• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 118
تعداد نظرات : 154
زمان آخرین مطلب : 4494روز قبل
انتقادات و پيشنهادات

اظهار نظر درباره مناصب مختلف زن مسلمان، چندی است كه در جراید محافل علمی ـ سیاسی كشورهای مسلمان وغیرمسلمان با انگیزه‌های صواب و ناصواب، محققانه و مغرضانه بازاری گرم و پر رونق ایجاد كرده است. صاحبان اندیشه خواه دانشگاهی یا حوزوی نیز بنابر رسالتی كه دارند در مقام تتبع و تحقیق برآمده و نظرات خود را بیان كرده‌اند. در این میان شخصیتی معمم در جمعی از بانوان محترم به ایراد سخن پرداخته كه علاوه بر بیان دكترین خود، ادعایی داشته‌اند كه نه تنها استدلالی بر آن اقامه نكرده‌اند، بلكه شائبه نوعی توهین را به همراه دارد و به دنبال این محفل غیرعالمانه ارباب جراید چون اكثر موارد، فرصت را مغتنم شمرده و به قصد گرفتن ماهی، دستی در آب گل آلود كرده و قلمی فرسودند. به قصد نقد كلام آقای جناتی، مجدداً اظهارنظر ایشان را مرور می‌كنیم: «ما مطلبی در مورد ممنوعیت حضور زن در اجتماعات نداریم و زنان می‌توانند در مدیریت، قضاوت و حتی مرجعیت حضور داشته باشند. در حالی كه عده‌ای به دلیل برخی از نیات، زنان را از این مناصب منع كرده‌اند و آن را به دروغ به اسلام نسبت داده‌اند.»[1]
اولین سؤال از مدعیان این گونه نظرات این است كه عناوینی چون زعامت و مرجعیت، قضاوت اجرای طلاق و... حكمی از احكام شرعی است یا حقی از حقوق؟ (پرواضح است كه مرجعیت غیر از مقام اجتهاد است).
هر نظریه‌ای مبتنی بر یك سری پیش فرض‌هاست، و پاسخ به این سؤال اولین قدم در رسیدن به پاسخ اصلی است. و پیش فرض ما نیز در این جا این است كه بدانیم آیا قضاوت كردن اعم از این كه قاضی مرد باشد یا زن حكم است یا حق؟ برای پاسخ به این سؤال لازم است تعریف حكم و حق معلوم گردد. و نیز معلوم گردد كه اصل اولیه نیز كدام است؟ بنابر تعریفی كه حقوقدان از حق كرده‌اند، معلوم است كه عناوینی چون مرجعیت، قضاوت و طلاق... حق نیست. بلكه حكمی از احكام است. برخی راجع به حق گفته‌اند: حق نفعی است كه از نظر حقوقی حمایت شده است. بر طبق این نظر صاحب واقعی حق كسی است كه از آن سود می‌برد نه آن كه اراده می‌كند. بنابراین درباره مفهوم و جوهر حق می‌توان گفت: «حق سلطه و اختیاری است كه حقوق هر كشور به منظور حفظ منافع اشخاص به آنها می‌دهد».
[2] برای هر حقی دو مرحله می‌توان تصور كرد: یكی مرحله اعتبار حق برای افراد و اهلیت انسانها برای این كه صاحب حق شوند كه اصطلاحاً به آن اهلیت تمتع گفته می‌شود. در این مرحله هر انسانی در چارچوب ویژگی‌های یك نظام حقوقی می‌تواند صاحب حق شود و هیچ كس حتی خود انسان نمی‌تواند چنین اهلیتی را از خود سلب كند. مرحله دیگر؛ مرحله‌ اجرای حق و استیفای آن است.[3]
در این تعریف، اموری چون آزادی، را می‌توان اطلاق حق كرد زیرا این حق نوعی سلطه و اختیاری است كه خداوند به همه انسانها اعطا كرده است و همه انسانها به طور یكسان می‌توانند از آن سود ببرند. و حق سلب آن را نیز ندارند. امّا آیا اموری چون زعامت و ولایت، مرجعیت، قضاوت، طلاق و... زیر مجموع حق قرار می‌گیرد؟ اگر طلاق نوعی حق است آیا مرد نمی‌تواند آن را از حق سلب كند؟ آیا از لحاظ حقوقی اگر مردی ضمن عقد نكاح این نكته را متذكر شد كه من نمی‌خواهم زنم را برای همیشه طلاق دهم و یا اجازه طلاق را به همسرم می‌دهم آیا مورد اشكال است؟
معلوم است كه اینها از دائره حق بیرون است. و نیز مسأله قضاوت، اگر این امر جزء حقوق است اولاً باید همه چنین اهلیتی را داشته باشند و نه تنها از حیث جنسیت كه از جهات دیگر هم نباید مورد ضیق باشد با این كه در تمام قوانین مدون برای قاضی صفاتی قرار داده‌اند، بنابراین معلوم است كه این امور از حقوق نیست تا این كه اشكال شود اگر زن قاضی نیست، از حقی ممنوع یا محروم شده است. و امّا این كه حكمی از احكام است به دلیل حصر عقلی، چون حق كه نیست پس حكم است و به دلیل دیگر كه خواهد آمد.
مطلب دیگر این كه اصل اولیه در این عناوین، «عدم نفوذ ولایت»، یا «عدم جواز» ولایت بر دیگری است. دخالت كردن در حل اختلاف، اثبات حق برای یك نفر و اثبات باطل برای دیگری، و یا این كه سرپرستی و زعامت بر اقشار مختلف و... تماماً ممنوع است
[4] و این همان اصل اولیه است كه در پی آن هستیم. و امّا قرآن دراین باره چه می‌گوید: در سوره‌ مائده، آیه 55 خداوند سرپرستی امت را به پیامبرش واگذار كرده است. زعامتی كه از جانب خداوند ابلاغ شده باشد در خصوص زنان چه تعداد است؟ كدام منبع موثق و معتبر آن را بیان كرده است؟ در میان انبیاء كه اولین وظیفه آنان سرپرستی امت بوده است چه تعداد از قشر محترم بانوان حضور دارد؟ مضافاً هیچ كدام از مفسران قرآن در ترجمه و تفسیر رسول به زن اظهار نظری نكرده‌اند و مصداقی خارجی نیز ذكر نكرده‌اند. آیه دوم در سوره «ص» آیه 26 است. در این آیه دومین منصب نبی، قضاوت و حكم كردن است. در این باره نیز آیه و اشاره‌ای نداریم كه برساند، زنان نیز می‌توانند در این منصب حاضر شوند. با توجه به این دو آیه كه اشاره به دو منصب از پیامبر می‌كند جایی برای زن اعم از زنان معصوم چون حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ و زنان بهشتی چون حضرت مریم و خدیجه و غیرمعصوم چون ملكه سبا سراغ نداریم. با این بیان زنان نیز چون بسیاری از مردان از دخالت در زعامت و قضاوت مجوزی ندارند.
امام جعفر صادق ـ علیه السّلام ـ می‌فرمایند: اتقوا الحكومه فانما هی للامام العالم بالقضاء العادل فی المسلمین كنبی او وصی نبی؛
[5] این حدیث كاملاً شفاف می‌فهماند كه حكومت و قضاوت برای پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ یا وصی او است.
پر واضح است كه آخرین وصی پیامبر، امام عصر (عج) است كه از ناحیه حضرت دلیلی بر جواز قضاوت و حكومت برای زنان نیامده است. از آن جا كه عناوین مزبور حكم شرعی است به همین خاطر نیاز به ادله نصب از ناحیه شارع دارد و ما برای نبی و وصی او از قرآن و سنت دلیل به دست آوردیم. و امّا در عصر حاضر چه باید كرد؟ آقا ضیاء عراقی می‌گوید: ان عمده ما امكن التشبث به فی المقام، عمومات، بالسنه مختلفه تاره بقوله فی روایه ابی خدیجه: انظروا إلی رجل منكم یعلم... و اخری؛ اجعلوا بینكم رجلاً ممن... و ثالثه بقوله فی المقبوله: انظروا الی من كان منكم قدروی... . اولاً مقدار مشترك بین مدلول این ادله مورد نظر است و آن قدر مشترك اخذ خواهد شد، دوم این كه لازمه اخذ یا تصریح است یا انصراف.
[6] و از آن جا كه در دو حدیث لفظ رجل تصریح شده است، بنابراین شامل زنان نیست و در حدیث سوم «مَنْ» موصول است و «كُمْ» در منكم برای مردان استعمال می‌شود از اطلاق مَنْ به زنان انصراف دارد.
با این بیان معلوم است كه از لحاظ ادله نقلی جایی برای قضاوت زن یافت نمی‌شود. دلیل دیگری كه برخی بدان تمسك كرده‌اند سیره متشرعه است. قابل توجه این كه علمای اهل سنت نیز دلیل سیره را مورد توجه قرار داده‌اند.
شیخ طوسی (ره) نیز چنین استنباط كرده‌اند كه: لا یجوز ان تكون المرأه قاضیه فی شیء من الاحكام؛ دلیلنا: ان جواز ذلك یحتاج الی دلیل لان القضاء حكم شرعی فمن یصلح له یحتاج إلی دلیل شرعی.
[7]
و امّا ادله‌ای كه علمای اهل سنت اقامه كرده‌اند خواه مالكیه و شافعیه و حنابله از ادله منقول و معقول بدین شرح است. قال الله تعالی؛ الرجال قوامّون علی النساء بما فضّل الله بعضهم علی بعض یعنی فی العقل و الرأی.
[8] و قوله تعالی: «ان تضلّ احداهما فتذكر احداهما الاخری»؛ ابن قدامه می‌گوید: پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ (به واسطه همین آگاهی) احدی از خلفاء را از آنان به سمت قضاوت منصوب نكرد.[9]
به عقیده مؤلف محترم؛ همانا منع زنان از قضاوت چیزی از آنان نكاسته است كما این كه اجازه به قضاوت نیز سبب اضافه‌ شدن به حقوق آنان نیست، زیرا حقوق زن به تمامه ‌توسط اسلام بیان شد است. به دلیل قول خداوند كه می‌فرماید: فاستجاب لهم ربهم انی لا اُضیع عمل عامل منكم من ذكر أو أنثی بعضكم من بعض.
[10] امّا این كه زنان نسبت به مردان در پاره‌ای موارد مساوی نیستند به خاطر حكمت عادلیه الهی است و به لحاظ وضع فیزیولوژی و طبیعت زنان است و برای زنان در زندگی برنامه و موقعیتی است كه برای مردان نیز موقعیت و برنامه‌ای، لذا هیچ كدام نمی‌توانند مسئولیت دیگری را متحمل شوند و خداوند می‌فرماید: «ولیس الذكر كالانثی»[11]... پس به عقیده من اصل عدم جواز قضاوت زنان است كما این كه جمهور نیز همین عقیده را دارند.[12] با ملاحظه در این نوشتار معلوم است كه اهل سنت نیز به سیره تمسك كرده‌اند كما این كه در فلسفه جعل احكام، توانایی‌ها، ویژگی‌های خلقت و... مدّ نظر ایشان هست.
حال از جناب محقق معاصر می‌پرسیم چه كسی بر اسلام افترا بسته است؟ آیا العیاذ بالله امام صادق ـ علیه السّلام ـ ! یا علمای فداكار و محافظ شریعت چون شیخ الفقهاء مرحوم طوسی رضوان الله علیه. آیا «ادخال ما لیس فی الدین فی الدین» كه از جانب برخی تازه به دوران رسیده‌ها، روز به روز صادر می‌شود، خود افتراء و بدعت نیست، این كارد شما دو لبه دارد، یك لبه‌اش هم خود شما را نشانه گرفته، شما اثبات كنید كه چه دلیلی بر جواز هست؟
می‌فرمایید: زمان در تغییر احكام مؤثر است و آن را مهمترین علت ضرورت بازنگری در احكام خوانیده‌اید.


[1] . نسیم صبا، شماره 89، مورخه 17/4/ 82.
[2] . كاتوزیان، مقدمه علم حقوق، ص 161.
[3] . خسرو شاهی، قدرت الله، دانش پژوه، مصطفی، فلسفه حقوق، چ مؤسسه امام خمینی، بهار 80، ص 22.
[4] . این اصل طبق عقل و نقل است. عقل: دخالت در امور دیگران عقلا پذیرفته نیست. مگر با دلیل. نقل: قضاوت كردن حكم است و نیاز به اثبات دارد. امروزه در عرف عقلا سازمانهایی چون نظام پزشكی، نظام مهندسی و... مجوز كار برای دارندگان مدرك فوق الذكر را صادر می‌كنند و در عصر صدر اسلام این مجوز از طرف امام معصوم صادر می‌شده است. هم چنین؛ عراقی، ضیاء الدین، كتاب القضاء، شرح تبصره علامه، ص 9.
[5] . وسایل، ج 18، ص 7، من لایحضره الفقیه، ج 3 ـ‌ 4.
[6] . عراقی، ضیاء الدین، كتاب القضاء شرح تبصره علامه، ص 10، (وسایل، ج 18، ص 4، 99 و 100).
[7] . خلاف، ینابیع الفقهیه، ج 33، ص 6.
[8] . دكتر عبدالرحمن ابراهیم عبدالعزیز، القضاء و نظامه فی الكتاب و السنه، چ سعودی، ص 123.
[9] . همان، ص 124.
[10] . قرآن كریم.
[11] . همان.
[12] . دكتر عبدالرحمن، ص 130.

خواهش داریم كه تبیین بفرمائید تغییر در تعلیل مولی الموحدین علی ـ علیه السّلام ـ در این خصوص چگونه است. این بازنگری چگونه باید صورت بگیرد كه پس از قرنها ائمه ـ علیهم السّلام ـ و علما نتوانسته‌اند آن را به انجام رسانند؛
معاشر الناس: ان النساء... فقعودهن عن الصلاه و الصیام فی ایام حیضهن، ... فشهاده امرائین كشهاده الرجل الواحد؛... فمواریثهن ـ علی الانصاف من مواریث الرجال... .
[1]
آیا ایام عده از زنان قرن 21 برداشته شده است یا شهادت آنان توسط روایتی از امام عصر ـ علیه السّلام ـ نسخ شده است؟ آیا ارث آنان در حكومت كنونی تغییر كرده است و... این چه بازنگری است كه شما پیدا كرده‌اید؟ آیا تعلیل كه مُشعِر به كلیت است در این موارد استثنا خورده است؟ آن كدام است؟ این كه حضرت می‌فرمایند: هُمهن زینه الحیاه الدنیا و الفساد فیها؛
[2] آیا احساسی بوده است؟ یا با كسی العیاذ بالله خصومت شخصی داشته است كه این گونه داد سخن داده است چرا به جای تعمق در كلمات گهربار مولی در فكر پاك كردن آثار شریعت افتاده‌اید؟ آیا نهج البلاغه علی ـ علیه السّلام ـ سراسر جعلی است، آن جا كه می‌فرماید كه زن ریحانه است نه قهرمان.[3] چرا از تمام آیات و نشانه‌های قرآن به سراغ اینها رفته‌اید. چرا آیات خمس و زكات كه بعضاً منافعی هم دارد جعلی نیست؟
آیا در مقام برداشت ارث، این ملاحظه كاری در مدّ نظر نیامد كه خواهران مكرمه‌تان را نیز چون مردان وارث به حساب آورید؟ ما كه نمی‌دانیم چگونه بوده است خود بگوئید كه چگونه برخورد می‌كنید؟ آیا رسائل شیخ انصاری را ندیده‌اید كه امام معصوم ـ علیه السّلام ـ چگونه به ابان می‌فرماید: این گونه كه تو قیاس می‌كنی دین از بین خواهد رفت. با قیاس كه نمی‌توان دین را اداره كرد، كلمه محق الدین را ما از رسائل شیخ به بعد بود كه دیدیم ولی تا به امروز چه بلاها كه بر سر احكام نیاوردند.
گرچه شما در بیانات خود هیچ گونه استدلالی نداشتید به مانند آن محكوم دادگاه كه وقتی بیرون آمد به او گفتند چه شد؟ گفت:‌قاضی را محكوم كردم. گفتند: چگونه؟ گفت: هر چه قاضی استدلال كرد من گفتم قبول ندارم. با این حساب من حاكم و قاضی محكوم شد. گر چه با این بیانات عوام فریب كه «منعی نیست و اینها را به دروغ به اسلام نسبت داده‌اند» قاضی را محكوم كرده‌اید. و امّا به عنوان آخرین سؤال؛ شما می‌فرمایید: هر جای قرآن لفظ رجل است مراد زن و مرد است. می‌پرسیم: در سوره انبیاء، آیه 7 لفظ رجالاً آمده است، برایمان بیان كنید كه زنان این رجال چه كسانی‌اند؟ به هر حال شما محققی هستید و سؤال از امثال شما عیب نیست؟
و السلام

[1] . نهج البلاغه.
[2] . همان.
[3] . وسایل، ج 14، باب 87، ابواب مقدمات نكاح، ح 3، ص 120؛ جهت مطالعه بیشتر به كتاب «القضاء فی الفقه الاسلامی» تألیف سید كاظم حائری مراجعه كنید.
محمد غفرانی

http://www.andisheqom.com

جمعه 16/10/1390 - 21:44
انتقادات و پيشنهادات

پاسخ‌های آماده برای سؤالات بی‌پاسخ شما
در ماهنامه گزارش در شماره «139 ـ 138» صفحه 12، مقاله‌ای با نام «سؤالات بی‌پاسخ من» از طرف دانشجویی درج گردیده است و مقاله مذكور از جهاتی قابل نقد و بررسی است.
نویسنده مقاله، عنوان مقاله خود را «سؤالات بی‌پاسخ» نامیده و به مخاطبین چنین القاء می‌شود كه برای این سؤالات پاسخی وجود ندارد، در ابتدا باید خدمت برادر عزیز عرض كنم كه رفت و آمد شما به مسجد محله و قرآن خواندن در آن محیط پاك و بی‎آلایش نه تنها اتلاف وقت نبوده بلكه مایه‎ بسی مباهات است كه اوقات خود را با قرآن به سر برده‎اید؛ امّا این‌كه در آن زمان پرسش‎هایی برای شما طرح گردیده بسیار عالی است و آغازی است بر شكوفایی اندیشه شما ولی به شرطی كه پاسخ مناسب پرسش‎هایتان را پیدا كنید. امّا نباید انتظار داشته باشید شخصی كه به شما روخوانی قرآن آموزش می‎دهد، در مفاهیم و تفسیر و تاریخ قرآن و فقه و كلام و دیگر شاخه‎های علوم دینی استاد باشد و بتواند تمام پرسش‎هایتان را پاسخ دهد. البتّه من به شما یك مژده می‎دهم و آن این‌كه چند سالی است كه مركزی با هدف پاسخ‎گویی به شبهات و سؤالات دینی شما ـ در تمام زمینه‎های علوم دینی ـ مشغول به فعالیت می‌باشد و شما جوانان باهوش و طالب حقیقت و مخصوصاً دانشجویان می‎توانند با این مركز مكاتبه نمایتد و پاسخ پرسش‎هایشان را برپایه استدلال و منطق دریافت نمایید. ـ آدرس مركز در انتهای مقاله قید گردیده است ـ .
آمار‎هایی كه در مورد ایدز ارائه شده، دارای مدرك و سند نیست و كدام مسؤول چنین چیزی گفته است. آخرین آمار كنونی كه از طریق وزارت بهداشت اعلام شده این است كه: تا اوائل تابستان 1381، قریب به 3912 ایدزی در ایران شناسایی شده‌اند.[1] و تا اوائل مهر به 4270 نفر رسیده‌اند. و بعضی از متخصصان پیش‌بینی كردند كه تعداد بیماران آلوده به ایدز كه شناسایی نیز نشده‌اند؛ 22 تا 25 هزار نفرند.[2]
دیگر این‌كه نویسنده، در اوّل مقاله به مسئله ارتداد پرداخته و حكم مرتد را توجیه‌ناپذیر می‌داند و می‌گوید: «چرا كه در جایی از قرآن آمده بود، دین خود را آگاهانه انتخاب كنید و در جای دیگر سخنرانان می‌گفتند: خون مرتد مباح است، حالا اگر من بخواهم به گفته قرآن به انتخاب خود، دین دیگری را انتخاب كنم مرتد می‌شوم.»[3]
قبل از آن‌كه به بررسی شبهه بپردازیم؛ لازم است واژه ارتداد و «لا اكراه» را تعریف نماییم: «ارتداد» در لغت به معنای بازگشتن است و در اصطلاح در جایی آمده است كه با علم به حقانیت دین و از روی جحد و انكار از دین روی‌گرداند.[4] و قرآن در چندین آیه وعده عذاب به مرتدین داده است[5] و حكم مرتد نیز از روایات اسلامی استفاده می‌شود.[6]
در سوره بقره آیه 256 به این حقیقت اشاره دارد كه در قبول دین اكراه و اجبار وجود ندارد و در حالی كه «اكراه» عبارت است از الزام نمودن غیر را به فعلی كه مایل نباشد و دین نیز به ایمان و اعتقاد قلبی استوار است و اجبار در اعمال و حركات جسمانی مؤثر است و افكار و اعتقادات راهی جز منطق و استدلال نمی‌تواند داشته باشد.
در شأن نزول آیه «لا اكراه فی الدین» آمده است كه، مردی از اهل مدینه دارای دو پسر بود، برخی از بازرگانان مسیحی كه وارد مدینه شدند؛ این دو پسر را به آئین مسیحیت دعوت كردند و آن‌ها نیز قبول نمودند و هنگام مراجعت بازرگانان نیز به اتفاق آن‌ها به شام رهسپار شدند. پدر آنها این ماجرا را به پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ اطلاع داد و از حضرت خواست كه آنان را به مذهب خود برگرداند. از حضرت سؤال كرد، آیا می‌توانم آنان را به اجبار به مذهب خویش بازگردانم؟ آیه مذكور نازل شد و این حقیقت را بیان كرد كه «در گرایش به مذهب اجبار و اكراهی نیست.»[7] اگر تغییر عقیده از روی جبر ممكن و مجاز بود؛ لازم بود این اجازه قبل از هر كس به پدر درباره فرزندش داده می‌شد، در حالی كه این حق به پدر داده نشده است. سؤالی كه مطرح است این است كه با وجود اختیاری بودن قبول دین، چرا برای مرتد، حكم اعدام وضع كرده‌اند؟ در جواب باید گفته شود؛ شاید در بدو نظر تناقضی و تنافی بین این دو وجود داشته باشد، ولی با اندك تأملی بین آن دو هیچ گونه تناقضی وجود ندارد، به خاطر این‌كه؛
1. یكی از شروط تناقض، وحدت موضوع است در حالی كه در «لا اكراه فی الدین» اشاره به دین دارد كه دین را آگاهانه و عالمانه همراه با اعتقاد قلبی بپزیرید ولی «مرتد» از روی عناد و لجاجت در حالی كه می‌داند حق است برمی‌گردد، علاوه بر آن در «لا اكراه» حكم تكوینی است و لی در ارتداد، حكم تشریعی وجود دارد و این دو، هیچ‌گونه تناقضی با هم ندارند. و هر كدام برای خود موضوع و در نتیجه حكم متفاوتی دارند.
2. پذیرش اسلام براساس منطق باشد و كسی كه آئینی هم چون اسلام را بعد از تحقیق رها كند، انگیزه موجهی ندارد و قرآن نیز كسانی را كه مرتد می‌شوند، فریب خورده می‌نامد و می‌فرماید: «كسانی كه بعد از روشن شدن هدایت برای آن‌ها، پشت به حق كردند، شیطان اعمال زشت‌شان را در نظرشان زینت داده و آنان را با آرزوهای طولانی فریفته است.»[8]
3. تعبیراتی كه در قرآن درباره مرتد به كار برده، مانند: «الرسول حق و جاءهم البیّنات»[9] و «من بعد ما تبیّن له الهدی»[10] نشان دهنده آن است كه مرتد از روی عناد و لجاجت و هتك به مقدسات و مقابله با اسلام دست از دین برداشته و از روی تحقیق و تعقل نبوده، لذا حكم اعدام به خاطر عمل مجرمانه آنهاست.
4. اگر بنا بر این باشد افرادی براساس هوی و هوس و منفعت‌طلبی خویش هر روز مایل باشند خود را مسلمان و روز دیگر انكار نمایند، به زودی جبهه داخل كشور اسلام، از هم متلاشی خواهد شد و راه نفوذ دشمنان باز خواهد شد. چنانچه گروهی از یهود در زمان رسول الله چنین عملی را انجام می‌دادند.[11]
5. از این‌كه در روایت آمده كه حكم مرتد اعدام است به این معنا نیست كه كسی به محض برگشت از دین اعدام شود، فقها برای مرتد شرایطی وضع كرده‌اند از جمله، عقیده خود را اظهار و علنی نماید، جاهل قاصر نباشد و از روی علم انكار نماید، تحریك احساسات مردم از روی عمد باشد، همراه با توهین و افتراء باشد، برگشت از دین به خاطر شبهه نباشد.[12] و... اگر هر كدام از این شرایط را نداشته باشد حكم اعدام جاری نمی‌شود و همه این شرایط ربطی به عقیده ندارد آن‌ها خطری برای امنیّت فكری جامعه اسلام است زیرا آزادی او تاجایی است كه منافات با آزادی و امنیّت دیگران نباشد.
در نتیجه، انتخاب آگاهانه دین، هیچ گونه تناقضی با اعدام مرتد ندارد، زیرا اعدام او براساس عمل مجرمانه‌ای كه موجب هتك مقدسات اسلام و جلوگیری از فتنه و سوء استفاده مغرضان می‌باشد.[13]
نویسنده مقاله در جای دیگر می‌گوید: «ترم قبل درسی به اسم ریشه‌های انقلاب داشتیم... در آنجا آمده بود كه، در نظام قبل، دانشگاه مركز ابتذال و فساد بود... در صورتی كه ما می‌دانیم بزرگترین افتخارات علمی، متعلق به آن دوره بوده و بهتر می‌دانیم این انقلاب را آن دانشجویان مفسد و مبتذل و... به راه انداخته‌اند و هشت سال از خاك خود دفاع كردند.»[14]
در نقد این گفتار به طور اختصار باید گفت: اوّلاً: نهضت قیام مردم ایران به رهبری روحانیت كه دانشجویان بخشی از آن‌ها بودند، شكل گرفت و اختصاص به دانشجویان نداشت ثانیاً: در نظام گذشته، ترویج فساد را ابتذال به صورت هدفمند از طریق حاكمان جامعه، مسؤولان، متون درسی، مجلات و.. بوده است و روحانیت و توده عظیم مردم و بعضی از دانشجویان كه پرورش یافته مذهب بودند؛ در پی چامعه و دانشگاه عاری از هرگونه فساد بودند و انقلاب را برپا كردند و جنگ هشت ساله را با موفقیت به پایان رساندند، و كسانی كه دنبال عشوه‌گری و ابتذال بودند؛ خواستار چنین انقلابی نبودند و در موقع جنگ نیز صدای گلوله‌ای گوششان را نوازش نداد.
امّا درباره جامعه كنونی و دانشگاه‌ها (نویسنده مقاله، اشاره به فساد و بیكاری و اعتیاد و... داشتند) باید گفته شود كه اوّلاً: مسیر حركت كلی نظام و مسئولان در مسیر رشد و سعادت جامعه است اعم از قوانین، متون درسی، روزنامه‌ها و... امّا آن چه مهم است تلاش مخالفان نظام و دشمنان برای از بین بردن هویت دینی و اجتماعی مردم ایران است مانند: تحمیل جنگ هشت ساله، تحریم اقتصادی، تهاجم فرهنگی، تعیین بودجه بر این امر، ارسال برنامه‎های مبتذل از طریق ماهواره، افزایش برنامه‎های مبتذل اینترنت و... كه اموری از این قبیل را نمی‌توان در فساد جامعه نادیده گرفت.
امّا درباره «افتخارات علمی، آیا موفقیت دانشجوهای المپیادی ما در حال حاضر نسبت به قبل از انقلاب قابل قیاس است؟ یا موفقیت فیلم‎های ایرانی در جشنواره‎های مختلف خارجی نسبت به فیلم‎های قبل از انقلاب، قابل مقایسه است؟ و... خود قضاوت كنید.
در پایان چند توصیه برادرانه به نویسنده مقاله و سردبیر محترم نشریه گزارش دارم. نویسنده مقاله قبل از هر چیز بداند كه نوشتن بدون تحقیق نوعی جنایت است آن هم نوشته‌ای كه در نشریه‌ای درج و به دست مخاطبین جوان می‌رسد و نوعی تردید و دوری نسبت به دین و در نهایت منجر به سستی عقاید می‌شود.
امّا توصیه دیگر به سردبیر محترم این است (هر چند خود به این مطلب آگاه است) هر مطلب بدون تحقیق و با آمار غلط در نشریه وزین خود درج ننماید، چون ارزش نشریه مذكور زیر سؤال می‌رود و هم شخصیت حقوقی سردبیر.

[1] . روزنامه حیات نو، شماره 736، تاریخ 23/7/81، ص 7.
[2] . هفته‌نامه امید جوان، 3/6/81، ص 5.
[3] . ماهنامه گزارش، شماره 139 ـ 138، ص 12.
[4] . آزادی در قرآن، سید محمد علی ایازی، نشر ذكر، 1379، تهران، ص247. قاموس القرآن سید علی اكبر قریشی ،تهران، دارالكتب الاسلامیه، ج 3، ص 79.
[5] . محمد / 25، آل عمران / 86.
[6] . وسائل‌الشیعه، حر عاملی، ج 28، ص 323، چاپ آل البیت، بخش مرتد.
[7] . تفسیر مجمع‌البیان، فضل بن حسن طبرسی، ذیل آیه فوق.
[8] . محمد/25.
[9] . آل عمران / 86.
[10] . محمد / 25.
[11] . آل عمران / 72.
[12] . آزادی در قرآن، ایازی، ص 265 به نقل از مروارید، سلسله الینابیع الفقهیه، ج 9، ص 71.
[13] . ر. ك: تفسیر نمونه، حضرت آیت الله مكارم شیرازی، تهران، دارالكتب الاسلامیه، چاپ 11، 1371، ج 2، ص 278؛ ر. ك: تفسیر المیزان، علامه طباطبایی، بیروت، مؤسسه الاعلمی، ج 2، ص 342؛ پیام قرآن، حضرت آیت الله مكارم شیرازی، ج 10، ص 203 ـ 207؛ مجموعه آثار شهید مطهری، انتشارات صدرا، قم، ج 1، ص 274.
[14] . همان.

سه شنبه 13/10/1390 - 21:23
اخبار
یكی از مسائلی كه در عرصه مباحث حقوقی مطرح می‌شود مسئله حقوق زن می‌باشد این مسئله توجّه بسیاری را به خود معطوف داشته است در این میان آراء و نظریات برخی نویسندگان و صاحبان قلم قابل تأمل می‌باشد از جمله مطالبی از جناب آقای سید محمد موسوی بجنوردی، این مطالب از جهاتی مورد دقت و محل تأمل می‎باشند كه مطالب ذیل به همین منظور عرضه می‌شود. اصولاً زن از همان آغاز به دیده حقارت بدو نگریسته می‎شد و این منحصر به یك جامعه و چند جامعه و ملّت نبود بلكه امری بود كلّی و عمومی، در این میان از همه جوامع معروف‎تر نسبت به تضییع حقوق زنان عربستان جاهلیت بود.
زن در نزد عرب جاهلیّت موجودی خبیث بود، او را مایه بیچاره‎گی به حساب می‎آورند و لذا سخت‎ترین و هولناك‎ترین اعمال را در حق او روا می‎داشتند از جمله فجیع‎ترین اعمال زنده بگور كردن دختران بود چرا كه بر این عقیده بودند كه دختر شدن مولود دلیل عدم رضایت ارواح اجداد از پدر مولود است كه بدین وسیله او را تبیه و جریمه كرده‎اند.
[1]
محرومیت زنان از ارث در دوران جاهلیت نیز از همین مسئله ریشه می‎گرفت چرا كه بر این باور بودند كه «لا یرثنا الا من یحمل السّیف و یعمی البیضه» زن در فرهنگ جاهلی مانند كالایی بود در شمار ثورت پدر یا شوهر یا پسر و او را پس از مرگ مانند اموال دیگر به میراث می‎گذاردند و به ارث می‎بردند.
[2]
اساس فرهنگ جاهلی بر چنین امور ظالمانه‎ای بنیان یافته بود ظهور اسلام خط بطلانی بر همه این عقاید باطل كشید چرا كه در دیدگاه اسلام زن قسیم مرد است برای او حقوقی است كه با آفرینش و خلت او سازگار است. در فرهنگ اسلامی زن و مرد مكمّل یكدیگرند.
[3]
این نوع فرهنگ و نگرش حكیمانه اسلام به زن بنیان فرهنگ جاهلی را لرزان و دیری نپایید كه آن عقاید ظالمانه جای خود را به فرهنگ واقع‎بینانه اسلامی داد از همین رو آن چه فضای فكری افراد جامعه مخصوصاً اندیشمندان و ارباب قلم را احاطه كرد فرهنگ عمیق اسلامی بود، پایه و اساس نوع نگرش‎ها بر این اساس محكم بنیان یافت گرچه هنوز ممكن است رگه‎هایی از آن فرهنگ باطل جاهلی در برخی نقاط دیده شود امّا پر واضح است كه این، امری است نادر آن هم در برخی جوامعی كه از رشد فرهنگی چندان بالایی برخوردار نیستند بنابراین ساحت قدس فقهای بزرگوار پاك‎تر از این است كه نسبت تأثرپذیری از فرهنگ باطل جاهلی را به آنان نسبت دهیم گفتار و مهم‎تر سیره عملی فقهای بزرگوار ما در رفتار با زنان بهترین دلیل بر بطلان سخن جناب آقای بجنوردی است كه «مسئله حقوق زن در اسلام و اساساً فقه ما برگرفته از روش و نگرش فقهای عرب است و این فقها نیز متأثر از فرهنگ جاهلیت بوده‎اند.» علاوه بر این‌كه این سخن منشأ یك امر بی‎پایه می‌شود و آن این‌كه اسلام در این رابطه از خود چیزی ندارد و آن چه دارد برگرفته از آراء فقهاء عرب است كه آن هم برگرفته از فرهنگ جاهلی است.
در قسمت دیگری از سخنانشان بر این عقیده‎اند كه: «چنین فرهنگی (زن موجودی پست است) به طور حتم در اندیشه كسانی كه درس می‎خوانند و فقیه می‎شوند تأثیر گذار است.» اصولاً‌باید در نظر گرفت هنگامی كه شخصی درس می‎خواند و فقیه می‌شود فضای فكری او را چه چیزی احاطه می‌كند و بر چه اساسی استنباط احكام الله می‌كند آیا براساس قرآن و سنّت یا براساس تأثیرپذیری از برخی فرهنگ‎های غلط حاكم بر جامعه؟ قطعاً آن چه اساس كار فقیه است و سنگ بنای نگرش اوست مجموعه‎ای از آموزه‎هایی است كه از كتاب و سنّت برگرفته شده كه قطعاً فرهنگ مذكور در كلام ایشان در این آموزه‎ها جایگاهی ندارد مخصوصاً در این زمان كه زنان در عرصه‎های مختلف شایستگی‎ها و لیاقت‎های بسیاری را از خود بروز داده‎اند.
علاوه این‌كه سیره عملی و همچنین سخنان برخی از بزرگان بطلان این سخن را می‎رساند در قسمت دیگری از سخنانشان بر این عقیده‎اند كه «فقه ما در برخی موارد از جمله آنچه به حقوق زن مربوط می‌شود همگام با سیر توسعه و تمدن جامعه بشری پیشرفت و تكامل پیدا نكرده.» یك مطلب مسلّمی است كه نباید هرگز آن را از نظر دور داشت و آن این‌كه زن و مرد هر كدام خلقتی جداگانه دارند كه بر همین اساس قطعاً در برخی موارد حقوقی متفاوت خواهند داشت، آنچه از نظر اسلام مطرح است این است كه زن و مرد به دلیل این‌كه یكی زن است و دیگری مرد در جهات زیادی مشابه یكدیگر نیستند جهان برای آنها یك جور نیست و همین جهت ایجاب می‌كند كه از لحاظ بسیاری از حقوق و تكالیف و مجازات‎ها وضع مشابهی نداشته باشند.
[4] اسلام نسبت به حقوق زن سه مطلب را مدنظر قرار داده:
1. نباید به مرد اجازه داده شود كه به سبب صلاحیتی كه دارد در حفاظت از نظام خانواده از آن سود استفاده كند.
2. به زن فرصت داده شود تا استعداد فطریش را در چهارچوب نظام اجتماعی در حد اعلا به كار اندازد.
3. ترقّی و تعالی زن در قالب وظایف زنانه باشد نه این‌كه در قالب كارهای مردانه.
[5]

[1] . علامه یحیی نوری، حقوق زن در اسلام و جهان انتشارات فراهانی، چاپ چهارم، ص 19.
[2] . تاریخ ویل دورانت، ج 11، ص 8.
[3] . قرآن كریم، سوره بقره، آیه 187 و محمد ابن احمد اسماعیل المقدم المرأه بین تكریم الاسلام و اهانه الجاهلیه (عوده الحجاب)، ج 2، دارالصفره قاهره، ص 75.
[4] . علامه شهید مطهری، نظام حقوق زن در اسلام، دفتر انتشارات اسلامی چ نهم، 1359، ص 120.
[5] . ابوالاعلی مردودی، حجاب، ترجمه نعمت الله شهرانی، (نشر احسان، چ دوّم 1377)، ص 197.
اكبر منفرد
http://www.andisheqom.com
شنبه 10/10/1390 - 20:56
اخبار
چندی پیش در نشریه «صدای عدالت» مقاله‌ای با عنوان «تو هنوز بچه‌ای» به چاپ رسید كه نسبت به برخی از مطالب آن ملاحظاتی مطرح است كه باجمال بیان می‌گردد.
افراط و تفریط در هر امری، ناپسند و غیرمعقول است. بنابر این در مقام بیان هر مطلبی، به ویژه در حوزه تحقیقات علمی و حتی در مقام نقد مطلب و یا شخصی و...، به تبع عقل و منطق باید حد اعتدال را مراعات نمود.
نصیحت و موعظه نیز همانند دیگر روش‌های تربیتی، ویژگی‌هایی دارد و در مقام عمل نیز دارای شرایط، ضوابط و آدابی است كه مراعات آن بر هر مربی، واعظ و ناصحی لازم است.
این نكته بر هیچ صاحب‌نظری پوشیده نیست كه، عدم مراعات تمام و یا برخی شرایط و ضوابط در هركدام از این روش‌ها آثار سوء و نامطلوبی بر جای خواهد گذاشت.
نویسنده محترم مقاله به عنوان بار منفی و آثار سؤ نصیحت بر روح و روان نوجوان و جوان از اموری یاد كرده‌است كه از نظر اهل فن در مسائل تربیتی و اخلاقی، با روح نصیحت و موعظه سازگار نیست. چرا كه اگر خیرخواهی و هدف اصلاح فرد جزء جدایی ناپذیر معنای نصیحت و از اهداف آن باشد، كه چنین نیز می‌باشد، پس به یقین شخص صالح و خیرخواه جز خیر و صلاح فرد را در نظر نداشته و در نتیجه اگر شاهد آثار سؤ و بار منفی ادعاشده در این نوشتار، در فرایند نصیحت باشد، در اولین فرصت در مقام اصلاح آن برخواهد آمد.
اساساً نصیحت برای روشن شدن مسئله‌ای برای كسی است كه نسبت به آن جاهل است. بنابر این نصیحت نوعی انتقال تجربه‌های موفق به كسانی است كه به علل مختلف از قبیل شرایط سنی، محرومیت‌های اجتماعی و یا خانوادگی، اختلاف طبقاتی و ... موفق به كسب آن در زندگی نشده‌اند. طبیعی است كه برای همه انسان‌ها تجربه همه چیز غیر ممكن است. به خصوص نوجوانان و جوانان در این دورهخاص سنی، كه آغاز كسب بسیاری از تجارب است، بهترین فرصت‌ها را برای شنیدن نصایح خیرخواهانه از اهل فن دارا می‌باشند. بنابراین نفس نصیحت نباید دارای اشكالاتی كه نویسنده مقاله به آن اشاره كرده‌است، باشد. البته همان‌طور كه اشاره شد عدم توجه به شرایط و ضوابط مربوطه آثارمنفی و زیان‌باری را درپی خواهد داشت. شرایطی نظیر:
· داشتن صلاحیت فردی (علمی، اخلاقی و رفتاری ) كسانی كه در مقام ناصح اقدام به نصیحت دیگران می‌كنند: وارد شدن افرادی كه در اینگونه امور دارای تخصص و معلومات و مهمتر از آن دارای تجربه كافی نمی‌باشند، از نظر عقل و منطق محكوم است.
· توجه به نیازهای به جا و ضروری مخاطبین: بیان مطالبی كه هیچ گرهی از كار جوان امروزی ما باز نكرده و در نتیجه نادیده گرفتن نیازهای ضروری آنها، آنان را نسبت به بسیاری از مطالب به حق و ضروری متنفر خواهد كرد.
· درك صحیح موقعیت نوجوان و جوان در انتخاب موضوع: البته اگر ما در مقام نصیحت، نوجوان و جوان را بجای آنكه انسان شریفی بدانیم كه در جستجوی حقیقت است و كنكاش و سؤال و شبه عنصر جدایی ناپذیر وجود اوست و ذهن پاك او به فرموده امام امیرالمؤمنین (ع) مانند زمین خالی مهیای پذیرش حقایق است
[1]، موجودی جاهل، نادان و بی‌تجربه در هر امری قلمداد كرده و بخواهیم با این دید با او ارتباط برقرار كنیم، یقیناً او نیز ما را نه تنها نخواهد پذیرفت بلكه ما را از مخالفان خود دانسته و در مقابل ما صف‌آرایی خواهد كرد.
· اتخاذ شیوه‌های مناسب در نصیحت: استفاده از هركدام از این روش‌های تربیتی و اخلاقی دارای شیوه خاص خود است كه عدم بكارگیری بجا و مناسب آن هیچ اثری نداشته و بعضاً دارای اثرات سؤیی نیز خواهد بود.
· عدم تكرار بیش از حد مطالب كلیشه‌ای و خسته كننده: به یقین حتی اگر دلسوزترین و مهربان‌ترین افراد، با شیواترین بیان و با انتخاب بهترین‌ موضوعات، در مدتی طولانی به تكرار یك مطلب بسنده كنند، نه تنها نتیجه‌ای حاصل نخواهد‌شد بلكه در بسیاری موارد نتیجه عكس به‌دست خواهد آمد.
· عامل بودن به آنچه را كه در لفافه نصیحت به خورد نوجوان و جوان داده‌ می‌شود: چرا كه آنها شنوندگان بسیار حساس و دقیقی‌اند و تمام گفته‌های گوینده را با كردار او خواهند سنجید. در یك نظرسنجی كه از اقشار مختلف مردم ( زن و مرد، جوان و سال‌خورده، عامی و تحصیل‌كرده و ... ) انجام شد نتیجه گرفته شد كه سه عامل از مهم‌ترین عوامل عدم تأثیر و یا تأثیر كم نصیحت در افراد به ویژه نوجوانان و جوانان بوده است كه عبارتند از: اهل عمل نبودن ناصحین، تكرار بیش از حد و ملال‌آور برخی موضوعات كلیشه‌ای و همراه نبودن نصیحت با ارائه راه‌كارهای عملی.
[2]
آری اگر ناصح بسیار ناشیانه و بدون در نظر گرفتن موقعیت سنی این قشر عظیم و پر شور و مهیا برای شنیدن، به نصیحت او اقدام كند، اگر یك مطلب را بارها و بارها به خورد او داده و از تبعات سؤ آن آگاه نباشد، اگر در نصیحت به برخی موضوعات تكراری وكلیشه‌ای بسنده كند، اگر شرایط روحی و روانی ویژه آنها را در نطر نداشته و در یك شرایط نامناسبی به سراغ آنها برود، اگر در فرایند نصیحت از هر دری سخن براند و در موضوعاتی كه خود نسبت به آن علم ندارد وارد شود، اگر مسائلی را كه خود به آن پایبند نیست و به آن عمل نمی‌كند به آنها القاء كند و ... ، یقیناً این نوع نصیحت شاید به تعبیری بهترین راه برای فراری دادن نوجوانان و جوانان و مهیا كردن زمینه برای انحراف آنان باشد. تمام این امور دست به دست هم می‌دهد تا فرایند غلطی در نصیحت طی شده و به تبع آن آثار نامطلوبی از خود بر جای گذارد. اما هیچكدام از این امور به خود نصیحت برنمی‌گردد. شكی نیست كه اگر ما پاسخ‌گوی سؤالات و شبهاتی باشیم كه ذهن آنان را به خود مشغول داشته‌ و در نتیجه از ما سؤال می‌كنند، بهتر از آن است كه مسائلی را ابتداءً و بدون اعلان نیاز به خورد آنان دهیم. اما این بدان معنا نیست كه ما دست روی دست گذاشته و منتظر سؤالات او باشیم. چراكه، چه بسا شرایط خاصی كه گاه بر فكر و ذهن او حاكم است بسیاری مسائل را در نظرش مطلوب جلوه داده، به نحوی كه به هیچ وجه در آن مورد خاص هیچ سؤالی ذهن او را به خود مشغول نمی كند. درست به همین دلیل، مطلوب آن است كه، هر كس در وجودش زره‌ای محبت نسبت به این قشر معصوم و پاك احساس می‌كند باید با فداكاری و دلسوزانه از او دلجویی كرده و با ظریف‌ترین و دقیق‌ترین شیوه‌ها او را به آنچه حقیقتاً به نفع اوست رهنمون شود.
نكته دیگری كه توجه به آن برای همه ما از جمله نویسنده محترم مقاله بسیار مفید می‌باشد این است كه، نصیحت از جمله روش‌های مشترك تبلیغ، تربیت و هدایت تمام انبیاء الهی ـ علیهم السلام ـ در كنار حكمت و مجادله احسن بوده است. شعار این بندگان صالح خدا این بوده‌است كه «... انّی لكم ناصح امین ...»
[3]، و به تعبیر استاد بزرگوار مرحوم شهید آیه‌الله مطهری، مطالبی نظیر نصیحت و موعظه بزرگترین و بیشترین بخش سخنان امیرالمؤمنین ـ علیه السّلام ـ در نهج‌البلاغه را به خود اختصاص داده‌است[4]. به همین ترتیب بسیاری از كتب و منابع روایی ما مملو از مواعظ و نصایح می‌باشد.
مسئله‌ای دیگری كه تذكر آن برای غالب، بلكه همه كسانی كه در زمینه مسائل جوانان و نوجوانان قلم می‌زنند،بسیار حایز اهمیت است این است كه، طرف‌داری خشك و بی‌محتوی از نوجوانان و جوانان و شعارهای تو خالی و دهان پركن و به ظاهر به نفع آنان و ... باری از دوش آنان برنداشته و مشكلی را از آنان نخواهد كاست. بیاییم با ارائه شعارهای پرزرق و برق و چشم‌نواز طرفداری از نوجوان و جوان. او را از این خرمن پر فیض نصیحت و استفاده از دریای تجارب دیگران محروم نسازیم. در همان نظرسنجی یادشده، محقق به این نتیجه معقول و منطقی دست‌یافته‌است كه: 86% از پاسخ‌گویان در اثر نصیحب به موفقیت دست‌یافته و 76% از آنان اذعان داشته‌اند كه در اثر بی‌توجهی به نصیحت ناصحین، دچار ضرر و زیان شده‌اند.
[5]
در آخر نظر نویسنده محترم مقاله و همه خوانندگان محترم این نوشتار را به این نكته توجه می دهم كه : حقیر خود به عنوان فردی كه كمابیش با نوجوانان و جوانان این مرزو بوم سرو كار دارم، به عینه شاهد بوده و به این نكته رسیده‌ام كه، طرح مباحثی كه از روی مطالعه درست و باشناخت صحیح و نیاز واقعی آنها باشد نه تنها موجب بی‌مهری آنان نخواهد شد بلكه برای آنان بسیار جذاب و دلنشین بوده و حقیقتاً گره‌گشای بسیاری از مشكلات آنان خواهد بود. البته ناصح صالح و خیرخواه باید همانند یك معلم و مربی آگاه و متعهد، در ضمن نصیحت نوجوان و جوان، او را نیز درگیر بحث كرده، از او نظرخواهی كند و برا ی كمال و پختگی هرچه بیشتر فرایند نصیحت از تجارب هر چند اندك او استفاده كند و
نیز از درددل‌ها و نیازهای درونی و واقعی او آگاهی یابد.

[1]. قلب‌ الحدث كالارض الخالیه ما القی فیها من شیء قبلته. نهج البلاغه ابن‌ابی‌الحدید، ج.16، باب.31، ص.66
[2]. معصومه عزیزی. نصیحت، عبور بی‌خطر از حادثه‌ها. روزنامه ایران. 10/5/ 1378
[3]. و لكنّی رسول ربّ‌العالمین. ابلِّغكم رسالات ربّی و انا لكم ناصح امین. اعراف. 68
[4]. سیری در نهج‌البلاغه. مرتضی مطهری. انتشارات صدرا. ص.192
[5] . معصومه عزیزی. همان
اسدالله طوسی
http://www.andisheqom.com
جمعه 9/10/1390 - 19:50
خاطرات و روز نوشت
بدیهی است هر جامعه‌ای دچار برخی اشكالات و نابسامانی‌ها است و وظیفه فرهیختگان جامعه است كه پس از درك صحیح و واقع بینانه، آن را ریشه یابی كرده و چاره اندیشی كنند و درصد اصلاح برآیند.
چندی قبل در روزنامه اعتماد شماره 54 در ویژه نامه«شب جمعه» مقاله‌ای با عنوان «سارا 13 دارد» به چاپ رسید كه در آن با استفاده نمادین از «سارا» سعی در ترویج فرهنگ مادّیگری در پوشش بزرگ كردن و تعمیم برخی از اشكالات و نابسامانی‌های اجتماعی شده بود لذا به نظر می‌رسد توجه به چند نكته اجمالی در شناخت وظیفه اهل قلم و فرهیختگان جامعه مفید باشد.
1. جامعه‌ای زنده و پویا است كه از گوشه و كنار آن امید و تلاش و شور و نشاط به چشم ‌آید و با فراگیر شدن این فرهنگ می‌توان به آینده جامعه امیدوار بود و فردای روشن را به انتظار نشست.
2. هر جامعه‌ای حتی جوامع پیشرفته باصطلاح فراخور شرایط اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی خود با یك سری مشكلات و معضلات دست و پنجه نرم می‌كنند و در صورتی كه اندیشمندان جامعه به جای چاره اندیشی و ریشه‌یابی مسائل تنها اشك تمساح بریزند و از مشكلات با روشهای ژورنالیستی كوهی بسازند جز تباهی و شكست و سكون حاصل نخواهد شد. پس بی‌انصافی است كه بدون در نظر گرفتن قابلیت‌های موجود و با بزرگ نمای مشكلات و نگارش غمنامه‌هایی سرشار از یأس و نا امیدی سبب گسترش روح خمودی گردیم و بجای آن كه به جوانان راه چاره را در حل مشكلات نشان دهیم روحشان را بیازاریم و سبب ترویج روحیه مادیگری گردیم.
3. تعضعیف نظارت والدین به فرزندان با تمسّك به اینكه «اگر روسر‌‌ی‌اش كمی آن طرف‌تر رود موهایش معلوم شود، مادرش ... اگر كنارش نشسته باشد، ممكن است یواشكی او را نیشگون هم بگیرد» به بهانه اینكه مادر دختر عمه پولدار را در همین نكته تحسین می‌كند صحیح به نظر نمی‌رسد چرا كه در فرهنگ ایرانی اسلامی والدین نه تنها نسبت به تأمین مایحتاج فرزندان مسؤل هستند بلكه به تربیت دینی آنها نیز مسؤال هستند و در این زمینه نیز احساس تكلیف می‌نمایند؛ آری اگر با چشم پوشی مقصود را نقد و عملكرد مادر بدانیم. نقدی بجا و مفید است ولی متأسفانه قراین شاهد و كمك بر نقد« روش و عملكرد» نیست بلكه شاهد بر كمك در ترویج اباحی‌گری در قالب‌های مختلف است و لذا در همین راستا است كه می‌گوید: «او دلش می‌خواهد مثل دختران 17 ساله موهایش را آرایش كند تا نگاه مشتاق پسرهای دم بخت فامیل هی او را تحسین كند» یا اینكه «دلش می‌خواهد شوهرش پولدار باشد. فرقی نمی‌كند كه چه كاره باشد چه اخلاقی داشته باشد، فقط پولدار باشد.»
آیا تمام دختران 17 ساله موهایشان برای جلب تحسین نا‌محرم آرایش می‌كنند؟؟
آیا تمام دختران بدون توجّه به كار و اخلاق و... شوهر و فقط بخاطر پول ازدواج می‌كنند؟!
ندیدن عفاف و پاكدامنی دختران تا به كجا و به چه صورت توجیه پذیر است!! ترویج عدم تقّید جوانان به فرهنگ اسلامی و ملّی ظلمی آشكار است كه نتیجه آن نفرت و تنفّر نوجوانان و جوانان از انسانهای بی‌هویّتی است كه تمام آرزوی خود را در پشت‌پا زدن به فرهنگ اسلامی ایرانی و اقبال به مظاهر زشت تمدن غرب می‌بینند. این را بدانیم كه اغلب «سارا» و ساراهای این كشور علی رغم وجود مشكلات اقتصادی، فاصله طبقاتی، بیكاری و ... هیچگاه با كسانی كه همه چیز را تیره و تاریك و سیاه می‌بینند همدل نمی‌باشند و با همّت، تلاش و تكیه به تمدّن ایرانی و اسلامی به حل مشكلات امید داشتند و با افتخار و باهات بر 13 ساله بودن خود به امید رفع كاستی‌ها و ایجاد توانمندیها و قابلّیت‌ها بسوی 17 سالگی پیش می‌روند و تسلیم زرق برق دروغین فرهنگ ما دیگری نشده‌اند و نخواهند شد حرف آخر اینكه:
سارا‌های ایران بجای به بغل گرفتن زانوی غم بر ساحل دریا به امید صید مرواریدهای به بیرون دریا پرتاب شده با امید و نشاط و كسب علم و مهارت خود را بر دریای بیكران زده و در راه استخراج مروارید‌ها به امید ساختن ایرانی آباد و زندگی پرنشاط بر تلاش و فعالیّت خود می‌افزایند. آری جوان ایرانی فرهنگ و تمدّن ساز است نه فرهنگ و تمدّن سوز!!؟ و نا امیدی و مادیگری و همه ارزشها را فدای رنگارنگ دنیا كردن را اولین و مهمترین لغزش در مسیر فوق می‌بیند. بیائیم بجای ترویج موارد آسیب‌زا در ازدواج جوانان با راهنمائی خود آنان را با «آسیب‌های ازدواج» آشنا كنیم تا از این مسیر شاهد شادابی و نشاط جوانان باشیم.
حسن صادقی پناه

 

http://www.andisheqom.com

چهارشنبه 7/10/1390 - 20:58
اخبار

مشاور وزیر كشور در امور بانوان به مناسب هفته زن در مصاحبه‌ای با خبرنگار اجتماعی خبر‌گزاری دانشجوایان ایران به بررسی وضعیت دختران و پسران در جامعه پرداخته و به بیان پاره‌ای از مشكلات فراروی دختران اشاره نموده كه از چند جهت در خور تأمل و قابل ملاحظه است.سركار خانم فخر‌السادات محتشمی‌پور بر این باور است كه «حد ارزشها و هنجارها در جامعه به خوبی مشخص نبوده و طبیعی است كه دختران جامعه ندانند كه بالاخره پرنشاطی و فعالیت ایده آل است یا آرام و منزوی بودن»
این بخش از سخنان ایشان در برگیرنده یك ادعا و یك نتیجه است كه هر دو بخش آن ناتمام می‌نماید از یك سور بر این باورند كه حد ارزش‌ها و هنجارها در جامعه به خوبی مشخص نیست و از سوی دیگر نتیجه گرفته‌اند كه سردرگمی دختران در انتخاب دو گزینه نشاط و شادی و آرام و منزوی بودن، طبیعی است، اما روشن است كه این سخن، فراخوانی به انتخاب دو گزینه افراطی و تفریطی است و می‌توان راه سومی كه در عین برخورداری از نشاط شادی و سرزنده بودن، به بی‌مبالاتی، بی‌تفاوتی، فرار از پذیرش مسؤلیت، نادیده گرفتن حد ارزشها و انزوای آنان نیانجامد. افزون بر این كه ایشان به عنوان زن مسلمان و متصدّی مسؤلیت در نظام جمهوری اسلامی ایران، عجیب و سؤال بر انگیز است كه به طور مطلق و البته بدون ارائه سؤال حتی یك دلیل بر ادعای خود از مشخص نبودن حدّ ارزش، سخن بدانید، در صورتی كه حدّ بسیاری از ارزش‌های دین و اسلام و هنجارهای موجود در جامعه مشخص است و نگاهی گذرا به منابع غنی دین و قوانین مدنی، گواه این ادعا است، نكته دیگر این كه آیا از كنار هم نهادن واژه‌های آرام و منزوی برابر واژه نشاط، در صدد تلقین این نكته برآمده‌اید هر فرد آرامی ضرورتاً منزوی است و هر فرد پر‌نشاطی در جامعه شایسته ستایش؟! ایشان در ادامه گفتار خود، به صورت مستقیم و غیر مستقیم، چنین وانمود كرده‌اند كه گویا حد روابط دخت و پسر روشن نیست
[1]و پیشنهاد داده‌اند كه باید فضایی جرای زنان و دختران جهت انتخاب مردان شایسته فراهم نمود و شرایط ارتباط سالم دختران و پسران و ایجاد فضای مشاركتی سالم برای انتخاب صحیح را هموار ساخت.
در پاسخ به ادعای ایشان مبنی بر معلوم نبودن حد ارزش‌ها به بیان چند نكته بسنده می‌شود.
الف. مفهوم ارزش: ارزش در علوم مختلفی از جمله اخلاق، كاربرد داشته و در تمام كاربرد‌های آن، مفهوم مطلوبی به چشم می‌خورد،
[2] اما هر مطلوبیتی مراد نیست كه در ادامه دان اشاره خواهد رفت.
ب. منشأ ارزش‌های اخلاقی: در منشأ ارزش‌هابه ویژه ارزش‌های اخلاقی اقوال گوناگونی نقل شده است، از جمله برخی چون اشاعره بر اراده خداوند در توصیف افعال اخلاقی به بدو خوب پافشاری نموده‌اند.
[3] برخی[4]بر این باورند كه كارهای خوب و بد را باید با مراجعه به خلقیات و آداب و رسوم جامعه دریافت[5] و برخی[6] نیز بر لذت و منفعت عمومی، تاكید دارند. اما بر اساس آموزه‌های دین، هیچ یك از این آراء كامل نیست.
ج. منشأ ارزش در نظام اخلاقی اسلام؛ ایمان است وایمان نیز برآمده از حسن ما عملی و حسن فعلی است.
[7] یعنی اگر ماهیت كار نیك بود و با نیّت صحیحی از فاعل صادر شده آن كار ارزشمند خواهد بود.
د. با دقت در مفهوم ارزش از یك سو و منشأ پیدایش آن از سوی دیگر؛ می‌توان به حد ارزش‌ها در هر مكتبی تابع جهان بین و آموزه‌های ویژه آن است مكتب اسلام بر مطابقت اعمال و رفتار مسلمانان، با شریعت اسلام تاكید داشته و آن را ملك ایمان و حد ارزش معرفی می‌كنند؛ بنابراین شادی و حزن هدفمند و در راستای خشنودی خداوند ودست‌یابی به كمال مطلوب، با هیچ محدودیتی مواجه نیست و قلمرو این امور نیز در متون دینی روشن است.
[8] آری در پاره‌ای از موارد تشخیص این حدّ به عقل و خرد داده شده است و انسان خردمند می‌تواند حدّ آن ارزش را دریابد.
در پایان برای حصول ارزش‌های اخلاقی چهار عنصر عمده لازم است كه می‌تواند حد آن ارزش را نیز تعهفیم نماید:
1.) مطلوبیت؛ 2.) مطلوبیت اساس؛ (نه صرفاً اطفاء غرائز) 3.) راهنمایی و هدایت خرد و 4.) انتخاب از سر آگاهی.
[9] با عنایت به این نكات، در دنیایی كه غرب و غرب زدگان كمر به هدم ارزش‌ها و تضعیف آن، بسته‌اند، آیا سزاوار است كه ما نیز با آنان همنوا شویم و به گونه‌ای سخن بگوئیم كه بر رونق بازار آنان بیافزاید؟! و نیروهای ارزش و حامیان ارزش‌های ارستین را دلسرد نماید؟!
هـ . در هنجارهای اجماعی نیز بهترین حد در رفتارهای اجتماعی، قانون مدنی است كه به رغم كاستی‌هایی كه ممكن است داشته باشد، بسیار راه‌گشا و گویا است.


[1]. ر.ك، به ما علی اصغر احمدی، روابط دختر و پسر، انجمن اولیاء و مربیان جمهوری اسلامی ایران؛ ابوالقاسم حاجی مقیمی، جوانان و روابط مركز مطالعات و پژوهش‌های علیمه قم، 1381.
[2]. ر.ك به: مرتضی مطهری، فلسفه اخلاقه قم: انتشارات صدرا، 137، ص272؛ فلسفه اخلاق، قم: مؤسسه آموزش پژوهشی امام خمینی (ره)، 1379، ص39، محسن غرویان، فلسفه اخلاق از دیدگاه اسلام، مؤسسه فرهنگی سمین، چاپ اول 1377، ص 95،96،
[3]. غرویان همان، ص 95،96.
[4]. مانند امیل دوركیم (1858 ـ 1919) جامعه شناسی مشهور فرانسوی.
[5]. مجتی مصباح، همان، ص49.
[6]. مانند جرمی نیتام (1748 ـ1832 م) و جان استورات میل (1806 ـ1873 م).
[7]. مجتبی مصباح، پیشین ص 157.
[8]. ر.ك به: احمد لقمانی، خنده، شومی، شادمانی، قم: سابقون، 1380؛ ابوالقاسم حاجی مقیمی، جوانان و روابط، مركز مطالعات و پژوهش‌های حوزه علمیه قم، 1381.
[9]. محمد تقی مصباح، پیشین، ص52.

بهرام طجری

http://www.andisheqom.com

 

يکشنبه 4/10/1390 - 19:26
انتقادات و پيشنهادات

«مهری شاد در مدارسی نه چندان شاد » عنوان مقاله گزارش‌گونه‌‌ای است كه در آستانه شروع سال تحصیلی جاری در روزنامه اعتماد به چاپ رسیده است. در نوشتار یاد شده ضمن تحلیل و بررسی برخی مسایل و مشكلات موجود در مدارس، از طرحی با نام « طرح استتار» اسم برده شده است كه در سال گذشته به طور آزمایشی در هفت مدرسه مناطق 6 و 10 شهر تهران اجرا شده و مقرر شد تا در سال تحصیلی جدید در كلیه مدارس دخترانه و پسرانه به اجرا درآید. طرح یاد شده در عین دارابودن برخی نكات مثبت، دارای نقاط ضعف بسیار فاحشی است كه معلوم نیست چرا نسبت به آن بی‌توجهی شده‌است. ما در این نوشتار ضمن اشاره به مثبتات طرح، به برخی نواقص آن اشاره خواهیم داشت.
نكات مثبت مقاله یا گزارش
1. توجه مسؤلان و دست‌اندركاران امر تعلیم و تربیت به چالش‌ها و نارسایی‌هایی كه رشد كمی و كیفی نوجوانان و جوانان را تهدید كرده، مانع پیشرفت آنان در زمینه‌های مختلف علمی و فرهنگی می‌شود بسیار امیدوار كننده بوده و شایسته تقدیر و تشكر است . البته از مسؤلان فرهیخته و دلسوزی كه بدنه اصلی نظام آموزشی ما را تشكیل می‌دهند، غیر از این نیز انتظار نمی رود.
2. «استفاده بهینه از فضاهای آموزشی و ایجاد محیطی جذاب، آرام، دلپذیر، راحت و در عین حال مناسب برای تربیت و پرورش همه دانش‌آموزان به خصوص دانش‌آموزان دختر، با استفاده از یافته های نوین روان‌شناسی رنگ‌ها، جا انداختن فلسفه حجاب به عنوان یك التزام دینی، تلاش در جهت رفع ناهنجاری‌های دختران و مشكلات اخلاقی و رفتاری دانش آموزان در داخل و خارج مدرسه، توجه به بهداشت جسمانی و روانی آنها و ...»، نیز از جمله نكات مثبت و از مهم‌ترین اهداف این طرح می‌باشد، كه خود نشانگر دقت‌ها و حساسیت‌های لازم در تهیه طرح می‌باشد.
3. نكته بسیار مهمی كه در این گزارش از اهداف تدوین طرح از آن یاد شده‌است، « در نظر گرفتن و ایجاد دید و نگرش جنسیتی در مسؤلان ودست‌اندركاران امر در دو بُعد تدوین برنامه‌های آموزشی و تربیتی و در ساخت و ساز كالبد فیزیكی مدارس و مراكز آموزشی، به ویژه دخترانه، می‌باشد». گفتنی است چنین دیدگاهی، بخصوص در بخش تهیه و ارائه متون آموزشی در سطح بین‌الملل در برخی كشورها در حال اجرا می‌باشد
[1] و بدیهی است اجرای هرچه زودتر آن در كشور ما، با دارا بودن فرهنگی خاص كه ریشه در ارزش‌های دینی دارد با استقبال زیادی روبرو خواهد شد. از نمونه‌های روشن آن اختصاص برخی رشته‌های دانشگاهی، نظیر رشته مامائی، به بانوان می باشد كه از استقبال بسیار زیاد بانوان فهیم و بیدار كشورمان روبرو شده و تا بحال از طرف آقایان نیزمخالفتی مشاهده نشده است.
اما در این به اصطلاح گزارش، كه بیشتر به مقاله‌ای می ماند، نكاتی نیز قابل تأمل است و طرح مذكور در كنار آنچه بعضاً به آن اشاره شد، دارای نقاط منفی نیز می باشد. چه خوب بود طراحان و مجریان طرح به آثار و عوارض منفی ناشی از اجرای آن و تعمیمهای نابجا و ناصواب و غیر عادلانه آن توجه داشته، و از طرف دیگر اندیشمندان صاحب‌نظر نیز به نقد عالمانه و منصفانه آن اقدام می‌كردند، كه توجّه به این دو امر بر اعتبار طرح می‌افزود. اما با كمال تأسف به نظر میرسد هیچ‌كدام از این دو كار صورت نگرفته و تصادفاً در گزارش مورد بحث، گزارش‌گر در صدد دفاع بی چون و چرا و چشم بسته از این طرح می باشد كه چندان منطقی به نظر نمی‌رسد. مسئله تعلیم و تربیت از جمله اموری است كه متأسفانه هر كس از هر قشر و گروه و تخصصی خود را صاحب‌نظر به تمام معنی در این امر مهم می‌داند. فراموش نمی‌كنم كلام عمیق و پرمعنا و در عین حال جان‌سوز آن فیلسوف عرب‌زبان تعلیم و تربیت را كه گفته‌بود: غالب دست‌اندركاران مسائل تعلیم و تربیت در نظام‌های تربیتی، بخصوص در كشورهای اسلامی، انسان‌هایی دلسوز اما در عین حال غیر متخصص و ناآگاه به مسائل بسیار پیچیده و پرپیچ و خم تربیتی می‌باشند
[2]. این گروه از افراد گاه از سر دلسوزی دست به اقداماتی در جهت بهتر شدن فرایند تعلیم و تربیت می‌زنند اما متأسفانه با اعمالی ناشیانه كار را از آنچه هست خراب‌تر می‌كنند. نظیر اصلاح مسئله امور تربیتی كه پس از سالها تجربه مفید، به جای آنكه قدمی در جهت هر چه كامل‌تر كردن آن بردارند، به فكر تعطیل كردن و حذف معاونت مربوطه افتادند.
اولین نكته اینكه: آیا طراحان و مجریان این طرح هیچگاه به این مطلب توجه كرده‌اند كه چرا از ابتدا چنین امر به قول آنها غیر معقول و غیرمنطقی، یعنی فضاهای نامناسب و محدودیت‌های افراطی توجیه‌ناپذیر و غیرقابل‌پذیرش برای دانش آموزان به ویژه دختران، اتفاق افتاده است؟ به یقین یكی از علل آن بی‌مبالاتی در حفظ حریم‌ها در چنین اماكنی بوده‌است. طبیعی است باید ابتدا آن حریم‌ها حفظ شده و فضاسازی‌های مناسبی كه در شأن جامعه دینی و مذهبی ما می‌باشد مراعات شود، آنگاه خواهید دید هیچ‌كس با آزادی افراد در این محیط‌های امن و محفوظ مخالفت نخواهد كرد. هیچ قانون‌گذار منصفی و هیچ مسئول خوش سلیقه‌ای به این معتقد نیست كه حتی در مكان‌هایی كه كاملاً زنانه بوده و هیچ نامحرمی در آن مكان حضور ندارد باز هم زنان و دختران جوان و نوجوان دارای حجاب بوده و خود را در مقنعه‌ها و چادرها مخفی كنند. اما چه كنیم كه این گونه مكان‌های به ظاهر زنانه محل عبور و مرور نامحرمانی است كه بر خلاف نظر كارشناس محترم در این گزارش، به پیرمردان 60 - 70 ساله خلاصه نمی شود. گرچه به نظر یك شخص دین‌دار متعهد حضور این نامحرمان مسن نیز نمی‌تواند توجیه گر این نوع كشف حجاب در مدارس دخترانه باشد. طبیعی است كه اجرای هر طرح جدیدی برای دانش آموزان، كه غالباً در سنین نوجوانی و بعضاً جوانی می‌باشند، عجیب و دارای جذابیت خواهد بود ولی این دلیل بر درست بودن و حقانیت اجرای آن در مدارس نمی باشد.
آیا به نظر شما و قبل از ایجاد تغییرات لازم در كالبد فیزیكی مدارس دخترانه، به در آوردن مقنعه از سر دختران، در فضاهای كنونی، از الویت برخوردار می باشد؟ در حال حاضر ظاهر بناهای موجودِ چند درصد از مدارس دخترانه، به ویژه دبیرستان‌ها، جهت این منظور تغییر یافته، و تا چه حدی توانسته‌اید نگرش مسؤلان را نسبت به این امر حیاتی و مهم تغییر دهید؟
براستی آیا اولیاء متدین و متعهد دانش‌آموزان ما، این نوع فضاهای آموزشی و فرهنگی ایدآلِ طراحانِ این طرح را محل امنی برای دختران جوان خود خواهند دانست؟ آیا هیچ احتمال نمی‌دهید كه با طرح این گونه مسایل و بعضاً اجرای آن بسیاری از والدین، دیگر این اماكن به اصطلاح تربیتی را قابل اعتماد ندانسته و از فرستادن فرزندان نوجوان و جوان خویش به این اماكن پرهیز كنند؟ آیا عزیزان مسئول و دست‌اندركار این طرح به این نكته ظریف توجه كرده‌اند كه چرا بسیاری از والدین از فرستادن فرزندان دختر خویش به مدارس، به خصوص دبیرستان‌های دخترانه، قبل از انقلاب خودداری می‌كرده‌اند؟ یقیناً شما نمی‌توانید همه این اولیاء را افراد مرتجع و خشك مغزی بدانید كه معتقد و در فكر پیشرفت علمی و فرهنگی دخترانشان نبوده‌اند، چرا كه همه ما شاهد بوده‌ایم همه آنها، درست بعد از انقلاب، تمام فرزندان دختر خود را، همراه پسرانشان، به مدرسه فرستاده و هنوز نیز می فرستند. مشكل آنها این بود كه مدارس عموماً و دبیرستان‌های دخترانه آنروز خصوصاً، اعم از محیط و برنامه آموزشی و حتی كادر اداری و آموزشی، به نظر آنها، برای حضور فرزندان‌شان غیرقابل اعتماد بوده است و البته این نظر تا حد بسیار بالایی درست نیز بوده‌است. فراموش نكنیم كه این‌ها همان پدر و مادرهایی‌اند كه گاه برای یافتن مكانی مناسب و یا معلمی مورد اعتماد و خلاصه پیشرفت هر چه بهتر فرزندانشان حاضر شدند از آنچه دارند گذشته و حتی از شهر ودیار خویش كوچ كنند تا شاهد موفقیت جگرگوشه‌های خود باشند.
نكته دوم اینكه: اساساً نوع و ابزار تحقیقی كه در این زمینه به كار گرفته شده‌است، به هیچ وجه علمی نیست. برای آنكه در موارد این چنینی ، تحقیق باید با اجرای همزمان تست ها و آزمایش های پیشرفت تحصیلی در دو گروه آزمایشی و گواه ( مدارسی كه در آنجا این طرح پیاده می شود و نیز مدارسی كه در آن این طرح پیاده نمی شود ) به صورتی دقیق و كاملاً علمی و با كنترل دقیق عوامل دخیل و زیر نظر متخصصان امر صورت گیرد. سپس با استفاده از فرمول‌های ویژه آماری مربوطه و حذف تأثیر عوامل دخیل احتمالی ( كه در این مورد خاص بسیار هم زیاد است ) و ... نتایج مربوطه به دست آید. نتایج چنین تحقیقاتی تا حدی قابل قبول بوده ولی باز هم در همه جا قابل تعمیم نیست و بسیار با احتیاط باید صورت گیرد. البته محقق در این نوع مطالعات در حین اجرای آن در خلال تست، ممكن است به صورت شفاهی از دانش‌آموزان سؤالاتی نیز كرده تا در نتیجه گیری از این داده ها نیز استفاده ببرد.
نكته سوم اینكه: در بخشی از این مقاله آمده است: « طرح استتار، كه بنا به اقتضای اسم آن باید قبل از هر چیز فضا و ظاهر مدارس دخترانه به گونه‌ای استتار شود، در سال گذشته در برخی مدارس اجرا شده و قرار بر اجرای آن در كلیه مدارس می باشد». سؤال اینجا است كه آیا كالبد فیزیكی همه آن مدارس به اندازه كافی تغییر كرده و استتار شده است تا دختران جوان آن فضا را ، به قول نویسنده این گزارش، خانه دوم خویش دانسته و بتوانند آزادانه مقنعه‌های خود را در آورند؟ یقیناً صرف بیان فلسفه حجاب برای نسلی كه به طور ناجوانمردانه‌ای مورد هجمه دشمنان قسم خورده اسلام می باشد، و سپس رها كردن آنان در محیط هایی كه به اعتقاد طراحان این طرح هنوز برای چنین كاری آماده نشده است، عملی معقول و قرین به صواب نخواهد بود.


[1]. روان‌شناسی اختلافی، موریس دوبس و هانری پیرون،ترجمه محمدحسین سروری،نشر علمی، تهران، 1368،ص.197
[2]. اسس التربیه، دكترشبل بدران و دكتر فاروق محفوظ، نشر دارالمعرفه الجامعیه (مصر)، چاپ اول، 1993.

به علاوه سنت و سیره بزرگان ما در حفظ حریم زنان و دختران از نامحرمان چنین نبوده است. بانوی محترمی كه خود را مدیر اجرای این طرح معرفی كرده است و همه دست‌اندر كاران آن، باید از خود این سؤال بسیار ساده را بپرسندكه: آیا اجرای این طرح با این كیفیت یك نحوه بی‌مبالاتی در امر حجاب نمی باشد؟ زنان و دختران مسلمان و متدین ما تابحال از بزرگان و پیشوایان خود شنیده بودند كه باید تا حد ممكن از نزدیك شدن به لبه‌های پرتگاه سقوط به گناه پرهیز كنند، در حالی كه این طرح و متأسفانه بسیاری از برنامه‌های فرهنگی و هنری، درست بر خلاف این توصیه‌ها تهیه شده است. خانم محترم، زنان عفیف و دختران پاكدامن این سرزمین، كه شما را نیز یكی از آنان می دانیم، خود را مرید و شیعه آن بانوی بی‌بدیلی میدانند كه نه تنها هر لحظه در فكر برنامه‌ریزی برای فرار از دست احكام الهی به شیوه‌ها و بهانه‌های گوناگون نبود، بلكه اندام خویش را حتی از یك پیرمرد نامحرم نابینا، كه احتمالاً او نیز60-70 ساله بوده است، می‌پوشانید. بگذارید این صبغه عشق به خدا و سیره اهل بیت(علیهم السلام) و احكام الهی در بین مردم ما باقی بماند، كه در غیر این صورت هیچ چیز حتی تسخیر تمام هستی نیز به پشیزی نمی ارزد.
نكته چهارم اینكه: گفته شد: « این طرح پس از مطالعات زیاد ابتدا در دو منطقه آموزشی در تهران پیاده شده و چون با نظر سنجی‌ها برای مسئولان امر ثابت شده است كه دارای آثار مثبتی بوده است لذا قصد گسترش آن را در بقیه مدارس دخترانه و پسرانه دارند.». حال سؤال این جاست كه چرا این چنین تعمیم؟ كدام مركز از مراكز معتبر علمی این چنین تحقیقات و سپس این نوع تعمیم ها را قبول دارد؟ آیا اجرای این نوع طرح های بسیار حساس و با اهمیت از لحاظ ارزشی و فرهنگی، در برخی مدارس شهر تهران، كه در نوع خود در میان بقیه مدارس كشور از آماده‌ترین و پیشرفته‌ترین بوده و دارای امكانات بیشتر و سطح علمی و فرهنكی كاملاً متفاوتی نسبت به دیگر مدارس كشور می‌باشند، بر فرضی كه به قول خودشان با نظرسنجی های انجام گرفته آنرا موفق یافتند ، می‌تواند توجیهی منطقی برای تعمیم آن به تمام نقاط كشور باشد؟ حال آنكه این تعمیم‌ها، به دلیل آنچه در بالا گفته شد، نادرست و غلط است. چراكه اولاً شیوه مطالعه بر روی نتایج پیاده شدن طرح، غیر علمی است. ثانیاً مدارس مورد آزمایش، با مدارس دیگر كشور دارای تفاوت های بسیاری در زمینه های مختلف می باشد. از همه مهمتر آنكه در همین گزارش آمده‌است، « 68 درصد همان دانش آموزان دبیرستانی معتقدند كه اجرا ی این طرح در مدارس آنها در پیشرفت تحصیلی آنان هیچ تأثیر مثبتی نداشته است ». حال آنكه یكی از مهمترین اهداف این طرح «كمك به پیشرفت تحصیلی و جلوگیری از افت تحصیلی دانش آموزان بوده است ». كار مسؤلان تهیه، اجرا و سپس تعمیم نادرست این طرح ما را به یاد برخی فیلم‌سازانی می‌اندازد كه برای تهیه فیلم‌ها و سریال‌های بخصوص تلویزیونی، نگاه خود را به برخی شخصیت‌ها و خانواده‌های شهرهای بزرگ معطوف كرده و سپس فیلمی برای همه اقشار ملت تهیه دیده و البته انتظار آثار مثبتی نیز برای كارشان را دارند!
از خانم محترمی كه در این گزارش از وی با عنوان « مدیر كل امور زنان سازمان آموزش و پرورش تهران » یاد شده و سراسر بیانات خود را به آمار و ارقام ریز و درشت و درست و نادرست مطالعات و نظرسنجی ها پر كرده است، انتظار نمی رود چنین بی مطالعه و به سبك شانتاژهای ژورنالیستی ادعا كند كه: «سال‌هاست كه تنها رنگ پوشش دختران ایرانی در مدارس را رنگ های سیاه و سرمه‌ای تشكیل می‌دهد و ... .». حال آنكه سال هاست امر درست به عكس ادعای ایشان است. زیرا سالهاست دختران ما، حتی در دبیرستانها در پوشش خویش از رنگها و مدلهای متنوع و در بسیاری موارد شاد استفاده می كنند. كافی است این خانم محترم و بقیه مدعیان این تفكّر زحمت كشیده و به برخی از انواع همان مدارس و دبیرستان‌های دخترانه مورد نظر كه طرح مذكور در آنجا اجرای آزمایشی شده است، سری بزنند و به انواع لباس‌ها با مدل‌ها و رنگ های مختلف توجه كنند و بدانند كه دیگر در اثر استفاده از این نوع رنگها كسی « دچار كسالت، تاریكی و افسردگی روحی و كاهش فعالیت بدن و خواب » نخواهد شد.توجه به این نكته ضروری به نظر می‌رسد كه تقریباً تمام مطالبی كه در این گزارش ادعاها شده است بدون حتی كوچك‌ترین دلیل و مدركی ارائه شده است.
در آخر امیدوارم ما و همه كسانی كه به نحوی در هدایت نسل جوان امروز دخالت داریم تمام سعی و تلاش‌مان در این خلاصه نشودكه آنها را از بعضی مكروهات دور كرده مقدمات آلودگی آنها را به انواع محرمات فراهم كنیم. پس بیاییم بجای آنكه از بنیان‌گزاران كشف حجاب در مدارس باشیم، از مروجان فرهنگ ناب اسلامی از جمله حجاب كه میراث جاویدان اسلام عزیز و زهرای مرضیه ‌( سلام الله علیها ) است، باشیم.
اسدالله طوسی

http://www.andisheqom.com

چهارشنبه 30/9/1390 - 21:28
انتقادات و پيشنهادات
روزنامه ایران در شماره 2097 به بهانه بررسی كتاب «زنان موسیقی ایران از اسطوره تا امر» به معرفی و تبلیغ این كتاب پرداخته است. مطالب طرح شده در این روزنامه و كتاب مذكور، حساسیّت‌هایی را در نزد متدینان و دین‌ورزان جامعه برانگیخت و اعتراض مراجع تقلید را نیز در پی داشت. واكنش‌های اجتماعی هرچند بجا و بایسته است و هر چند اعتراض كمترین حقّ جامعه دینی ما است، امّا تحلیل مطالب یاد شده و بررسی نقاط انحرافی آن، و روشنگری در پیرامون آن وظیفه دیگری است كه باید انجام پذیرد؛ لذا مطالب ذیل در راستای همین مهم آورده شده است.
روزنامه ایران در «كارنامه زنان موسیقی ایران»، یكی از جالب‌ترین اشارات را در بخشی از كتاب «زنان موسیقی ایران از اسطوره تا امروز»، ذكر توجّه وافر حضرت رسول اكرم ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ و حضرت سكینه ـ سلام الله علیها ـ دختر امام حسین ـ علیه السّلام ـ به موسیقی و زنان موسیقی‌دان می‌شمارد، سپس می‌نویسد: «نگارنده اثر از حضرت محمد ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ به عنوان یكی از مستمعان خوش ذوق موسیقی زنان نام‌برده و هم‌چنین نام حضرت سكینه ـ سلام الله علیها ـ به عنوان معروف‌ترین حامی موسیقی در دوران خلافت امویان آورده شده است. ضمن آن‌كه ایشان به هنروری و ستایشگری شاعران بزرگِ روزگار خویش نیز شهره بوده است.»
[1] برای روشن ساختن زوایای تاریك این ادعاها، توجّه به نكات ذیل ضروری است:
1. درباره احكام و مسائل اسلامی، كار بدان آسانی نیست، كه با مشاهده هر سخنی سست، در هر كتابی بتوان به ابراز نظر پرداخت. اگر چنین بود جامعه علمی امّت اسلامی هیچگاه نیازمند نبود كه كسانی، عمر و جوانی خویش را صرف آموختن قواعد استنباط مسائل شرعی بكنند و در این باب به تخصّص دست یابند. دانش درایه و رجال در كنار آموخته‌های فراوان دیگری، كمك كار استنباط فقیهان است تا احادیث صحیح از ضعیف بازشناخته شود و روایت‌های ضعیف و مجهول، مورد استناد قرار نگیرند.
2. ابو حامد غزالی كه در «كیمیای سعادت» حتی بر آن است كه نباید صدای هاون كوبیدن زنان به گوش مردان نامحرم برسد،
[2] در كتاب احیاء علوم‌الدین حدیثی شگفت‌آور بدین مضمون نقل كرده است كه دو كنیز در حضور رسول اكرم ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ به نوازندگی مشغول بودند كه ابوبكر یا عمر وارد شده و آن دو را از این كار نهی كردند.[3] این‌كه حدیثی این گونه در زوایای كتابی هم‌چون احیاء العلوم و امثال آن باقی می‌ماند و در طی قرون مورد استفاده فقیهان و حدیث‌شناسان قرار نمی‌گیرد، بدین سبب است كه از خود حدیث، جعلی و كدب بودن آن آشكار است؛ زیرا اولاً حدیث،‌به اصطلاح فقهی، تزلزل متنی دارد و به صورت‌های گوناگون نقل شده است كه یكدیگر را تكذیب می‌كنند؛ بدین نحو كه در یك حدیث آمده كه عمر آمد و از خواندن آن دو كنیز نهی كرد و در روایتی دیگر شخص نهی كننده ابوبكر می‌باشد، علاوه بر اختلافات دیگری كه در نقل‌های مختلف حدیث وجود دارد.
ثانیاً در اسناد این احادیث اشخاصی چون زهری، عروه بن زبیر و ابوهریره به چشم می‌خورند كه زهری و عروه به تصریح ابن ابی الحدید از مخالفان علی ـ علیه السّلام ـ بوده و پیوسته از آن حضرت بدگوئی می‌كردند و در یك مورد امام سجاد ـ علیه السّلام ـ با آن برخورد داشته است.
[4] به علاوه این‌كه از طرفداران بنی امیّه بودند و حتّی زهری مدتی كارگزار آنان بود.[5] عروه بن زبیر نیز بنا به نقل ابن ابی الحدید از كسانی بوده كه از طرف معاویه پول گرفته و به نفع آنان حدیث جعل می‌كرده است[6] و شخصی چون ابوهریره نیز دروغ‌پردازی‌اش در نقل احادیث، شهره آفاق است و بدنامی او در زمان خودش به حدّی بوده است كه تعدادی از اصحاب پیامبر از جمله عبدالله بن عمر و عایشه هم او را به جعل حدیث متّهم می‌كردند و در مورد بعضی احادیث او می‌گفتند ما چنین حدیثی را از پیامبر نشنیده‌ایم طبیعی است كه این‌‌گونه راویان برای توجیه فساد حاكمان اموی، دست به جعل چنین احادیثی بزنند.[7]
ثالثاً طبق شهادت منابع معتبر، حرمت غنا در میان مسلمانان صدر اسلام امری پذیرفته شده و مورد قبول همه بوده است. در زمان ابوبكر، غنا به عنوان یكی از «ملاهی» اكیداً ممنوع بود؛ در تاریخ طبری آمده است كه مجازات دو دختر خواننده به نام‌های ثبجه الحضرمیه و هند بنت یامین، بریدن دست‌ها و كشیدن دندان‌هایشان بوده است.
[8] عمر هم از این لحاظ با ابوبكر فرق چندانی نداشت و همواره موسیقی‌دانان و خوانندگان را مورد عتاب قرار می‌داد؛ در عقد الفرید آمده است كه دو نفر از اشراف قریش آواز می‌خواندند كه عمر با خطاب «انتما كحماری العبادیّ» با آنها برخورد می‌كند و با تشبیه صدای آن دو به الا‌غ، آنها را از این كار منع می‌كند.[9]
ابن خلدون با اطمینان تمام می‌گوید: «در آغاز ظهور اسلام، هر چیزی كه در فضای تعلیمات قرآن موجود نبود، تحقیر می‌شد و آواز و رقص و... در چنین شرائطی شدیداً ممنوع بود.»
[10]
رابعاً: علاوه بر اجماع شیعه بر حرمت غنا، بزرگان علمای اهل سنت نیز در ذیل تفسیر آیه «لهو الحدیث» منظور از لهو الحدیث را، غنا معرّفی كرده‌اند.
[11] و از وجود مبارك پیامبر نقل كرده‌اند كه ایشان فرموده‌اند: «استماع صوت الملاهی معصیه و الجلوس علیها فسق و التلذّد بها من الكفر».[12] گوش فرا دادن به صدای لهوی گناه است و نشستن در مجلس آن فسق و لذت بردن از آن كفر می‌باشد.
3. در مورد اتّهام وارده به جناب سكینه دختر امام حسین ـ علیه السّلام ـ باید گفت كه آن بزرگوار از عقلی وافر و هوشی سرشار و نظری صائب برخوردار بود، فصیح سخن می‌گفت، از شعر و ادب بهره‌ای كافی داشت و فضلش زبان‌زد عام و خاصّ بود. از آنجا كه الاغانی ـ نام كتاب ابوالفرج اصفهانی ـ جمع اغنیه به معنی غناء است، نویسنده به غلط پنداشته است كه این كتاب تنها به بحث موسیقی و غنا پرداخته است و هر كسی كه در این كتاب نام برده شود حتماً‌ با موسیقی و غنا در ارتباط است. در حالی 2كه موضوع این كتاب تنها موسیقی و غنا نیست، بلكه ابوالفرج اصفهانی در این كتاب به شعر و شاعران و تاریخ زندگی آنها نیز پرداخته است و ذكر نام جناب سكینه ـ سلام الله علیها ـ در این كتاب، از این جهت است كه ایشان شخصی شعرشناس و ادیبی چیره دست بوده‌اند و شاعران از علم و آگاهی او بهره‌‌مند می‌شدند. در این كتاب هیچ گزارشی از حمایت سكینه ـ سلام الله علیها ـ از موسیقی نمی‌یابیم. ابوالفرج اصفهانی در اغانی می‌نویسد: جناب سكینه به خاطر نبوغ علمی و ادبی كه داشت، در میان شاعران نامدار، بر كرسی قضاوت می‌نشست و شعر شاعران را ارزیابی می‌نمود و آنها را راهنمایی می‌كرد. هم‌چنین در این كتاب آمده است كه او در پشت پرده می‌نشست و شاعران اشعار خود را بر او عرضه می‌كردند.
[13]
امید است همه نویسندگان این مرز و بوم، قلم جز به تحقیق نرانند و همیشه این جمله حكیمانه خواجه عبدالله انصاری را به یاد داشته باشند كه گفت: «سخن گفتن جنایت است، تحقیق آن را مباح كند.»

[1] . روزنامه ایران، شماره 2097، 27/1/81، ص 12.
[2] . غزالی، ابوحامد، كیمیای سعادت.
[3] . غزالی ابوحامد، احیاء علوم‌الدین، دارالكتاب العربی، بیروت، ج 2، ص 142.
[4] . ابن ابی الحدید، شرح نهج‌البلاغه، دارالكتب الاسلامیه، قم، ج 4، ص 102.
[5] . ابن سعد: الطبقات الكبری، دار صادر، بیروت، ج 7، ص 474.
[6] . ابن ابی الحدید، همان، ج 4، ص 63.
[7] . عسقلانی، ابن حجر، الاصابه، دارالكتاب العربی، بیروت، ج 4، ص 207. غزالی، ابو حامد، احیاء علوم الدین، دار الكتاب العربی، بیروت ج 2، ص 152.
[8] . جوادی، غلامرضا، تاریخ موسیقی ایران، انتشارات هنری، تهران 1380، ج 1، ص 133.
[9] . اندلسی، ابن عبد ربه، عقدالفرید، داراحیاء التراث العربی، بیروت، 1409 هـ ق، چ 1، ج 6، ص 11.
[10] . ابن خلدون، مقدّمه، (ترجمه پروین گنابادی) انتشارات علمی فرهنگی، چاپ چهارم، تهران 1362، ج 2، ص 853.
[11] . عقد الفرید، همان، ص 16، قرطبی، تفسیر سوره لقمان، آیه 6.
[12] . المغربی، محمد عرفه، مجالس الادب و الغنا، فصل موسیقی بعد از اسلام.
[13] . اصفهانی، ابوالفرج، الاغانی، داراحیاء التراث العربی، بیروت، بی‌تا، ج 16، ص 163، 170 و 171.
غلامحسن محرمی
http://www.andisheqom.com
دوشنبه 28/9/1390 - 17:51
انتقادات و پيشنهادات
بدیهی است هر جامعه‌ای دچار برخی اشكالات و نابسامانی‌ها است و وظیفه فرهیختگان جامعه است كه پس از درك صحیح و واقع‌بینانه از معضلات، آن را ریشه‌یابی كرده و چاره‌اندیشی كنند و در صدد اصلاح برآیند؛ یكی از مسائلی كه جامعه دچار كاستی است مسئله حقوقی زن در خانواده و اجتماع است كه بیشتر ناشی از بستر فرهنگی و عدم اجرای قوانین بوده در مواردی نیازمند وضع و یا اصلاح قانونِ موجود براساس حقوق اسلامی است.
با ذكر این مقدمه به بازخوانی مقاله «شوهركشی»
[1] می‌پردازیم؛ نویسنده در پی ذكر 10 قتل كه به وسیله زنان انجام گرفت نیم نگاهی نمودند به برخی از دلایل قانونی كه به این آسیب اجتماعی دامن می‌زنند و به این نتیجه رسیدند كه «عدم حق طلاق زن» از عوامل مؤثر در وقوع این جرایم است و همچنین از ازدواج اجباری و سوءرفتار مردان با همسر و فرزندان یاد كرده و با كمال تأسف ادامه می‌دهد: «زیاد هم غیر طبیعی نیست زنی كه به دلیل داشتن رابطه نامشروع در معرض سنگ‌سار شدن است و به آسانی نیز نمی‌تواند طلاق بگیرد به فكر كشتن شوهر خود بیفتد».[2]
در این نوشتار به اختصار به بررسی موارد مذكور و تحلیل دقیق و آماری این نوشتار مجرمانه می‌پردازیم:
1. در «همسركُشی» از اطاله طلاق به عنوان یكی از عوامل مؤثر در قتل‌ها یاد كرده و می‌آورد:
«اگر زن هم در مقام انسان حق دارد وقتی از شوهرش متنفّر شد یا دیگر هیچ احساسی به او نداشت، بتواند بدون له شدن زیر تشریفات خرد‌كننده دادرسی و به همان راحتی مرد طلاق بگیرد، اگر نقش زن در به دست آمدن ثروت خانواده در سال‌های زندگی مشترك هنگام طلاق محاسبه می‌شد و... شاید بعضی از این زنان طلاق را به جای قتل انتخاب می‌كردند»
[3]
امروز مردان نیز نمی‌توانند به راحتی و به ادعای بی‌میلی و یا دلایل واهی دیگر، زنان را طلاق دهند و به قول شما باید همان روند فرساینده را طی كنند، براساس این نوشته، آیا مردان نمی‌توانند در صورت مشكل، همانند این زنان عمل نمایند؟!!
علاوه بر آن بر اساس قوانین مصوّب نقش زن در تولید ثروت خانواده محاسبه می‌گردد.
2. در اسلام علی‌رغم تأكیدات فراوان بر مبغوضیت طلاق، آن را تحریم ننموده است، زیرا گاهی شرائط زندگی و رفتار زوجین به نقطه‌ای می‌رسد كه جز جدایی، راه دیگری باقی نمی‌ماند؛ امّا دلیل حق طلاق مرد ریشه در روانشناسی زن ومرد و نقش هر یك در زندگی زناشویی و تشكل خانواده دارد؛ طلاق پایان ازدواج است و تابع همان قوانینی كه در به هم رسیدن آن دو جاری است. در ازدواج، مرد خواهان، اقدام‌كننده و جلوه نیاز است و زن عرضه‌كننده و جلوه ناز است؛ احساسات، مرد را برای در اختیار گرفتن شخص زن و زن را برای در اختیار گرفتن قلبِ مرد قرار داده است. طبیعت خانواده را براساس مركزیت جنسِ ظریف‌تر و گردش جنس خشن‌تر به گِرد او قرار داده حق طلاق مرد، ناشی از نقش خاص مرد در مسأله عشق و ازدواج است، نه از مالكیت و سلطه او؛ اگر زن به عللی از مقام محبوبیت سقوط كرد و محبت مرد نسبت به او خاموش شد پایه در ركن خانواده خراب شده و این اجتماع قابل دوام نیست و اجبار قانونی فایده ندارد، از نظر اسلام منتهای اهانت برای یك زن این است كه مرد بگوید تو را دوست ندارم آن‌گاه قانون بخواهد به اجبار مرد را به زندگی با او وادار كند.
حال اگر این وضعیّت از طرف زن پدید آید آیا حیات خانوادگی از میان نرفته است؟ درست است كه حیات زندگی بسته به زن و مرد است، امّا تفاوت روان‌شناسی زن و مرد در قانون جدایی نیز مؤثر می‌باشد، از آنجا كه زن پاسخ‌دهنده علائقِ مرد است و علاقه و محبتِ اصیل زن همان است كه به صورت عكس‌العمل به علاقه و اقدامِ مرد به وجود می‌آید، از این رو علاقه زنان ناشی از اظهارِ توجه مردان و ابراز علاقه آنها است و یا از تصورات ذهنی این امر نشأت می‌گیرد، زن از آنجا كه مرد را عاشق و شیفته خود می‌بیند به او دلبسته می‌شود پس وجود مرد و علاقه او كلید این محبت طرفینی است، علاقه و وفاداری مرد علاقه وفاداری زن را به وجود می‌‌آورد، همیشه بی‌وفایی زنان عكس‌العمل بی‌وفایی مردان است مگر در افرادی كه فساد رخنه كرده باشد.
بی‌وفایی مرد زن را دلسرد می‌كند برخلاف زن كه بی‌علاقگی اگر از او شروع شود تأثیری در علاقه مرد ندارد؛ بلكه احیاناً آن را تیزتر می‌كند، مرد به دنبال حفظ و حراست از این گوهر است. سردی زن مرگ ازدواج نیست بلكه آن را به صورت بیمای درمی‌آورد كه امید بهبودی می‌رود. مرد عاقلی می‌تواند با امتناع از جدای و ابراز علاقه آن را درمان كند، این اظهار نیاز از طرف مرد اهانت به او نیست بلكه در راستای نقش طبیعیِ مرد به عنوان خواهان است، ولی برای زن اهانت و غیر قابل تحمل است كه برای حفظ حامی و دلباخته از دست رفته خود به زور و اجبار قانونی ـ كه فایده‌ای هم ندارد ـ متوسل شود.
علاوه بر آن‌كه نقش پررنگ احساسات زن را در تصمیم‌گیری‌ها و رفتار او نباید فراموش كرد همان‌طور كه در آماری كه در ذیل نقل می‌گردد شاهدی بر این مدعاست كه تقاضای طلاق بالا می‌رود.
البتّه صورت فساد اخلاقی زن و ستمگری مرد از قانون ذكر شده مستثنی است، اسلام اجازه نمی‌دهد مرد در عین بدرفتای با زن او را حبس كرده و از طلاق امتناع ورزد بلكه در این صورت زن با مراجعه به حاكم شرع تقاضای طلاق می‌نماید.
[4]
علاوه بر آن‌كه زن می‌تواند با شرط ضمن عقد ازدواج در موارد معینی كه مدّنظر اوست وكیل در طلاق شود و در آن موارد حق طلاق پیدا می‌نماید، با این راه حلّ ساده این راه قانونی نیز برای زنان گشوده می‌شود به پیرو این امر براساس آمار منتشره از سوی دادگستری تهران د رطی 8 ماه اول سال 1380، 8374 حكم طلاق به تقاضای زن صارد شد در حالی كه 3436 حكم طلاق به تقاضای مرد صادر گردید.
3. در مقاله مذكور سعی شده در توجیه و ریشه‌یابی قتل‌ها از عدم حق طلاق زن به عنوانِ یكی از عوالم مؤثر یاد نموده و تسریع در این امر را پیشنهاد می‌نماید، ‌در حالی كه از نظر همه جامعه‌شناسان و كارشناسان عدم اجتماعی طلاق مذموم و ناپسند بوده و خود سبب بروز مشكلات مختلف فردی و اجتماعی می‌گردد و به ویژه در «فرزندان» طلاق آثار بسیار مخربی بر جای می‌گذارد. به عنوان مثال براساس مطالعات انجام شده در آمریكا بر 1400 خانواده طلاق و 2500 كودك قربانی طلاق، این كودكان بیش از سایرین دچار مشكلات روحی روانی و اجتماعی می‌شوند، و 20 تا 25 درصد از آنها دچار افسردگی شده و بدون مسئولیت بار می‌آیند».
[5] لذا قضات محترم به دنبال این هستند كه از طلاق‌های احساسی و ناشی از عصبانیت‌ و تصمیم‌های زودگذر جلوگیری كنند و زن و مرد را به زندگی مشترك تشویق نمایند.
4. با نگاهی دقیق و آماری به قتل‌های مذكور می‌توان به خوبی دریافت كه در بیش از نیمی از آنها فساد اخلاقی عامل اصلی دلسردی و اختلاف و در نهایت سبب وقوع جرم است،
در نوشتار مذكور به جای ریشه‌یابی جرایم به دنبال پیش‌فرض‌های ذهنی رفته است و به این بهانه در صدد القاء نگاه فمینیستی به خواننده می‌باشد؛ بر اساس آنچه در این نوشتار درج شده: در قتل نافرجام رابطه پیش از ازدواج سبب این كار شده بود كه به قول ویل دورانت: «فساد پس از ازدواج بیشتر محصول عادات پیش از ازدواج است».
[6]
در دو قتل دیگر نیز زن با همكاری مرد جوان دیگری نقشه قتل شوهر را می‌كشد و در یكی از آنها با قاتل ازدواج می‌كند.
در دو مورد دیگر مرد مبتلی به فساد اخلاقی شده و یا به سبب اعتیاد، زن را به این ورطه كشانید. اگر به قول نویسنده این مقاله مردی كه قصد ازدواج مجدّد نمود و «در زناشویی خود خیانت كرد»
[7] را نیز اضافه كنیم باز همین عامل زمینه‌ساز قتل شوهر گردید؛ تا اینجا 60 درصد از موارد ریشه در فساد اخلاقی داشته است، و در یك مورد دیگر نیز، زن جوان متهم به قتل همسر 27 ساله‌اش شده و چگونگی قتل و علت آن در پرده ابهام باقی مانده است.
در دو قتل دیگر بدرفتاری مرد و دوری او از اصول اخلاقی و آئین اسلامی عامل وقوع جرم شده است كه در این صورت زن با رجوع به حاكم حق درخواست طلاق دارد.
چرا در این موارد به جای ریشه‌یابی دقیق به دنبال راه حل سطحی «طلاق» برویم؟
چرا به جای آن‌كه سرچشمه فساد و انحراف را شناسایی كرده، بگذاریم كانون خانواده متزلزل شده و به از هم پاشیدگی آن سرعت دو چندان دهیم؛ بیائیم به جای بحث طلاق در پی عوامی باشیم كه سبب دلسردی زن و شوهر و رخنه فساد در خانواده شده است و با پیش‌گیری از آن ریشه اختلاف را بخشكانیم تا دیگر نیازی به طلاق نباشد، بیائیم به روابط و دوستی‌های قبل از ازدواج اعتراض داشته باشیم و به دختران جوان بیاموزیم، این است سرانجام روابط و فساد، باید از روند رو به گسترش روابط آزاد و اختلال‌های بی‌حدّ و مرز زن و مرد نگران بود، زیرا در چند سال اخیر با این‌كه استقلال فردی دختر و پسر در ازدواج بیشتر شده، آمار طلاق بالا رفته است، باید دید ازدواج‌های خیابانی و احساسی به چه مقدار در این قتل‌ها نقش داشته است؟
در پایان یادآور می‌شویم كه هیچ شخص منصف و خردورزی نمی‌پذیرد كه افراد به صرف بروز مشكلاتی دست به قتل زده و برای پنهان ماندن روابط نامشروعِ خود، حق حیات را از همسرش بگیرد، باید این رفتار را در جای دیگری غیر از قوانین ریشه یابی كرد و بر ابعاد روحی و روانی و بر بافت فرهنگی و تربیت او نظر انداخت، چه بسیار زنانی كه در كوران حوادث پایداری كردند و خویشتن‌داری خود را از دست ندادند، جز این است كه تمسك به تقوا و ایمان و آئین اسلامی آنها را پایدار و مقاوم كرده است، بدون شك گسترش فضائل اخلاقی و رعایت مرزهای دینی سبب سلامت جامعه و افراد می‌شود.

[1] . ماهنامه زنان، شماره 86، ص 9 تا 12.
[2] . همان، ص 10.
[3] . همان، ص 9.
[4] . مطهری، مرتضی، نظام حقوق زن در خانواده، چاپ 27، صدرا قم، 1378، ص 245 تا 253 و 267 و 275.
[5] . زن روز بهمن، ش 1837، ص 42.
[6] . ویل دورانت لذات فلسفه، ترجمه عباس زریاب، چاپ 8، نشر دانشجوئی، تهران 1373، ص 94.
[7] . مجله زنان، 86، ص 11.
ابوالقاسم مقیمی حاجی
http://www.andisheqom.com
دوشنبه 28/9/1390 - 17:40
انتقادات و پيشنهادات
«هر انقلابی، هر تمدّنی و هر فرهنگی تا در قالب هنر ریخته نشود شاخص نفوذ و گسترش ندراد»[1] و «هنر اسلامی آن چیزی است كه در آن عنصر سازنده‌ای از اندیشه اسلامی وجود داشته باشد».[2] هنر حقیقی و مدرن هنری است كه در هدایت افراد به سوی كمال و شكوفا شدن ظرفیت‌های معنوی انسان موفق باشد. چنین هنری متحوّل كننده انگاره‌ها و در بردارنده آموزه‌ها است؛ بعد از انقلاب جامعه هنری تكانی به خود داده و گام‌هایی برداشته شد امّا به نظر می‌رسد نیازمند خانه‌تكانی جدیدی است كه یكی از آن‌ها عرصه موسیقی است كه تا چند سالی بعد از انقلاب تلاش‌هایی درخور تقدیر انجام پذیرفت. امّا امروزه باید از ارتجاعی زیانبار ترسید، از رجعتی به سبك‌ها و متدهای تقلیدی از فرهنگ بیگانه و از رجعتی به سوی فراگیر شدن موسیقی و تطهیر آن از آثار مخرّب روحی و معنوی دیده می‌شود علی‌رغم آن‌كه مقام معظم رهبری در پاسخ به پرسش پیرامون ترویج و آموزش موسیقی فرمودند: «آموزش موسیقی و نوازندگی به نونهالان و نوجوانان موجب انحراف آنان و مترتّب مفاسد است و جایز نیست به طور كلّی ترویج موسیقی با اهداف عالیه نظام اسلامی منافات دارد. مسئولین فرهنگی مجاز نیستند سلیقه شخصی خود را به اسم نشر فرهنگ و معارف در آموزش و پرورش نوجوانان به كار گیرند.»[3] با ذكر این مقدّمه به تأثیر موسیقی در روح و روان و حكم تك‌خوانی زن می‌پردازیم كه گفته شده: «تك‌خوانی زن و مرد جایز است مگر این‌كه...» و «در میان خوانندگان زن از قدیم و جدید هستند كسانی كه با رعایت این جهات (ضوابط دینی) به گونه‌ای سنگین و وزین می‌خوانند و شنیدن آن حرمت شرعی ندارد چون خانم..»[4] و یا گفته شده: «در قرآن و فقه موسیقی حرام نیست»[5] و یا دیگری ضوابط رایج دینی را «باورهای مخدوش سنتی و شخصی و مغرضانه فقهی»[6] معرفی می‌كند و در قبال آن «موسیقی را هنر آسمانی» می‌داند كه «فرهنگ و تمدن بشری بدون آن ناقص است» و «ریشه در تاریخ كشور ما دارد».[7]
درست است كه لذّت و احساس خوشی كه معلول شنیدن موسیقی است با تاریخ بشری دوشادوش و در جوامع مختلف وجود داشته و بشر همواره این طبیعت‌گرایی را كه ناشی از لذّت او بوده همیشه به همراه داشته است امّا باید دید این لذّت چیزی از واقعیّت مطلوب آدمی می‌كاهد و سبب تخدیر روانی اوست یا بر آن افزوده و موجب رشد و تعالی او می‌گردد؟
1. موسیقی، روح و روان و علم پزشكی
انسان با ابزار مختلف آهنگی می‌سازد كه گاه می‌خنداند و زمانی می‌گریاند، گاهی به حدّ افراط نیروی نشاط را در آدمی تحریك می‌كند و زمانی سخت او را به دیار غم و اندوه می‌فرستد. بزرگ‌ترین هنر موسیقی این است كه ما را خواسته و ناخواسته به سفری در دنیای ذهنی و خیالی دعوت می‌كند و بر ایمان سایه‌ای ساخته و آن را بالا می‌برد و بعد از پایان موسیقی خود را در یك سرازیری احساس می‌كنیم و سرانجام خود را سرگردان و متحیّر و لبریز از احساساتی كه به طور مصنوعی تحریك شده رها می‌شود و او می‌ماند و انبوهی از احساسات تخلیه نشده كه نه می‌تواند از آن دنیای خیالی دل كنده و نه با زندگی واقعی كنار آید، با تكرار این صحنه‌ها و اعتیاد به موسیقی چیزی جز تخدیر روح و روان حاصل نمی‌شود،
[8] همچنان‌كه امام راحل می‌فرماید: «از جمله چیزهایی كه مغز جوان‌ها را تخدیر می‌كند موسیقی است.... انسان را از جدیّت بیرون می‌برد.. یك جوانی كه عادت كرده روزی چند ساعت را با موسیقی سروكار داشته باشد.. از مسائل جدّی به كلّی غافل می‌شود.»[9]
اگر موسیقی آنچنان‌كه عاشقان دلباخته‌اش می‌گویند حقیقتاً روح انسان را تصفیه می‌نمود چرا با شیوع آن به اعتراف پزشكان مربوطه انواع بیماری‌های روانی و غیر آن شایع شده است؟ امروزه علم پزشكی اذعان می‌دارد ـ علی‌رغم اثرات مختلفی كه در تبلیغ آن بیان می‌شود ـ موسیقی با نواهای حزن‌انگیز و نشاط‌انگیز نظم حیاتی بدن و تعادل دو قسمت از اعصاب (سمپاتیك و پاراسمپاتیك) را كه سبب تنظیم جذب و دفع و هضم و ضربات قلب و فشار خون است برهم می‌زند و سبب ضعف اعصاب می‌شود و از دیگر مضرات آن اختلالت دماغی، هیجانات روحی، جنون، ضعف حس شنوایی و سلب اراده و كوتاهی عمر و چه بسا عامل جنایت و خودكشی و تهییج شهوت شده است.
[10]
2. موسیقی و تك‌خوانی زن از منظر دینی
اسلام آن قسم از موسیقی كه سبب «بیكارگی، ابتذال، بی‌حالی و واخوردگی از واقعیت‌های زندگی و گناه و شهوت‌رانی است»
[11] را حرام شمرده، موسیقی اگر انسان را از جدیّت و «از معنویت از خدا و ذكر غافل كند، موسیقی حرام است».[12] اسلام می‌خواهد انسان از جدیت بیرون نرفته و در مقابل هیجانات خود را پا در هوا نبیند و اندیشه و تعقّل او ضعیف نشود.[13] لذا در قرآن[14] از این دست موسیقی نهی شده و در احادیث متعدّدی آمده است: «اولین كسی كه مرتكب غنا شده و نواختن آغاز نمود شیطان بود»[15] و از مضرّات آن «ظهور نفاق» و «قساوت قلب» و «گسترش بی‌حیایی و فساد اخلاقی». و «محرومیّت از رحمت الهی» و...[16] یاد شده است.
آوازخوانی نیز اگر شاخص‌های مذكور را داشته باشد و نوع خواندن و یا از لحاظ مضمون، انسان را از حالت عادی خارج كند و مطرب و لهوی باشد حرام است و به تصریح مقام معطم رهبری
[17] و سایر مراجع صرف پخش آن از صدا و سیما و یا به واسطه وزارت ارشاد موجب حلیّت نمی‌شود بلكه شونده باید تشخیص دهد كه در عرف مردم این موسیقی و خوانندگی مناسب با مجالس لهو لعب نیست، البتّه گاهی چنان بی‌مبالاتی صورت گرفته كه تندترین موسیقی‌ها را هم حلال شمرده كه اگر چنین باشد دیگر مصداقی برای موسیقی مطرب باقی نمی‌ماند!!
امّا آوازخوانی زنان: عدّه‌ای از فقهاء آوازخوانی غنایی زن را برای زنان در مجلس شب زفاف عروسی جایز می‌دانند به شرط این‌كه نامحرم صدای آن‌ها را نشنود و همراه با نوازندگی مطرب با آلات موسیقی بنا شد زیرا موسیقی مطرب در همه موارد حرام است،
[18] هر چند مرحوم آیت الله اراكی و آیت الله سیستانی بنابر احتیاط واجب غنا در مجالس عروسی را هم جایز نمی‌شمرند و آیت الله مكارم شیرازی نیز آن را جایز نمی‌دانند امّا حكم تك‌خوانی زن نیز میان مراجع عظام اختلافی است كه عدّه‌ای از آنان حكم به حرمت تك‌‌خوانی غیر غنایی زن كرده‌اند لذا بیان حكم به جواز به صورت نظر عام دینی صحیح نمی‌باشد و ترویج و چاپ آن به این صورت برخلاف رسالت مطبوعاتی است و افراد باید در این‌باره به مرجع تقلید خود رجوع نمایند.
برای روشن شدن مسئله درذیل استفتاءاتی را از برخی از مراجع بزرگوار كه در دست‌رس بوده را نقل می‌كنیم:
مرحوم آیت الله اراكی و مرحوم آیت الله گلپایگانی: «تك‌خوانی موسیقی‌های غیر مطرب توسط زن مانند سرودها در صورتی كه نامحرم صدای آن‌ها را بشنود جایز نیست».
[19]
آیت الله مكارم شیرازی: «گوش دادن به سرودهایی كه یك زن تك‌خوانی كرده حرام است».
[20]
آیت الله فاضل لنكرانی: «تك‌خوانی موسیقی‌های مطرب توسط زن مانند سرودها در صورتی كه نامحرم صدای آنان را بشنود جایز نیست.»
[21] و آیت الله تبریزی: «تك‌خوانی زن اگر غنایی باشد را حرام نموده است».[22]
مقام معظّم رهبری: «مجرد صوت زن نامحرم حرام نیست و استماع صدای زن فی نفسه منعی ندارد، ولی اگر به ملاحظه وضع خاصی خواننده در حال خواندن یا وضع خاص مجلس و محل خوانندگی یا به ملاحظه مضامین موضوعی كه خوانده می‌شود از مصادق مطرب لهوی به حساب آید و یا مستلزم مفاسدی باشد جایز نیست».
[23]
در نتیجه اولاً عدّه‌ای از مراجع آن را در همه موارد حرام دانسته و برخی حرمت را مشروط به مطرب و غنایی بودن نموده‌اند و هر فردی باید به تقلید از مرجع خود عمل و طرح این مسئله به صورت نظر عام دینی كه توسط ایشان صورت گرفته صحیح نمی‌باشد. ثانیاً در صورتی هم كه موسیقی مباح باشد با توجّه به آموزه‌های دینی و علمی هیچ دلیل بر ترویج و تبلیغ گسترده آن وجود ندارد، این نوشتار را با كلامی از امام راحل به پایان می‌بریم:
«نباید دستگاه تلویزیون جوری باشد كه 10 ساعت موسیقی بخواند.... این عذر نیست كه اگر موسیقی بنابراین شد در رادیو آن‌ها می‌روند از جای دیگری موسیقی می‌گیرند، حال اگر از جای دیگر می‌گیرند ما باید به آن‌ها موسیقی بدهیم، این خیانت است»
[24]
به امید آن روز كه همه هنرمندان و مسئولین فرهنگی با توجّه به تعالیم دینی راه سعادت و اعتدال را پیموده و سعادت خود و جامعه را رقم زنند.

[1] . مقام معظم رهبری، 27 / 9 / 65 دومین كنگره شعر و ادب ـ جهاد دانشگاهی (كتاب هنر، چ اوّل، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران 1367)، ص 10.
[2] . مقام معظم رهبری، 16 / 11 / 60 دیدار با واحد فرهنگی روزنامه جمهوری، كتاب هنر، ص 15.
[3] . استفتاءات، رجوع شود به كتاب انسان، غنا، موسیقی، احمد شرفخانی خویی، (چ اوّل، انتشارات مشهور قم، 1380)، ص 104.
[4] . آقای موسوی تبریزی، حیات‌نو، 26 / 8 / 80، ص 4 و سینما جهان 22 آبان.
[5] . آقای محمد موسوی، اطلاعات، 30 / 8 / 80، ص 7 و صدای عدالت 29 / 8 / 80، ص 16.
[6] . آقای جعفری، نشریه زنان، شماره 80، مهر 1380 ص 32.
[7] . هنگامه اخوان، حیات نو، 26 / 8 / 80، ص 4، ایشان نیز خواستار آزادی زنان در آوازخوانی تحت شرایط خاص و كنترل شده گردید.
[8] . شهید مطهری، مرتضی، تعلیم و تربیت در اسلام (چ دهم، انتشارات الزهراء تهران 1366)، ص 44 و 45 و همچنین علامه جعفری در كتاب مبانی فقهی، روانی موسیقی ـ رجوع شود به كتاب (انسان غنا، موسیقی، ص 60 تا 65.
[9] . صحیفه نور، ج 8، ص 197 تا 201، همچنین ج 9، ص 155.
[10] . رجوع شود به كتاب (انسان، غنا، موسیقی)، ص 81، 85 و همچنین نوری، محمد اسماعیل، موسیقی از دیدگاه اسلام (انتشارات آزادی بی‌تا)، ص 140 و همچنین كتاب تأثیر موسیقی بر روان و اعصاب، ص 38.
[11] . مقام معظّم رهبری، دهه فجر 77 در دیدار با جوانان، روزنامه جمهوری اسلامی، 18 بهمن، 1377.
[12] . همان.
[13] . شهید مطهری، تعلیم و تربیت در اسلام، ص 44.
[14] . سوره حج، آیه 30 و سوره لقمان، آیه 6.
[15] . حرّ عاملی، وسائل‌الشیعه، ج 12 (نشر كتابفروشی اسلامیه تهران)، ص 231.
[16] . همان، ج 12، ص 231 و 232 و 235 و همچنین محمد ری‌شهری، میزان الحكمه، ج 7 (چ اوّل، دفتر تبلیغات اسلامی قم، 1362)، ص 305 تا 307.
[17] . انسان، غنا، موسیقی، بخش استفتائات.
[18] . مرحوم امام راحل ، مقام معظّم رهبری، آقای گلپایگانی، آقای فاضل لنكرانی و آقای تبریزی، (كتاب انسان، غنا، موسیقی)، ص 91 تا 140، استفتاءات.
[19] . انسان، غنا، موسیقی، ص 113 و 118 همچنین احكام روابط زن و مرد و مسائل اجتماعی آنان، مركز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، ص 215.
[20] . همان، ص 147.
[21] . همان، ص 127.
[22] . همان، ص 139، نظرات مراجع از توضیح‌المسائل و یا استفتاء درج شده است.
[23] . همان، ص 102.
[24] . صحیفه نور، ج 8، ص 197 تا 201 همچنین ج 12، ص 104.

http://www.andisheqom.com

ابوالقاسم مقیمی حاجی

شنبه 26/9/1390 - 20:55
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته