• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
عضویت در خبرنامه
    • عبارت :
      تعداد درصفحه :
کد سوال : 54154
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : چرا ما ايرانيان با وجود داشتن تمدن كهن و ميراث فرهنگي غني و نقش بزرگ ايرانيان در تمدن اسلامي اكنون به اين روز رسيده ايم و فساد در مملكت ما زياد است؟!
پاسخ : رشد و پيشرفت هاي علمي و فرهنگي و اخلاق جامعه، وابسته به عوامل فراواني است. ما ايرانيان به قدر توان و امكاناتمان تلاش كرده ايم. شايد پدران دانشمند يا دانش دوست ها علاقه فراواني به كسب علم و پيشرفت داشته اند. شايد وضعيت سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي آن دوران به گونه اي بوده كه دانشمندان را تكريم مي كرده اند، يا مثلاً به كشاورزان و دامداران اهميت زيادي مي داده اند، به همين دليل ما در آن دوران سيري صعودي داشته ايم، در دورة تمدن اسلامي، ايرانيان سرآمد ديگران بودند و نقش بزرگي در پيشرفت علوم و فنون ايفا كردند، ليكن از پانصد سال پيش تاكنون در جا زدند و كم كم چراغ پر فروغ تمدني آنان به خاموشي گراييد. اين وضع از مجموعه اي از علت ها و زمينه ها برخاسته است كه عبارت اند از:1 - درگيري هاي مداوم داخلي و جنگ هاي بي شمار داخلي و خارجي كه سبب به هم خوردن نظم اجتماعي و بافت اقتصادي شده است.مي دانيم كه علم در آرامش و امنيت رشد مي كند، نه در جنگ و آشوب و اضطراب.2 - كمبود امكانات و ابزارهاي مورد نياز، مثل كتابخانه ها و اساتيد فن و مشكل بودن زندگي از نظر معيشتي و...3 - حضور پادشاهان و حاكمان نالايق و ناآگاه كه كمتر از ذوق و علاقه به دانش بهره مند بودند و ميان پادشاهان ايراني، حاكمي كه به علم پروري و دانش اندوزي و احترام به علم و فرهنگ همت گمارد، اندك است. اما پادشاهان مستبد و حريص و نادان و اهل عيش و عشرت فراوان داشته ايم!4 - عدم وجود نظام آموزشي درست. ابن خلدون در مقدمه خود به نكته جالبي اشاره مي كند، او يكي از دلايل رشد عالمان اسلامي و عدم رشد علم در غرب را طولاني بودن مدت تحصيل در غرب و كوتاه بودن آن در شرق اسلامي مي داند! متأسفانه امروزه اين رويكرد برعكس است. مدت تحصيلات در غرب كوتاه و در ايران بلند است.5 - عدم حمايت كافي از دانشمندان ، مبتكران و صاحبان توليد انديشه.دنياي غرب اگراحساس كند در كسي توانايي انجام كاري جديد يا نوآوري هست، از او حمايت مي كند ، ولي ما صبر مي كنيم تا 50 سال بعد از مرگش نابغه بودن او را براي ما اثبات كنند!مسئله فساد هم كه مطرح كرديد، ربطي به رشد علمي ندارد و مرتبط با فرهنگ غني گذشتگان نمي باشد. فساد اجتماعي به واسطه خصلت هاي اخلاقي و فرهنگي و ضعف هاي شخصيتي شكل مي گيرد.مشكل اساسي ، فرهنگي است . با كمال تأسف ميان ما ايرانيان تنبلي راحت طلبي افراطي و دروغ گويي ، نيز لاف زدن و كبر و غرور و عدم رعايت قانون و دورويي و ديگر مفاسد اخلاقي اجتماعي كه رايج است.مشكل اصلي ما است ، مثلاً چند نفر براي كاري در نوبت و صف ايستاده اند، يكي از افراد با پارتي بازي و يا پول دادن، بر ديگران پيشي مي گيرد و زودتر به خواسته اش مي رسد! در عرف و فرهنگ ما به او مي گويند: آفرين كه زرنگي كرده است. اين كار در فرهنگ ما به عنوان زرنگي ياد مي شود و براي او ارزش و شايستگي قائلند ، نه اين كه او را طرد كنند . وقتي كه در فرهنگ اجتماعي و افكار عمومي؛ چنين امور برخورد نشود، معنايش فساد فرهنگي است كه باعث عقب ماندگي است. اگر توانستيم فرهنگ را درست كنيم، مي توانيم مشكل فساد را چاره انديشي كنيم.
کد سوال : 54155
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : آيا امام جمعه مي تواند در خطبه هاي نماز جمعه، فرد و يا افراد و يا اداره اي را به صورت مستقيم و غير مستقيم بررسي كند و مورد اهانت قرار دهد، يا او را متهم به اختلاس نمايد؟
پاسخ : قضاوت دربارة شيوة برخورد امام جمعه با شما مبتني بر آن است كه اطلاعات كافي در اختيار ما باشد، زيرا هر گونه قضاوت در اين خصوص مستلزم آن است كه همة جوانب مسئله مورد بررسي قرار گيرد. افزون بر آن داوري دربارة اين دست مسايل، از عهدة اين واحد خارج بوده و نهاد و مراكز ديگر پاسخگوي آن هستند. از اين رو پيشنهاد مي شود در اين خصوص با دفتر سياستگذاري ائمه جمعه مكاتبه و پيگيري و از پيگري شخصي يا مقابله به مثل به هر شكل خودداري نماييد.در اين جا بيان مطالب زير بايسته است: 1ـ در آموزه هاي ديني انسان و شخصيت و آبروي او از جايگاه بلندي برخوردار بوده و كسي حق ندارد حرمت و قداست آدمي را شكسته و به او اهانت نمايد.امام صادق(ع) فرمود: "هر كه در قسمتي از گفتار خود به مؤمني اهانت كند، خداوند را ديدار مي كند در حالي كه بر پيشاني او نوشته شده است: از رحمت خدا مأيوس است".(1)2ـ متأسفانه يكي از مشكلات مسلمانان، اختلافات و چالش هاي آنان است كه در سطح كلان و خُرد ظهور مي كند. امروزه مسلمانان در اثر اختلافات، عزت و استقلال خويش را از دست داده، آثار سوء آن را شاهد هستند. اگر مسلمانان همگرا بودند، قضية مردم فلسطين و افغانستان و عراق پيش نمي آمد. بر اساس ضرورت وحدت اسلامي استكه اسلام همگان را به اتحاد و همگرايي فرا خوانده است.(2)يكي از مشكلات جامعه ما اختلافات بعضي از مسئولان شهر ها است. اختلافات موجب مي شود كه مردم تحت تأثير قرار گرفته و پيامدهاي سوء در جامعه به وجود آيد. بر اين اساس بايسته است مسئولان شهر ها از اختلافات پرهيز كرده و اختلافات خويش را در جامعه مطرح ننمايند.3ـ يكي از راه كارهاي ايجاد وحدت و رفع اختلافات، عفو و گذشت مي باشد. گاهي مصالح عمومي اقتضا مي كند انسان سكوت كرده و گذشت نمايد. بهتر است انسان در رفع اختلافات پيشقدم شده و خيلي از مسايل را ناديده بگيرد. زندگي حضرت امير(ع) و ديگر امامان الگوي بسيار مفيد و مناسبي در اين جهت و هدف مي باشد.البته گذشت بدان معنا نيست كه طرف مقابل سوء استفاده كند و به چالش و اختلافات دامن بزند. در اين گونه موارد كه طرف مقابل سوء استفاده مي كند، بايد از راه هاي قانوني اقدام شود و كسي حق اهانت ندارد.4ـ كارهاي فرهنگي به عنوان مهم ترين و ظريف ترين كار اجتماعي نياز به تلاش بسيار و صبر و حوصله دارد؛ بنابراين شما كه در اين موقعيت قرا گرفته ايد و شرايط برايتان فراهم شده، با الهام از روش و كردار ائمه معصومين و استمداد از خداوند مي توانيد با شكيبايي و عمل كردن در مسير قانوني، بر مشكلات موجود به خواست خداوند موفق باشيد.پي نوشت ها: 1. سفينه البحار، مادة آمن.2. تفسير نمونه، ج 2، ص 45 و ج 3، ص 28.
کد سوال : 54156
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : اختلاف با همسر
پاسخ : از اين كه با گذشت 26 سال زندگي مشترك با همسرتان هنوز به تفاهم نرسيده ايد متأسفيم.به نظر مي رسد آن چه از همسرتان ديده ايد، مانند بي محبتي و مخالفت هاي بي مورد و حساسيت ها ناشي از عقده حقارت و مشكلات عاطفي است كه همسرتان از كودكي با آن درگير بوده است. چنان كه از نامه شما بر مي آيد ، ايشان توسط مادر تنبيه مي شده و يا مورد بي مهري قرار مي گرفته و همين امر كافي است تا روحيه انتقام جويي يا عصبانيت را در فرد به وجود آورد.او تشنة محبت است و شما در اين مدت هر چند محبت زياد كرده ايد و فداكاري از خود نشان داده ايد اما باز جبران كمبود محبت دوران طفوليت را نمي كند و شما خواه ناخواه با اين واقعيت روبرو هستيد. خود ايشان چه بسا به نقص و ايراد خود پي برده است، ولي نمي خواهد به آن اعتراف كند، از اين رو از كتاب خواندن و يا سخن كسي را شنيدن و يا نزد مشاور رفتن امتناع مي ورزد، چون نمي خواهد با واقعيت روبرو شود، ولي شما نيز اين خواسته را دنبال نكنيد. معمولا بعضي از مردها حالت خود بزرگ بيني را دارند و زود تسليم ديگران نمي شوند. از طرفي كسي كه عمري را با خلق و خويي سپري كرده، به آساني قابل تغيير نيست، بر اين اساس انتظار معجزه نداشته باشيد. از سوي ديگر مأيوس هم نباشيد.در اين شرايط، بهتر است به خود و زندگي خويش فكر كنيد و ذهنتان را از مسائل منفي و نقاط ضعف همسرتان منصرف سازيد و به نقاط مثبت ايشان بينديشيد كه قطعا در وي وجود دارد، مانند تعهد نسبت به امرار معاش او .برخي از نكاتي كه در نامه ذكر كرديد، نشان از علاقه و محبت شوهر نسبت به شما دارد اگر در مورد برخي از مواردي كه در نامه ذكر كرديد ، حساسيت نشان مي دهد، مانند تعريف از مردان و... نشانه از علاقه شان نسبت به شما است.برخي ديگر از موارد نيز ناشي از منفي بافي شما است.چنين برداشت مي شود كه شما نسبت به رفتارهاي ايشان رويكرد منفي داريد و بسياري از كارهايي را كه از ايشان سر مي زند، با اين ديد نگاه مي كنيد ، مثلا حساسيت شان نسبت به تعريف تان از مردان ديگر يا كارهايي كه در خانه انجام مي دهد. برداشت تان اين است كه حال ندارد برود كارگر بياورد، در حالي اگر برود كارگر بياورد، شايد بگوييد كه تنبل است و خودش نمي خواهد كار كند زود پول خرج مي كند و مي رود كارگر مي آورد. (همان طور كه بسياري از خانم ها چنين مي گويند) . حالت منفي بافي صحيح نيست. بهتر است ؛ نگاه خود را مثبت تر نماييد، حتي اگر واقعيت نداشته باشد، باعث مي شود كه آرامش بيشتري براي شما حاصل شود و طبعا زندگي خانواده بهتر مي شود.بايد روحيات يكديگر را شناخته باشيد، مثلا به چه حساسيت دارد، از چه بدش مي آيد، از چه خوشنود مي شود؟اگر از تعريف كردن كسي ناخرسند است، اين كار را در حضورش انجام ندهيد. نكته مهم آن است كه نبايد احساس كند كه از آمدنش ناراحت شده ايد. اين حالت به شدت او را آسيب مي رساند.اگر از آمدن ايشان خوشحال نيستيد، هرگز آن را اظهار نكنيد، حتي به خود تلقين كنيد كه اگر هر مشكلي دارد، بالاخره همسر من و پدر و فرزندانم است و ساية او بالاي سرمان هست. نكات مثبت را بيشتر به ذهن خود وارد كنيد ، نه نكات منفي را ، در هر حال اگر بخواهيم منفي ها و نداشته ها را نگاه كنيم، بسيار است. اما با نگاه مثبت مي توان مواردي را يافت كه از آن غافل بوديد.بر اين اساس زماني كه در سركار است، حتما با او تلفني صحبت كنيد، حال او را جويا شويد و به او بگوييد كه دلتنگ او هستيد و اين گفته را در عمل ثابت كنيد. قبل از آمدن ايشان، خودتان را آماده كنيد و به استقبال او برويد و احوالپرسي كنيد. اظهار عشق و محبت، هر مرد سركش و لجوج را رام و تسليم مي كند. از نامه تان بر مي آيد كه همسرتان قدر محبت را مي فهمد و آن چنان نيست كه فكر مي كنيد ، اما مشكل اساسي آن است كه نمي تواند آن را به زبان آورد و يا به واسطه غرور اعتراف نمي كند و يا راه اظهار محبت را نمي داند كه اين حالت مي تواند در مردان بسياري وجود داشته باشد.كه اگر چه به زبان نمي آورند، اما حالت هايشان در مواقع مختلف نشان مي دهد كه سخن همسرتان در آنها بي تأثير نبوده است.به اين نكته نيز توجه داشته باشيد كه هيچ كس از زندگي خود صددرصد رضايت ندارد و كم و بيش مشكلاتي سر راه زوجين وجود دارد. كه نوع برخورد آنان با اين گونه مسائل ، بسيار مهم و تأثير گذار است.همين كه با ما درد دل كرده و خود را تخليه نموده ايد، بسيار در روحية شما مؤثر است، پس مكاتبه خود را با ما ادامه دهيد‌. در اين بين مواظب فرزندانتان باشيد و هرگز نزد آنان عيب پدرشان را ذكر نكنيد، هر چند آنان مسائل را تشخيص مي دهند و از خوبي هاي پدرشان بگوييد و نيز بگذاريد حرمت ها حفظ شود و احترام پدر پيش فرزندان محفوظ بماند. به فرزندان تذكر دهيد كه قدر پدرشان را بدانند.بعضي از خصلت ها و واكنش هاي ايشان متأثر از آشفتگي رواني و بي حوصلگي است، مثل اين كه در مهمان نوازي ضعيف است. اين خصلت را نمي توانيد تغيير دهيد، پس با او مدارا كنيد و به چيزي كه توان آن را نداريد، وادار نسازيد . هرگونه خدمت و تلاش عاشقانه اي كه داشته ايد، نزد خدا محفوظ است و اجر خود را از خدا بخواهيد. توجه به ثواب اخروي همة خستگي ها را از بدن آدمي خارج مي كند. اميدواريم توانسته باشيم به نامة مفصل شما پاسخي در خور داده باشيم. منتظر نامه بعدي شما هستيم.
کد سوال : 54157
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : تكليف انسان هاي اروپايي كه از اسلام و قرآن اطلاعي ندارند چيست؟(پ)
پاسخ : در مورد قيامت و محاسبه اعمال پيروان غير اسلامى لازم است گذرا امورى را متذكر شويم، بدين شرح: 1 - دين حق در هر زمانى يكى بيش، نيست، بنابر اين معنا ندارد بعد از بعثت پيامبر اسلام(ص) و با توجه به خاتميت آن حضرت، دينى غير از اسلام مورد قبول درگاه خداوندى باشد (و من يبتغ غير الاسلام دينا فلن يقبل منه) (1)2 - رستگارى در جهان آخرت به دو چيز (عمل صالح و اعتقاد راستين به خدا) وابسته است. اگر فردى از عمل پسنديده بهره‏مند باشد و نسبت به مبدأ و قيامت باورى درست داشته باشد و به تعبير قرآن از قلبى سليم بهره‏مند باشد، در قيامت رستگار مى‏گردد. "يوم لا ينفع و لا بنون إلّا من أتى اللَّه بقلب سليم".(2)3 - در جهان بينى اسلامى اين باور آمده است كه خداوند با بندگانش به عدل حكم مى‏كند و به متقضاى آن عذاب الهى بعد از اتمام حج است، يعنى خداوند حكيم و عادل بعد از آن كه راه حق را بررسى انسان‏ها تبيين نمود (توسط حجت‏هاى باطن و ظاهرى) آن گاه آنان را به حساب و كتاب عمل فرامى خواند. (ماكنا معذّبين حتى نبعث رسولاً)(3) به مقتضاى اين آيه كسانى كه حجت بر آنان تمام نشده است و نتوانستند دين حق را بشناسند و در نتوانستن تقصيرى نداشتند، از اين جهت مشمول عذاب الهى قرار نمى‏گيرند. 4 - در فرهنگ اسلامى كفر چند معنا دارد كه يكى از آن‏ها عناد و انكار حقايق است و اين در قيامت باعث عقوبت مى‏گردد، نه كفرى كه از روى نادانى و از قصور و استضعاف فكرى باشد كه در اين صورت ممكن است مشمول رحمت الهى قرار گيرد.(4) با بيان اين امور مى‏گوييم: اگر بعد از بعثت پيامبر اسلام(ص) غير مسلمان(اعم از يهوديان، مسيحيان و ديگران) كه: اولاً: در پى شناخت و يافتن دين حق برآيند، نه در پى انكار و عناد، و بدون اين كه تقصيرى داشته باشند، نتوانند به حقانيت دين اسلام نايل گردند، ثانياً: با شناختى كه به حقانيت دينشان دارند، حال دينشان دين حضرت مسيح باشد يا دين حضرت عيسى و يا غير آن به دستورهاى آن نيز پاى بند باشند، در اين صورت اين گونه افراد كه به تعبير شهيد مطهرى مسلمان فطرى هستند) (5) بعيد نيست در آخرت در زمره نجات يافتگان از دوزخ قرار گيرند. اين به مقتضاى عدل و حكمت خداوندى است كه روايات اسلامى اين سخن را تصديق مى‏كند(6) شهيد مطهرى در اين باره مى‏گويند: "اگر كسى داراى صفت تسليم باشد و به عللى حقيقت اسلام بر او مكتوم مانده باشد و او در اين باره بى تقصير باشد، هرگز خداوند او را معذّب نمى‏سازد، او اهل نجات از دوزخ است" (7) نيز گفته است: "به نظر من اگر افرادى يافت شوند كه نيكى به انسان‏هاى ديگر و حتى نيكى به يك جاندار اعم از انسان يا حيوان را بدون هيچ چشم انتظارى انجام دهند و حتى در عمق وجدان خود از آن جهت خدمت نكنند كه چهره خود را در آيينه وجود محرومين مى‏بينند، يعنى ترس از اين كه روزى چنين سرنوشتى داشته باشند، عامل محرك آن‏ها نباشد، بلكه طورى انگيزه احسان و خدمت در آن‏ها قوى باشد كه اگر بدانند هيچ گونه سودى عايد آن‏ها نمى‏شود، حتى يك نفر هم از كار آن‏ها آگاه نمى‏گردد و احدى به آن‏ها يك "بارك اللَّه" هم نخواهد گفت، باز هم آن كار خير را انجام مى‏دهند و تحت تأثير عادت و امثال آن هم نباشد، بايد گفت:در عمق ضمير اين انسان‏ها نورى از معرفت خداوند هست و به فرض اين كه به زبان انكار كنند، در عمق ضمير اقرار دارد، افكارشان در واقع و نفس الامر انكار يك موهومى است كه آن را به جاى خدا تصور كرده‏اند و يا انكار يك موهوم ديگرى است كه آن را به جاى بازگشت به خدا و قيامت تصور كرده‏اند ،نه انكار خداو معاد واقعى... بنابر اين بعيد نيست كه اين گونه كسان واقعاً و عملاً در زمره اهل كفر محشور نگردند، هر چند لساناً منكر شمرده مى‏شود، واللَّه اعلم"(8) در عين حال بايد توجه داشت كه اگر چه تعاليم دين اسلام به آنها نرسيده است، اما براساس عقل و فطرت خود و هم چنين براساس آموزه هايي كه در دين خودشان قرار دارد و مورد تأييد اسلام است، مورد سؤال و مؤاخذه قرار خواهند گرفت.پى نوشت‏ها:1 - آل عمران، (3)، آيه 85. 2 - شعرا (26)، آيات 88 و 89. 3 - اسراء (17)، آيه 15. 4 - رجوع شود به آيات سوره توبه(9)، آيه 106، ونساء(4)، آيات 98 و 99. 5 - مرتضى مطهرى، مجموعه آثار ، ج1، ص 294.6 - رجوع شود به همان، ص 307 و 308. 7 - همان، ص 293. 8 - همان، ص 309.
کد سوال : 54158
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : انسان ها در آخرت به چه شكلي و در چه سني ظهور مي كنند؟(پ)
پاسخ : انسان هاى خوب و بدى كه امروز در دنيا هستند, بهشتيان و دوزخيان فردا در عالم آخرتند, با اين تفاوت كه بشر تا در اين عالم زندگى مى كند, محكوم به قوانين و سنن طبيعى اين عالم است و چون در عالم آخرت قدم مى گذارد, مقهور و مسخّر قوانين و مقررات آن عالم خواهد بود. طبق قانون حيات دنيوى , ولادت بشر از شكم مادر به صورت نوزادى ضعيف و ناتوان است كه به تدريج رشد مى كند و نيرومند مى گردد, اما در عالم آخرت قانون حيات به مشيت الهى عوض مى شود و بشر از آغاز به صورت انسانى جوان و توانا از شكم خاك بيرون مى آيد و به عرصهء محشر قدم مى گذارد و در معرض بازپرسى و محاسبه قرار مى گيرد.(1)مولاى متقيان امام على(ع) در وصف بهشت مى فرمايد: درجات متفاضلات , و منازل متفاوتات , لا ينقطع نعيمها و لا يظعن مقيمها و لا يهرم فالدها و لاييأس ساكنها بهشت داراى درجاتى است كه بر يكديگر برترى دارد و داراى منزل هايى است كه از هم امتيازدارد.نعمت هايش پايان نمى پذيرد, و ساكن آن هرگز از آن جا كوچ نكنند. جاويدانند كه پير نمى شوند, و ساكن آن فقير ونوميد نمى شوند. (2) مرحوم شيخ صدوق در كتاب اعتقادات خود مى فرمايد:< اعتقاد ما دربارهء بهشت اين است كه بهشت سراى جاودان و جايگاه سلامت است و مرگ و پيرى و بيمارى و رنج و آفت و زوال در آن راه ندارد> (3)رسول اكرم فرمود: <موقعى كه بهشتيان دربهشت مستقر مى شوند, منادى ندا مى دهد. سرنوشت و مقدر الهى درباره شما اين است كه هميشه زنده بمانيد و هرگز نمى ميريد. پيوسته از نعمت سلامت برخوردار باشيد و هيچ گاه بيمار نشويد. هميشه جوان بمانيد و پير و فرسوده نگرديد. هميشه در نعمت و رفاه به سر بريد و از اندوه و ناملايم مصون و محفوظ بمانيد.>(4)در مجلسى كه مأمون حضور داشت , <يحيى بن اكثم > به امام محمد تقي (ع)گفت : روايت شده كه ابابكر و عمر سيّد وآقاى پيران بهشتند. نظر شما در مورد اين روايت چيست ؟حضرت جواب داد: اين خبر و روايت محال است درست باشد, زيرا همه بهشتيان جوانند و در بين آنان پير وجود ندارد.اين روايت ازمجعولات بنى اميه است كه در مقابل خبرى كه رسول الله فرمود: حسن و حسين سيد و آقاى جوانان بهشتند, درست كرده اند اهل عذاب نيز در عالم آخرت همانند بهشتيان وضعشان پابرجا و ثابت است . آنان هم نمى ميرند و ناراحتى و دردشان كاهش نمى يابد وبى هوش نمى شوند و به خواب نمى روند. البته اكثر دوزخيان پس از پاك شدن از گناهان و زودوده شدن زنگ معصيت از دوزخ خارج مى شوند و به بهشت مى روند.پاورقي 1 ـ محمد تقى فلسفى , معاد, ج 3 ص 2832 ـ نهج البلاغه , خطبه 853 ـ مصطفى حسينى دشتى , معارف ساريف , مادهء بهشت . 4 ـ محمد تقى فلسفى , معاد, ج 3 ،289
کد سوال : 54159
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : ابتداي بشريت حضرت آدم و حوا بود، با اين وجود گويش هاي مختلف چگونه پيدا شد؟(پ)
پاسخ : انسان موجودي است كه مي خواهد مطالب خود را به ديگران بفهماند. ابتدا انسان خواسته هاي خود را به وسيلة اشاره به ديگري منتقل مي نمود. تا زماني كه ارتباط ميان انسان ها گسترده نشد، زبان اشاره مي توانست خواسته هاي يك جمع بسيار كوچك را منتقل كند.بعد از گسترش نسل ها و زياد شدن انسان ها، آدميان از نظر زندگي مكاني از هم دور شدند و بعدها از قدرت تفكر خود بهره بردند و واژه ها و لغات را اختراع نمودند و به وسيلة الفاظ هدف ها و مطلوب هاي خود را بيان كردند. هر گروهي كه در يك محيط و منطقه زندگي مي كردند، به لحاظ استعداد و شرايط محيط خود و ابزار و وسايلي كه با آن ها سر و كار داشته اند، الفاظ خاصي را براي بيان مطلب خود به وجود آوردند و از اين جا اختلاف در زبان ها به وجود آمد.پس دور بودن آدم ها از محيط و محل زندگي يكديگر عامل اختلاف زبان شده است.حتي امروزه گاهي در يك محيط كوچك برخي از الفاظ و كلمات با محيطي كه چند كيلومتر با آن فاصله دارد، متفاوت است. وجود لهجه هاي مختلف براي يك منطقه به خوبي مي تواند وجود زبان هاي مختلف براي ملت ها و كشورهاي مختلف را تبيين كند.
کد سوال : 54160
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : خدا را كه آفريده است؟(پ)
پاسخ : خداوند هميشه بوده و هميشه هم خواهد بود. به اصطلاح خدا موجودى ازلى و ابدى است. خدا از جايى نيامده، يعنى علتى او را به وجود نياورده، بلكه او بى نياز از علت است و هستى او عين ذات او است، نه اين كه موجود ديگرى به نام "علت" خدا را هستى دار كرده باشد. اصولاً چنين سؤالى در مورد خداوند صحيح نيست؛ زيرا فرض موجودى كه از چيزى يا از كسى يا در زمانى به وجود آمده باشد، به اين معنا خواهد بود كه قبل از او هستى يا وجود و يا موجود ديگرى بوده است. اگر چنين فرض كنيم، آن موجود، ديگر خداى خالق همه هستى نخواهد بود. نيز فرض اين كه خدا از كسى يا از جايى باشد، به اين معنا خواهد بود كه او نيازمند به آن كس و يا آن مكان خواهد بود، پس مانند ما و ديگر مخلوقات موجود نيازمند به آن كس و يا آن مكان خواهد بود، پس مانند ما و ديگر مخلوقات موجود نيازمند خواهد بود، نه خداى خالق همه هستى و بى نياز.توضيح اين كه: هر موجودى نيازمند به علت نيست، بلكه هر چيزى كه از خود هستى ندارد، اگر بخواهد موجود شود، نياز به علت پديد آورنده دارد. غير از خدا، تمام موجودات عالم هستى نياز به علت هستى بخش دارد. چون در ذات خود هستى ندارند و به اصطلاح ممكن الوجودند. موجودى كه در ذات خود هستى ندارد، هستى دار شدنش به دست موجود ديگرى است كه از آن به "علت" نام مى برند. اگر علتش آن را به وجود نياورد، هرگز موجود نمى‏شود. فرضاً اگر شما تنها علت روشن شدن ماشين را استارت زدن بدانيد، اگر استارت نزنيد. هرگز ماشين روشن نخواهد شد. موجودى كه خودش هستى دار است، يعنى هستى و بودن عين ذاتش است، و ذات او عين موجوديت و بودن است و به اصطلاح واجب الوجود است، يعنى بودنش حتمى و ضرورى است و امكان ندارد كه نباشد، چنين موجودى نياز به علت ندارد تا گفته شود از كجا آمده چون او هستى دار است. هستى ندار نيست تا در هستى دار شدنش نياز به علت داشته باشد.به عبارت ديگر: هر چند ناقص براى برطرف كردن نقص خود نياز به علت دارد، ولى خدا از هر نظر كامل است و غنى مطلق است. موجودى كه از هر نظر غنى است و فقر درباره او تصور ندارد، محال است كه نياز به علت داشته باشد.(1)چون ذات خدا، عين هستى است، امكان ندارد كه روزى نباشد. بنابراين خدا هميشه خواهد بود، زيرا معدوم بودن موجودى در برهه‏اى از زمان، نشانه نيازمندى و ممكن الوجود بودن او است وچون واجب الوجود خود به خود وجود دارد و نيازمند به هيچ موجودى نيست، هميشه موجود خواهد بود.(2) براى روشن شدن مطلب به كتاب علل گرايش به ماديگرى، اثر شهيد مطهرى مراجعه فرماييد.پى نوشت‏ها: 1. مرتضى مطهرى، شرح منظومه (مختصر) ج 2، ص 138 و 151.2. محمد تقى مصباح يزدى، آموزش عقايد، ص 85.
کد سوال : 54161
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : اگر كسي با پارتي بازي و به ناحق در جايي استخدام شود ، آيا حقوقي كه مي گيرد مشروع است؟
پاسخ : حقوقي كه مي گيرد اشكال ندارد، (1) مگر اين كه استخدامش برخلاف مقررات استخدامي باشد و فرد مزبور شرايط لازم استخدام آن اداره را نداشته باشد. البته بايد توجه داشت كه پارتي بازي بسيار زشت است و با نظام اسلامي اصلا سازگار نمي باشد و چهرة نظام را خدشه دار مي نمايد. بايد مسئولان كاري كنند كه ريشه پارتي بازي خشكيده شود.پي نوشت ها : 1 - آيت الله فاضل لنكراني، جامع المسائل ، ج1، سؤال 2195.
کد سوال : 54162
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : چرا در هنگام نماز حواسمان پرت مي شود؟(پ)
پاسخ : حضور قلب مراتبي دارد: 1- شخص نمازگزار اجمالاً بداند كه با خداوند سخن مي گويد و حمد و ثناي او مي كند، اگر چه به معناي الفاظ توجه نمي كند.2- علاوه بر مرحلة قلبي، به معاني كلمات و اذكار نيز توجه داشته باشد و بداند كه چه مي گويد. به اين مرتبه روايتي از امام صادق(ع) اشاره دارد: "هر كس دو ركعت نماز بخواند، در صورتي كه بداند چه مي گويد، از نماز فارغ مي شود در حالي كه بين او و خداوند گناهي نيست، مگر اين كه خداوند آن ها را مي بخشد".[1]3- مرتبة سوم آن است كه اسرار عبادت و حقيقت اذكار و تسبيح و تحميد را بفهمد.4- اسرار و حقايق به باطل نفوذ كرده است.5- در اين مرتبه نمازگزار به مرتبة كشف و شهود و حضور كامل مي رسد، كه به اين مرحله حضور قلب در معبود مي گويند. در اين مرحله نمازگزار حتي به خود وافعال و حركاتش نيز توجه نداشته، از سخنگو و سخن نيز غافل است.[2] بديهي است كه بعضي از اين مراتب اختصاص به اولياي حق دارد، ولي تحصيل بعض مراتب ديگر براي ديگران نيز ممكن است. بزرگان براي تحصيل حضور قلب در نماز عواملي را ذكر كرده اند كه مهم ترين آن ها عبارتند از: 1- اهميت دادن به نماز: عارف بزرگ ميرزا جواد آقا ملكي تبريزي مي گويد: حضور قلب سببش همت آدمي است، زيرا قلب تابع همت بوده و اگر همت نماز باشد، قلبت هم نزد نماز حاضر خواهد بود. هر اندازه كه همت انسان بيش تر باشد، قلبش هم بيش تر نزد نماز خواهد بود و هر اندازه كه همت انسان بيش تر باشد، غفلتش از غير نماز بيش تر خواهد بود.[3]2- شناخت و آگاهي: هر مقدار معرفت انسان به حق تعالي بيشتر باشد، احساس او نيز بيش تر خواهد بود و در برابر پروردگار خاضع و خاشع خواهد بود و خداوند را ناظر و حاضر خواهد ديد.3- فهم معاني نماز: در ابتدا در يك نماز بايد مراقب چند كلمه بود و با تمرين بيش تر، كلمات بيشتري را با معاني آن ادا نماييد. 4- آمادگي قبل از نماز: كسي كه مي خواهد در نماز حضور قلب داشته باشد، لازم است به مقدّمات نماز توجه داشته باشد و وضو را به صورت كامل انجام دهد و قبل از نماز لحظاتي را با خدا خلوت كند. امام صادق(ع) مي فرمايد: "هنگامي كه به قصد نماز به جانب قبله ايستادي، دنيا و آن چه در آن است و مردم و احوال آن ها را فراموش كن. قلبت را از هر شاغلي كه تو را از ياد خدا باز مي دارد، فارغ ساز و با چشم باطن، عظمت و جلال خدا را مشاهده كن. به ياد آور توقف خودت را در برابر خدا، در روزي كه هر انساني اعمالي پيش فرستاده اش را آشكار مي سازد".[4]5- رعايت مستحبات نماز: از اسباب حضور قلب، رعايت احكام و آداب نماز است، مانند نگاه كردن به محل سجده در حال قيام، نگاه كردن بين دو پا درحال ركوع، نگاه كردن به دامن درحال تشهد و سلام و چسباندن دست ها به بدن در حال قيام و غيره.6- انتخاب مكان مخصوص و اختصاص وقت مناسب براي نماز.7- فراغت قلب: يكي از مهم ترين اسباب حضور قلب، فراغت قلب است و آن چنان است كه "انسان در وقت اشتغال به عبادت، خود را از اشتغالات و هموم دنيايي فارغ كند و توجه قلب را از امور متفرقه و خواطر متشتّته منصرف نمايد و دل را يكسره خالي و خالص براي توجه به عبادت و مناجات با حق تعالي نمايد".[5]تا بر نخيزي از سر دنيا و هر چه هست با يار خويشتن نتواني دمي نشست8- رفع موانع: پرخوري، جلوگيري از بول، كسالت و خستگي، سر و صدا و نگاه به اطراف، مانع حضور قلب در نماز مي شود. رفع اين موانع در حضور قلب مؤثر است.پي نوشت ها : [1] وسائل الشيعه، ج 4، ص 686.[2] ر.ك: امام خميني، چهل حديث، ص 434.[3] ملكي تبريزي، اسرار الصلاه، ترجمه رجب زاده، ص 301.[4] بحارالانوار، ج 84، ص 230.[5] امام خميني، چهل حديث، ص 428.
کد سوال : 54163
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : چگونه ايمان خود را قوي سازيم؟(پ)
پاسخ : برادر گرامي! در ابتدا بايد حقيقت ايمان روشن شود و سپس عوامل تقويت آن بررسى گردد. دربارة حقيقت ايمان امام علي(ع) مى فرمايد: "ايمان، قول به زبان و عمل به اركان است".1[1] رسول اكرم(ص) فرموده اند: "ايمان و عمل دو برادر شريك يكديگردند. خداوند يكى را بدون ديگرى قبول نمى كند".[2] از اين روايات بر مى آيد كه ايمان با عمل به واجبات الهى و ترك محرّمات ايجاد مي شود و همين خصوصيت آن را از اسلام ممتاز ساخته است. آنچه موجب تقويت ايمان مى شود التزام عملى به اسلام و دستورهاى قرآن است. امام علي(ع) چهار ركن براى ايمان ذكر كرده كه عبارتند از: صبر و يقين و جهاد و عدل.[3]از روايات ديگر بر مى آيد كه اكمال ايمان در گرو اكمال اخلاق است. امام علي(ع) مي فرمايد: "كامل ترين شما از نظر ايمان كسانى هستند كه اخلاق نيكوترى دارند".[4]در روايتى امام علي(ع) مى فرمايد: "مؤمن كسي است كه محل كسب و تجارتش نيكو و اخلاقش نيكو و سرشتش درست است و زيادى دارائيش را انفاق و بخشش نمايد و سخنان غير لازم را نگه دارد و مردم رااز شر خويش بازداشته و در مورد آن ها انصاف دهد".[5]پي نوشت ها :(1) ميزان الحكمه، ج 1، ص 191.(2) همان، ‌ص 193.(3)همان، ص 199.(4)همان،‌ص 196.(5)آثار الصادقين، ج 1، ‌ص 328