کد سوال : 5723
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>فلسفه احكام
پرسش : چرا در برخورد با افراد, اولين كلام, سلام و در نماز آخرين كلام, سلام است ؟
پاسخ : اولاً؛ سلام در نماز خطاب به خداوند نيست، بلكه خطاب به مؤمنان و اولياى خداست؛
ثانيا؛ سلام فقط براى شروع و آغاز ديدار نيست، بلكه در ميان عربها به معناى خداحافظى نيز مىباشد. اكنون مردم لبنان در زمانى كه از يكديگر جدا مىشوند، مىگويند: سلام عليكم.
ثالثا؛ در وجه سلام آخر نماز گفته شده است چون انسان در نماز با خدا ارتباط وثيق برقرار مىكند و با اين ارتباط، با ديگران قطع رابطه مىكند در پايان نماز كه بازگشت از معراج مىباشد، با خلق خدا ارتباط پيدا مىكند و در اين مرحله به مؤمنان و صالحان سلام و درود مىفرستد.
کد سوال : 5726
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>فلسفه احكام
پرسش : فلسفه نماز و راز و رمز نهفته در آن را بيان كنيد.
پاسخ : پس از پذيرش اسلام و قرآن به عنوان دين و كتاب الهى، درمىيابيم كه در قرآن و نيز كلمات انبياى الهى و پيشوايان، تأكيد وافرى بر اقامه نماز شده است. همچنين نماز داراى جايگاه ويژهاى در اديان الهى است و در طول تاريخ تمامى پيامبران و پيروان آنها سفارش به نماز شدهاند. اما چرا نماز؟ اسلام و قرآن داراى سيستمى ترتيبى جهت نيل آدمى به مراتب كمال است كه از جمله آنها اقامه نماز مىباشد. محور تربيت و تعالى انسان در مكتب اسلام، با توجه به خداوند و در نظر گرفتن موقعيت او و نيز جايگاه خود انسان ميسّر است. اين توجه با نماز حاصل مىشود.
نماز و نه هيچ عبادت ديگرى، براى خداوند سودى به همراه ندارد و اگر هيچ كس در تمامى هستى سر بر آستان او نسايد، بر دامن كبريايى او گردى نمىنشيند. ولى غفلت انسان از خداوند، زمينه سقوط وى به پستترين درجات را فراهم مىكند. حال آن كه ياد خداوند او را بر طريق مستقيم نگاه مىدارد و در طوفان حوادث زندگى و فراز و نشيب آن دست او را مىگيرد.
اگر بخواهيم نقش نماز را در طول زندگى به چيزى تشبيه كنيم، بايد بگوييم: نماز همانند چراغهايى نورانى در مسيرى تاريك و ظلمانى و پيچ در پيچ است كه انسان را به پيمودن راه اصلى و منحرف نگشتن و اسير غول بيابان نشدن دعوت مىكند. اين چراغها بايد همواره روشن باشد وگرنه آدمى ممكن است در مرحلهاى به بيغولهاى بيفتد و چه بسا بازگشت از آن ميسر نباشد. فلسفه اصلى نماز و ديگر عبادات همين است. بدون نماز و عبادت انسان تربيت نمىشود و توان لازم را براى پيمودن راه كمال نمىيابد.
البته آنچه گفته شد صرفا ترسيم كلى از مسائل بود. براى پىبردن به عمق هر يك از موارد فوق، بايد به سيرى فكرى در آن پرداخت و در اين زمينه از پرسش، مطالعه و تفكر مداوم سود برد. براى اين منظور كتابهاى ذيل معرفى مىشود:
1 ـ اثبات وجود خدا, جمعى از دانشمندان
2 ـ فروغ هدايت, مترجم : على دوانى
3 ـ اصول دين, شهيد دستغيب
4 ـ طرح علمى اصول اسلام, عطايى
5 ـ پيامبر شناسى, مكارم شيرازى
6 ـ خدا و پيامبران, جعفر سبحانى
7 ـ پيامبر امى, شهيد مرتضى مطهرى
8 ـ مقدمهاى بر جهانبينى اسلامى, شهيد مرتضى مطهرى
9 ـ خاتميت, شهيد مرتضى مطهرى
در نماز راز و رمز و اهداف چندى نهفته كه بعضى از آنها عبارت است از:
الف) ياد و ذكر خدا؛ زيرا انسان موجود فراموشكارى است. بنابر اين هر چند ساعت يك بار، با خواندن نماز خداى سبحان را ياد كرده و متذكر وجود لايتناهاى او مىشود.
ب) وقتى انسان متذكر خدا بود و خدا را مراقب خويش ديد، قهراً از انجام گناه و منكرات شرم و حيا مىكند. بنابر اين يكى از اهداف نماز جلوگيرى از فحشا و منكرات است: A}«ان الصلوة تنهى عن الفحشاء و المنكر».{A
ج) هدف ديگر نماز عبوديت و خشوع و خضوع در پيشگاه مقام ربوبيت است. به طور مؤدب ايستادن، ركوع كردن، جبين به خاك ساييدن، سجده و نشستن دو زانو و... همه نشانههاى خضوع است. و اين حقى است از خداى سبحان كه هر انسانى موظف به اداى آن است. توجه داشته باشيد كه همين خشوع و خضوع، به تدريج در روح و جان ما اثر گذاشته و انسان را در برابر ساير افراد متواضع مىكند. امام على(ع) مىفرمايد: «ومن تعفير عتاق الوجوه بالتراب تواضعا ؛ خداى سبحان نماز را مقرر داشت تا پيشانى از روى تواضع به خاك ماليده شود» ، V}(نهج البلاغه){V. حضرت فاطمه(س) نيز مىفرمايد: H}«جعل اللّه الصلاة تنزيها لكم من الكبر{H؛ خداوند نماز را مقرّر داشت تا دامن انسان را از كبر و منيّت پاك گرداند».
د) راز ديگرى كه در نماز نهفته است تشكيل جماعتهاست. ويل دورانت مىنويسد: بر هيچ انسان منصفى پوشيده نيست كه شركت مسلمانها در نمازهاى جماعت روزانه چه اثر خوبى در وحدت و تشكّل آنها دارد. با كمى دقت مىتوان دريافت كه در سايه همين جماعتها و جمعههاست كه انسجام و اتحادى در اقشار مختلف ايجاد مىشود و در سايه آن بركات و ارزشهايى وجود دارد. از كارهاى عمرانى يك منطقه گرفته تا راه حل ساير مشكلات افراد و جامعه. آنچه ذكر شد بيانگر اين حقيقت است كه به هر حال يكى از اهداف نماز، پاك و منزه ساختن روح انسان از كبر و منيت است؛ همچنان كه نماز بازدارنده انسان از لغزشها و گناهان است. نماز در ساحت روح انسان، همان نقشى را ايفا مىكند كه نرمش و ورزش در ساحت جسم انسان ايفا مىنمايد. اگر كسى ورزش رابراى مدت طولانى ترك كند، كمكم بدنش دچار يك نوع سستى و كسالت مىشود و چه بسا سلامت خود را از دست بدهد.
بنابراين انسان بايد روزانه يا لااقل هفتهاى چند ساعت، به راهپيمايى و ورزش بپردازد تا به تدريج جسم را سلامت و شاداب سازد. روح انسان نيز چنين نيازى دارد، بايد هر روز اين نيايش و سرود مذهبى و اسلامى تكرار گردد تا به تدريج سلامت و شادابى روح انسان در سايه ياد حق احراز گردد. نماز از جمله عبادات عملى در بينش توحيدى اسلام است كه فلسفه آن را تنها در پرتو آن بينش، مىتوان نظاره كرد.
بديهى است تا زمانى كه ابعاد مختلف اين بينش، به درستى شناخته نشود، جايگاه نماز و همچنين ديگر برنامههاى عملى آن، روشن نخواهد شد. در بينش اسلام و اديان توحيدى، انسان و مجموعه هستى، آفريدههاى خداوند و در مسير حركت به سوى او و معرفت مبدأ خويشند. در اين ديدگاه، هيچ غايتى جز معرفت خداوند براى انسان متصوّر نيست و كمال انسان، تنها در اين محدوده رقم مىخورد و تمامى جاذبههاى ديگر، جملگى براى به حركت درآوردن آدمى و فراخوان وى به معرفت خداوند هستند.
در اين مسير است كه «عبادت» جايگاه خود را پيدا مىكند؛ آن هم به صورت عبادتى موزون و حساب شده كه بايد به صورت خاصى به جاى آورده شود. بدون اين عبادت، سرّ حيات بىرنگ خواهد شد و انسان در بيغوله جاذبههاى ديگر، راه اصلى را به فراموشى خواهد سپرد.
نمازهاى پنج گانه در تمامى عمر، همانند تابلوها و چراغهايى است كه در مسيرى سخت، طولانى و پرحادثه، انسان را به تبعيت از خود فرا مىخواند تا او را از پرتگاههاى سقوط و گزند حوادث سنگين، باز دارد. بدون نماز، آدمى در مسير زندگى، گوهر عبوديت خويش را در برابر ذات لايزال احديت به فراموشى خواهد سپرد و در نتيجه از كمال خويش باز خواهد ماند. از همين رو، تمامى پيامبران الهى و كتابهاى آسمانى، آدمى را به نماز دعوت كردهاند. آنچه گفته شد، تنها اشارهاى كوتاه به فلسفه فردى نماز بود و نماز، از جهات مختلف اجتماعى، فرهنگى، سياسى و... داراى حكمتهاى عميقى است.
نماز، عملاً موجب همبستگى مسلمانان و احساس روح يكرنگى در بين آنان است؛ چرا كه همه آنان به يك شكل و به سمت يك قبله نماز مىگذارند و اين موضوع، پيامدهاى ارزندهاى خواهد داشت.
کد سوال : 5729
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>فلسفه احكام>كلام و دين پژوهي
پرسش : فلسفه بوسيدن ضريح امامان(ع) و متبرك كردن اشيا چيست؟
پاسخ : بوسيدن حرم مطهر اهل بيت(ع) و كارهايى از اين دست، بدان جهت نيست كه شيعه براى پيامبر و امامان(ع) در مقابل خدا مقام و ارزش مستقلى را بپذيرد و بدين جهت به آنان احترام بگذارد؛ كه اگر چنين بود، چيزى جز شرك نبود؛ بلكه ديدگاه شيعه نسبت به ائمه(ع) اين است كه اين بزرگان در مقابل خداوند متعال، از خود هيچگونه استقلالى ندارند و همه عظمت خود را از اين گرفتهاند كه بندگان شايستهاى براى خدا هستند و در رضاى الهى محو شدهاند. پس چنين انسانهاى بزرگى به خاطر رابطهاى كه با خدا دارند سزاوار احتراماند و احترام به ايشان احترام به خداوند و از برترين عبادتهاى الهى است.
احترام شيعه به ائمه(ع) هرگز از نوع پرستش نيست بلكه از انواع عبادت خداست، و بوسيدن حرم و... هم به جهت نسبت و رابطهاى است كه اين حرم با اين بزرگان و در نتيجه با خدا دارد. ولى گفتنى است كه در تفكر بت پرستان، بتها از احترام مستقلى برخوردارند و بتپرستان به عنوان عبادت در مقابل آنها فروتنى مىكنند. علاوه بر اين كه هر عاقلى مىفهمد كه بتهاى سنگى و چوبى ساخته دست خود انسان شايستگى هيچگونه احترام ندارد.
کد سوال : 5731
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>فلسفه احكام
پرسش : فلسفه حكم كردن به احتياط واجب در احكام چيست
پاسخ : گاهى دلايلى كه فقيه براى استنباط حكم شرعى از آيات و روايات پيدا مىكند، آن قدر قوى نيست كه حكم حرمت و ترك به طور صريح از آنها فهميده شود، بلكه به صورت 80 يا 90 درصد است؛ لذا صريحاً حكم به حرمت نمىكند، بلكه مىفرمايد احتياط واجب در ترك است، چون مسأله طورى هم نيست كه به استحباب يا مباح بودن عمل برسد.
وظيفه مقلد آن است كه به آن چه در رساله مجتهد نوشته شده است، عمل نمايد، ويا به مجتهد اعلم بعدي عمل كند.
کد سوال : 5733
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>فلسفه احكام
پرسش : چرا نماز در سفر شكسته است؟
پاسخ : درباره شكسته بودن نماز مسافر چند نكته را بايد از هم تفكيك كرد:
الف) اين كه نماز ستون دين است، درست است و نماز همان گونه كه در نصوص دينى وضع شده، ستون دين مىباشد؛ ولى در اوضاع خاصى، همان نماز قصر ستون دين است و در اوضاع ديگرى نماز تمام به عبارت ديگر در متدولوژى فهم احكام دينى اين مسأله روشن است كه احكام دينى را همانگونه كه خداوند از ما خواسته و از طريق نصوص معتبرى كه براى ما حجت قرار داده است، مانند قرآن و سنت، بايد بكاويم و بدان تعبد بورزيم. اين مسأله در تمام احكام الهى جارى است. مثلاً مىبينيم كه نماز با آن همه اهميتى كه دارد و كليد قبولى اعمال است، از زن حائض ساقط مىباشد و حتى قضاى آن را نبايد بگيرد، ولى روزه كه در رتبه فروترى مىباشد، بايد قضا شود. بنابراين در اين موارد تنها منبع و مرجع ما، نصوص و حجتهاى معتبر شرعى مىباشد. از طرف ديگر در برخى از نصوص آمده است اصل نماز يك ركعت است و خداوند براى تضمين بيشتر حصول آن يك ركعت ديگر افزوده است. سپس پيامبر به اذن الهى دو ركعت ديگر به نمازهاى ظهر و عصر و عشا براى كسانى كه حاضرالبلد هستند، اضافه نمود و يك ركعت به نماز مغرب براى مقيم و مسافر. V}(براى آگاهىبيشتر در اينزمينه ر.ك: علل الشرايع و وسائل الشيعه، ج 5 ، ب 13، ابواب اعداد الفرائض و نوافلها، ح 12).{V
ب) علاوه بر قرآن مجيد، روايات متواترى بر وجوب شكسته بودن نمازهاى چهار ركعتى وارد شده است. V}(براى آگاهى بيشتر در اين باره ر.ك: وسائل الشيعه، ج 5 ، ب 22 ، ابواب صلوة مسافر).{V
صدر آيه 100 سوره «نسا» اطلاق دارد، زيرا «ضرب فى الارض» هر مسافرتى را شامل مىشود. افزون بر آن به فرضى كه ظاهر آيه دلالت بر هر مسافرتى نداشته باشد، ليكن امام باقر(ع) آن را به صلاة مسافر تطبيق دادهاند. كلمه «لاجناح» نيز كه در آيه آمده براى وجوب است، همان طور كه درباره سعى واجب نيز همين تعبير به كار رفته است. علت اين تعبير به اصطلاح فقهى «دفع توهم حظر» مىباشد، زيرا اهل جاهليت بتهاى موجود در صفا و مروه را مىپرستيدند و از همينرو تصور شده بود كه سعى بين آن دو جايز نيست. در مورد نماز نيز چون بر غير مسافر چهار ركعت واجب بوده، توهم عدم جواز كمتر از آن شده است. در اينجا يكى از روايات صحيحه مربوط به موضوع را تقديم مىداريم: «زراره و محمد بن مسلم كه دو نفر از صحابى و راويان برجسته امام صادق(ع) مىباشند، مىگويند: به امام باقر(ع) گفتيم: در مورد نماز در سفر چه مىگويى؟ چند ركعت و چگونه است؟ فرمود: خداى عزّ و جلّ مىگويد: «واذا ضربتم فى الارض فليس عليكم جناح ان تقصروا من الصلوة» .
بنابراين شكستن نماز در سفر واجب است، مانند تمام خواندنش در حضر.
گفتيم: خداوند فرموده است: «لاجناح عليكم ؛ بر شما باكى نيست»
و نفرموده است اين چنين عمل كنيد، پس چگونه واجب شد؟ امام باقر(ع) فرمودند: مگر خداوند در مورد صفا و مروه نفرموده: «فمن حج البيت او اعتمر فلا جناح عليه ان يطوّف بهما» مگر نمىبينيد كه طواف بين صفا و مروه (سعى) واجب است، زيرا خداوند در كتابش فرموده و پيامبر(ص) نيز عمل كرده است. نماز در سفر نيز همينگونه در كتاب خدا ذكر شده و پيامبر به آن عمل كرده است V}(وسايل، ج 5 ، ب 22 ، ابواب صلوة مسافر، ح 2).{V
ج) اين كه نماز شكسته چگونه بايد باشد و كدامين نماز شكسته مىشود، نيز تابع نصوص دينى است و روايات مربوطه و سنت پيامبر(ص) صرفا بر حذف دو ركعت آخر از نمازهاى چهار ركعتى دلالت دارد.
د) بدون شك حكم نماز مسافر از احكام تسهيلى و امتنانى خداوند است، ليكن در رواياتى از امام صادق(ع) آمده است: «رد امتنان خداوند اهانت به اوست. چون تكريم خداوند واجب است، بايد لطف او را پذيرا شد».
کد سوال : 5734
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>فلسفه احكام
پرسش : فلسفه تقليد در احكام چيست آيا من نمي توانم با توجه به عقل و منطق اعمال شرعي خود را انجام دهيم
پاسخ : «احكام شرعى، خود را باتوجه به عقل و منطق انجام مىدهم» يعنىچه؟ مثلاً شما چگونه از راه عقل مىفهميد مبطلات روزه چيست؟ كفاره روزه عمد چه مىباشد؟ زكات فطره چه مقدار بايد باشد؟ نمازهاى يوميه چندتا و چند ركعت و داراى چه اجزا و شرايطى است؟ حقوق درياها و فلات قاره از نظر دينى چيست؟ و صدها و هزارها مسأله ديگر؟! واقع مطلب آن است كه شما حتى يك مورد از احكام دينى خود را نمىتوانيد مستقلاً از طريق عقل به دست آوريد و انجام دهيد، بلكه در همان امورى كه به گفته خود تقليد نمىكنيد، مقلد هستيد. ليكن به جاى آن كه مثلاً رساله مجتهدى را برداريد و مطابق با آن عمل كنيد، براساس آنچه از ديگران ديده و با آن خوگرفتهايد، عمل مىنماييد و از عرف و عادت عمومى تقليد مىكنيد. يعنى در واقع به جاى آن كه مستقيماً از متخصص و كارشناسى، مسائل دينى را بياموزيد، با واسطه از غير متخصص مىگيريد، گاه نيز ممكن است به پندارهاى خود و به خاطر ندانستن دلايل و منابع يك حكم با آن بستيزيد و آن را خلاف عقل به حساب آوريد، در حالى كه با اندكى جستجو و كاوش و با مراجعه به كارشناسان دين درخواهيد يافت دانش شما در اين زمينه ناقص بوده است. در چنين مواردى همان عقل و منطق كه مستند شماست، حكم مىكند انسان بايد از طريق دينشناس و متخصص، احكام دين را فرا بگيرد و ناشيانه و با پندار بر بىراهه نرود. به عبارت ديگر مىتوان گفت: عقل دو گونه است:
الف) عقل ورزيده و كارشناختى؛ اين همان عقل و دانش تخصصى است و عقلاى بشر همواره در امورى كه از آن آگاهى ژرف ندارند، به انديشه و دانش كارشناس مراجعه مىكنند.
ب ) عقل خام وبالقوه؛ چنين عقلى در مرحله پيش از تخصص است و كسى كه در چنين مرحلهاى قرار دارد، همواره به عدم تخصص خويش اعتراف دارد و چارهاى نمىبيند جز اين كه در امور به متخصص مراجعه كند. البته راه دراز ديگرى نيز وجود دارد و آن زحمت عمرى تلاش و كوشش علمى براى يافتن تخصص است. اين نيز پديدهاى نيكوست، ولى تا پيش از رسيدن به آن چارهاى جز پيروى از كارشناس نيست.
کد سوال : 5735
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>فلسفه احكام
پرسش : چرا عبادت خداوند مشروط به شرائطي است؟
پاسخ : اين كه چرا براى عبادت خداوند شرط قرار دادهاند،
اولاً بايد پرسيد منظور شما از «قرار دادهاند» كيست؟ تمام عبادات و شرايط آنها توقيفى و تعبدى است؛ يعنى از سوى خداوند است و هيچ كس حق كاستى و افزودن به آن را ندارد. پس همه اين شرايط از سوى خداست.
ثانياً خداوند بهتر از هر كس مىداند راه وصول و تقرب به او چيست و چگونه مىتوان بهتر به او نزديك شد و به سعادت و كمال رسيد. بنابراين اگر او جزء و شرطى را گذارده و يا چيزى را حذف كرده، براساس مصالحى است كه فراتر از توان درك عقل بشرى است و تنها خداوند بدان آگاه است. ازاينرو مسأله يك فرهنگ بشر ساخته نيست، تا بتوان با آن مخالفت نمود.
کد سوال : 5736
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان>تربيتي و مشاوره
پرسش : راه جلوگيرى از عجب و غرور در مسائل علمى چيست؟
پاسخ : براى اين كه انسان وقتى مطلبى علمى به معلوماتش اضافه مىشود، دچار عجب و غرور نشود، توجه به چند نكته ضرورى است:
الف ) اگر توجه به خدا داشته باشد و بداند همچنان كه وجود انسان از او است، قوه درك و حافظه را هم او به انسان عطا كرده است و به اصطلاح سرمايه يادگيرى را او داده و مىتواند با اندك اشارهاى اين نعمتها را بگيرد و به قول شاعر: {Pاگر نازى كند يك دَمE فرو ريزند قالبهاP} بنابراين انسانى كه از خود هيچ ندارد، غرورش براى چيست؟!
ب ) مطالعه در حالات علما و بزرگان كمك مؤثرى در اين راه به انسان مىكند، زيرا در بين علما افرادى بودهاند كه بعد از مدتها رنج و زحمت در راه علم با يك بيمارى مختصر همه آنچه را در طول سالها ياد گرفته بودند، فراموش كردند، به طورى كه بعضاً اسم خود و فرزندان خود را هم از ياد بردهاند. اين بهترين شاهد است بر اين كه هيچگاه عُجب و غرور سراغ انسان نيايد، زيرا علمى كه با بيمارى مختصر به چنين سرنوشتى دچار شود، نبايد موجب غرور شود
. ج ) در آيه 85 سوره اسراء مىخوانيم كه {A{/Bوَ ما أُوتِيتُمْ مِنَ اَلْعِلْمِ إِلاَّ قَلِيلاً{w10-16w}{I17:85I}/}A}{M؛ به شما از علم جز بهره اندكى داده نشده است، بنابراين هر چقدر هم بر اندوختههاى علمى انسان اضافه شود، جز اندكى نخواهد بودM}.
د ) با توجه به روايات اسلامى علم واقعى آن است كه انسان را نورانى نمايد. هر چيزى كه انسان را نورانى نكند، عجب و غرور و ظلمت است و هيچ ارزشى ندارد.
ه ) با مطالعه در زندگى بزرگان مىبينيم خيلى از آنها در آخر عمر گفتهاند اكنون فهميدهام كه چيزى نمىدانم. ظاهراً درباره ابوعلى سينا با آن عظمت و تبحرى كه در اكثر علوم مخصوصاً فلسفه و عرفان داشت اين نكته نقل شده كه گفته است: {Pتا بدانجا رسيد دانش منE كه بدانم همى كه نادانم!P} ما با اين استعدادهاى معمولى هر چقدر در علم پيشرفت كنيم، هرگز به پايه اين اقرار نمىرسيم. و ) در خاتمه روايتى از رسول خدا(ص) در اينباره يادآورى مىكنيم. اگر طالب تحقيق بيشتر هستيد، شما را به مطالعه كتابهاى اخلاقى مثل «معراجالسعاده» و «قلب سليم» شهيد دستغيب توصيه مىنماييم. {Hعن النبى صلى اللَّه عليه و آله و سلم: «ثلاثٌ مِهْلِكات شحٌ مطاع و هوىً متّبع و اعجاب المرء بنفسهH}{M؛ سه چيز باعث نابودى انسان است؛ بخلى كه از آن پيروى شود، هواى نفسى كه متابعت شود و عجب انسان به خودشM}، {V(محجة البيضا، ج 6 ، ص 272)V}. اين سه چيز را رسولخدا به عنوان هلاك كننده سرمايه دين و دنيا معرفى نموده است.
کد سوال : 5737
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>فلسفه احكام>كلام و دين پژوهي
پرسش : چرا پيامبر نيز در نماز و غير نماز برخود درود و صلوات مىفرستاد؟
پاسخ : در رابطه با اين سؤال به چند نكته اشاره مىكنيم:
الف - پيامبر(ص) موظف بودند نماز را همانگونه كه خداوند امر فرموده است، به جاى آورند.
ب - پيامبر(ص) و ديگر مردم در احكام الهى مساوىاند.
ج - قرآن مجيد نيز مىفرمايد: {A{/Bإِنَّ اَللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى اَلنَّبِيِّ يا أَيُّهَا اَلَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِيماً{w1-16w}{I33:56I}/}A}{M؛ همانا خدا و فرشتگان بر پيامبر درود مىفرستند، اى ايمان آوردگان بر او درود و سلام بفرستيدM}. از طرف ديگر پيامبر(ص) خود در رأس مؤمنان و اولين ايمان آورندگان است. ازاينرو در جاى ديگرى قرآن مجيد مىفرمايد: {A{/Bآمَنَ اَلرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ{w1-7w}{I2:285I}/}...A}{M؛ پيامبر(ص) به آنچه از سوى خدا بر او نازل گرديده ايمان آورده استM}. از آن جايى كه رسول اكرم(ص) خود مؤمن است و آيه قبلى شامل خود آن حضرت نيز مىشود كه به مؤمنان دستور مىدهد به پيامبر صلوات بفرستند، بنابراين پيامبر(ص) موظف به فرستادن صلوات و درود بر خود بودند.
د - پيامبر(ص) يك شخصيت حقيقى دارد مانند ديگر مردم و يك شخصيت حقوقى به عنوان فرستاده خدا و در اين موارد جهات و حيثيات متفاوت است؛ يعنى، مقام رسالت و شخصيت حقوقى پيامبر(ص) را همه بايد پاس داشته و احترام بگذارند. اين مسأله از چنان اهميتى برخوردار است كه شخصيت حقيقى پيامبر(ص) نيز از اين وظيفه مستثنا نيست.
کد سوال : 5743
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>فلسفه احكام
پرسش : چرا زكات به نه چيز تعلق گرفته است و فلسفه وجوب خمس چيست؟
پاسخ : درباره زكات، گفتنى است كه شرايط اقتصادى و توليدى صدر اسلام، چنين اقتضا داشته كه زكات در نه چيز باشد؛ ولى شرايط زمان حضرت على(ع) اقتضا نمود كه آن حضرت بر اسب و گاو شخم نيز زكات وضع نمايد.
با توسعه زندگى و پديد آمدن توليدات جديد و تحول زندگى از دامدارى و كشاورزى به شهرنشينى، علاوه بر زكات ـ كه در موارد خود جارى بوده است ـ ائمه(ع) بر مسأله خمس تأكيد بيشترى داشتند؛ چرا كه خمس با هر وضعيتى سازگار است. در حقيقت گستره خمس ـ كه به نظر برخى اختصاص به غنايم جنگى داشت ـ به دست ائمه(ع) توسعه يافت تا شامل آن بخش از توليدات گردد كه خارج از دايره شمول زكات بود. علاوه بر اين برخى از فقيهان در گذشته و اكنون، زكات را در مالالتجاره واجب دانستهاند؛ كه در اين صورت زكات شامل هر نوع سرمايهگذارى در هر بخشى مىگردد. برخى ديگر نيز اين نظر را مطرح كردهاند كه: چون پول جانشين طلا و نقره شده، مشمول زكات است.
در عين حال جهت ايجاد تسهيلات براى برخى كه ممكن است از پرداخت زكات و خمس، دچار مشكل گردند، اختيار بخشيدن آنها را در اختيار حاكم قرار داده است تا موارد استثنايى را حل و فصل كند. بنابراين قوانين لازم و كافى، در فقه پيشبينى شده است؛ گرچه اين قوانين تا به حال به دليل حاكميت نداشتن فقه، شكل كامل اجرايى پيدا نكرده است.
در مورد حرمت تصرف در مالى كه خمس آن داده نشده گفتنى است كه خمس و زكات از اين نظر تفاوتى با يكديگر ندارند و هر دو مربوط به سهم فقيران در اموال توانگران است و اگر زكات را پرداخت نكند، تصرف در آن مال اشكال دارد.