• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
کد: 1168732

پرسش

سلام آقای دکتر خسته نباشید
خواستم ازتون کمک بگیرم، بنده دو سال و هفت ماه پیش عقد کردم با یکی از بچه های دانشگاه که الحق پسر خوبی هست و از انتخابم خیلی خیلی راضیم ولی یه مشکل دارم اونم اینکه ما به دلایل مالی نتونستیم عروسی بگیریم تا الان و البته قصد خارج رفتن به منظور ادامه تحصیل داشتیم که تا الان موفق نشدیم، به امید خدا مهرماه امسال عروسیمون برگزار میشه و اکثر کاراش انجام شده و مشکل مالی برای عروسی نداریم. به دلیل اینکه هر دو شهرستانی بودیم و از نظر خانوادم ایرادی نداشت ما حدود تقریبا 1 سال و 4 ماه در خانه دانشجویی همسرم که اجاره بود بودیم و بعد از اتمام قرار داد به دنبال خانه گشتیم که به مشکلات مالی نتونستیم خانه خوبی بیابیم و به پیشنهاد خانوادم به خانه پدرم که در تهران بود و 7 ماه خالی بود رفتیم یعنی اردیبهشت امسال به خانه پدرم در تهران رفتیم( خانواده من در شهرستان گیلان ساکن هستند و این خانه خانه ای بود که به دنبال مستآجر برای آن بودند) . حال خواهرم در تهران تخصص قبول شده و همسرم اصرار به تغییر خانه دارد. من میدانم نه توان مالیش را دارد نه وقتش را ولی اصرار زیادی دارد. من به اجاره دادن راضی نیستم و میگویم وام بگیریم و او میگوید وام نمیتوانم تهیه کنم و اجاره میدهیم و من واقعا نمیخواهم اجاره بدهیم. شما بگویید چه کار کنم.( البته من به او میگویم ما اینجا باشیم و خواهرم هم پیش ما می آید و او قبول نمیکند و میکند هم برای او سخت است و هم برای من، نمیدانم چه کنم که برای 4 ماه دوباره دنبال خانه و اسباب کشی نیفتم یا لااقل زیر اجاره نرم. لطفا راهنماییم کنید

پاسخ

سلام دوست عزیز عوض کردن خانه در چنین شرایطی کاملا غیر منطقی است. اول اینکه اگر می توانید از طریق مادرتان یا به صورت مستقیم با خواهرتان صحبت کنید که اگر می تواند خوابگاه بگیرد، البته اگر دانشگاه دولتی است و نیاز به دادن اجاره نیست. اینجوری حتی اگر خواهر شما هفته ای دو شب هم خوابگاه باشد و بقیه را پیش شما بماند، مشکل خاصی پیش نمی آید و حریم خصوصی شما حفظ می شود. در غیر این صورت روی حرف خود پافشاری کنید و اصلا خانه را عوض نکنید. حتی اگر لازم شد، موضوع را با خانواده همسرتان در میان بگذارید و از آنها بخواهید به شما کمک کنند. پیروز باشید

مشاور : آقای دکتر غریبی | پرسش : چهارشنبه 29/5/1393 | پاسخ : جمعه 31/5/1393 | | فوق ليسانس | 25 سال | مشاوره پس از ازدواج | تعداد مشاهده: 362 بار

تگ ها : ازدواج دوران عقد خانه والدین

مشاوره های مرتبط

باسلام وخسته نباشید بنده 5ماه پیش ازدواج کردم وقبلا یه دوست پسرداشتم که باهاش تلفنی حرف می زدم وایشان 45سال دارند حالا پس از سه ماه به نامزدم تلفن کرده وگفته که من بااون رابطه داشتم وتو چرا با یه دختر هرزه ازدواج کردی و من در بدنم یه علامت داشت که من برای درمان به دکتر میرفتم که به اونم گفته بودم واون علامت رو هم به نامزدم گفته و موقعی که با اون آقا حرف میزدم یه خط تلفن هم بهم داده بود که باهاش حرف میزدم واون خط رو هم شکستم حالا نمیدوم دیگه چی گفته نامزدمم خیلی ناراحت هست وخانواده نامزدم هم میدونن ومنم زیر بارنرفتم گفتم میخاد زندگیمونو بهم بزنه حالا من موندم چکار کنم به نامزدم چی بگم آیا از اون آقا شکایت کنم لطفا من راهنمایی کنیدببخشید من قبلا این سوال وکردم ولی رمز عبورم رو گم کردم ممنون از لطفتون

پسری 28 ساله هستم که یکسال است ازدواج کرده ام همسرم سر هر موضوع پیش پا افتاده ای ناراحت می شود و مثل بچه ها قهر می کند تا جایی كه شوخی های ساده هم با او سخت است . بسیار از این موضوع آزار می بینم ، برای مثال اگر از محل كارم 10 دقیقه دیرتر برسم ناراحت می شود و حتی برای خروج از منزل و انجام اموری مثل خرید و ... هم با او مشکل دارم .چطور می بایست با ایشون رفتار كنم که این گونه رفتارهایش را کنار بگذارد.

با عرض سلام و خسته نباشید
من و همسرم حدود 1.5 ازدواج کردیم و قبل از آن حدود 2 سال عقد بودیم. در این مدت همسرم به خانه مادرم عادت کرده و اصلا در خانه ای که بعد از ازدواج اجاره کرده ایم نمی ماند و به بهانه های مختلف و ایرادات متنوع اصرار دارد که به خانه مادرم برویم و اگر به هر دلیلی نشود به خانه دوستش می رویم و آنقدر آنجا می ماند تا مادرم و خواهر و برادرم به خانه بیایند و ما به آنجا برویم. من نمیدانم چه کار کنم که او به محیط خانه خودش عادت کند و از این رفت و آمدهای بیش از حد دست بردارد و موجب مزاحمت خانواده من نشود. ممنون از راهنمایی شما

با سلام
من یک سال و نیم هست که نامزد هستم دوران دانشگاه هم همسرم را میشناختم حدود شش سال که همدیگرو میشناسیم . الان من یک مشکلی برام پیش اومده دقیقا دو هفته مونده به عروسیم . اینکه من هر وقت طول این یکسال ونیم هر وقت از مادر شوهرم ناراحت شدم همسرم بهم اجازه حرف زدن نداده میگه تو به من نگو حرفی داری به مامانم بگو. من فقط میخوام در مورد اینکه از چه موردی از دست مامانش ناراحت شدم بهش بگم اون فقط گوش کنه اگه حق با من بود حمایتم کنه اصلا انتظار ندارم بره با مامانش حرف بزنه نه ، فقط میخوام من بهش بگم آروم شم اجازه نمیده همین باعث میشه خیلی حرفا تو دلم بمونه وقتی هم دلیل ناراحتمو میگم عصبی میشه( همسرم سر هر چی زود عصبی میشه ) همه چی بهم میریزه ترجیح میدم اصلا نگم ولی وقتی اون از دست مامان من ناراحته میگه من نباید چیزی بگم انتظار داره همیشه از همسرم دفاع کنم وقتی از مامانم دفاع میکنم یا حرفی میزنم که مربوط به چند ماهه پیشه میگم که کاره خانوادمو توجیه کنم چون میبینه حق با منه عصبی میشه تو حرف نگه میداری تودلت بهش میگم تو اجازه نمیدی حرف بزنم وقتی ناراحتم واسه همینه در ضمن هر وقتم از دست خانوادم یا من ناراحته تهدیدم میکنه که پامو خونتون نمیزارم پشت گوشتو دیدی منو دیدی من خیلی بهم میرزیم اینجور وقتا ، همسرم فرداش شاید جوری رفتار کنه که اصلا هیچی نشده یام چند روز یه جوری میشه منم سعی میکنم بیخیال شم کوتاه میام تا اینجوری پیش نره ظاهرم خوبه اونجور وقتا ولی دلم ناراحته بعضی وقتا یک هفته طول میکشه برگردم به حالت قبلی ،من میخام این مشکلو حل کنم چکار باید رفتار کنم همسرم به حرفایی که منو ناراحت کرده گوش کنه عصبی نشه راهنماییم کنین خواهش میکنم

با سلام خدمت مشاور عزیز.اینجانب چند روزی که عروسی کرده ام و به خانه بخت رفته ام ولی در این مدت 2 موضوع گاها مرا اذیت میکند که میخواهم با شما درمیان گذاشته و طلب راهنمایی کنم.1_ از شب عروسی تا بحال دلم شدیدا برای پدر و مادرم تنگ میشود تا حدی که گریه هم میکردم احساس میکنم از دستشون دادم و2 تکیه گاهم دیگر وجود ندارند و بیشتر احساس تنهایی میکنم و دوری پدر و مادرم را حس میکنم.2_ خانواده همسرم در دوران عقد در صحبت کردن با همسر من رعایت عفت کلام را نمیکردند و از کلماتی استفاده میکردند که من شدیدا ناراحت میشدم مثل { خره و .............} . تصورم بنده این بود که زمانیکه عروسی کنم دیگر این موارد وجود ندارد و تکرار نمیشود ولی متاسفانه هم ادامه داشته هم تکرار کردند.نمیدانم چه راهی بیاندیشم تا اینها حرف دهنشان را بفهمند و بزنند و عفت کلام را رعایت کنند.بطور کلی راهنماییم کنید.............با تشکر فراوان ......... موفق و پیروز باشید.

سلام..ببنده سوالم سه روز پیش با کد1136586 وارد کردم..امروز با امید اومدم جوابمو بخونم اما دریغ.... باور کنید نمیتونم از خونه برم بیرون درست حسابی وگرنه میرفتم مشاوره حضوری...
خانوادم از ترس اینکه مبادا من بخام برگردم سر زندگیم کلی دارن بهم سخت میگیرن....لطفا راهنماییم کنید ..باور کنید منو همسرم همدیگرو میخایم شرایط همو درک میکنیم ولی از بس من به مشکلاتی که از سمت خانوادم ممکن برامون پیش بیاد همش میخام رابطمو تموم کنم..اما از طرفیم نمیتونم..بعد طلاقم واقعا تو خونه اذیت شدم..همش سرکوفت سرزنش همش کتک..کاش جوری بود که جاشون نمیمون رو بدن و صورتم...
همسرم حتی حاضر شده تمام جهازم خودش بخره..اما خانوادم میگن اون اگه بخاد برگرده باید 400 تا سکه مهرت کنه..هر هزینه ایم تا الان برات کردیم پرداخت کن..حق مسکنم بده به تو...خوب بنده خدا ز کجا بیاره اینهمه شرط و شروط انجام بده..من خودم دلم باش میسوزه....
لطفا راهنماییم کنید.جواب سوالم بدید زودتر..خواهش میکنم

UserName