهد عتیق» (تورات و ملحقات آن) دانستند، ناچار به محاكمه اش فراخواندند و به اعدام محكومش كردند، و همچنان با احساس غبنى جانكاه مجدداً در انتظار «مسیح موعود» و رهایى بخش از رنج و ستم، نشستند.
مسیحیان، با این كه حضرت عیسى(علیه السلام) را «مسیح موعود» یهودیان مى دانستند، چون نسبت به پیروى او احساس ناتمامى كردند، یكباره امیدشان از «زمان حال» بركنده شد; حماسه انتظار را از سرگرفتند و در انتظار «مسیح» و بازگشت وى از آسمان، در پایان جهان نشستند.
طبق نوشته «مستر هاكس» آمریكایى، در كتاب خود «قاموس كتاب مقدس» كلمه «پسر انسان» 80 بار در «انجیل» و ملحقات آن (عهد جدید) به كار رفته كه فقط 30 مورد آن با حضرت عیسى(علیه السلام) قابل تطبیق است(2) و 50 مورد دیگر از «مصلح» و نجات دهنده اى سخن مى گوید كه در آخر زمان ظهور خواهد كرد(3)
****************
1)قاموس مقدّس، ص 806، به نقل از كتاب «او خواهد آمد»، ص 32.
و 2و3) ـ او خواهد آمد، ص 33، به نقل از قاموس مقدس، ص 219.
 
شنبه 27/9/1389 - 15:24
مهدویت
مدّت حكومت حقه امام زمان (عج)

در این باره، روایات زیاد و مختلفى در كتب شیعه و سنّى نقل شده كه به چند نمونه اشاره مى كنم:

1 ـ اُمّ سلمه، زوجه رسول خدا(ص) ، از آن حضرت روایت مى كند كه در ضمن حدیثى فرمود: «فَیَلْبَثُ سَبْعَ سِنینَ (1) ؛ هفت سال در میان مردم مى ماند».

2 ـ ابو سعید خدرى از رسول اكرم نقل مى كند كه در پایان حدیثى فرمود:

«یَعِیشُ فی ذلِك سَبعَ سِنینَ ـ أو ثَمان ـ سِنینَ». (2)

«بعد از ظهور، هفت ـ یا هشت ـ سال زندگانى مى كند».

3 ـ حذیفه یمانى در ضمن حدیثى از پیامبر اكرم نقل مى كند كه فرمود:

«فَیَمْكُثُ اَرْبَعِین سنَةً (3) ؛ چهل سال در میان مردم مى ماند».

4 ـ در كتب اهل سنّت از امیرمؤمنان على(ع) نقل شده كه فرمود:

«هفت سال حكومت مى كند كه هر سال آن برابر ده سال از سالهاى شماست. آنگاه خداوند هر چه اراده كند انجام مى دهد». (4)

5 ـ در ذیل خطبه «البیان» از امیرمؤمنان على(ع) آمده است كه فرمود:

«مدّت هشتاد سال در میان مردم خواهد بود». (5)

6 ـ در حدیثى از امام حسین(ع) روایت شده كه فرمود:

«مهدى(عج) 19 سال و چند ماه حكومت مى كند». (6)

7 ـ ابى جارود از امام باقر(ع) روایت مى كند كه فرمود:

«حضرت قائم(عج) مدّت 309 سال حكومت مى كند چنان كه اصحاب كهف مدّت 309 سال در غارشان ماندند. زمین را پر از عدالت مى كند آنچنان كه پر از جور و ستم شده باشد. خداوند شرق و غرب جهان را براى او فتح مى نماید». (7)

8 ـ ابو بصیر در حدیثى از امام باقر(ع) روایت مى كند كه فرمود:

«هفت سال حكومت مى كند كه هر سالش معادل 10 سال شماست. سپس آنچه خدا بخواهد انجام مى دهد.

ابو بصیر مى گوید كه از آن حضرت پرسیدم: سالها چگونه طولانى مى شود؟

فرمود: خداوند به فلك دستور مى دهد كه آرام تر بچرخد و بدین گونه روزها و سالها طولانى مى شود.

عرض كردم: آنها ـ مخالفان ـ مى گویند: اگر فلك تغییر كند از بین مى رود.

فرمود: آن گفته ملحدان است و امّا مسلمانان راهى براى این حرف ندارند؛ خداوند براى پیامبرش ماه را شكافت، و قبل از آن، براى یوشع بن نون خورشید را بر گردانید، و از طولانى شدن روز قیامت نیز خبر داده و فرموده است: هر روز آن همانند هزار سال از سالهاى شماست». (8)

9 ـ مرحوم سیّد بن طاووس(رحمه الله) از كتاب جعفر بن محمّد كوفى نقل مى كند كه با اسناد خود از حمران نقل كرده كه:

«عمر دنیا صد هزار سال است. از این مدّت، بیست هزار سال سهم دیگران و هشتاد هزار سال، سهم آل محمّد(علیهم السلام) مى باشد». (9)

در این زمینه، روایات فراوانى از ائمه(علیهم السلام) نقل شده كه من به جهت اختصار به نقل روایات یاد شده بسنده كردم.

از بررسى مجموع روایاتى كه در مورد مدّت حكومت حضرت ولى عصر(عج) وارد شده، معلوم مى شود كه اختلاف فراوانى در مدّت سلطنت آن حضرت وجود دارد؛ زیرا رقمهاى 7، 8، 9، 14، 20، 21، 22، 30، 40، 70، 140 و 309 سال در چندین روایت دیگر نیز وارد شده است. (10)

البته گرچه بعضى از این روایات بر برخى دیگر قابل حمل است و دو روایت 7 و 70 و 14 و 140 به خوبى قابل جمع هستند؛ زیرا طبق روایت چهارم و هشتم كه از امیرمؤمنان على(ع) و امام باقر(ع) نقل نمودم، هر سال آن زمان معادل با ده سال زمان ماست؛ ولى با این همه، نمى توان گفت كه مدّت حكومت حقّه تا این اندازه محدود و ناچیز است. زیرا حكومتى كه پیامبران الهى از تشكیل آن سخن گفته اند و به مردم بشارتها داده اند و امیدها در دلها به وجود آورده اند و آیات زیادى از قرآن بدان اختصاص یافته (11) ، و هزاران حدیث از معصومین(علیهم السلام) در مورد آن روز گار مسعود وارد شده، و هزاران شیعه دل سوخته منتظر، سالها و قرنها در اشتیاق فرا رسیدن آن دوران پر شكوه عمرى را سپرى كرده اند، نمى توان گفت كه یك حكومت هفت ساله یا هشت ساله است. لذا بهتر است كه مطابق برخى از روایات كه حكومت حقه امام زمان (عج) را تا قیام قیامت دانسته، آن را حكومت جاویدان بنامیم و تا پایان جهان و برپایى قیامت، مستمر و پا بر جا بدانیم. چنان كه در حدیث مفصّلى از پیغمبر اكرم نقل شده است كه خداى تبارك و تعالى در شب معراج راجع به وصى آخرین فرمود:

«وَلاَنْصُرَنّهُ بِجُنْدِی، وَلاَمُدَّنَّهُ بِمَلائِكَتِی، حتّى یُعِلنَ دَعْوَتِی وَیَجْمَعَ الْخَلْقَ عَلى تَوحِیدِی، ثُمَّ لاَُدِیمَنَّ مُلْكَهُ، وَ لاَُداوِلَنَّ الأیّامَ بَیْنَ أوْلِیائى إلى یَومِ القِیامَةِ». (12)

«به یقین او را با سپاهیانم یارى مى كنم و فرشتگانم را به یارى او مى فرستم تا دعوت مرا آشكار سازد و همه بندگانم را بر توحید من گرد آورد; آن گاه سلطنتش راجاوید مى سازم و روزگار را تا روز رستاخیز در دست دوستانم مى گردانم».

آرى دوست عزیزم ! آنچه از مجموع شواهد و قراین و روایات اهل بیت(علیهم السلام) به دست مى آید این است كه ، مدّت حكومت حقه حضرت مهدى(عج) همانند غیبت آن بزرگوار در اختیار خداوند است و جز با اراده و مشیّت ذات اقدس احدیّت پایان نمى پذیرد و مدّت آن را جز خداى تبارك و تعالى نمى داند.

از خداى متعال خواهانیم كه ما را از شیعیان خالص و منتظران واقعى آن حضرت قرار داده، در ظهور مبارك پیشوا و مولایمان تعجیل فرماید، و بر ما منت گذارد و بقیّه عمر ما را تفضّلا در روزگار مسعود دولت حقّه و زمان مبارك آن حضرت قرار دهد.

به امید روزى كه آن بزرگ رهبر آسمانى، آخرین حجّت خدا، موعود همه اُمّتها و ملّتها ظهور نموده، و جهانیان را در سایه حكومت واحد جهانى از عدالت و آزادى الهى خود سیراب فرماید.منابع:
1. سنن ابى داود، ج 4، ص 108.

2. المهدى الموعود المنتظر، ج 1، ص 335 و البیان، باب 6.

3. عقد الدرر، ص 307، باب 11.

4. عقد الدرر، ص 305، باب 11.

5. الزام الناصب، ج 2، ص 232.

6. عقد الدرر، ص 305.

7. غیبت شیخ طوسى، ص 283.

8. بحار الانوار، ج 52، ص 339؛ ارشاد مفید، ص 365.

9. بحار الانوار، ج 53، ص 116، ح 22.

10. رجوع کنید به المهدى الموعود المنتظر، ج 1، ص 322 باب 21.

11. به كتاب «المحجه فیما نزل فى القائم الحجة» مراجعه شود.

12. بحار الانوار، ج 52، ص 312 ـ علل الشرایع، ج 1، ص 7، ط بیروت.
 
 
شنبه 27/9/1389 - 15:23
مهدویت
چگونه از امام زمان (علیه السلام) عذر خواهى كنیم؟
   وظیفه هر شیعه گنهكارى آن است كه پس از استغفار و عذر خواهى از خداوند به امام زمان خویش (علیه السلام)پناهنده شود و از آن ذات پاك بخواهد كه براى گناهانش استغفار كرده و سخنى را با مولاى خود نجوا كند كه برادران یوسف به یوسف (علیه السلام)گفتند. آن ها جنایاتى را نسبت به یوسف روا داشتند تا آنجا كه او را به قصد كشتن میان چاه افكندند، و بعد از چند سال گرفتار قحطى و خشك سالى گردیدند . از سوى دیگر ، یوسف (علیه السلام)به قدرت خدا از چاه و زندان نجات یافت و عزیز مصر شد . برادران ، بدون این كه او را بشناسند خدمتش شرفیاب شده و گفتند:
( یا أَیُّهَا الْعَزیزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضَُرُّ و جِئْنا بِبِضاعَة مُزْجاة، فأَوْفِ لَنَا الْكَیْلَ و تَصَدَّقْ عَلَیْنا إِنَّ اللهَ یَجْزِى الْمُتَصَدِّقینَ ).(1)
اى عزیز ( مصر )، ما و بستگانمان را گرفتارى و ناراحتى فرا گرفته است و با سرمایه نا چیزى ( به بازار ) آمده ایم، پس تو پیمانه ما را پر و بر ما تصدّق كن، مسلماً خداوند صدقه دهندگان را پاداش مى دهد .
   آرى! شیعیانِ گنهكارى كه حرمت یوسف فاطمه (علیهما السلام)را نگه نداشته، و در مقابل چشمان بیناى او گناه كرده اند و با كردار زشت خود ، مولاى خویش را به زندان غیبت افكنده اند; باید ابتدا همچون برادران یوسف (علیه السلام)، با امام مهربان خویش نجوا كرده و سپس سخن فرزندان  یعقوب (علیه السلام) با پدر خویش را زمزمه كنند، تا از سر تقصیرشان در گذرد و براى گناهانشان آمرزش طلبد.
   فرزندان یعقوب، بعد از آن كه برادرشان یوسف (علیه السلام)را شناختند، و او پیمانه هایشان را پر كرد ; پیراهنش را همراه آنان ، براى پدرش یعقوب (علیه السلام)فرستاد و آن ها امانت برادرشان را آوردند و بر صورت پدرشان افكندند ، چشمان یعقوب (علیه السلام) بینا گشت; ولى فرزندان او از خجالت سر به زیر افكنده و گفتند:
( یا أَبانا إِسْتَغْفِرْلَناْ ذُنُوبَنا إِنّا كُنّا خاطِئینَ )(2)
اى پدر ـ مهربان ـ ما، براى گناهانمان استغفار نما و از خدا برایمان آمرزش بخواه كه ما از خطاكاران بودیم .
   یعقوب (علیه السلام) هم به آنان وعده داد كه سحرگاه جمعه برایشان استغفار كند.
   عالم جلیل القدر شیعه مرحوم سیّد بن طاووس كه بارها توفیق شرفیابى محضر امام زمان (علیه السلام) نصیبش گشته است ، در سفارشى كه براى فرزند خویش دارد مى فرماید:
 
فرزندم، هر روز دوشنبه و پنجشنبه ( كه اعمال تو خدمت مولایت عرضه مى شود ) با كمال خوارى و فروتنى خواسته هاى خود را به امام زمانت عرضه بدار و با امام خویش حرف بزن، و بعد از سلام به حضرتش زیارت زیر را بخوان:
 
   « سَلامُ اللهِ الكامِلُ التّامُّ الشّامِلُ العامّ  وَصَلَواتُهُ الدّآئِمَةُ وَبَرَكاتُهُ الْقآئِمَةُ التّآمَّةُ عَلى حُجَّةِ اللهِ وَوَلِیِّهِ فى اَرْضِهِ وَبِلادِهِ وَخَلیفَتِهِ عَلى خَلْقِهِ وَعِبادِهِ وَسُلالَةِ النُّبُوَّةِ وَبَقِیَّةِ الْعِتْرَةِ وَالصَّفْوَةِ صاحِبِ الزَّمانِ وَمُظْهِرِ الاْیمانِ وَمُلَقِّنِ اَحْكامِ الْقُرْآنِ وَمُطَهِّرِ الاَْرْضِ وَناشِرِ الْعَدْلِ فِى الطُّولِ وَالْعَرْضِ وَالْحُجِّةِ الْقآئِمِ الْمَهْدِىِّ الاِْمامِ الْمُنْتَظَرِ الْمَرْضِىِّ وَابْنِ الاَْئِمَّةِ الطّاهِرینَ الْوَصِىِّ بْنِ الاَْوْصِیآءِ الْمَرْضِیّینَ الْهادِى الْمَعْصُومِ ابْنِ الاَْئِمَّةِ الْهُداةِ الْمَعْصُومینَ السَّلامُ عَلَیْكَ یا مُعِزَّ الْمُؤْمِنینَ الْمُسْتَضْعَفینَ السَّلامُ عَلَیْكَ یا مُذِلَّ الْكافِرینَ الْمُتَكَبِّرینَ الظّالِمینَ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا مَوْلاىَ یا صاحِبَ الزَّمانِ السَّلامُ عَلَیْكَ یَا بْنَ رَسُولِ اللهِ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یَا بْنَ اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یَا بْنَ فاطِمَةَ الزَّهْرآءِ سَیِّدَةِ نِسآءِ الْعالَمینَ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یَا بْنَ الاَْئِمَّةِ الْحُجَجِ الْمَعْصُومینَ وَالاِْمامِ عَلَى الْخَلْقِ اَجْمَعینَ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا مَوْلاىَ سَلامَ مُخْلِص لَكَ فِى الْوَِلایَةِ اَشْهَدُ اَنَّكَ الاِْمامُ الْمَهْدِىُّ قَوْلاً وَفِعْلاً وَاَنْتَ الَّذى تَمْلاَُ الاَْرْضَ قِسْطاً وَعَدْلاً بَعْدَ ما مُلِئَتْ ظُلْماً وَجَوْراً فَعَجَّلَ اللهُ فَرَجَكَ وَسَهَّلَ مَخْرَجَكَ وَقَرَّبَ زَمانَكَ وَكَثَّرَ اَنْصارَكَ وَاَعْوانَكَ وَاَنْجَزَ لَكَ ما وَعَدَكَ فَهُوَ اَصْدَقُ الْقآئِلینَ ( وَنُریدُ اَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِى الاَْرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ اَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوارِثینَ ) یا مَوْلاىَ یا صاحِبَ الزَّمانِ یَابْنَ رَسُولِ اللهِ حاجَتى كَذاوَكَذا ( و به جاى كَذا وَكَذا حاجات خود را ذكر كند ) فَاشْفَعْ لى
فى نَجاحِها فَقَدْ تَوَجَّهْتُ اِلَیْكَ بِحاجَتى لِعِلْمى اَنَّ لَكَ عِنْدَ اللهِ شَفاعَةً مَقْبُولَةً وَمَقاماً مَحْمُوداً فَبِحَقِّ مَنِ اخْتَصَّكُمْ بِاَمْرِهِ وَارْتَضاكُمْ لِسِرِّهِ وَبِالشَّاْنِ الَّذى لَكُمْ عِنْدَ اللهِ بَیْنَكُمْ وَبَیْنَهُ سَلِ اللهَ تَعالى فى نُجْحِ طَلِبَتى وَاِجابَةِ دَعْوَتى وَكَشْفِ كُرْبَتى»(3)
و سپس بگو:
   ( یا اَیُّهَا الْعَزیزُ مَسَّنا وَ اَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنا بِبِضاعَة مُزْجاة فَأَوْفِ لَنَا الْكَیْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَیْنا اِنَّ اللهَ یَجْزِى الْمُتَصَدِّقینَ تَاللهِ لَقَدْ آثَرَكَ اللهُ عَلَیْنا وَ اِنْ كُنّا لَخاطِئینَ ).(4)
آن گاه بگو:
« یا مَوْلانا إِسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا إِنّا كُنّا خاطِئینَ ».
« اى مولاى ما، براى گناهانمان استغفار و طلب آمرزش كن، كه ما در گذشته از خطاكاران بودیم » .
پس از آن به امام زمانت بگو:
اى آقا و اى مولاى من، این برخورد برادران یوسف با برادر و پدر خود و عكس العمل آن دو بزرگوار، در برابر آنان است، كه بعد از آن همه جنایات و بى مهرى ها كه از آن ها سرزد، باز یوسف و پدر بزرگوارش یعقوب (علیهم السلام) ، بر آنان مهر ورزیدند و از تقصیر و گناهشان در گذشتند و آنان را مورد عفو و بخشش خویش قرار دادند.
پس اگر من هم مورد پسند وخوشنودى خدا و رسول او و پدران بزرگوار شما و خودتان نیستم، شما از حضرت یعقوب و یوسف (علیهما السلام) سزاوارترید در این كه مرا مشمول مهر و بردبارى، و كرم و بزرگوارى خویش قرار دهید.(5)
 
   چه زیباست كه : دوستان غافلِ آن امام غریب و تنها ، كه در گردباد سیاه گناهان گرفتار شده اند ، و با سنگ معصیت دل بلورین مولاى خویش را شكسته و بر زخم دل نازنینش نمك پاشیده اند ; با مولاى خود چنین نجوا كنند :
 
   اى مولاى مهربان ، با اینكه سالها زیر پَر و بالِ مهر و  آنان است، كه بعد از آن همه جنایات و بى مهرى ها كه از آن ها سرزد، باز یوسف و پدر بزرگوارش یعقوب (علیهم السلام) ، بر آنان مهر ورزیدند و از تقصیر و گناهشان در گذشتند و آنان را مورد عفو و بخشش خویش قرار دادند.
پس اگر من هم مورد پسند وخوشنودى خدا و رسول او و پدران بزرگوار شما و خودتان نیستم، شما از حضرت یعقوب و یوسف (علیهما السلام) سزاوارترید در این كه مرا مشمول مهر و بردبارى، و كرم و بزرگوارى خویش قرار دهید.(5)
 
   چه زیباست كه : دوستان غافلِ آن امام غریب و تنها ، كه در گردباد سیاه گناهان گرفتار شده اند ، و با سنگ معصیت دل بلورین مولاى خویش را شكسته و بر زخم دل نازنینش نمك پاشیده اند ; با مولاى خود چنین نجوا كنند :
 
   اى مولاى مهربان ، با اینكه سالها زیر پَر و بالِ مهر و  عطوفتت مأوا گرفته و در سایه چتر عنایاتت آرمیده بودم ; خود را در صحراى سوزان شهوت ها گرفتار و به دست طوفان هاى بى رحم معصیت ها سپردم .
   اینك از شهر خراب شده اى به سویت باز آمده ام كه از
شرمسارى نمى توانم چشم به سویت بگشایم ، چه آنكه رویم از زیادى معصیت سیاه گشته ، پیكرم در لجنزار غفلت فرو رفته و بوى بد گناهان روحم را آزار مى دهد ; آخر با چه رویى به سویت سر بلند كنم ؟! با كدامین چشم به رویت بنگرم ؟ با چه زبانى با تو سخن گویم ؟ و با كدامین گوش صداى دلنشینت را بشنوم ؟ و با چه دستى دست نیاز به سویت برآورم ؟
   آیا با چشمى به تو بنگرم كه با نگاه به نامحرم آن را آلوده ام ؟
   آیا با زبانى با تو سخن بگویم كه آن را در بند دروغ و غیبت و سخن چینى ، درآورده ام ؟!
آیا با گوشى به صداى روح بخش تو گوش فرا دهم كه آن را با غنا و موسیقى و شنیدن غیبت و تهمت و صداهاى حرام ، پُر كرده ام ؟!
   آیا با دستى به سویت التماس كنم كه با آن خیانت در امانت نموده ام ؟!
   ولى با همه این معصیت ها از لطف و عنایتت ناامید نیستم ، چه آنكه آنچه مرا امیدوار مى سازد و از دام بلایى كه گرفتارش شده ام ، نجات مى دهد ; اشك و آهى است كه از خوف خدا سر داده ام ، حال توبه اى است كه به من دست داده ، پرده ستّاریتى است كه خداى مهربان بر پیكرم پوشانده و در سایه اش آرمیده ام ، وعده آمرزشى است كه پروردگار غفور به من داده و بدان دل بسته ام ; و آغوش باز و دل مهربان توست كه مرا به درگاه با جلالت بازگردانده ، تا از تو با شرمسارى عذر خواهم .
اى عزیزِ مهربان تر از پدر! از اینكه دل نازك و نورانیت را شكسته ، قلب عطوف و مهربانت را به درد آورده ، بر زخم جگرت نمك پاشیده ، اشك از چشمهانت گرفته و بر جراحت پلكهایت افزوده ام ; با یك دنیا ندامت ، پوزش مى طلبم . نمى دانم مرا چه مى شود كه با این همه غفلت ، دستهاى لرزانم آرام آرام به سویت گشوده گشته و لبهاى ترك خورده ام باز و زبان بند آمده ام ، سخن آغاز مى كند كه :
   اى ستاره درخشان امید، اى كشتى نجات و نوید ، اى رساننده فیض خورشید ، اى سجده گاه عشق و اى صبح سپید! منم كه با كوله بارى از گناه ، چشمانى غرقِ در اشك ، نایى پُر شده از آه و تنى خسته از سختى راه به درگاهت آمده ام ; شاید خاك پایت را توتیاى چشمان كم سویم و گرد كویت را آبروى تن بى آبرویم سازم.
   مولاى من! به سوى تو گام برداشتم تا در باغستان لطف و  رحمتت بیاسایم ، در جویبار عفو و بخششت غسلى كنم ، در
دریاى لطف و كرمت غوطهور گردم و از خورشید جود و عنایتت نور گیرم ; بلكه جسم آغشته به لوث گناهم ، شسته و روح تاریك شده به ظلمت معصیتم ، نورانى گردد.
   مهربان اماما! من به سوى تو نیامدم ، مگر براى آنكه مرا به عطر دل انگیز استغفارت معطرسازى و از خدا برایم آمرزش طلبى ، كه دعاى تو مستجاب و دستگیریت تنها راه نجات من است .
   بى جهت جدّ بزرگوارت امیرمؤمنان (علیه السلام)نفرموده : تَعَطَّرُوا بِالإِسْتِغْفارِ.(6)
   خودتان را با استغفار معطر سازید .
   آرى ! عطر روح بخش استغفار تو است كه به انسان جان تازه مى بخشد !
مولاى من! رو به سوى تو نیاوردم ، جز براى اینكه با كیمیاى نگاهت ، صحیفه قلبم را از هر صفتِ زشتى پاك ساخته ، و به نور معرفت خویش جلا بخشى ، و با شعاع زرّین دیدگانت ، مسِ سیاه شده جانم را صفا داده ، طلا سازى ; چه آنكه من روح آلوده خویش را از علاقه به شهوات خالى كرده و به نور توبه ، آشتى با خدا و عذرخواهى از شما روشن ساخته ام .
   اكنون زمان آن است كه شما مولاى مهربان با دعاى پدرانه ات ، توبه ام را صفا داده و مرا تجلیّگاه الطاف بى پایانت
قرار دهى!
   آخرین سخن من با تو اى عزیز بهتر از جان این است :
   ( یا مَوْلانا إِسْتَغْفِرْلَناْ ذُنُوبَنا إِنّا كُنّا خاطِئینَ ).
   اى مولاى ( مهربان ) ما ، براى گناهانمان استغفار و طلب آمرزش كن ، كه ما در گذشته از خطاكاران بودیم.
   و سلام بر آن لحظه اى كه براى شیعیان و دوستان گنهكارت استغفار مى كنى!
   اَلسَّلامُ عَلَیْكَ حینَ تُهَلِّلُ وَتُكَبِّرُ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ حینَ تَحْمَدُ وَتَسْتَغْفِرُ .
   سلام بر لحظه آمرزش خواهیت ، كه خطاكاران را امید
بخشیده است!
   سلام بر گاه راز ونیازت ، كه هستى را نیازمند تو ساخته است!
   سلام بر اشك بى امانت ، كه در دیدگان ، چشمه ها جوشانده است!
   سلام بر سینه بى كینه ات ، كه عالمى را عاشقت كرده است!
   سلام بر سوز مدینه ات ، كه شكیب از سوختگانت برده است!
   سلام بر خال رخساه ات ، كه خورشید را شرمگین ساخته است!
   سلام بر ترازوى عدالتت ، كه غنچه بر لبهاى ضعیفان  شكوفانده است!
   سلام بر یكتایى وجودت ، كه هستى به طُفیلش پا بر جا مانده است !
   سلام بر شكوه سجودت ، كه فرشتگان را خطاب « اُسْجُدوا » آورده است!
   سلام بر روشنى ظهورت ، كه عالمى را به انتظار افكنده است!
   و چه دلنشین است زمزمه این فرازهاى زیارت ، به عنوان عذرخواهى از امام عصر ارواحنا فداه :
 
« اَشْهَدُ اَنَّ بِوِلایَتِكَ تُقْبَلُ الاَْعْمالُ وَتُزَكَّى الاَْفْعالُ وَتُضاعَفُ الْحَسَناتُ وَتُمْحَى السَّیِّئاتُ فَمَنْ جآءَ بِوِلایَتِكَ وَاعْتَرَفَ بِاِمامَتِكَ قُبِلَتْ اَعْمالُهُ وَصُدِّقَتْ اَقْوالُهُ وَتَضاعَفَتْ حَسَناتُهُ وَمُحِیَتْ سَیِّئاتُهُ وَمَنْ عَدَلَ عَنْ وِلایَتِكَ وَجَهِلَ مَعْرِفَتَكَ وَاسْتَبْدَلَ بِكَ غَیْرَكَ اَكَبَّهُ اللهُ عَلى مِنْخَرِهِ فِى النّارِ وَلَمْ یَقْبَلِ اللهُ لَهُ عَمَلاً وَلَمْ یُقِمْ لَهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَزْناً » .(7)
 
گواهى مى دهم ، به ولایت و دوستى تو همه اعمال پذیرفته و تمام كارهاى عبادى پاكیزه مى گردد ، اعمال نیك چند برابر گشته و گناهان از بین مى رود ; پس هر كس با ولایت و دوستى تو ( به درگاه خدا ) آید و به امامت و پیشوایى تو اعتراف كند ، اعمالش پذیرفته شده ، گفتارش تصدیق گردیده ، اعمال نیكش چند برابر گشته و گناهانش پاك مى گردد ; و هر كس از ولایت و دوستى تو منحرف گشته و از شناخت تو باز مانَد و به جاى تو ولایت شخص دیگرى بپذیرد ، خدا او را با صورت در آتش سرنگون مى كند ، هیچ عملى را از او نمى پذیرد ، و روز قیامت نیز ، برایش ارزشى قایل نمى گردد .
 
« اَسْئَلُكَ یا مَوْلاىَ اَنْ تَسْئَلَ اللهَ تَبارَكَ وَتَعالى فى صَلاحِ شَاْنى وَقَضآءِ حَوآئِجى وَغُفْرانِ ذُنوُبى وَالاَْخْذِ بِیَدى فى دینى وَدُنْیاىَ وَآخِرَتى لى وَلاِِخْوانى وَاَخَواتِىَ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ كآفَّةً اِنَّهُ غَفوُرٌ رَحیمٌ ».(8)
 
مولاى من ، خواهشم از تو آنست كه از خدا بخواهى ، كار مرا اصلاح سازد ، خواسته هایم را برآورد ، گناهانم را ببخشد ، و در كار دین ، دنیا و آخرتم ، دست من و همه برادران و خواهران با ایمانم را بگیرد. براستى كه او بسیار آمرزنده و مهربان است .
 
« مَوْلاىَ ، وَقَفْتُ فى زِیارَتِكَ مَوْقِفَ الْخاطِئینَ النّادِمینَ الْخآئِفینَ مِنْ عِقابِ رَبِّ الْعالَمینَ ، وَقَدِ اتَّكَلْتُ عَلى شَفاعَتِكَ ، وَرَجَوْتُ بِمُوالاتِكَ وَشَفاعَتِكَ مَحْوَ ذُنُوبى ، وَسَتْرَ عُیُوبى ، وَمَغْفِرَةَ زَلَلى ; فَكُنْ لِوَلِیِّكَ یا مَوْلاىَ عِنْدَ تَحْقیقِ اَمَلِهِ ، وَاسْئَلِ اللهَ غُفْرانَ زَلَلِهِ ، فَقَدْ تَعَلَّقَ بِحَبْلِكَ وَتَمَسَّكَ بِوِلایَتِكَ وَتَبَرَّءَ مِنْ اَعْدآئِكَ . اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِهِ ، وَاَنْجِزْ لِوَلِیِّكَ ما وَعَدْتَهُ ، اَللّـهُمَّ اَظْهِرْ كَلِمَتَهُ وَاَعْلِ دَعْوَتَهُ وَانْصُرْهُ عَلى عَدُوِّهِ وَعَدُوِّكَ یا رَبَّ الْعالَمینَ »(9)
 
مولاى من ، در پیشگاه تو براى زیارتت ایستاده ام ، همچون ایستادنِ خطاكارانِ پشیمان كه از عقوبت پروردگار جهانیان ، خائف و ترسانند . به شفاعت و دستگیرى تو اعتماد كرده ، و براى از بین رفتن  گناهان ، پوشیدن عیوب ، و آمرزش لغزشهایم ; به دوستى و دستگیرى تو امیدوارم .
پس تو اى مولاى من ، دوست خویش را براى رساندن به آرزوهایش یار و یاور باش ، آمرزش لغزش هایش را از خدا بخواه ، به راستى كه او به ریسمان دستگیرى تو چنگ زده ، به ولایت و دوستى تو تمسّك جسته و از دشمنانت بیزار گردیده است .
خدایا بر محمد و آلش درود فرست ، و آنچه را براى ولیّت وعده داده اى به انجام برسان ، پروردگارا پیام و سخن او را آشكار ساز ، دعوتش را بالا ببر و او را بر دشمنش و دشمن خودت یارى فرما ، اى پروردگار جهانیان .
 
   بعد از این عبارات نورانى ، بهترین ذكرى كه دل رنجیده امام (علیه السلام) را مرهم بخشیده ، قلب مهربانش را شاد مى سازد و در روا گشتن حوایج و آمرزش گناهان تأثیر  بسزائى دارد ، تكرار این دعاست :
« اَللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیّكَ الْفَرَج »
خدایا فرج ولیّت ، ( امام زمان (علیه السلام) ) را زود برسان
**********************

1 ) سوره یوسف: آیه 88 .
2) سوره یوسف: آیه 97 .
3) این زیارت را محدث قمى در اوایل « مفاتیح الجنان » قبل از « مناجات خمس عشرة » آورده است. كه قبل از آن دو ركعت نماز خوانده و سپس زیارت مذكور را زیر آسمان تلاوت مى كنى.
4) برگرفته از آیات 88 و 97 سوره یوسف .
5) كشف المحجّة لثمرة المهجة، فصل 150 ، ص 209 .
6) وسائل الشیعه ، ج 16 .
7) زیارت امام عصر ـ عجل الله تعالى فرجه ـ در سرداب مطهر ، مفاتیح الجنان .
8) زیارت امام عصر ـ عجل الله تعالى فرجه ـ ابتداى زیارت چنین است : اَلسَّلامُ عَلَى الحَقِّ الجَدیدِ ... مفاتیح الجنان .
9) زیارت امام عصر ـ عجل الله تعالى فرجه ـ در سرداب مطهر ، مفاتیح الجنان .
شنبه 27/9/1389 - 15:21
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته