• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 189
تعداد نظرات : 62
زمان آخرین مطلب : 4111روز قبل
دانستنی های علمی

 

 

 یعقوب فرزند اسحاق كه او را اسرائیل یعنى بنده خدا گویند دوازده پسر داشت كه چهارمى آنان بنام یهودا بود.
این خانواده كه در كنعان فلسطین286 سكونت داشتند پس از حادثه حضرت یوسف كه (یهودا) هم در آن شركت داشت در سال 1740 قبل از میلاد سرزمین كنعان را بعزم مصر ترك گفتند.
آنروزها مصر كشور پر جمعیت و با ثروتى بود و هر كس بر آن حكومت میكرد چنان بود كه بر جهان سلطنت دارد.
هنگامیكه براداران یوسف وارد این سرزمین شدند حضرت یوسف پادشاه آنجا بود و از این نظر آنان زندگى بسیار با شكوهى بهم زدند و كم‏كم تعدادشان از هزار تجاوز كرده و قبائل متعددى را تشكیل دادند.
این قبیله‏ها سالهاى درازى را در امن و امان بسر میبردند تا آنكه زمان فرعون فرا رسید و چون میان او و قبائل بنى‏اسرائیل عداوت دیرین بود آنها را ذلیل كرده و بگفته سوره بقره آیه 49 مردهایشان را كشته و زنان را باسیرى میبرد287 و این وضع نكبت بار و شكنجه‏هاى طاقت فرسا ادامه داشت.
تا آنكه بسال 1213 قبل از میلاد حضرت موسى مبعوث گردید روحهاى پژمرده آنها را جوان كرده و جانهاى خسته و فرسوده آنها را از قید اسارت آزادى بخشید.
اما این پیامبر بزرگ در برابر این خدمات از آنها چه بلاهائى دید و چه آزارهائى كشید براى نمونه یكى از آن پاداشهاى ننگین را متذكر مى‏شویم.
شبى كه حضرت موسى و بنى‏اسرائیل مصر را مخفیانه ترك گفتند و بر سر رود نیل رسیدند موسى (علیه السلام) با عصاى خود آبها را روى هم ریخته در لابلاى رود راهى نمایان شد288.
موسى علیه السلام دستور داد همگى از همان راه وارد رود نیل شوند و بگذرند ولى آنها یكصدا گفتند ما دوازده قبیله‏ایم و هر قبیله‏اى عادات و رسوم بخصوصى دارد بنابراین باید دوازده رشته راه باشد تا فرمان ترا اجرا كنیم
.
موسى (علیه السلام) بدریا اشاره نمود دوازده رشته راه باز گردید ولى باز آنان یكقدم پیش نرفتند و گفتند باید دیوارهاى آب مشبك شود تا ما همدیگر را ببینیم با در خواست موسى همچنین شد.
باز وارد نشدند كه باید زمین خشك شود پاهاى ما گل آلود نشود با امر خدا همانطور گردید باز ایستادگى كردند كه موسى میخواهد ما را در دریا غرق كند.
اینجا بود كه موسى لبخند تلخى بر لبانش نقش بست و با یكدنیا دهشت وارد دریا شد و پیشاپیش آنها براه خود ادامه داد.

 

پنج شنبه 12/12/1389 - 9:41
قرآن

 

 

 یهود كه تناسب انتساب آنان به (یهودا) پسر یعقوب (یهود) گفته میشود بجهت انتساب به حضرت یعقوب اسرائیل‏الله) بنى‏اسرائیل گفته میشود و بمناسبت آنكه كوه صهیون در شهر اورشلیم واقع است و هیكل سلیمان و مسجد اقصى و صخره نیز در همان كوه واقع است صهیونى شناخته شده‏اند و یا صهیونیسم نام حزبیست بنام همان كوه275.
قومى هستند وحشى، سفاك و بى‏غیرت. و ما بیان اوصافى كه قرآن خبر داده مبادرت میكنیم و مهمترین آنها در هشت صفت ناانسانى خلاصه میشود
:
1-
قاوت و توحش: سنگدلى آنها را قرآن به سنگ تشبیه میكند و مى‏گوید باز از سنگ گاهى ترشحات حیاتى و مواد نافع بر بشر عاید مى‏شود ولى از یهود نفعى، ترحمى بر بشر نمیشود.
ثم قست قلوبكم من بعد ذالك فهى كالحجارة اواشد قسوة و ان من الحجارة لما یتفجر منه الانهار و ان منها لما یشقق فیخرج منه الماء276
و گاهى یهود را لعن و توبیخ به عهد شكنى و خیانت و تحریف و جعل اكاذیب میكند
.
فبما نقضهم میثاقهم لعناهم و جعلنا قلوبهم قاسیة یحرفون الكلم عن مواضعه و نسوا حظاً مماذكروابه و لاتزال تطلع على خائنه منهم الاقلیلا منهم (مائده / 13.
قساوت قلب آنها را تاریخ در تمام ادوار خود آفتابى كرده است همانها بودند كه بسال 117 م رومیها و یونانیها را از دم شمشیر گذرانیدند و سپس خونشان را آشامیدند و گوشتهایشان را خوردند استخوانها را قطعه قطعه كرده به سگها دادند، تعداد مقتولین به (000/220) نفر رسید.
و همانند آنرا نیز (در مصر و قبرس) انجام دادند و در سافل از شهرهاى اسپانیا یكصد و سى و هشت مسیحى را اول مجروح و زخمى كردند سپس زنده بگور نمودند بطوریكه دستهایشان بروى زمین ظاهر بود277.
این قساوت بقانون وراثت به نسل موجود رسیده و حتى در همین جنگ 1967 كه اسرائیل به بیت‏المقدس چیره شدند به یك آبادى بزرگى هجوم بردند مردم بیگناه بمسجد پناه بردند غافل از آنكه یهود بمسجد حرمتى نمیگذارد، درست وقتیكه همه داخل مسجد شدند، هلى كوپترها برفراز مسجد ظاهر شده دهها تن مواد منفجره بمسجد ریخته همه را سوزاندند، این خبر را رادیوها و روزنامه‏ها و جرائد منتشر ساختند
.
2-
كشتن انبیاء: پیغمبر كشى یكى از خبیث‏ترین اوصاف زشت یهود است كه قرآن مجید خبر داده ولقد آتینا موسى الكتاب و قفینا من بعده بالرسل و آتینا عیسى بن مریم البینات و ایدناه بروح القدس افكلما جائكم رسول بما لاتهوى انفسكم استكبرتم ففریقاً كذبتم و فریقاً تقتلون278.
و در همان سوره آیه 91 گوید: قل فلم تقتلون انبیاء الله من قبل ان كنتم مؤمنین
.
و در سوره مائده آیه 70 گوید: لقد اخذنا میثاق بنى‏اسرائیل و ارسلنا الیهم رسلاكلما جائهم رسول بما لاتهوى انفسهم فریقاً كذبوا و فریقاً یقتلون.
جاى شگفت است پیغمبر كشى بین آنان بجائى رسیده بود كه بنا بگفته تاریخ و روایات، یهود مابین طلوع فجر تا طلوع آفتاب هفتاد پیامبر را سر مى‏بریدند و سپس دكانها را باز كرده مشغول داد و ستد میشدند گویا هیچ كارى نكرده‏اند از جمله پیامبرانى كه بدست آنها بقتل رسیده است یحیى و زكریا بودند بخاطر آنكه آنها را از فحشاء و منكرات منع میكردند و براى هارون مقدمات قتل را آماده كردند و براى عیسى چوبه‏هاى دار نصب نمودند و پس از فتح خیبر همسر اسلام بن مشكم، یهودى كه بصورت ظاهر اسلام آورده بود در ذراع سرخ شده گوسفند سم داخل كرد و بخدمت پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سلم) آورد و بشربن براء قطعه‏اى از آن گوشت خورد و همانجا افتاد و مرد پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سلم) از دهان بیرون انداخت279.
3-
دروغ و افتراء و تحریف یهود: بنا بگفته قرآن ملوث‏ترین اقوام وحشى روى زمین هستند
.
من الذین هادوا سماعون للكذب سماعون لقوم آخرین لن یأتوك یحرفون الكم من بعد مواضعه (مائده 41-42.
و در سوره آل عمران آیه 71 گوید: یا اهل الكتاب لم تلبسون الحق بالباطل و تكتمون الحق و انتم تعلمون.
من الذین هادوا یحرفون الكم عن مواضعه و یقولون سمعنا و عصینا واسمع غیر مسمع وراعناً لیاً بالسنتهم و طعناً فى الدین280.
4-
مكر و خدعه یهود: این دو (صفت) دو عصاى محكمى است كه همیشه یهود در كارهاى خویش بر آن تكیه میكند این دو وصف سرشتى است در طبیعت هر یهودى در هر كجا و در هر كارى كه انجام مى‏دهند
.
قرآن میفرماید: و مكروا و مكرالله و الله خیر الماكرین281.
و در سوره مائده آیه 41 گوید: یا ایها الرسول لایحزنك الذین یسارعون فى الكفر من الذین قالوا آمنا بافواههم ولم تؤمن قلوبهم
.
اى پیغمبر محترم ترا غمگین نسازند آنانكه بسوى كفر چهار نعل میروند و در ظاهر تظاهر به ایمان میكنند و در حقیقت دلهایشان عارى از ایمان است.
5-
ثروت پرستى و مال اندوزى یهود: از زمان موسى علیه السلام هنگامى كه وى براى آوردن الواح بكوه طور رفت و سامرى گوساله‏اى از طلا و نقره ساخت و به او ستایش كردند از همان وقت تا امروز مال و ثروت یگانه معبود یهود است.
هر فرد یهودى سعى میكند كلیه ثروت دنیا را تحت اختیار خود در آورد و از این راه به رقبه مردم مالك باشد.
قرآن در سوره بقره آیه 92 این معنى را توضیح داده و مى‏فرماید: و لقد جائكم موسى بالبینات ثم اتخذتم العجل من بعده و انتم ظالمون
و در سوره مائده آیه 62 گوید: وترى كثیراً منهم یسارعون فى الائم و العدوان و اكلهم السحت لبئس ماكانوا یعملون
6-
پیمان شكنى و خدعه یهود: اگر بنا شود یك مجسمه از پیمان شكنى ریخته شود باید مجسمه یهودى ریخته شود چه پیمانها كه زیر پا نهادند و چه عهدها كه شكستند.
هنگامى كه پیامبر اسلام خندق را حفر كرد، و سپاه مهاجم از عبور آن بازماندند، یهود (بنى قریضه) كه با رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم پیمانى داشتند كنفرانس عاجلانه‏اى تشكیل دادند و باین نتیجه تصمیم گرفتند كه از یك سوى متناسب به سپاه اسلام بتازند و از سوى دیگر سپاه مهاجم حمله كنند تا اسلام را یكمرتبه ریشه كن سازند و در همان تصمیم بودند و لكن با عنایت غیبى سپاه مهاجم شكست خورده بدون نتیجه برگشتند.
پیغمبر اسلام (صلى الله علیه و آله و سلم) با دستور وحى آسمانى بنى قریضه را محاصره كرد! و پس از 25 روز تسلیم شدند و هفتصد مرد جنگجو را با سارت گرفته پیش پیامبر اكرم (صلى الله علیه و آله و سلم) آوردند حضرتش فرمود هر كس را مى‏خواهید انتخاب كنید تا درباره تنبیه شما رأى دهد همه آنها سعد بن معاذ را كه سابقاً از همان قبیله خائن بود انتخاب كردند.
سعد كه به فطرت یهود وارد بود امر كرد تمام مردها را گردن زدند و زنهایشان را اسیر گرفتند، قضاوت سعد كه به سمع مبارك رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) رسید فرمود بخدایم قسم حكم تو مطابق حكم خداوند است282.
7-
فساد اخلاق: افساد و اخلالگرى یكى از عادات و رسوم شرافتمندانه پیشرفت یهود است و بقول هیتلر هردملى را در دنیا بشكافتید خواهید دید كه میلیونها یهودى داخل آن مشغول افسادند283
.
قرآن لعن انبیاء گذشته را نسبت به بنى اسرائیل درباره اعمال فاسد و كارهاى ناپسند آنها حكایت میكند: لعن الذین كفروا من بنى اسرائیل على لسان داود و عیسى بن مریم ذالك بماعصوا و كانوا یعتدون، كانوا لایتناهون عن منكر فعلوه لیئس ماكانوا یفعلون284
.
8-
رباخوارى: قرآن مجید رباخوارى آنان را بصورت زشت بیان كرده فبظلم من الذین هادوا حرمنا علیهم طیبات احلت لهم و بصدهم عن سبیل الله كثیراً واخذهم الربا و قدنهوا عنه واكلهم اموال الناس بالباطل واعتدنا للكافرین منهم عذاباً الیماً285.

 

پنج شنبه 12/12/1389 - 9:40
اهل بیت

 

 

 فصل اول : در صفات شیعه

امام صادق علیه السّلام فرمود: عده اى به دنبال امیر المؤمنین علیه السّلام به راه افتادند، حضرت متوجه آنان شده و فرمود: كیستید؟ گفتند: شیعیان تو اى امیر مؤمنان . فرمود: چرا در چهره شما نشانه شیعه نمى بینم ؟ گفتند: نشانه چهره شیعه چیست ؟ فرمود: زردى صورت از اثر بى خوابى ، فرورفتگى شكم بر اثر روزه گرفتن ، خشكیدن لبها بر اثر دعاى بسیار، و نشستن غبار فروتنى بر آنها.
امام صادق علیه السّلام فرمود: شیعه على كسى است كه شكم و دامن خود را حفظ نماید، و سخت كوش باشد، و كارش براى خالقش باشد، و امید ثواب از او داشته باشد، و از كیفر او بترسد، هر گاه چنین كسانى را دیدى آنها شیعه جعفر هستند.
حضرت موسى بن جعفر علیه السّلام فرمود: نیكى و احسان كامل نمى گردد مگر بواسطه سه خصلت : شتاب در انجام كار نیك ، پنهان نمودن و كوچك شمردن آن ، زیرا اگر آن را با شتاب انجام دادى گوارا و دلچسب نمودى ، و اگر آن را كوچك شمرى بزرگش كردى ، و اگر آن را پنهان نمودى كاملش گردانده اى .
امام صادق علیه السّلام فرمود: خداوند در زمین بندگانى دارد كه در بر آوردن حوایج مردم مى كوشند، ایشان در روز قیامت در امان و آسایشند.
و فرمود: چه نیكوست سكوتى كه از شخص متمكن از سخن صادر شود، و به همراه زیاد گویى لغزشهایى است كه موجب سقوط مى شود.

 

فصل دوم : نشانه هاى شیعه

مهزم گوید: روزى نزد امام صادق علیه السّلام رفتم و از شیعه سخن گفتم ، امام علیه السّلام فرمود: اى مهزم ! شیعه ما كسى است كه صدایش از گوش ‍ خودش نگذرد، و از كالبدش به دیگرى سرایت نكند، دشمن ما را دوست نمى دارد، و دوست ما را دشمن نمى دارد، با غلوّكننده ما همنشین نمى شود، و چون سگان زوزه نمى كشد، و چون كلاغ طمع نورزد، و از مردم چیزى را تقاضا نمى كند گرچه از گرسنگى بمیرد، از مردم كناره گیر و مخفى از آنهاست ، و اگر خانه هایشان از هم دور باشد گفتارشان از هم دور نیست .
اگر غایب شوند كسى به جستجوى آنها نمى رود، و اگر حاضر باشند اعتنایى به آنها نمى شود، و اگر خواستگارى كنند به آنها زن نمى دهند، از دنیا خارج مى شوند در حالى كه حاجتهایشان در سینه هایشان است ، اگر مؤمنى را ملاقات كنند او را احترام كنند، و اگر به كافرى برخورد كنند او را ترك گویند، اگر حاجتمندى نزد آنها آید به او كمك كنند، و در اموالشان با هم برابرند.
سپس فرمود: اى مهزم ! جدّم رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به على علیه السّلام فرمود: اى على ! دروغ گفته كسى كه گمان كند مرا دوست دارد و تو را دوست ندارد، من شهر علمم و تو در آن و از كجا وارد شهر مى شود جز از در آن ؟ و همچنین مهزم این حدیث را نقل كرده تا اینجا كه : و اگر چه از گرسنگى بمیرند.
مهزم گوید: گفتم : فدایت شویم ، آنها را از كجا بجویم ؟ فرمود: آنها را در اطراف زمین جستجو كن ، آنهایند كه زندگى ساده اى دارند، دائما از شهرى به شهر دیگر در حركتند، درگیرى و نزاعشان كم است ، اگر مریض شوند عیادت نشوند و اگر بمیرند كسى آنها را مشایعت نكند، و اگر جاهلى آنها را مورد خطاب قرار دهد به او سلام كنند، و هنگام مرگ بیتابى نكنند، و در اموالشان برابرى كنند، اگر حاجتمندى به آنها پناه آورد به او مهربانى و ترحم نمایند، قلبهاى آنها را از هم جدا نیست گرچه شهرهایشان جدا باشد.
سپس فرمود: رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: اى على ! دروغ گفته كسى كه گمان مى كند مرا دوست دارد و با تو دشمن است .
امام باقر علیه السّلام فرمود: اى میسره ! آیا شیعیانمان را به تو معرفى كنم ؟ گفتم : بلى ، فدایت شویم .
فرمود: شیعیان ما دژهایى مستحكم در سینه هایى استوار هستند، داراى اندیشه اى محكم و استوارند، كه شایعه پراكن حرف نیستند، مردمان تهى و خودنما نیستند، زاهدان شب و شیران روزند.
و بذر، در لغت ، یعنى : گروهى كه كلام را پنهان نمى دارند و آن را افشا مى سازند.
امام صادق علیه السّلام فرمود: شیعیان على علیه السّلام شكم به پشت چسبیده اند (بر اثر روزه و ریاضت ) و لب خشكیده اند؛ بر اثر كثرت ذكر خداوند.
و امام صادق علیه السّلام فرمود: یاران على علیه السّلام مورد اعتماد قبائل بودند، و امانتدار، مورد خشنودى و رضایت مردم بودند، شب زنده دار و چراغهاى هدایت در روز.
ربیعة بن ناجد گوید: از على علیه السّلام شنیدم كه مى فرمود: شیعیان ما همانند زنبور عسل در میان پرندگان مى باشند، هیچ پرنده اى نیست جز اینكه زنبور عسل را كوچك مى شمارد، اگر پرندگان مى دانستند كه چه بركتى در شكمهاى زنبوران عسل وجود دارد هرگز این كار را نمى كردند.
امام صادق علیه السّلام فرمود: بپرهیزید از سفله ، پرسیدم : فدایت شویم سفله كیست ؟ فرمود:
كسى است كه از خدا نترسد، شیعه جعفر كسى است كه داراى عفت شكم و دامن است ، و كارهایش را براى خالقش انجام مى دهد، هر گاه چنان كسانى را دیدى آنها شیعه جعفر مى باشند.
امام صادق علیه السّلام فرمود: شیعه سه گروهند: گروهى كه خود را با انتساب به ما آبرو و زینت مى دهند، و گروهى كه از طریق منسوب كردن خویش به ما امرار معاش مى نمایند، و گروهى از ما هستند و كارشان براى ماست ، به امن ما در امانند، و به ترس ما ترسانند، زیاده گو و افشاكننده اسرار نیستند، و تهى و خودنما نیستند، اگر غایب باشند كسى دنبال آنها نمى گردد، و اگر حاضر باشند كسى به آنها اعتنایى نمى كند، آنان چراغهاى هدایتند.
فروه از امام صادق علیه السّلام پرسید: شیعیانت به چه چیز شناخته مى شوند؟ فرمود: شیعیان ما كسانى هستند كه از زیر پاى ما بر ما وارد مى شوند.
امام صادق علیه السّلام فرمود: مردم سه دسته اند: دسته اى از ما هستند و ما از آنهاییم ، دسته اى خود را بواسطه ارتباطشان با ما مى آرایند، و دسته اى نیز به واسطه ما از یك دیگر كسب معاش مى نمایند.
-
امام كاظم علیه السّلام فرمود: اى ابن بكیر! من چیزى به تو مى گویم كه پدرانم آن را مى گفتند، اگر در بین شما به تعداد افراد جنگ بدر بودند قائم ما قیام مى نمود.
اى بنده خدا، ما مردم را بررسى مى كنیم و مى دانیم مردم چه هستند، بعضى از آنها در دوستى با ما راستگو هستند و جانشان را براى ما نثار مى سازند، و بعضى از آنها حقیقتى را كه بر زبانشان جارى مى كنند در قلبشان وجود ندارد، و بعضى از آنان همچون چشمى براى دشمنان ما بر علیه ما هستند، كلام ما را مى شنوند و اگر در چیز اندكى از دنیا طمع پیدا كنند از دشمن بر ما دشمنتر مى شوند، چگونه آنان خوشى و شادى را مى بینند در حالى كه چنین صفتى دارند؟
حق طرفدارانى و باطل نیز پیروان ویژه اى دارد، اهل حق راهشان از اهل باطل جداست ، انتظار امر ما را مى كشند و از خدا امید دارند كه بلندى دولت ما را ببینند، آنان پرگو و افشاگر و تهى و خودنما نمى باشند و به واسطه پیوندشان به ما كسب معاش نمى كنند، و طمع كار نیستند. خوبان و نیكان امّت ، و همچون نورى در تاریكیهاى زمینند، و نورى در تاریكیهاى فتنه و ستم هستند، و نور هدایتند كه روشنایى مى دهند، دوستان خود را از امر خیر منع نمى كنند، و دشمنانشان هم نمى توانند در آنها طمع كنند.
اگر نزد آنها كسى از ما به نیكى یاد كند، خوشنود و شادمان شوند، و دلهایشان آرام مى گیرد و چهره هایشان بر افروخته مى گردد، و امّا اگر ما را به زشتى یاد كند دلهایشان افسرده مى شود، پوست بدنشان مى لرزد و صورتشان سیاه مى شود، و یاریشان را آشكار مى كنند، آنچه در درون دلهایشان است ظاهر كنند، دامن همت بالا زده و پا در جاى پاى ما مى گذارند و به فرمان ما عمل مى كنند. و پارسایى و ترك دنیا از صورتهاى آنان مشاهده مى شود، شب را بر خلاف معمول بین مردم به صبح مى رسانند، و همچنان روز را به خلاف معمول مردم به شب مى رسانند، و با راز و نیاز از خداوند تقاضاى اصلاح امت بتوسط ما دارند، كه خداوند ما را وسیله رحمت ضعیفان و توده مردم قرار دهد.
اى عبد اللّه ! آنان شیعیان ما و از ما و حزب مایند، و آنان اهل ولایت ما هستند.

 فصل سوم : در آداب و رسوم شیعه

 

ابو اسامه گوید: روزى نزد امام صادق علیه السّلام رفته بودم تا با ایشان خداحافظى كنم ، ایشان به من فرمود: اى زید! با مردم چه كار دارید كه آنها را به طرف من دعوت مى كنید؟ به خدا قسم نیافتم احدى را كه اطاعتم كند و به حرفم عمل نماید بجز یك نفر از آنها، خدا رحمت كند عبد اللّه بن ابى یعفور را، او را به كارى امر نمودم و وصیت نمودم او را به عملى ؛ او حرف مرا پیروى نموده و امر مرا انجام داد.
به خدا قسم اگر فردى از شما نزد من آید و به گفتارى او را آگاه سازم اگر او در درونش حرف مرا نگهدارد عزّت مى یابد، چگونه عزّت نیابد در حالى كه چیزى نزد اوست كه نزد مردمان دیگر نیست ، مردم به آنچه او دارد نیازمندند و او به آنچه در اختیار مردم است نیازى ندارد، به او فرمان مى دهم كه سخنم را كتمان نماید ولى همیشه آن را فاش مى كند، تا آنجا كه به جهت این كار نزد مردم خوار مى شود و مورد سرزنش قرار مى گیرد.
عرض كردم : فدایت شوم ، حال اگر شخص این امر را از دوستان شما مخفى نمود و بعد به گوش آنها رسید بر آنان سخت مى شود. فرمود: به خدا قسم من حق را مى گویم و تو فردا به كوفه مى روى ، برادران و آشنایانت نزد تو مى آیند و مى پرسند كه جعفر به تو چه گفت ، تو چه جوابى به آنها مى دهى ؟ گفتم : هر چه بفرمائید به آنها خواهم گفت ، و چیزى از آن كم نكنم و به غیر آنچه فرموده اى نخواهم گفت .
فرمود: به كسى كه اطاعت مرا مى كند و حرف مرا گوش مى دهد سلامم را برسان و آنها را به تقواى الهى و پرهیزگارى در دین و سعى و كوشش براى خدا و راستگویى و اداء امانت ، و طولانى كردن سجده و همسایه دارى خوب سفارش كن . پیغمبر اكرم صلّى اللّه علیه و آله مبعوث براى این شد، بنا بر این ، باید امانت را به كسى كه به شما اعتماد نموده برگردانید، چه آن شخص نیكوكار باشد و چه بدكار، زیرا رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله امر مى كرد حتى به برگرداندن نخ و سوزنى كه امانت گرفته شده است .
در جمع عشایر آنها نماز بخوانید، و به تشییع جنازه آنان بروید، و مریضهاى آنها را عیادت كنید، و حقوق آنان را پرداخت نمایید، زیرا هر كدام از شما اگر در دینش پرهیزگار باشد و راست گفتار، و اداى امانت كند و اخلاقش را با مردم نیكو نماید؛ گفته مى شود این شخص جعفرى است ، و این سخن مرا خوشنود مى سازد. و مى گویند: این ادب جعفر است ، و هر گاه غیر از این باشد مصیبت و گرفتارى و ننگ آن متوجه من مى شود. به خدا قسم ؛ پدرم به من مى فرمود: مردى از شیعیان على علیه السّلام در مكه بهترین اداكننده حقوق در بین شیعه بود، و بهترین اداكننده امانت ، و راستگوترین آنها در گفتار بود، مردم وصایاى خود را نزد او مى بردند و امانتهاى خود را به او مى سپردند، در باره او سؤ ال شد، گفته مى شد: مثل فلانى چه كسى است ؟
تقواى خدا را پیشه كنید، و براى ما زینت باشید نه مایه ننگ ، تمام محبت و دوستى را به طرف ما جلب كنید و هر نسبت زشت و ناپسندى را از ما دور نمایید، هر آنچه براى ما گفته مى شود ما آنچنان نیستیم ، در كتاب خداوند براى ما حقّى و خویشاوندى با رسول خداست و پاك بودن از ناحیه خدا و پاكى ولادت را غیر از ما هیچ كس ادّعا نكرده مگر اینكه دروغگو بوده ، زیاد به یاد خدا و مرگ باشید، بسیار تلاوت قرآن نمائید و صلوات بر پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله بفرستید، زیرا صلوات فرستادن بر پیامبر برابر ده حسنه است ، آنچه را به تو وصیت نمودم حفظ كن ، و تو را به خدا مى سپارم .
حضرت صادق علیه السّلام فرمود: تو را سفارش به تقواى خدا و پرهیزگارى مى نمایم ، و سفارش مى كنم به راستى در گفتار و اداء امانت و خوب همسایه دارى و بسیار سجده كردن براى خدا، زیرا پیغمبر خدا ما را به اینها امر فرمود.
عمرو بن سعید بن هلال گوید: به امام صادق علیه السّلام عرض كردم : فدایت شوم ! من شما را ملاقات نمى كنم مگر تا چند سال دیگر؛ مرا وصیتى نما تا به آن عمل نمایم . فرمود: تو را وصیت مى كنم به تقواى الهى ، و پرهیزگارى و تلاش در راه خدا. بدان ، هیچ پرهیزگارى بدون تلاش و كوشش ‍ سودمند نیست ، و بپرهیز از اینكه نفست را به طمع اندازى تا به كسى كه بالاتر از تو است برترى دهى ، چه بسیار زیاد خداوند متعال به پیامبرش ‍ فرمود: مالها و فرزندان آنان تو را متعجب نسازد) و فرمود: (اى رسول ما! هرگز به متاع ناچیزى كه به قومى در این حیات فانى براى امتحان داده ایم چشم آرزو مگشا و رزق خداى تو بسیار بهتر و پاینده تر است.
اگر وسوسه شدى زندگانى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله را بیاد آور، كه طعامش و شیرینیش خرما بود، و هیزمش شاخه هاى درخت خرما، و هر گاه مصیبتى بر تو وارد شد، به یاد مصیبت رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله باش ! زیرا خلائق مصیبتى بالاتر از مصیبت فقدان رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله را ندید.
امام باقر علیه السّلام فرمود: اى گروه شیعه آل محمّد! شما تكیه گاه میانه باشید تا آنكه غلوّكننده بسوى شما بازگردد، و آنكه عقب مانده خودش را به شما برساند. مردى پرسید: فدایت شوم ! غلوّكننده كدامست ؟ فرمود: مردمى كه در باره ما چیزهایى مى گویند كه خود ما آن را به خود نسبت نمى دهیم ، آنها از ما نیستند و ما هم از آنان نیستیم . پرسید: عقب مانده چه كسانى هستند؟ فرمود: كسى كه طالب خیر است ، خیر به او مى رسد و به همان مقدار پاداش داده مى شود. سپس رو به ما كرد و فرمود: به خدا قسم ما از جانب خدا براتى نداریم و میان ما و خداوند خویشاوندى نیست و بر خدا حجّتى نداریم ، نزدیكى به خدا جز با اطاعت و بندگى میسور نمى شود، پس هر كس از شما كه مطیع خدا باشد دوستى ما سودش دهد، و آنكه از شما نافرمانى خدا كند، ولایت ما به او سودى نرسانده است .
امام صادق علیه السّلام مى فرمود: اى گروه شیعه ! كه به ما منسوب هستید، براى ما زینت باشید، و مایه عار و ننگ ما نباشید، چه مانعى دارد كه همانند یاران على علیه السّلام در بین مردم باشید؟
به طورى كه اگر مردى از یاران او در بین قبیله اى قرار مى گرفت امام و مؤ ذن آنان بود، و صاحب امانت ، و محافظ مال آنان بود. مریضان آنان را عیادت كنید، و در تشییع جنازه آنان حاضر شوید، و در مساجدشان نماز بخوانید. نگذارید در امر خیر از شما پیشى گیرند، بخدا قسم شما سزاوارتر از آنها به آن امر هستید.
سپس رو به من كرده و چون من در بین آنان از همه جوانتر بودم فرمود: و شما اى جوانان بپرهیزید از تكیه دادن به بالش ، به عیادت آنها بروید تا حدّى كه آنها دنباله رو شما شوند، و خداوند براى شما بهتر از آنان است .
عبد اللّه بن بكیر گوید: به همراه دو نفر خدمت امام صادق علیه السّلام رفتیم ، یكى از آنان به امام گفت : به نماز جمعه بروم ؟ فرمود: به جمعه و جماعات برو، و در تشییع جنازه حاضر شو، و به عیادت مریض برو، و حقوق را ادا كن . سپس فرمود: آیا مى ترسید ما شما را گمراه نماییم ؟ نه بخدا قسم هرگز شما را گمراه نمى كنیم .
معاویة بن وهب گوید: به امام صادق علیه السّلام عرض كردم : چگونه شایسته است براى ما كه با قوم خود، و مردمانى كه با ما آمیزش دارند و شیعه نیستند رفتار كنیم ؟
فرمود: به پیشوایان خود نگاه كنید و از آنها پیروى كنید، آن گونه كه آنان رفتار مى كنند شما نیز همان طور رفتار نمایید، بخدا سوگند آنها به عیادت بیمارانشان مى روند، و بر جنازه هایشان حاضر مى شوند، و به سود و ضرر آنها گواهى مى دهند، و امانتهاى آنان را به آنها بر مى گردانند.
امام صادق علیه السّلام فرمود: فرو خوردن خشم از دشمن در زمان دولت و اقتدار آنها تقیّه و احتیاطى است براى فرد دور اندیش ، و جلوگیرى از بلاست در دنیا، و مخاصمه نمودن با دشمن و دشنام دادن به آنها بدون تقیه ؛ ترك نمودن دستور خداست ، پس با مردم مدارا كنید تا عمل شما نزد آنان بزرگ و فربه شود، و كارى نكنید كه آنها بواسطه دشمنى كردن شما با آنها بر گردن شما سوار شوند.
زید شحّام گوید: امام صادق علیه السّلام فرمود: اى زید! در مقابل دشمنانت صبر كن ، زیرا تو هرگز نمى توانى با كسى كه خداوند را نافرمانى كرده بیش از آن مقدارى كه تو اطاعت خدا در آن نمودى مقابله كنى ، خداوند بنده مؤمنش را از آنچه بدش مى آید دور مى كند، همان طور كه یكى از شما شتر ماده اى را كه از خودش نیست از شتر نر خود جدا مى سازد.
اى زید! خداوند دین اسلام را برگزید و آن را انتخاب فرمود، اینك با سخاوت و خوش خلقى با او معاشرت كنید.
امام كاظم علیه السّلام فرمود: به یارانت امر كن كه زبانهایشان را نگاه دارند، و دشمنى در دین را ترك نمایند، و در عبادت خداوند كوشش و تلاش كنند، و هر گاه یكى از آنان آماده براى نماز واجبى شد نمازش را به نیكویى بجا آورد، و ركوع و سجودش را كامل انجام دهد، و دلش را به امور دنیایى مشغول نگرداند، زیرا من از امام صادق علیه السّلام شنیدم كه مى فرمود:
ملك الموت هنگام حضور در نمازهاى واجب به صورتهاى تك تك مؤمنین نظر مى كند.
امام صادق علیه السّلام فرمود: اگر شوم در چیزى باشد پس در زبان است ، زبانهایتان را حفظ كنید همان طور كه اموالتان را حفظ مى كنید، و از هواهاى نفسانیتان بپرهیزید همان طور كه از دشمنانتان مى پرهیزید، هیچ چیز براى مردان كشنده تر از پیروى هواهاى نفسهایشان و نتیجه گفته هاى زبانشان نیست .
امام كاظم علیه السّلام فرمود: از كسانى كه دائما در حال دشمنى با یك دیگرند و از دروغگویان دورى كنید، زیرا آنان آنچه را كه بدان امر شده اند ترك كرده اند. اى ابو عبید! با مردم به اخلاق خودشان معاشرت كنید، و در اموالشان توسعه دهید. اى ابو عبید! ما مرد را عاقل نمى دانیم مگر آنكه روش سخن گفتن دیگران را بشناسد، سپس این آیه را تلاوت فرمود:
خواهیم شناخت آنان را در اشتباه گفتار
امام صادق علیه السّلام فرمود: با مردم معاشرت نمایید، زیرا دوستى على و فاطمه علیهما السّلام در نظر آنها مخالفین  نفعى به حال شما ندارد، و هیچ چیز در نزد آنها مبغوض تر از ذكر على و فاطمه علیهما السّلام نیست .

مرازم گوید: امام صادق علیه السّلام براى رساندن نامه اى مرا مأ مور كرد، هنگامى كه خارج شدم مرا صدا زد و فرمود: اى مرازم ! نباید بین تو و بین مردم (مخالفین ) جز خیر و نیكى باشد گرچه به ما دشنام دهند.  

فصل چهارم : در مقام شیعه نزد خدا و حقوق شایسته آنان

امام صادق علیه السّلام فرمود: مؤمن بر مؤمن هفت حق واجب دارد: در بین آن هفت حق حقى نیست مگر اینكه بر او واجب باشد، اگر با آن حق مخالفت نماید از ولایت خدا خارج شده و بندگیش را ترك نموده ، و براى خداوند در آن نصیبى نیست . پرسیدم : فدایت شوم برایم بگو آن حقوق چیست ؟ فرمود: آسانترین آنها این است كه دوست بدارى براى او آنچه را براى خودت دوست مى دارى ، و ناپسند شمارى برایش آنچه را براى خودت ناپسند مى شمارى .
و حق دوم اینكه : او را در بر آوردن حاجتش همراهى نمایى و رضایت او را كسب كنى و مخالف سخنش عمل نكنى .
و حق سوم این است كه : به او با جان و مال و دست و پا و زبانت كمك كنى .
و حق چهارم اینكه : چشم و راهنما و آینه و پیراهن او باشى
.
و حق پنجم اینكه : تو سیر نباشى و او گرسنه ، پوشیده نباشى و او عریان ، سیراب نباشى و او تشنه .
و حق ششم آنكه : اگر زنى دارى و خادمى و برادرت زن و خادم ندارد، خادمت را به خانه اش بفرست تا لباسهایش را بشوید، براى او غذا مهیا سازد و رختخوابش را آماده نماید، همه اینها بین تو و بین او قرار داده شده .
و حق هفتم اینكه : قسمش را بپذیرى و دعوتش را اجابت نمایى ، و بر جنازه اش حاضر شوى و اگر بیمار شد به عیادتش بروى ، و در بر آوردن حاجتش با جوارحت به او كمك كنى ، و نگذارى كه نیازى به سؤ ال كردن از تو داشته باشد، بلكه سریعا حاجتش را بر آورى ، هر گاه چنین نمودى ولایتش را به ولایت خود متصل نمودى و ولایت خودت را به ولایت خداوند وصل كرده اى .
امام صادق علیه السّلام فرمود: سزاوار است كه در مؤمن هشت خصلت باشد: هنگام حوادث لرزاننده باوقار باشد، هنگام گرفتارى شكیبا باشد، هنگام فراوانى نعمت شكرگزار باشد، نسبت به آنچه خداوند روزى او قرار داده قناعت ورزد، بر دشمنان ستم روا ندارد، بار خود را بر دوستان نیافكند، نفسش از او در رنج باشد و مردم از او آسوده باشند، علم و دانش ‍ دوست مؤمن است و شكیبایى وزیر او و صبر فرمانده لشكریان اوست ، و مدارا و نرمش برادر اوست ، و نیكى كردن پدر اوست .
رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: از سوى خدا براى مؤمن به عهده مؤمن هفت حق واجب قرار داده شده است : در چشم خود او را بزرگ شمارد، و در دلش او را دوست بدارد، در مالش با او همراهى كند، و غیبتش ‍ را حرام بداند، در هنگام بیمارى از او عیادت كند، به تشییع جنازه اش برود، و پس از مردنش جز نیكى در باره او نگوید.
پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله فرمود: اگر گناه كسى باعث ناراحتى او و عمل نیكش باعث خوشنودى او شود مؤمن است .
امام صادق علیه السّلام فرمود: بر آوردن نیاز مؤمن بهتر از هزار حج مقبول با اعمال آن و آزاد كردن هزار بنده در راه خدا و هزار اسب با بار و زین و دهنه در راه خداست . و فرمود: هر كس برادرش را در حالت ناراحت كننده اى دید و او را از آن منع نكرد در حالى كه قادر بر این كار بود؛ به او خیانت نموده ، و هر كس از دوستى با احمق دورى نكند خیلى زود هم اخلاق او مى شود.
امام صادق علیه السّلام فرمود: مؤمن از چهار خصلت جدا نیست ، از همسایه اى كه او را اذیّت كند، و شیطانى كه او را گمراه سازد، و منافقى كه دائما به دنبال او باشد، و مؤمنى كه بر او رشك ورزد. سماعه مى گوید: به امام عرض كردم : فدایت شوم ! مؤمنى كه به او حسادت مى كند؟ فرمود: اى سماعه ! این مؤمن حسود از همه براى او سخت تر است ، گفتم :
چگونه چنین است ؟ فرمود: در باره او بد مى گوید و مردم باور مى كنند.
رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: خداوند اهل آبادى را كه در آن صد مؤمن باشد عذاب نمى كند، خداوند مردم روستایى را كه در آن پنجاه مؤمن باشد عذاب نمى كند، خداوند اهل قریه اى را كه در آن ده مؤمن باشد عذاب نمى كند، خداوند اهل قریه اى را كه در آن پنج مؤمن باشد عذاب نمى نماید، خداوند اهل قریه اى را كه در آن یك مرد مؤمن باشد عذاب نمى كند.
نقل شده كه رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله رو به كعبه نموده و فرمود: آفرین بر خانه ، چه چیز تو را با عظمت نموده ، و چه چیز حرمت تو را نزد خداوند بزرگ نموده ! بخدا قسم مؤمن حرمتش از تو بیشتر است ، زیرا خداوند از تو یك چیز را حرام شمرده و از مؤمن سه چیز را: مالش و خونش ‍ و اینكه نسبت به او كسى سوء ظن داشته باشد.و همچنین رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله مى فرماید: هر كس مؤمنى را اذیت كند مرا اذیت نموده ، و هر كس مرا اذیت نماید خداى عزّ و جل را اذیّت نموده ، و هر كس خدا را اذیّت نماید مورد لعن تورات و انجیل و زبور و قرآن است .و همچنین رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: مثل مؤمن مثل ملك مقرّب است ، و حرمت و احترام مؤمن نزد خدا از ملك مقرّب نیز بیشتر است ، و هیچ چیزى نزد خدا از مرد و زن توبه كننده محبوبتر نیست ، و مؤمن در آسمانها معروف است همان طور كه مرد نزد زن و فرزندش مشهور است .
امام صادق علیه السّلام فرمود: شیعه سه دسته اند: دوست صمیمى كه از ماست ، و كسانى كه ارتباط با ما را وسیله آبرومندى خود نموده اند و ما وسیله آبرومندى آنها هستیم ، و كسانى كه ما را وسیله در آمد خود قرار داده اند كه هر كس چنین باشد فقیر خواهد شد.
امام صادق علیه السّلام فرمود: شیعیان ما را در سه وقت آزمایش نمایید: در هنگام نماز كه چگونه بر آن مواظبت مى كنند. در پنهان نگهداشتن اسرار پیروان ما از دشمنان كه چه اندازه اسرار آنان را حفظ مى نمایند. و نسبت به اموالشان كه چگونه با برادران دینى كمك و همراهى مى نمایند.
رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: اى على ! شیعیان و یارانت را به ده خصلت بشارت ده : اول به حلال زادگى ، دوم به عقیده نیكو به خدا، سوم به دوستى خداوند عزّ و جل نسبت به آنان ، چهارم به گشادگى در قبرهایشان ، پنجم به نورى درخشان در پیش رویشان هنگام عبور از صراط، ششم به رفع فقر از دلهایشان ، هفتم به دشمنى خدا با دشمنانشان ، هشتم به ایمنى از جذام ، نهم یا على ! به آنان بشارت ده به فرو ریختن گناهان و بدیها از آنان ، دهم به اینكه آنان در بهشت با من مى باشند و من با آنها.
امام باقر علیه السّلام فرمود: شیعیان على چهره هایشان غبار آلود و داراى اندامى لاغر و لبانى خشك و شكمهایى به پشت چسبیده و رنگ پریده و صورتى زرد هستند، هنگام شب زمین را بستر خود قرار داده و پیشانى بر خاك نهند، بسیار سجده كنند، همواره اشك مى ریزند، دائما در حال دعا هستند، همیشه گریانند، مردم شادند و آنان اندوهگین
امام باقر علیه السّلام مى فرماید: از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در باره مؤمنین پرسیدند، فرمود: هر گاه نیكى كنند شادمان گردند، و هر گاه بدى كنند طلب آمرزش نمایند، و هر گاه چیزى به آنها داده شود شكر گزارند، و هر گاه گرفتار شوند صبر كنند، و هر گاه خشمگین شوند ببخشند.
امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود: اگر با این شمشیرم به بینى مؤمنى بزنم تا اینكه با من دشمن شود دشمن نخواهد شد، و اگر تمام دنیا را بر منافق بریزم تا اینكه مرا دوست بدارد با من دوست نشود، زیرا فرمان الهى است كه بر زبان پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله جارى شد كه فرمود: اى على ! هیچ مؤمنى با تو دشمن نخواهد شد و هیچ منافقى دوست تونگردد.

فصل پنجم : در بیان مناقب شیعه على علیه السّلام

رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: شیعیان على علیه السّلام رستگارانند.
امام باقر علیه السّلام از على علیه السّلام نقل كند كه فرمود: رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله مرا به سینه مباركشان چسباندند و فرمود: برادرم شنیده اى قول خداوند را كه مى فرماید: (كسانى كه ایمان آورند و عمل نیك انجام دهند بهترین مخلوقات خداوند هستند)، آنها تو و شیعیانت هستید، بر من وارد مى شوید در حالى كه صورتهاى درخشان دارید و همه شما را مى شناسند، و دشمنان شما نزد من مى آیند در حالى كه چهره هاى تیره و زشت دارند.
حضرت این سخنان را سه بار تكرار فرمود.
انس بن مالك گوید: رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در حالى كه این آیه را مى خواند (كسانى كه ایمان آورده اند و قلبهایشان با یاد خدا آرامش دارد، آگاه باشید كه با ذكر خدا دلها آرام گیرد) رو به او كرد و فرمود: اى پسر ام سلیم ، فكر مى كنى این آیه در مورد چه كسى نازل شده ؟
در باره ما و شیعیان ما، گفتم : هر كس ادعاى اسلام كند آیا از شیعیان شما نیست ؟ فرمود:
بلى ، دشمنى آنان با اهل بیت من موجب دورى آنان از اسلام ، و نزدیكى به یهود و نصارى است .
امام باقر علیه السّلام فرمود: اى ابو صامت ، خداوند شیعیان ما را از سرشت مخزون و محدود خلق نموده است كه تا روز قیامت نه كسى به آنها اضافه مى شود و نه كسى از آنها كم مى شود، اگر مردى از شیعیان ما عبورش ‍ به یكى از عبادتگاههاى روى زمین مى افتد و در آن نماز مى گزارد، یا فقط روى آن راه مى رود، آن عبادتگاه بر سایر عبادتگاههاى اطرافش فخر و مباهات مى كند، و مى گوید: مردى از شیعیان آل محمد صلّى اللّه علیه و آله بر من گذر كرد.
امام صادق علیه السّلام فرمود: شیعیان ما تماما در بهشتند، نیكوكار و بدكارشان ، و مراتب آنان پس از ورود به بهشت مشخص مى شود.
امام صادق علیه السّلام فرمود: مردى از شیعیان شما از خانه اش بیرون مى رود و هیچ كار خیرى را انجام ندهد، هنگامى كه بر مى گردد نامه عملش ‍ بخاطر ناسزاهایى كه شنیده پر از نیكیها مى شود.
امام سجاد علیه السّلام فرمود: از شیعیان ما نیست مگر راستگو و شهید، گفتم : چگونه چنین چیزى ممكن است در حالى كه آنان در رختخوابهایشان مى میرند؟ فرمود: آیا كتاب خدا را نخوانده اید (كسانى كه به خدا و رسولانش ایمان آورده اند اینها راستگویان حقیقى هستند و نزد پروردگارشان اجر شهید را دارند) گفتم : درست مى فرمایى فدایت شوم ، گویا من این آیه را از كتاب خدا ندیده بودم ، سپس فرمود: پدرم حسین علیه السّلام مى فرمود: اگر شهادت فقط منحصر در كشته شدن به وسیله شمشیر بود خداوند لفظ شهدا را بكار نمى برد.
امام صادق علیه السّلام فرمود: هنگامى كه خداوند این سه آیه را فرمان داد كه به زمین فرود آیند به عرش در آویختند و گفتند: پروردگارا، ما را به سوى خطاكاران و گنه كاران فرو مى فرستى ؟ خداوند متعال به آنها وحى فرمود كه فرود آیید، به عزّت و جلالم سوگند كسى از خاندان محمد صلّى اللّه علیه و آله به دنبال هر نماز شما را تلاوت نكند، مگر اینكه او را در بهشت به همراه آنچه در آن است ساكن مى گردانم ، و به او نظر مى كنم به دیده رحمت هر روزى هفتاد نظر مهرورزى و در هر نظرى هفتاد حاجت از او بر آورم كه كمترین آن آمرزش گناهانش باشد، و آن آیات عبارتند از: سوره حمد، آیة الكرسى ، شهد اللّه ، قل اللهم .
امام صادق علیه السّلام فرمود: روزى من و پدرم از خانه خارج شدیم ، آنجا پدرم با عدّه اى از اصحاب ما بین قبر و منبر روبرو شد، نزدیك آنها شد و بر آنها سلام كرد، سپس فرمود:
بخدا قسم من بوى شما و نفس شما را دوست دارم ، ما را بر این محبت به وسیله پرهیزگارى و سعى و تلاش خود یارى كنید، و بدانید جز به پرهیزگارى و تلاش و كوشش كسى به ولایت و دوستى ما نرسد، هر گاه یكى از شماها اقتداى به بنده اى از بندگان خدا نمود باید مثل او عمل كند، شما شیعیان خدایید، شما سربازان خدائید، شما
یاوران خدایید، و شما پیشى گیرندگان اوّلین و آخرین هستید، و در دنیا اولین پیشى گیرندگان به ولایت مائید و در آخرت پیشى گیرندگان به سوى بهشت هستید، ما به ضمانت خدا و رسولش بهشت را براى شما ضمان كرده ایم ، شما پاكانید و زنان شما پاكانند، هر زن مؤمنه اى مانند حوریان بهشت است و هر مرد مؤمنى راستگوست .
على علیه السّلام به قنبر فرمود: اى قنبر! بشارت بده و بگو آنها هم به دیگران بشارت دهند كه رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله از دنیا رحلت فرمود در حالى كه بر تمام مردم غیر از شیعیان خشمگین بود، آگاه باشید براى هر چیزى دستگیره اى است و دستگیره دین شیعیانند، و براى هر چیزى شرافتى هست و شرافت دین شیعیانند، و براى هر چیزى آقایى هست و آقاى مجالس مجالس شیعیان است ، و براى هر چیزى لذتى هست و لذّت دنیا به زندگى شیعه در آن است ، بخدا قسم اگر شما در روى زمین نبودید آیندگان شما نعمتها را كامل نمى نمودند، و در آخرت بهره و نصیبى نداشتند، هر كس مخالفت ما كند گرچه بسیار عبادت نماید و جدّیت در افعال خیر داشته باشد مشمول این آیه است (روز قیامت صورت گروهى ترسناك و ذلیل باشد و همه كارشان رنج و مشقت ، و پیوسته در آتش جهنم خواهند بود) و هر یك از مخالفین شما دعایى بكند در حق شما مستجاب مى شود، و هر یك از شما حاجتى را از خدا طلب نماید صد برابر به او عنایت شود، و هر یك از شما خواهشى كند صد برابر به او داده مى شود، و هر یك از شما دعایى كند صد برابر اجابت شود، و هر یك از شما كار نیكى انجام دهد خداى تعالى پاداشى به او دهد كه چندین برابر باشد و نتواند آن را حساب كند، و هر یك از شما كار بدى انجام دهد محمد صلّى اللّه علیه و آله از عواقب آن دفاع كند، بخدا قسم روزه گیرنده شما در باغهاى بهشت گردش مى كنند، ملائك براى رستگاریشان دعا مى كنند تا زمانى كه افطار نمایند، و حاجیان و عمره روندگان شما بندگان مخصوص خدایند، و تمامى شما جزء دعوت شدگان خدا و اهل ولایت اویید، نه ترسى براى شما هست و نه محزون خواهید شد، تمامى شما در بهشت خواهید بود پس براى ارتقاء درجه از هم پیشى گیرید، بخدا قسم هیچ كس بعد از ما به عرش خدا به قدر شیعیان ما نزدیك نیست ، چه نیكو معامله اى خداوند با آنان نمود.
على علیه السّلام فرمود: روز قیامت اهل ولایت ما از قبورشان خارج مى شوند در حالى كه چهره هایى درخشان دارند و چشمانشان از فروغ ایمان روشن است ، و به آنان از آنچه مردم از آن مى ترسند امان داده شود و آنها دیگر نمى ترسند، و مردم اندوهگینند و آنها اندوهگین نیستند، بخدا قسم احساس نمى كند فردى از شما هنگامى كه براى اقامه نماز بر مى خیزد عدّه اى از ملائك او را در بر مى گیرند، و بر او درود مى فرستند، و برایش دعا مى كنند تا نمازش تمام شود، آگاه باشید! براى هر چیزى اصلى است و اصل بنى آدم محمد صلّى اللّه علیه و آله و ما اهل بیت و شیعیان ما هستند، خوشا به حال شیعیان ما، چقدر به عرش خدا نزدیكند و روز قیامت خداوند چه معامله نیكوئى با آنان مى كند، قسم بخدا اگر بزرگى این كار موجب تكبر آنها نمى شد ملائك در مقابل آنان به آنها درود مى فرستادند.
امام صادق علیه السّلام فرمود: خدا و ملائكه اش و ارواح پیامبران براى شیعه طلب آمرزش مى كنند و تا روز قیامت بر آنان درود مى فرستند، و فرمود: شما در بندگى خدا و اجتهادى كه خداوند براى شما دوست دارد هستید.

و فرمود: خداوند متعال شیعه را به گناهى كه كمتر از كبیره باشد بازخواست نمى كند، و همانا من امیدوارم كه خداوند هیچ یك از شما را در گناه كبیره اى نبیند.

 فصل ششم : كرامت مؤمن در نزد خدا


امام صادق علیه السّلام فرمود: روز قیامت مردى كه باید بسوى آتش ‍ جهنم رود با مؤمنى از شما روبرو مى شود و مى گوید: فلانى كمكم كن ، من در دنیا كار نیكى برایت انجام دادم ، بنده مؤمن به ملك مى گوید: راهش را باز كنید، خداوند ملك را فرمان دهد كه راهش را باز كنند تا داخل بهشت شود.
امام صادق علیه السّلام فرمود: بنده اى را كه هیچ عمل صالحى ندارد روز قیامت حاضر كنند و به او بگویند: بنگر و بیاد آور! آیا كار خوبى دارى ؟ مى گوید: من هیچ عمل شایسته اى ندارم جز آنكه وقتى فلان بنده مؤمن تو بر من گذر مى كرد و از من آب خواست تا وضو بگیرد و نماز بخواند من به او آب دادم .
سپس از مؤمن در این باره پرسیده مى شود، او مى گوید: پروردگارا راست مى گوید! خداوند جلّ ثناؤ ه مى فرماید: من تو را آمرزیدم ، بنده مرا داخل بهشتم كنید.
امام صادق علیه السّلام فرمود: روز قیامت به مؤمن گفته مى شود؛ در صورتهاى این مردم خوب تأ مل كن ، هر كس از اینها كه آبى به تو نوشانده یا غذایى خورانده ، یا كارى برایت انجام داده دستش را بگیر و او را به بهشت ببر، فرد مؤمن از صراط مى گذرد در حالى كه افراد زیادى همراهش ‍ هستند.
ملائك مى پرسند: به كجا اى دوستان خدا؟! به كجا اى بندگان خدا؟
خداوند متعال مى فرماید: به بنده من اجازه دهید، آنها هم اجازه مى دهند، و علّت اینكه مؤمن را مؤمن نامیده اند این است كه او نزد خدا امان مى دهد و امانش را خدا مى پذیرد.
امام باقر علیه السّلام فرمود: خداوند در روز قیامت مؤمن را به حال خود رها مى كند تا هر چه مى خواهد انجام دهد، گفتم : بفرمایید در كجاى كتاب خدا چنین آمده ؟ فرمود: در آنجا كه مى فرماید: (براى آنهاست هر چه بخواهند و نزد ماست افزونتر از نعمات بهشتى )، پس خواسته خدا و افزون نعمت بى شمار او به او واگذار مى شود.سپس فرمود: اى جابر! از دشمن ما طلب كمك مكن ، و از او تقاضاى غذا یا آب ننما، زیرا او در آتش جاودانه خواهد بود، و هنگامى كه مؤمنى از كنارش ‍ بگذرد مى گوید: اى مؤمن آیا برایت فلان كار را انجام ندادم ؟ مؤمن از او حیا مى كند و او را از آتش نجات مى دهد، و علّت نامگذارى مؤمن به مؤمن این است كه او نزد خدا امان مى دهد و خدا هم امانش را مى پذیرد. 

 

 

  فصل هفتم : در بیان حقوق واجب مؤمن برمؤمن

رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله مى فرماید: روز قیامت مردم محشور مى شوند در حالى كه عریانتر از دنیا و گرسنه تر و تشنه تر از زمانى مى باشند كه در دنیا بودند، هر كس از آنان در دنیا به مؤمنى لباسى پوشانده خداوند او را از لباسهاى بهشتى بپوشاند، و هر كس مؤمنى را در دنیا غذا داده خداوند از نعمتهاى بهشتى نصیبش كند، و هر كسى در دنیا مؤمنى را سیراب نموده خداوند به او از شرابهاى بهشتى بنوشاند.
امام باقر علیه السّلام فرمود: اى سدیر آیا هر روز بنده اى را آزاد مى كنى ؟ گفتم : نه ، فرمود: در هر ماه ؟ گفتم : نه ، فرمود: در هر سال ؟ گفتم : نه ، فرمود: سبحان اللّه ، آیا دست برادر دینیت را به خاطر خدا نگرفته اى و به خانه ات نبرده اى و او را از غذا سیر ننموده اى ؟ بخدا قسم این كار از آزاد كردن بنده اى از نسل فرزندان اسماعیل علیه السّلام ثوابش بیشتر است .
امام باقر علیه السّلام فرمود: اى ابو مقدام سیر كردن مردى از شیعیانم براى من بهتر از سیر كردن افقى از مردم دیگر است ، گفتم : افق چه مقدار است ؟ فرمود: صد هزار.
امام صادق علیه السّلام از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله نقل مى كند كه فرمود: كسى كه به مؤمنى نگاه ترسناك نماید، خداوند در آن روزى كه بجز سایه او سایه اى نیست (قیامت ) او را مى ترساند.
امام صادق علیه السّلام مى فرماید: هر كس بیمارى از مسلمین را عیادت كند در دریاى رحمت خدا فرو مى رود، و كسى كه نزد آن بیمار بنشیند رحمت خداوند او را فرا مى گیرد، و هر گاه به منزلش برگردد هفتاد هزار ملك او را همراهى كنند؛ تا داخل خانه اش شود، و تمامى آنان مى گویند: پاك شدى و بهشت براى تو گوارا شد.
امام صادق علیه السّلام فرمود: اگر مؤمنى نیاز ضروریش را به برادر مؤمنش عرضه كند و او با توان بر آوردنش از بر آوردن حاجتش امتناع كند، حال بى واسطه و یا با واسطه ؛ خداوند او را دست به گردن بسته در قیامت محشور مى كند، تا از حساب مخلوقات فارغ شود.
عبد الملك نوفلى گوید: خدمت امام صادق علیه السّلام رسیدم ، ایشان فرمود: به دوستانم سلام برسان و به آنها خبر بده كه من بجز براى هفت گروه از آنان بهشت را بر ایشان ضمانت مى كنم :
كسى كه دائم الخمر است ، كسى كه قمار باز است ، كسى كه سخن مؤمنى را رد كند، كسى كه بر مؤمنى تكبر كند، كسى كه مؤمنى را از حاجتش منع نماید، یا مؤمنى نزدش آمده و حاجتى دارد و او حاجتش را روا نسازد، یا مؤمنى به خواستگارى در خانه اش آمده و او دخترش را به تزویجش در نیاورد.
عرض كردم : قسم بخدا، هر بنده موحّد كاملى كه وجود داشته و نزد من آمده مالم را در اختیارش قرار داده ام ، امام فرمود: راست گفتى ، تو راستگویى ، خداوند دلت را براى بندگى و ایمان امتحان نموده است .
امام صادق علیه السّلام فرمود: هر كس ولایت ما اهل بیت را اختیار كند، سپس دشمنم را شاد نماید و كار نیكى براى او انجام دهد، او از ما دورى جسته و پاداش او نزد خدا آتش است .
یكى از اصحاب مى گوید: از امام صادق علیه السّلام پرسیدم : برادران ما كارهاى حكومتى انجام مى دهند آیا براى آنها دعا كنیم ؟ امام فرمود: آیا براى شما نفعى دارند؟ گفتم : نه .
فرمود: من از آنها بیزارم ، خدا هم از آنها بیزار است .
امام صادق علیه السّلام مى فرماید: كفّاره كار كردن براى پادشاه بر آوردن حاجتهاى برادران ایمانى است .
امام صادق علیه السّلام فرمود: خمس را در اموال شما واجب نمودم ، اینك به جاى آن نیكى به برادرانتان را قرار دادم .
احمد بن جعفر دهقان گوید: مردى به امام عسكرى علیه السّلام عرض ‍ كرد: چگونه ابو دلف چهار هزار و یك قریه دارد؟ امام فرمود: او یك شب مؤ منى را مهمان كرد و به عنوان توشه راه كیسه اى از خرما به او داد كه در آن چهار هزار و یك خرما بود، خداوند هم به پاداش هر خرما یك قریه به او عطا فرمود.
امام صادق علیه السّلام به اسحاق فرمود: آیا برادران دینیت را به خانه ات برده اى تا از غذاى تو بخورند، و از آشامیدنت بیاشامند، و در رختخواب بخوابند؟ گفت : بلى ، فرمود: بدان آنها از خانه ات خارج نمى شوند مگر اینكه باعث زیادى نعمت بر تو خواهند شد.
اسحاق گفت : آقاى من ! آنها به خانه ام مى آیند! و غذایم را مى خورند! و روى فرشهایم استراحت مى كنند! و از منزلم خارج مى شوند باز هم براى من زیادى نعمت مى آورند؟! فرمود: بلى ، آنها روزى خود را مى خورند و هنگام خارج شدن گناهان تو و خانواده ات را هم با خود مى برند.
امام باقر علیه السّلام فرمود: بر مؤمن است كه خیر خواه برادر مؤمنشباشد.
امام صادق علیه السّلام فرمود: هر مؤمنى كه دنبال حاجت برادر دینى خود برود و براى او خیر اندیشى نكند؛ به خدا و رسولش خیانت نموده است .
امام صادق علیه السّلام فرمود: اگر دو خصلت در مردى نبود هر قدر مى توانى از او دورى كن ، یكى از آن دو مواظبت بر نمازهاى واجب است و دیگر همدردى كردن با برادران دینى كه از طرف خدا واجب شده است .
امام صادق علیه السّلام فرمود: هر گاه از برادران دینى ات بخلى دیدى آن را پنهان كن . - امام باقر علیه السّلام فرمود: هر گاه مؤمن نسبت به برادر دینى اش اظهار انزجار نماید از دوستى او خارج شده . و هر گاه به او بگوید تو دشمن منى یكى از آن دو كافر شده ، زیرا خداوند عمل كسى را كه بعنوان خیر اندیشى مؤمنى را توبیخ نموده باشد نمى پذیرد، و از مؤمن هم عملى را قبول نمى كند در حالى كه در دلش نسبت به مؤمن دیگر گمان بد باشد. و اگر حجابها از جلوى چشم مردم برداشته شود و ببینند آنچه را موجب اتصال بین خدا و مؤمن شده گردنهاى آنان براى مؤمنین خاضع و فروتن مى شود، و كارهاى مؤمنین براى آنان آسان مى گردد، و براى آنها اطاعت از مؤمنین سهل مى شود.
امام صادق علیه السّلام فرمود: بین هر دو بنده مسلمان حجابى از طرف خداوند قرار داده شده ؛ كه اگر یكى از آن دو سخن زشتى به دیگرى بگوید، خداوند آن حجاب را پاره مى كند، و اگر یكى از آن دو از دیگرى بیزارى جوید یكى از آن دو كافر خواهد شد، یعنى : آن كس كه لحنش شدیدتر بود.
اسحاق بن عمار گوید: چون مال و ثروتم زیاد شد كسى را جلوى در خانه ام گذاشتم تا فقیران شیعه را از خانه من دور كند، سپس در همان سال به مكه رفتم و به حضور امام صادق علیه السّلام رسیدم و عرض سلام داشتم ، حضرت با صورت بر افروخته در حالى كه روى از من برگردانده بود جواب سلام را دادند، عرض كردم : فدایت شوم ! چه چیزى موجب دگرگونى حالم نزد شما شد؟ فرمود: آنچه كه حال تو را براى مؤمنین دگرگون ساخته ، عرض كردم : فدایت شوم ! بخدا قسم من مى دانم آنها متدین هستند و لكن ترسیدم از اینكه مشهور شوم .
فرمود: اى اسحاق ! آیا مى دانى هر گاه مؤمنین یك دیگر را ملاقات كنند و با همدیگر مصافحه نمایند خداوند بین آن دو صد رحمت فرو مى فرستد، نود و نه آن براى كسى كه دوستیش شدیدتر نسبت به دیگرى است ، و هر گاه معانقه كنند رحمت الهى آن دو را فرا مى گیرد.
اسحاق بن عمار گوید: به امام صادق علیه السّلام عرض كردم : من مردى مشهورم و عده اى از یارانمان نزد من مى آیند و مرا در بر مى گیرند و این امر بین آنها مشهور شده ، آیا آنها را از آمدن منع كنم و بترسم ؟
فرمود: اى اسحاق ! دوستیت را با آنها دریغ مدار، زیرا این كار در حدّ توان تو نیست .
اسحاق مى گوید: من تلاش كردم كه امام علیه السّلام به من رخصت دهد تا با آنان معاشرت ننمایم سودى نیافت ، و ایشان اجازه نفرمود.
امام صادق علیه السّلام فرمود: براى هر چیزى وسیله آسایشى هست ، وسیله استراحت مؤمن برادر مؤمنش است همان طور كه پرنده اى به هم نوعش انس مى گیرد.
حماد بن عثمان گوید: نزد امام صادق علیه السّلام بودم كه مردى از یاران ما داخل شد، امام صادق علیه السّلام به او فرمود: فلانى از تو شكایت دارد! گفت : از من شكایت مى كند چون حقم را از او طلب نمودم ، امام صادق علیه السّلام فرمود: گویا تو فكر كردى اگر حقت را از او طلب كنى ناراحتش ‍ نمى كنى ؟ آیا قول خداوند را در قرآن ندیده اى ؟ (از بدى حساب مى ترسند) آیا مى ترسند خداوند به آنها ستم كند؟ نه بخدا، از این نمى ترسند بلكه از طلب حساب مى ترسند، فلذا خداوند آن را بدى حساب نام نهاد، بلى ؛ هر كس از برادرش حساب بكشد بد كرده است .
امام صادق علیه السّلام فرمود: با مردم نیرنگ بازى مكن ، زیرا كه بدون دوست مى مانى .
امام صادق علیه السّلام فرمود: مؤمن برادر مؤمنش را فریب نمى دهد و به او ظلم نمى كند و به او خیانت نمى نماید، و او را خوار نمى گرداند، تكذیبش نمى كند و غیبت او را نمى نماید، و اظهار انزجار از او نمى كند، زیرا اگر كلمه اى بگوید كه نشانه انزجار از او باشد محبت و دوستى از بین آن دو رخت مى بندد، و هر گاه به او تهمتى بزند ایمان از قلبش مى رود همان طور كه نمك در میان آب ذوب مى شود، و هر كس دو مؤمن را غذا دهد بطورى كه سیر شوند از آزاد كردن بنده اى در راه خدا ثوابش بیشتر است .
امام صادق علیه السّلام فرمود: هر مؤمنى كه برادر مؤمنش را خوار سازد در حالى كه قادر بر یارى اوست خداوند او را در دنیا و آخرت خوار كند، و اگر او را یارى كند ثوابش از یك ماه روزه گرفتن و اعتكاف در مسجد الحرام بیشتر است .
امام صادق علیه السّلام فرمود: مؤمن هیچ گاه سیر نمى باشد در حالتى كه برادرش گرسنه است ، و سیراب نمى باشد در حالتى كه برادرش تشنه است ، و پوشیده نمى باشد در حالى كه برادرش برهنه است ، چقدر بزرگ است حق مسلمان بر مسلمان !
امام صادق علیه السّلام فرمود: براى برادر مسلمانت دوست بدار آنچه را براى خودت دوست مى دارى ، و آنچه را براى خودت خوشایند نمى دانى براى او هم ندان ، و هر گاه نیازمند شدى از او بخواه ، و هر گاه از تو خواستار شد به او بده ، از هیچ كار خیرى در باره او كوتاهى مكن ، و او هم باید از هیچ كار خیرى براى تو كوتاهى نكند، پشتیبان او باش كه او كوتاهى مكن ، و او هم باید از هیچ كار خیرى براى تو كوتاهى نكند، پشتیبان او باش كه او پشتیبان توست ، چون غایب شود غیبت او را نگهدارى كن ، و چون حاضر شد به زیارت او برو، او را گرامى بدار و ارجمند شمار، زیرا او از توست و تو از اویى ، و اگر به او خیرى رسید خدا را سپاس گزار، و اگر گرفتار شد زیر بازویش را بگیر، و به او كمك كن ، و اگر مردى به برادرش اف بگوید دوستى معنوى میان آنها بریده خواهد شد، و اگر به او اهانت كردى ایمان در دلت آب مى شود چنانچه نمك در آب . 

فصل هشتم : در بیان نهى اذیت مؤمن و جستجوى لغزشهایش

 

 امام صادق علیه السّلام فرمود: چون روز قیامت شود منادى ندا كند: كجایند آنان كه راه دوستانم را مى بستند؟ در این هنگام گروهى كه صورت آنان گوشت ندارد برخیزند، گفته شود:
اینهایند كسانى كه مؤمنین را آزردند، و كینه آنان را بدل گرفتند، و با آنان دشمنى كردند، و آنها را با درشتى در دینشان سرزنش كردند، سپس فرمان داده مى شود كه آنان را به دوزخ برند.
امام صادق علیه السّلام از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله نقل مى كند كه فرمود: لغزشهاى مؤمنین را جستجو نكنید، زیرا هر كس لغزشهاى برادرش ‍ را جستجو كند، خداوند لغزشهایش را دنبال كند، و هر كه را خداوند لغزشهایش را دنبال كند رسوایش سازد، گرچه در درون خانه اشباشد.
امام صادق علیه السّلام فرمود: هر كس عیب برادر مؤمنین را بپوشاند خداوند در روز قیامت عیبش را بپوشند.
امام صادق علیه السّلام فرمود: هر كه مؤمنى را به گناهى سرزنش كند؛ نمیرد تا آن را مرتكب شود.
رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: خداوند متعال مى فرماید: واى بر كسى كه دوست مؤمنى را اهانت كند، هر كس به مؤمنى اهانت كند با من جنگ نموده است ، و گمان مى كند كسى كه با من بجنگد از من پیشى مى گیرد یا مرا ناتوان مى سازد! در حالى كه من انتقام گیرنده براى اولیائم مى باشم .

فصل نهم : بیان دیندارى

 

على علیه السّلام فرمود: رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله مرا به سوى یمن فرستادند و فرمود: اى على ! با هیچ كس جنگ نكن و مردم را بسوى خدا بخوان ، زیرا اگر خداوند مردى را بوسیله تو هدایت كند بهتر از هر چیزى است كه خورشید به آن تابیده باشد یا غروب كرده باشد.
امام صادق علیه السّلام فرمود: چه بسا بنده اى كلمه اى بگوید و خداوند به واسطه آن كلمه ایمان را در قلب بنده دیگر قرار دهد، خداوند همه آنها را بیامرزد.

امام صادق علیه السّلام در مورد قول خداوند تبارك و تعالى : (خدا او را از بدیهاى آنچه نیرنگ زدند نگهداشت  فرمود: آنها بر او (مؤمن آل فرعون ) چیره شدند و او را كشتند، ولى مى دانید خداوند او را از چه چیز نگاه داشت ؟ او را از فتنه در دینش حفظ كرد.
امام باقر علیه السّلام فرمود: سلامتى دین و صحّت بدن بهتر از مال است ، و مال زینتى از زینتهاى خوب دنیاست .
از امام صادق علیه السّلام نقل شده كه : گفته راهبى بر ایشان نقل گردید كه در مورد لباس مؤ ئین گفته بود: آن لباس به لباس مصیبت دیدگان شبیه تر است ، امام علیه السّلام فرمود: و چه مصیبتى بزرگتر از مصیبتهاى دین !
امام صادق علیه السّلام فرمود: دوریت از خانواده ات به طول مى انجامید؟ گفتم : بلى ، فرمود:
كجا مى روى ؟ گفتم : اهواز و فارس ، فرمود: براى چه ؟ گفتم براى بدست آوردن دنیا و تجارت و روزى ، (فرمود: پس در نظر داشته باش هر گاه چیزى از مال دنیا را طلب نمودى ولى به تو نرسید، بیاد آور آن كس را كه دین (ولایت ما) خود را مخصوص تو گردانید، و به آن بر تو منّت نهاد، و از غیر تو دریغ داشت پس سزاوارتر این است كه نفست به خاطر این خوبیها آرامش یابد، و براى امور دنیا كه از دستت رفته آرامشش را سلب نكنى .
على علیه السّلام فرمود: مسلمان به سه چیز كامل مى گردد: بینش در دین ، توانایى در زندگى ، شكیبائى بر سختیها.
امام صادق علیه السّلام از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله نقل مى كند كه فرمود: همنشینى با اهل دین شرافت دنیا و آخرت است .
على علیه السّلام مى فرماید: بهترین شما كسانى هستند كه چون به آنها بنگرند بیاد خدا افتند.
امام صادق علیه السّلام مى فرماید: شیطان موكل شده به ربودن حدیث ، آن را از ذهن یارانش مى برد، به او (خلّاس ) رباینده حدیث گفته مى شود، اینك هر گاه یكى از شماها مى خواهد حدیثى را براى دیگرى نقل كند ولى آن را فراموش كرده ، خداوند تبارك و تعالى را بخواند و بر پیامبر درود بفرستد، و خلّاس را لعن نماید تا ان شاء اللّه آن حدیث بیادش آید، و اگر یادش نیامد آن ذكر خداوند تعالى و درود بر نبى صلّى اللّه علیه و آله به جاى آن حدیث محسوب مى گردد.  

 

 

 

 مطالب بر گرفته شده از کتاب: مشكاة الانوار فى غرر الاخبار ، نویسنده: ابوالفضل على بن حسن بن فضل طبرسى   

 

پنج شنبه 12/12/1389 - 9:39
فلسفه و عرفان

 

 

شیطان دشمن قسم خورده انسان و در کمین اوست تا به هر وسیله که می تواند او را اسیر خود کند و از راه راست بازدارد. شیطان از شیوه ها و راه های مختلفی برای کشاندن انسان ها به سوی گمراهی و گناه دعوت می کند. امام علی علیه السلام از شگردهای شیطان پرده برداشته تا با شناختن آن ها در دام او گرفتار نشویم.  آراستن بدی هاگاهی وقتی انسان به سراغ بدی ها و کارهای ناشایست می رود، آن ها را بد نمی پندارد، مانند داروی تلخی که با رنگ و لعابی جلوه دار به خورد بیمار داده می شود. شیطان کارهای زشت و ناپسند را در نظر آدمی خوب جلوه می دهد تا او با خیالی آسوده به دنبال آن ها برود. او کارهای ناپسند را با رنگ و لعابی زیبا می آراید؛ زیرا از طبع زیباجوی آدمی به خوبی مطلع است. امام علی علیه السلام درباره این شیوه دام گستری شیطان می فرماید: «آن دشمنی که در درون شما رخنه کرده و بیخ گوشتان وسوسه کرده است تا اینکه گمراهتان کرده» به شما وعده می دهد و در آروزها می افکند، گناهان بسیار زشت را در نظر شما می آراید و معصیت های هلاکت بار را ناچیز جلوه می دهد، تا به تدریج قرین خود را بفریبد و گروگانش را به بند اطاعت خود بکشد. آن گاه آنچه را که آراسته بود، منکر شود و آنچه را آسان جلوه داده بود، بزرگ شمارد.1حضرت در سخن دیگری فرموده است: شیطان بر انسان گماشته شده است، معصیت را در نظر او زیبا جلوه می دهد تا مرتکب آن شود.2 

 

تسویف:یکی از شگردهای شیطانی این است که انسان را در انجام کار نیک به درنگ و تردید و امروز و فردا کردن می اندازد تا فرصت از دست برود و در توبه و دست کشیدن از گناه نیز حالت امروز و فردا کردن را پیش می اورد تا گنهکار توفیق و مجال توبه پیدا نکند و همچنان در بدی کردن های خود باقی بماند.

امام علیه السلام آدمی را از این حالت پرهیز می دهد و می فرماید: بر حذر باش که مرگ تو را در حالتی دریابد که مشغول گناه باشی. پیش خود می گفتی که از گناه توبه کنی، ولی مرگ میان تو و توبه فاصله می اندازد و خود را نابود می سازی.3شیطان آدمی را وسوسه می کند که حالا زود است. حالا وقت برای توبه بسیار است و این گونه فرصت ها را می سوزاند. امام علیه السلام می فرماید: شیطان، او را به توبه امیدوار می سازد تا آن را به تأخیر اندازد. سرانجام وقتی مرگش فرا می رسد که در غفلت فرو رفته است.4امام علی علیه السلام درباره این شیوه دام گستری شیطان می فرماید: «آن دشمنی که در درون شما رخنه کرده و بیخ گوشتان وسوسه کرده است تا اینکه گمراهتان کرده» به شما وعده می دهد و در آروزها می افکند، گناهان بسیار زشت را در نظر شما می آراید و معصیت های هلاکت بار را ناچیز جلوه می دهد، تا به تدریج قرین خود را بفریبد و گروگانش را به بند اطاعت خود بکشد. آن گاه آنچه را که آراسته بود، منکر شود و آنچه را آسان جلوه داده بود، بزرگ شمارد   

 

 

کبر و غرور: یکی از بزرگ ترین شگردهای شیطان برای به دام انداختن انسان ها، القای تکبر و خود برتر بینی است. شیطان به خاطر همین خصیصه ناپسند در وجودش بود که از اطاعت خدا سر باز زد و به آدم سجده نکرد؛ زیرا خود را برتر از او می پنداشت.

تکبر آدمی را از خدا دور می کند و مانع می شود که او خدا را اطاعت کند. مانع پرسیدن و آموختن می شود. آدمی را به فخر فروشی و سلطه طلبی وا می دارد. از فرجام شوم غرور غافل می سازد و روابط او با هم نوعانش را خراب می کند. امام علی علیه السلام درباره تکبر می فرماید: خدا را خدا را، از عقوبت تجاوز در این جهان و نتیجه وخیم ستم در آن جهان و بد فرجامی تکبر؛ چرا که کبر بزرگ ترین دام ابلیس و عظیم ترین نیرنگ شیطان است، چنان نیرنگی که با دل ها همچون تیرهای مسموم و کشنده عمل می کند و هیچ کس را فرو گذار نمی کند، نه عالم را به خاطر علمش و نه فقیر را به خاطر جامه کهنه اش.5هر کسی به نحوی در تیررس شیطان است که با دمیدن روح تکبر در وجودش، او را از راه حق و بندگی و پاکی باز دارد. پادزهر این تیرهای مسموم شیطان نیز چیزی جز تواضع و خاکسپاری نیست که روحی که تواضع داشته باشد، کمتر در این دام می افتد.امام علیه السلام با نکوهش تکبر و غرور فرموده است: «خدا را خدا را، که گرفتار تکبر متعصبانه و تفاخر و غرور جاهلی نشوید. این تکبر و غرور هم دشمنی پدید می اورد و هم افسون شیطان است که امت های گذشته را هم با همین تبر، از پای درآورده است تا آنجا که در ظلمت های جهالت و دام های ضلالت در افتادند و در برابر شیطان رام و فرمانبردار شدند».6امام درمان تکبر را تواضع می داند تا به وسیله آن بتوان از ترکش حملات شیطان مصون ماند و این تیر زهر آلود در انسان اثر نکند  "تواضع را به عنوان وسیله دفاعی میان خودتان و دشمنتان ابلیس و لشکریان او قرار دهید" .7 

 

عجب و خودپسندی:خودپسندی در دو حالت ممکن است به وجود بیاید، یا نسبت به اوصاف و خصلت های خود می باشد و یا نسبت به اعمال و رفتار.

کسی که خود را بی عیب بپندارد و از کارهای خود راضی باشد و در عبادت و عمل، خویشتن را بی عیب و نقص بداند، دچار عُجب شده است و عجب نیز یکی دیگر از شیوه ها و شگردهای شیطان برای فریب آدمی است. امام علیه السلام در این زمینه می فرماید: از خودپسندی بر حذر باش و بپرهیز از اینکه بر آنچه از خود می پسندی، اعتماد کنی و چاپلوسی و ستایش را دوست داشته باشی؛ چرا که این، از محکم ترین فرصت های شیطان است در نفس خود، تا نیکی نیکوکاران را محو نابود سازد.8خودپسندی افتی خطرناک برای اعمال شایسته و صفات نیک در وجود آدمی است و شیطان نیز با افشاندن این بذر در دل انسان، وجود او را دچار آفت و اعمالش را نابود می کند و اجر و پاداشی را که قرار است آدمی در قبال اعمالش به دست آورد، از بین می برد.شیطان آدمی را وسوسه می کند که حالا زود است. حالا وقت برای توبه بسیار است و این گونه فرصت ها را می سوزاند. امام علیه السلام می فرماید: شیطان، او را به توبه امیدوار می سازد تا آن را به تأخیر اندازد. سرانجام وقتی مرگش فرا می رسد که در غفلت فرو رفته است 

 

 

هوای نفس:

وقتی تمایلات و خواسته های دل، از حد خود فراتر رود و از عقل پیروی نکند، آدمی را به ورطه گناه و عصیان می کشاند. باتلاقی می شود که آدمی را در خود فرو می برد و او را اندک اندک نابود می سازد. این خواسته ها گذرگاهی می شود برای شیطان تا از آن وارد دل آدمی شود و او را معصیت و فساد بکشاند. خواسته های دل آدمی هیچ گاه پایانی ندارد. وقتی انسان به دنبال خواهش های نفسانی اش حرکت کند، به گرفتاری های جسمی و روحی مبتلا می گردد و زندگی اش آهسته آهسته نابود می شود. چشم، گوش، غرایز جنسی، شکم و لذایذ، ریاست و مقام، ثروت و دنیا طلبی، شهرت و ... گذرگاه های هوای نفس است که وسیله و ابزاری برای شیطان می شود تا آدمی را به سوی معصیت و نافرمانی هدایت کند 

 

 

خشم و غضب:

خشم یکی دیگر از زمینه های ورود شیطان به درون انسان است. وقنی انسان خشمگین می شود، کنترل رفتار و گفتار خود را از دست می دهد، به می تواند به درستی فکر کند و نه به درستی عمل. عقلش ناتوان می شود و او دست به کارهای جنون آمیز می زند. اما علی علیه السلام فرموده است: <از غضب بپرهیز؛ چرا که خشم، سپاهی عظیم از لشکریان ابلیس است>.9 در سخن دیگری فرموده است: <از خشم پرهیز کن؛ زیرا غضب، نوعی سبک سری و سبک مغزی شیطانی است>.10  

 

 

کینه، تعصب و حسادت:

اگر صفاتی همچون کینه، تعصب و حسادت در وجود فردی راه یابد، ابزاری می شود برای شیطان تا راه تحریک عداوت ها و فراخواندن به تعصب های جاهلانه و برافروختن آتش حسد در دل او، زمینه فساد و طغیان وی را فراهم آورد و به انحراف و تباهی بکشاند. امام علیه السلام شیطان را پیشوای متعصبان معرفی کرده11 و کینه ورزی و جسد و تعصب را ابزار دست شیطان برای فساد افکنی میان انسان ها و دور کردن آن ها از فضای رحمت و عفو و ایثار قرار داده است 

 

خود فراموشی :

خود فراموشی مقدمه خدا فراموشی است. وقتی انسان از جایگاه والای انسانی خود و هدف زندگی اش غافل شود، خدا را فراموش می کند. شیطان انسان را از خودش غافل می کند تا زمینه ای ایجاد شود که او خدا را فراموش کند. امام علیه السلام این خطر را هشدار داده و می فرماید:  

< ای بندگان خدا! روزگار با باقی ماندگان همان رفتاری را دارد که با گذشتگان داشته است. آنچه گذشته، باز نمی گردد و آنچه اکنون هست، ابدی نیست. واپسین کارهای دنیا همچون کارهای آغازین آن است، کارهایش شبیه هم است و نشانه هایش آشکار. گویا قیامت همچون ساربانی که شتران را جلو می راند، شما را به سوی سرنوشت خودتان سوق می دهد. هر کس که از خود غافل شود و به دیگران بپردازد، در ظلمت ها سرگردان می شود و به هلاکت می افتد. شیطان ها هم او را در طغیانگری پیش می برند و کارهای زشت او را در نظرش می آرایند>.12 

پی نوشت:1. نهج البلاغه، خطبه 83.2. همان، خطبه 64.3. همان، نامه 31.4. همان، خطبه 64.5. همان، خطبه 192.6. همان.7.  همان.8. همان، نامه 53.9. همان، نامه 69.10. همان، نامه 76.11. همان، خطبه 192.

12.همان، خطبه 157

پنج شنبه 12/12/1389 - 9:36
دانستنی های علمی

 

 

 لعن در لغت
لعن به معنای راندن ، دور کردن از روی غضب و نفرین کردن بیان شده است .

راغب اصفهانی می گوید :" اللعن : الطرد والإبعاد على سبیل السخط ، وذلك من الله تعالى فی الآخرة عقوبة ; وفی الدنیا انقطاع من قبول رحمته وتوفیقه، ومن الإنسان دعاء على غیره ؛ لعن دور كردن و راندن كسی به بگونه ناراحتی است كه در قیامت از جانب خدا یك نوع عقوبت محسوب میشود ، ولی در دنیا از طرف خداوند دوری از رحمت وسلب توفیق عبد و از جانب بندگان دعا بر دیگری است . 1
به طوری که در مورد شیطان نیز گفته شده : " طردوه و أبعدوه و هو لعینٌ طریدٌ و قد لعن الله ابلیس: طرده من الجنّه و أبعده من جوار الملائکه "
خداى بزرگ در قرآن، شیطان را لعن نموده و این لعن به معناى دور کردن او از بهشت و همسایگى فرشتگان است .
سب و شتم در لغت
ابن أثیر: « السبّ : الشتم »2
سب همان شتم (ناسزا و فحش ) است .
در قرآن نزدیک به 40 آیه واژه ی " لعن " در مصادیق گوناگون بیان شده است اما واژه ی " سبّ " (دشنام زشت ودردناک ) دو مورد آن هم در یک آیه بیان شده است که در آنجا بیان مییی کند که " معبودهای مشرکان را دشنام نگویید زیرا که آنها هم از روی جهل معبودهای شما را دشنام می گویند . "3
البته باید توجه نمود که این آیه نشانگر لزوم رعایت احترام به مقدسات دیگران و حتى بت هاى مشرکان نیست ; بلکه نهى و جلوگیرى « سبّ » ، بدین جهت است که دشنام گفتن به مقدسات بت پرستان ، موجب مى شود که آنان نیز خداوند را دشنام گویند ; چرا که اگر احترام به مقدسات مشرکان لازم بود ، حضرت ابراهیم (علیه السلام) و پیامبر اسلام ، بت ها را نمى شکستند و قرآن عمل حضرت ابراهیم را فضیلت نمى دانست .
از برخى آیات قرآن مى توان مصادیق سبّ را استفاده نمود ، نظیر : " وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ ; داستان او به سگ مى ماند ".4 و در جایى دیگر مى فرماید : " مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا كَمَثَلِ الْحِمَارِ ; مثل آنانى که تورات را به دوش گرفته و به آن عمل نمى کنند مانند داستان الاغ است " 5 . و درباره ابولهب مى فرماید : " تَبَّتْ یَدَا أَبِی لَهَبٍ وَتَبَّ ; بریده باد دو دست ابولهب " 6. و درباره اصحاب اخدود مى فرماید : " قُتِلَ اصحابُ الاُخدود ; مرگ بر اصحاب اخدود " 7
آیه: " لاَّ یُحِبُّ اللّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوَءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلاَّ مَن ظُلِمَ وَكَانَ اللّهُ سَمِیعًا عَلِیمًا " خداوند بانگ برداشتن به بد زبانى را دوست ندارد ، مگر کسى که بر او ستم رفته باشد " 8، می توان استفاده کرد که خداوند غریو و بانگ بد را دوست ندارد جز درباره کسى که مورد ظلم قرار گرفته باشد . از این آیات مى توان تجویز سبّ و شتم را در مواردى ، برداشت نمود .
مرحوم شیخ انصارى مى فرماید : اصل در دین ، احترام مؤمن است و جز در مواردى که به طور یقین ثابت نشده ـ کسى را ـ نمى توان از این اصل استثنا و جدا کرد ; نظیر غیبت کسى که آشکارا فساد انجام مى دهد. چنان که در سب و دشنام بدعت گذار و متجاهر به فسق این استثنا وجود دارد .
بنابراین سبّ و شتم همیشه مذموم نیست و از آیه (لا تسبّوا) حکم مذمت کلی سبّ فهمیده نمى شود ، بلکه آیه یاد شده تصریح دارد که در شرایط خاص نباید موجب تحریک احساسات مخالفان را فراهم آورد
بنابراین واژه سبّ و لعن از نظر مفهوم در دو مقوله جداگانه قرار دارد و از جهت حکمى ، هر یک در برخى از شرایط و موقعیت ها روا مى باشد .
لعن موجب بازدارندگى و عبرت آموزى است ، به عبارت دیگر موجب گرایش به سوى خوبى ها و ابراز بیزارى از بدى ها مى شود

فلسفه لعن
نخستین پرسشى که ذهن هر جستجوگر با آن روبرو مى شود این است که چرا لعن و دشنام ؟ مگر لعن و دشنام چه ویژگى یا فایده اى دارد؟ در تبیین فلسفه سبّ و لعن از مجموعه آیات چنین به دست مى آید که محوریّت ایمان و توحید دو چیز است ؛ یکى پذیرش ولایت الهى ـ تولّا ـ و دیگرى برائت و تنفر .

فلسفه لعن را مى توان در چند اصل بیان نمود :
-
لعن مظهر تبرّى و برائت جستن از کافران و ستمگران است . چرا که یکى از واجبات که در قرآن و سنّت به آن سفارش شده محبت دوستان خدا و بغض دشمنان خداست، و از سویى حب و بغض براى خدا نشانه کمال ایمان است " « من أحب الله و أبغض لله و اعطى لله فهو ممن کمل ایمانه " کسى که براى خدا دوست بدارد و براى خدا دشمنى ورزد و براى خدا بخشایش کند ایمانش کامل است 9 . روشن است که دشمنى با دشمنان خدا از راه هاى گوناگون ممکن است که یکى از آنها لعن و نفرین است .
2- لعن یک نوع مبارزه با ستمگران است ; در زمانى که گروهى مورد ستم قرار گرفته و نمى توانند از حقوق خود دفاع نمایند ، راهى جز نفرین و لعن ستمگران ندارند . امروزه مسلمانان جهان از آمریکا به راه هاى گوناگون از جمله لعن و نفرین و یا به عبارت دیگر با شعار مرگ بر آمریکا ، ابراز تنفر مى نمایند و این خود افزون بر آن که یک نوع مبارزه است ، موجب انسجام و اتحاد مسلمانان مى شود .
3-
لعن و نفرین موجب شناخت حق از باطل مى گردد .
4-
لعن موجب بازدارندگى و عبرت آموزى است ، به عبارت دیگر موجب گرایش به سوى خوبى ها و ابراز بیزارى از بدى ها مى شود .
از این رو مردم با لعن و نفرین نه تنها سردمداران شر و بدى را از خود دور مى سازند بلکه راه و روش آنان را نیز مذمّت نموده و در مقابل راه حق ، عدالت و تقوا ترویج مى شود .
قرآن کریم از قول ابراهیم خلیل مى فرماید : " وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ لِأَبِیهِ وَقَوْمِهِ إِنَّنِی بَرَاء مِّمَّا تَعْبُدُونَ " و هنگامى که ابراهیم به (نا) پدرى خود و قومش گفت : من از آنچه شما مى پرستید بیزارم " . 10
در جاى دیگر مى فرماید : " فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ إِنَّ إِبْرَاهِیمَ لأوَّاهٌ حَلِیمٌ "چون براى ابراهیم روشن شد که او دشمن خداست از او بیزارى جست چرا که ابراهیم شخصى بردبار و خداترس بود ". 11
آیات قرآن از یک سو مردم را به قرار گرفتن در لواى خدا و رسول که از آن به « ولایت » یا « تولّا » تعبیر مى شود فرا مى خوانند و از سوى دیگر یک نوع هشدار را در بر دارد ، یعنى به مسلمانان گوشزد مى کنند که نباید به دشمنان خدا و رسول روى آورند و از خدا و رسول روى برگردانند ، از این اصل به « تبرّى » یاد مى شود . بنابراین پذیرش ولایت خدا و رسول از ویژگى هاى مؤمنان به شمار مى آید چنان که برائت و بیزارى با استفاده از راه هاى مناسب نیز از ویژگى هاى مؤمن است . برخى از مصادیق کسانى که بیزارى از آنان واجب است :
مغضوبان خداوند
"
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَوَلَّوْا قَوْمًا غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ "اى مؤمنان هرگز قومى را که خدا بر آنان غضب کرده یار خود مگیرید " .12
ستمگران بر مسلمانان
"
إِنَّمَا یَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ قَاتَلُوكُمْ فِی الدِّینِ وَأَخْرَجُوكُم مِّن دِیَارِكُمْ وَظَاهَرُوا عَلَى إِخْرَاجِكُمْ أَن تَوَلَّوْهُمْ وَمَن یَتَوَلَّهُمْ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ " خداوند شما را ـ از عدالت و نیکى ـ با کسانى که شما را از وطن خود بیرون نموده و با شما جنگ کردند و با یکدیگر همدست شدند نهى مى کند و هر کس آنان را دوست بگیرد ، ستمکار است . "13
کافران
آیات قرآن که اوصاف کافران را بیان می کند ،در آخر آنان را مورد لعن قرار داده و بیان می کند که مقدمات بدبختی به دست خود انسان است و آنها مورد لعن و قهر خداوند قرار می گیرند و این به خاطر کفر و لجاجتشان است نه اینکه خداوند با آنها دشمنی داشته باشد . 14

1
-المفردات /ص 451

2
-النهایة /ج 4 /ص 330

3- انعام / 108

4- اعراف /176

5- جمعه /5

6- مسد / 1

7- بروج / 4

8- نساء /148

9- کافی /ج 3 /ص 189

10- زخرف /26

11- توبه /114

12-ممتجنه /13

13- ممتحنه /9

14-بقره /88

 

پنج شنبه 12/12/1389 - 9:34
شخصیت ها و بزرگان

 

 

 

جابر بن حیان مكنى به ابوموسى در طوس در اوائل قرن یكم دیده بدنیا گشوده و در كوفه اقامت گزیده وى از شاگردان زبر دست امام صادق (علیه السلام) است ابوالفرج اصفهانى براى جابر هزار و سیصد كتاب ذكر میكند كه در علم فیزیك و شیمى و هیأت و نجوم و ریاضى و علوم دیگر تألیف كرده است جابر تمامى این علوم را از امام صادق (علیه السلام) كسب كرده و بآن حضرت هم نسبت میدهد.
علامه شهیر سید هبه‏الدین شهرستانى اعلى‏الله مقامه درالهیه و الاسلام صفحه 138 از كرنلیوس فاندیك بازگو میكند كه جابر بن حیان در كیمیاء معروف بود و پانصد رساله از رسائل امام جعفرالصادق را در هزار صفحه جمع كرده كه بسال 1530 م در استراسبورك چاپ شده و اصول الكیمیاى وى 1574 م در باستل بطبع رسیده و كتابى نیز در هیئت دارد كه در نورمبرك چاپ شده.
مناظره دكتر وپیر در صفحه 306 از علامه شهیر سید هبه‏الدین رضوان‏الله علیه بازگو میكند كه من پنجاه جلد از كتب جابر بخط قدیم دیده بودم كه در همه آنها هر موضوع علمى را كه بیان میكند و میگوید قال لى جعفر (علیه السلام) و در رساله‏اى كه جابر بنام المنفعه دارد میگوید اخذت هذا العلم من سیدى جعفر بن محمد سیداهل زمانه: من این دانش را از بزرگ خود، جعفر بن محمد، بزرگ زمان خود فرا گرفتم.
سپس علامه شهرستانى اضافه میكند كه پانصد جلد از كتب جابر بچاپ رسیده و بیشتر آن فعلا در كتابخانه دولتى برلن و پاریس موجود است و دانشمندان اروپا جابر را استاد حكمت لقب داده‏اند و نام او را با عظمت یاد میكنند. باز علامه شهرستانى مینویسد اخیراً بمن اطلاع رسید كه دانشمندان اروپا در نظر دارند دانشگاهى بنام جابربن حیان بنا كنند كه در آن منحصراً از علوم و كتب جابر تحت نظر داشنمندان بزرگ آنجا بحث شود.
باز سید اضافه میكند كه دانشمندان اروپا همه اعتراف دارند كه نوزده عنصر از عناصرى كه تا بامروز كشف شده جابر آنرا كشف كرده است اما جابر با آنكه باعتراف دانشمندان غرب نوزده عنصر كشف كرده میگوید برگشت تمام این عناصر بیك عنصر است.
و آن عبارت است از عنصر قوى برق و آتش كه در باطن كوچكترین ذره از ذرات ماده مستور است. سپس علامه شهرستانى میگوید این گفته جابر كه دردنیاى تاریك دیروز بتعلیم امام صادق (علیه السلام) آنرا اظهار داشته است بانیروى عجیب الكترون121 كه در دائره آتم كشف گردیده نزدیك بیكدیگرند و بایكدیگر مطابقت میكنند. ) اعیان الشیعه ج 42-214.
104)
شبه قاره هندوستان در جنوب آسیا واقع است و از جنوب باقیانوس هند و از سمت باختر بدریاى عمان و پاكستان باخترى و از سمت شمال بكشور تبت و رشتهاى از كوههاى معروف هیمالیا واقع در تبت بهندوستان منتهى مىشود از سمت خاور بخلیج بنگال و پاكستان خاورى اتصال دارد. دهلى نو مركز جمهورى این كشور است شهر كلكته كه در نزدیكى دهانه رودخانه معروف گنگ كه یكى از مراكز مهم تجارت و صنعت است و شهر بمبئى در این كشور واقع است و پرجمعیتترین كشورهاى اسلامى است و زبانهاى مختلف در آن وجود دارد.
105)
روضات الجنات ص 605.
106)
نگارنده كه جهت كارلازمى به مراغه رفته بودم و در منزل دوست محترمو صدیق معظم جناب حاج سید سعادت عالم مراغه بودم روز یكشنبه 23 جمادى الثانى 1394 برابر 23 تیرماه 1353 باتفاق میزبان و جناب آقاى میرزا مجتبى سلطانى غریب دوستى كه جهت اجراى برنامههاى اصلاحى اسلامى و اخلاقى اعازم شده و الحق خدماتش قابل تمجید و ستایش بود و جناب آقاى شیخ محمد حسن محمدى خوئى كه افتخار مصاحبت او را از بستان آباد داشتم با اتومبیل جیپ یكى از كامیونداران مراغه به دید رصدخانه رفتیم كه از طرف فرهنگ و هنر از ویرانههاى آن خاكبردارى شده و زیر بناى ساختمان بامقدارى از فلكه دوار كه از سنگ است ظاهر شده بسیار بناى مجلل است.
107)
قاموس الاعالم ج 6، ص 4582.
108)
مجمع الفصحاء ج 1، ص 352.
109)
ریحانة الادب ج 3 ص 107.
110)
روضات الجنات ص 171.
111)
ریحانةالادب ج 3 ص 114.
112)
ریحانة الادب ج 3 ص 114.
113)
چهار مقاله عروضى ص 285.
114)
مراد یكى از علماى آنزمان است.
115)
ریحانةالادب ج 6 ص 58.
116)
لغت نامه دهخدا ابوعلاء معرى ص 636.
117)
نوح آیه 41.
118)
بحار ج 14 طبع قدیم ص 405.
119)
بحارالانوار ج 17 طبع كمپانى ص 101.
120)
بقره آیه 251.
121)
براى مزید اطلاع خوانندگان توضیح مختصرى در باره آتم لازم است تا شناختن الكترون بسهولت بدست آید.
شرح درباره آتم
آتم كوچكترین جزئى است از هر عنصر مادى كه در صورت تجزیه با عوامل فیزیكى خاصیت عنصرى خود را از دست میدهد و قطر متوسط آتم یك ده میلیونیم میلیمتر است یعنى اگر ده میلیون آتم را پهلوى هم قرار دهیم باندازه یك میلیمتر میشود و این آتم كه ماده خام مظاهر و اشكال مختلفه جهان مادى است خود نیز داراى مواد خامى است یعنى از اجزائى ساخته شده است كه آن اجزاء از تكائف انرژى بوجود آمدهاند و بدوقسمت تقسیم میشود قسمت اول ذراتى هستند كه جوهر و هسته آتم را تشكسل میدهند و این ذرات بردونوعند نوعى داراى بار الكترون مثبت میباشد و بنام الكترون مثبت و یا پروتن نامیده میشود نوع دیگر از نظر الكتریكى خنثى میباشد نترون نام دراد قطره هسته آتم یكصد هزارم خودش است ولى باین خردى بامر الهى قدرت خارق العادهاى در او نهفته است كه بمبهاى مخرب و نابود كننده محصول انرژى جدا شده از هسته ناچیز اتم است.
قسمت دوم ذراتى هستند سبك و بىوزن كه باسرعت سرسام آورى در فاصلههاى معینى پیرامون هسته در گردش هستند كه الكترون منفى یانگاتن نام دارند وعدد نگاتنها و پروتنها از یك شروع میشود تا نود و شش، سادهترین آتمها كه اتم هیدروژن است از یك پروتن و یك نگاتن تشكیل میشود.
نگاتن-0- هسته پروتن
اتم اورانیوم را 92 نگاتن و 92 پروتن تشكیل میدهد و شماره نگاتنها در كلیه عناصر مساوى شماره پروتنها است لكن شماره نترونها با شماره پروتنها در عدهاى از اتمها كه عناصر ثابت نامیده میشوند مساوى است مانند اتم هلیوم و ازت و در عناصر ناپایدار كه عناصر رادیواكتیر نام دارند شماره نترونها بیش از شماره پروتنها میباشد.
مثلا اورانیوم 92 پروتن و 143 نترون هسته آنرا تشكیل میدهد و براى مزید اطلاع به كتب مربوطه رجوع شود در اینجا فقط مقدارى توضیح داده شد كه اجمالا معنى الكترون مفهوم شود. علم كلام ص 132.
122)
روح الدین الاسلامى

 

 

 

 

 

مطالب برگرفته از كتاب ستارهای فضیلت،جلد3    ،  نویسنده : محمد باقر مدرس
پنج شنبه 12/12/1389 - 9:22
شخصیت ها و بزرگان

 

 

 از این نوابغ ابوعلاى معرى بشمار آورد. وى بعلت نابینائى از خواندن كتاب محروم بود، روزى ابو زكریاى تبریزى كه سالیان درازى از درس وى استفاده میكرد در مسجد معرة النعمان یكى از كتابهاى استاد را براى وى میخواند در این هنگام شخصى از اهالى تبریز كه به آن سامان سفر كرده بود براى نماز به مسجد آمد ابوزكریا از دیدن همزبان خود بسیار خوشحال شد و چند لحظه از خواندن كتاب باز ایستاد ابوعلاء علت وقفه را پرسید شاگرد آمدن همشهرى را بعرض استاد رسانید ابوعلاء گفت برخیز باوى سخن گوى همه بانتظار شما مى‏نشینم ابو زكریا نزد همشهرى خود نشست و با زبان محلى با او حرف زد و پرسشهائى نمود و جواب شنید.
موقعیكه نزد استاد برگشت ابوعلاء پرسید این چه زبانیست جواب داد آذربایجانى. گفت من نفهمیدم چه مطالبى گفتید ولى هر چه گفتید حفظ كردم و همه الفاظ را بدون كم و زیاد بشاگرد خواند همه تعجب كردند الفاظیكه با این سرعت رد و بدل میشد و معانى آنها مفهوم نبود چگونه حفظ كرده است116.      

 

 

 

مطالب برگرفته از كتاب ستارهای فضیلت،جلد3    ،  نویسنده : محمد باقر مدرس

      

 

پنج شنبه 12/12/1389 - 9:21
شخصیت ها و بزرگان

 

 

 

از همان سلسه نوابغ، غیاث الدین سید الكریم ابن احمد، مكنى به ابوالمظفر است كه در ماه شعبان بسال 640 در شهر كربلا دیده بجهان گشوده و در شهر حله بزرگ شده و در بغداد به تحصیلات خود ادامه داده پایان عمر در كاظمین ماه شوال بسال 693 رحلت فرموده محل دفن او را برخى در كاظمین، بعضیها در نجف گفته و پاره‏اى از كتب تاریخ حله را نوشته‏اند.
او در چهار سالگى در ظرف چهل روز تمامى اصول كتابت را آموخت از استاد مستغنى گردید و در یازده سالگى قرآن را حفظ كرد و از تلامذه خواجه نصیرالدین طوسى و علامه حلى و پدر خود احمد بن موسى بن طاووس است و قوه حافظه و كثرة زكاوة وجودة فكر و سرعت فهم وى از نوادر روزگار بوده و از تألیفات اوست الشمل المنظوم و فرحة الغرى و اما كتاب اقبال از تألیفات عموى ایشان على بن موسى معروف به ابن طاووس است115. 

 

 

 

مطالب برگرفته از كتاب ستارهای فضیلت،جلد3    ،  نویسنده : محمد باقر مدرس

      

 

پنج شنبه 12/12/1389 - 9:20
شخصیت ها و بزرگان

 

 

یعقوب اسحق كندى پیش مأمون در آمد و بر زبردست یكى از از ائمه اسلام114 بنشست. آن امام گفت: تو ذمى باشى چرا برزبر ائمه اسلام نشینى؟ یعقوب جواب داد كه: از براى آنكه آنچه تودانى من دانم و آنچه من دانم تو ندانى. آن امام او را به نجوم مى‏شناخت و از دیگر علمش خبر نداشت، گفت: بر پاره‏اى كاغذ چیزى نویسم، اگر تو بیرون آرى كه چه نبشتم، ترا مسلم دارم. پس گرو بستند از امام به ردایى و از یعقوب اسحاق به استرى و ساختى كه هزار دینار ارزیدى و بردر سراى ایستاده بود، پس دوات خواست و قلم، و بر پاره‏اى كاغذ بنوشت چیزى، و در زیر نهالى خلیفه بنهاد و گفت بیار! یعقوب اسحاق تخته خاك خواست و برخواست و ارتفاع بگرفت و طالع درست كرد و زایچه بر روى تخته خاك بر كشید، و كواكب را تقویم كرد و گفت: یا امیرالمؤمنین بر آن كاغذ چیزى نبشته است كه آن چیز اول نبات بوده است و آخر حیوان شده. مأمون دست در زیر نهالى كرد و آن كاغذ برگرفت و بیرون آورد. آن امام نوشته بود بر آنجا كه: عصاى موسى. مأمون عظیم تعجب كرد، و آن امام شگفتیها نمود. پس رداى او بستد و نیمه كرد پیش مأمون، و گفت: دوپایتابه كنم. این سخن در بغداد فاش گشت و از بغداد به عراق و خراسان سرایت كرد و منتشر گشت. فقیهى از فقهاى بلخ از آنجا كه تعصب دانشمند بود كاردى بر گرفت و در میان كتابى نجومى نهاد كه بغداد رود و به درس یعقوب اسحاق كندى شود و نجوم آغاز كند و فرصت همى جوید، پس ناگاهى او را بكشد.
بر این همت منزل بمنزل همى كشید تا به بغداد رسید و به گرمابه رفت، و بیرون آمد، و جامه پاكیزه در پوشید، و آن كتاب را در آستین نهاد و روى به سراى یعقوب اسحاق آورد، چون به در سراى رسید مركبهاى بسیار دید با ساخت زر به در سراى وى ایستاده، چه از بنى هاشم و چه از معارف دیگر و مشاهیر بغداد، سربزد و اندر شد، و در حلقه پیش یعقوب در رفت و ثنا گفت و گفت: همى خواهم از علم نجوم بر مولانا چیزى خوانم. یعقوب گفت: تو از جانب مشرق به كشتن من آمده‏اى نه به علم نجوم خواندن، و لیكن از آن پشیمان شوى و نجوم بخوانى و در آن علم به كمال رسى و در امت محمد (صلى الله علیه و آله و سلم) از منجمان بزرگ یكى تو باشى. آن همه بزرگان كه نشسته بودند از آن سخن عجب داشتند، و ابومعشر مقر آمد و كارد از میان كتاب بیرون آورد و بشكست و بینداخت و زانو خم داد، و پانزده سال تعلم كرد تا در علم نجوم رسید بدان درجه كه رسید.

 

 

 

مطالب برگرفته از كتاب ستارهای فضیلت،جلد3    ،  نویسنده : محمد باقر مدرس
پنج شنبه 12/12/1389 - 9:19
شخصیت ها و بزرگان

 

 

 از ملوك آل سامان امیر منصور بن نوح را عارضه‏اى افتاد كه مزمن گشت و علاج پذیر نشد پزشكان همه عاجز ماندند.
امیر منصور به محمد بن زكریاى رازى مراجعه نمود و او تا به كنار جیحون رسید و همینكه جیحون را بدید، گفت: من در كشتى ننشینم، قال الله تعالى: و لا تلقوا بایدیكم الى التهلكه خداى تعالى مى‏گوید كه خویشتن را به دست خویشتن در تهلكه میندازید، و نیز همانا كه از حكمت نباشد باختیار در چنین مهلكه نشستن. و تا كس امیر بخارا رفت و باز آمد، او كتاب منصورى تصنیف كرد و بدست آن كس بفرستاد و گفت: من این كتابم، و از این كتاب مقصود تو بحاصل است، بمن حاجتى نیست...
چون كتاب به امیر رسید رنجور شد، پس هزار دینار بفرستاد و اسب خاص و ساخت، و گفت: همه رفقى بكنید. اگر سود نداد دست و پاى او را ببندید و در كشتى نشانید و بگذرانید! چنان كردند و خواهش به او در نگرفت؛ دست و پاى او ببستند و در كشتى نشاندند و بگذرانیدند؛ و آنگه دست و پاى او باز كردند و جنیبت باساخت در پیش كشیدند، واو خوش طبع پاى در اسب گردانید و روى به بخارا نهاد. سوال كردند كه: ترسیدیم كه چون از آب بگذریم و ترابگشاییم باما خصومت كنى، نكردى؛ و ترا ضحر و دلتنگ ندیدیم. گفت: من دانم كه در سال بیست هزار كس از جیحون بگذرند و غرق نشوند و من هم نشنوم، ولیكن ممكن است كه شوم، و چون غرق شوم تادامن قیامت گویند: ابله مردى بود محمد زكریا كه باختیار در كشتى نشست تا غرق شد، و از جمله ملومان باشم نه از جمله معذوران. چون به بخارا رسید. امیر در آمد و یكدیگر را بدیدند، و معالجات آغاز كرد و مجهود بذل كرد، هیچ راحتى پدید نیامد.
روزى پیش امیر در آمد و گفت: فردا معالجتى دیگر خواهم كردن، اما در این معالجت فلان اسب و فلان استر خرج مى‏شود. و این دو مركب معروف بودند دردوندگى چنانكه شبى چهل فرسنگ برفتندى، پس دیگر روز امیر را به گرمابه جوى مولیان برد بیرون از سراى، و آن اسب و استر را ساخته و تنگ كشیده بر در گرمابه بداشتند، و ركابدارى، غلام خویش را بفرمود و از خدم و حشم هیچكس را به گرمابه فرو نگذاشت. پس مالك را در گرمابه میانگین بنشاند و آب فاتر براو همى ریخت و شربتى كه كرده بود چاشنى كرد و بدو داد تا بخورد، و چندانى بداشت كه اخلاط را در مفاصل نضجى پدید آمد. پس برفت و جامه در پوشید و بیامد و در برابر امیر بایستاد و سقطى چند بگفت كه: اى كذا و كذا! تو بفرمودى تا مرا ببستند و در كشتى افكندند و در خون من شدند؟ اگر به مكافات آن جانت نبرم نه پسر زكریایم!، امیر بغایت در خشم شد و از جاى خویش در آمد تا به سر زانو، محمد زكریا كاردى بر كشید و تشدید زیادت كرد، امیر یكى از خشم و یكى از بیم تمام برخاست؛ و محمد زكریا چون امیر را برپاى دید برگشت و از گرمابه بیرون آمد. او و غلام هردو پاى به اسب و استر گردانیدند و روى به آموى نهادند. نماز دیگر از آب بگذشت و تا مرو هیچ جاى نایستاد. چون به مرو فرود آمد، نامه‏اى نوشت به خدمت امیر كه: زندگانى پادشاه دراز باد در صحت بدن و نفاذ امر، خادم علاج آغاز كرد و آنچه ممكن بود بجاى آورد. حرارت غریزى باضعفى تمام بود، و به علاج طبیعى دراز كشیدى، دست از آن بداشتم و به علاج نفسانى آمدم، و به گرمابه بردم و شربتى بدادم و رها كردم تا اخلاط نضجى تمام یافت، پس پادشاه را بخشم آوردم تا حرارت غریزى را مدد حادث شد و قوت گرفت، و آن اخلاط نضج پذیرفته را تحلیل كرد؛ بعد از این صواب نیست كه میان من و پادشاه جمعیتى باشد!
اما چون امیر بر پاى خاست و محمد زكریا بیرون شد و بر نشست حالى اوراغشى آورد، چون به هوش باز آمد بیرون آمد، و خدمتكاران را آواز داد و گفت: طبیب كجا شد؟ گفتند: از گرمابه بیرون آمد و پاى در اسب گردانید و غلامش پاى در استر، و برفت. امیر دانست كه مقصود چه بوده است، پس به پاى خویش از گرمابه بیرون آمد. خبر در شهر افتاد و امیر بار داد و خدم و حشم و رعیت جمله شادیها كردند و صدقه‏ها دادند و قربانیها كردند و جشنها پیوستند، و طبیب را هر چند بجستند نیافتند. هفتم روز غلام محمد زكریا در رسید بر آن استر نشسته و اسب را جنیبت كرده، و نامه عرض كرد. امیر برخواند و عجب داشت و او را معذور خواند، و تشریف فرمود از اسب و ساخت و جبه و دستار و سلاح و غلام و كنیزك، و بفرمود تا به رى از املاك مأمون هر سال دو هزار دینار زر و دویست خروارغله به نام وى برانند، و این تشریف و ادرار نامه بدست معروفى به مرو فرستاد و امیر صحت كلى یافت و محمد زكریا با مقصود بخانه رسید113.

 

 

 

مطالب برگرفته از كتاب ستارهای فضیلت،جلد3    ،  نویسنده : محمد باقر مدرس
پنج شنبه 12/12/1389 - 9:19
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته