چه کسی میداند که تو در حسرت یک روزنه در فردایی؟
پیله ات را بگشا تو به اندازه یک پروانه زیبایی.
سبب ساز سکوت مبهمت کیست؟
برایش صادقانه می نویسم
برای آنکه باید باشد و نیست....
گناهی ندارم ولی قسمت اینه
که چشمای کورم به راهت بشینه
برای دل من واسه جسم خستم
منی که غرور رو تو چشمات شکستم
سر از کاره چشمات کسی در نیاورد
که هرکی تورو خواست یه روزی بد آورد
برای دل من واسه جسم خستم
منی که غرور رو تو چشمات شکستم
واسه من که برعکس کار زمونه
یکی نیست که قدر دلم رو بدونه
گناهی ندارم ولی قسمت اینه
که چشمای کورم به راهت بشینه
کسی خبر نداره شدی یه بی ستاره
یه عمره که عشق من سر به سرت میزاره
هر روز و شب همیشه میشینی پشت شیشه
به فکر اینم چرا دلت عاشق نمی شه
شب شوم رفتن تو توی گریه ها نشستم
ندارم امید موندن دل به دیدار تو بستم
حالا منتظر به راهت غم من شده نگاهت
وقتی بی هویتم من توی خاطرات راهت
چی شده یاده تو رفته رنگ بارونی چشمام
دیگه سخته گریه من وقت این نیاز غمهام
بعد تو نشسته خونه توی تنهایی و غربت
حالا که نداشتن تو شده آوازه ی حسرت
نخواستم با غم بسازی نخواستم هیچی نگی
نخواستم درد دلت رو دیگه با هیچکی نگی آخه عشق اجباری نیست
تو زندونه من نمون حالا که فکر رفتنی دیگه از موندن نخون
تا دیدم می خوای بری دلم راتو سد نکرد
برو فردا مال تو دیگه اینجا بر نگرد
بدون من بعد من دلت رو هر جا جا نذار
غم با من بودن و تو ممبعد یادت نیار
افسوس
افسوس واسه تو ای دل ساده که حتی تک تکه خنده هاتم گله داره
افسوس واسه تو ای دل ساده که چشمهای تو هر لحظه ای گریه داره
افسوس واسه تو ای دل ساده که هر کسی واست عقده ای فرستاده
افسوس واسه تو ای دل ساده که تو هفت تا آسمون نداری یه ستاره
حیدربابا ، گوْن دالووى داغلاسین !
اوْزوْن گوْلسوْن ، بولاخلارون آغلاسین !
اوشاخلارون بیر دسته گوْل باغلاسین !
یئل گلنده ، وئر گتیرسین بویانا
بلکه منیم یاتمیش بختیم اوْیانا
حیدربابا ، سنوْن اوْزوْن آغ اوْلسون !
دؤرت بیر یانون بولاغ اوْلسون باغ اوْلسون !
بیزدن سوْرا سنوْن باشون ساغ اوْلسون !
دوْنیا قضوْ-قدر ، اؤلوْم-ایتیمدى
دوْنیا بوْیى اوْغولسوزدى ، یئتیمدى
حیدربابا ، یوْلوم سنَّن کج اوْلدى
عؤمروْم کئچدى ، گلممه دیم ، گئج اوْلدى
هئچ بیلمه دیم گؤزللروْن نئج اوْلدى
بیلمزیدیم دؤنگه لر وار ، دؤنوْم وار
ایتگین لیک وار ، آیریلیق وار ، اوْلوْم وار