• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
عضویت در خبرنامه
    • عبارت :
      تعداد درصفحه :
کد سوال : 54014
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : چرا انسان از راه بهشت و جهنم آگاه نيست تا خود را براي آن آماده سازد؟
پاسخ : راه بهشت و جهنم به وسيلة انبياي الهي به مردم گوشزد شده و هيچ مطلبي در اين زمينه فروگذار نشده است. دستورهايي كه پيامبران براي مردم از طرف خداوند آورده اند، راه بهشت است و مواردي كه مردم را از انجام آن نهي كرده اند، راه جهنم است. قرآن كريم مي فرمايد: "انا هديناه السّبيل امّا شاكراً و امّا كفوراً؛(1) ما راه را به او نشان داده ايم (و انسان را به راه درست هدايت كرده ايم) خواه شاكر باشد و خواه كفران كننده".خداوند راه بهشت و جهنم را به انسان نشان داده و در اين زمينه هيچ كوتاهي نشده است. همة نكات ريز و درشت كه در سعادت انسان مؤثر بوده اند، توسط قرآن كريم و پيامبر اكرم(ص) و ائمة اطهار(ع) بيان شده است. پيامبر اسلام(ص) فرمود: "هيچ چيزي نبوده كه شما را به بهشت نزديك نمايد و از دوزخ دور نمايد، مگر آن كه برايتان بيان كردم".(2)امروزه دقيقاً مي دانيم راه بهشت و راه جهنم كدام است. تمام اعمالي كه به عنوان فعل حرام از طرف دين معرفي شده اند، راه دوزخ هستند و كساني كه مرتكب اين اعمال مي شوند، راه جهنم را مي پيمايند. نيز تمام اعمال واجب و مستحب كه در دين مطرح شده اند، راه بهشت هستند و مؤمنان با انجام آن اعمال راه بهشت را طي مي كنند. صراط مستقيم الهي كه قرآن كريم به آن دعوت كرده، راه بهشت جاودان الهي است."انّ هذا صراطي مستقيماً فاتّبعوه؛(3) اين راه مستقيم من است پس از آن پيروي كنيد".دليل اين كه از اين راه ها آگاه نيستيم، بايد گفت: عدم مطالعة قرآن، احاديث و كتب بزرگان دين، توجه فراوان به روزمرّگي هاي دنياي ماشيني، بسياري افراد را از حقايق مربوط به زندگي در دنيا و جهان پس از مرگ و عاقبت كار بشر غافل ساخته است.براي پرهيز از غفلت، قرائت قرآن كريم و تأمل در آيات آن و رواياتي كه از پيامبر(ص) و ائمه معصومين(ع) رسيده، راه هاي نجات است و راه بهشت را به انسان نشان مي دهد. عمل صالح بهترني راه ورود به بهشت است.پي نوشت ها: 1. انسان (76) آية 3.2. اصول كافي، ج 2، ص 74.3. انعام (6) آية 153.
کد سوال : 54015
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : چرا در دين اسلام حجاب وجود دارد، ولي در دين هاي ديگر وجود ندارد؟(پ)
پاسخ : از برخى متون استفاده مى شود "اصل حجاب" ميان اقوام و ملل مختلف مطرح بوده و سابقه طولانى دارد، گرچه نحوه بهره‏گيرى از حجاب، حدود و احكام آن بر حسب سنت و آداب جوامع متفاوت بوده است.(1) در اديان يهود و مسيحيت به مسئله حجاب اشاره شده است.حجاب در شريعت موسى(ع):"ويل دورانت" راجع به قوم يهود و قانون تلمود مى نويسد: "اگر زنى به نقض قانون يهود مى پرداخت، مثلاً بى آن كه چيزى بر سر داشت، به ميان مردم مى رفت و يا در شارع عام نخ مى ريسيد يا با هر سنخى از مردان درد دل مى كرد يا صدايش آن قدر بلند بود كه چون در خانه‏اش تكلّم مى كرد، همسايگانش مى توانستند سخنان او را بشنوند، در آن صورت مرد حق داشت بدون پرداخت مهريه او را طلاق دهد".(2)از كتاب مقدس بر مى آيد كه در عهد سليمان(ع) زنان علاوه بر پوشش بدن، "بُرقَعْ" (روبند) به صورت مى انداختند.(3) همين سنت در زمان ابراهيم(ع) رايج بود. نامزد اسحق "رِفْقه" ابتدا كه وي را ديد، برقع به صورت انداخت.(4) حجاب در شريعت عيسى(ع):آن چه از حجاب در شريعت موسى(ع) بيان شد، در شريعت حضرت عيسى(ع) نيز وجود دارد، چون عيسى گفت: "فكر نكنيد كه من آمده‏ام تا تورات و نوشته‏هاى پيامبران را منسوخ كنم، بلكه آمده‏ام تا آن‏ها را به تحقق برسانم".(5)زن‏ها در قرن‏هاى اوليه مسيحيت تنها با چادر مى توانستند در مراسم عبادى شركت كنند، زيرا گيسوانشان فريبنده به شمار مى رفت و مى گفتند حتى فرشتگان ممكن است در موقع اجراى نماز از ديدن آن‏ها حواسشان پرت شود!(6) "پاولوس" فرمان داد زنان بايد حجاب داشته و سر خود را بپوشاند.(7) بنابراين حجاب و پوشش زنان هم در دين يهود وجود دارد و هم در دين مسيحيت، بله در جزئيات حجاب كه چه مقدار پوشش لازم است، بين اديان و مذاهب تفاوت هايى وجود دارد.در مورد فلسفة حجاب زن در اسلام مطالبي به پيوست ضميمه شده، آن ها را نيز مطالعه فرماييد. پى نوشت‏ها: 1. مجله پيام زن، ش 19، ص 69 - 71؛ ش 20، ص 80 - 83.2. ويل دورانت، تاريخ و تمدن، ج 4، عصر ايمان، ص 461؛ ابراهام كهن، گنجينه‏اى از تلمود، ص 186.3. كتاب مقدّس، عهد قديم، سفر نشيد الاناشيد، باب 5.4. همان، سفر تكوين، باب 24.5. عهد جديد، انجيل متى، باب 20.6. تاريخ تمدن، ج 9، ص 242، به نقل از مجله پيام زن، ش 20، ص 80 - 83.7. جلال الدين آشتيانى، تحقيق در دين مسيح، ص 286.
کد سوال : 54016
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : چرا خانم ها نمي توانند صيغه كنند، ولي آقايان مي توانند؟(پ)
پاسخ : مقصود از سؤال روشن نيست. اگر مقصود تعدد زوجات باشد، يعني اين كه چرا مردان مي توانند چند همسر اختيار كنند و با داشتن زن دائمي، با زني ديگر ازدواج كنند، اما زنان همزمان نمي توانند چند شوهر داشته باشند، اسلام تعدد زوجات را بدون قيد و شرط و نامحدود قبول ندارد. با بررسى وضع محيطهاى مختلف قبل از اسلام به اين نتيجه مى‏رسيم كه تعدد زوجات به طور نامحدود، امر عادى بوده و قبل از اسلام جريان داشته؛ تعدد زوجات از ابتكارات اسلام نيست، بلكه دين آن را در چارچوب ضرورت‏هاى زندگى انسان محدود ساخته و براى آن قيد و شرايط سنگين قرار داده است.قوانين اسلام براساس نيازهاى واقعى بشراست، نه احساسات، زيرا ممكن است هر زنى از آمدن رقيب (در زندگى ناراحت بشود، ولى وقتى مصلحت تمام جامعه درنظر گرفته شود و احساسات را به كنار بگذاريم، فلسفه تعدد زوجات روشن مى‏شود. هيچ كس نمى‏تواند انكار كند كه مردان در حوادث گوناگون زندگى، بيش از زنان در خطر مرگ قرار دارند و در جنگ‏ها و حوادث ديگر، قربانيان اصلى را آن‏ها تشكيل مى‏دهند.نيز نمى‏توان انكار كرد كه بقاى غريزه جنسى مردان از زنان طولانى‏تر است، زيرا زنان در سن معينى، آمادگى جنسى خود را از دست مى‏دهند، در حالى كه در مردان چنين نيست.هم چنين زنان به هنگام عادت ماهانه و قسمتى از دوران حاملگى، عملاً ممنوعيت آميزش دارند، در حالى كه در مردان اين ممنوعيت وجود ندارد. از همه گذشته زنانى هستند كه به علل گوناگونى همسران خود را از دست مى‏دهند و اگر تعدد زوجات نباشد، آن‏ها بايد براى هميشه بدون همسر باقى بمانند.با درنظر گرفتن اين واقعيت‏ها در اين گونه موارد (كه تعادل ميان مرد و زن به هم مى‏خورد) ناچاريم يكى از سه راه ذيل را انتخاب كنيم.أ‌) مردان تنها به يك همسر در همه موارد قناعت كنند و زنان بيوه تا پايان عمر بدون همسر باقى بمانند و تمام نيازهاى فطرى و خواسته‏هاى درونى و احساسى خود را سركوب كنند.ب‌) مردان فقط داراى يك همسر قانونى باشند، ولى روابط آزاد و نامشروع جنسى را با زنانى كه بى شوهر مانده‏اند، به شكل معشوقه برقرار سازند.ج) كسانى كه قدرت دارند بيش از يك همسر را اداره كنندو از نظر جسمى و مالى و اخلاقى مشكلى براى آن‏ها ايجاد نمى‏شود، نيز قدرت بر اجراى كامل عدالت ميان همسران و فرزندان دارند، به آن‏ها اجازه داده شود كه بيش از يك همسر انتخاب كنند.حال اگر بخواهيم راه اول را انتخاب كنيم، بايد گذشته از مشكلات اجتماعى كه به وجود مى‏آيد، با فطرت و غرائز و نيازهاى روحى و جسمى بشر به مبارزه برخيزيم. هم چنين عواطف و احساسات اين گونه زنان را ناديده بگيريم اما اين مبارزه‏اى است كه پيروزى در آن نيست. به فرض كه اين طرح عملى بشود، جنبه‏هاى غير انسانى آن بر هيچ كس پوشيده نيست.تعدد همسر را در موارد ضرورت نبايد تنها از دريچه چشم همسر اول مورد بررسى قرار داد، بلكه از دريچه چشم همسر دوم و مصالح و مقتضيات اجتماعى بايد مورد مطالعه قرار داد. آن‏ها كه مشكلات همسر اول را در صورت تعدد زوجات عنوان مى‏كنند، كسانى هستند كه يك مسئله سه زاويه‏اى را تنها از يك زاويه نگاه مى‏كنند، زيرا تعدد همسر هم از زاويه ديد مرد و هم از زاويه ديدهمسر اول، نيز از زاويه ديد همسر دوم بايد مطالعه شود، آن گاه با توجه به مصلحت مجموع در اين باره قضاوت كنيم.اگر راه دوم را انتخاب كنيم، بايد فحشا را به رسميت بشناسيم. تازه زنانى كه به عنوان معشوقه مورد بهره بردارى جنسى قرار مى‏گيرند، نه تأمين دارند و نه آينده‏اى. چنان كه شخصيت آن‏ها پايمال شده است. اين‏ها امورى نيست كه انسان آگاه آن را تجويز كند.بنابراين تنها راه سوم مى‏ماند كه هم به خواسته‏هاى فطرى و نيازهاى غريزى زنان پاسخ مثبت داد و هم از عواقب شوم فحشا و نابسامانى زندگى اين دسته از زنان بركنار ماند و جامعه را از گرداب گناه بيرون برد.در پايان چند نكته را ذكر مى‏كنيم: 1 - جواز تعدد زوجات با اين كه در بعضى موارد يك ضرورت اجتماعى است و از احكام مسلم اسلام محسوب مى‏شود، اما شرايط آن با گذشته تفاوت بسيار كرده است، زيرا زندگى درگذشته، يك شكل ساده داشت و رعايت عدالت بين زنان آسان بود و از عهده غالب افراد برمى‏آمد، ولى در زمان ما بايد كسانى كه مى‏خواهند از اين قانون استفاده كنند، مراقب عدالت همه جانبه باشند. اگر قدرت بر اين كار دارند، چنين اقدامى بنمايند. اساساً اقدام به اين كار از روى هوى و هوس نبايد باشد.2 - تمايل پاره‏اى از مردان را به تعدد همسر نمى‏توان انكار كرد. اين تمايل اگر جنبه هوس داشته باشد، مورد تأييد نيست، اما گاه عقيم بودن زن و علاقه شديد مرد به داشتن فرزند، اين تمايل را منطقى مى‏كند، يا گاهى بر اثر تمايلات شديد جنسى و عدم توانايى همسر اول براى برآوردن خواسته عزيزى، مرد خود را ناچار به ازدواج دوم مى‏بيند. حتى اگر از طريق مشروع انجام نشود، از طريق نامشروع اقدام مى‏كند. در اين گونه موارد نمى‏توان منطقى بودن خواسته مرد را انكار كرد.(1)در سئوال آورده‏ايد كه آمدن همسر دوم موجب كينه و حسادت مى‏شود. اين گفته، حرف درستى است، ولى اين اشكال بر مسلمانان وارد است، نه بر اسلام و تعاليمش، زيرا دين قانون تعدد زوجات را به طور وجوب وضع نكرده است. در واقع تعدد زوجات در اسلام يك قاعده نيست، بلكه يك استثنا است و تنها حكم به جواز داده شده، نه الزام؛ يعنى براى برخى كه مشكلاتى پيش آمده و مجبور به ازدواج مجدد هستند، اجازه داده شده است، چنان كه براى آن شرطى گذاشته شده و آن اطمينان مرد به اين است كه مى‏تواند ميان زنان به عدالت عمل كند، اما اگر مردانى باشند كه بدون توجه به اين شرط و بدون توجه به سعادت خود و خانواده و فرزندان، در پى ازدواج مجدد باشند ازدواج دوم روا نيست، مثلاً هدفشان شهوت باشد و زن در نظرشان مفهومى جز موجودى كه براى لذت و شهوت آفريده شده نباشد. اسلام با اين افراد كارى ندارد و ازدواج بيش از يك زن را به آن‏ها اجازه نمى‏دهد.(2)اما سؤال از اين كه چرا اسلام اين حق را نسبت به زنان قائل نشده و چرا اسلام چند شوهري را اجازه نداده ، زيرا در اين نوع زناشويي رابطه پدر با فرزند عملاٌ نا مشخص است، هم چنان كه در كمونيسم (اشتراك) جنسي رابطه پدر با فرزندان نامشخص است.همان طور كه كمونيسم نتوانست براي خود جا باز كند، چند شوهري نيز نتوانست مورد پذيرش باشد، زيرا زندگي خانوادگي و ايجاد آشيانه براي نسل آينده و ارتباط قطعي ميان نسل گذشته و آينده، خواسته غريزه و طبيعت بشر است.چند شوهري نه تنها با طبيعت انحصار طلبي و فرزند دوستي مرد نا موافق است، كه با طبيعت زن نيز مخالفت دارد. تحقيقات روانشناسي ثابت كرده است كه زن بيش از مرد خواهان تك همسري است. (3)از جهت ديگر زن از مرد فقط عاملي براي ارضاي غريزه جنسي خود نمي خواهد كه گفته شود هرچه بيشتر، براي زن بهتر. زن از مرد موجودي مي خواهد كه قلب او را در اختيار داشته باشد ؛ حامي و مدافع او باشد؛ براي او فداكاري نمايد و غمخوار او باشد.زن در چند شوهري هرگز نمي توانسته حمايت و محبت و عواطف خالصانه و فداكاري يك مرد را نسبت به خود جلب كند، از اين رو چند شوهري نظير روسپي گري همواره مورد تنفر زن بوده است. چند شوهر داشتن نه با تمايلات و خواسته هاي مرد موافقت داشته است و نه با خواسته ها و گرايش هاي زنان.(4)علاوه بر اين ، يكي ديگر از مشكلاتي كه در صورت چند همسري براي زنان ذكر شده، مشخص نبودن پدر براي فرزند مي باشد.مسئله تعلق فرزند و معين شدن پدر و فرزند، اگر چه تحقيقات امروزي و آزمايش هاي پزشكي آن را مشخص مي كند، اما از نظر رواني همچنان مسئله حل نشدني است؛ زيرا اولاٌ: همان گونه كه دانشمندان مي گويند: نتايج آزمايشهاي تجربي صد در صد نيست و احتمال خطاي اشتباه انساني يا ... وجود دارد.ثانياٌ: مسئله اقناع روحي و رواني پدر و مادر و فرزند چيزي نيست كه با آزمايش قابل حل باشد. فرزند مي خواهد اطمينان قلبي و دروني يابد كه پدر و مادر او واقعي هستند و همين طور پدر و مادر. تا زماني كه اقناع و اطمينان قلبي و دروني صورت نگيرد ، به همان نسبت رابطه و پيوند عاطفي بين پدر و مادر و فرزند متزلزل خواهد بود.پى‏نوشت‏ها: 1. تفسير نمونه، ج‏3، ص 256 - 260؛ مجموعه آثار، مطهرى، ج‏19، ص 357 - 361.2. الميزان، ج‏4، ص 319.3. مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج19، ص 302.4. همان ، ص 311.
کد سوال : 54017
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : چرا بعضي از انسان ها ستم مي كنند و هيچ ظلمي (سختي و عذاب) در دنيا نمي بينند، مگر خدا عادل نيست؟
پاسخ : اوّلاً پاداش و كيفر الهي اختصاص به زندگي دنيا ندارد و حيات پس از مرگ نيز عرصه مجازات و پاداش و بلكه جايگاه اصلي آن است.ثانياً مجازات هايي كه در دنيا صورت مي گيرد، در چهار دادگاه مختلف انجام مى گيرد كه عبارتند از: محكمة وجدان؛ آثار طبيعى عمل؛ محكمة مكافات عمل؛ دادگاه رسمى و عادى بشر.اما همة اين محكمه ها خصوصى است و تنها به بعضى ازجرائم رسيدگى مى كند. هيچ يك از آن ها يك شكل عمومى و همگانى كه همة منحرفان و مجرمان را به خاطر هر گناه و ارتكاب هر گونه جرم محاكمه كند و به كيفر برساند ندارد. همة آن ها به منزلة اخطارهاى پى در پى و زنگ خطرى است كه براى تربيت و بيدار باش بشر نواخته مى شود. از طرف ديگر مجازات دنيوى محدود است و موازنة بين جرم و كيفر در دنيا قابل اجرا نيست، مثلاً كسى كه هزاران نفر را به قتل رسانده، مجازات شديد او اعدام است، اما اعدام درمقايسه با جرمى كه مرتكب شده است، كيفر ناچيزى حساب مى شود.اگر قرار باشد انسان تا نيت گناه كرد، در همان حال كيفر ببيند، مثلاً تا سرقت كرد، دستش فوراً خشك شود، ترك گناه و انجام طاعات اجبارى مى شود وآزمايش الهى منتفى مى گردد و اصل آزادى و اراده، از انسان سلب مى شود. اگر كيفر و پاداش در دنيا انجام گيرد، قيامتى لازم نيست و اگر قيامتى نباشد، زندگى نامفهوم است، بلكه بسياري از جرائم و پاداش ها در دنيا نمي تواند جزا داده شود و اين امكان در دنيا فراهم نيست و دنيا گنجايش آن را ندارد، مانند، مانند كسي كه انسان هاي بسياري را به قتل رسانده يا گمراه كرده است. عدالت واقعى تنها در ساية برپايى قيامت و پاداش و كيفر اخروى حاصل مى شود.ثالثاً زندگي دنيا مجال عمل و تلاش است و آن چه در دنيا انجام مي شود، حيات اخروي را شكل مي دهد. پس از مرگ، فرصت عمل به پايان مي رسد و حيات پس از آن بر اساس آن چه در دنيا كسب شده است، رقم مي خورد.پس جايگاه اصلي پاداش و كيفر، حيات پس از مرگ است، البته بدين معنا نيست كه حيات دنيا خالي از پاداش و كيفر است. چه بسا كساني پاداش و كيفر برخي از اعمال خود را در دنيا ببينند اما اين پاداش و كيفر، مانند ديگر مظاهر دنيا وسيلة آزمايش و امتحان آن ها است و در حيات اخروي آنان نيز مؤثر است.بنابراين خداوند بي ترديد عادل است. عدالت الهي اقتضا مي كند عالم ديگر وجود داشته باشد. يكي از دلايل اصلي وجود قيامت و جزا و پاداش و كيفر آن عالم، عدالت الهي است.
کد سوال : 54018
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : هدف خدا از آفرينش ما چه بوده است؟(پ)
پاسخ : هر موجود با شعورى در كارهاى ارادى خويش هدفى را دنبال مى كند، مثلاً انسان غذا مى خورد تا سير شود، آب مى نوشد تا سيراب گردد، از درماندگان دستگيرى مى كند تا نامش به نيكى ياد شود و يا به پاداش الهى نايل گردد و... .هدف خداوند از خلقت جهان آفرينش، به ويژه انسان چيست؟ـ آيا خدا مانند ما به خاطر سود خويش و يا به جهت گريز از زيان و خطر، كارى را انجام مى دهد؟قبل از پاسخ به اين امر مى پردازيم كه هدف در كارهاى ارادى موجود با شعور به چه معنا است؟هدف داشتن به يكى از اين سه معنا است:1. سودطلبى و جلوگيرى از زيان: انسان در خود نيازها و كمبودهايى مى بيند كه انگيزه مى شوند تا فعاليت كند و نقيصه‏ها و خواسته‏ها را برطرف نمايد.2. سود رساندن به ديگران: بدين گونه كه انسان در انجام كارى نخست هدفش سود رساندن به ديگران باشد، ولى در حقيقت هدف از آن كار تكامل معنوى و آرامش درونى خودش است، مثلاً پدرى كه براى پرورش و آموزش فرزندش، خود را در رنج و زحمت قرار مى دهد و مى گويد كه هدفى جز نفع فرزند ندارم. در حقيقت هدفش اين است كه فرزندى نمونه داشته باشد. وى به خوبى مى داند كه داشتن فرزند خوب، از بزرگ‏ترين افتخارات و عالى‏ترين كمالات است. در اين گونه اهداف نيز انسان هدفش تكامل خويشتن است، ولى براى رسيدن به هدف خود به تكامل ديگرى مى پردازد.3. انجام دهنده كار منافع خودش را در نظر نگيرد، بلكه تنها به خاطر نفع رساندن به ديگرى، كارى را انجام دهد، شبيه مادرى كه خود را فراموش مى كند و به فرزند خويش عشق مى ورزد و همانند پروانه مى سوزد و پرواز مى كند. وى به مصلحت خويش نمى‏پردازد. نمونه ديگرى كه شبيه اين مورد است، انسان شيفته‏اى است كه در بندگى وعبادت خدا از ياد خود غافل مى شود، به گونه‏اى كه حضرت على(ع) فرمود: "الهى ما عبدتك خوفاً من نارك ولا طمعاً فى جنتك و لكن وجدتك اهلاً للعبادة فعبدتك؛ خداوندا! عبادت من نه به جهت ترس از آتش تو است و نه طمع در بهشتت، بلكه به جهت اين است كه تو را شايسته عبادت يافتم". در اين هدف خود و نفع شخصى منظور نيست، بلكه خويش را فراموش مى كند.حال با توجه به اين سه نوع هدف بنگريم كه خداوند در آفرينش انسان و جهان كدام يك از اين سه نوع هدف را دنبال مى كند. قطعاً از نوع اوّل و دوّم نيست، چون خداوند بى نياز است. وقتى خدا را آن چنان شناختيم و دانستيم وجودى است كه از هر جهت بى نهايت و غنى است و هيچ گونه نقص و نياز در ذات او راه ندارد، روشن مى شود كه هدف در كارهاى خدا فقط به معناى سوم است كه عبارت است از: رساندن فايده به مخلوقات خويش و تكامل همه جانبه و رفع نقص‏ها و نيازهاى آنان. به گفته شاعر:من نكردم خلق تا سودى كنم بلكه تا بر بندگان جودى كنماو نخواسته است نيازى از خود را برطرف كند، چون بى نياز است. او به آفرينش نپرداخت تا نقصى را از خود دفع كند، چون بى عيب و نقص است. خدا، جهان و انسان را آفريد تا همه به سوى كمال رهسپار شوند و قابليّت و قوه نهفته در خويش را به كمال و فعليّت رسانند. جهان را آفريد تا انسان براى رفع نيازهاى خويش و درك كمالات از آن بهره‏گيرى كند. انسان را آفريد و به او اراده عطا كرد تا با اختيار خويش راه كمال پويد و خود را از نقص‏ها بپيرايد.هدف از آفرينش جهان و انسان، تكامل جبرى و ناخود آگاه جهان و تكامل ارادى و خود خواسته انسان است. همه را براى تكامل انسان خلق كرد و انسان را براى قرب خداوندى. ابر و باد و مه و خورشيد و فلك در كارند تا تو نانى به كف آرى و به غفلت نخورىقرآن مى فرمايد: "و ما خلقت الجن و الانس الاّ ليعبدون؛(1) جن و انس را جز براى بندگى و اطاعت نيافريدم". تا از اين طريق آن‏ها به كمال برسند و در خلقت انسان فرمود: "افحسبتم انّما خلقناكم عبثاً و انّكم الينا لا ترجعون؛(2) آيا پنداشتيد كه شما را عبث و بيهوده آفريديم و شما به سوى ما باز نمى‏گرديد"؛ يعنى آيا مى پنداريد كه به سير تكاملى خود به سوى يك واقعيّت مطلق ادامه نمى‏دهيد و به سوى خدا باز نمى‏گرديد؟ نيز فرمود: "الّذى خلق الموت و الحياة ليبلوكم ايّكم احسن عملاً؛(3) خداوند مرگ و زندگى را آفريد تا شما را بيازمايد كه كدام نيكوكارتريد". يعنى انسان را خلق كردو او را در جهان آزمايش و ابتلا قرار داد تا انسان با اختيار و اراده خود حركت تكاملى خويش را بپيمايد.در ادامه پاسخ جزوه اي به پيوست ارسال مي گردد.پى نوشت‏ها: 1. ذاريات (51) آيه 56.2. مؤمنون (23) آيه 115.3. ملك (67) آيه 2.
کد سوال : 54019
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : اگر در مكاني بخواهيم نماز بخوانيم و اشخاصي ما را تحقير و مسخره كنند، آيا مي شود به خاطر تحقير نشدن نماز نخوانيم؟
پاسخ : نماز مهم ترين عبادت الهي است، و چنان نقشي در سعادت انسان دارد كه نماز (راز و نياز با خدا) مهم ترين رشته اي است كه انسان را به خداوند پيوند مي دهد. نماز راز مگوي انسان با خدا و سخن دل و گفتگوي بنده با خدا استاگر خواهي كه دوست نگسلد پيوند سر رشته نگه دار تا نگهدارد.با توجه به احكام و مسايل نماز اين مسئله روشن مي شود، مثلاً واجب است انسان نماز را ايستاده بخواند و اگر از ايستادن عاجز باشد، لازم است نشسته بخواند، حتي اگر قادر به نشستن نيست، بايد به پهلوي راست رو به قبل بخواند، و اگر به پهلوي راست هم نمي تواند بخواند، بايد به پهلوي چپ بخوابد. اگر آن هم ممكن نيست، به پشت بخوابد، به طوري كه كف پاها رو به قبله باشد. اگر اين هم ممكن نيست، روي شكم بخوابد به طوري كه سرش به طرف قبله باشد و نمازش را بخواند.(1)نيز واجب است لباس نمازگزار نجس نباشد، ولي اگر نجس باشد و لباسي غير از لباس نجس ندارد، بايد لباسش را در آورد و برهنه نماز بخواند. اگر بر اثر سرما و ياعلت ديگر نمي تواند بدون لباس نماز بخواند، لازم است با لباس نجس نمازش را بخواند.(2) همين طور است ساير شرايط نماز. از اين دستور مي فهميم كه نماز در هيچ حالي نبايد ترك شود. جايز نيست انسان به خاطر تحقير شدن نمازش را ترك كند، بلكه بايد نمازش را بخواند و با اين كارش در مقابل آدم هاي بي خبر از واقعيت و سست عنصر و خودباخته مقاومت كند و آن ها را امر به معروف و نهي از منكر نمايد. بداند هر كس عمل به وظيفه كند، پيروز است.اگر انسان بخواهد به جهت تحقير ديگران و يا خوش آمد آنها، از اطاعت خداوند و جلب محبت او و راز و نياز و عبادت دست كشد، اين انسان را چگونه مي بينيد؟ آيا به خدا و قيامت ايمان دارد؟انسان نبايد رضايت خدا را به رضايت خلق بفروشد و رضايت مردم را بر رضاي خداوند مقدم بدارد. اگر چنين كند، زيان ديده و از لطف و رحمت خداوند خود را دور كرده و به وادي تزلزل در عقيده و ايمان و سركشي در مقابل فرمان پروردگار و در نهايت دوزخ خواهد افتاد. اگر بخواهيم اين گونه به مسايل نگاه كنيم كه تا نظر ديگران چه باشد و يا مورد تحقير قرار نگيريم، نبايد هيچ پيامبري از طرف خداوند، پيام الهي را به مردم مي رساند، چون بيشترين تحقيرها را پيامبران متحمل شده اند، حتي بسياري از آن ها جان خود را در اين راه از دست داده اند، گرچه انسان ها وظايف ديني خود را انجام ندهند يا كسي اصلاً به خدا ايمان نياورد؛ زيرا خداوند در قرآن فرموده كه مؤمنان غالباً مورد تمسخر انسان هاي بي ايمان قرار مي گيرند. آيا دنيا جز سراي آزمايش است؟ آيا تمسخر و تحقير ديگران، يكي از آزمايش ها براي مؤمن نيست؟در پايان حديثي از رسول گرامي اسلام(ص) مي آوريم؛ حضرت فرمود: "ديني كه در آن نماز نباشد، سودي ندارد".(3)تو با خداي خويش انداز كار دل خوش دار كـه رحـم اگـر نكنـد مدعـي، خدا بكنـد طبيب عشـق مسيحـا دم است و مشفق ليك چـو درد در تو نبينـد، چــرا دوا بكنـــد؟!پي نوشت ها: 1. توضيح المسائل مراجع، ج 1، مسئلة 970 و 971.2. همان، مسئلة 805 تا 813.3. فروع ابديت، ج 2، ص 415.
کد سوال : 54020
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : چرا در اسلام ازدواج موقت جايز است؟ آيا اين مسئله موجب گسترش فحشا نمي شود و اصلاً فرقي با آن دارد؟
پاسخ : غريزة جنسي يكي از نيرومند ترين غرائز انساني است، تا آن جا كه پاره اي از روانكاوان آن را تنها غريزه اصيل انسان مي دانند و تمام غرائز ديگر را به آن باز مي گردانند. از سوي ديگر اين يك قانون كلي است كه اگر به غرايز طبيعي انسان به صورت صحيحي پاسخ گفته نشود، براي اشباع آن متوجه طريق انحرافي خواهد شد، زيرا غرايز طبيعي را نمي توان از بين برد. فرضاً بتوانيم آن را سركوب كنيم، چنين اقدامي عاقلانه نيست، زيرا مبارزه با قانون آفرينش است، بنابراين راه صحيح آن است كه غرائز را از طريق معقولي اشباع كرد و از آن ها در مسير زندگي بهره برداري نمود.از طرف ديگر در بسياري از محيط ها افرادي در سنين خاصي قادر به ازدواج دائم نيستند، يا افراد متأهل درمسافرت هاي طولاني و يا در مأموريت ها و يا به علل ديگري با مشكل عدم ارضاي غريزة جنسي رو به رو مي شوند. اسلام كه قوانينش را خداي عالم بر تمام مصالح و مفاسد و نيازهاي دروني و بيروني بشر فرستاده است، براي پاسخ گويي صحيح و همه جانبه به اين غريزه طبيعي، دو راه تعيين فرموده است: يكي ازدواج دايم و ديگري موقت.چنان چه اين دو برنامه الهي با شرايط و مقررات تعيين شده از سوي شرع عملي گردد، هم به يكي از غرايز انساني پاسخ طبيعي داده مي شود، و هم حقي از كسي پايمال نمي گردد و كسي بدبخت نمي شود و از گسترش فحشا و فساد جلوگيري مي شود. روايتي از حضرت امير(ع) نقل شده كه اگر ازدواج موقت در جامعه جريان يابد، هيچ انسان غيرتمندي تن به زنا نمي دهد. البته ممكن است افراد متخلّفي پيدا شوند كه از اين قانون سوء استفاده نمايند، ولي بايد توجه داشت در تمام يا اكثر قوانين، افراد منحرف، تخلّف و سوء استفاده مي كنند، ليكن اين نقض قانون نيست، بلكه عيب سوء استفاده كنندگان است كه بايد اصلاح گردند.ازدواج موقت شرايطي دارد كه با توجه به شرايط، اشكالات طرح شده كاملاً منتفي است.(1)شرايط ازدواج موقت:1ـ خواندن صيغه عقد، كه به عربي صحيح خوانده مي شود، و اگر مرد و زن نتوانند صيغه را به عربي صحيح بخوانند، به هر لفظي كه صيغه را بخوانند صحيح است و لازم نيست وكيل بگيرند، اما بايد لفظي بگويند كه معني "متعت" و "قبلت" را بفهماند، مثلاً متعه كردم، قبول كردم.2ـ كسي كه صيغه را مي خواند، بالغ و عاقل باشد.3ـ زن و مرد به ازدواج راضي باشند.4ـ زن اگر دختر باكره باشد، بايد از پدر يا جد پدر خود اجازه بگيرد.5ـ مدت زناشويي معين شود.6ـ تعيين مهريه، زن و مرد به پول يا مال ديگري توافق كنند و در عقد ذكر نمايند.(2)ذكر سه نكته لازم است:1ـ چنان چه در عقد موقت فرزندي متولد شود، داراي حقوق فرزند متولد شده از زن دائمي است.(3) 2ـ زن مي تواند در عقد موقت شرط كند شوهر با او نزديكي نكند و فقط لذت هاي ديگر را ببرد.(4)3ـ اگر در عقد موقت زن بالغ و غير يائسه باشد و نزديكي انجام گيرد، بايد 45 روز (دو حيض) عده نگه دارد.(5)با دقت در مطالب در مي يابيم كه ازدواج موقت نه تنها موجب گسترش فحشا نمي شود، بلكه از آن جلوگيري كرده و از بي حد و حصر بودن آن جلوگيري به عمل مي آورد. اسلام براي به كنترل در آوردن غريزة جنسي و اين كه انسان در هر حال و هر صورتي و بدون ضابطه نمي تواند به ارضاي غريزي جنسي روي آورد، موضوع ازدواج را خواه به صورت دائم يا موقت مطرح كرده است. ازدواج موقت شبيه همان است كه امروزه در كشورهاي ديگر به نام ازدواج توافقي مطرح مي شود كه زن و شوهري توافق مي كنند تا مدت چند سال با هم زندگي مشترك داشته باشند و در صورت موافق بودن علايق و سليقه ها در روحيات يكديگر، با هم عقد ازدواج دائم ببندند. ازدواج توافقي ممكن است تا پايان عمر هم طول بكشد و كاملاً مشخص است كه اين عمل با آنچه در كشورها به نام فحشا وجود دارد، متفاوت است.پي نوشت ها: 1. براي اطلاع بيشتر به تفسير نمونه، ج 3، ص 340 ـ 345 مراجعه شود.2. امام خميني، توضيح المسائل، مسئلة 2363 و 2370 و 2376؛ تحريرالوسيله، ج 2، ص 289، مسئلة 5 و ص 290، مسئلة 9.3. تحريرالوسيله، ج 2، ص 291، مسئلة 13.4. توضيح المسائل، مسئلة 2423.5. تحريرالوسيله، ج 2، ص 291، مسئلة 16.
کد سوال : 54021
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : آيا دين اسلام دين فقر و گرسنگي است؟ علت فقر اقتصادي جوامع اسلامي چيست؟
پاسخ : متأسفانه يكي از آسيب هاي دين شناسي آن است كه برخي خاستگاه چالش ها و نارسايي هاي مربوط به مسلمانان را دين و آموزه هاي آن مي دانند، حال آن كه عقب ماندگي و مشكلات مسلمانان مربوط به خود آنان بوده و اسلام چيزي است و مسلمان بودن چيز ديگر.(1)در اسلام مسلمانان به فعاليت هاي اقتصادي فرا خوانده شده و از فقر و هر گونه تن پروري و بيكاري نهي شده اند تا آن جا كه كار در راه تأمين هزينه زندگي اعضاي خانواده، ارزش جهاد در راه خدا را پيدا كرده است.(2) يكي از نويسندگان در ذيل تغيير آية 20 مزمل مي نويسد: "در آيه تلاش براي زندگي در كنار "جهاد في سبيل الله" قرار داده شده و اين نشان مي دهد كه اسلام براي اين موضوع اهميت زيادي قائل است. چرا چنين نباشد، در حالي كه يك ملّت فقير و گرسنه و محتاج به بيگانه، هرگز استقلال و عظمت و سربلندي نخواهد يافت؟! اصولاً "جهاد اقتصادي" بخشي از "جهاد با دشمن" است.(3)امام صادق(ع) در خصوص اهميت كسب روزي فرمود: "لا تكسلوا في طلب معايشكم فأنّ آبائنا كانوا يركضون فيها و يطلبونها؛(4) در تحصيل روزي تنبلي نكنيد، زيرا پدران و مادران اين راه مي كوشيدند و روزي را طلب مي كردند".بر اين اساس، اسلام مسلمانان را نه تنها به دوري از فقر فرا خوانده، بلكه آن را مانند جهاد دانسته است. اما فقر مسلمانان ريشه در عوامل ديگر دارد. يكي از علل مهم، سياست هايي است كه در طول تاريخ توسط حاكمان ستمگر به كار گرفته شده و دشمنان نيز از آن حمايت مي كردند. دشمنان مي دانستند كه استقلال اقتصادي مسلمانان، با منافع آنان در تضاد است.آنان ذلت و وابستگي جهان اسلام را مي خواهند! داده هاي تاريخي نشان از آن دارد كه يكي از وابستگي هايي كه شديداً جامعه اسلامي را آسيب پذير نمود، وابستگي اقتصادي به كشورهاي استعمار گر است. برداشت هاي انحرافي از دينيكي از علل گسترش فقر در جهان اسلام برداشت هاي انحرافي از دين مي باشد. برخي تصور مي كنند كه دين انسان ها را به آخرت فرا خوانده و از تلاش و فعاليت در دنيا بر حذر داشته، كه غلط بودن اين پندار كاملاً روشن است.در برخي از روايات يكي از مؤلفه هاي جامعة آرماني امام زمان(عج) پيشرفت هاي اقتصادي و علمي بيان شده است. اين نشان مي دهد كه يكي از اهداف مهم اسلام فقر زدايي و فرا خواني به فن آوري و پيشرفت هاي اقتصادي است. پيامبر اسلام و ائمه به فعاليت هاي اقتصادي مي پرداختند و در صدد تشكيل جامعة بدون فقر بودند. امام علي(ع) يكي از وظايف حاكمان را فقر زدايي دانست.(5)البته در اسلام همان گونه كه به فعاليت هاي اقتصادي سفارش شده، به تقوا و معنويت گرايي نيز سفارش شده است، زيرا همه خوشبختي ها در داشتن مال و ثروت ظهور نمي كند.اين كه تصور مي شود ملت هاي فاقد ايمان و پرهيزگاري، غرق در ناز و نعمت هستند، اشتباره بزرگي است؛ زيرا اگر به درون اين جوامع نفوذ كنيم، دردهاي جانگاهي (كه روح و جسم آن ها را درهم مي كوبد) مي بينيم و قبول خواهيم كرد كه بسياري از آن ها از بيچاره ترين مردم روي زمين هستند،(6) زيرا معنويت مهم ترين سرمايه زندگي است. اگر در اسلام از درآمدها و ثروت اندوزي غير مشروع نهي شده، بدين جهت است كه مردم از معنويت فاصله نگيرند و عدالت اجتماعي گسترش يابد.خود باختگي يكي از علل مهم فقر جوامع اسلامي خود باختگي است، بدين معنا كه امروزه مسلمانان توانايي ها و قابليت هاي خويش را فراموش كرده و تصور مي كنند فقط ديگران توان اقتصادي و خلاقيت هاي علمي دارند. روحيه خود باختگي موجب شده است كه در جوامع اسلامي از نيروهاي انساني كشورهاي بيگانه استفاده شده و اين رويكرد فقر اقتصادي و وابستگي را در پي دارد.پي نوشت ها: 1. تفسير نمونه، ج 6، ص 270.2. وسائل الشيعه، ج 12، ص 43 (الكاد علي عياله كالمجاهد في سبيل الله).3. تفسير نمونه، ج 25، ص 200.4. وسائل الشيعه، ج 12، ص 28.5. نهج البلاغه، نامة 53.6. تفسير نمونه، ج 6، ص 268.
کد سوال : 54022
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : آيا مي شود در ماه محرم موهاي خود را حنا زد؟
پاسخ : مؤمنان براي رعايت احترام خاندان عصمت و طهارت و هماهنگ شدن با عترت حسيني معمولاً در ماه محرم از حنا گذاشتن و رنگ كردن موها خودداري مي كنند، ولي اگر كسي حنا گذاشت يا موهاي خود را رنگ كرد، اشكال شرعي ندارد، مخصوصاً اگر به حنا گذاشتن نياز پيدا شود.
کد سوال : 54023
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : براي چه روي قبرها آب مي ريزند؟
پاسخ : يكي از مستحبات پس از دفن ميّت، آب ريختن روي قبر است، بدين ترتيب كه رو به قبله بايستي و از طرف سر ميت دور تا دور قبر را آب بريزي و بقية آب را به وسط قبر بريزي.(1) امام صادق(ع) فرمود: "تا وقتي كه خاك هاي قبر بر اثر پاشيدن آب نم داشته باشد، عذاب از ميّت برداشته مي شود.(2) البته نمي توان چنين روايتي را قطعي و يقيني دانست.در وسائل الشيعه در مورد آب پاشيدن روي قبر رواياتي نقل شده است كه دلالت بر استحباب آن دارد، ولي از ظاهر روايات استفاده مي شود كه استحباب مربوط به موقعي است كه ميت را دفن كرده و پس از آن كه قبر را از خاك پر كردند، روي آن آب بريزند. فقط از يك روايت استفاده مي شود كه امام رضا(ع) دستور داد روي قبر يونس بن يعقوب تا چهل ماه يا چهل روز آب بريزند.(3)برخي از فقها آب پاشيدن روي قبر را مختصّ بعد از دفن نكرده اند، بلكه هر موقع كه انسان موفق به زيارت اهل قبور شد، مستحب است روي قبر آب بپاشد.(4) از ظاهر روايات بر مي آيد "آب پاشيدن روي قبر" بعد از دفن ميت و تا مدتي مثلاً چهل روز يا چهل ماه مستحب است. نمي توان استحباب آن را بعد از گذشت اين مدت استفاده كرد. البته در روايات براي اين كار علت خاصي ذكر نشده است، اما شايد علّت آن باشد كه خاك قبر در اثر پاشيدن آب سفت و محكم شود تا بدن ميّت از دستبرد حيوانات مانند گوركن (كفتار) مصون بماند.پي نوشت ها: 1. امام خميني، تحريرالوسيله، ج 1، ص 91.2. سفينه البحار، ج 2، ص 396، مادة قبر.3. وسائل الشيعه، ج 2، ص 860؛ عروه الوثقي، ج 1، ص 442.4. امام خميني(ره)، تحريرالوسيله، ج 1، ص 91؛ شيخ عباس قمي، سفينه البحار، ج 2، مادة قبر.