• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
عضویت در خبرنامه
    • عبارت :
      تعداد درصفحه :
کد سوال : 5606
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان>تربيتي و مشاوره
پرسش : علل پوچ گرايى، بدبينى، ياس از آينده و ... چيست؟
پاسخ : پوچ‏گرايى، بدبينى و حالات پيش آمده براى شما علل و عوامل مختلفى دارد كه اهم آنها عبارت است از: 1- نداشتن فلسفه درست و اساسى در زندگى، 2- فقدان ايده‏آل و آرمان عالى و معنوى، 3- مسائل تربيتى و خانوادگى، 4- ناكامى و شكست در خواسته‏ها، 5- تعارضات داخلى و ناتوانى در حل آنها، 6- بحران هويت. مشكلاتى كه طرح نموده‏ايد كم و بيش در بسيارى از جوانان هم سن و سال شما وجود دارد. جوانانى كه مانند شما در پى اهداف و آرمان‏هاى بلند و ارزشمندى هستند با مشكل مضاعفى رو به رو مى‏شوند. زيرا علاوه بر مشكلات روحى ناشى از دوران جوانى و محروميت‏ها و فشارهاى دوران تحصيل از اين كه بين وضع موجود و آرمان مطلوبشان فاصله زيادى احساس مى‏كنند. رنج جانكاهى آنان را مى‏آزارد. در عين حال بايد دانست كه زندگى مجموعه‏اى از شادى و رنج كامروايى و ناكامى تلخى و شيرينى و خلاصه ميدان جنگى است كه هركس در آن سهمى از پيروزى و شكست دارد: «زندگى جنگ است جانا بهر جنگ آماده شو». آرى همه اينها به انحاى گوناگون در زندگى هرفرد وجود دارد و در ايام جوانى و تحصيلى اين فشارها شديدتر است اما چه بايد كرد؟ نكته مهم و اساسى نحوه برخورد انسان با اين مسائل است. در اين رابطه دو گونه برخورد مى‏توان داشت: {T1- واكنش انفعالى؛T} در برخورد انفعالى انسان همواره مشكلات را بزرگ مى‏بيند. در اكثر صحنه‏ها خود را شكست خورده مى‏پندارد. على‏رغم اين كه از خود انتظاراتى بيش از حد دارد در گشودن راه و گام نهادن به سوى هدف خود را ناتوان مى‏بيند. امكانات، توانمندى‏ها و موفقيت‏هاى خويش را فراموش مى‏كند. كم كم احساس يأس، ضعف و سستى در او فزونى گرفته و خود را بيمار مى‏پندارد. اگر اين روند ادامه يابد واقعا گرفتار بيمارى‏هايى خواهد شد. بيمارى‏هايى كه باهيچ دارويى درمان نمى‏شود جز با تغيير در روحيه و روش. {T2- واكنش فعال؛T} در برخورد فعال انسان به مقايسه معقول و منطقى بين خواسته‏ها و توانمندى‏ها و شكست‏ها و پيروزى‏ها مى‏پردازد. توقع از خويش را با واقعيات و توانايى‏هاى فردى و شرايط محيطى و اجتماعى تنظيم مى‏كند و با جديت نشاط و روحيه بالا به فعاليت و تلاش مى‏پردازد. اكنون توصيه ما به شما اين است كه: 1- همواره به آرمان‏هاى دست نيافتنى نينديشيد بلكه موفقيت‏هاى خود را نيز در نظر گيريد. 2- خواست‏ها و تمايلات خود را در سطح توانايى‏ها تنزل دهيد. 3- نشاط خود را همواره حفظ كنيد و هرگز خود را مريض و ضعيف به حساب نياوريد. براى حفظ نشاط همه روزه ورزش كنيد. 4- مشكلات را عادى بدانيد و به همان اندازه آنها را بپذيريد كه كاميابى‏ها را پذيرا هستيد. 5- براى رشد معنويت بايد براى خود برنامه‏ريزى كنيد. البته برنامه سنگين نريزيد بلكه اندك ولى در اجراى آن مداومت و جديت داشته باشيد. 6- براى شركت در فعاليت‏هاى فرهنگى هر قدر مى‏توانيد تلاش كنيد هر چند بسيار اندك و اگر اصلا نمى‏توانيد در فرصت‏هاى ديگر اين كار را انجام دهيد. 7- همواره از خداوند در همه امور مدد جوييد و نسبت به آنچه او مقدر مى‏فرمايد راضى باشيد. اما در مورد نگرانى شما و نااميدى از آينده بهتر است پاسخ را با اين روايت آغاز كنيم: {Hما فات مضى و ما سيأتيك فاين قم فاغتنم الفرصة بين العدمين‏H}؛ {Mگذشته گذشت و از آينده هم هنوز خبرى نيست پس فرصت را بين دو امرى كه موجود نيستند مغتنم شمارM}. شما از آينده خبر نداريد تا در باب آن نگران و مأيوس باشيد.از طرفى نيز آينده ريشه در زمان حال دارد. پس اگر در صدد اصلاح امور آينده خود هستيد بايد آنچه امروز وظيفه شماست با دقت و به خوبى انجام دهيد. و اين تنها راهى است كه آينده شما را تأمين خواهد كرد. در يك كلام وقت خود را صرف امرى كنيد كه در دسترس شماست و آن زمان حال است. هر روز از زندگى انسان فرصتى است كه بايد از آن استفاده نمود. چرا خوشى‏ها و آسايشى را كه امروز در اختيار داريم به خاطر آينده‏اى كه خبرى از آن نداريم مكدر سازيم؟ حضرت على(ع) مى‏فرمايد: «نگرانى‏هاى سال را بر نگرانى امروزت اضافه مكن براى امروز مشكلات خودش كافى است»، {V(وسائل‏الشيعه، ج 17، باب 13، ص 50، روايت 21952)V}. اگر به زندگى گذشته خود توجه كنيد همه جا و در همه مراحل لطف و رحمت خداوند را آشكارا مى‏بينيد و توجه به نعمت‏هاى بى‏پايان خداوند انسان را شكرگزار خدا مى‏كند؛ مثلا يكى از نعمت‏هاى خدا امكان تحصيل در مراكز آموزش عالى است. در سال هزاران نفر در كنكور شركت مى‏كنند و عده زيادى از آنان به هر دليل در اين آزمايش ناموفق هستند. استعداد و امكاناتى كه خداوند به شما عطا كرده است دليل موفقيت شما بوده است و لذا عقل سليم حكم مى‏كند كه انسانى چون شما شكرگزار خدا باشد. سعدى در ديباچه گلستان چه زيبا گفته است: باران رحمت بى حسابش همه را رسيده و خوان نعمت بى‏دريغش همه جا كشيده پرده ناموس بندگان به گناه فاحش ندرد و وظيفه روزى به خطاى منكر نبرد. {Sاى كريمى كه از خزانه غيب‏# گبر و ترسا وظيفه خور دارى!S} {Sدوستان را كجا كنى محروم‏# تو كه با دشمنان نظر دارى‏S} محبت مادر به انسان بالاترين محبت‏هاست و اگر بفهميم كه محبت خداوند به انسان هزاران بار از محبت مادر بيشتر است در همه امور به خداوند اميدوار مى‏شديم و لطف او را در لحظه لحظه زندگى مى‏ديديم. ضمناً نبايد به هيچ وجه از آينده خود، مأيوس باشيد و در برابر مشكلات، سر تعظيم فرود آوريد. شما با اراده قوى و تصميم جدى و با توكّل بر خداوند مى‏توانيد ايمانتان را به خدا محكم كنيد و از دام‏هاى شيطان رهايى يابيد. قطعاً در وجود شما، نقاط مثبت و خوبى‏هايى وجود دارد كه اگر به آنها توجه داشته باشيد و به شكوفايى آنها بپردازيد، از بدى‏ها و نقاط منفى خود گريزان خواهيد شد و سعى خواهيد كرد كه آنها را از وجود خود، ريشه‏كن سازيد. چرا نبايد به آينده اميدوار باشيد؟ دانشجويى نظير شما، كه بحمداللَّه مشغول تحصيلات عالى است و مى‏تواند با تلاش و جديت در آينده براى خود شغل مناسبى پيدا كند و با شخص شايسته و صالحى ازدواج نموده و تشكيل خانواده دهد، به چه دليل بايد نااميد باشد؟ و چرا بايد از لطف و عنايت پروردگار مأيوس گردد؟ براى راهنمايى شما مى‏توان گفت : الف) آينده نگر باشيد و براى چند سال آينده برنامه‏ريزى كنيد. ب ) با افراد شاد، خوشبين و اميدوار مجالست داشته باشيد و از روحيه آنان الهام بگيريد.(مهم) ج ) به شدت از منفى گرايى بر حذر باشيد و افكار منفى را از خود دور كنيد. د ) با هسته‏هاى مشاوره در اين زمينه ارتباط داشته باشيد. ه ) از اساتيد دلسوز و متعهد كمك بگيريد. و ) منزوى نباشيد و با افراد با تجربه و متعهد ارتباط صميمانه برقرار كنيد. ز ) كتاب‏هايى را كه در زمينه شادكامى، رمز موفقيت، راز موفقيت مردان بزرگ و... نوشته شده، با دقت بخوانيد و به دستورات آنها عمل كنيد. ح ) ورزش كنيد؛ زيرا ورزش در شادى روح و سلامت جسم مؤثر است. ط ) در محيطهاى شاد و سالم، به استراحت و تفريح بپردازيد. ى ) از افراد منفى‏گرا بر حذر باشيد. ك ) از بحث‏هاى رنج‏آور با اين و آن اجتناب كنيد. ل ) توجه داشته باشيد كه مشكلات و رنج‏ها، هميشگى نيست و روزگار در تحوّل و تغيير است و چه بسا حوادث پيش‏بينى نشده‏اى نيز در حل مشكلات به يارى انسان بشتابد. م ) سفرهاى شاد و سير و سياحت‏هاى علمى براى شما لازم و مؤثر است. ن ) خاطرات تلخ را به دست فراموشى بسپاريد و از بازگو كردن آن براى ديگران، پرهيز كنيد. س ) اگر ذوق هنرى داريد، به كارهاى هنرى از قبيل كاريكاتور، گرافيك، نقاشى، خط، نويسندگى و... بپردازيد. ضمناً نيايش و دعا مؤثر و نافذ است. بنابراين از دعاها و مناجات‏هاى دلنشين غافل نباشيد. در اين راستا نيايش‏هايى هم چون: مناجات خمسةعشر، كميل و نيز صحيفه سجاديه بويژه دعاى بيستم (مكارم الاخلاق) را همواره بخوانيد و باور داشته باشيد كه نيايش و دعا سرنوشت‏ساز است، با خدا انس بيشترى داشته باشيد و با او درد دل كنيد. پيشنهاد مى‏شود كه در اوقات فراغت، به تفصيل نعمت‏ها و الطاف الهى از قبيل اصل وجود، سلامتى، توفيق تحصيل و... هم‏چنين بلايايى را كه خدا از شما دور كرده است، يادآور شويد و ضمن سپاسگزارى از او، قلب خويش را مالامال از محبت و عشق الهى كنيد. قرآن كلام خداست. از تلاوت و تدبّر در آيه‏هاى آن هر چند اندك، دريغ نكنيد. اين جهت علاوه بر ارزش‏هاى گوناگون ديگر، شما را با خدا مأنوس‏تر مى‏سازد. در مورد ازدواج هم عجله نكنيد، يكى از دليل‏هاى عدم علاقه شما به ازدواج، شرايط سنى شما است (البته شما هنوز چند سال ديگر فرصت داريد). سعى كنيد زمانى ازدواج كنيد كه صد در صد شايق و متمايل به تشكيل زندگى مشترك باشيد و اين را بدانيد كه ازدواج و شوهر داشتن نه تنها دختر را محدود نمى‏كند؛ بلكه سبب به وجود آمدن بسيارى از آزادى‏ها و فعاليت‏هاى اجتماعى مثبت مى‏گردد. مسافرت خانم‏ها در اين زمان با توجه به امكانات خوب حمل و نقل و امنيت كشور، هيچ مشكلى ندارد و در صورت لزوم يك خانم هم مى‏تواند به مسافرت رود و مردان تحصيلكرده در اين زمينه‏ها سختگيرى بى‏مورد نمى‏كنند. در مورد اين كه دوست داريد آزاد باشيد، گفتنى است كه اين خواسته همه انسان‏ها اعم از زن و مرد است؛ ولى زندگى اجتماعى و شرايط گوناگون موجب مى‏شود انسان به يك سرى محدوديت‏ها تن در دهد و اين حكم مختص خانم‏ها نيست و در مورد آقايان هم جارى است. يك مرد وقتى تشكيل زندگى مشترك داد، ديگر نمى‏تواند در هر وقت كه دلش خواست مسافرت رود يا هر ساعتى از شب كه مايل بود به خانه آيد يا فقط آذوقه‏اى را بخرد كه خود مى‏پسندد و... يا زن و شوهرى كه داراى فرزند هستند، بايد از بسيارى از خواسته‏هاى خود جهت صلاح و سعادت فرزندان خود صرف‏نظر كنند. پس لازمه زندگى، مدارا در مقابل برخى از مشكلات و محدوديت‏ها است. آنچه مهم است ايجاد فضايى لطيف و دوست داشتنى در خانه، محل كار، تحصيل و اجتماع است كه اگر با تنظيم يك‏سرى اهداف بزرگ و متعالى عجين گردد، مشكلات و محدوديت‏ها نه تنها غير قابل تحمل نيست؛ بلكه گاهى اين مشكلات شيرين نيز مى‏گردد. تنفّر شما هم از همه مردها بى‏مورد است، تمامى انسان‏ها - اعم از زن و مرد - بندگان خدايند و همه آنان دوست‏داشتنى و قابل احترام هستند و اين كه انتظار داشته باشيم همه مردم بى‏عيب و نقص باشند تا ما آنان را دوست بداريم توقعى بى‏جا است. مگر خود ما از نظر اخلاقى، اجتماعى، دينى و برخوردهاى علمى و عملى مختلف معصوميم كه چنين انتظارى از ديگران داشته باشيم؟ انسان بايد مانند زنبور عسل كه گل‏ها را مى‏يابد، خوبى‏هاى انسان‏ها را ببيند و به جهت آن خوبى‏ها با آنان معاشرت مهربانانه داشته باشد. حيف است كه يك انسان - مخصوصاً جوان تحصيل‏كرده - مانند مگس به دنبال كثيفى‏ها و زخم‏ها باشد و گل‏ها و عطرهاى زندگى در نظرش ناديده آيد. با دو توصيه پاسخ را خاتمه مى‏دهيم: 1- سعى كنيد رابطه خود را با پدر و خصوصاً مادرتان بسيار صميمى و نزديك كنيد. 2- پاسخ ما را تا يك ماه هر هفته (و چهار ماه بعد از آن هر دو هفته يك بار) دقيقاً مطالعه و مرور نماييد. سپسس بررسى كنيد كه چه مقدارى از آن را عمل نموده‏ايد. در نهايت نتيجه را اگر مايل بوديد با ما درميان بگذاريد.
کد سوال : 5609
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>فلسفه احكام>كلام و دين پژوهي
پرسش : اگر در دين اجبارى نيست پس جهاد ابتدايى چرا واجب مى‏شود؟
پاسخ : اصولاً اسلام و هر مذهب حق از دو جهت نمى‏تواند جنبه تحميلى داشته باشد: 1- بعد از آن همه دلايل روشن و معجزات آشكار، نيازى به اين موضوع نيست (عبارت {A{/Bقَدْ تَبَيَّنَ اَلرُّشْدُ مِنَ اَلْغَيِ‏{w5-9w}{I2:256I}/}A} حاكى از همين موضوع است كه دين و مذهب نيازى به اكراه ندارد؛ زيرا راه سعادت و رشد واضح و آشكار است) و كسانى متوسل به زور مى‏شوند كه فاقد منطق باشند. 2- اصولاً دين كه از يك سلسله اعتقادات قلبى ريشه و مايه مى‏گيرد، ممكن نيست تحميلى باشد. زور و شمشير، در اعمال و حركات جسمانى ما مى‏تواند اثر بگذارد نه در افكار واعتقادات ما. از بررسى جنگ‏هاى اسلامى به خوبى آشكار مى‏شود كه قسمتى از اين جنگ‏ها جنبه دفاعى داشته وقسمتى ديگر كه جنبه جهاد ابتدايى داشته است، براى كشورگشايى و اجبار افراد به آيين اسلام نبوده است؛ بلكه براى واژگون كردن نظام‏هاى غلط و ظالمانه واجازه يافتن براى مطالعه آزاد درباره مذهب و شيوه‏هاى زندگى اجتماعى بوده است. شاهد گوياى اين سخن اين است كه در تاريخ اسلام، كراراً ديده مى‏شود كه مسلمانان هنگامى كه شهرى را فتح مى‏كردند، به پيروان مذاهب ديگر آزادى مى‏دادند. و اگر ماليات مختصرى به نام «جزيه» از آنان دريافت مى‏شد، به خاطر تأمين امنيت و هزينه نيروهاى حافظ امنيت بوده است، زيرا جان و مال و ناموس آنها در پناه اسلام محفوظ بود و حتى مراسم عبادت خويش را آزادانه انجام مى‏دادند. مسيحيانى كه درباره اسلام كتاب نوشته‏اند، به اين موضوع اعتراف كرده‏اند؛ مثلاً در كتاب «تمدن اسلام و عرب» آمده است: رفتار مسلمانان با جمعيت‏هاى ديگر به قدرى ملايم بود كه رؤساى مذهبى آنان اجازه داشتند براى خود مجالس مذهبى تشكيل دهند. در پاره‏اى از كتاب‏هاى تاريخى نقل شده كه جمعى از مسيحيان كه براى تحقيقات و... خدمت پيامبر(ص) مى‏رسيدند، مراسم نيايش مذهبى خود را آزادانه در مسجد پيامبر و مدينه انجام مى‏دادند. گفتنى است كه اسلام اصولاً در سه مورد از قدرت نظامى استفاده مى‏كرد: 1- در محو آثار شرك و بت‏پرستى؛ زيرا از نظر اسلام بت‏پرستى يك دين و آيين نيست؛ بلكه انحراف و بيمارى و خرافه است. ازاين‏رو اسلام، بت‏پرستان را از راه تبليغ به سوى توحيد دعوت مى‏نمود و آن جا كه مقاومت مى‏كردند، متوسل به زور مى‏شد. بت‏خانه‏ها را درهم مى‏كوبيد و از هرگونه تظاهر به بت‏پرستى جلوگيرى مى‏كرد. آيه {A{/Bوَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ{w1-6w}{I2:193I}*/}A} ناظر به همين است. 2- در برابر كسانى كه نقشه نابودى و حمله مسلمانان را مى‏كشيدند، دستور جهاد ابتدايى و توسل به قدرت نظامى داده شده است وشايد بيشتر جنگ‏هاى اسلامى در زمان پيامبر(ص) مانند: جنگ احد، حنين، موته و تبوك از همين قبيل باشد. 3- براى كسب آزادى در تبليغ، زيرا هر آيينى حق دارد آزادانه و به صورت منطقى خود را معرفى كند و اگر كسانى مانع از اين كار شوند، مى‏تواند با توسل به زور اين حق را به دست آورد، {Vر.ك: تفسير نمونه، ذيل آيت الكرسى)V}.
کد سوال : 5611
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>فلسفه احكام
پرسش : علت اين كه به سادات فقير زكات تعلق نمي گيرد چيست؟
پاسخ : در ابتدا گفتنى است كه نيمى از خمس سهم سادات است و از نظر فقهى و حديثى، جاى ترديد در مسأله نيست (فتواى آقايان فاضل و سيستانى نيز چنين است). در جواب اشكالات شما بايد گفت كه اولاً؛ اسلام راه‏هايى جهت رفع نياز همه نيازمندان مشخص كرده كه از آن موارد زكات و خمس است و تبعيضى در بين نيست؛ زيرا خداوند رعايت حال همه را يكسان نموده و غير سادات فراموش نشده‏اند. ثانيا؛ سهم سادات با اجازه امام و مجتهد جامع‏الشرايط فقط به سادات فقير داده مى‏شود (مثل زكات كه به فقرا داده مى‏شود) و اين طور نيست كه به همه سادات تعلق گيرد. ثالثا؛ اگر سهم سادات زيادتر از نياز فقراى سادات باشد، به بقيه وجوه مصرفى خمس تعلق مى‏گيرد و در آن موارد مصرف مى‏شود. پس همه آن را به تعداد محدود نمى‏دهند تا تجمع ثروت پيش آيد. رابعا؛ همه زكات به فقرا تعلق مى‏گيرد در حالى كه نيمى از خمس سهم سادات است. بلى بين سادات و غير سادات از اين جهت تفاوت هست كه به يك گروه زكات تعلق مى‏گيرد و به گروه ديگر خمس و خود اين مسأله داراى حكمت‏هاى مختلف و مهمى است كه از آن جمله مى‏توان به مشخص بودن ذريّه پيامبر(ص) در بين مردم اشاره كرد. اين امر هم موجب مى‏شود ذريه آن حضرت حفظ گردند و هم موجب مى‏گردد اين گروه بيشتر مراقب اعمال و كردار خويش باشند؛ زيرا انتسابشان به حضرت رسول(ص)، آنان را از ديگر افراد متمايز كرده است. هم‏چنين كسانى با منتسب ساختن خود به خاندان پيامبر(ص)، به جمع‏آورى اموال مردم (صدقات) نپردازند و با سوء استفاده از عنوان خاندان رسالت، چهره ناپسندى از آنان ارائه نكنند. بلى اگر نيازمندى در بين آنان وجود داشت، از اموالى كه تحت نظر امام معصوم(ع) و يا وكلاى ايشان است، به آنان پرداخت مى‏گردد. براى آگاهى بشتر ر.ك: آشنايى با قرآن، ج 3، شهيد مطهرى. موفق باشيد
کد سوال : 5614
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان>اطلاعات عمومي
پرسش : چگونه مى‏توان اعتقاد اهل سنت را به مذهب شيعه سوق داد؟
پاسخ : اگر قدرت بحث و مناظره را داشته باشيد اشكال ندارد و مى‏توانيد از كتب زير استفاده كنيد: 1- شب‏هاى پيشاور،سلطان الواعظين 2- تشريح و محاكمه تاريخ آل محمد،بهلول افتدى 3- يكصد و پنجاه صحابى ساختگى،علامه عسگرى 4- رهبرى امام على از ديدگاه قرآن و سنت پيامبر(ص)، (ترجمه المراجعات)، علامه سيد شرف الدين، ترجمه سيد محمود سياهپوش، يا سيد محمد جعفر امامى 5- آنگاه هدايت شدم،تيجانى سماوى،ترجمه سيد جواد مهرى 6- شيعه و تهمت‏هاى ناروا،علامه جواد شرى،ترجمه و چاپ آستان قدس رضوى 7- نقش ائمه در احياى دين ج 14 - 1،علامه عسكرى 8- نقش عايشه در تاريخ اسلام ج 3 - 1،علامه عسكرى 9- آيين وهابيت، جعفر سبحانى
کد سوال : 5618
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اجتماعي _ فرهنگي>اخلاق و عرفان
پرسش : چنانچه اهل تسننى به مذهب شيعه توهين نمايد چگونه بايد جواب او را داد تا وحدت نيز حفظ شود؟
پاسخ : حفظ وحدت لازم است، ولى لازمه آن اين نيست كه اجازه دهيم آنان هر چه مى‏خواهند بگويند و ما سكوت كنيم؛ بلكه بايد با زبانى منطقى و استدلالى آنان را به حقايق تشيع و حقانيت آن آگاه سازيم. براى اين كار البته لازم است كه افراد مطالعات مناسبى داشته باشند. درباره حقانيت شيعه كه اساسى‏ترين ركن برترى مى‏باشد، در طول تاريخ صدها جلد كتاب پر حجم و عميق توسط عالمان و فرزانگان نگاشته شده كه در غالب آنها استناد به معتبرترين منابع اهل سنت شده و هيچ جاى گريزى براى مخالفين باقى نگذاشته است. براى روشن شدن اين مطلب بايد ابتدا توجه كرد كه اساسى‏ترين ركن اختلاف بين شيعه و ديگر مسلمانان چيست؟ آنچه در اين باره مى‏توان گفت اين است كه: شيعه معتقد است پيامبر(ص) به امر الهى براى رهبرى دينى و اجتماعى امت افراد معصوم و شايسته‏اى را نصب و معرفى نموده‏اند كه اولين آنها حضرت على(ع) مى‏باشد. بنابراين رهبر و پيشواى حقيقى امت پس از پيامبر(ص)، امامان اهل‏بيت(ع) مى‏باشند. تنها يكى از ده‏ها دليل متقن و معتبر شيعه در اين باره حادثه غديرخم در حجةالوداع است. در رابطه با مسأله حجة الوداع و غدير خم، عين واقعه را به نقل از ترجمه الغدير (ج 1، ص 29 - 37) تقديم مى‏داريم. لازم است بدانيد كه اين واقعه و خطبه پيامبر اكرم(ص) در آن، مورد اجماع و اتفاق جميع مسلمانان شيعه و سنى است و جايگاه ويژه‏اى در نصوص دينى و ادبيات و اشعار مسلمانان - اعم از عرب و غير عرب - دارد. در متون اسلامى هيچ روايتى به اندازه اين واقعه به حد فوق تواتر نرسيده است و احدى را ياراى ترديد در آن نيست. در ميان صحابه پيامبر(ص) 110 نفر و از تابعين 89 نفر آن را نقل كرده‏اند و طبقات راوى آن، به 360 نفر رسيده است. شاعران بسيارى نيز اين جريان را به نظم آورده‏اند؛ ازجمله: {Tدر قرن اول:T} اميرالمؤمنين(ع)، حسان بن ثابت انصارى، قيس بن سعد بن عباده انصارى، عمر و بن عاص بن وائل، محمد بن عبداللَّه حميرى. {Tدر قرن دوم:T} كميت بن زياد، سيد اسماعيل بن محمد حميرى، شعيان بن مصعب كوفى. {Tدر قرن سوم:T} ابو تمام حبيب بن اوس طايى، دعبل بن على بن رزين الخزاعى و در قرون بعد ده‏ها نفر ديگر. از اهميت اين واقعه، همان بس كه علامه امينى يازده جلد كتاب ارزشمند «الغدير» را درباره اين حادثه به نگارش درآورده است. اكنون اين سؤال رخ مى‏نمايد كه اگر اين واقعه در ميان همه مسلمين، اجماعى و مورد اتفاق است، پس اختلاف در چيست؟ اساس اختلاف بر سر همان ماهيت و دلالت اين واقعه است: 1- برادران اهل تسنن اظهار مى‏دارند كه اين حادثه عظيم تاريخى و سخنان و تأكيدات پيامبر اكرم(ص)، صرفاً به معناى لزوم «محبت و دوستى» حضرت على(ع) است، و هيچ دلالتى بر امامت و زمامدارى و لزوم پيروى از ايشان ندارد. دليل آنان نيز آن است كه «ولايت» چند معنا دارد و يكى از معانى آن «دوستى» است. بنابراين تا زمانى كه به اين معنا قابل حمل است، نمى‏توان به معانى ديگر آن تمسّك جست. 2- ديدگاه شيعه اين است كه ماهيت اين حادثه و سخنان پيامبر اكرم(ص)، نصى صريح و قاطع بر امامت و پيشوايى حضرت على(ع) است و قراين و شواهد حالى، مقالى و مقامى به گونه‏اى است كه هرگز نمى‏توان آن را تنها به دوستى و محبت تفسير كرد. البته بايد توجه داشته باشيد كه شيعه ادله بى‏شمار ديگرى از قرآن و عقل و سنت بر امامت آن حضرت در دست دارد و اين مسأله يكى از آن ادله مى‏باشد، نه تنها دليل. در عين حال اين رخداد، حجتى قاطع و خلل‏ناپذير است و به هيچ روى نمى‏توان از آن دست برداشت. دلايل و قرائنى كه بر صحّت ديدگاه شيعه گواهى مى‏دهد، عبارت است: {T1- معناى ولايت:T} لغت شناسان و كتاب‏هاى برجسته و ممتاز لغت، كلمه ولايت را به معناى سرپرستى، عهده‏دارى امور، سلطه، استيلا، رهبرى و زمامدارى معنا كرده‏اند. در اين جا معناى اين كلمه را با برخى از مشتقاتش فقط از كتاب‏هاى لغت اهل سنت برايتان نقل مى‏كنيم: - راغب اصفهانى مى‏نويسد: «وِلايت؛ يعنى، يارى كردن. و وَلايت؛ يعنى، زمامدارى و سرپرستى امور و گفته شده است كه ولايت و ولايت مانند دِلالت و دَلالت است و حقيقت آن «سرپرستى» است. ولى و مولى نيز در همين معنا به كار مى‏رود»، {V(المفردات الراغب، ص 570)V}. - ابن اثير مى‏نويسد: «ولىّ؛ يعنى، ياور... و هر كس امرى را بر عهده گيرد، «مولى و ولىّ آن است». سپس خودش مى‏گويد: «و از همين قبيل است حديث «من كنت مولاه فعلى مولاه»... و سخن عمر كه به على(ع) گفت: «تو مولاى هر مؤمنى شدى»؛ يعنى، «ولى مؤمنان گشتى»، {V(النهاية، لابن اثير، ج 5، ص‏227)V}. - صاحب صحاح اللغة مى‏نويسد: «... هر كس سرپرستى امور كسى را به عهده گيرد ولى او است»، {V(الصحاح فى لغة العرب، ج 6، ص 2528)V}. - صاحب مقاييس مى‏نويسد: «.. هر كس زمام امر ديگرى را به عهده گيرد «ولىّ او است»، {V(معجم مقاييس اللغة، ج 6، ص ص 141)V}. اكنون با اين گفته‏هاى مصرّح ارباب لغت، چگونه مى‏توان «من كنت مولاه فعلى مولاه» را به «دوستى» صرف معنا كرد و سرپرستى اجتماعى و زمامدارى را از آن جدا ساخت؟! مگر نه اين است كه «ابن اثير» لغت‏شناس معروف عرب و سنى، خودش تصريح مى‏كند كه كلمه «مولى» در روايت «من كنت مولاه فعلىّ مولاه» از زبان پيامبر(ص) و در گفتار عمر در همين معنا به كار رفته است؟ {T2- خطاب تند و قاطع الهى:T} آيا اگر حادثه غدير صرفاً براى اعلام دوستى حضرت على(ع) بود، آن قدر اهميت داشت كه خداوند به پيامبرش وحى كند، كه اگر آن را ابلاغ نكنى، رسالت الهى را انجام نداده‏اى؟ خداوند مى‏فرمايد: {A{/Bيا أَيُّهَا اَلرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اَللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ اَلنَّاسِ إِنَّ اَللَّهَ لا يَهْدِي اَلْقَوْمَ اَلْكافِرِينَ‏{w1-27w}{I5:67I}/}A}، {V(مائده، آيه 70)V}. آيا اين اخطار شديد اللحن به خوبى نشان نمى‏دهد كه مسأله بالاتر از اين حرف‏ها است؟ البته محبت اميرالمؤمنين(ع) جايگاه بسيار بلندى دارد و يكى از نشانه‏هاى ايمان است؛ ليكن بحث در اين است كه اين خطبه بنا به دلايل ذكر شده، قطعاً منحصر به «ولايت محبت» نيست. {T3- دلدارى خدايى:T} در آيه ياد شده، خداوند پيامبر را دلدارى داده، مى‏فرمايد: در راستاى اجراى اين مأموريت، خداوند تو را در مقابل توطئه‏هاى مردم‏محافظت مى‏كند {A{/Bوَ اَللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ اَلنَّاسِ‏{w17-21w}{I5:67I}/}A}. آيااين مسأله‏نشان نمى‏دهد كه اين مأموريت، مسأله مهمى بوده است كه پيامبر(ص) بيم آن داشته كه برخى بر اثر هواهاى نفسانى به مقابله برخاسته و توطئه كنند؟ آيا فقط با اعلام دوستى حضرت على(ع) جاى چنين خوفى بود؟ {T4- گزينش مكان:T} آيا اين كه پيامبر(ص) جحفه را - كه مكان جدا شدن و انشعاب مسافران است - انتخاب كردند، تا همگى قبل از انشعاب در سخنرانى آن حضرت حضور داشته باشند و نيز اين كه پيامبر(ص)دستور دادند كسانى كه از آن مكان گذشته بودند برگردند، و صبر نمودند تا كسانى هم كه عقب مانده بودند، از راه برسند و... نشانه چيست؟ اين كه دستور دادند كه شاهدان به غايبان اطلاع دهند و اين «نبأ عظيم» را به گوش همگان برسانند، دلالت بر اين ندارد كه مسأله، براى امت اسلامى فوق‏العاده مهم و حياتى است؟ آيا عاقلانه است كه پيشواى بزرگ مسلمانان در آخرين سخنرانى براى جمعيت باشكوه حج‏گزاران و در آن گرماى سوزان، مسافران خسته و كوفته را گرد آورد و با اين تأكيدات، با آنان سخن بگويد و تنها مقصودش اين باشد كه بگويد: «على را دوست داشته باشيد»؟! {T5- نزول آيه اكمال:T} اين كه پس از اجراى اين مأموريت، آيه نازل شد كه: {A{/Bاَلْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ اَلْإِسْلامَ دِيناً{w51-63w}{I5:3I}/}A}، {V(مائده، آيه‏3)V}. آيا دلالت بر اين ندارد كه مسأله بالاتر از صرف محبت بوده و آيا فقط با دوستى حضرت على(ع) - نه رهبرى و پيشوايى آن حضرت - دين كامل شد و خداوند اسلام را پسنديد؟ اگر مسأله فقط دوستى و مودّت بود، كه در اين رابطه قبلاً آيه‏اى نازل شده و از اين جهت نقصى در دين نبود؛ زيرا آيه {A{/Bقُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ اَلْمَوَدَّةَ فِي اَلْقُرْبى‏{w11-19w}{I42:23I}/}A}، {V(شورى، آيه 23)V} قبلاً نازل گشته بود. پس نتيجه مى‏گيريم كه آيه اكمال، پيام ديگرى را در بر دارد. {T6-T} چرا پيامبر(ص) در آن حادثه، به مسائل اعتقادى استشهاد نموده و در كنار آنها مسأله ولايت را مطرح كردند؟ {T7-T} چرا پيامبر(ص) عترت را در كنار قرآن و به عنوان «ثقل اصغر» ذكر نمودند؟ {T8-T} چرا پيامبر(ص)فرمودند: قرآن و عترت از يكديگر جدا نمى‏شوند و فرمودند: امت بايد به هر دو چنگ زند؟ آيا صرف دوست داشتن قرآن كافى است يا بايد از آن پيروى كرد و آن را امام و پيشواى خود دانست؟ وحدت سياق نشان مى‏دهد كه در مورد اهل بيت(ع) ، نيز بايد همين‏گونه رفتار كرد و آنان را سرمشق، الگو و پيشواى عملى خود قرار داد. {T9-T} چرا پيامبر(ص) به مسأله ايفاى رسالت و سپس به «اولويت» خود بر مؤمنان انگشت مى‏گذارد و بلافاصله مسأله ولايت را طرح مى‏كند؟ {T10-T} چرا پيامبر(ص) مسأله ولايت را سه يا چهار بار تكرار مى‏كند؟ اين همه تأكيد براى چيست؟ {T11-T} چرا پيامبر(ص) بعد از اين حادثه فرمودند: «اللَّه اكبر» بر اكمال دين و اتمام نعمت و خشنودى خدا به رسالت من و ولايت على «بعد از من»؟ نكته مهم در اين جا اين است كه اگر مقصود از «ولايت» محبت باشد ديگر قيد «بعد از من»، زايد است؛ زيرا محبت حضرت على(ع) مقيد به زمان پس از مرگ پيامبر(ص) نيست و بسيار مسخره است اگر منظور پيامبر(ص) را اين بگيريم كه بعد از رحلت من، على را دوست بداريد؟ زيرا محبت على(ع) با حيات پيامبر(ص) قابل جمع است و اين رهبرى امام على(ع) است كه پس از پيامبر(ص) مورد نظر مى‏باشد؛ زيرا در يك زمان وجود دو پيشوا در عرض هم ممكن نيست. {T12-T} چرا بعد از اين ماجرا، مردم با حضرت على(ع) بيعت كردند؟ مگر دوستى بيعت دارد؟ بيعت در لغت به معناى التزام به فرمان‏بردارى و تبعيت است و حتى ابوبكر و عمر نيز با آن حضرت بيعت كرده و هر يك گفتند: «بخّ بخّ لك يا على، اصبحت مولاى و مولى كل مؤمن». {T13-T} نكته ديگر آن كه همه حاضران در آن جلسه از خطابه پيامبر(ص) مسأله «امامت و پيشوايى حضرت على(ع)» را فهميدند و بلافاصله «حسان بن ثابت انصارى» از پيامبر(ص) اجازه گرفت و اشعارى زيبا سرود كه در يكى از ابيات آن از زبان پيامبر(ص) چنين مى‏گويد: {S......... قم يا على فانّنى‏# رضيتك من بعدى اماماً و هادياً S}يعنى: اى على! برخيز، خرسندم كه تو امام و هادى بعد از من مى‏باشى. ذكر اين نكته لازم است كه تقرير؛ يعنى، سكوت و عدم مخالفت پيامبر(ص) در برابر يك سخن يا رفتار در نزد همه مسلمانان - اعم از شيعه و سنى - حجت و جزء سنت است. بنابراين اگر مسأله غدير معنايى غير از امامت داشت، چرا پيامبر(ص) سخنان «حسابن بن ثابت» را تأييد كرده و او را تشويق فرمودند؟ و چرا ديگران اعتراض نكردند كه منظور پيامبر(ص) «امامت و هدايت» امت نبوده است؟ {T14-T} نكته بسيار جالب توجه ديگر، مسأله «جابر بن نضر» يا «حارث بن النعمان الفهرى» است. در روايت است كه پس از انتشار سخن پيامبر(ص) در غدير خم، وى نزد پيامبر(ص) آمده و عرض كرد: «اى محمد؛ از جانب خدا به ما گفتى شهادت دهيم كه جز خداى يگانه پروردگارى نيست و شهادت دهيم كه تو پيامبر خدايى و نماز بخوانيم و روزه بداريم و حج انجام دهيم و زكات بپردازيم ما نيز همه اين‏ها را از تو پذيرفتيم؛ ليكن به اين حد راضى نگشتى و پسر عمويت را بر ما برترى دادى و گفتى: «هر كه را من مولاى اويم، اين على مولاى او است». اكنون بگو كه اين سخن را از پيش خود گفتى، يا از جانب خدا؟ پيامبر(ص) فرمودند: سوگند به آن كه جز او خدايى نيست، اين مطلب از سوى خداوند است. در اين هنگام او برگشت و به سوى اسب خود شتافت، در حالى كه مى‏گفت: خدايا! اگر آنچه محمد(ص) مى‏گويد حق است، پس سنگى بر ما ببار، يا ما را به عذابى دردناك گرفتار كن! هنوز به اسب خود نرسيده بود كه از طرف خدا، سنگى بر سرش باريد و او را بر زمين كوبيد و جانش را بگرفت. آن گاه اين آيه نازل شد كه: {A{/Bسَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ، لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ، مِنَ اَللَّهِ ذِي اَلْمَعارِجِ‏{w1-12w}{I70:3-1I}/}A}. {V(سوره معارج، آيات 1 - 3) V} اكنون بايد ديد چه چيزى در سخن پيامبر(ص) نهفته بود كه آن مرد خيره سر را بر آشفته كرد؟ آيا اگر صرف مسأله محبت و دوستى بود، اين همه لجبازى و خيره‏سرى پديد مى‏آمد؟ مسلماً مسأله بالاتر از اين بوده است؛ زيرا شخص مزبور از طرفى دلى پر كينه نسبت به حضرت على(ع) داشت و از سوى ديگر، مى‏ديد با ولايت آن حضرت، بايد عمرى تحت فرمان و رهبرى ايشان سپرى كند واز سر بى‏خردى و كبر و كژانديشى، مرگ و عذاب را بر ولايت مولاى متقيان و فخر كائنات ترجيح داد. براى آگاهى بيشتر ر.ك: الغدير - متن عربى - ج 1، ص 239 - 246 . {T15-T} نكته مهم ديگر آن كه، خود اميرالمؤمنين در روز «شورى» براى اثبات امامت خود، به حادثه غدير استناد كردند. عامربن واثله مى‏گويد: «در روز شورى با على(ع) كنار درب خانه ايستاده بودم و شنيدم كه اميرالمؤمنين(ع) خطاب به آنان فرمود: من براى شما دليلى مى‏آورم كه احدى نمى‏تواند بر آن خدشه‏اى وارد كند. سپس فرمود: «اى جماعت! - آيا در ميان شما كسى هست كه پيش از من به يگانگى خداوند ايمان آورده باشد؟ گفتند: نه. - آيا در بين شما كسى هست كه برادرى چون جعفر طيّار داشته باشد كه با ملائك پرواز مى‏كند؟ گفتند: نه. - آيا كسى از شما غير از من عمويى همچون حمزه - شمشير خدا و شمشير رسول خدا(ص) - دارد؟ گفتند: نه. - آيا غير از من كسى از شما همسرى چون فاطمه(س) دختر پيامبر(ص) و سرور زنان اهل بهشت دارد؟ گفتند: نه. - آيا كسى از شما فرزندانى مانند حسن و حسين دو سرور جوانان اهل بهشت دارد؟ گفتند: نه. - آيا كسى از شما هست كه [به دستور قرآن‏] پيش از نجواى با پيامبر(ص) صدقه داده باشد؟ گفتند: نه. - آيا در ميان شما غير از من كسى هست كه پيامبر(ص) درباره‏اش فرموده باشند: «من كنت مولاه فعلىٌ مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه وانصر من نصره، ليبلّغ الشاهد الغائب»؟ گفتند: نه». براى آگاهى بيشتر ر.ك: الغدير - متن عربى - ج 1، ص 159 - 213 . {T16-T} شاهد ديگر آن است كه پس از اعلام ولايت اميرالمؤمنين(ع)، پيامبر(ص) چنين دعا كردند: {Hاللهم وال من والاه، و عاد من عاداه و احبّ من احبه...H}؛ خدايا! آنكه على را به ولايت برگزيند تو ولى او باش و آن كه با او به عداوت در آيد، با او دشمنى كن و دوست بدار آن كه على را دوست دارد...»، {V(الغدير، ج 1 ، ص 11)V} [توجه داشته باشيد كه اين قسمت در متن عربى وجود دارد و در ترجمه ارسالى به خوبى ترجمه نشده است‏]. اكنون به خوبى روشن مى‏شود كه اگر مقصود از ولايت، همان محبت و دوستى باشد، آن گاه دعاى بعدى پيامبر كه عرض داشتند: {Hو احبّ من احبّه‏H} تكرار و لغو خواهد بود. بنابراين وجود هر دو سخن نشان مى‏دهد كه اينها، دو موضوع متفاوت مى‏باشند و ولايت چيزى برتر از صرف محبت است و البته از لوازم ولايت، محبت و دوستى ولىّ است. اثبات اين مقصود در ضمن نامه نمى‏گنجد. توصيه ما آن است كه با مراجعه به كتاب‏هاى مستند و مفيد، در اين زمينه به تحقيق بپردازيد تا حقيقت آشكار شود. در اين رابطه مى‏توانيد از كتاب‏هاى زير استفاده كنيد. 1- بررسى مسائل كلى امامت،ابراهيم امينى 2- امامت و رهبرى،شهيد مطهرى 3- آنگاه هدايت شدم،تيجانى سماوى، ترجمه: سيد محمد جواد مهرى 4- اهل سنت واقعى كيست؟،تيجانى سماوى، ترجمه: سيد محمد جواد مهرى 5- از آگاهان بپرسيد،تيجانى سماوى، ترجمه: سيد محمد جواد مهرى 6- اهل بيت، كليد مشكل‏ها،تيجانى سماوى، ترجمه: سيد محمد جواد مهرى 7- همراه با راستگويان،تيجانى سماوى، ترجمه: سيد محمد جواد مهرى 8- عبداللَّه بن سبا، ج 3 - 1،علامه عسكرى 9- نقش ائمه در احياى دين، ج 15 - 1،علامه عسكرى 10- يكصد و پنجاه صحابى ساختگى،علامه عسكرى 11- نقش عايشه در تاريخ اسلام،علامه عسكرى 12- انديشه‏هاى اسلامى در ديدگاه دو مكتب (ترجمه معالم المدرستين)، ج 2 - 1 ، علامه عسكرى، ترجمه: دكتر جليل تجليل 13- حق‏جو و حق‏شناس (ترجمه المراجعات)، علامه سيد شرف‏الدين، ترجمه محمد رضا امامى 14- شيعه در اسلام،علامه طباطبايى 15- شيعه و تهمت‏هاى ناروا،علامه جواد شرى 16- شيعه پاسخ مى‏گويد،سيد رضا حسينى نسب 17- فريب،صالح الوردانى 18- خاطرات مدرسه،سيد محمد جواد مهرى 19- سيرى در صحيحين،محمد صادق نجمى 20- الغدير،علامه امينى 21- عبقات الانوار،ميرحامد حسين 22- احقاق الحق،علامه شهيد تسترى 23- شبهاى پيشاور،سلطان الواعظين شيرازى 24- راه ما، راه و روش پيامبر ما،علامه امينى، ترجمه: موسوى همدانى
کد سوال : 5619
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>فلسفه احكام
پرسش : چرا در لباس نمازگزار اگر يك دكمه يا نخ غصبي باشد نمازش باطل است ؟
پاسخ : نمازخواندن در لباس و يا مكان غصبى موجب بطلان نماز است - حتى اگر دكمه‏اى از لباس غصبى باشد - اين موضوع داراى دليل در آيات و روايات است. در قرآن مجيد آمده است: «انما يتقبل اللّه‏ من المتقين؛ همانا خداوند عمل را از افراد با تقوا مى‏پذيرد» ، (مائده، آيه 27). در وصاياى على(ع) به كميل آمده: «اى كميل نگاه كن كه در چه چيزى و بر روى چه مكانى نماز مى‏خوانى كه اگر آنها از راه حلال نباشد قبول در كار نيست» ، (وسائل‏الشيعه، ج 5، ص 119). بنابراين حتی يک دکمه غصبی هم می تواند مبطل نماز باشد.
کد سوال : 5622
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان>تربيتي و مشاوره
پرسش : دوستم براى نماز نخواندن مى‏گويد بسيارى از نماز خوانان به گناه مى‏افتند او را چگونه راهنمائى نمايم؟
پاسخ : استدلال دوست شما براى نماز نخواندن به حدى ضعيف است كه اگر شما فقط كارى كنيد كه او را به تفكر منصفانه واداريد، او پاسخ خود را خواهد يافت. آيا درست است مريض بگويد: چون برخى از بيماران مشابه من دارو نمى‏خورند يا به پزشك مراجعه نمى‏كنند، من هم به درمان خود نمى‏پردازم؟! آيا اين سخن منطقى است كه چون برخى از اشخاص خود را به دام اعتياد انداخته‏اند من هم‏چنين كنم و...؟! كسانى كه نماز مى‏خوانند چند دسته‏اند؛ زيرا نمازهايى كه انسان‏ها به جا مى‏آورند، بر طبق معرفت و آگاهى و عرفان آنان است. نماز براى برخى معراج الى اللَّه است و براى عده‏اى داروى معنوى و براى گروه ديگر حكم مسكّن را دارد و براى اشخاصى هم كم‏اثرتر از حتىّ مسكّن است و اين عيب مربوط به نماز نيست؛ بلكه مربوط به استفاده نمازگزار از اين فريضه الهى است. كسى كه فقط مى‏خواهد به عنوان رفع بهانه، نماز بخواند و ديگر كارى با شرايط صحت و قبولى آن ندارد، مسلماً نمازش او را از گناه باز نخواهد داشت. به عنوان مثال آب غسل و وضو بايد مباح و حلال باشد و كسى كه همين يك شرط را بخواهد رعايت كند، بايد بى‏اجازه در ملك اشخاص تصرف نكند و در شغل خود كم‏كارى ننمايد و هرگونه خيانت روا ندارد تا حقوق و درآمدش حلال باشد و بتواند با پول حلال قبض آب منزلش را پرداخت نمايد. حال قضاوت كنيد شخصى كه اين وجدان كارى و انضباط اجتماعى را رعايت كند، تا چه حد از گناهان محفوظ خواهد ماند؟! مطلب ديگر در اهميت نماز، اُنس با خدا است. به دوست خود بگوييد دوستان معمولى هر چند خوب باشند؛ اما داراى نواقص و كاستى‏هايى هستند و ممكن است در مواقع حساس و ضرورى، انسان را تنها گذارند يا توان يارى انسان را نداشته باشند. ولى اگر كسى با خداى خود به وسيله نماز رابطه داشته باشد، هيچ‏گاه در خود احساس بى‏كسى و ضعف و تنهايى نخواهد كرد و خود را سعادتمندتر و شاداب‏تر از همه خواهد ديد.
کد سوال : 5625
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان>تربيتي و مشاوره
پرسش : چگونه مى‏توان محبت ديگران رابه خود جلب كرد؟
پاسخ : {A{/Bإِنَّ اَلَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصَّالِحاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ اَلرَّحْمنُ وُدًّا{w1-10w}{I19:96I}/}A}؛ {Mكسانى كه ايمان آورده و اعمال صالح انجام دهند خداوند براى آنان محبتى در دل‏ها قرار خواهد دادM}، {V(مريم، آيه 96)V}. از روايات به دست مى‏آيد كه رعايت امورى چند موجب جلب محبت ديگران است از جمله: 1- دين‏دارى، 2- افتادگى و تواضع، 3- بخشندگى، 4- خوشخويى (چهره شاد و روى باز)، 5- مهربانى و اظهار دوستى به ديگران، 6- دل بركندن از آن چه مردم دارند (طماع نبودن)، 7- رعايت انصاف در معاشرت با ديگران، 8- كمك مالى به ديگران در سختى و خوشى (مانند قرض‏دادن)، 9- وفادارى. براى آگاهى بيشتر ر.ك: ميزان الحكمه، ج 1، احاديث 3045 - 3060 .
کد سوال : 5629
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>فلسفه احكام
پرسش : چرا خمس فقط به سادات تعلق مي گيرد؟
پاسخ : خمس يكى از حقوقى است كه به حسب آيات و روايات بايد دو قسمت شود: نصف آن به سيد فقير داده شود (كه برخى از مراجع اجازه مجتهد را در دادن همين قسمت هم شرط مى‏دانند) و نصف ديگر آن سهم امام است كه در زمان غيبت امام زمان(عج) بايد به مجتهد جامع الشرايط داد يا در موردى كه او دستور مى‏دهد مصرف كرد.
کد سوال : 5630
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>تربيتي و مشاوره>احكام
پرسش : از ديدگاه اسلام , آيا دختر حق انتخاب همسر را دارد؟
پاسخ : امر ازدواج در اسلام اجبارى نيست و هيچ كس حتى پدر و مادر، نمى‏تواند دختر يا پسر را مجبور به ازدواج نمايد و اگر اين كار از روى اجبار باشد اصلاً عقد باطل است. ازدواج بايد حساب شده و از روى تحقيق و بررسى كامل باشد تا زوجين بعدا دچار مشكل نشوند؛ زيرا اين يك امر حياتى و سرنوشت‏ساز است و مثل يك كالا قابل خريد و فروش نيست كه به سادگى قابل تعويض و يا جبران باشد. البته پذيرفتن راهنمايى و ارشاد بزرگ‏ترها و افراد خردمند نشانه كمال است.