• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
عضویت در خبرنامه
    • عبارت :
      تعداد درصفحه :
کد سوال : 54134
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : چرا كعبه به عنوان سمبل خانه خدا درست شده است، با توجه به اين كه قبول داريم كه خدا از رگ گردن به ما نزديك تر است؟ آيا اين بت پرستي نيست؟
پاسخ : در آموزه هاي ديني هرگونه پرستش و عبادت غير از خدا شرك بوده و خداوند مكان ندارد. مكان داشتن لازمه جسم و محدود بودن است، حال آن كه خداوند جسم نبوده و وجود خدا نامتناهي و فوق زمان و مكان مي باشد.عبادت كردن خداوند و طواف نمودن آن، به معناي پرستش كعبه نيست، بلكه كعبه مقدس ترين مكان جهت عبادت خداوند است. در اسلام براي قرب معنوي و پرستش خداوند، زمان، مكان، شرايط و راه هاي متعددي ذكر شده است، مثلاً عبادت در شب قدر و روزهاي جمعه ثواب بيشتري دارد، همان گونه كه عبادت در مسجد ثواب بيشتر از مكان هاي ديگري دارد.بر اساس آيات و همچنين اسناد تاريخي دربارة ساختن كعبه، آن جا نماد بركات الهي، هدايت بشر(1) و محل امن(2) و اجتماع براي پرستش حضرت حق تلقي شده و خداوند از آن به عنوان اولين خانه مردم ياد كرده(3) است. خداوند با افاضة خير فراوان دنيوي بر اين مكان (كه قبل از آن خشك و لم يزرع بود) راز قيمت خود را به نمايش در آورد.(4) و با ارائة اين حقيقت كه آن جا محلي است براي رسيدن به مقام قرب الهي، چگونگي سلوك بندگي را به تصوير كشيد. چنان كه با مقرر كردن اعمال تشريعي در ايام خاصي كيفيت سير عبودي را به انسان ها خاطر نشان مي سازد كه آدمي بايد از نفس خود هجرت كرده و با پاك سازي خود از هر گونه آلودگي، تعلق، رنگ و هيئت غير خدايي، و با اخلاص، اقبال و توبه خاصي به مقام قرب ربوبي بار يابد.(5) علاوه بر آن كه خانه خود را نشانگر مقام ابراهيم، حريم امن و حج توانمندان تلقي فرمود كه هر يك نشان دهندة عظمت مقام حق اند. به واقع چه نشاني گويا تر و رساتر از اين موارد هست؟ هر سال هزاران نفر در اين مكان جمع گشته و با انجام مناسك و اعمالي، عبوديت را به نمايش مي گذارند كه بيدار گر و تحوّل آفرين است. خداوند دستور ساخت اين خانه را صادر كرد تا حضرت آدم و ديگر پيامبران در آن به عبادت بپردازند.(6) امام علي(ع) فلسفة بناي كعبه و مناسك مربوط به آن را آزمايشي بزرگ توصيف كرده است: "مگر نمي بينيد خداوند انسان ها را از زمان آدم تا انسان هاي آخرين اين جهان با سنگ هايي كه نه زيان مي رسانند و نه نفع مي بخشند، نه مي بينند و نه مي شنوند آزمايش كرده، اين سنگ ها را خانه محترم خود قرار داده و آن را موجب پايداري و پا برجايي مردم گردانيده است؟!سپس آن را در پر سنگلاخ ترين مكان ها و بي گياه ترين نقاط زمين؛ و كم فاصله ترين دره ها قرار داد.ميان كوه هاي خشن، رمل هاي فراوان، چشمه هاي كم آب، و ابادي هاي از هم جدا و پر فاصله، كه نه شتر، و نه اسب و گاو و گوسفند هيچ كدام در آن به راحتي زندگي نمي كند و سپس آدم و فرزندانش را فرمان داد كه به آن سو توجه كنند و آن را مركز تجمع و سرمنزل مقصود و باراندازشان گردانيد؛ تا افراد از اعمال قلب به سرعت از ميان فلات و دشت هاي دور و از درون وادي ها و دره هاي عميق، و جزائر از هم پراكنده درياها؛ به آن جا روي آوردند، تا به هنگام سعي، شانه ها را حركت دهند و لا اله الا الله گويان، اطراف خانه طواف كنند، و با موهاي آشفته و بدن هاي پر گرد و غبار به سرعت حركت كنند؛ لباس هايي كه نشانة شخصيت ها است كنار انداخته و با اصلاح نكردن موها قيافه خود را تغيير دهند.اين آزموني بزرگ؛ امتحاني شديد و آزمايشي آشكار و پاكسازي و خالص گردانيدني مؤثر است كه خداوند آن را سبب رحمت و رسيدن به بهشتش قرار داد.اگر خداوند خانه محترمش و محل هاي انجام وظائف حج را ميان باغ ها و نهر ها و سرزمين هاي هموار و پر درخت و پرثمر، مناطقي آباد و داراي خانه و كاخ هاي بسيار و آبادي هاي به هم پيوسته ميان گندم زارها و باغ هاي خرم و پر گل و گياه، ميان بستان هاي زيبا و پر طراوت و پر آب؛ وسط باغستاني بهجت زا و جاده هاي آباد قرار مي داد، به همان نسبت كه آزمايش و امتحان ساده تر بود، پاداش و جزا كمتر بود.اگر پي و بنيان خانه "كعبه" و سنگ هايي كه در بناي آن به كار رفته، از زمرد سبز و ياقوت سرخ و نور و روشنايي بود، شك و ترديد در سينه هاي (ظاهر بنيان) رخنه مي كرد و كوشش ابليس بر قلب ها كمتر اثر مي گذاشت و وسوسه هاي پنهاني از مردم منتفي مي گشت. امّا خداوند بندگانش را با انواع شدايد مي آزمايد و با انواع مشكلات دعوت به عبادت مي كند و به اقسام گرفتاري ها مبتلا مي كند تا تكبر را از قلب هايشان خارج سازد و خضوع و آرامش را در آن ها جايگزين نمايد. باب هاي فضل و رحمتش را به رويشان بگشايد و وسايل عفو خويش را به آساني در اختيارشان قرار دهد.(7)كوتاه سخن اين كه كعبه مظهر بت پرستي نيست، بلكه يكي از اسباب آزمايش خداوندي است.پي نوشت ها: 1. آل عمران (3) آيه 96.2. بقره (2) آية 125.3. آل عمران، آية 96؛ تفسير نمونه، ج 2، ذيل آيه.4. ابراهيم(14) آية 37.5. الميزان، ج 1، ص 352.6. تفسير نمونه، ج 1، ص 454.7. ترجمة گويا و شرح فشرده اي از نهج البلاغه، ج 2، ص 307 ـ 305.
کد سوال : 54135
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : مگر نمي گويند كه مرده اي زنده شود، كور و لال و كر خواهد شد تا نتواند از آن جهان خبر دهد، پس مطالب كتاب سياحت غرب چگونه توجيه مي شود؟
پاسخ : هيچ كس بعد از مردن به دنيا بر نخواهد گشت تا اگر خواست اخبار حوادث آن جهان را بازگو كند، كور و لال و كر شود، بلكه برخي از افراد وقتي از دنيا مي روند، تقاضاي بازگشت به دنيا مي كنند، ولي به آن ها اجازه بازگشت به دنيا داده نمي شود.در مورد كتاب سياحت غرب، احتمال دارد كه ايشان مطالب را در حالت مكاشفه و تجربه عرفاني ديده باشد و سپس حالت عرفاني خود را به نگارش در آورده باشد. برخي احتمال داده اند كه ايشان با استفاده از مضامين آيات و روايات، زندگي پس از مرگ را به صورت داستان و قصه اي كه خود در متن آن قرار دارد، بيان كرده تا تأثير بيشتري بر مخاطب داشته باشد.در هر صورت قطعاً مرحوم قوچاني حادثه مرگ را تجربه نكرده و به دنيا برنگشته است، تا بعد كتابي را در اين زمينه نوشته باشد. او در حال حيات خود اين كتاب را نوشته است.
کد سوال : 54136
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : آيا عالم برزخ نسبت به كسي كه سال ها قبل فوت كرده، با انساني كه تازه فوت كرده، يكسان است؟
پاسخ : از برخي آيات استفاده مي شود كه گروهي از مردم داراي عالم برزخ نيستند، چنان كه در آية 55 و 56 روم مي خوانيم: "گروهي از مجرمان بعد از برپا شدن قيامت، سوگند ياد مي كنند كه: ساعتي پيشتر در جهان برزخ نبوده اند، ولي به زودي مؤمنان آگاه به آن ها مي گويند: شما به فرمان خدا مدتي طولاني تا روز قيامت مكث كرده ايد و اكنون روز قيامت است".از مجموع آيات و احاديث بر مي آيد كه توقف افراد در عالم برزخ متفاوت است. در برزخ سه گروه با حفظ درجات زندگي مختلفي دارند:1ـ مؤمنان خالص كه از نعمت هاي بهشتي به طور محدود بهره مندند و دعا مي كنند كه رستاخير برپا شود. 2ـ سردمداران كفر و ضلالت و نفاق، در عين اين كه صبح و شام بدن برزخي آن ها به آتش جهنم برزخي عرضه مي شود، آرزو مي كنند كه قيامت برپا نشود. 3ـ از برخي افراد در روايات به مستضعفان تعبير شده است كه ايشان نه از نعمت برخوردارند و نه از عذاب. اين ها غالباً در حال خواب و يا غفلت و بي حسي به سر مي برند، ولي در قيامت بيدار مي شوند.بنابراين به صورت يقين، هر فردي وارد برزخ مي شود، ولي برخي تا قيامت از نعمت هاي برزخي استفاده مي كنند و بعضي تا قيامت در عذاب برزخي خواهند بود، ولي اكثر مردم بعد از سؤال و جواب برزخي، به حالت خواب فرو خواهند رفت و در قيامت از خواب بيدار خواهند شد. در واقع تمام عالم برزخ نسبت به قيامت خواب است. بنابراين با عدالت خدا نيز منافات ندارد، زيرا در عالم برزخ صورت ها و الگوهايي كه موجوديت پيدا مي كند و شايد باعث عذاب يا بهره وري از نعمت هاي الهي مي شود، تابع زشتي ها و زيبايي هاي معنوي و زاييدة ملكات كفر و ايمان و عقايد انسان است و با عدالت الهي هيچ گونه تعارضي ندارد.در عين حال زندگي محدود به عالم برزخ نيست تا هر كسي پاداش و جزاي تمام اعمال خود را ببيند. زندگي حقيقي و دائمي در جهان آخرت است. اگر كساني بيشتر در عالم برزخ عذاب ديده اند، موجب پاكي و طهارت آن ها از گناه شده و در قيامت زودتر وارد بهشت مي شوند.هم چنين مسئلة زمان در عالم برزخ متفاوت با دنيا است. ممكن است از نظر زمان دنيوي شخصي زودتر از عالم دنيا برود، اما در نسبت به كسي كه ديرتر به عالم برزخ وارد شده، برزخش كوتاه تر باشد، مانند حالت خواب كه يكي شايد صد سال بخوابد، اما تنها چند دقيقه را حس كند، ولي كسي چند دقيقه به خواب رود و هزاران حادثه و جريان براي او اتفاق افتد و خواب خود را طولاني تصور كند.
کد سوال : 54137
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : ازلي بودن خدا به چه معنا بوده و تصور آن چگونه است؟
پاسخ : ازلي بودن به معناي اين است كه خداوند متعال از هر چه كه از حيث زمان تصور كنيم، بوده و نمي شود فرض كرد زماني نبوده و بعد هستي پيدا كرده است. دليل ازلي بودن خدا عقل است.عقل مي گويد: اگر خدا ازلي نباشد، بايد حادث و معلول باشد و هر چه حادث و معلول است، محتاج محدث و علتي است، و اين عيب و نقص بر خدا محسوب مي شود، ولي خدا محتاج نيست و غنّي بالذات و صمد و بي نياز است. به عبارت ديگر: اگر ازلي نباشد، يعني زماني بوده كه خداوند نبوده است، پس براي وجود يافتن نياز به علت دارد و اگر خداوند نياز به علت داشته باشد، خودش معلول و آفريده خواهد بود، نه آفريدگار.بنابراين، عقل مي فهماند خدا "مسبوق به عدم" نبوده، بلكه از اوّل بوده است: "هو الاوّل و الآخر و الظاهر و الباطن و هو بكلّ شيء عليم؛(1) اول و آخر و ظاهر و پنهان او است و او به هر چيز دانا است".تمام كساني كه به وجود خدا معتقدند، او را "ازلي" و "ابدي" مي دانند و اين دو وصف از هم جدا نيست زيرا يك وجود ازلي نمي تواند عمر و زمان محدودي داشته باشد وگرنه ازلي نخواهد بود و هنگامي كه وجود او نامحدود باشد ابدي خواهد بود. تمام دلائلي كه براي اثبات وجود خدا آورده مي شود صريحاً يا به اشاره واجب الوجود بودن خدا را اثبات مي كند و روشن است واجب الوجود يعني كسي كه هستي اش از ذات خود او و ازلي و ابدي است، و اگر ازلي نباشد، معلول و ممكن الوجود خواهد بود. بنابراين اين ممكنات هستند كه روزگاري نبودند و بعد حادث شدند و پس از مدتي مي ميرند و نابود مي شوند. واجب الوجود هرگز چنين نيست.(2) ازلي بودن خداوند به اين معنا نيست كه خداوند از زمان ازل بوده، اصلاً تصور زمان ازلي بي معنا است، زيرا "زمان" حادث است و اصلاً زمان ازلي نمي تواند باشد، تا چه رسد به اين كه موجودي ازل زماني داشته باشد، چون زمان از حركت اشياي مادي حاصل مي شود؛ بنابراين بايد جسم مادي وجود داشته باشد و حركت آن، سپس مسئله زمان، در حالي كه خداوند آفريدة تمام عالم و جهان ماده است و زمان نيز به دنبالة آن، آفريده خدا است.بنابراين، معناي ازلي بودن خداوند، اصلاً ازل زماني نيست؛ زيرا خداوند فراتر از زمان است و زمان آفريدة او است.منظور از ازليت الهي، يعني خداوند نه به هيچ زماني محدود مي شود و نه به چيز ديگر. باز به اين معنا است كه خداوند ابتدا و آغاز ندارد تا پيش از آن وجود نداشته باشد. سبب آن كه نمي توانيم ازليّت را درك كنيم، براي آن است كه اوّلاً در محدودة زمان و مكان تفكّر مي كنيم؛ ثانياً با موجودات متناهي از جهت زمان و مكان سروكار داريم و فهم معناي نامتناهي و نامحدود براي ما مشكل است.پي نوشت ها :1. حديد (57) آية 3.2. ناصر مكارم، پيام قرآن، ج 4، ص 187.
کد سوال : 54138
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : آيا بايد يك مرجع تقليد ثابت داشت يا مي توان از چند مرجع تقليد كرد؟(پ)
پاسخ : تقليد از ضروريات در احكام ديني است، خواه عالم به دانش هاي ديگر باشد يا نباشد. نياز انسان جاهل به تقليد، محتاج به بيان نيست و نياز عالم به تقليد به اين جهت است كه هر دانشمندي دايره دانش او به قسمت ناچيزي از احتياجات محدود است، مثلا دانشمندطب، در ساختن خانه اش بايد مقلد مهندس و معمار ساختمان باشد. اگر سوار هواپيما شد، مقلد خلبان و اگر سوار كشتي شد، پيرو بي چون و چراي ناخدا باشد. بنابراين ، كسي كه ايمان به دين دارد و مي داند براي او وظايف و تكاليفي معين شده ، به حكم عقل و فطرت خود ملزم است نسبت به وظايف، يكي از سه راه را انتخاب كند يا علم به آن ها پيدا كند، يا از عالم پيروي كند و يا جانب احتياط را مراعات كند. در صورتي كه نه عالم به وظايف است و نه اهل احتياط، راه منحصر پيروي از نظريات عالم و دانشمند به آن احكام است . اگر دانشمندان در آن احكام اختلاف نظر داشتند، از نظر اعلم آن ها پيروي كند. (1)انسان بايد در احكام از مرجع تقليد اعلم پيروي نمايد و زماني كه مرجع تقليد خود را شناخت، بايد فقط از او پيروي نمايد و نمي تواند مسئله اي را از مرجع ديگر تقليد نمايد. ملاك تقليد به دست شخص نيست تا از هر كس خواست، در مسئله اي پيروي نمايد. اين مسئله حكم عقلي است كه وقتي انسان شخصي را اعلم در يك رشته و تخصص خاصه (فقه) تشخيص داد، از او پيروي كند، كه در احكام شرعي نيز گفته شده است.از اين رواولا: بايد از مرجع اعلم تقليد نمود؛ ثانيا: ملاك تقليد آساني و سختي نيست؛ بلكه مقلد بايد از نظرات و فتاواي مرجع تقليد خود پيروي نمايد. البته در صورتي كه چند مرجع و فقيه در نظر كسي مساوي باشند، انسان در گام اول مي تواند در هر مسئله اي از يكي از مراجع كه مساوي هستند تقليد كند، ولي اگر هر كدام از مراجع در زمينه و رشته اي اعلم و متخصص تر بود، بايستي در آن زمينه از او تقليد كرد.پي نوشت ها : 1 - آيت الله وحيد خراساني ، رساله توضيح المسائل ، ص 172 ، 173.
کد سوال : 54139
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : در مفاتيح آمده كه مثلا اگر فلان نماز را بخواني يا فلان ذكر را بگويي، برابر با چند هزار ثواب است و يا تمام گناهان پاك مي شود. اين مطالب چگونه قابل توجيه است؟
پاسخ : اجر و ثواب بر دو قسم است: استحقاقى و تفضلي.اجر و مزدى كه خداوند به مقتضاى حكمت خود در مقابل هر يك از اعمال صالح - واجب يا مستحب- قرار داده ثواب استحقاقى است.ثوابى و فضيلتى را كه زايد از مقدار مقرّر و ناشى از مشيّتى است كه ريشه در رحمت و كرامت دارد و خداوند از فضل خود براساس معيارهاي خاص به بندگان صالح مرحمت مى فرمايد، ثواب تفضلى گويند.ثواب ها و فضيلت هايى كه براى عبادات، اذكار و ادعيه و قرائت قرآن و غير آن در كتاب ها و روايات آمده، برخى ناظر به ثواب هاى استحقاقى است ولى بيشتر آن ها ثواب هاى تفضلى را بيان نموده است.جهت شفاف و روشن گشتن مطلب تذكر سه نكته لازم به نظر مى رسد:1- شأن واهميت هر عملى به ميزان دارا بودن حقيقت و به اعتبار روح آن عمل است.همان طورى كه بدن بى روح، حيات و شأنى ندارد، صورت عبادات به تنهايى و بدون شرايط و آداب آن ارزشى ندارد. به بيان ديگر: اجر و ثواب اعمال موقوف به قبولى آن است و قبولى دعا و عبادات، آداب و شرايطى دارد. يكى از آن ها، اخلاص است كه داراى درجات و مراتبى است، تا مى رسد به مرتبه اى كه به قول اميرالمؤمنين(ع)، عبادت را نه به خاطر ترس از عذاب جهنم انجام مى دهد و نه به خاطر طمع به بهشت، بلكه خداوند را مستحق عبادت شناخته است و اگر بهشت و جهنم هم نبود عبادت مى كرد.بديهى است كه ميان ميزان عنايات تفضلى و ميزان معرفت و درجة‌ اخلاص اشخاص رابطه اى مستقيم وجود دارد. ثواب ها و فضايلى كه براى برخى عبادات، اذكار و ادعيه و قرائت سوره هاى قرآن در مفاتيح يا ساير كتب و روايات ذكر شده، ناظر به عباداتى است كه به نحو اتمّ و اكمل انجام گيرد و همة آداب و شرايط آن محقق گردد.2- اگر چه خواندن اذكار و ادعيه و قرآن در هر حال ثواب دارد و در دراز مدت اثر وضعى روى قلب و روح انسان مى گذارد ولى ثواب اصلى و تأثير عمقى آن ها زمانى است موجب بيدارى دل و خروج از غفلت و ظلمت گمراهي گردد.به بيان ديگر‌:‌ آن همه ثواب هايى كه نقل شده، هرگز مفهومش اين نيست كه انسان آن ها را به صورت اوراد بخواند و تنها به زبان قناعت كند، بلكه خواندن براى فهميدن، فهميدن براى انديشيدن، و انديشيدن براى عمل است،‌ مثلاً تأكيد فراوان بر تلاوت سورة حمد به اين خاطر است كه توجه و تدبّر در محتواى آن، به انسان روح و ايمان مى بخشد؛ او را به خدا نزديك مى كند؛ صفاى دل و روحانيت مى آفريند؛ ارادة انسان را نيرومند و تلاش او را در راه خدا و خدمت به خلق افزون مى سازد و ميان او و گناه فاصله مى افكند.[1]3- بر اساس "إنّما يتقبّل الله من المتقين"[2] و " إنّما الاعمال بالنيّات"،[3] هيچ عملى بدون ايمان، تقوا و قصد قربت پذيرفته نيست چنان كه هيچ گناهى بدون توبة كامل مورد عفو و بخشش قرار نمى گيرد. اگر شرايط چهارگانة توبة كامل تحققق يابد، بر پاية حديث نبوى "التائبِ من الذنب كمن لا ذنب له"[4] همة گناهان گذشته اش محو مى گردد. اگر از آن مرحله نيز بالاتر رود و مراتب لازم را طى كند و به درجه "استغفار علييّن"[5] و كمال توبه برسد،‌ علاوه بر بخشش گناهان، سيئات نيز به حسنات[6] تبديلمى گردد.4 - گاهي عمل بسيار نيك با ثواب و پاداش فراوان به جا مي آورد، اما بعد از آن، با عمل ديگري همه آنها و حتي برخي از اعمال ديگر را كه انجام داده است، نابود مي كند ؛ بنابراين مراقبت پس از عمل نيز بسيار مهم است. اين بدان خاطر اهميت دارد كه انسان تصور نكنتد با انجام يك عمل ، بهشت را براي خود تضمين نموده و مي تواند هر كاري انجام دهد. ثواب و پاداش بسيار كه براي اعمال نقل شده، براي آن است كه انسان را به سوي كارهاي خير و پاكي دل تشويق و ترغيب كند.كشش و دعوت از سوي خداوند با اين همه پاداش، براي آن است كه انسان به خدا نزديك شود.مطمئنا اين انگيزه كه انسان با انجام عمل خيري، خود را از كارهاي ديگر تبرئه كند يا مجوزي براي انجام اعمال منفي و ناشايست شود، با روح عبادات و اعمال خير سازگار نيست.پي نوشت ها : [1] تفسير نمونه، ‌ج1، ص 5.[2] مائده (5) آية‌27.[3] الحرالعاملي، الوسايل الشيعه، ج 4،‌ ص 711.[4] تفسير نمونه، ج 19، ص 505.[5] نهج البلاغة فيض الاسلام، حكمت 409.[6] فرقان (25) آية 70.
کد سوال : 54140
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : با توجه به اين كه شايد بعضي از انسان ها دوست نداشته باشند كه به دنيا بيايند پس چرا خداوند انسان را آفريد؟(پ)
پاسخ : در پاسخ به شبهه فوق مى‏توان چنين گفت:شكي نيست كه وجود بهتر و برتر از عدم است، وجود نور، روشنايى، زيبايى و... است عدم، ظلمت، تاريكى و زشتى است كه يقيناً نور بر ظلمت برترى دارد.هيچ عاقلى، حكيمى، عافبت انديشى، حاضر نمى‏شود كسى را كه در اثر جهل و نادانى مى‏خواهد در تاريكى بماند و از روشنايى استفاده تكاملى نكند به حال خود واگذارد.اكثر بچه‏ها در سال‏هاى اول حاضر نيستند مدرسه بروند، درس بخوانند، مشق بنويسند و امتحان بدهند، چون از عواقب اين امر خبر ندارند و نمي دانند علم و دانش بهتر از جهل و نادانى است، لذا مى‏بينيم پدران و مادران عاقبت انديش بدون توجه به حرف آن‏ها حتى گاهى با زور آنان را به مدرسه مى‏فرستند. خوشبختانه پس از آن كه بچه‏ها به سر عقل آمدند و فوايد دانش را درك كردند نه تنها از سخت‏گيرى والدين ناراحت نيستند، بلكه از آن‏ها قدردانى هم مى‏كنند.از نظر اسلام، دنيا محل تجارت،(1) جاى كشت و زراعت،(2) و ميدان مسابقه است كه حضرت على(ع) مى‏فرمايند: خداوندا اعضاء و جوارحم را در راه خدمتت تقويت كن... تا در اين ميدان مسابقه از همه سبقت بگيرم(3) دنيا به منزله مدرسه‏اى براى ورود به دانشگاه عالم آخرت، همان طورى كه پدر و مادر لازم نيست كه از فرزندان اجازه بگيرند تا آن‏ها را براى كسب دانش و كمال به مراكز علمى بفرستند. خداوند هم لازم نيست از آوردن انسان‏ها به دنيا براى كسب كمالات و اعمال صالح و نيك از آنان اجازه بگيرد. خداوند مهربان براى اين كه انسان‏ها در دانشگاه آخرت قبول بشوند و تجديد يا مردود نشوند دو نوع معلّم براى آن‏ها فرستاده، يكى معلم باطنى "عقل" ديگرى ظاهرى "يكصد و بيست و چهار هزار پيامبر" با اين حال اگر خوب درس نخواند و از سرمايه‏اى كه خداوند در اختيارش گذاشته به طور شايسته استفاده نكند خودش مقصر است و بايد پاسخ گوى عملكرد خود باشد.آيا بهتر و عاقلانه‏تر نيست محصّل در كلاس دنيا، قدر و ارزش كلاس، مواد درسى، معلمين آن را بداند و از تشكيل دهنده يا تشكيل دهندگان صميمان تشكر كند و به جاى اين كه بگويد اى كاش به دنيا نمى‏آمدم، خوب درس بخواند و بهترين رتبه را در دانشگاه قيامت كسب نمايد؟ اما اين كه هدف از خلقت انسان چيست در پاسخ مي گوييم:انسان يكى از آفريده‌هاى آفريدگار حكيم است و مقتضاى حكمت خداوند اين است كه هيچ موجودي‌بدون هدف خلق نشده باشد. يعنى همه مخلوقات عالم براى هدفى آفريده شده‌اند. خداوند در قرآن مي‌فرمايد:"‌ما آسمان و زمين و آنچه را كه ميان آنها است، باطل و بيهوده نيافريديم، اين گمان كافران است. واى بر كافران از آتش(‌دوزخ).(4)‌از طرفى خداوند موجودى است داراى همه كمال‌ها و هيچ نقصى و كمبودى در خداى متعال تصور ندارد. او‌غنى با لذات است و همه مخلوقات نيازمند و وابسته به اويند.قرآن مي‌فرمايد: "‌اى مردم! شما نيازمند به خدايي.‌تنها خداوند است كه بي‌نياز و شايسته هرگونه حمد و ستايش است"(5) بنابراين هدف از آفرينش انسان و ساير‌موجودات اين نيست كه سودى به خداوند برسد زيرا همان‌گونه كه گفتيم خدا هيچ نقصى ندارد تا با آفرينش‌موجودات آن نقص را جبران كند. از سوى ديگر خداوند فياض و بخشنده و مهربان است. چنان كه همه روز بارها‌با گفتن "‌بسم ا‌لله الرحمن الرحيم" به بخشندگى و مهربانى ذات پاك الهى گواهى مي‌دهيم. و مقتضاى فياض و‌بخشنده بودن خداوند اين است كه كه آن چه مكان موجود شدن دارد، آن را خلق كند و به كمال لايق خود برساند.‌قرآن مي‌فرمايد: "‌پروردگار ما همان كسى است كه به هر موجودى آن را لازمه آفرينش او بود داده، سپس هدايت‌كرده است (6).بنابراين خداوندانسان را بدين خاطر آفريد كه وى بتواند با اختيار خود به كمال نهاييش برسد و از‌اين طريق سود نهايى و عالي‌ترين خوش‌بختى و سعادت را به دست آورد و غرق در رحمت واسعه الهى شده و از‌چشمه فيض الهى به نحو احسن بهره‌مند شود و به قرب الهى نايل آيد. همه اين‌ها از راه عبوديت و بندگى و‌اطاعت پروردگار عالم به دست مي‌آيد.پس هدف از آفرينش انسان، عبوديت و رسيدن به قرب پروردگار است و‌اين درجه نهايى كمال براى بشر مي‌باشد كه هر چه انسان به خدا نزديك‌تر شود، به كمال بيشترى رسيده است‌خداوند در قرآن مي‌فرمايد: "‌من جن و انس را نيافريدم جز براى اين كه عبادتم كنند ]‌و از اين طريق تكامل يابند و‌به من نزديك شوند[ هرگز از آن‌ها نمي‌خواهم كه به من روزى دهند و نمي‌خواهم مرا اطعام كنند. خداوند روزي‌دهنده و صاحب قوت و قدرت است(7) جهت اطلاع بيش‌تر به تفسير نمونه، ج 22، ص 384، ذيل آيه 56 سوره‌ذاريات مراجعه فرماييد.پى نوشت‏ها: 1. "الدنيا متجر لأولياءاللَّه، نهج البلاغه كلمات قصار، جمله 131".2. تفسير نمونه، ج 2، ص 400 "الدنيا مزرعةالاخرة".3. دعاى كميل.4. ص (38) آيه 27. 5. فاطر (35) آيه 15. 6. طه (20) آيه 50. 7. ذاريات (51) آيه 56-58.
کد سوال : 54141
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : آيا پيامبران از نظر نزديكي و محبوبيت نزد خداوند مساوي هستند يا در درجات مختلفي قرار دارند؟
پاسخ : بعثت همه انبيا از سوي خداوند موجب مي شود كه گفتار آنان از اين نظر كه وحي الهي بوده، اعتبار و ارزش يكساني داشته باشد و همه آنان از اين نظر كه حقايق به صورت وحي از سوي خداوند به آنان نازل شده، يكسان بوده اند، هم چنان كه قرآن مي فرمايد: "لا نفرّق بين احد من رسله؛(1) ميان هيچ يك از پيامبرانش فرقي نمي گذاريم " ولي اين امر موجب نمي شود كه تمامي آن ها از نظر فضيلت و مراتب قرب يكسان باشند، زيرا از اصولي كه قرآن كريم بر آن تأكيد دارد، تفاوت پيامبران از جهت فضيلت و كمال است."و تلك الرسل فضّلنا بعضهم علي بعض،(2) برخي از آن پيامبران را بر بعضي ديگر برتري بخشيديم".در آيه مشابه ديگري آمده است "و لقد فضّلنا بعض النبيين علي بعض".(3)از اين آيات به دست مي آيد كه همه پيامبران الهي از درجه كمال يكسان برخوردار نبوده و از جهت مقامات معنوي با يكديگر تفاوت داشته اند، زيرا براساس روايات برخي از پيامبران در بيداري تنها صداي وحي را شنيده اند، بي آن كه فرشته را ببينند و يا درخواب وحي به آن ها نازل مي شده و مأمور نبوده اند پيام خود را به ديگران ابلاغ كنند. برخي از پيامبران علاوه بر اين كه صداي فرشته وحي را مي شنيده اند، او را نيز مي ديده و مأمور بوده اند پيام رسالت را به مردم، ابلاغ كنند. بعضي از پيامبران بدون واسطه فرشته، وحي را از خدا دريافت مي كردند و برخي شريعت خاص داشته و اديان قبلي را منسوخ كرده اند.اين اختلاف در مراتب، برخاسته از ويژگي هاي ذاتي، اخلاص، مجاهدات و فداكاري هر يك از آن بزرگواران بوده است . پي نوشت ها : 1 - سوره بقره (2)، آيه 285.2 - همان، 253.3 - اسراء (17) آيه 55.
کد سوال : 54142
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : آيا كساني كه با رياضت توانسته اند كارهاي عجيبي انجام دهند ، مي توانند مانند پيامبران با خدا ارتباط نزديك برقرار كنند؟
پاسخ : اگر منظور از ارتباط نزديك با خدا، وحي باشد، اين ارتباط ويژة پيامبران است و افراد معمولي هر چند از نظر معنوي رشد يابند، به اين مرحله نمي توانند برسند اما اگر منظور الهامات و مكاشفات و كرامات اولياي الهي باشد، در غير پيامبران نيز اين موارد وجود دارد. قرآن مجيد از انسان هايي ياد مي كند كه هر چند پيامبر نيستند اما همدم و همسخن فرشتگانند، مانند حضرت مريم. بنابر روايات قطعي ، حضرت زهرا (ع) نيز با فرشتگان همسخن بوده است.پس نمي توان هر گونه ارتباط با غيب و بهره مندي از فيض هاي معنوي و كشف و شهود و الهامات سبحاني را منكر شد، پس هر چند باب نبوت و ارتباط وحياني بسته شده است، اما باب الهام و اشراق هرگز بسته نشده و نخواهد شد.
کد سوال : 54143
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : احكامي كه براي نقص عضو عمدي شخصي مانند چشم و دست وجود دارد، آيا براي قصاص كافي است؟
پاسخ : بلي احكامي كه در اسلام براي نقص عضو عمدي مقرر شده، براي قصاص كافي است، زيرا قانون اسلام اين است كه اگر كسي از روي قصد و عمد چشم كسي را در بياورد و كور كند، آسيب ديده حق دارد چشم ضارب را در آورد و او را كور كند. اگر كسي عمدا دست فردي را قطع كرد، او حق دارد دست طرف را قطع كند.(1) همين طور در ساير اعضا اين حكم از نظر عقل نيز قابل تأييد بوده و عدالت اقتضاي آن را دارد.البته اين گونه احكام بايد توسط حاكم شرع اجرا شود، يعني فردي كه عضوش از بين رفته، از قاضي بخواهد جنايتكار را قصاص نمايد.پي نوشت ها : 1 - امام خميني ، تحريرالوسيله ، ج2، ص 540.