• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
عضویت در خبرنامه
    • عبارت :
      تعداد درصفحه :
کد سوال : 610
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : آيا براى سير و سلوك معنوى انسان، حتماً استاد خاص لازم است يا نه و اگر دسترسى به استاد نداشتيم، راه چاره چيست؟
پاسخ : شكى نيست در هر علم و رشته‏اى كه انسان بخواهد با دقّت و ظرافت و تحقيق از خصوصيات و لطايف آن آگاهى يابد؛ ضرورى است كه از استاد متخصص آن فن استفاده كند. اين مطلب در خصوص رشته‏هايى كه تجربيات استاد، در آن مدخليت داشته باشد و يا مربوط به عوالم ماوراى طبيعت باشد، ضرورت مضاعف و بيشترى دارد. فردى كه مى‏خواهد در صراط حقيقت و به سوى كمال انسانيّت و روحانيّت سلوك كند، بايد از برنامه اين مسير آگاه باشد و با تمام دقت، منازل اين راه را طى كند و در اين خصوص بايد همه شرايط و موانع و خصوصيات و جزئيات سلوك را رعايت كند. مى‏توان نيازمندى به استاد را در سلوك معنوى از جهت‏هاى ذيل بررسى نمود: 1. استاد بهترين فرد از مصاديق رفيق است و براى كسى كه سير و سفر مى‏كند، داشتن رفيق از آداب سفر است H}«الرفيق ثم الطريق»{H. 2. استاد از لحاظ مقامات روحانى، رفيقى مورد اعتماد و اطمينان است و احتمال خيانت و تعدى و نفاق در او نيست. 3. او رفيقى است كه در اين مسير، سوابق طولانى و تجربيات زيادى داشته و وجود او نافع و مورد استفاده خواهد بود. 4. او خود را موظّف و ملزم به راهنمايى و هدايت افراد نيازمند و مطالبان حق مى‏داند. 5. او از موانعى كه در اين سير وجود دارد و از قطاع طريق و راهزنانى كه در نقطه مخصوصى از اين راه هستند، آگاه است. 6. از حوادث و جريان‏هايى كه پيش مى‏آيد و از واردات غيبى و مكاشفه‏هايى كه مى‏شود، بااطلاع است. 7. از شرايط و خصوصيات و علائم هر منزلى از منازل اين سلوك روحانى، آگاه است. 8. اين استاد به لحاظ مقام نورانى و عبوديت حقيقى‏اش، هيچ گونه تشخّص، برترى و امتيازى ندارد و براى خود مرتبتى نمى‏بيند؛ از اين لحاظ براى مقام رفاقت بهترين فرد خواهد بود. 9. اين رفيق به لحاظ مقام روحانى و معنوى‏اش، داراى نورانيت نافذ و اراده مؤثر و روح پاك و قلب مهذب بوده و وجودش براى سالك نشان خير و بركت است؛ حتى مواجهه و ملاقات و مجالست او در نورانيّت طالب سلوك معنوى مؤثر خواهد بود. 10. استاد به استعدادهاى مختلف افراد، صفات ذاتى باطنى آنان، اخلاق و صفات اكتسابى سالكان و اعمال و عادات اشخاص، توجه دارد و به مقتضا و تناسب اين امور، دستورهاى لازم و برنامه‏هاى مؤثر براى تخليه و تهذيب و سير و پيشرفت آنان معين مى‏كند؛ مانند پزشك متخصصى كه به تناسب مزاج و به مقتضاى مرض، دارويى تجويز مى‏نمايد.V}نگا: رسالة فى السير و السلوك، ص‏91 - 92 و نيز نگا: روح مجرد، ص 49 - 67.{V عارف واصل مرحوم شعرانى در اين خصوص كلامى نغزدارد: «حق آن است كه سالك احتياج به استاد عارف دارد؛ چرا كه مبتدى هنگامى كه قصد تهذيب نفس از رذايل را داشته باشد، نمى‏داند چطور شروع در سلوك كند و چه چيزى شايسته است تا انجام دهد و از آنچه بايد بپرهيزد، چگونه عمل كند و چه بسا براى او صفت رذيله عجب، حاصل شود و خود بدان ملتفت نباشد تا از آن بپرهيزد، و لذا محتاج معلمى است تا به او تنبه دهد و او را به راه تخلص از آن ارشاد كند. پس همان طور كه در صنايع و مهارت‏ها به استاد احتياج است در تحصيل ملكه تهذيب نفس نيز به استاد احتياج مى‏باشد؛ بلكه احتياج در اين راه شديدتر است».V}انديشه و حيات شعرانى، (كيهان انديشه)، شماره 45.{V P}هر هنر كه استاد بدان معروف شد{E}جان شاگردان بدان موصوف شد{P P}پيش استادى كه او نحوى بود{E}جان شاگردش ازو نحوى شود{P P}باز استادى كه او محو ره است‏{E}جان شاگردش ازو محو شه است‏{P V} مثنوى‏معنوى،دفتر 1، ابيات 2829 و 2832 - 2833.{V البته آنچه در اين مورد مهم است، يافتن چنين فرد كاملى است كه داراى ويژگى‏هاى ده‏گانه بوده و به حقيقت چنين مقام روحانى را حائز باشد؛ نه آنكه مدعى بوده و از حقيقت خالى باشد كه در اين صورت، خود گمراه بوده و گمراه كننده ديگران نيز خواهد بود. از اين رو براى به دست آوردن چنين استادى بايد كوشش نمود و دقت خاص به عمل آورد. اگر چنين استادى يافت نشد - هر چند كه جوينده يابنده بود - نبايد نااميد بود و سلوك را به كنارى گذاشت؛ به خصوص در عصر حاضر كه كشف اطلاعات و جمع‏آورى آنها، كار چندان دشوارى نيست. در اين صورت سالك معنوى چند وظيفه و راهكار در پيش رو دارد: T}يكم. {Tهمه آنچه را كه از جانب خداى متعال ابلاغ گرديده و به همان نحو كه بيان شده است، ياد بگيرد و به آن علم و اطلاع كامل داشته باشد. بدون هيچ سهل‏انگارى و سستى، مجاهدت علمى را پيشه خويش سازد تا طريق الى الله را به خوبى و به‏شكل صحيح و جامع و به همان صورت كه از جانب خداى متعال ارائه شده است، بشناسد؛ چنان كه امام‏صادق«عليه السلام» مى‏فرمايد: H}«العامل على غير بصيرة كالسائر على غير الطريق لا يزيده سرعة السير الا بعداً»{H؛V}اصول كافى، ج‏1، باب «من عمل بغير علم»، ج‏1.{V «كسى كه بدون بصيرت عمل مى‏كند، مانند كسى است كه در غير طريق افتاده و بيراهه مى‏رود و سرعت حركت وى تنها دور شدن از هدف و مقصد رابيشتر مى‏كند». T}دوم.{T به آنچه كه آموخته به دقت عمل كند و در اين خصوص نيز هيچ تسامح و سستى نداشته باشد. بدون شك شرايط و مقدمات و كم و كيف هر عمل مطرح شده در آيات و روايات، در اثر گذارى آن بر نفس انسانى و كمك به ارتقاى او به مراتب بالاتر مؤثر است. از اين رو ظرافت در عمل به آموخته‏ها و آموزه‏هاى وارد شده، امرى ضرورى و بايسته است. T}سوم.{T در مقام تحصيل علم بايسته سلوك معنوى و نيز در مقام عمل به آنها، با قدم حق و صدق پيش بيايد و هيچ تعصّب و تقليد نا به جا و سليقه شخصى را در آنها دخالت ندهد. شكّى نيست سالك معنوى با سه شرط ياد شده، مشمول عنايات خاص الهى مى‏گردد و از انحراف و لغزش‏ها محفوظ مى‏ماند و در سلوك به سوى خدا از ارشاد و راهنمايى‏هاى ولايت و از انوار و توجهات باطنى آنان برخوردار مى‏شود. چنين سالكى در مكتب اهل بيت«عليهم السلام» بوده و از آنان جدا نخواهد بود و در طريقى كه ايشان قدم برداشته‏اند، قرار خواهد گرفت، اين طريق همان «صراط مستقيم» است و انحراف از آن، نتيجه‏اى جز خسران نخواهد داشت.V}نگا: مقالات، ج‏1، ص‏83 - 87.{V P}همچو آهن زآهنى بى‏رنگ شو{E}در رياضت آينه بى رنگ شو{P P}خويش را صافى كن از اوصاف خود{E}تا ببينى ذات پاك صاف خود{P P}بينى اندر دل علوم انبيا{E}بى كتاب و بى معيد و اوستا{P V} مثنوى معنوى، دفتر1.{V
کد سوال : 612
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : ارتباط «انسان كامل» با مقام خلافت الهى چگونه است؟
پاسخ : 1. انسان كامل مظهر خليفه خدا است. از آنجايى كه انسان كامل، همان مثل اعلا، مخلوق اوّل و معلول بى‏واسطه مبدأ متعال است؛ به بهترين صورت و كامل‏ترين وجهى، حكايت از حق و كمالات او مى‏كند. به عبارت ديگر جانشين و خليفه خداوند است. «خليفه» كسى است كه بعد از «مستخلف عنه» قرار مى‏گيرد و در خلف و وراى او واقع‏مى‏شود و «انسان كامل» اين چنين‏ است. گفتنى است كه خلافت انسان كامل، به معناى خالى شدن صحنه وجود، از خداوند و واگذارى مقام الوهيت به او نيست؛ زيرا نه غيبت و محدوديت خداوند، قابل تصور صحيح است و نه استقلال انسان در تدبير امور. موجود ممكن و فقير، از اداره امور خويش عاجز است؛ چه رسد به تدبير كار ديگران؛ بلكه مقصود آن است كه «انسان كامل»، خليفه خدايى است كه در وى ظهور كرده است و خلافت در چنين موردى، بدان معنا است كه خداوند - بالاصاله - بر همه چيز محيط است و خليفه خدا (انسان كامل)، بالعرض بر همه چيز احاطه دارد. معناى «خليفه» آن است كه مظهر «مستخلف عنه» باشد و كار وى را كند. پس آثار قدرت الهى از دست «انسان كامل» ظهور مى‏كند و او نيز - كه مظهر آن اصل است - محيط بر همه چيز مى‏شود. در واقع آثار احاطه تام حضرت حق، از نيروهاى ادراكى و تحريكى انسان كامل ظاهر مى‏شود و اين اوج مقام انسانيت است كه نمى‏توان آن را متوقف و محدود ساخت.V}ر.ك: تفسير موضوعى قرآن كريم، ج 6، ص 127 و 129.{V در واقع «خلافت» مرتبه‏اى است جامع جميع مراتب عالم هستى و چون انسان كامل، داراى چنين مرتبه‏اى است؛ جانشين و خليفه خداوند متعال به شمار مى‏رود.V}انسان كامل از ديدگاه نهج البلاغه، صص 72 - 73 و 91.{V قضيه خلافت انسان كامل، تنها در آيه 30 سوره «بقره» A}«إِنِّى جاعِلٌ فِى الْأَرْضِ خَلِيفَةً»{A آمده است. خداوند متعال در اين آيه مى‏فرمايد: «چون من عالم و عادل هستم، خليفه من نيز بايد در حد امكان عالم و عادل باشد، تا علم و عدل او خلافت علم و عدل را بر عهده بگيرد و در حيطه امكان، ذاتش خليفه ذات من باشد و اوصاف او، خليفه اوصاف من و افعال وى، خليفه كارهاى من باشد».V}تفسير موضوعى قرآن كريم، ج 6، ص 126.{V هر چند قضيه خلافت انسان كامل، تنها در يك آيه آمده است؛ اما با اين وجود، سراسر قرآن را مى‏توان شرح خلافت انسان كامل دانست؛ زيرا خداوند، در جاى جاى قرآن كريم، اسماى حسناى صفات خويش را معرفى مى‏كند و اين گونه ويژگى‏هاى خليفه خود را - كه بايد متصف به آن باشد - بر مى‏شمرد.V}مان، ج 14، ص 116.{V P}پس خليفه ساخت صاحب سينه‏اى‏{E}تابود شاهيش را آيينه‏اى‏{P V}مثنوى معنوى، دفتر 6، بيت 2153.{V گفتنى است كه قيد «فى الارض» در آيه شريفه، بدان معنا نيست كه خداوند، مى‏خواهد انسان كامل تنها در زمين خليفه او باشد؛ بلكه مبدأ سريان، زمين است و انسان كامل، قوس صعودى خويش را از زمين آغاز مى‏كند. «انسان كامل» مطلقاً خليفة الله است؛ ولى آغاز پيدايش او، در زمين است و كلمه «فى الارض» قيد «جاعل» است؛ نه قيد در «خلافت».V}تفسير موضوعى قرآن كريم، ج 6، صص 129 - 130.{V البته انسان كامل كسى است كه مظهر همه شؤون «مستخلف عنه» مى‏باشد و چون او خليفه خدا است و خداوند واحد است، خليفه كامل نيز در هر عصر يگانه خواهد بود و اگر انسان‏هاى كامل ديگرى معاصر او باشند، حتماً تحت ولايت او قرار دارند؛ و گرنه همه آنان خليفه ناقص بوده و كامل نيستند.V}انسان كامل از ديدگاه نهج‏البلاغه، ص‏100 و 101؛ تفسير موضوعى قرآن كريم، ج 6، ص 221.{V P}پس به هر دورى، وليّى قائم است‏{E}تا قيامت آزمايش دائم است‏{P V}مثنوى معنوى، دفتر 2، بيت 815.{V
کد سوال : 613
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : ارتباط «انسان كامل» با اسم اعظم الهى چگونه است؟
پاسخ : انسان كامل، مانند آينه‏اى است كه در پهنه نظام كيهانى، گسترده است و خدا را به خوبى نشان مى‏دهد. از عالم عقل تا آخرين ذره مادى - در قوس نزول - و از نازل‏ترين ذرّه تا عالى‏ترين دُرّه نادره عقلى - در قوس صعود - كشيده است و به همين جهت، همه اسما و اوصاف الهى را نشان مى‏دهد. به بيان ديگر، از آنجا كه انسان كامل مظهر الهى است، جامع و مظهر همه اسماى او نيز خواهد بود. همان اسمايى كه خداوند سبحان، به صورت علم لدنى، به انسان كامل آموخته است.V}بقره (2)، آيه 31.{V در واقع از آنجا كه خليفه، به معناى مظهر است و خداوند داراى اسما و صفات گوناگونى است؛ انسان كامل نيز مظهر اين اسما خواهد بود؛ به عنوان مثال خداوند، به هر چيزى دانا و بر هر چيزى توانا است و زنده‏اى است كه هرگز نمى‏ميرد؛ از اين رو انسان كامل، كسى است كه به اذن الهى به H}«كل شى‏ء عليم و قدير و الحى الذى لا يموت»{H است. البته اين اسما به مقدارى كه در جهان امكان ظهور دارد و ميسّر است، براى انسان كامل نيز مقدور مى‏باشد.V}تفسير موضوعى قرآن كريم، ج 6، صص 167 - 171؛ ج 7، ص 163؛ ج 9، ص 31.{V P}پُر و مالامال از نور حق است‏{E}جام تن بشكست نور مطلق است‏{P P}نور خورشيد ار بيفتد بر حدث‏{E}او همان نور است نپذيرد خبث‏{P V}مثنوى معنوى ، دفتر 2، ابيات 3410 - 3411.{V P}چون بپرّاند مرا شه در روش‏{E}مى‏پرم بر اوج دل چوپرتوش‏{P P}همچو ماه و آفتابى مى‏پرم‏{E}پرده‏هاى آسمان‏ها مى‏درم‏{P V}همان، ابيات 1158 - 1159.{V
کد سوال : 614
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : انسان كامل از جهت علم و عصمت داراى چه مقامى است؟
پاسخ : T}يك. علم لدنّى انسان كامل:{T علم لدنّى، علمى است كه هيچ واسطه‏اى ميان متعلّم و معلّم نيست. «لدن»؛ يعنى، نزد و حضور. اگر علمى با وساطت، حاصل شود، علم لدنى نخواهد بود. اگر علمى از معلم صادر شود و به يك واسطه يا بيشتر، به شاگرد برسد؛ شاگرد آن علم را از «نزد» معلم فرا نگرفته است و به آن علم لدنى نمى‏گويند. اما اگر شاگرد از حضور خود معلم، علمى را فرا گرفت، آن علم را لدنى مى‏نامند. از آنجا كه «انسان كامل»، نخستين مخلوق است و هيچ واسطه‏اى ميان او و حضرت حق وجود ندارد، از علم، لدنّى بهره‏مند خواهد بود و هيچ واسطه‏اى ميان او و خداى سبحان در اين تعليم و تعلم وجود ندارد. P}آن كه بى‏تعليم بد ناطق خداست‏{E}كه صفات او ز علت‏ها جداست‏{P P}يا چون آدم كرده تلقينش خدا{E}بى‏حجاب مادر و دايه و ازا{P V}همان، دفتر 4، ابيات 3041 - 3042.{V T}دو. احاطه بر عوالم وجود:{T از آنجا كه انسان كامل، مخلوق اول است؛ از حيث وجودى در برترين مرتبه قرار دارد (مرتبه‏اى كه از آن به عالم اسما ياد مى‏كنند). از آنجا كه اين عالم، احاطه وجودى بر تمامى عوالم وجود (عالم تجرّد، مثال و مادى) دارد، انسان كامل بر تمامى آنها احاطه وجودى دارد.V}تفسير موضوعى قرآن كريم، ج 7، ص 345 و ج 9، ص 261.{V P}اوليا اطفال حقّ‏اند اى پسر!{E}در حضور و غيبت، ايشان با خبر{P V}مثنوى معنوى، دفتر 3، بيت 79.{V T}سه. عصمت انسان كامل:{T مقام منيع عصمت عملى، براى كسى حاصل مى‏شود كه به مرز «اخلاص» رسيده باشد. در اين حال در حرم امن او، شهوت، غضب و باطل راه ندارد؛ چون وى هر دو را مهار كرده و به صورت اراده و كراهت درآورده‏است. در واقع «انسان كامل»، مراحل جذب و دفع، شهوت و غضب و محبت و عداوت را طى‏كرده و به مقام «تولّى و تبرّى» رسيده‏است. شخصى كه به اين مرحله بار يافته‏باشد، شيطان را دشمن‏ترين دشمن درون و بيرون مى‏داند و او را سركوب‏كرده، بر همه دشمنان فائق‏مى‏آيد و متولى حق مى‏شود.V}ر.ك: تفسير موضوعى قرآن كريم، ج 9، ص 19.{V P}آن كه معصوم آمد و پاك از غلط{E}آن خروس جان وحى آمد فقط{P V}مثنوى معنوى، دفتر 3، بيت 3337.{V T}چهار. فرشتگان امور، شاگردان انسان كامل:{T جهان هستى، از سوى مدبّرات امر الهى (فرشتگان، مخصوصاً حاملان عرش) اداره مى‏شود. «احيا» را اسرافيل«عليه السلام» و دستياران او، «رزق» را ميكائيل«عليه السلام» و خدمه او، «مرگ» را عزرائيل«عليه السلام» و زيردستان او، «تعليم و تربيت» را جبرئيل«عليه السلام» و ساير كارها را مدّبرات جزئى و كلى ديگر اداره مى‏كنند؛ ولى چون «انسان كامل»، اولين مخلوق و محيط بر تمام عوالم وجود است، همه آنان شاگردان انسان كامل‏اند و او گزارش‏گر و معلّم همه فرشتگان است.V}تفسير موضوعى قرآن كريم، ج 9، ص 32 - 33.{V P}اى سليمان!مسجد اقصى بساز{E}لشكر بلقيس آمد در نماز{P P}چون كه او بنياد آن مسجد نهاد{E}جن و انس آمد بدن در كار داد{P V}مثنوى معنوى، دفتر 4، ابيات 1113 - 1114.{V T}پنج. انسان كامل، هدف غايى انسان:{T هدف غايى انسان، همان بار يافتن به مقام نخستين خويش و مبدأ هستى خود، روح خدايى و مثل اعلا است كه با «انسان كامل» يكى است. قرآن اين حقيقت را با طرح اين نكته كه پايان زندگى به سوى خداوند است، مطرح مى‏كند.V}لقمان (31)، آيه 22؛ حج (22)، آيه 41؛ آل عمران (3)، آيه 109؛ روم (30)، آيه 11 و ... .{V البته هدف نهايى و غايت انسانى، دو چهره دارد: چهره‏اى كه به خداوند متعال مرتبط است (لقاءالله) و چهره‏اى كه با ما سوا ارتباط دارد (خلافةالله). امّا چهره «خلافت الهى» كامل‏تر و برتر از چهره «لقاءالله» است؛ زيرا كسانى كه به لقاى خدا مى‏رسند؛ چون در همان لقاى حق مستغرق‏اند، سفرى به منظور خلافت الهى نسبت به ماسوا ندارند. امّا از آنجا كه انسان كامل - كه برترين مرتبه وجودى را در عالم امكان به خود اختصاص داده - در اثر مظهريت اسم اعظم - در عين ادراك شهودى لقاءالله - مأموريت خلافت الهى را نيز بر عهده دارد، ما سواى خداوند را به اذن او تدبير مى‏كند. انسان كامل با جمع ميان لقاءالله و خلافةالله، نه تنها به غايت قصواى انسانى نايل مى‏شود؛ بلكه خود غايت قصواى آفرينش و منتهاى چهره‏نمايى حق، در آينه خلقت است.V}تفسير موضوعى قرآن كريم، ج 14، صص 118-120، ص 268 و ص 275 به بعد.{V
کد سوال : 615
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : مصاديق اصلى و حقيقى انسان كامل چه كسانى‏اند؟
پاسخ : اين مطلب از آنجا كه جزئى بوده و بيان مصداق است، بايد آن را از طريق نقل روشن كرد: 1. رسول اكرم«صلى الله عليه وآله» و ائمه«عليهم السلام»، جانشين خداوند متعال‏اندV}ر.ك: نهج البلاغه، حكمت 147؛ محمدى رى شهرى، اهل البيت فى الكتاب و السنة، ص 130، ح 186 و 188.{V. 2. رسول اكرم«صلى الله عليه وآله» و ائمه اطهار«عليهم السلام»، مجارى فيض و اركان عالم هستى‏اندV}اهل البيت فى الكتاب و السنة، ص 152، ح 258.{V. 3. آنان مظهر اراده خداوند متعال و ولىّ او هستند: H}«قلوبنا اوعية لمشية الله»{H؛ V}بحار الانوار، ج 25، ص 337.{V. 4. آنان اسماى حسناى الهى‏اند:H} «نحن و الله الاسماء الحسنى»{H؛ V}بحارالانوار، ج 91، ص 6.{V. 5. آنان صراط مستقيم‏اند: A}«إِنَّكَ عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ»{A ؛V}زخرف (43)، آيه 43.{V؛ H}«نحن الصراط المستقيم»{H؛ V}الغدير، ج 2، ص 312.{V و H}«انا صراط الله»{H؛ V}بحارالانوار، ج 8، ص 70.{V؛ 6. ميزان اعمال و قسطاند: H}«نحن الموازين القسط»{H؛ V}همان، ج 68، ص 226.{V و H}«ميزان الاعمال»{H؛ V}مفاتيح الجنان، زيارت اميرالمؤمنين«عليه السلام».{V. 7. كلمات تامه الهى‏اند: H}«نحن الكلمات التامات»{H؛ V}بحارالانوار، ج 5، ص 9.{V. 8. مظهر و نشان خدايند: H}«ما لله آية اكبر منّى»{H؛ V}همان، ج 23، ص 206.{V. 9. بر تمام كائنات حاكميت تكوينى و احاطه وجودى دارند. رسول خدا«صلى الله عليه وآله» شاهد كل است‏V}نساء (4)، آيه 41.{V و ائمه«عليهم السلام» نيز اين چنين‏اند. امام صادق«عليه السلام» مى‏فرمايند: H}«فلم يفتنى ما سبقنى و لم يعزب عنى ما غاب عنى ابشّر باذن الله و اودى عنه، كل ذلك من الله مكنى فيه بعلمه»{H؛ V}بحارالانوار، ج 26، ص 148.{V؛ «گذشته را از دست نداده، آينده هم بر من پوشيده نيست. به اذن خداوند مژده خوشى‏ها را مى‏دهم و از طرف خداوند به انجام دادن آنها مى‏پردازم. همه اينها از خداوند است كه مرا با علم خود، به آن كارها توانا ساخته است». 10. اشراف به ارواح انسان‏ها: H}«و ارواحكم فى الارواح و نفوسكم فى النفوس»{H؛ V}فرمايش امام هادى«عليه السلام» در زيارت «جامعه كبيره».{V و H}«فخلق الله من انفاسها ارواح الاولياء و الشهداء و الصالحين»{H؛ V}الميزان، ج 1، ص 121.{V. 11. قرآن كريم در معيت ايشان است: A}«وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِى أُنْزِلَ مَعَهُ»{A؛ V}اعراف (7)، آيه 157.{V. نور كه همان قرآن است، با رسول خدا«صلى الله عليه وآله» نازل شده است؛ نه اينكه رسول خدا«صلى الله عليه وآله» با قرآن نازل شده باشد. با توجه به حقيقت انسان كامل و ويژگى‏هاى حضرت رسول«صلى الله عليه وآله» و عترت طاهره آن حضرت، اذعان خواهيم كرد كه تنها مصداق حقيقى «انسان كامل»، وجود مطهّر و نورانى آن انسان‏هاى والا است. P}هست اشارات محمد المراد{E}كل گشاد اندر گشاد اندر گشاد{P P}صد هزاران آفرين، بر جان او{E}بر قدوم و دور فرزندان او{P P}آن خليفه زادگان مقبلش‏{E}زاده‏اند از عنصر جان و دلش‏{P P}گر ز بغداد و هرى و يا از رى‏اند{E}بى مزاج آب و گل، نسل وى‏اند{P P}شاخ گل هر جا كه رويد، هم گل است‏{E}خم مل هر جا كه جوشد، هم مل است‏{P P}گر ز مغرب بر زند خورشيد سر{E}عين خورشيد است، نه چيز دگر{P V}مثنوى معنوى، دفتر 6، ابيات 174 - 179.{V
کد سوال : 617
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : آيا مبدأ عشق خدا است و يا حقيقتى ديگر؟
پاسخ : اساس آفرينش جهان، عشق خداوند به جمال و جلوه خويش است؛ زيرا حبّ ذات يكى از اسباب عشق است. خداوند نيز به عنوان برترين موجود، به دليل عشق به ذات و جلوه جمالش، جهان را پديد آورد: H}«كنت كنزاً مخفياً فأحببت أن أعرف فخلقت الخلق لكى أعرف»{H؛ V}سخاوى، مقاصد الحسنه، ص‏153.{V؛ «من گنج پنهانى بودم كه دوست داشتم شناخته شوم، پس آفريدگان را آفريدم تا شناخته شوم». P}گنج مخفى بد ز پرى چاك كرد{E}خاك را روشن‏تر ز افلاك كرد{P بنابراين نخستين كسى كه عشق ورزيد، خداى متعال بود.V}ابوالحسن ديلمى، عطف الألف المألوف على الكلام المعطوف،، ص‏28.{V او بر اساس همين عشق به خويش است كه مخلوقاتش را نيز دوست مى‏دارد.V}ر.ك: علامه طباطبايى، الميزان.{V عين‏القضات همدانى مى‏گويد: «دريغا به جان مصطفى، اى شنونده اين كلمات! كه خلق پنداشته‏اند كه انعام و محبّت او با خلق از براى خلق است؛ نه، از براى خلق نيست؛ بلكه از براى خود مى‏كند كه عاشق، چون عطايى دهد به معشوق و با وى لطفى كند، آن لطف نه به معشوق مى‏كند كه آن با عشق خود مى‏كند. دريغا از دست اين كلمه! تو پندارى كه محبّت خدا با مصطفى، از براى مصطفى است؟ اين محبّت او از بهر خود است».V}تمهيدات، ص‏217.{V چنان كه مبدأ عالم خداوند متعال است، مبدأ عشق نيز او است. عشق مانند وجود، از ذات حق به عالم سرايت كرده است. عشق انسان زاييده عشق خدا است. P}توبه كردم و عشق همچون اژدها{E}توبه وصف خلق و آن وصف خدا{P P}عشق ز اوصاف خداى بى نياز{E}عاشقى بر غير او باشد مجاز{P V} مثنوى معنوى، دفتر6، ابيات 970 - 971.{V
کد سوال : 618
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : آيا عشق به شناخت و معرفت نيازمند است؟
پاسخ : از آنجا كه عشق محبّت شديد و قوى است و محبّت فرع معرفت است، عشق نيز بى معرفت، عشق نخواهد بود. شناخت هر چيزى، ريشه ميل يا تنفر انسان نسبت به آن چيز است. اگر انسان چيزى را براى خود سودمند بداند، نسبت به آن ميل و محبّت پيدا مى‏كند و براى جلب آن تلاش مى‏كند. صدرالمتألهين مى‏گويد: «عشق در شى‏ء بدون حيات و شعور، صرفاً يك نوع تسميه و نام گذارى است».V}صدرالدين شيرازى، اسفارالاربعة، ج‏7، ص‏152.{V بر اساس تقسيم قواى ادراكى انسان به حسى، خيالى و عقلى، مى‏توان با تسامح گفت كه سه عشق حسى، خيالى و عقلى وجود دارد. «عشق حسى» بر معرفت حسى بنا شده است و تنها قواى حسى (باصرة، سامعه، شامه، ذائقه و لامسه) از آن مبتهج مى‏گردد. «عشق خيالى»، عشقى است كه از قوه خيال و وهم آدمى نشأت مى‏گيرد و تنها اين قوه را تسكين مى‏دهد. امّا «عشق عقلى»، عشقى است كه از عقل سرچشمه مى‏گيرد و بر اساس يافته‏هاى عقل، معشوق و راه وصال به او را مى‏شناسد.هر چند با شدت يافتن عشق، آدمى عقل خود را نيز پشت سر مى‏گذارد؛ ولى براى بار يافتن به آن مرحله نيز بايد از مدخل عقل عبور كند. از آنجا كه قوّه خيال از قوه حس در ادراك امور قوى‏تر است، عشق خيالى از عشق حسى قوى‏تر است و به دليل آنكه درك عقل قوى‏تر از خيال و حس است، عشق عقلى به مراتب قوى‏تر و كامل‏تر از عشق حسى و خيالى است.V}ر.ك: ابن سينا، رساله عشق، صص‏9 - 24.{V «معرفت»، عشق زا و «عشق»، معرفت افزا است. پس از انعقاد عشق در جان آدمى، در هر مرتبه‏اى از ظهور، عاشق را در مراحل معرفت و مدارج كمال پيش‏تر مى‏برد؛ در نتيجه ادراك آدمى قوى‏تر و نافذتر مى‏گردد و عشق را به چشم دقيقه ياب و بصيرتى پرده شكاف، مى‏نگرد و آنچه ناديدنى است، مى‏بيند.
کد سوال : 619
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : اسباب عشق كدام است؟
پاسخ : ‏ براى عشق اسبابى چند مطرح كرده‏اند كه از همه مهم‏تر دو سبب است و هر دو ريشه در فطرت هستى دارد: T}يك. كمال جويى‏{T همه هستى ميل به كمال دارد؛ كمال‏طلبى آميخته با «حبّ بقا». همه موجودات در پى آنند كه چيزهايى را به دست آورند و بهره وجودى‏شان را بيشتر كنند. هر موجودى در پى كمال متناسب با خود است. دانه گندمى كه روى زمين قرار گرفته و با شرايط مساعدى شكافته شده و به تدريج مى‏رويد؛ بى شك متوجه آخرين مرحله (بوته گندم) است كه رشد خود را تكميل كند، سنبل دهد و دانه‏هاى زيادى بار آورد. انسان نيز مى‏خواهد سعه وجودى بيشترى بيابد و علم، قدرت، اراده و حياتش نامحدود و مطلق باشد. امام خمينى«رحمه الله» مى‏فرمايد: «انسان اگر قدرت مطلق جهان باشد و عالم را در اختيار داشته باشد و به او بگويند كه جهان ديگرى هم هست، فطرتاً مايل است آن جهان را در اختيار داشته باشد، يا مثلاً هر اندازه دانشمند باشد و گفته شود علوم ديگرى هم هست، فطرتاً مايل است آن علوم را هم بياموزد».V}چهل حديث، صص 155 - 163.{V دستگاه آفرينش با تربيت تكوينى خود كمال خواه و كمال جو است و به همين سبب است كه با وجود تمام سختى‏ها و موانع، عاشق كمال است و براى رسيدن به آن، از هيچ كوشش و تلاشى فروگذار نمى‏كند. به بيان ديگر اين فطرت كمال خواهى است كه موجودات را عاشق ساخته است.V}محمد غزالى، احياء علوم الدين، ج‏4، ص‏276.{V P}آتش عشق است كاندر نى فتاد{E}جوشش عشق است كاندر مى فتاد{P V}مثنوى معنوى، دفتر 1، بيت 10.{V T}دو. جمال خواهى‏{T جمال عبارت است از حضور كمال لايق و ممكن يك شى‏ء نزد انسان. بنابراين كمال هر شى‏ء به قابليت كمال پذيرى آن بستگى دارد. از طرفى اگر تمام كمالات لايق يك شى‏ء نزد انسان باشد، آن شى‏ء در غايت جمال و زيبايى است و اگر تنها بعضى از آن كمالات حاضر باشد، شى‏ء به اندازه آن كمالات متصف به حسن و جمال مى‏شود. به عنوان مثال اگر خطى تمام كمالات لايق خط (متوازى، متناسب و منتظم بودن) را دارا باشد، آن خط در اوج زيبايى است. هر چه اين كمالات كمتر باشد، از زيبايى كمترى برخوردار خواهد بود. اين جمال خواهى در انسان موجب پيدايش شاخه‏هاى گوناگون هنر و فرهنگ در تمدن بشرى شده است و اسلام نيز آن را پذيرفته و حتى بخشى از اعجاز قرآن كريم، بر اساس هنر و زيبايى پى ريزى شده است. بايد توجه كرد كه زيبايى و جمال، منحصر به محسوسات نيست؛ بلكه در غير آنها نيز وجود دارد؛ زيرا زيبايى را به علم، اخلاق و ديگر مفاهيم غير حسى نيز نسبت مى‏دهيم. در حالى كه هيچ يك از اين موارد با حواس پنج‏گانه ظاهرى درك نمى‏شود؛ بلكه با بصيرت باطن و چشم دل - كه همان نور عقل است - درك مى‏گردد. جمال و زيبايى عامل مهمى در تحقّق و سريان عشق است. سرّ اينكه برخى، كسانى را دوست دارند كه در زيبايى آنان ترديد است، اين است كه عاشق در معشوق، جمالى را مى‏بيند كه ديگران نمى‏بينند. P}گفت ليلى را خليفه: كان تويى؟{E}كز تو مجنون شد پريشان و غوى!{P P}از دگر خوبان تو افزون نيستى‏{E}گفت: خامش چون تو مجنون نيستى‏{P V} مثنوى معنوى، دفتر1، ابيات 407 و 408.{V
کد سوال : 620
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : آيا عشق در همه عالم جريان دارد يا مختص به آدمى است؟
پاسخ : از آنجا كه همه هستى داراى حيات و شعور و كمال‏جو است، عشق در تمام عالم وجود، سريان دارد. اين عشق در انسان - كه داراى حيات و شعور برتر است - از شدّت بيشترى برخوردار است؛ ولى بر اساس ارتباط معرفت و عشق و اسباب آن، عشق در همه عالم جريان دارد.V}ر.ك: اسفارالاربعة، ج‏7، فصل 15.{V آتش نى، جوشش مى، بدايع طبيعت، كشش اجزاى هم جنس به يكديگر و پيوند و تركيب اضداد از جلوه‏هاى عشق است؛ جاذبه‏اى كه جزء را به سوى كل مى‏راند و ميان اشيا و پديده‏ها، تناسب، هم سنخى و انضمام مى‏آفريند. P}عشق جوشد بحر را مانند ريگ‏{E}عشق سايد كوه را مانند ريگ‏{P P}عشق بشكافد فلك را صد شكاف‏{E}عشق لرزاند زمين را از گزاف‏{P V} مثنوى معنوى، دفتر5، ابيات 2735 و 2736.{V داستان عشق انسان، داستان ديگرى است؛ زيرا به رغم ژرفا و گستردگى ادراكش، داعيه‏هاى خيالى و وهمى او همواره با عقل و ذات او درگير است و مزاحمانى از قواى شهوى و غضبيه برسر راه قرار دارد. بايد دستى از غيب برون آيد و عشق انسان را هدايت‏كند و راه وصول عشق را به او بنماياند. فرستادن رسولان و كتاب‏هاى آسمانى براى همين جهت است تا عشق حقيقى و راستين را از عشق مجازى و دروغين باز شناساند و آدمى را در عشق و عاشقى‏اش مدد رساند.V}ر.ك: صدرالدين محمد شيرازى: عرفان و عارف نمايان، ص‏120.{V كلام پيامبران، بوى گلى است كه انسان را به سمت گلستان مى‏برد. P}اين سخن هايى كه از عقل كل است‏{E}بوى گلزار و سرو و سنبل است‏{P P}بوى گل ديدى كه آنجا گل نبود{E}جوش مل ديدى كه آنجا مل نبود{P V} مثنوى معنوى، دفتر 1، ابيات 1898 - 1900.{V
کد سوال : 621
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : مبانى عشق از ديدگاه اسلام كدام است؟
پاسخ : گفتنى است كه عشق بر اساس «كمال جويى» و «جمال خواهى» شكل مى‏گيرد. درك زيبايى‏هاى هستى موجب عشق به خدا مى‏شود. از اين رو عشقى كه دين براى انسان ترسيم مى‏كند، متأثر از ديدگاه خاصى به انسان، عالم هستى و خداوند متعال و نسبتِ اين سه با يكديگر است. عشقى كه رسول خاتم«صلى الله عليه وآله» از سوى خداوند براى آدمى به ارمغان آورده، بر مبانى انسان‏شناسى، هستى‏شناسى و خداشناسى مبتنى است. از اين رو نگاهى اجمالى به اين مبانى، براى تفسير و تفهيم درست عشق، ضرورى مى‏نمايد: T}يك. هستى‏شناسى‏{T از ديدگاه قرآن، همه عالم هستى آيات و نشانه‏هاى خداوند است. همه آنچه را كه در زمين و آسمان و در نظر كلى ترجمان هستى است، نشانه مى‏داند.V}جاثيه(45)، آيه 3؛ يوسف(12)، آيه 105 و ... .{Vعالم هستى ظهوراتى از اسما و صفات جلوه حضرت حق است.V}ر.ك: محمد شجاعى، بازگشت به هستى، صص‏91 - 99؛ خواب و نشان‏هاى آن، صص‏14-24.{V P}من به هر كه مى‏گذرم ذكر دوست مى‏شنوم‏{E}من به هر چه مى‏نگرم روى دوست مى‏بينم‏{P از ديدگاه قرآن، جهان هستى، داراى عوالمى است. هر يك از اين عوالم - عالم مادى، عالم مثال؛ عالم تجرد و عالم اسما - داراى احكام، سنن و قوانين ويژه خود مى‏باشد.V}ر.ك: حجر(15)، آيه 21؛ مؤمنون(23)، آيه 99 - 100؛ غافر(40)، آيه 11؛ بقره(2)، آيه 154 و 232؛ توبه (9)، آيه 29 و ... در باب عوالم وجود ر.ك: محمد شجاعى، معاد يا بازگشت به سوى خدا، ج‏1، صص‏212 - 226.{V عوالم هستى و موجودات آن، از خداوند متعال نشأت گرفته و دوباره به سوى او باز خواهند گشت. ازمنظر قرآن، كل جهان هستى و موجودات آن مسخّر انسان است تا آدمى را براى رسيدن به مقصود نهايى خويش مدد رسانند. به هر روى، عالم هستى ظهور زيبايى خدا است.V}ابراهيم(14)، آيه 32 و 33 و ... .{V P}در بيان نايد جمال حال او{E}هر دو عالم چيست؟ عكس خال او{P T}دو. خداشناسى‏{T از نظر قرآن كريم، خداوند گشايش بخش، دانا، توانا، زنده، پاينده، حق، صاحب شكوه و ارجمندى، بى‏نياز، يكتا، يگانه، پادشاه راستين جهان هستى، پاك از هر عيب و نگهبان و مراقب بر همه چيزاست.V}بقره(2)، آيه 115؛ طه(20)، آيه 111؛ لقمان(31)، آيه 30؛ الرحمن(55)، آيه 27؛ اخلاص(112)، آيه 1 و 2؛ نحل(16)، آيه 51؛ حشر(59)، آيه 23؛ حديد(57)، آيه 3؛ بقره(2)، آيه 284.{V بهترين وصف از آن خداوند است‏V}نحل(16)، آيه 60.{V و به هر جا روى كنيم، خدا آنجا است.V}بقره(2)، آيه 115.{V او در عين عظمت، از رگ گردن به انسان نزديك‏تر است و وسوسه‏هاى نفس او را مى‏داند.V}ق(50)، آيه 16.{V او خدايى است آمرزنده.V}غافر(40)، آيه 3.{V در عين حال كه قوى و قهار است؛V}انفال(8)، آيه 8 و رعد(13)، آيه 13.{V امّا توبه‏پذير،V}غافر(40)، آيه 3. {Vبخشنده،V}آل عمران(3)، آيه 8.{V دوستدار،V}بروج(85)، آيه 14.{V داراى رحمت و فضل بزرگ است.V}انعام(6)، آيه 133 و آل عمران(3)، آيه 74.{V خداوند از نظر قرآن، آفريننده آسمان‏ها و زمين و خالق همه چيز است.V}حشر(59)، آيه 24؛ انعام(6)، آيه 14 و 102.{V هر كه بهره‏اى از كمال دارد، از خدا وام گرفته است.V}فاطر(35)، آيه 15. {Vالهام كننده دوستى و محبت در ميان مؤمنان است.V}انفال(8)، آيه 63؛ آل عمران(3)، آيه 103.{V او كسى است كه مهر و محبت خود را به دل دوستداران خويش مى‏افكند و عشق را ميان انسان‏ها حاكم مى‏سازد.V}طه(20)، آيه 39 و ر.ك: جلال الدين السيوطى، تفسير الدرّ المنثور، ج‏5، ص‏567.{V P}هر چه انديشى پذيراى فناست‏{E}آن كه در انديشه نايد آن خداست‏{P V}مثنوى معنوى، دفتر 2، بيت 3107.{V T}سه. انسان‏شناسى‏{T از ديدگاه قرآن، انسان موجودى است برگزيده خداوند، خليفه و جانشين او در روى زمين،V}بقره(2)، آيه 30؛ انعام(6)، آيه 165.{V تركيبى از جسم و روح،V}سجده(32)، آيه 7 - 9.{V داراى فطرتى خدا آشنا، آزاد، مستقل، امانت‏دار خدا و مسؤول خويشتن و جهان،V}احزاب(33)، آيه 72؛ دهر()، آيه 2 - 3.{V مسلّط بر طبيعت و زمين و آسمان‏V}بقره(2)، آيه 29؛ جاثيه(45)، آيه 13.{V و ملهم به خير و شر.V}شمس(91)، آيه 7 - 9.{V وجودش از ضعف و ناتوانى آغاز مى‏شود و به قوت و كمال سير مى‏كند،V}انشقاق(84)، آيه 6.{V اما جز در بارگاه الهى و جز با ياد او آرام نمى‏گيرد.V}رعد (13)، آيه 28.{V از شرافت و كرامت ذاتى برخوردار است و خداوند او را بر بسيارى از مخلوقات خويش برترى داده است‏V}اسراء(17)، آيه 70.{V او انسان را آفريد تا تنها او را پرستش كند و فرمان او را بپذيرد.V}ذاريات(51)، آيه 56.{V از اين رو، انسان جز در راه پرستش خداى خويش و جز با ياد او، خود را نمى‏يابد و اگر خداى خويش را فراموش كند، خود را فراموش مى‏كند و نمى‏داند كه كيست، براى چيست، چه بايد كند و كجا بايد برود؟!V}حشر(59)، آيه 19 و نيز ر.ك: مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، ج‏2، ص‏268 - 272.{V از ديدگاه قرآن، حقيقت انسان «روح خدا» و نزديك‏ترين مخلوقات به مبدأ متعال، همان است كه در آيه A}«نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِى»{A؛ V}ص(38)، آيه 72.{V به آن اشاره شده است. اين روح قبل از هبوط و تنزل در اين بدن مادى، در عالم امر بوده است؛V}اسراء(17)، آيه 85.{V عالمى كه خداوند وجودش را امرى حتمى تلقى فرموده و آن را به طهارت و قدس، وصف كرده است.V}اعراف(7)، آيه 54؛ يس(36)، آيه 82، در باب عالم امر؛ ر.ك: علامه طباطبايى، انسان از آغاز تا انجام، ص‏11 - 18.{V روح خدا منشأ روح آدمى و ظهور و جلوه تام و كامل حق و صفات او است. اين روح از قدس و طهارت برخوردار و بر تمام عوالم هستى برترى دارد.V}شورى(42)، آيه 52؛ نحل(16)، آيه 2؛ بقره(2)، آيه 87؛ مائده(5)، آيه 110؛ نيز در باب خصوصيات وجودى و منزلت و مقام روح خدا ر.ك: محمد شجاعى، انسان و خلافت الهى، صص 40 - 81.{V اين روح يا مقام آغازين انسانى، از مرتبه اصلى و از چهره اوليه خويش، در مقام نزول و هبوط از آن عالم به اين عالم مادى، دور گشته است و در سير نزولى خود چهره اصلى آن محدودتر شده، كمالات و خصوصيات وجودى اصيل آن زير حجاب‏ها رفته است. روح خدا يا حقيقت انسان، در اين سفر، از منازل و مراتب مختلف گذر مى‏كند و به منزل آخر رسيده و در بدن تسويه شده انسانى جلوه‏گر مى‏شود. آن گاه در مرتبه روح دميده شده، در بدن انسانى ظاهر مى‏گردد.V}تين(95)، آيه 4 و نيز در اين باب. ر.ك: شجاعى محمد، مقالات، ج‏1، ص‏31 - 39.{V P}«اهبطوا» افكند جان را بدن‏{E}تا به گل پنهان بود در عدن‏{P V} مثنوى معنوى، دفتر6، بيت 2936.{V از آنجا كه روح بر اثر هبوط به عالم مادى، پوشيده در حجاب‏هايى است، به بعد مادى خويش بيشتر از بعد معنوى‏اش توجه مى‏كند. از اين رو، به خود، خدا و ديگران ستم روا مى‏داردV}ابراهيم(14)، آيه 34. {Vيك سو نگر مى‏شود.V}حج(22)، آيه 66، فصلت(41)، آيه 51.{V نفع مادى خود را بر منافع ديگران ترجيح مى‏دهد و به نيازمندان كمك نمى‏كند.V}اسراء(17)، آيه 100.{V شتابگر،V}اسراء(17)، آيه 11.{V خود بزرگ بين، فخر فروش،V}هود(11)، آيه 10.{V مجادله گرV}كهف(18)، آيه 56.{V و حريص است.V}معارج(70)، آيه 19.{V در برخورد با بدى جزع مى‏كند و اگر به نعمت رسد، بخل مى‏ورزد.V}معارج(70)، 20 - 21.{V خداوند متعال بينش‏ها و گرايش هايى را در آدمى نهاده است كه: اكتسابى نيست و در عموم افراد وجود دارد؛ هر چند ممكن است داراى شدت و ضعف باشد. از اين بينش‏ها و گرايش‏ها به «امور فطرى» ياد مى‏شود.V}ر.ك: محمد تقى، مصباح يزدى، معارف قرآن، ج‏1 - 3، ص‏26؛ چهل حديث، ص‏154 - 155.{V كمال جويى و جمال خواهى از جمله گرايش‏هاى فطرى‏اند كه خداوند آنها را در روح آدمى قرار داده است‏V}در باب اقسام امور فطرى، ر.ك: على، شيروانى سرشت انسان، صص 69 - 86.{V امّا از منظر آيات قرآن، اين روح هبوط كرده و محجوب گشته، مى‏تواند با كنار زدن حجاب‏ها و موانع و با استمداد از وحى و عقل - كه راه مسير و چگونگى سير را به او نشان مى‏دهد - بينش‏ها و گرايش‏هاى فطرى خويش را شكوفا سازد و به موطن اصلى خود (لقاى حضرت حق است) بازگشته و به همان طهارت و قدس بلكه بالاتر از آن بار يابد.V}انشقاق(84)، آيه 6 - 12؛ رعد(13)، آيه 2؛ سجده(32)، آيه 10 و ... نيز ر.ك: مقالات، ج‏1، صص‏40 - 60 - 63 - 98.{V P}تاج «كرّمناست» بر فرق سرت‏{E}طوق «اعطيناك» آويز برت‏{P P}جوهر است انسان و چرخ او را عرض‏{E}جمله فرع و پايه‏اند و او غرض‏{P V} مثنوى معنوى، دفتر 5، ابيات 3574 - 3575.{V