کد سوال : 5606
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان>تربيتي و مشاوره
پرسش : علل پوچ گرايى، بدبينى، ياس از آينده و ... چيست؟
پاسخ : پوچگرايى، بدبينى و حالات پيش آمده براى شما علل و عوامل مختلفى دارد كه اهم آنها عبارت است از:
1- نداشتن فلسفه درست و اساسى در زندگى،
2- فقدان ايدهآل و آرمان عالى و معنوى،
3- مسائل تربيتى و خانوادگى،
4- ناكامى و شكست در خواستهها،
5- تعارضات داخلى و ناتوانى در حل آنها،
6- بحران هويت. مشكلاتى كه طرح نمودهايد كم و بيش در بسيارى از جوانان هم سن و سال شما وجود دارد. جوانانى كه مانند شما در پى اهداف و آرمانهاى بلند و ارزشمندى هستند با مشكل مضاعفى رو به رو مىشوند. زيرا علاوه بر مشكلات روحى ناشى از دوران جوانى و محروميتها و فشارهاى دوران تحصيل از اين كه بين وضع موجود و آرمان مطلوبشان فاصله زيادى احساس مىكنند. رنج جانكاهى آنان را مىآزارد. در عين حال بايد دانست كه زندگى مجموعهاى از شادى و رنج كامروايى و ناكامى تلخى و شيرينى و خلاصه ميدان جنگى است كه هركس در آن سهمى از پيروزى و شكست دارد: «زندگى جنگ است جانا بهر جنگ آماده شو». آرى همه اينها به انحاى گوناگون در زندگى هرفرد وجود دارد و در ايام جوانى و تحصيلى اين فشارها شديدتر است اما چه بايد كرد؟ نكته مهم و اساسى نحوه برخورد انسان با اين مسائل است. در اين رابطه دو گونه برخورد مىتوان داشت:
{T1- واكنش انفعالى؛T}
در برخورد انفعالى انسان همواره مشكلات را بزرگ مىبيند. در اكثر صحنهها خود را شكست خورده مىپندارد. علىرغم اين كه از خود انتظاراتى بيش از حد دارد در گشودن راه و گام نهادن به سوى هدف خود را ناتوان مىبيند. امكانات، توانمندىها و موفقيتهاى خويش را فراموش مىكند. كم كم احساس يأس، ضعف و سستى در او فزونى گرفته و خود را بيمار مىپندارد. اگر اين روند ادامه يابد واقعا گرفتار بيمارىهايى خواهد شد. بيمارىهايى كه باهيچ دارويى درمان نمىشود جز با تغيير در روحيه و روش.
{T2- واكنش فعال؛T}
در برخورد فعال انسان به مقايسه معقول و منطقى بين خواستهها و توانمندىها و شكستها و پيروزىها مىپردازد. توقع از خويش را با واقعيات و توانايىهاى فردى و شرايط محيطى و اجتماعى تنظيم مىكند و با جديت نشاط و روحيه بالا به فعاليت و تلاش مىپردازد.
اكنون توصيه ما به شما اين است كه:
1- همواره به آرمانهاى دست نيافتنى نينديشيد بلكه موفقيتهاى خود را نيز در نظر گيريد.
2- خواستها و تمايلات خود را در سطح توانايىها تنزل دهيد.
3- نشاط خود را همواره حفظ كنيد و هرگز خود را مريض و ضعيف به حساب نياوريد. براى حفظ نشاط همه روزه ورزش كنيد.
4- مشكلات را عادى بدانيد و به همان اندازه آنها را بپذيريد كه كاميابىها را پذيرا هستيد.
5- براى رشد معنويت بايد براى خود برنامهريزى كنيد. البته برنامه سنگين نريزيد بلكه اندك ولى در اجراى آن مداومت و جديت داشته باشيد.
6- براى شركت در فعاليتهاى فرهنگى هر قدر مىتوانيد تلاش كنيد هر چند بسيار اندك و اگر اصلا نمىتوانيد در فرصتهاى ديگر اين كار را انجام دهيد.
7- همواره از خداوند در همه امور مدد جوييد و نسبت به آنچه او مقدر مىفرمايد راضى باشيد. اما در مورد نگرانى شما و نااميدى از آينده بهتر است پاسخ را با اين روايت آغاز كنيم: {Hما فات مضى و ما سيأتيك فاين قم فاغتنم الفرصة بين العدمينH}؛ {Mگذشته گذشت و از آينده هم هنوز خبرى نيست پس فرصت را بين دو امرى كه موجود نيستند مغتنم شمارM}. شما از آينده خبر نداريد تا در باب آن نگران و مأيوس باشيد.از طرفى نيز آينده ريشه در زمان حال دارد. پس اگر در صدد اصلاح امور آينده خود هستيد بايد آنچه امروز وظيفه شماست با دقت و به خوبى انجام دهيد. و اين تنها راهى است كه آينده شما را تأمين خواهد كرد. در يك كلام وقت خود را صرف امرى كنيد كه در دسترس شماست و آن زمان حال است. هر روز از زندگى انسان فرصتى است كه بايد از آن استفاده نمود. چرا خوشىها و آسايشى را كه امروز در اختيار داريم به خاطر آيندهاى كه خبرى از آن نداريم مكدر سازيم؟ حضرت على(ع) مىفرمايد: «نگرانىهاى سال را بر نگرانى امروزت اضافه مكن براى امروز مشكلات خودش كافى است»، {V(وسائلالشيعه، ج 17، باب 13، ص 50، روايت 21952)V}. اگر به زندگى گذشته خود توجه كنيد همه جا و در همه مراحل لطف و رحمت خداوند را آشكارا مىبينيد و توجه به نعمتهاى بىپايان خداوند انسان را شكرگزار خدا مىكند؛ مثلا يكى از نعمتهاى خدا امكان تحصيل در مراكز آموزش عالى است. در سال هزاران نفر در كنكور شركت مىكنند و عده زيادى از آنان به هر دليل در اين آزمايش ناموفق هستند. استعداد و امكاناتى كه خداوند به شما عطا كرده است دليل موفقيت شما بوده است و لذا عقل سليم حكم مىكند كه انسانى چون شما شكرگزار خدا باشد. سعدى در ديباچه گلستان چه زيبا گفته است: باران رحمت بى حسابش همه را رسيده و خوان نعمت بىدريغش همه جا كشيده پرده ناموس بندگان به گناه فاحش ندرد و وظيفه روزى به خطاى منكر نبرد. {Sاى كريمى كه از خزانه غيب# گبر و ترسا وظيفه خور دارى!S} {Sدوستان را كجا كنى محروم# تو كه با دشمنان نظر دارىS} محبت مادر به انسان بالاترين محبتهاست و اگر بفهميم كه محبت خداوند به انسان هزاران بار از محبت مادر بيشتر است در همه امور به خداوند اميدوار مىشديم و لطف او را در لحظه لحظه زندگى مىديديم. ضمناً نبايد به هيچ وجه از آينده خود، مأيوس باشيد و در برابر مشكلات، سر تعظيم فرود آوريد. شما با اراده قوى و تصميم جدى و با توكّل بر خداوند مىتوانيد ايمانتان را به خدا محكم كنيد و از دامهاى شيطان رهايى يابيد.
قطعاً در وجود شما، نقاط مثبت و خوبىهايى وجود دارد كه اگر به آنها توجه داشته باشيد و به شكوفايى آنها بپردازيد، از بدىها و نقاط منفى خود گريزان خواهيد شد و سعى خواهيد كرد كه آنها را از وجود خود، ريشهكن سازيد. چرا نبايد به آينده اميدوار باشيد؟ دانشجويى نظير شما، كه بحمداللَّه مشغول تحصيلات عالى است و مىتواند با تلاش و جديت در آينده براى خود شغل مناسبى پيدا كند و با شخص شايسته و صالحى ازدواج نموده و تشكيل خانواده دهد، به چه دليل بايد نااميد باشد؟
و چرا بايد از لطف و عنايت پروردگار مأيوس گردد؟ براى راهنمايى شما مىتوان گفت :
الف) آينده نگر باشيد و براى چند سال آينده برنامهريزى كنيد.
ب ) با افراد شاد، خوشبين و اميدوار مجالست داشته باشيد و از روحيه آنان الهام بگيريد.(مهم)
ج ) به شدت از منفى گرايى بر حذر باشيد و افكار منفى را از خود دور كنيد.
د ) با هستههاى مشاوره در اين زمينه ارتباط داشته باشيد.
ه ) از اساتيد دلسوز و متعهد كمك بگيريد.
و ) منزوى نباشيد و با افراد با تجربه و متعهد ارتباط صميمانه برقرار كنيد.
ز ) كتابهايى را كه در زمينه شادكامى، رمز موفقيت، راز موفقيت مردان بزرگ و... نوشته شده، با دقت بخوانيد و به دستورات آنها عمل كنيد.
ح ) ورزش كنيد؛ زيرا ورزش در شادى روح و سلامت جسم مؤثر است.
ط ) در محيطهاى شاد و سالم، به استراحت و تفريح بپردازيد.
ى ) از افراد منفىگرا بر حذر باشيد.
ك ) از بحثهاى رنجآور با اين و آن اجتناب كنيد.
ل ) توجه داشته باشيد كه مشكلات و رنجها، هميشگى نيست و روزگار در تحوّل و تغيير است و چه بسا حوادث پيشبينى نشدهاى نيز در حل مشكلات به يارى انسان بشتابد.
م ) سفرهاى شاد و سير و سياحتهاى علمى براى شما لازم و مؤثر است.
ن ) خاطرات تلخ را به دست فراموشى بسپاريد و از بازگو كردن آن براى ديگران، پرهيز كنيد.
س ) اگر ذوق هنرى داريد، به كارهاى هنرى از قبيل كاريكاتور، گرافيك، نقاشى، خط، نويسندگى و... بپردازيد. ضمناً نيايش و دعا مؤثر و نافذ است. بنابراين از دعاها و مناجاتهاى دلنشين غافل نباشيد. در اين راستا نيايشهايى هم چون: مناجات خمسةعشر، كميل و نيز صحيفه سجاديه بويژه دعاى بيستم (مكارم الاخلاق) را همواره بخوانيد و باور داشته باشيد كه نيايش و دعا سرنوشتساز است، با خدا انس بيشترى داشته باشيد و با او درد دل كنيد. پيشنهاد مىشود كه در اوقات فراغت، به تفصيل نعمتها و الطاف الهى از قبيل اصل وجود، سلامتى، توفيق تحصيل و... همچنين بلايايى را كه خدا از شما دور كرده است، يادآور شويد و ضمن سپاسگزارى از او، قلب خويش را مالامال از محبت و عشق الهى كنيد. قرآن كلام خداست. از تلاوت و تدبّر در آيههاى آن هر چند اندك، دريغ نكنيد. اين جهت علاوه بر ارزشهاى گوناگون ديگر، شما را با خدا مأنوستر مىسازد. در مورد ازدواج هم عجله نكنيد، يكى از دليلهاى عدم علاقه شما به ازدواج، شرايط سنى شما است (البته شما هنوز چند سال ديگر فرصت داريد). سعى كنيد زمانى ازدواج كنيد كه صد در صد شايق و متمايل به تشكيل زندگى مشترك باشيد و اين را بدانيد كه ازدواج و شوهر داشتن نه تنها دختر را محدود نمىكند؛ بلكه سبب به وجود آمدن بسيارى از آزادىها و فعاليتهاى اجتماعى مثبت مىگردد. مسافرت خانمها در اين زمان با توجه به امكانات خوب حمل و نقل و امنيت كشور، هيچ مشكلى ندارد و در صورت لزوم يك خانم هم مىتواند به مسافرت رود و مردان تحصيلكرده در اين زمينهها سختگيرى بىمورد نمىكنند. در مورد اين كه دوست داريد آزاد باشيد، گفتنى است كه اين خواسته همه انسانها اعم از زن و مرد است؛ ولى زندگى اجتماعى و شرايط گوناگون موجب مىشود انسان به يك سرى محدوديتها تن در دهد و اين حكم مختص خانمها نيست و در مورد آقايان هم جارى است. يك مرد وقتى تشكيل زندگى مشترك داد، ديگر نمىتواند در هر وقت كه دلش خواست مسافرت رود يا هر ساعتى از شب كه مايل بود به خانه آيد يا فقط آذوقهاى را بخرد كه خود مىپسندد و... يا زن و شوهرى كه داراى فرزند هستند، بايد از بسيارى از خواستههاى خود جهت صلاح و سعادت فرزندان خود صرفنظر كنند. پس لازمه زندگى، مدارا در مقابل برخى از مشكلات و محدوديتها است. آنچه مهم است ايجاد فضايى لطيف و دوست داشتنى در خانه، محل كار، تحصيل و اجتماع است كه اگر با تنظيم يكسرى اهداف بزرگ و متعالى عجين گردد، مشكلات و محدوديتها نه تنها غير قابل تحمل نيست؛ بلكه گاهى اين مشكلات شيرين نيز مىگردد. تنفّر شما هم از همه مردها بىمورد است، تمامى انسانها - اعم از زن و مرد - بندگان خدايند و همه آنان دوستداشتنى و قابل احترام هستند و اين كه انتظار داشته باشيم همه مردم بىعيب و نقص باشند تا ما آنان را دوست بداريم توقعى بىجا است.
مگر خود ما از نظر اخلاقى، اجتماعى، دينى و برخوردهاى علمى و عملى مختلف معصوميم كه چنين انتظارى از ديگران داشته باشيم؟ انسان بايد مانند زنبور عسل كه گلها را مىيابد، خوبىهاى انسانها را ببيند و به جهت آن خوبىها با آنان معاشرت مهربانانه داشته باشد. حيف است كه يك انسان - مخصوصاً جوان تحصيلكرده - مانند مگس به دنبال كثيفىها و زخمها باشد و گلها و عطرهاى زندگى در نظرش ناديده آيد.
با دو توصيه پاسخ را خاتمه مىدهيم:
1- سعى كنيد رابطه خود را با پدر و خصوصاً مادرتان بسيار صميمى و نزديك كنيد.
2- پاسخ ما را تا يك ماه هر هفته (و چهار ماه بعد از آن هر دو هفته يك بار) دقيقاً مطالعه و مرور نماييد. سپسس بررسى كنيد كه چه مقدارى از آن را عمل نمودهايد. در نهايت نتيجه را اگر مايل بوديد با ما درميان بگذاريد.
کد سوال : 5609
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>فلسفه احكام>كلام و دين پژوهي
پرسش : اگر در دين اجبارى نيست پس جهاد ابتدايى چرا واجب مىشود؟
پاسخ : اصولاً اسلام و هر مذهب حق از دو جهت نمىتواند جنبه تحميلى داشته باشد:
1- بعد از آن همه دلايل روشن و معجزات آشكار، نيازى به اين موضوع نيست (عبارت {A{/Bقَدْ تَبَيَّنَ اَلرُّشْدُ مِنَ اَلْغَيِ{w5-9w}{I2:256I}/}A} حاكى از همين موضوع است كه دين و مذهب نيازى به اكراه ندارد؛ زيرا راه سعادت و رشد واضح و آشكار است) و كسانى متوسل به زور مىشوند كه فاقد منطق باشند.
2- اصولاً دين كه از يك سلسله اعتقادات قلبى ريشه و مايه مىگيرد، ممكن نيست تحميلى باشد. زور و شمشير، در اعمال و حركات جسمانى ما مىتواند اثر بگذارد نه در افكار واعتقادات ما. از بررسى جنگهاى اسلامى به خوبى آشكار مىشود كه قسمتى از اين جنگها جنبه دفاعى داشته وقسمتى ديگر كه جنبه جهاد ابتدايى داشته است، براى كشورگشايى و اجبار افراد به آيين اسلام نبوده است؛ بلكه براى واژگون كردن نظامهاى غلط و ظالمانه واجازه يافتن براى مطالعه آزاد درباره مذهب و شيوههاى زندگى اجتماعى بوده است. شاهد گوياى اين سخن اين است كه در تاريخ اسلام، كراراً ديده مىشود كه مسلمانان هنگامى كه شهرى را فتح مىكردند، به پيروان مذاهب ديگر آزادى مىدادند. و اگر ماليات مختصرى به نام «جزيه» از آنان دريافت مىشد، به خاطر تأمين امنيت و هزينه نيروهاى حافظ امنيت بوده است، زيرا جان و مال و ناموس آنها در پناه اسلام محفوظ بود و حتى مراسم عبادت خويش را آزادانه انجام مىدادند. مسيحيانى كه درباره اسلام كتاب نوشتهاند، به اين موضوع اعتراف كردهاند؛ مثلاً در كتاب «تمدن اسلام و عرب» آمده است: رفتار مسلمانان با جمعيتهاى ديگر به قدرى ملايم بود كه رؤساى مذهبى آنان اجازه داشتند براى خود مجالس مذهبى تشكيل دهند. در پارهاى از كتابهاى تاريخى نقل شده كه جمعى از مسيحيان كه براى تحقيقات و... خدمت پيامبر(ص) مىرسيدند، مراسم نيايش مذهبى خود را آزادانه در مسجد پيامبر و مدينه انجام مىدادند.
گفتنى است كه اسلام اصولاً در سه مورد از قدرت نظامى استفاده مىكرد:
1- در محو آثار شرك و بتپرستى؛ زيرا از نظر اسلام بتپرستى يك دين و آيين نيست؛ بلكه انحراف و بيمارى و خرافه است. ازاينرو اسلام، بتپرستان را از راه تبليغ به سوى توحيد دعوت مىنمود و آن جا كه مقاومت مىكردند، متوسل به زور مىشد. بتخانهها را درهم مىكوبيد و از هرگونه تظاهر به بتپرستى جلوگيرى مىكرد. آيه {A{/Bوَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ{w1-6w}{I2:193I}*/}A} ناظر به همين است.
2- در برابر كسانى كه نقشه نابودى و حمله مسلمانان را مىكشيدند، دستور جهاد ابتدايى و توسل به قدرت نظامى داده شده است وشايد بيشتر جنگهاى اسلامى در زمان پيامبر(ص) مانند: جنگ احد، حنين، موته و تبوك از همين قبيل باشد.
3- براى كسب آزادى در تبليغ، زيرا هر آيينى حق دارد آزادانه و به صورت منطقى خود را معرفى كند و اگر كسانى مانع از اين كار شوند، مىتواند با توسل به زور اين حق را به دست آورد، {Vر.ك: تفسير نمونه، ذيل آيت الكرسى)V}.
کد سوال : 5611
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>فلسفه احكام
پرسش : علت اين كه به سادات فقير زكات تعلق نمي گيرد چيست؟
پاسخ : در ابتدا گفتنى است كه نيمى از خمس سهم سادات است و از نظر فقهى و حديثى، جاى ترديد در مسأله نيست (فتواى آقايان فاضل و سيستانى نيز چنين است). در جواب اشكالات شما بايد گفت كه اولاً؛ اسلام راههايى جهت رفع نياز همه نيازمندان مشخص كرده كه از آن موارد زكات و خمس است و تبعيضى در بين نيست؛ زيرا خداوند رعايت حال همه را يكسان نموده و غير سادات فراموش نشدهاند.
ثانيا؛ سهم سادات با اجازه امام و مجتهد جامعالشرايط فقط به سادات فقير داده مىشود (مثل زكات كه به فقرا داده مىشود) و اين طور نيست كه به همه سادات تعلق گيرد.
ثالثا؛ اگر سهم سادات زيادتر از نياز فقراى سادات باشد، به بقيه وجوه مصرفى خمس تعلق مىگيرد و در آن موارد مصرف مىشود. پس همه آن را به تعداد محدود نمىدهند تا تجمع ثروت پيش آيد.
رابعا؛ همه زكات به فقرا تعلق مىگيرد در حالى كه نيمى از خمس سهم سادات است. بلى بين سادات و غير سادات از اين جهت تفاوت هست كه به يك گروه زكات تعلق مىگيرد و به گروه ديگر خمس و خود اين مسأله داراى حكمتهاى مختلف و مهمى است كه از آن جمله مىتوان به مشخص بودن ذريّه پيامبر(ص) در بين مردم اشاره كرد. اين امر هم موجب مىشود ذريه آن حضرت حفظ گردند و هم موجب مىگردد اين گروه بيشتر مراقب اعمال و كردار خويش باشند؛ زيرا انتسابشان به حضرت رسول(ص)، آنان را از ديگر افراد متمايز كرده است. همچنين كسانى با منتسب ساختن خود به خاندان پيامبر(ص)، به جمعآورى اموال مردم (صدقات) نپردازند و با سوء استفاده از عنوان خاندان رسالت، چهره ناپسندى از آنان ارائه نكنند. بلى اگر نيازمندى در بين آنان وجود داشت، از اموالى كه تحت نظر امام معصوم(ع) و يا وكلاى ايشان است، به آنان پرداخت مىگردد.
براى آگاهى بشتر ر.ك: آشنايى با قرآن، ج 3، شهيد مطهرى.
موفق باشيد
کد سوال : 5614
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان>اطلاعات عمومي
پرسش : چگونه مىتوان اعتقاد اهل سنت را به مذهب شيعه سوق داد؟
پاسخ : اگر قدرت بحث و مناظره را داشته باشيد اشكال ندارد و مىتوانيد از كتب زير استفاده كنيد:
1- شبهاى پيشاور،سلطان الواعظين
2- تشريح و محاكمه تاريخ آل محمد،بهلول افتدى
3- يكصد و پنجاه صحابى ساختگى،علامه عسگرى
4- رهبرى امام على از ديدگاه قرآن و سنت پيامبر(ص)، (ترجمه المراجعات)، علامه سيد شرف الدين، ترجمه سيد محمود سياهپوش، يا سيد محمد جعفر امامى
5- آنگاه هدايت شدم،تيجانى سماوى،ترجمه سيد جواد مهرى
6- شيعه و تهمتهاى ناروا،علامه جواد شرى،ترجمه و چاپ آستان قدس رضوى
7- نقش ائمه در احياى دين ج 14 - 1،علامه عسكرى
8- نقش عايشه در تاريخ اسلام ج 3 - 1،علامه عسكرى
9- آيين وهابيت، جعفر سبحانى
کد سوال : 5618
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اجتماعي _ فرهنگي>اخلاق و عرفان
پرسش : چنانچه اهل تسننى به مذهب شيعه توهين نمايد چگونه بايد جواب او را داد تا وحدت نيز حفظ شود؟
پاسخ : حفظ وحدت لازم است، ولى لازمه آن اين نيست كه اجازه دهيم آنان هر چه مىخواهند بگويند و ما سكوت كنيم؛ بلكه بايد با زبانى منطقى و استدلالى آنان را به حقايق تشيع و حقانيت آن آگاه سازيم. براى اين كار البته لازم است كه افراد مطالعات مناسبى داشته باشند.
درباره حقانيت شيعه كه اساسىترين ركن برترى مىباشد، در طول تاريخ صدها جلد كتاب پر حجم و عميق توسط عالمان و فرزانگان نگاشته شده كه در غالب آنها استناد به معتبرترين منابع اهل سنت شده و هيچ جاى گريزى براى مخالفين باقى نگذاشته است. براى روشن شدن اين مطلب بايد ابتدا توجه كرد كه اساسىترين ركن اختلاف بين شيعه و ديگر مسلمانان چيست؟
آنچه در اين باره مىتوان گفت اين است كه: شيعه معتقد است پيامبر(ص) به امر الهى براى رهبرى دينى و اجتماعى امت افراد معصوم و شايستهاى را نصب و معرفى نمودهاند كه اولين آنها حضرت على(ع) مىباشد. بنابراين رهبر و پيشواى حقيقى امت پس از پيامبر(ص)، امامان اهلبيت(ع) مىباشند. تنها يكى از دهها دليل متقن و معتبر شيعه در اين باره حادثه غديرخم در حجةالوداع است. در رابطه با مسأله حجة الوداع و غدير خم، عين واقعه را به نقل از ترجمه الغدير (ج 1، ص 29 - 37) تقديم مىداريم. لازم است بدانيد كه اين واقعه و خطبه پيامبر اكرم(ص) در آن، مورد اجماع و اتفاق جميع مسلمانان شيعه و سنى است و جايگاه ويژهاى در نصوص دينى و ادبيات و اشعار مسلمانان - اعم از عرب و غير عرب - دارد.
در متون اسلامى هيچ روايتى به اندازه اين واقعه به حد فوق تواتر نرسيده است و احدى را ياراى ترديد در آن نيست. در ميان صحابه پيامبر(ص) 110 نفر و از تابعين 89 نفر آن را نقل كردهاند و طبقات راوى آن، به 360 نفر رسيده است. شاعران بسيارى نيز اين جريان را به نظم آوردهاند؛ ازجمله:
{Tدر قرن اول:T}
اميرالمؤمنين(ع)، حسان بن ثابت انصارى، قيس بن سعد بن عباده انصارى، عمر و بن عاص بن وائل، محمد بن عبداللَّه حميرى.
{Tدر قرن دوم:T}
كميت بن زياد، سيد اسماعيل بن محمد حميرى، شعيان بن مصعب كوفى.
{Tدر قرن سوم:T}
ابو تمام حبيب بن اوس طايى، دعبل بن على بن رزين الخزاعى و در قرون بعد دهها نفر ديگر. از اهميت اين واقعه، همان بس كه علامه امينى يازده جلد كتاب ارزشمند «الغدير» را درباره اين حادثه به نگارش درآورده است. اكنون اين سؤال رخ مىنمايد كه اگر اين واقعه در ميان همه مسلمين، اجماعى و مورد اتفاق است، پس اختلاف در چيست؟ اساس اختلاف بر سر همان ماهيت و دلالت اين واقعه است:
1- برادران اهل تسنن اظهار مىدارند كه اين حادثه عظيم تاريخى و سخنان و تأكيدات پيامبر اكرم(ص)، صرفاً به معناى لزوم «محبت و دوستى» حضرت على(ع) است، و هيچ دلالتى بر امامت و زمامدارى و لزوم پيروى از ايشان ندارد. دليل آنان نيز آن است كه «ولايت» چند معنا دارد و يكى از معانى آن «دوستى» است. بنابراين تا زمانى كه به اين معنا قابل حمل است، نمىتوان به معانى ديگر آن تمسّك جست.
2- ديدگاه شيعه اين است كه ماهيت اين حادثه و سخنان پيامبر اكرم(ص)، نصى صريح و قاطع بر امامت و پيشوايى حضرت على(ع) است و قراين و شواهد حالى، مقالى و مقامى به گونهاى است كه هرگز نمىتوان آن را تنها به دوستى و محبت تفسير كرد. البته بايد توجه داشته باشيد كه شيعه ادله بىشمار ديگرى از قرآن و عقل و سنت بر امامت آن حضرت در دست دارد و اين مسأله يكى از آن ادله مىباشد، نه تنها دليل. در عين حال اين رخداد، حجتى قاطع و خللناپذير است و به هيچ روى نمىتوان از آن دست برداشت. دلايل و قرائنى كه بر صحّت ديدگاه شيعه گواهى مىدهد، عبارت است:
{T1- معناى ولايت:T}
لغت شناسان و كتابهاى برجسته و ممتاز لغت، كلمه ولايت را به معناى سرپرستى، عهدهدارى امور، سلطه، استيلا، رهبرى و زمامدارى معنا كردهاند. در اين جا معناى اين كلمه را با برخى از مشتقاتش فقط از كتابهاى لغت اهل سنت برايتان نقل مىكنيم: - راغب اصفهانى مىنويسد: «وِلايت؛ يعنى، يارى كردن. و وَلايت؛ يعنى، زمامدارى و سرپرستى امور و گفته شده است كه ولايت و ولايت مانند دِلالت و دَلالت است و حقيقت آن «سرپرستى» است. ولى و مولى نيز در همين معنا به كار مىرود»، {V(المفردات الراغب، ص 570)V}. - ابن اثير مىنويسد: «ولىّ؛ يعنى، ياور... و هر كس امرى را بر عهده گيرد، «مولى و ولىّ آن است». سپس خودش مىگويد: «و از همين قبيل است حديث «من كنت مولاه فعلى مولاه»... و سخن عمر كه به على(ع) گفت: «تو مولاى هر مؤمنى شدى»؛ يعنى، «ولى مؤمنان گشتى»، {V(النهاية، لابن اثير، ج 5، ص227)V}. - صاحب صحاح اللغة مىنويسد: «... هر كس سرپرستى امور كسى را به عهده گيرد ولى او است»، {V(الصحاح فى لغة العرب، ج 6، ص 2528)V}. - صاحب مقاييس مىنويسد: «.. هر كس زمام امر ديگرى را به عهده گيرد «ولىّ او است»، {V(معجم مقاييس اللغة، ج 6، ص ص 141)V}. اكنون با اين گفتههاى مصرّح ارباب لغت، چگونه مىتوان «من كنت مولاه فعلى مولاه» را به «دوستى» صرف معنا كرد و سرپرستى اجتماعى و زمامدارى را از آن جدا ساخت؟! مگر نه اين است كه «ابن اثير» لغتشناس معروف عرب و سنى، خودش تصريح مىكند كه كلمه «مولى» در روايت «من كنت مولاه فعلىّ مولاه» از زبان پيامبر(ص) و در گفتار عمر در همين معنا به كار رفته است؟
{T2- خطاب تند و قاطع الهى:T}
آيا اگر حادثه غدير صرفاً براى اعلام دوستى حضرت على(ع) بود، آن قدر اهميت داشت كه خداوند به پيامبرش وحى كند، كه اگر آن را ابلاغ نكنى، رسالت الهى را انجام ندادهاى؟ خداوند مىفرمايد: {A{/Bيا أَيُّهَا اَلرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اَللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ اَلنَّاسِ إِنَّ اَللَّهَ لا يَهْدِي اَلْقَوْمَ اَلْكافِرِينَ{w1-27w}{I5:67I}/}A}، {V(مائده، آيه 70)V}. آيا اين اخطار شديد اللحن به خوبى نشان نمىدهد كه مسأله بالاتر از اين حرفها است؟ البته محبت اميرالمؤمنين(ع) جايگاه بسيار بلندى دارد و يكى از نشانههاى ايمان است؛ ليكن بحث در اين است كه اين خطبه بنا به دلايل ذكر شده، قطعاً منحصر به «ولايت محبت» نيست.
{T3- دلدارى خدايى:T}
در آيه ياد شده، خداوند پيامبر را دلدارى داده، مىفرمايد: در راستاى اجراى اين مأموريت، خداوند تو را در مقابل توطئههاى مردممحافظت مىكند {A{/Bوَ اَللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ اَلنَّاسِ{w17-21w}{I5:67I}/}A}. آيااين مسألهنشان نمىدهد كه اين مأموريت، مسأله مهمى بوده است كه پيامبر(ص) بيم آن داشته كه برخى بر اثر هواهاى نفسانى به مقابله برخاسته و توطئه كنند؟ آيا فقط با اعلام دوستى حضرت على(ع) جاى چنين خوفى بود؟
{T4- گزينش مكان:T}
آيا اين كه پيامبر(ص) جحفه را - كه مكان جدا شدن و انشعاب مسافران است - انتخاب كردند، تا همگى قبل از انشعاب در سخنرانى آن حضرت حضور داشته باشند و نيز اين كه پيامبر(ص)دستور دادند كسانى كه از آن مكان گذشته بودند برگردند، و صبر نمودند تا كسانى هم كه عقب مانده بودند، از راه برسند و... نشانه چيست؟ اين كه دستور دادند كه شاهدان به غايبان اطلاع دهند و اين «نبأ عظيم» را به گوش همگان برسانند، دلالت بر اين ندارد كه مسأله، براى امت اسلامى فوقالعاده مهم و حياتى است؟ آيا عاقلانه است كه پيشواى بزرگ مسلمانان در آخرين سخنرانى براى جمعيت باشكوه حجگزاران و در آن گرماى سوزان، مسافران خسته و كوفته را گرد آورد و با اين تأكيدات، با آنان سخن بگويد و تنها مقصودش اين باشد كه بگويد: «على را دوست داشته باشيد»؟!
{T5- نزول آيه اكمال:T}
اين كه پس از اجراى اين مأموريت، آيه نازل شد كه: {A{/Bاَلْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ اَلْإِسْلامَ دِيناً{w51-63w}{I5:3I}/}A}، {V(مائده، آيه3)V}. آيا دلالت بر اين ندارد كه مسأله بالاتر از صرف محبت بوده و آيا فقط با دوستى حضرت على(ع) - نه رهبرى و پيشوايى آن حضرت - دين كامل شد و خداوند اسلام را پسنديد؟ اگر مسأله فقط دوستى و مودّت بود، كه در اين رابطه قبلاً آيهاى نازل شده و از اين جهت نقصى در دين نبود؛ زيرا آيه {A{/Bقُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ اَلْمَوَدَّةَ فِي اَلْقُرْبى{w11-19w}{I42:23I}/}A}، {V(شورى، آيه 23)V} قبلاً نازل گشته بود. پس نتيجه مىگيريم كه آيه اكمال، پيام ديگرى را در بر دارد.
{T6-T}
چرا پيامبر(ص) در آن حادثه، به مسائل اعتقادى استشهاد نموده و در كنار آنها مسأله ولايت را مطرح كردند؟
{T7-T}
چرا پيامبر(ص) عترت را در كنار قرآن و به عنوان «ثقل اصغر» ذكر نمودند؟
{T8-T}
چرا پيامبر(ص)فرمودند: قرآن و عترت از يكديگر جدا نمىشوند و فرمودند: امت بايد به هر دو چنگ زند؟ آيا صرف دوست داشتن قرآن كافى است يا بايد از آن پيروى كرد و آن را امام و پيشواى خود دانست؟ وحدت سياق نشان مىدهد كه در مورد اهل بيت(ع) ، نيز بايد همينگونه رفتار كرد و آنان را سرمشق، الگو و پيشواى عملى خود قرار داد.
{T9-T}
چرا پيامبر(ص) به مسأله ايفاى رسالت و سپس به «اولويت» خود بر مؤمنان انگشت مىگذارد و بلافاصله مسأله ولايت را طرح مىكند؟
{T10-T}
چرا پيامبر(ص) مسأله ولايت را سه يا چهار بار تكرار مىكند؟ اين همه تأكيد براى چيست؟
{T11-T}
چرا پيامبر(ص) بعد از اين حادثه فرمودند: «اللَّه اكبر» بر اكمال دين و اتمام نعمت و خشنودى خدا به رسالت من و ولايت على «بعد از من»؟ نكته مهم در اين جا اين است كه اگر مقصود از «ولايت» محبت باشد ديگر قيد «بعد از من»، زايد است؛ زيرا محبت حضرت على(ع) مقيد به زمان پس از مرگ پيامبر(ص) نيست و بسيار مسخره است اگر منظور پيامبر(ص) را اين بگيريم كه بعد از رحلت من، على را دوست بداريد؟ زيرا محبت على(ع) با حيات پيامبر(ص) قابل جمع است و اين رهبرى امام على(ع) است كه پس از پيامبر(ص) مورد نظر مىباشد؛ زيرا در يك زمان وجود دو پيشوا در عرض هم ممكن نيست.
{T12-T}
چرا بعد از اين ماجرا، مردم با حضرت على(ع) بيعت كردند؟ مگر دوستى بيعت دارد؟ بيعت در لغت به معناى التزام به فرمانبردارى و تبعيت است و حتى ابوبكر و عمر نيز با آن حضرت بيعت كرده و هر يك گفتند: «بخّ بخّ لك يا على، اصبحت مولاى و مولى كل مؤمن».
{T13-T}
نكته ديگر آن كه همه حاضران در آن جلسه از خطابه پيامبر(ص) مسأله «امامت و پيشوايى حضرت على(ع)» را فهميدند و بلافاصله «حسان بن ثابت انصارى» از پيامبر(ص) اجازه گرفت و اشعارى زيبا سرود كه در يكى از ابيات آن از زبان پيامبر(ص) چنين مىگويد: {S......... قم يا على فانّنى# رضيتك من بعدى اماماً و هادياً S}يعنى: اى على! برخيز، خرسندم كه تو امام و هادى بعد از من مىباشى. ذكر اين نكته لازم است كه تقرير؛ يعنى، سكوت و عدم مخالفت پيامبر(ص) در برابر يك سخن يا رفتار در نزد همه مسلمانان - اعم از شيعه و سنى - حجت و جزء سنت است. بنابراين اگر مسأله غدير معنايى غير از امامت داشت، چرا پيامبر(ص) سخنان «حسابن بن ثابت» را تأييد كرده و او را تشويق فرمودند؟ و چرا ديگران اعتراض نكردند كه منظور پيامبر(ص) «امامت و هدايت» امت نبوده است؟
{T14-T}
نكته بسيار جالب توجه ديگر، مسأله «جابر بن نضر» يا «حارث بن النعمان الفهرى» است. در روايت است كه پس از انتشار سخن پيامبر(ص) در غدير خم، وى نزد پيامبر(ص) آمده و عرض كرد: «اى محمد؛ از جانب خدا به ما گفتى شهادت دهيم كه جز خداى يگانه پروردگارى نيست و شهادت دهيم كه تو پيامبر خدايى و نماز بخوانيم و روزه بداريم و حج انجام دهيم و زكات بپردازيم ما نيز همه اينها را از تو پذيرفتيم؛ ليكن به اين حد راضى نگشتى و پسر عمويت را بر ما برترى دادى و گفتى: «هر كه را من مولاى اويم، اين على مولاى او است». اكنون بگو كه اين سخن را از پيش خود گفتى، يا از جانب خدا؟ پيامبر(ص) فرمودند: سوگند به آن كه جز او خدايى نيست، اين مطلب از سوى خداوند است. در اين هنگام او برگشت و به سوى اسب خود شتافت، در حالى كه مىگفت: خدايا! اگر آنچه محمد(ص) مىگويد حق است، پس سنگى بر ما ببار، يا ما را به عذابى دردناك گرفتار كن! هنوز به اسب خود نرسيده بود كه از طرف خدا، سنگى بر سرش باريد و او را بر زمين كوبيد و جانش را بگرفت. آن گاه اين آيه نازل شد كه: {A{/Bسَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ، لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ، مِنَ اَللَّهِ ذِي اَلْمَعارِجِ{w1-12w}{I70:3-1I}/}A}. {V(سوره معارج، آيات 1 - 3) V} اكنون بايد ديد چه چيزى در سخن پيامبر(ص) نهفته بود كه آن مرد خيره سر را بر آشفته كرد؟ آيا اگر صرف مسأله محبت و دوستى بود، اين همه لجبازى و خيرهسرى پديد مىآمد؟ مسلماً مسأله بالاتر از اين بوده است؛ زيرا شخص مزبور از طرفى دلى پر كينه نسبت به حضرت على(ع) داشت و از سوى ديگر، مىديد با ولايت آن حضرت، بايد عمرى تحت فرمان و رهبرى ايشان سپرى كند واز سر بىخردى و كبر و كژانديشى، مرگ و عذاب را بر ولايت مولاى متقيان و فخر كائنات ترجيح داد. براى آگاهى بيشتر ر.ك: الغدير - متن عربى - ج 1، ص 239 - 246 .
{T15-T}
نكته مهم ديگر آن كه، خود اميرالمؤمنين در روز «شورى» براى اثبات امامت خود، به حادثه غدير استناد كردند. عامربن واثله مىگويد: «در روز شورى با على(ع) كنار درب خانه ايستاده بودم و شنيدم كه اميرالمؤمنين(ع) خطاب به آنان فرمود: من براى شما دليلى مىآورم كه احدى نمىتواند بر آن خدشهاى وارد كند. سپس فرمود: «اى جماعت! - آيا در ميان شما كسى هست كه پيش از من به يگانگى خداوند ايمان آورده باشد؟ گفتند: نه. - آيا در بين شما كسى هست كه برادرى چون جعفر طيّار داشته باشد كه با ملائك پرواز مىكند؟ گفتند: نه. - آيا كسى از شما غير از من عمويى همچون حمزه - شمشير خدا و شمشير رسول خدا(ص) - دارد؟ گفتند: نه. - آيا غير از من كسى از شما همسرى چون فاطمه(س) دختر پيامبر(ص) و سرور زنان اهل بهشت دارد؟ گفتند: نه. - آيا كسى از شما فرزندانى مانند حسن و حسين دو سرور جوانان اهل بهشت دارد؟ گفتند: نه. - آيا كسى از شما هست كه [به دستور قرآن] پيش از نجواى با پيامبر(ص) صدقه داده باشد؟ گفتند: نه. - آيا در ميان شما غير از من كسى هست كه پيامبر(ص) دربارهاش فرموده باشند: «من كنت مولاه فعلىٌ مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه وانصر من نصره، ليبلّغ الشاهد الغائب»؟ گفتند: نه». براى آگاهى بيشتر ر.ك: الغدير - متن عربى - ج 1، ص 159 - 213 . {T16-T} شاهد ديگر آن است كه پس از اعلام ولايت اميرالمؤمنين(ع)، پيامبر(ص) چنين دعا كردند: {Hاللهم وال من والاه، و عاد من عاداه و احبّ من احبه...H}؛ خدايا! آنكه على را به ولايت برگزيند تو ولى او باش و آن كه با او به عداوت در آيد، با او دشمنى كن و دوست بدار آن كه على را دوست دارد...»، {V(الغدير، ج 1 ، ص 11)V} [توجه داشته باشيد كه اين قسمت در متن عربى وجود دارد و در ترجمه ارسالى به خوبى ترجمه نشده است]. اكنون به خوبى روشن مىشود كه اگر مقصود از ولايت، همان محبت و دوستى باشد، آن گاه دعاى بعدى پيامبر كه عرض داشتند: {Hو احبّ من احبّهH} تكرار و لغو خواهد بود. بنابراين وجود هر دو سخن نشان مىدهد كه اينها، دو موضوع متفاوت مىباشند و ولايت چيزى برتر از صرف محبت است و البته از لوازم ولايت، محبت و دوستى ولىّ است. اثبات اين مقصود در ضمن نامه نمىگنجد. توصيه ما آن است كه با مراجعه به كتابهاى مستند و مفيد، در اين زمينه به تحقيق بپردازيد تا حقيقت آشكار شود.
در اين رابطه مىتوانيد از كتابهاى زير استفاده كنيد.
1- بررسى مسائل كلى امامت،ابراهيم امينى
2- امامت و رهبرى،شهيد مطهرى
3- آنگاه هدايت شدم،تيجانى سماوى، ترجمه: سيد محمد جواد مهرى
4- اهل سنت واقعى كيست؟،تيجانى سماوى، ترجمه: سيد محمد جواد مهرى
5- از آگاهان بپرسيد،تيجانى سماوى، ترجمه: سيد محمد جواد مهرى
6- اهل بيت، كليد مشكلها،تيجانى سماوى، ترجمه: سيد محمد جواد مهرى
7- همراه با راستگويان،تيجانى سماوى، ترجمه: سيد محمد جواد مهرى
8- عبداللَّه بن سبا، ج 3 - 1،علامه عسكرى
9- نقش ائمه در احياى دين، ج 15 - 1،علامه عسكرى
10- يكصد و پنجاه صحابى ساختگى،علامه عسكرى
11- نقش عايشه در تاريخ اسلام،علامه عسكرى
12- انديشههاى اسلامى در ديدگاه دو مكتب (ترجمه معالم المدرستين)، ج 2 - 1 ، علامه عسكرى، ترجمه: دكتر جليل تجليل
13- حقجو و حقشناس (ترجمه المراجعات)، علامه سيد شرفالدين، ترجمه محمد رضا امامى
14- شيعه در اسلام،علامه طباطبايى
15- شيعه و تهمتهاى ناروا،علامه جواد شرى
16- شيعه پاسخ مىگويد،سيد رضا حسينى نسب
17- فريب،صالح الوردانى
18- خاطرات مدرسه،سيد محمد جواد مهرى
19- سيرى در صحيحين،محمد صادق نجمى
20- الغدير،علامه امينى
21- عبقات الانوار،ميرحامد حسين
22- احقاق الحق،علامه شهيد تسترى
23- شبهاى پيشاور،سلطان الواعظين شيرازى
24- راه ما، راه و روش پيامبر ما،علامه امينى، ترجمه: موسوى همدانى
کد سوال : 5619
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>فلسفه احكام
پرسش : چرا در لباس نمازگزار اگر يك دكمه يا نخ غصبي باشد نمازش باطل است ؟
پاسخ : نمازخواندن در لباس و يا مكان غصبى موجب بطلان نماز است - حتى اگر دكمهاى از لباس غصبى باشد - اين موضوع داراى دليل در آيات و روايات است.
در قرآن مجيد آمده است: «انما يتقبل اللّه من المتقين؛ همانا خداوند عمل را از افراد با تقوا مىپذيرد» ، (مائده، آيه 27).
در وصاياى على(ع) به كميل آمده: «اى كميل نگاه كن كه در چه چيزى و بر روى چه مكانى نماز مىخوانى كه اگر آنها از راه حلال نباشد قبول در كار نيست» ، (وسائلالشيعه، ج 5، ص 119).
بنابراين حتی يک دکمه غصبی هم می تواند مبطل نماز باشد.
کد سوال : 5622
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان>تربيتي و مشاوره
پرسش : دوستم براى نماز نخواندن مىگويد بسيارى از نماز خوانان به گناه مىافتند او را چگونه راهنمائى نمايم؟
پاسخ : استدلال دوست شما براى نماز نخواندن به حدى ضعيف است كه اگر شما فقط كارى كنيد كه او را به تفكر منصفانه واداريد، او پاسخ خود را خواهد يافت. آيا درست است مريض بگويد: چون برخى از بيماران مشابه من دارو نمىخورند يا به پزشك مراجعه نمىكنند، من هم به درمان خود نمىپردازم؟! آيا اين سخن منطقى است كه چون برخى از اشخاص خود را به دام اعتياد انداختهاند من همچنين كنم و...؟! كسانى كه نماز مىخوانند چند دستهاند؛ زيرا نمازهايى كه انسانها به جا مىآورند، بر طبق معرفت و آگاهى و عرفان آنان است. نماز براى برخى معراج الى اللَّه است و براى عدهاى داروى معنوى و براى گروه ديگر حكم مسكّن را دارد و براى اشخاصى هم كماثرتر از حتىّ مسكّن است و اين عيب مربوط به نماز نيست؛ بلكه مربوط به استفاده نمازگزار از اين فريضه الهى است. كسى كه فقط مىخواهد به عنوان رفع بهانه، نماز بخواند و ديگر كارى با شرايط صحت و قبولى آن ندارد، مسلماً نمازش او را از گناه باز نخواهد داشت. به عنوان مثال آب غسل و وضو بايد مباح و حلال باشد و كسى كه همين يك شرط را بخواهد رعايت كند، بايد بىاجازه در ملك اشخاص تصرف نكند و در شغل خود كمكارى ننمايد و هرگونه خيانت روا ندارد تا حقوق و درآمدش حلال باشد و بتواند با پول حلال قبض آب منزلش را پرداخت نمايد.
حال قضاوت كنيد شخصى كه اين وجدان كارى و انضباط اجتماعى را رعايت كند، تا چه حد از گناهان محفوظ خواهد ماند؟! مطلب ديگر در اهميت نماز، اُنس با خدا است. به دوست خود بگوييد دوستان معمولى هر چند خوب باشند؛ اما داراى نواقص و كاستىهايى هستند و ممكن است در مواقع حساس و ضرورى، انسان را تنها گذارند يا توان يارى انسان را نداشته باشند. ولى اگر كسى با خداى خود به وسيله نماز رابطه داشته باشد، هيچگاه در خود احساس بىكسى و ضعف و تنهايى نخواهد كرد و خود را سعادتمندتر و شادابتر از همه خواهد ديد.
کد سوال : 5625
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان>تربيتي و مشاوره
پرسش : چگونه مىتوان محبت ديگران رابه خود جلب كرد؟
پاسخ : {A{/Bإِنَّ اَلَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصَّالِحاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ اَلرَّحْمنُ وُدًّا{w1-10w}{I19:96I}/}A}؛ {Mكسانى كه ايمان آورده و اعمال صالح انجام دهند خداوند براى آنان محبتى در دلها قرار خواهد دادM}، {V(مريم، آيه 96)V}.
از روايات به دست مىآيد كه رعايت امورى چند موجب جلب محبت ديگران است از جمله:
1- ديندارى،
2- افتادگى و تواضع،
3- بخشندگى،
4- خوشخويى (چهره شاد و روى باز)،
5- مهربانى و اظهار دوستى به ديگران،
6- دل بركندن از آن چه مردم دارند (طماع نبودن)،
7- رعايت انصاف در معاشرت با ديگران،
8- كمك مالى به ديگران در سختى و خوشى (مانند قرضدادن)،
9- وفادارى. براى آگاهى بيشتر ر.ك: ميزان الحكمه، ج 1، احاديث 3045 - 3060 .
کد سوال : 5629
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>فلسفه احكام
پرسش : چرا خمس فقط به سادات تعلق مي گيرد؟
پاسخ : خمس يكى از حقوقى است كه به حسب آيات و روايات بايد دو قسمت شود: نصف آن به سيد فقير داده شود (كه برخى از مراجع اجازه مجتهد را در دادن همين قسمت هم شرط مىدانند) و نصف ديگر آن سهم امام است كه در زمان غيبت امام زمان(عج) بايد به مجتهد جامع الشرايط داد يا در موردى كه او دستور مىدهد مصرف كرد.
کد سوال : 5630
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>تربيتي و مشاوره>احكام
پرسش : از ديدگاه اسلام , آيا دختر حق انتخاب همسر را دارد؟
پاسخ : امر ازدواج در اسلام اجبارى نيست و هيچ كس حتى پدر و مادر، نمىتواند دختر يا پسر را مجبور به ازدواج نمايد و اگر اين كار از روى اجبار باشد اصلاً عقد باطل است. ازدواج بايد حساب شده و از روى تحقيق و بررسى كامل باشد تا زوجين بعدا دچار مشكل نشوند؛ زيرا اين يك امر حياتى و سرنوشتساز است و مثل يك كالا قابل خريد و فروش نيست كه به سادگى قابل تعويض و يا جبران باشد.
البته پذيرفتن راهنمايى و ارشاد بزرگترها و افراد خردمند نشانه كمال است.