• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1861
تعداد نظرات : 478
زمان آخرین مطلب : 4746روز قبل
محبت و عاطفه
عطش دیدار تو، دیوانه ام کرده ...
به زمین و آسمان چشم می دوزم، اما انگار هیچ نیست ...
و شاید من هیچ نمی بینم
،
صادقانه بگویم در هر که می نگرم از تو نشان می جویم،
به هرکجا می رسم نام تو را می پرسم که مبادا عابر آن کوچه بوده باشی و من .... من مثل هربار دیر می رسم ....

این بار سنگینی که بر دوش گرفته ام ... چیست؟
چقدر از فاصله می ترسیدم و اکنون گرفتار آنم،
چقدر از زمستان می ترسیدم و اکنون در بند آنم،
چقدر از دوری می ترسیدم و حالا از عزیزترینم دورم، دور...
مثل هربار .... دیر رسیدم ، دیر...



اینجایی که منم، باتو چقدر فاصله است ؟
چقدر فاصله تا دیدار؟ چقدر فاصله تا رسیدن؟
چقدر فاصله تا لمس دستهای نوازش توست؟
بگو.... ای مهربان ترین  بگو...


اَللّهُمَّ

سه شنبه 30/4/1388 - 0:10
دانستنی های علمی

خورشید

وبه خورشیدوگسترش نورآن سوگند

 

او شکافنده صبح است؛ و شب را مایه آرامش،

 

و خورشید و ماه را وسیله حساب قرار داده است؛

این، اندازه‏گیرى خداوند تواناى داناست!

سه شنبه 30/4/1388 - 0:6
طنز و سرگرمی
لبخند ها كولر زن: چرا برای خونه‌مون كولر نمی‌خری؟ مرد: به درد نمی‌خوره! اونهایی هم كه خریدن، گذاشتن روپشت‌بوم! دادگاه قاضی: خجالت نمی‌كشی روز روشن رفتی دزدی؟ دزد: شرمنده! من چشمهام ضعیفه، شب هم تاریكه نمی‌تونم جایی رو ببینم! ناله مرده یك راننده تاكسی كه دو مسافر داشت به علت سرعت زیاد تصادف كرد و یكی از مسافرانش مرد و دیگری زخمی شد. مسافر زخمی دائماً آه و ناله می‌كرد. راننده تاكسی به او گفت اعصابم را خرد كردی. این بابا مرده صدایش هم درنمی‌آید، اما تو كه فقط پایت شكسته این همه ناله می‌كنی! بسته اسكناس گمشده راننده اتوبوسی با زحمت زیاد اتوبوس حامل مسافرانش را كنار كشید و رو به مسافرانش كرد و گفت: آقایان، خانمها كدام یك از شما یك بسته اسكناس كه یك كش مشكی به دورش بسته شده گم كرده؟ همه مسافران خوشحال شدند و گفتند من... من.... راننده گفت من كش آن بسته پول را داخل اتوبوسم پیدا كرده‌ام! چشم درد یك نفر به دوستش گفت: چشمم به شدت درد می‌كند. نمی‌دانم باید چه كنم؟ دوستش جواب داد: من پارسال دندانم درد می‌كرد، آن را كندم و دور انداختم، خوب شدم! بیمار كم‌حافظه بیماری نزد پزشك رفت و پس از معاینه و گرفتن نسخه قصد رفتن كرد و پول ویزیت را فراموش كرد كه پرداخت كند اما ناگهان ایستاد و از دكتر پرسید: آقای دكتر باید چه بخورم؟ دكتر گفت: شما هر چیزی می‌توانید بخورید غیر از حق ویزیت بنده را! انگور مردی یك خوشة كوچك انگور خرید و به منزل برد و به هر كدام از بچه‌هایش یك حبه داد. یكی از بچه‌ها پرسید: بابا چرا فقط یك حبه؟ مرد جواب داد: بچه‌جان بقیه‌اش هم همین مزه رو داره!  


 
دوشنبه 29/4/1388 - 13:53
طنز و سرگرمی
روزی ملانصرالدین بدون دعوت رفت به مجلس جشنی. 
یكی گفت: "جناب ملا! شما كه دعوت نداشتی چرا آمدی؟"
ملانصرالدین جواب داد: "اگر صاحب خانه تكلیف خودش را نمی‌داند. من وظیفه‌ی خودم را می‌دانم و هیچ‌وقت از آن غافل نمی‌شوم."
گدا: آقا تو رو خدا به من هزار تومن بدین برم ناهار بخورم.
یارو: پول نمیدم، ولی بیا بریم برات یه پرس غذا بگیرم.
گدا: نه نخواستم، امروز واسه هزار تومن تا حالا شیش بار ناهار خوردم!
به یکی میگن: چرا همش داری دور میدوون با ماشینت میچرخی؟
می گه: راهنمام گیر کرده!!
یه روز یه بنده خدایی همه چراغ قرمزا رو پشت سر هم رد میکنه و به هشدار پلیسم هیچ توجهی نمیکنه.
بالاخره پلیس تعقیبش میکنه و یه جایی نگهش میداره.
ازش میپرسه چرا پشت چراغ قرمزا واینمیسادی و همه شونو رد میکردی؟
میگه من از یه نفر آدرس پرسیدم گفت چراغ اولو رد میکنی چراغ دومو رد میکنی رسیدی چراغ سوم میپیچی دست راست
دوشنبه 29/4/1388 - 1:9
طنز و سرگرمی
یه نفر از تو خیابون رد میشده، می بینه یه بچه نشسته کنار خیابون گریه میکنه.
میگه چی شده عزیزم؟
پسر بچه میگه اسکناس 100 تومانی ام را گم کردم.
مرد میگه این که گریه نداره بیا این 100 تومان مال تو.
بچهه بلندتر می زنه زیر گریه!!!
مرده میگه: دیگه چیه؟
بچه میگه : اگه اسکناسم رو  گم نکرده بودم الان 200 تومان داشتم...
دوشنبه 29/4/1388 - 0:49
طنز و سرگرمی
اتوبوس طبق معمول خیلی شلوغ بود. مسافری عصبانی به آقای چاقی كه پهلویش ایستاده بود، گفت آقا! ممكن است هل ندهید!
مرد چاق با اوقات تلخی گفت: هل نمی دهم، دارم نفس می كشم.
*****
ازغضنفر میپرسن جورابتو كی شستی میگه لطفا سوال تاریخی نپرسید
*****
از آقاهه می پرسن با چه ارزی ازمملكت خارج شدی؟ گفت: باعرض معذرت

از یارو  می پرسن اسم کوچک جومونگ چیه؟

می گه افسانه!
حیف نون میره كولر بخره، یارو میگه: كولر آبی می خوای؟
حیف نون میگه: فرقی نمی كنه، قرمز بده
******
از غضنفر می‌پرسن: شما كجای تهران می‌شینید؟ می‌گه: هرجا كه خسته شم!...


*****

هواپیما داشت سقوط می کرد همه داشتن جیغ میزدن به جز غضنفر!
ازش می پرسن چرا تو ساکتی ؟
میگه : مال بابام که نیست بدرک بذار سقوط کنه

دوشنبه 29/4/1388 - 0:30
طنز و سرگرمی
بهلول پای پیاده بر راهی می گذشت . قاضی شهر او را دید و گفت:

شنیده ام " الاغت سقط شده " و تو را تنها گذارده است!

بهلول گفت:

تو زنده باشی. یك موی تو به صد تا الاغ من می ارزد .
دوشنبه 29/4/1388 - 0:12
طنز و سرگرمی
حیف نون می افته توی چاه، می گه خدا رو شکر تهش سوراخ نبود!
حیف نون زن ژاپنى می گیره، هر وقت بهش نگاه می كنه می گه اگه خوابت میاد بخواب!
حیف نون زنگ میزنه به ثبت احوال ، میگه : ببخشید ، اونجا ثبت احواله؟ من امروز احوالم خیلی خوبه ، میخواستم ثبت كنم!!!
غضنفر میره رستوران، گارسون میخواد بزارتش سر كار میگه: غذای امروز «كوجی پورو تیاپوفو ساخارینو گلاسه» با «لیمو» است! غضنفر میگه : «كوجی پورو تیاپوفو ساخارینو گلاسه» با چی

غضنفر با دوتا كروات میره عروسی ازش میپرسن چرا دوتا كروات زدی؟

 میگه آخه شنیدم عقدوعروسی باهمه

غضنفر توی آتیش سوزی میمیره پزشكان اعلام می كنن %10 سوختگی ، %90 كوفتگی !!! میرن تحقیق می كنن می بینن دوستاش آتیشو با بیل خاموش كردن

دوشنبه 29/4/1388 - 0:10
موسيقي




























يکشنبه 28/4/1388 - 23:59
دانستنی های علمی
 



مرد جوانی از سقراط پرسید راز موفّقیت چیست.  سقراط به او گفت، "فردا به کنار نهر آب بیا تا راز موفّقیت را به تو بگویم."  صبح فردا مرد جوان مشتاقانه به کنار رود رفت..

سقراط از او خواست که به سوی رودخانه او را همراهی کند.  جوان با او به راه افتاد.  به لبهء رود رسیدند و به آب زدند و آنقدر پیش رفتند تا آب به زیر چانهء آنها رسید. 

ناگهان سقراط مرد جوان را گرفت و زیر آب فرو برد.  جوان نومیدانه تلاش کرد خود را رها کند، امّا سقراط آنقدر قوی بود که او را نگه دارد.  مرد جوان آنقدر زیر آب ماند که رنگش به کبودی گرایید و بالاخره توانست خود را خلاصی بخشد.

همین که به روی آب آمد، اوّل کاری که کرد آن بود که نفسی بس عمیق کشید و هوا را به اعماق ریه فرو فرستاد.  سقراط از او پرسید، "زیر آب که بودی، چه چیز را بیش از همه مشتاق بودی؟"  گفت، "هوا."
سقراط گفت، "هر زمان که به همین میزان که اشتیاق هوا را داشتی موفقیت را مشتاق بودی، تلاش خواهی کرد که آن را به دست بیاوری؛ راز دیگر ندارد."
يکشنبه 28/4/1388 - 23:47
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته