کد سوال : 54144
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : آيا در روز قيامت كه همه موجودات نابود مي شوند، فرشتگان نيز شامل اين امر خداوند هستند؟
پاسخ : در يكي از آيات آمده است "و يوم ينفخ في الصور ففزع من في السماوات و من في الارض الا من شاء الله".(1)در اين آيه خداوند فرموده است كه همه مي ميرند، به جز آنان كه خداوند مي خواهد. در مورد اين كه موارد استثنا چه كساني اند، اختلاف شده است:علامه طباطبايي در تفسير الميزان در ذيل آيه مي فرمايد:بعضي گفته اند: كساني كه از مردن استثنا شده اند، جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل و عزرائيل هستند، چون نامبردگان هنگان نفخ صور نمي ميرند و بعد از آن مي ميرند.برخي گفته اند: آن چهار نفر از ملائكه به اضافه حاملان عرش استثنا شده اند، يا اين كه بگوييم مرگ عبارت است از "جدايي روح از جسد"و اين تنها در جانداران داراي جسد تصور دارد، اما ملائكه و ارواح نمي ميرند. منظور ازاستثنا ملائكه مي باشند كه اينان در اثر نفخ صور نمي ميرند. مؤيد اين گفتار، بعضي از رواياتي است كه از ائمه (ع) رسيده است، مانند روايتي كه در ذيل آيه "لمن الملك اليوم لله الواحد القهار؛(3) ملك براي كيست امروز؟ براي خداوند يگانه قهار است" وارد شده است كه فرموده اند: جمله "لله الواحد القهار" سخن ارواح انبيا است، يعني ارواح انبيا مي گويند: لله الواحد القهار، بنابراين ارواح و ملائكه نمي ميرند و فقط موجوداتي كه داراي جسد هستند، مانند انسان ها و حيوانات مي ميرند، يعني روح از جسم شان خارج مي شود ، پس ملائكه مانند جبرئيل و عزرائيل نمي ميرند.در برخي از روايات آمده كه با نفخ صور، همه موجودات ، حتي فرشتگان نيز مي ميرند، يعني اگر چه در ابتدا، برخي از فرشتگان از مرگ استثنا مي شوند ، اما در نهايت همه مي ميرند و غير از خدا باقي نمي ماند و سپس با نفخ صور دوم انسان ها زنده مي شوند(4) پي نوشت ها : 1 - نمل آيه 87.2 - الميزان، ج17، ص 293.3 - تفسير نمونه، ج19، ص 541.
کد سوال : 54145
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : اگر خداوند عادل است، چرا بين افراد از نظر مالي تفاوت مي گذارد؟(پ)
پاسخ : اختلاف مردم از نظر نعمتهاى ظاهرى، جهات مختلفى دارد:1- بعضى از تفاوتها معلول ستم و تجاوز افراد نسبت به حقوق ديگران است. اين تفاوتها ظالمانه و غير منطقى است و با از بين رفتن نظام طبقاتى و گسترش عدالت اجتماعى از ميان خواهد رفت. هيچ گاه اسلام و قرآن اين گونه تفاوتها را تأييد نكرده است، زيرا بر اساس استعمار و استثمار صورت گرفته و آنها را نمىتوان به حساب دستگاه آفرينش گذارد. حتى خداوند از آنها نهى نموده و براى تأمين برابرى و حقوق انسانها و توزيع عادلانه ثروتها، احكام و قوانين بسيارى را تشريع نموده است كه متأسفانه بسيارى از انسانها از اين تكاليف غفلت مىكنند. هم چنين نبايد از نظام نا عادلانه اقتصادي و موارد ديگري كه مربوط به خود بشر مي شود غافل بود و آن ها را به حساب خداوند گذاشت.اين گونه اختلافات ربطى به عدالت خداوند ندارد.2- تفاوت بهره مندي انسان ها در برخي موارد ديگر معلول كار و تلاش خود انسان ها است و قانون خلقت بر آن نهاده شده كه هر كسي به اندازه سعي و تلاش خود بهره مند شود. مطمئنا كسي كه به تنبلي خو كره باشد به دنبال كسب روزي حلال بر نيايد نمي تواند مانند ديگران از نعمت هاي دنيوي بر خوردار شود و كسي كه كار و تلاش بيشتر مي كند نيز بهره بيشتري نصيب ان خواهد بود.3- قسمتى ديگر از تفاوتها، طبيعى و لازمه آفرينش انسان است، يعنى هر قدر اصول عدالت در جامعه انسانى رعايت شود، باز همه انسانها از نظر استعداد و هوش و انواع ذوق و سليقهها يكسان نخواهند بود. استاد مطهرى مىگويد: "معناى عدالت اين نيست كه همه مردم از هر نظر در يك حد و يك مرتبه و يك درجه باشند. جامعه خود به خود مقامات و درجات دارد و در اين جهت مثل پيكر است. وقتى كه مقامات و درجات دارد، بايد تقسيم بندى و درجه بندى شود. راه منحصر، آزاد گذاشتن افراد و زمينه مسابقه را فراهم كردن است. همين كه پاى مسابقه به ميان آمد، خود به خود به موجب اين كه استعدادها در همه يكسان نيست و به موجب اين كه مقدار فعاليتها و كوششها يكسان نيست، اختلاف و تفاوت به ميان مىآيد. يكى جلو مىافتد و يكى عقب مىماند".(1) بايد دانست معمولاً بخششهاى الهى و استعدادها آن چنان تقسيم شدهاند كه هر كسى قسمتى از آنها را دارد، يعنى كمتر كسى پيدا مىشود كه همه نعمتها را يك جا داشته باشد. از اين رو قرآن مجيد مىفرمايد: "ما معيشت آنها را در حيات دنيا ميان آنان تقسيم كرديم و بعضى را بر بعضى برترى داديم، تا آنها يكديگر را به كار گيرند و به يكديگر خدمت نمايند".(2) ميدان مسابقه و رقابت عادلانه بايد براى همه باز باشد كه اين نيز مربوط به انسانها است."براى به وجود آمدن يك جامعه كامل، نياز به استعدادها و ذوقها و ساختمانهاى مختلف بدنى و فكرى است، اما نه به اين معنى كه بعضى از اعضاى پيكر اجتماع در محروميت به سر برند و يا خدمات آنها كوچك شمرده شود و يا تحقير گردند، همان طور كه سلولهاى بدن باتمام تفاوتى كه دارند، همگى از غذا و هوا و ساير نيازمندىها به مقدار لازم بهره مىگيرند".(3)ممكن است گفته شود چرا خداوند نظام خلقت را طورى بنا نكرد كه بشر بدون اين تفاوتها، به زندگى اجتماعى خود ادامه دهد. در پاسخ، قرآن مجيد به يكى از اسرار مهم تفاوتها اشاره كرده و آن آزمايش الهى است.خداوند مىفرمايد: "او كسى است كه شما را جانشينان در زمين قرار داد و بعضى را بر بعض ديگر درجاتى داد، تا شما را به آن چه در اختيارتان قرار داده بيازمايد".(4)تفاوتها براى اين است كه معلوم شود انسان چگونه از امكانات خدادادى بهره بردارى مىكند. اگر نابرابرىها نبود، زمينه امتحان از ميان مىرفت.بعضى افراد با نعمت و گروهى ديگر با نقمت و تنگدستى آزمايش مىشوند. مطمئناً آنان كه بيشتر نعمت استعداد و توانايى دارند، بيشتر مورد سؤال و درخواست مىشوند و بايد بيشتر پاسخگو باشند.3- نكته سوم آن كه خدا مصلحت بندگانش را بهتر از خود آنان مىداند.چه بسا كسانى كه دوست دارند از نظر زندگى در رفاه باشند، ولى پروردگار صلاح آنان را در اين امر نمىبيند، همان طورى كه قرآن مجيد مىفرمايد: "چه بسا شما را چيزى خوش نيايد، در حالى كه خيرتان در آن است و يا چيزى را دوست داشته باشيد، در حالى كه شرّتان در آن است و خدا مىداند و شما نمىدانيد".(5) پس اگر انسان نهايت تلاش خود را به كار گرفت، اما درها را به روى خود بسته ديد بايد بداند در اين امر مصلحتى بوده است. چه بسا كسانى هنگامى كه ثروتمند شدند، خدا را فراموش كردند. از اين رو قرآن كريم مىفرمايد: "اگر خداوند روزى را براى تمام بندگانش گسترش دهد، در زمين طغيان و ستم مىكنند".(6)گاهى ثروت بى حساب و رفاه، يك مجازات الهى است. پس نه نعمت ظاهرى نشانه محبت الهى است و نه نقمت و بلا نشانه بى اعتنايى خدا به بنده است، بلكه اين دو براى افراد مختلف، حكم متفاوتى دارد و عدالت با حكمت الهى همواره مقرون است و يكى فداى ديگرى نمىشود، بنابراين، نكته مهم در سرتاسر اين موضوع آن است كه نگاه خود را به زندگى در اين جهان نبايد محدود كنيم. اين بخش از زندگى را بايد در پيوست با بخش عظيمتر از زندگى و حيات جاودانه و عالم برتر و حقيقىتر نگاه كنيم. اگر نگاه ما به زندگى محدود به دنيا بود، اشكال از تفاوتها در اين دنيا به جا بود، در حالى كه هر چيزى در دنيا، آزمايشى براى انسان است كه در عالم ديگر نتيجه آن را خواهيم ديد و همان گونه كه خداوند فرموده است: "خداوند زندگى و مرگ را آفريد تا شما را بيازمايد كه كدامين بهترين در عمل خواهيد بود".(7)پى نوشتها: 1. استاد مطهرى، بيست گفتار، ص 109.2. زخرف (43) آيه 31.3. تفسير نمونه، ج 3، ص 366.4. انعام (6) آيه 165.5. بقره (2) آيه 216. 6. شورى (42) آيه 27.7. ملك (67) آيه 2.
کد سوال : 54146
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : چرا مرد بايد به زن خرجي بدهد؟ چرا زن نبايد خرجي مرد را بدهد؟
پاسخ : از نظر اسلام تأمين بودجه كانون خانواده به عهدة مرد است و زن از اين نظر مسئوليتي ندارد، ليكن اگر زن خودش خواست كار كند (كاري كه مانع حقوق مرد نباشد) و از درآمدش براي مرد و خانواده خرج كند، اشكال ندارد. اسلام جلوي اين كار را نگرفته ، به ديگر سخن اسلام بنا به مصالحي خرجي زن را به عهده مرد گذاشته و وي را ملزم كرده كه نفقه زن را پرداخت كند، ولي كمك مالي به مرد و خانواده را بر زن حرام نكرده است. پرداخت بستگي به خواست زن دارد و او در اين جهت آزاد است كه از اموالش (اعم از حقوق و درآمد كار يا اموالي كه از طريق ارث و مهريه به وي مي رسد) در مخارج زندگي مشترك هزينه كند . در واقع اسلام زن را از هر نوع اجبار والزام براي دويدن به دنبال پول براي مخارج زندگي معاف كرده است. معافيت زن از نظر اسلام عللي دارد، از جمله: مسئوليت و رنج و زحمات طاقت فرساي توليد نسل از لحاظ طبيعت به عهده زن است. زن است كه بايد بيماري ماهانه را تحمل كند؛ سنگيني دورة بارداري و بيماري مخصوص اين دوره را به عهده برگرد؛ سختي زايمان و عوارض آن را تحمل كند؛ كودك را شير دهد و پرستاري كند. اين ها همه از نيروي بدني و عضلاني زن مي كاهد، توانايي او را در كار و كسب كاهش مي دهد، و بسياري از وقت زن را به خود اختصاص مي دهد. اگر بنا شود قانون، زن و مرد را از لحاظ تأمين بودجه زندگي در وضع مشابهي قرار دهد و به حمايت زن برنخيزد، زن وضع سخت و سنگيني پيدا خواهد كرد. همين مسئوليت ها سبب شده در جانداراتي كه به صورت جفت زندگي مي كنند، جنس نر همواره به حمايت جنس ماده برخيزد و او را در تهيه خوراك و آذوقه كمك كند.افزون بر اين در زندگي مشترك و كانون گرم خانواده، باقي ماندن جمال و نشاط روحي و رواني در زن ، مستلزم آسايش بيشتر و تلاش كم تر و فراغ خاطر زيادتري است. اگر زن مجبور باشد مانند مرد پيوسته در تلاش و كوشش و در حال دويدن و پول در آوردن باشد، خسته شده و گرفتار آشفتگي خاطر و دغدغه هاي كفري بسيار مي شود و آسايش از وي سلب خواهد گرديد. بديهي است زني كه آسايش خاطر ندارد، فرصتي نخواهد يافت كه به خود برسد و باعث سرور و شادي مرد و خانواده و فرزندان شود. از اين رو نه تنها مصلحت زن بلكه مصلحت مرد و كانون خانوادگي در اين است كه زن از تلاش هاي طاقت فرسا براي تأمين معاش معاف باشد. مرد هم مي خواهد كانون خانوادگي براي او كانون آسايش و رفع خستگي از گرفتاري هاي بيروني باشد. زني قادر است كانون خانوادگي را محل آسايش و فراموش كردن گرفتاري ها قرار دهد كه به اندازه مرد و خسته و كوفتة كار بيرون نباشد. آسايش و سلامت و نشاط و فراغ خاطر زن براي مرد نيز ارزش فراوان دارد. سرّ اين كه مردان حاضرند با جان كندن پول درآورند و به زن تقديم كند تا او به سر وضع و نشاط و شادابي خود برسد، اين است كه مرد نياز روحي خود را به زن دريافته است. مرد مي داند خداوند زن را مايه آسايش و آرامش روح او قرار داده است: "و جعل منها زوجها ليسكن اليها،(1) همسرش از جنس او قرار داد تا در كنار او بياسايد".مرد دريافته است هر اندازه موجبات آسايش همسر خود را فراهم كند، غير مستقيم به سعادت خود خدمت كرده و كانون خانوادگي خود را رونق بخشيده است.(2)بنابراين اسلام به خاطر توانايي جسمي و فكري ، او را مسئول ادارة زن قرار داده و زن را از تأمين هزينه زندگي مشترك معاف كرده ، از سوي ديگر كار و كوشش و كمك مالي به مرد و خانواده را بر وي حرام نكرده ، اگر خواسته باشد كمك كند، آزاد باشد.پي نوشت ها : 1 - اعراف (7) ايه 189.2 - مرتضي مطهري، نظام حقوق زن در اسلام ، ص 231. براي اطلاع بيشتر از حقوق زن به اين كتاب مراجعه فرماييد.
کد سوال : 54147
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : در آية سوم سورة نساء مي فرمايد: اگر نمي ترسيد كه عدالت بين همسرانتان پايمال كنيد، چهار زن مي توانيد بگيريد. بعد آمده است كه هرگز نمي توانيد عدالت را رعايت كنيد. آيا اين اختلاف در قرآن است؟
پاسخ : با توجه به معناي آيه سوم سورة نساء و آيه 129 همين سوره معلوم مي شود كه اين دو آيه با هم اختلاف ندارند. مراد از عدالت در آيه سوم عبارت است از رعايت عدالت در امور زندگي از قبيل هم خوابگي و وسايل زندگي و رفاه و آسايش كه رعايت اين امور در اختيار انسان است و كاملا ممكن مي باشد. مقصود از عدالت در آيه 129 عبارت است از رعايت عدالت در حريم قلب و عواطف انساني. شك نيست كه عدالت در محبت هاي قلبي خارج از قدرت انسان است، از اين رو در آيه غير ممكن شمره شده است. كاملا روشن است كسي نمي تواند محبت خود را كه عواملش در بيرون وجود او است، از هر نظر تحت كنترل در آورد، به همين دليل رعايت اين عدالت را خداوند واجب نشمرده است. پس در آيه سوم كه دستور عدالت داده شده، مراد عدالت در امور زندگي است و در آيه 129 كه عدالت را غير ممكن شمرده ، منظور عدالت در محبت هاي قلبي است. بنابراين هيچ گونه منافاتي بين دو آيه به چشم نمي خورد. پيامبر اسلام (ص) محبت قلبي كه به حضرت خديجه و ام سلمه داشت، نسبت به عايشه و حفصه نداشت ، چون خصوصيات اين زنان با هم متفاوت بوده و مربوط به پيامبرنمي شده است، ولي با اين وجود در مسايل زندگي چنان رعايت عدالت مي فرمود كه حتي به هنگام بيماري در خانه يكي از همسران خود نمي ماند، بلكه نوبت را رعايت مي كرد. حضرت علي (ع) روزي كه متعلق به يكي از دو همسرش بود، حتي وضوي خود را در خانة ديگري نمي گرفت.(1)نخستين كسي كه اختلاف بين دو آيه مزبور را مطرح كرد، "ابن ابي العوجا" از ماديين معاصر حضرت صادق (ع) بود كه از هشام بن حكم سؤال كرد و هشام نتوانست جواب او را بدهد، از اين رو از كوفه به مدينه رفت و از حضرت صادق (ع) مسئله را سؤال نمود، حضرت همين جواب را فرمود. هنگامي كه هشام اين جواب را به "ابن ابي العوجا" داد، گفت كه اين پاسخ از تو نيست و بايد براي شخص عالم تر از تو باشد. (2)پي نوشت ها : 1 - تفسير نمونه، ج3، ص 255 و ج4، ص 154 و 155.
کد سوال : 54148
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : آيا كسي كه گوشت مرده مي خورد، مثلا كسي كه در بيابان مانده و مضطرّ باشد، در اين صورت در روز قيامت چگونه برانگيخته مي شود؟
پاسخ : تمام چيزهايي كه در دين مقدس اسلام خوردنش حرام است، مثل خوردن غذاي نجس و خوردن گوشت مردار، در مواقع اضطرار و ناچاري استفاده از محرّمات و ارتكاب آن ها مجاز مي شود،(1) مثلا كسي گرسنه است و اگر غذا نخورد، خواهد مرد و هيچ غذايي غير از گوشت مردار در دسترس نباشد، جايز است، بلكه واجب است كه از گوشت حيوان مرده بخورد، تا زنده بماند. اگر از مردار نخورد و بميرد، مرتكب گناه شده است، پس در حال اضطرار خوردن گوشت مرده اشكال ندارد؛ بنابراين وقتي اصل كار گناه نبوده، بلكه حتي واجب است، پس چگونگي حشر او در قيامت ربطي به اين عمل نخواهد داشت.پي نوشت ها : 1 - امام خميني ، تحريرالوسيله ، ج2، ص 169، مسئله 30.
کد سوال : 54149
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : چرا غرب با وجود فساد هميشه در حال پيشرفت علمي است؟
پاسخ : پيشرفتي كه امروزه در غرب وجود دارد، اوّلاً پيشرفت در علم و صنعت و تكنولوژي بوده، نه در تمام جنبه هاي انساني؛ ثانياً غرب پيشرفت خود را مديون تلاش و كوشش پيشينيان خويش است، نه ره آورد انسان غربي امروزي.دانشمندان بزرگي كه در طي چندين قرن در جهان غرب با بهره گيري از آثار و نوشته هاي دانشمندان پيش از خود، قافله علم را به جلو راند، و امروزه به جهان غرب عرضه داشتند، انسان هاي غير اخلاقي نبودند؛ يعني اگر چه غرب امروزه با پيشرفت در علم و صنعت روبرو است، اما پيشرفت را مديون انسان هاي تلاشگر و دانشمندان پيشين است و آن ها اهل فساد نبودند. حتي امروزه كساني كه در وادي دانش و كشف رموز هستي و اختراع قرار گرفته اند، كساني نيستند كه به دنبال جنبه هاي فساد آور در غرب بروند. مطمئناً دانش و كشف رموز هستي با صرف كردن عمر و وقت در فساد سازگاري ندارد. بسياري از آنان به ارزش هاي اخلاقي احترام مي گذارند. و چنين نيست كه همه جهان غرب و مردم آن به فساد آلوده باشند. اگر غالباً با جنبه هاي فاسد آن روبرو هستيم، به اين خاطر است كه براي كشورهاي ديگر اين جنبه ها را بيشتر به نمايش مي گذارند، يا براي اين است كه از جنبه هاي مثبتي كه در آنجا وجود دارد، آگاهي نداريم.يكي از چيزهايي كه موجب پيشرفت آن ها شده و متأسفانه ما كمتر آن را در زندگي به كار مي گيريم، رعايت نظم و انضباط و قانون است.مورد ديگر مديريت صحيح در جامعه است. مديريت صحيح موجب جذب نيروهاي علمي و فكري از سراسر جهان به غرب شده است. مطمئناً امروزه غرب بسياري از پيشرفت ها و دست آوردهاي علمي خود را مديون دانشمندان و نوابغ جهان سوم و كشورهاي عقب نگه داشته شده يا عقب مانده است.هم چنين بايد توجه داشت كه برخي امور از نظر اعتقاد ديني و فرهنگي در جامعه فساد تلقي مي شود و به آن ها باور داريم، اما براي مردم در جهان غرب به عنوان فساد نيست، مانند روابط زن و مرد. اگر چه اين امور وقتي از حد خود بگذرد، موجب تباهي و فساد يك تمدن مي شود. به همين خاطر برخي از انديشمندان جامعة غرب از اين جهت هشدار داده اند جامعة غرب دچرا سقوط و تباهي نشود. برخي از انديشمندان براي آينده جهان غرب اين فرو پاشي و افول را پيش بيني كرده اند. مانند اشپينگر در كتاب افول غرب.يكي از دلايل پيشرفت غرب در علم و تكنولوژي، همت و تلاش آنان است. آن ها براي چيزي كه اعتقاد و باور دارند، همت بسياري به خرج مي دهند. آن ها بر اين باورند كه بايد زندگي دنيوي را به سوي خوشبختي و رفاه كامل به پيش برد و تمام چيزهايي كه در عالم طبيعت وجود دارد، بايد براي زندگي پُرسود به خدمت گرفت. با اين نگرش به تلاش و كوشش همت گماشتند. اما اين كه چرا مسلمانان و به خصوص ايرانيان با بهره مندي از فرهنگ و ميراث غني اسلامي و تأكيدات بسيار دين براي تحصيل دانش و فرهنگ و پيشرفت، عقب مانده شده اند، عوامل گوناگوني در آن نقش دارد، كه به آن ها اشاره مي كنيم:1ـ زمينه هاي عوامل بيروني:1ـ1. تاخت و تازهاي بيگانگان همانند مغول و تهاجم نظامي.2ـ1. استعمار غرب كه از 1507 ميلادي توسط پرتغالي ها و با اشغال نظامي جزاير و سواحل جنوبي ايران آغاز شد، سپس به ترتيب انگليسي ها، روس ها، آلماني ها و آمريكاييان هر يك به گونه اي در ايران نقش تخريبي بازي نمودند. متجاوزان با انواع تهاجمات خود از جمله تهاجم فرهنگى در عقب نگاه داشتن ايران نقش ايفا نمودند.2 - عوامل و زمينههاى درونى: اين بر دو قسمت است، انسانى و غير انسانى (يا اقليمى)1 - 2 - زمينهها و عوامل اقليمى؛ از جمله:وجود ذخاير عظيم نفت و گاز درايران و منطقه: وجود نفت اگر چه نعمت بزرگى است، ليكن با وجود حاكمان و مديران بى كفايت و فاسد، باعث عقبماندگى كشور شده است. به گفته جلال آل احمد، غرب زدگى با پول نفت آغاز شد. پول نفت، فرهنگ مصرف گرايى (مصرف كالاهاى غربى و دريافت مواد آماده) پديد آمد كه مايه بدبختى ما ايرانيان شد.كمى باران: سرزمين ايران در زمره كشورهاى خشك و كم باران قرار دارد. كمى باران در كنار پول نفت و در كنار استعمار و تهاجم فرهنگى بيگانگان و سوء مديريت و حاكمان نالايق و فاسد مايه بدبختى گرديد. منطقه سوق الجيشى: ايران در منطقهاى قرار گرفته است كه همه چشم طمع به آن دوختهاند. همان گونه كه در دو عنوان "كمى باران" و "وجود ذخاير عظيم نفت و گاز" بيان داشت، اين امتياز در كنار حكومتهاى نالايق و سوء مديريت و استعمار و تهاجم بيگانگان مايه بدبختى مىگردد، زيرا اگر ما به ديگران كارى نداشته باشيم، ديگران به جهت نفت و موقعيت ممتاز ايران به ما كار دارند. اگر مبتلا به سوء مديريت و حاكمان نالايق و بى كفايت بشويم، همين موقعيت ممتاز موجب وسوسه ديگران مىشود. همين امر سبب شد كه بارها روسيه و انگليس بر ايران تاخت و تاز كنند و بسيارى از مناطق ايران را اشغال نمايند."پتر كبير" در پى اين بود كه به آبهاى گرم جنوب برسد. بدين جهت در چند قرن گذشته مدام قدرتهاى روسيه، انگليس، آلمان، فرانسه و آمريكا در مورد ايران رقابت داشتند.2 - 2 - عوامل و زمينههاى انسانى، از جمله:أ) عامل سياسى، حكومتهاى استبدادى ما، حاكمان نالايق و بى كفايت و سوء مديريت. از پانصد سال پيش كه عصر رنسانس آغاز شد و اروپائيان در پى توسعه قدم برداشتند، متأسفانه كشور ايران به جهت وجود حكومتهاى استبدادى ومديران نالايق نتوانست در جهت توسعه قدم بردارد.در دوره حكومت صفويه آن گاه كه پرتغالىها با ناوگان دريايىشان با بيش از ده هزار كيلومتر دريانوردى، آفريقا را دور مىزدند و به جنوب ايران لشكركشى مىكردند، در همين هنگام حاكمان نالايق و بى كفايت صفوى نمىدانستند كه كشور پرتغال در كجا قرار دارد.آنان كه بر كشور پهناور ايران (كه بيش از ده برابر كشور پرتغال بود) فرمانروايى داشتند، نتوانستند خطر تهاجم بيگانگان را دفع نمايند. به جهت بى كفايتى حكومتها منطقه سوق الجيشى جنوب ايران تا قبل از انقلاب اسلامى ايران به صورت مستقيم و غير مستقيم در اختيار بيگانگان قرار داشت.در سال 1625 م هيأتى رسمى از ايران عازم هلند شد تا درخصوص مناسبات بازرگانى و ديپلماسى ميان دو كشور رايزنى شود. هيچ يك از اعضاى هيأت نه به زبان هلندى آشنايى داشتند و نه به هيچ زبان ديگر اروپايى!(1)در طول دو قرن فرمانروايى صفويان اگر چه كشور ايران از حاكمان نالايق برخوردار بود و كشور سير نزولى را طى مىكرد. اما دستكم در زمينههاى اقتصادى و تا حدودى اجتماعى، حاكمان صفوى موفق بودند و به پيشرفت هايى نايل گشتند اما در دوره بعد از صفويه همين دستاوردها به سرعت رو به زوال گذاشت. هجوم قبايل افغان، ظهور نادرشاه به همراه سالها جنگ و كشورگشايى، كشمكشهاى پايانناپذير ميان جانشينان نادر و مدعيان تاج و تخت بعد از او، رمق چندانى براى ايران بعد از صفوى بر جاى نگذاشته بود. بدبختى و عقب ماندگى ايرانيان در عصر حاكمان نالايقتر قاجار بيشتر شد. به عنوان نمونه: فتحعلى شاه قاجر از سركنسول بريتانيا مىپرسد: چند متر زمين را بايد كند تا به ينگه دنيا (آمريكا) رسيد؟ سركنسول كه از اين سخن بسى متحير شده بود، در پاسخ گفت: ينگه دنيا از طريق كندن زمين نيست. شاه گفت: نماينده انگليس اطلاعى ندارد. اين سخن را قنسول عثمانى شخصاً به من گفت كه با كندن زمين مىتوان به ينگه دنيا رسيد! (2)ب) عامل فرهنگى و خصلتهاى ايرانيان (معايب اخلاقى): با كمال تأسف ميان ما ايرانيان تنبلى، افراط و تفريط، دروغ گويي و بى نظمى، بى سوادى، كبر و غرور وجود دارد.ايرانيان از سابقه تمدنى بزرگ بهرهمند هستند، كه اين پيشينه در بسيارى مايه غرور مىشود و به جاى اين كه با تلاش خود افتخار كسب نمايند، از آبروى نياكانشان استفاده مىكنند و خود به تنبلى رو مىآورند و كار نمىكنند. "گوبينو" ديپلمات مشهور فرانسوى در كتاب "سه سال در ايران" درباره خلقيات ايرانيان مىنويسد: "فكر و ذهن هر ايرانى فقط متوجه اين است كارى را كه وظيفه او است انجام ندهد".(3)حالت تنبلى، از زير كار در رفتن، بى نظمى، به مقرارت و قوانين مدنى بها ندادن، دروغ گفتن، مصرف گرايى و استقبال از كالاهاى خارجى، دغلبازى (كه برخى از آن به زرنگى ياد مىكنند) و مانند اينها يكى از علل عمده عقب افتادگى ما ايرانيان است.پىنوشتها: 1ـ حائرى، نخستين رويارويى، ص 157؛ صادق زيبا كلام، ما چگونه ما شديم، ص 274.2ـ ما چگونه ما شديم، ص 276.3ـ على محمد ايزدى، نجات، قسمت دوم، ص 20.
کد سوال : 54150
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : چرا عكس زن در اعلامية فوت او زده نمي شود؟
پاسخ : زدن عكس زن در اعلامية فوت او اگر عكس با حجاب اسلامي باشد، اشكال شرعي ندارد و مي توانند اين كار را بكنند. امّا اين كه چرا اين كار را نمي كنند، شايد به خاطر محفوظ ماندن حرمت او يا به جهت عرف جامعه باشد. غيرت به مردان اجازه نمي دهد عكس زن يا خواهر و مادرشان در اعلاميه در كوچه و محله و خيابان نصب شود و در معرض ديد مردان نامحرم قرار گيرد.
کد سوال : 54151
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : با توجه به اين كه پيامبر (ص) پسري نداشت، چگونه افرادي ادعاي سيد بودن مي كنند؟
پاسخ : در پاسخ دو نكته بيان مي داريم.نكته اول: پيامبر اسلام (ص) سه پسر داشت: دو پسر از حضرت خديجه ( به نام هاي قاسم و عبدالله) و يك پسر از ماريه قبطيه ( به نام ابراهيم) اما در خردسالي از دنيا رفتند و نسل پيامبر از طريق پسر ها دوام نيافت، بلكه از طريق حضرت زهرا (س) دوام يافت.نكته دوم: اگر چه عنوان "سيادت" به جهت پرتو وجودي پيامبر (ص) است، اما شعاع وجودي و نوري حضرت، به هاشم (جد دوم پيامبر) سرايت نمود و بني هاشم و بني عبدالمطلب به اين اين عنوان اعتباري مفتخر گشته اند.توضيح:سيد به معناي آقا و اطاعت شده (مطاع)، رئيس و بزرگ است.سيادت عنواني است اعتباري براي مردان و زناني كه در طول نسب خويش به حضرت هاشم بن عبد مناف مي رسند. هر كس سلسله نسب او به هاشم يا فرزندان او برسد، سيد محسوب مي شود.(1)اصطلاحاً به فرزندان هاشم، سيد مي گويند. برخي از اينان به عموهاي پيامبر مثل ابوطالب، عباس و حمزه مي رسند. بنابراين فرزندان عباس كه به آنان بني عباس مي گويند، سيد محسوب مي شوند. فرزندان ابوطالب به نام هاي طالب و عقيل و جعفر طيار و علي (ع) و نسل آنان (تا كنون هرچه هستند) سيدند.فرزندان حضرت زهرا افزون بر اين كه از طريق مادري سيدند، از طريق پدرشان ، علي (ع) نيز سيد مي باشند.با اين وجود تمامي ائمه معصومين و فرزندانشان از طريق علي (ع) به هاشم مي رسند از اين جهت نيز سيد هستند.بنابراين سيادت تنها انتساب به پيامبر نيست، بلكه از جهت انتساب به طالب و علي و عقيل و جعفر (فرزندان ابوطالب) و انتساب به عباس و حمزه (عموهاي پيامبر) نيز سيادت حاصل شده است.چون نسل پيامبر بيشتر مورد توجه مسلمانان بود و نسل حضرت از حضرت دخترش فاطمه (س) و علي (ع) مي باشند، بيش تر مورد توجه و احترام هستند. آنان از بين بقية سادات معروف تر و مشخص تر هستند.سيد بودن به معناي داشتن حسنات و نيكي هاي اجداد نيست. كسي نمي تواند با ادعاي سيادت وانمود كند كه صفات اجداد طاهرينش در او نيز وجود دارد. حتي برخي از فرزندان بلاواسطه امامان مانند "جعفر كذاب " فرزند امام هادي (ع) انسان هاي درستكار نبودند.پي نوشت ها : 1 - عروةالوثقي ، ج2، كتاب الخمس، فصل 2، مسئله 3.
کد سوال : 54152
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : در كجا قرآن آمده براي نزديكي به خدا بايد از ديگران و ائمه كمك جست؟ آيا اين يك نوع شرك و كفر نيست؟(پ)
پاسخ : وسيله به معني تقرب جستن و يا چيزي كه باعث نزديكي به ديگري از روي علاقه و رغبت مي شود است . (1) خداوند به مقتضاي لطف و رحمت بي انتهاي خويش، اسباب هدايت مردم را فراهم كرده است كه يكي از آن ها فرستادن پيامبران و نزول كتب آسماني و راهنمايي رهبران ديني است. هر چند خداوند مي تواند بدون واسطه، فيض خود را به موجودات برساند، ولي سنت الهي بر اين تعلق گرفته كه جهان هستي را بر اساس نظام اسباب و عوامل قرار دهد و فيض خود را تنها از راه علل و اسباب اعطا كند. در روايتي امام صادق(ع) مي فرمايد: "ابي الله أن يجري الاشياء الا بالأسباب؛ (2) خداوند امور و اشيا را از طريق علل و سببش جاري مي سازد". بر اين اساس انسان در همه كارهاي زندگي به اسباب و وسايل توسل مي جويد. خداوند براي اعطاي فيض خويش ، راه ها و اسبابي را مشخص كرده است، مانند نماز ، روزه ، نيكي به يتيم ، خدمت به مردم و غيره. از جمله اسباب و عوامل، نزول فيض و رحمت الهي ، وجود انسان هاي به حق رسيده (امامان و پيامبران) هستند.امام علي (ع) در روايتي وسائلي ذكر كرده كه براي نزديك شدن انسان به خدا مي توان از آنها بهره جست، مانند ايمان به خدا و پيامبر و جهاد در راه خدا و كلمه اخلاص (لا اله الا الله) و نماز و زكات و روزه و حج و عمره و صله رحم و انفاق و كارهاي نيك.(3) همان طوري كه امور برشمرده ، وسيله نزديكي به خداوند هستند، استمداد از ارواح مطهر پيامبران و اولياي الهي نيز وسيله تقرب به خداوند است كه در قرآن و روايات بدان اشاره شده است. قرآن مجيد مي فرمايد:"وابتغوا اليه الوسيله؛ به سوي او وسيله به دست آوريد". (4) پيامبر اكرم (ص) در مورد شيوه توسل فرمود: "اللهم انّي أسألك و أتوجه اليك بنبيك نبي الرحمة".(5) بنابراين توسل ، لازمة زندگي انسان در جهان هستي است كه بر آن قانون اسباب و عوامل حكمفرما است.در اين ميان ، پيامبران و امامان به جهت نزديكي و قرب به خداوند، نيز به خاطر اين كه صفات الهي در آنان به گونة كامل تر از ديگر موجودات تجلي يافته است ، مورد توسل قرار مي گيرند. اينان تجلي گاه صفات خداوندند، يعني همان گونه كه خداوند رحمان و رحيم و جبار و سميع و عليم است، در حد نازل تر، صفات و اسماي الهي در اين انسان هاي به خدا پيوسته و تجلي يافته است. پس شايسته ترين افراد براي توسل و شفاعت و رسيدن به خداوند اين انسان ها هستند.انسان با توسل به پيامبران و امامان، به مرتبه نازل وجود الهي تمسك و توسل يافته است. البته در اين زمينه بحث عرفاني خاصي وجود دارد كه مفصل است و فرصتي ديگر مي طلبد.پي نوشت ها : 1 - تفسير نمونه، ج4، ص 464.2 - كافي، چ1، ص 183.3 - نهج البلاغه ، خطبه 109 ، فيض الاسلام.4 - مائده (5) آيه 35.5 - سنن ابن ماجه، ج1، ص 441
کد سوال : 54153
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : برخي مي گويند دين از سياست جدا است، آيا مراد از سياست، دورويي و تزوير است يا چيز ديگر؟
پاسخ : سياست واژه اي عربي است كه ريشة آن "السوس" به معناي رياست به معناي خلق و خو مي باشد. (1) بنا به تعريف اهل لغت "السياسة القيام علي الشيء بما يصلحه؛(2) سياست، اقدام و انجام چيزي طبق مصلحت است".اگر به حاكم و زمامدار، در سياستمدار گفته مي شود، از آن رو است كه در امور اجتماعي و عمومي تودة مردم، به مصلحت انديشي و تدبير و اقدام مي پردازد.(3)سياست بدين معنا كه حاكم اسلام به تدبير امور اجتماعي و زندگي مردم بپردازد و امنيت و عدالت را برقرار نمايد، از ضروريات است؛ زيرا تشكيل جامعة آرماني و برقراري عدالت و امنيت، لازمة زندگي اجتماعي است، از اين رو در طول تاريخ، جوامع حكومت داشته اند، اگر چه ساختار و نحوه حكومت ها متفاوت بوده است. در آموزه هاي اسلامي نيز بر اين نوع سياست تأكيد شده و از ضروريات شناخته شده است، تا آنجا كه امام علي (ع) از امامت به عنوان نظام امت ياد كرد: "الامامة نظاماً للامّة و الطاعة تعظيماّ للامة".(4)معصومان (ع) نيز درصدد تشكيل حكومت بوده و پيامبر (ص) و امام علي (ع) تشكيل حكومت دادند. امام خميني (ره) فرمود: "سنت و روية پيغمبر اكر (ص) دليل بر لزوم تشكيل حكومت است، زيرا اوًلاً تشكيل حكومت داد و به اجراي قوانين و برقراري نظامات اسلام پرداخته ، به اداره جامعه برخاسته است...ثانياً پس از خود به فرمان خدا تعيين حاكم كرده، تعيين حاكم بدين معنا است كه حكومت پس از رحلت رسول اكرم (ص) نيز لازم است".(5)متأسفانه حكومت و سياست در طول تاريخ از معناي واقعي خود دچار تحريف شده است.هرگاه از "سياست" استفاده مي شود، تزوير و خدعه و نيرنگ به اذهان مردم تبادر مي كند.! سياستي كه به معناي خدعه و نيرنگ است، نه تنها دين با آن رابطه ندارد، بلكه با آن در تضاد و تقابل مي باشد.انديشوراني مانند امام راحل كه رابطه دين و سياست را مطرح كرده اند، نخست سياست را به سياست مشروع و غير مشروع تقسيم نموده اند. از سياست غير مشروع به عنوان سياست شيطاني ياد كرده و باور دارند كه دين با سياست غير مشروع رابطه ندارد. آنچه كه در طول تاريخ، حاكمان ستمگر از آن بهره گرفته اند، سياست غير مشروع بوده است. انبيا و رهبران الهي هيچ گاه از سياست غير مشروع بهره نگرفته اند. به سبب عدم بهره گيري بزرگان دين از سياست غير مشروع بود كه برخي تصور كردند معاويه از امام علي (ع) سياستمدار تر است ! در برابر چنين نگرشي امام علي (ع) فرمود: "و لولا كراهية الغدر لكنت من أدهي الناس و لفكّه يغدر و يفجر؛ (6) اگر حيله و نيرنگ ناپسند نبود، من از همة انسان ها در زيركي برتر بودم، اما معاويه نيرنگ مي زند و فساد مي كند" و اين سياست نيست.بنابراين ، سياست، معناي مثبت دارد كه اداره امور اجتماعي انسان ها است اما مانند بسياري از كلمات و واژه ها ، از آن معناي نادرستي برداشت مي شود، به همين خاطر به نيرنگ و فريب و به هر وسيله حكومت كردن، سياستمداري گفته مي شود! اين نحوه تفكر نه متعلق به زمان حاضر، بلكه به زمان حضرت علي (ع) و شايد پيش تر از آن مي رسد، حتي ياران حضرت علي (ع) با اين تفكر و خيال به امام اعتراض مي كردند و مي گفتند كه معاويه از تو سياستمدار تر است. حضرت معناي سياست و تفاوت آن با نيرنگ را ارائه فرمود.پي نوشت ها : 1 - دانشنامه امام علي (ع) ج6، ص 12.2 - لسان العرب، ج6، ص 107.3 - مجمع البحرين، ج4، ص 78 به بعد.4 - نهج البلاغه، خطبه 40.5 - ولايت فقيه، ص 25.6 - نهج البلاغه موضوعي ، دشتي، ج3، ص 325؛ مرتضي مطهري ، سيري در سيرة ائمه اطهار (ع) ص 28 - 29.