• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 38
تعداد نظرات : 140
زمان آخرین مطلب : 5527روز قبل
دعا و زیارت

مقالات

" امام علی علیه السلام از منظر پیامبر اسلام "

رسول اکرم صلی الله علیه و آله در شخصیت بی انتهای علی علیه السلام و کمالات بی نظیر و فضایل بی پایانش احادیثی فرموده اند که به بخشی از آنها اشاره می نماییم .حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله فرمود :
- اگر تمام باغها قلم گردد ، همه دریا ها مرکب ، همه جن ها حسابگر و انسانها نویسنده شوند تا همه فضایل و مناقب علی را  بشمارند نمی توانند . (1)
- سوگند به آن خدایی که جان من در دست قدرت اوست، اگر نبود این که گروهی از امت من تورا مثل  انصاری که عیسی را به خدایی اشتباه  گرفتند ، غلو کنند در مورد فضایل و مناقب تو ، مطالبی می گفتم که تمام مسلمانان خاک زیر پای تورا توتیای چشم خود می کردند . (2)
- هر کس دوست دارد مثل من زندگی کند و مثل من بمیرد ، به ولایت علی بن ابیطالب تمسک کند . (3)
- پروردگار عالم به من وحی کرد و مرا مأمور ساخت که علی علیه السلام را با لقب امیرالمومنین بخوانم و فرمود: تا به حال، کسی را با این لقب نخوانده ام و آن را به کسی نخواهم داد . (4)
- پیامبراکرم صلوات الله علیه قبل از وفات خویش از آینده خبرداد و فرمود: پیروان حضرت موسی به هفتاد و یک گروه تقسیم شدند؛ همه آنان اهل آتش هستند جز گروهی که از وصی اش" یوشع " پیروی نمودند و پیروان حضرت مسیح نیز به هفتاد و دو گروه تقسیم گردیدند و همگی گرفتار عذاب اخروی می گردند، جزآنان که از جانشین او" شمعون" تبعیت کردند ، امت من نیز به هفتاد و سه شعبه تقسیم می شوند همگی  در قهر خدا گرفتار خواهند شد مگر آن گروه راستین که از وصی و جانشینم علی بن ابیطالب علیه السلام پیروی نمایند . (5)
- هر کس می خواهد حضرت نوح (ع) را در عزم و اراده اش بنگرد و علم سرشار حضرت آدم (ع) را درک کند و به جدم حضرت ابراهیم (ع) در حلم و بردباری اش نگاه کند و حضرت موسی (ع) را در ذکاوت و هوشیاری و حضرت عیسی (ع) را در زهد و بی توجهی به دنیا ببیند ، وجود مبارک علی علیه السلام را ببیند . (6)
- من شهرعلم هستم و علی درِ آن است ، هر کس می خواهد وارد آن شود باید از درش بگذرد . (7)
- علی از حیث قضاوت و داوری نیز در میان امت من بی نظیر است . (8)
- سرلوحه دفتر هر فرد با ایمان محبت و دوستی علی ابن ابیطالب است . (9)
- علی داناترین امت من ، بعد از من است . (10)

 پی نوشتها:
1- محجة البیضاء، ج 4، ص 206
2- مسند احمد حنبل به نقل شرح ابن ابی الحدید، ج 9، ص 168
3- شرح ابن ابی الحدید، ج 9، ص 168
4- بحار الانوار، ج 37، ص 290
5- وسایل الشیعه، ج 18، ص 31
6- محجة البیضاء، ج 4، ص 192
7- کنز العمال، ج 11، ص 600
8- آفتاب ولایت، ص 138
9- بحار الانوار، ج 39، ص 229
10- کنز العمال، ج 6، ص 153

يکشنبه 18/12/1387 - 14:14
دعا و زیارت

مقالات

وصایای حضرت زهرا به حضرت علی علیهما السلام

از جمله کرامات فاطمه علیها سلام که محدثین شیعه و اهل سنت روایت کرده اند این است که وی از مرگ خود خبرداد و روز و وقت آن را تعیین کرد ، چنانکه در روایات پیش از این نیز گذشت و در حدیثی است که وقتی به علی (ع) گفت: هنگام مرگ من رسیده! علی (ع) فرمود: ای دختر پیغمبر، با اینکه وحی از ما قطع شده این خبر را از کجا دانستی ؟
فاطمه پاسخ داد، هم اکنون خواب مختصری مرا فرا گرفت و رسول خدا (ص) را دیدم که به من فرمود: امشب نزد ما خواهی بود و من می دانم که او راست گفته و امروز روز آخر عمر من است. (8)
و در روایتی است که پس از آن به علی (ع) گفت: چیزهایی در دل دارم که می خواهم آنها را به تو وصیت کنم!
علی (ع) فرمود: ای دختر رسول خدا ، هر چه می خواهی بگو!
دراین وقت علی (ع) کسانی را که دراتاق بودند بیرون کرد و نزدیک سر فاطمه (س) نشست، آن گاه فاطمه به سخن آمده گفت :
ای پسرعمو ، هیچ گاه مرا دروغگو و خیانتکار ندیدی، و از وقتی با تو معاشرت داشته ام نافرمانی تو را نکرده ام!
علی (ع) در پاسخ او فرمود:
پناه بر خدا! تو داناتر ، نیکوکارتر ، پرهیزگارتر، بزرگوارتر و نسبت به خدای تعالی بیمناک تر از آنی که من بخواهم تو را در مورد مخالفت و نافرمانی خود سرزنش کنم، و به راستی مفارقت و دوری تو بر من بسیار ناگوار است جز آنکه چاره ای از آن نیست...
آن گاه سخنان خود را ادامه داده فرمود:
به خدا مصیبت رحلت رسول خدا (ص) را برای من تجدید کردی و مرگ و فقدان تو ، بر من بسیار بزرگ است.
" فانا لله و انا الیه راجعون"!
آه! که چه مصیبت دردناک ، جانسوز و غم انگیزی است! مصیبتی که به خدا سوگند جبران پذیر نخواهد بود!


دنباله حدیث این گونه است که در اینجا هر دو گریان شده و گریستند ، آن گاه علی (ع) سر فاطمه را برداشته به سینه چسبانید و بدو فرمود: هر وصیتی داری بنما که من آن را انجام خواهم داد.
فاطمه عرض کرد: خدایت پاداش نیک دهد ای پسرعموی رسول خدا، نخستین وصیت من آن است که پس از من " امامه " دختر خواهرم را به ازدواج خویش درآوری ، چون او نسبت به فرزندان من همانند خودم مهربان است، و مردان نیز ناچارند همسری از زنان داشته باشند.
وصیت دیگر من آن است: که احدی از این مردم که به من ستم کرده و حق مرا گرفتند ، در تشییع جنازه من و دیگر مراسم حاضر نشوند زیرا اینان دشمن من و دشمن رسول خدا هستند، مبادا بگذاری یکی از آنها یا پیروان آنها ، بر جنازه ام نماز بگذارند...
مرا شب هنگام در آن وقتی که دیده ها همگی خواب رفته اند دفن کن (9)
و در نقلی هم آمده که فاطمه (ع) وصایای خود را در رقعه ای نوشته و زیر سرش نهاده بود و چون از دنیا رفت، علی (ع) آن رقعه را بیرون آورد و جملات زیر را در آن مشاهده کرد:
" بسم الله الرحمن الرحیم، هذا ما اوصت به فاطمة بنت رسول الله، اوصت وهی تشهد ان لا اله الا الله، وان محمداً عبده و رسوله ، و ان الجنة حق و النار حق، و ان الساعة آتیة لا ریب فیها، و ان الله یبعث من فی القبور.
" یا علی انا فاطمة بنت محمد زوجنی الله منک لا کون لک فی الدنیا و الآخرة، انت ولی بی من غیری، حنطنی و غسلنی و کفنی با للیل، و صل علی و ادفنی باللیل و لا تعلم احدا، و استودعک الله و اقرء علی ولدی السلام الی یوم القیامة" (10)
" به نام خدای بخشاینده و مهربان، این است آنچه دختر رسول خدا بدان وصیت می کند، و این وصیت را در حالی می کند که گواهی می دهد معبودی جز خدای یکتا نیست، و گواهی می دهد محمد بنده و رسول اوست، و گواهی می دهد که بهشت حق است، و جهنم حق است، و قیامت خواهد آمد و هیچ گونه شکی در آن نیست، و گواهی می دهد که خدای تعالی هر کس را که در گورهاست مبعوث و زنده خواهد کرد.
ای علی ! منم فاطمه دختر محمد که خدای تعالی مرا به ازدواج تو درآورد تا در دنیا وآخرت از آن تو باشم، و تو در انجام کارهای من سزاوارتر از دیگران هستی !
کار حنوط ، غسل و کفن مرا در شب انجام ده، و بر من نماز بخوان و شبانه مرا دفن کن، و کسی را خبر نکن ، تو را به خدا می سپارم ، و بر فرزندان خود تا روز قیامت سلام می رسانم (11)

منابع
8- بحارالانوار، ج 43، ص 179.
9- بحار الانوار، ج 43، صص 192 و 191.
10- همان، ص 214.
11- همان، ص 214.

يکشنبه 18/12/1387 - 14:12
دعا و زیارت

مقالات

فاطمه علیها السلام به روایت اهل بیت علیهم السلام

كلمات و سخنان معصـومان(ع) در بـاره كـرامت و عظمت و مقام والاى آن بزرگ بانوى اسلام بسیار است كه در اینجا بخشى اندك از آن را بیان مى كنیم.

فاطمه از نگاه پیامبرصلوات الله علیه

پیامبر گرامـى اسلام در مـوارد گوناگـون و به مناسبت هاى مختلف و تعبیـرات متفاوت دربـاره مقام و عظمت فاطمه(س) سخـن گفته است. رسول خدا كه خود مربى آن حضرت بـوده و در پرورش جنبه هاى وجـودى فاطمه زهرا(س) بزرگتـریـن نقـش را داشته است، بهتـر از هـر كـس مى تواند در باره او و ویژگیهاى والایش سخـن بگوید. در ایـن قسمت به چنـد گفتار از پیامبـر(ص) در باره فاطمه(س) بسنـده مـى شـود.
- فاطمه محور حق و باطل است
در روایات مختلف و به مناسبت هاى گوناگـون از پیامبر(ص) نقل شده است: "ان الله لیغضب لغضب فاطمه و یرضـى لرضاها"(1) خداوند به هنگام خشمگین شدن فاطمه خشمگیـن مـى شـود؛ و هنگام خـشنـودى او خـشنود مى گردد. و در برخى روایات چنیـن نقل شده است: "انها بضعه منى یوذینى ما آذاها(2)؛ او پاره تـن من است ، هر که او را آزرده نمـایـد، مـرا آزرده كـرده است". و در بعضـى نقل ها اضافه شـده است: "... و یسرنـى ما سـرها"(3) ؛ آنچه او را شـاد نمـایـد، مـرا شـاد مـى گـردانـد".
- او بهترین زنان جهان است
پیامبر گرامى اسلام در مناسبت هاى بسیار فرمود: فاطمه(س) بهتریـن ِ زنان جهان است. روزى على و فاطمه و حسـن و حسین در محضر پیامبر بـودند. رسول خدا فرمود: پروردگارا! تو خود مى دانى اینان اهل بیت و گرامـى تریـن انسان ها نزد مـن هستند. پـس دوست بدار كسانـى كه اینها را دوست مـى دارند. و دشمن بدار كسانـى كه اینان را دشمـن مـى دارند .. . و كمك كـن كسانـى را كه به اینها كمك مـى كننـد و آنان را از هر ناپاكـى، پاك گـردان و آنان را از هـر گناهـى در امان بـدار . آنگاه فرمـود:
یا على! تـو امام امت و جانشیـن مـن هستى، كه مومنان را به سوى بهشت مى كشانى و گـویا مى بینـم دخترم فاطمه در حالى كه بر اسبـى از نـور سـوار است و فـرشتگـان زیادى اطـراف اوینـد، وارد صحنه قیامت مى شود ، و زنان مومـن امتـم را به بهشت سوق مى دهد. پـس هر زنى كه در شبانه روز نماز بخـواند و روزه به جا آورد و حج كند و زكات مالـش را بپردازد و از شوهرش اطاعت كند و بعد از مـن ولایت على را پذیرا باشد، با شفاعت دخترم فاطمه وارد بهشت مى شـود. او سرور زنان جهان است. سؤال شد: آیا او سرور زنان ایـن جهان است؟
فرمود: مریم دختر عمران، سرور زنان ایـن جهان است. دخترم فاطمه سرور زنان تمام عالـم، از اولین و آخـریـن خـواهـد بـود. او در محراب عبادت مى ایستد، در حالـى كه هفتاد هزار فرشته مقرب به وى سلام مـى كنند، و همان طـور كه فرشتگان مریـم را مـورد خطاب قرار مى دادند، او را نیز مـورد خطاب قرار داده و مـى گـویند: " ان الله اصطفاك و طهرك و اصطفاك علـى نساء العالمیـن " (4)؛ همانا خـداوند تـو را بـرگزید و پاكیزه گـردانیـد و در میان زنان جهان تـو را بـرتـرى داد.(5) سیـدة النساء بـودن آن حضـرت چنان مشهور و معروف بـود كه هیچ مسلمانـى تـوانایـى انكـار آن را نـداشت؛ از ایـن رو امامان معصـوم(ع) و پیروان آنها، در مـوارد گوناگـون از ایـن مـوضـوع بهره مـى جستند و از آن براى اثبات حقانیت علـى(ع) استفاده مـى كردند و مخالفان هـم تـوانایى انكار آن را نداشتند.
- آیه تطهیر در باره فاطمه است
انس بـن مالك نقل مى كند: پیامبر گرامى اسلام ، مدت شـش ماه ، در آن هنگام كه براى اقامه نماز صبح از خانه خارج مى شد، چـون به خانه فاطمه مى رسید، مى فرمـود: اى اهل بیت پیامبر! نماز، و آنگاه آیه "انمـا یـریـد الله لیذهب عنكـم الـرجـس اهل البیت و یطهركــم تطهیرا"(6) را قرائت مى كرد.

فاطمه در نگاه علی علیه السلام

- مبـاهـات علـى(ع) به همسـرى فـاطمه(س)
حضرت علـى(ع) در مـوارد گوناگـونـى بـراى اثبات حقانیت خـود به داشتـن همسـرى چـون فـاطمه(س) استنـاد مـى كرد؛ از جمله:
1ـ در جریان سقیفه على(ع) ضمـن برشمردن فضایل و كمالات خـویـش و اینكه او بایـد بعد از پیامبر رهبـرى و هـدایت جامعه اسلامـى را عهده دار شود به ابـوبكر فرمود: تو را به خدا سوگند مى دهـم! آیا آن كسـى كه رسـول خدا او را براى همسرى دخترش برگزید و فرمـود:
خـداوند او را به همسرى تو (علـى) در آورد، مـن هستـم یا تـو؟! ابوبكر پاسخ داد: تو هستى.( 7)
2ـ در جریان شوراى شـش نفره كه به توصیه خلیفه دوم براى انتخاب جانشیـن وى تشكیل شده بـود و حضرت علـى(ع) یكـى از آنان محسـوب مـى شـد، حضرت خطاب به سایر اعضا فرمـود: شما را به خـدا سـوگند مى دهم! آیا در بیـن شما به جز مـن كسى هست كه همسرش بانوى زنان جهان بـاشـد؟ همگـى پـاسخ دادنـد: نه.(8)
3ـ معاویه به علـى(ع) نامه اى مـى نـویسد و براى خـود افتخارها و امتیازهاى علـى(ع) را مـدعى مـى شـود. علـى(ع) در پاسخ،ضمـن رد امتیازهاى بـى اسـاس معاویه، به فضیلتها و امتیازهاى خـود اشاره كرده، مى فرماید: نمى بینى مردمـى از مهاجران را در راه خدا شهید نمودند كه همگان از فضیلتى برخوردار بـودند، تا آنكه شهید ما ـ حمزه ـ شـربت شهادت نـوشید و به سیدالشهدا ملقب گردیـد، و چـون رسـول خـدا(ص) بر او نماز خـوانـد، به گفتـن هفتاد تكبیر او را مخصـوص گرداند؟! نمى بینى مردمانى در راه خدا دست خـود را دادند و ذخیره ای از فضیلت براى خود نهادند، و چـون یكى از ما را ضربتى رسید و دست وى جدا گردید (جعفر بـن ابى طالب)، طیارش خـواندند كه در بهشت به سـر بـرد و ذوالجناحیـن كه با دو بال پـرید؟! و اگـر نبـود كه خدا خـود ستـودن را نهى كرد، گـوینده (علـى) فضیلتهاى فـراوانـى بـرمـى شمرد كه دلهاى مـومنان با آن آشناست و در گـوش شنـونـدگان خـوش آواست ...

فاطمه(س) در نگاه امام حسن(ع)

امام حسـن(ع) در موارد متعددى راجع به مادر گرامیـش ، سخـن گفته است، از جمله نقل شـده است : مـادرم را دیـدم كه در شب جمعه در محراب عبادت ایستاده و پیـوسته تا هنگامـى كه خـورشید پهنه افق را فرا گرفته بود، مشغول ركـوع و سجـود بـود، و شنیـدم كه براى مردان و زنان باایمان دعا مى كرد و اسامى یكایك آنها را مـى بـرد و براى خویشتـن چیزى از خدا نخـواست. عرض كردم: مادر! چرا همان گـونه كه براى دیگران دعا مى كنى، براى خـود دعا نمى كنى؟ فرمود: فـرزنـدم! اول همسـایه، بعد از آن خـانه . (
9)

فاطمه(س) از نگاه امام حسین(ع)

امام حسیـن(ع) در مـوارد متعددى از مـادرش فـاطمه به عظمت یـاد كرده و از اینكه مادرى چـون فاطمه دارد، مباهات مـى كند و آن را از امتیازات و برترى خـود بر دیگران به حساب مـىآورد. در جریان عاشـورا ایـن مـوضـوع به خـوبـى مشـاهـده مـى شود .
در روز عاشورا بعد از شهادت على اصغر، امام حسیـن(ع) بر مركب خویـش سـوار شد و براى جنگ و جهاد حركت كرد و اشعارى خـواند كه مضمونش چنین بود:
... عمر سعد با لشكرى سنگیـن براى ظلم و ستـم به سوى مـن آمده ، نه به جهت كار ناشایستـى كه از من سر زده باشـد. تنها جرم مـن آن است كه به روشنایـى خـورشیـد و ماه (پیامبـر و علـى) افتخار مـى كردم. به علـى که پـس از پیامبر برترین بود و به پیامبر قرشى از طرف پدر و مادر. بهتریـن مخلـوقات ، پدرم بـود و بعد از آن مـادرم. پـس مـن فـرزنـد بهتـریـن انسـانها هستم.

فاطمه(س) در نگاه امام سجاد(ع)

امام سجـاد(ع) نیز در مـواردى از عظمت و مـرتبت فـاطمه(س) سخـن گفته است؛ از جمله:
-فراگیرى دعاى فاطمه
امام سجاد(ع) مـى فرماید: در روز عاشـورا، پدرم مرا در حالـى كه خـون از بدنـش مى جـوشید، به سینه چسبانید و فرمود: پسرم! دعایى را كه مادرم فاطمه زهرا به مـن آمـوخته است و او خـود از رسـول خـدا فـرا گرفته و پیامبـر آن را از جبـرئیل فـرا گـرفته كه به هنگام گرفتارى و نیاز شـدیـد و مشكلـى كه براى وى پیـش مـىآمـد بخواند، از من فرا گیر و بخوان:
"بحق یـس و القرآن الحكیـم و بحق طه و القـرآن العظیـم یا مـن یقدر على حوائج السائلیـن، یا مـن یعلـم ما فى الضمیر، یا منفس عن المكروبین یا مفرج عن المغمـومیـن، یا راحم الشیخ الكبیر، یا رازق الطفل الصغیر، یا مـن لا یحتاج الى التفسیر صلى على محمد و آل محمد." (10)
-شفاعت فاطمه برآورده مى شود
امام سجاد(ع) مـى فرماید: آن گاه كه قیامت فرا رسـد ، منادى ، ندا دهد : در ایـن روز، ترس و اندوهى به خـود راه ندهید. هنگامـى كه چنین اعلام شـود، تمام مردم سرها را بلند مـى كننـد و از ایـن عفـو عمومى خـوشحال مى شوند و وقتى گفته شـود: كسانى كه به آیات ما ایمان آوردنـد و مسلمـان شـدنـد،(11) به جز مسلمـانـانـى كه دوستـدار اهل بیت هستند، همگـى سـرها را بزیر اندازنـد. آن گاه اعلام مى شـود: ایـن است فاطمه دخت محمد. او و همراهانـش به سـوى بهشت مى روند: سپـس خداوند فرشته ای خدمت وى مى فرستـد و مـى گـوید:
حاجتت را از مـن بخواه! فاطمه(س) عرضه مى دارد: پروردگارا، حاجت مـن آن است كه مرا و كسانـى كه فرزندان مرا یارى كردنـد، مـورد عفو قرار دهى.(12)

فاطمه(س) در نگاه امام باقر(ع)

از امام باقر(ع) در باره مقام و عظمت حضـرت فاطمه(ع) روایاتـى بسیار نقل شده است از جمله این سخـن امام صادق(ع) نقل مى كند كه جابـر به امام باقر(ع) عرض كرد: اى فـرزنـد رسـول خـدا! مـن به فدایت گردم! درباره فضیلت جده ات فاطمه(س) حدیثى برایم نقل كـن كه هـر گاه آن را بـراى شیعیان نقل كنـم، خـوشحال شـونـد. امام باقر(ع) فرمود: پدرم از جدم و او از رسـول خدا نقل مى كند: چـون روز قیامت فرا مـى رسد، براى پیامبران و انبیاى الهى، منبرهایـى از نـور نصب مـى كننـد كه منبـر مـن از همه بـالاتـر است. آن گاه خداوند فرمان مى دهد: اى محمد! سخنرانى كـن. مـن هم چنان سخنانى مـى گـویـم كه هیچ كدام از پیامبران همانند آن را نشنیده باشند.
آن گاه براى اوصیاء منبرهایى از نـور نصب مى كنند و براى وصى مـن علـى در وسط آن منبره، منبرى نصب مى شـود كه از همه آنها بالاتر است. سپس خداوند فرمان مى دهد:
اى على! خطبه بخـوان و علـى سخنانـى بیان مـى كند كه هیچ كـس از اوصیاء هماننـد آن را نشنیـده بـاشنـد. آن گـاه بـراى فـرزنـدان پیامبران منبرهایى نصب مى شـود و براى دو فرزندم (حسـن و حسیـن) منبرى از نـور نصب مى شود و به آنها گفته مى شـود: سخـن بگـویید.
آنان چنان سخنانـى بر زبان جارى كنند كه هیچ كـدام از فرزنـدان پیـامبـران، همـاننـد آن را نشنیـده بـاشند. آن گـاه جبـرئیل نـدا مـى دهـد: فـاطمه دختـر محمـد كجاست؟ خدیجه دختر خـویلد كجاست؟ مریـم دختر عمران، آسیه دختر مزاحـم، ام كلثـوم مـادر یحیـى كجـاینـد؟ آنـان از جـاى بـرمـى خیزنـــد.
سپـس خـداونـد از اهل محشـر مـى پـرسـد: امروز عظمت از آن كیست؟
محمد و على و حسـن و حسین مى گویند: از خداى یكتاى قهار. آن گاه خداوند مى فرماید: اى اهل محشر! مـن كرامت را براى محمد و على و حسـن و حسین و فاطمه قـرار دادم. سـرها را پاییـن بینـدازیـد و چشمها را فرو بنـدید، چـون فاطمه مـى خـواهد به بهشت برود. سپـس جبرئیل ناقه اى از ناقه هاى بهشتـى مـىآورد و حضـرت فاطمه بـر آن سـوار مى شـود و در حالى كه فرشتگان زیادى او را احاطه كرده اند، وى را به بهشت مىآورند. فاطمه هنگامى كه به نزدیك بهشت مـى رسد، درنگ مى نماید. خـداونـد مـى فرمایـد: درنگ شما براى چیست؟ فرمان دادم كه شما را به بهشت ببرند. فاطمه عرضه مـى دارد: پروردگارا! دوست دارم در چنیـن روزى مقامـم شناخته شـود. خداوند مى فرماید:
اى دختر حبیبـم! برگرد و نظر افكـن و هر كـس را كه دوستى تو یا دوستى یكی از فرزندان تو در دلـش باشد، او را گرفته و وارد بهشت كن.
سپـس امام باقر(ع) فرمـود: به خـدا سـوگند! اى جابر! در آن روز فاطمه شیعیان و دوستانـش را همانند پرنده اى كه دانه خـوب را از دانه بد جدا مى كند، از بیـن جمعیت جدا مى كند، هنگامى كه شیعیان آن حضرت همراهـش به نزدیك بهشت رسیدند، آنان نیز درنگ مـى كنند.
خداوند مى فرماید: اى دوستان مـن! درنگ شما براى چیست، در حالـى كه فـاطمه در بـاره شمـا شفـاعت كرده است؟
آنان پاسخ مـى دهنـد: دوست داریـم در چنیـن روزى منزلت ما روشـن شـود. خداوند مى فرماید: دوستان مـن! نظر افكنید و هر كـس كه به جهت محبت فاطمه شما را دوست مـى دارد یا شما را مهمانـى كرده یا به شما لباس داده یا شـربت آبـى به شما داده یا در غیاب شما از شمـا دفـاع كـرده، بـرگیـریـد و همـراه خـود به بهشت ببـریـد.
سپـس امام باقر(ع) فرمـود: اى جابر! در آن روز باقـى نمـى مانند مگـر افراد شك كننـده یا كافـر یا منافق (و بقیه از بـركت وجـود فاطمه به بهشت مى روند)!(13)

فاطمه(س) در نگاه امام صادق(ع)

از امـام صـادق(ع) در مقـام و مـرتبت و عظمت مـادرش فــاطمه(س) روایات زیادى نقل شـده كه دو نمـونه ذكر مـى شـود: معرفت او بـر همگان لازم است مرحوم مجلسى در ضمـن روایتى از امام صادق(ع) نقل مـى كنـد: فاطمه صـدیقه كبـرا است. محـور حـركت انسان هاى گذشته، معرفت و شناخت حضرت فاطمه(س) بـوده است.(14) روایت دیگری از امام صادق(ع) در ذیل آیه شـریفه"انا انزلناه فـى لیله القـدر"است که مـى فرماید: منظور از "لیله" فاطمه و منظور از "قدر" خداوند است. هر كـس فاطمه را آن گونه كه سزاوار است بشنـاسـد ، " لیلة القـدر" را درك كرده است. (
15)

فاطمه(س) در نگاه امام كاظم(ع)

سلیمان بن جعفـر مـى گـویـد: از حضـرت مـوسـى بـن جعفر(ع) شنیدم: در خانه اى كه اسم محمد، على، حسن، حسین، جعفر، عبدالله و از زنان، اسـم فاطمه باشد، فقر و تنگدستى وارد نخـواهد شد.(16)
از حضرت موسى بـن جعفر(ع) نقل شده است: همـانـا فـاطمه، صـدیقه و شهیده است . (17)

فاطمه(س) در نگاه امام رضا(ع)

از حضرت علـى بـن مـوسـى الرضا(ع) روایات متعددى در باره مقام و جـایگـاه رفیع حضـرت فـاطمه(س) شده است.
روایت متعددی درباره مقام و جایگاه رفیع حضرت فاطمه (س) از حضرت علی بن موسی الرضا (ع) نقل شده است .
اگر علـى(ع) نبـود، همسرى براى فاطمه(س) یافت نمـى شد حضرت امام رضا(ع) از پدران بزرگـوار خـود از علـى(ع) نقل مى كند كه پیامبر به مـن فـرمود: اى علـى! عده اى از بزرگان قـریـش، مرا در مـورد ازدواج فاطمه، سرزنـش كرده و گفتند: فاطمه را از تـو خواستگارى كردیم و موافقت ننمودى و او را به على دادى، به آنها گفتـم: به خدا سوگند! مـن از پیش خود در ایـن باره مخالفت نكردم و به نظر شخصـى او را به ازدواج علـى در نیاوردم، بلكه خداوند با ازدواج شما مخالفت و با ازدواج على موافقت فرمـود. جبرئیل بر مـن نازل شده و گفت: اى محمد! خداوند عزوجل مـى فرماید: اگر علـى(ع) را نمـىآفریـدم، براى دخترت فاطمه همتا و همسرى در روى زمیـن یافت نمى شد. (18)
- برترى فاطمه(س) بر همگان
همسرى با فاطمه زهرا(س) آنچنان سبب كمال و بـرترى و مباهات است كه امام رضا(ع) از پدر و اجداد گرامیـش نقل مى كند كه پیامبر به علـى(ع) فرمـود: سه فضیلت به تـو داده شد كه به مـن داده نشـده است. على(ع) عرض كرد: چه چیزهایى به مـن داده شده است؟
فرمـود: تو پدرزنى همچون من دارى،كه مـن چنین پدرزنى ندارم، همسرى چون فاطمه به تو داده شده، كه به من داده نشده است، حسـن و حسین به تـو داده شده، كه به مـن داده نشـده است.(19)

فاطمه(س) از منظر امام جواد(ع)

از آن حضرت در باره حضـرت زهـرا(س) روایاتـى نقل شـده كه به دو مورد بسنـده مـى شـود. مـوسـى بـن قاسـم گوید به حضرت جواد عرض كردم: تصمیـم گرفته بودم براى شما و پـدر بزرگـوارت طـواف كنـم. گفتنـد كه به نیابت جانشینان نمى شود طواف كرد. فرمود: هر قدر كه مى توانى طواف كـن، چون ایـن كـار جـایز است. سه سـال بعد خـدمت آن حضـرت رسیــدم و راجع به طـوافهایى كه براى معصـومان انجام داده بـودم، تـوضیحاتى دادم. سپـس عرض كردم: گاهى از طرف مادرت حضرت فاطمه نیز طـواف كردم و گاهى هـم نكردم. فرمـود: آن را زیاد انجام بده ، زیرا كه برتریـن چیزى است كه بدان عمل مى كنى.(
20)

فاطمه(س) به روایت امام هادى(ع)

آن حضـرت در وجه نامگذارى حضـرت صـدیقه طاهـره به"فاطمه" از رسـول خـدا نقل مـى كنـد: دختـرم فاطمه را بـدان جهت "فـاطمه" نامیدند كه خـداوند عزوجل او و دوستانـش را از آتـش جهنـم به دور نگه مى دارد.(21)

فاطمه(س) در نگاه امام عسكرى(ع)

از امام حسـن عسكـرى(ع) نیز روایاتـى دربـاره حضـرت فـاطمه(س) رسیده است.
- بهشت درخشان از نور زهرا است
امام حسـن عسكرى(ع) از پدران بزرگـوارش از على(ع) نقل مى كند كه پیامبر(ص) فرمـود: آن هنگام كه خـداونـد آدم و حـوا را آفریـد، آنـان در بهشت به خـود مبـاهـات مـى كـردنـد. آدم به حــوا گفت:
خداوند هیچ مخلـوقى بهتر از ما نیافریده است. خداوند به جبرئیل فرمـود: این دو بنـده ام را به فردوس بریـن ببر! زمانـى كه وارد فـردوس شـدنـد، چشمانشان به بانـویـى افتاد كه جامه اى زیبـا از جامه هاى بهشتـى در بر داشت و تاجـى نـورانـى بر سر گذاشته و دو گوشواره درخشان به گوشـش آویخته بود و بهشت از پرتو نور چهره اش درخشان بـود. حضرت آدم به جبرئیل گفت: حبیبـم جبـرئیل! ایـن بانـو كه از زیبایـى چهره اش بهشت نـورانـى گشته، كیست؟ گفت: او فاطمه دختر محمد، پیامبرى است كه از نسل تـو می باشد كه در آخر الزمان خـواهـد آمـد. گفت: ایـن تاجـى كه بر سر دارد ، چیست؟ پاسخ داد:
شوهرش على بـن ابى طالب است. گفت: این دو گوشواره كه بر دو گوش او است، چیست؟ پاسخ داد: دو فرزندش حسـن و حسین مى باشند. آدم گفت:
حبیبـم! آیـا اینـان پیـش از مـن آفـریـده شـده اند؟
گفت: بلـى، اینان در علـم مكنـون خداوند چهار هزار سال پیـش از آنكه تـو آفـریـده شـوى، وجـود داشتنـد.(22)
- پاداش عالمان
از آن حضرت نقل شده است: زنـى خـدمت حضرت زهرا شرفیاب شده، عرض مى كند: مادر ناتـوانى دارم كه نسبت به مسایل نماز شبهاتى دارد. مـرا فـرستـاده است كه از شمـا بپـرسـم.
حضـرت پاسخ او را داد: مجـددا سـوال دیگـرى مطـرح كـرد كه پاسخ شنید. باز هـم سوالى دیگر تا به ده سـوال رسید و پاسخ گرفت. زن از سؤال هاى ِ بسیار ، شرمنده شده، گفت: بیش از ایـن شما را به زحمت نمـى انـدازم! حضـرت فـرمـود: هـرچه مـى خـواهـى، سـوال كن.
سپـس براى تقویت روحیه وى فرمود: اگر به كسى كارى واگذار كنند، مثلا بار سنگینـى را به او بـدهند كه به ارتفاع بلندى حمل كند و در برابر صـد هزار دینار مزد بـدهند، آیا احساس خستگـى مـى كند؟
زن پاسخ داد: خیر. حضرت فرمود: مـن در مقابل هر پرسشى كه جـواب مـى گـویـم، پاداشـى به مراتب بیشتر از ایـن از خـداونـد دریافت مـى كنـم. پـس سزاوارتر است از جـواب پـرسش ها خسته نشـوم. آنگاه فرمود: از پدرم(ص) شنیدم كه فرمـود: در روز قیامت عالمان شیعه، در پیشگاه خداوند حاضر مى شـوند و به اندازه دانششان و كوششى كه در راه ارشاد بندگان خدا نمـوده اند،به آنان مقام و مرتبه داده مى شـود، به طورى كه به برخى از آنان یك میلیون نور مى دهند.(23)

فاطمه(س) در نگاه حضرت مهدى(عج)

عده اى از شیعیان درباره جانشینـى حضـرت امام حسـن عسكرى(ع) با یكـدیگر اختلاف داشتنـد. در ایـن باره خـدمت حضـرت بقیه الله(عج) نـامه اى نـوشتنـد و جـریـان اختلاف را ذكـر كـردند.
حضرت ضمـن پاسخ به نامه آنها فرمود: " و فى ابنة رسـول الله(ص) لى اسوه حسنه " (24) دختر رسـول خدا (فاطمه) براى مـن سرمشق و الگوى نیكویى است.
حضـرت حجت بـن الحسـن العسكـرى(عج) كه جهان را بـا ظهور و احكام نورانى خـود متحـول مى كند و آنچنان حكـومتى در روى زمیـن تشكیل مـى دهـد كه تا به حال ایجاد نشـده است و عدالت را در تمام كـره زمیـن حاكـم مى گرداند، فاطمه(س) را الگو و اسوه خود در رفتار و برنامه حكومتى خود مى داند.
آنچه گذشت جلـوه اى از سخـن معصـومان علیهم السلام در باره عظمت و جایگاه رفیع فاطمه زهرا(س) بـود. به امیـد آنكه مـورد عنایت آن حضرت واقع شـود و در جهان ابدى، ما را مشمول شفاعت خـویـش قرار دهد.

پى نوشتها:

1ـ بحار، ج43، ص54.
2ـ اعلام الـورى، فضل بـن حسـن طبرسى، تحقیق موسسه آل البیت قـم، چاپ اول، 1417، ج1، ص294.
3ـ بحـار، ج43، ص،26 / عوالـم العلوم، 1/11، ص148.
4- آل عمران /42.
5- بحـار، 43، ص24،حدیث ،2 منـاقب ابـن شهر آشـوب، ج3، ص360، موسسه انتشاراتى علامه، قم.
6ـ احزاب، 23.
7- بحار،ج29، ص11.
8ـ احتجاج، ، ص321.
9- بحار، ج 43، صص 81-82، حدیث 3.
10- بحار، ج 92، ص 196.
11ـ زخرف، 69.
12ـ عوالـم العلـوم، 1780/2/11 ـ 1779.
13ـ بحـار، ج43، ص64/ عوالم، ج2،ص116.
14ـ همان، ج43، ص105.
15ـ بحار، ج43، ص65، حدیث 580.
16ـ سفینه البحار، ج4، ص295.
17ـ مرآه العقول،ج5، ص315.
18ـ بحار، ج43، ص،92/ مسنـد الامام الـرضا، ج1، ص41، حـدیث 177.
19ـ مسنـد الـرضـا، ج1، ص119، حـدیث 81.
20- كافى، ج4، ص314، حدیث 2.
21ـ همان، ص74.
22ـ لسان المیزان، ج3، ص346.
23ـ همان، ص3، حدیث3.
24ـ همان، ج53، ص180.

يکشنبه 18/12/1387 - 14:11
دعا و زیارت

مقالات

امام علی و پیشگویی نابودی اسرائیل

در روایات متعددی ، موضوع تسلط یهود بر سرزمین‌های اسلامی و حوادث پس از آن پیشگویی شده است که در اینجا به مناسبت حوادث جاری در منطقه به دو مورد از آنها اشاره می‌کنیم:
در روایتی كه از امیرمؤمنان(ع) نقل شده است در این زمینه چنین آمده است:
یهود برای تشكیل دولت خود در فلسطین، از غرب [ به منطقه عربی خاور میانه] خواهند آمد.
عرضه داشتند: یا اباالحسن! پس عرب‌ها در آن موقع كجا خواهند بود؟
فرمود: در آن زمان عرب‌ها نیروهایشان از هم پاشیده و ارتباط آنها از هم گسیخته، و متّحد و هماهنگ نیستند.

از آن حضرت سؤال شد: آیا این بلا و گرفتاری طولانی خواهد بود؟
فرمود: نه، تا زمانی كه عرب‌ها زمام امور خودشان را از نفوذ دیگران رها ساخته و تصمیم‌های جدّی آنان دوباره تجدید شود آنگاه سرزمین فلسطین به دست آنها فتح خواهد شد، و عرب‌ها پیروز و متّحد خواهند گردید، ونیروهای كمكی از [طریق] سرزمین عراق به آنان خواهد رسید كه بر روی پرچم‌هایشان نوشته شده است: «القوّة»1. عرب‌ها و سایر مسلمانان همگی مشتركاً برای نجات فلسطین قیام خواهند كرد [و با یهودیان خواهند جنگید] و چه جنگ بسیار سختی كه در وقت مقابله با یكدیگر در بخش عظیمی از دریا روی خواهد داد كه در اثر آن مردمان در خون شناور شده و افراد مجروح بر روی اجساد كشته‌ها عبور كنند.
آنگاه فرمود:
و عرب‌ها سه بار با یهود می‌جنگند، و در مرحلة چهارم كه خداوند ثبات قدم و ایمان و صداقت آنها را دانست همای پیروزی بر سرشان سایه می‌افكند.
بعد از آن فرمود:
به خدای بزرگ سوگند كه یهودیان مانند گوسفند كشته می‌شوند تا جایی كه حتّی یك نفر یهودی هم در فلسطین باقی نخواهد ماند.2
* * *

آن حضرت در روایتی دیگر كه «عباید اسدی» آن را نقل كرده است، می‌فرماید:
من در آینده در مصر منبری روشنی‌بخش بنیان خواهم نمود ...، و یهود و نصاری را از سرزمین های عرب بیرون خواهم راند، و عرب را با این عصای خود [به طرف حق] سوق خواهم داد.
عبایه می‌گوید: من عرض كردم: یا امیر المؤمنین! گویی شما خبر می‌دهید كه بعد از مردن بار دیگر زنده می‌شوید و این كارها را انجام می‌دهید!
فرمود:
هیهات ای عبایه ! مقصود من از این سخنان آن گونه كه تو خیال كردی نیست؛ مردی از دودمان من اینها را انجام خواهد داد.3

با امید به آنكه به زودی با ظهور امام مهدی(ع) شاهد نابودی صهیونیسم متجاوز و آزادی كامل سرزمین فلسطین و قدس شریف باشیم.

پی‌نوشت‌ها:
1 .ظاهرا اشاره به آیه «و أعدّوا لهم ما استطعتم من قوّه» (سورة انفال(8)، آیة 60) باشد.
2. عقائد الامامیه، ج1 ، ص270؛ به نقل از هاشمی شهیدی، سیداسداله، ظهور حضرت مهدی(ع) از دیدگاه اسلام و مذاهب و ملل جهان، ص .
3. بحارالانوار، ج53، ص59؛ معانی الاخبار، ص407؛ به نقل از همان، ص .
بر گرفته از سایت موعود.ماهنامه موعود شماره 66

يکشنبه 18/12/1387 - 14:10
دعا و زیارت

گدایی

گفت: من دم در ایستاده بودم، نه در میزدم و نه میرفتم. گفت: خوب کاری کردی.
راه همین است.
هروقت دیدی تاخیر افتاد پشت در بایست، مبادا در بزنی.
دیدی آنهایی را که در را زدند و سوزاندند؟ آنها احتیاج داشتند که در را زدند و سوزاندند.
در را نزنید و دور هم نروید. مبادا ول کنی بروی و بگویی چیزی نمی دهند.
با هنر و فهمت تا پشت در برو. در را محکم نزنی. یا اصلا در نزن. صاحبخانه خودش میداند. آنجا بنشین..
شبی که حضرت زهرا(س) را میخواستند دفن کنند اصحاب حضرت امیر(ع) پشت در آمدند تا کمک کنند.
حضرت، امام حسن(ع) را فرستاد که پشت در صدای گریه می آید، ببین کیست؟
امام حسن(ع) گفت: اصحابند گریه میکنند که در را باز کنید، داخل بیاییم.
حضرت فرمود بگو بروند اذان بیاییند تا تشییع جنازه کنند. اینها رفتند اما یکی از آنها نرفت.
نتوانست برود. یک دقیقه بعد حضرت دیدند هنوز صدای گریه می آید فرمودند:
پسرم! مگر نگفتی بروند. عرض کرد چرا. دو مرتبه دم در رفت و فرمود چرا نرفتی؟ گفت: من پای رفتن ندارم.
حضرت امیر(ع) گفتند: بگو داخل بیایید.
ببین، کمی پشت در ایستادن خوب است. از یکسال، پنج سال، پشت در ایستادن نترس.
پشت در بهترین جاست.
نمی خواهم بگویم آنهایی که حرف حضرت را شنیدند و رفتند بد کردند.
چه بسا فرمان بردن آنها افضل بوده است. ذهنتان دور نرود.
آنجا را نگاه کنید که پشت در ایستاد و داخل رفت. شلوغ نکرد.
در دستگاه خوبان و مافوق ما، همه چیز با تسلیم بدست می آید.
http://www.gedayane-fateme.blogfa.com/
گدایان فاطمه

يکشنبه 18/12/1387 - 14:9
دعا و زیارت

مقالات

استراتژی و تاکتیک نظامی حضرت علی (ع)

درآمد
نویسندگان بسیارى درباره ابعاد گوناگون زندگى امام على ـ علیه السلام ـ پژوهش هاى زیادى انجام داده اند. آنان در خلال پژوهش هاى دامنه دارشان (كه پایانى نیز براى این گونه پژوهش ها وجود ندارد) از ویژگى هاى منحصر به فرد و پسندیده اى كه در وجود آن امام همام متجلى است, پرده برداشته, سپس این ویژگى ها و صفات را با دلایل و شواهد آشكار به صورت كتاب درآورده, فراروى دیده جهانیان گذاردند; به طورى كه این كتاب ها در هر كتابخانه اى یافت مى شود.
[در این زمینه], برخى از نویسندگان, درباره شجاعت آن حضرت نگاشتند و برخى درباره عدالت و پایدارى وى سخن راندند; پاره اى از آنها درباره نوع دوستى و عرب بودنش مطالبى به رشته تحریر در آوردند; و دسته اى هم عنان قلم را به سوى زهد حضرت كشاندند[ .این پژوهش ها ادامه یافت] تا آن جا كه صفات حمیده و پسندیده اى باقى نماند, مگر این كه حضرت, نمونه بارز و برجسته آن به شمار مى رفت.
اما به رغم آن كه درباره ایشان آثار فراوانى نگاشته شده, جنبه هاى مهمى در زندگى ایشان همچنان باقى مانده, كه به طور كامل مورد بررسى و مداقه قرار نگرفته است; تا توانایى ها, استعدادها, و درك عمیق آن حضرت, در این بعد از زندگیشان را به منصه ظهور برساند. یكى از آن وجوه فراموش شده, فرماندهى و مدیریت و برنامه ریزىهاى جنگى آن حضرت مى باشد.
علت این بى توجهى را مى توان این گونه توجیه كرد كه بررسى كنندگان و پژوهشگران زندگى آن حضرت, در این زمینه, آن چنان كه شایسته و بایسته است مهارت نداشتند تا در آن توغل كرده, پرده از گنج هاى گرانبهاى آن بر دارند. به این معنا كه هر كس بنا بر تخصصى كه داشت, پیرامون امام على ـ علیه السلام ـ و موضوع تخصصى خود بررسى و تعمیق كرده, به دنبال آن هم دستاوردها و نظریات نیكو و مهمى را استخراج مى نمود. اما بعد نظامى زندگى حضرت احتیاج به فردى داشت كه در این عرصه از تخصص كافى بر خوردار بوده, تا بتواند بحث و بررسى كرده و این جنبه مهم زندگى امام را آشكار نماید; جنبه اى كه مالامال از مبارزه و جهاد ایشان در راه دفاع از ارزش هاى اسلامى و انسان دوستانه (حتى تا آخرین روز زندگى شرافتمندانه اش) بود و سرانجام هم جان خود را در این راه فدا كرد.
كتاب هاى تاریخى عربى و اسلامى سرشار از صحنه هاى منحصر به فرد و درخشانى درباره این بعد زندگى امام مى باشد, كه سزاوار است به آنها توجه نموده و با زدودن گرد و غبار[ گذشت] زمان, لباس امروزى بر آن پوشانده و به گونه اى عرضه كنیم كه هم با ذوق و سلیقه یك فرد نظامى, و هم مطابق با ذوق و سلیقه یك فرد غیرنظامى, سازگارى باشد.
یكى از دلایلى كه افراد را از نوشتن درباره این بعد[ مبارزاتى] امام رویگردان كرده است, ممكن است داخلى بودن جنگ هاى حضرت على ـ علیه السلام ـ باشد كه كاوش در آن, موجب برانگیخته شدن احساسات و تعصبات عده اى مى شود. اما ما این مطلب را توجیه مناسبى براى بى تفاوتى نسبت به این میراث گرانمایه آكنده از مهارت و خبرگى[ امام على ـ علیه السلام ـ] و مواهب خداوندى نمى دانیم.
هدف ما[ در این مقاله] صرفا پژوهشى است; بدون جانبدارى از فرقه یا گروه یا عقیده اى خاص, و به دور از كاوش در دلایل به وجود آورنده این جنگ ها (كه مسلمانان در برابر آن مواضع گوناگونى اتخاذ كرده اند و همچنان جزیى از اسباب اختلاف و تفرقه میان آنان مى باشد).
البته سخن ما نه به این معناست كه به طور كلى اسباب و علل به وجود آورنده این جنگ ها (كه اسباب و عللى سیاسى است) را به كنارى نهاده ایم; چرا كه در صورت كنار گذاشتن این اسباب و علل, مطمئنا به طور كامل موفق به دستیابى یك تحقیق استوار و واقع گرا نخواهیم شد (زیرا اساسا جنگ یكى از ابزارهاى سیاسى, بلكه آخرین وسیله آن است و لذا جزیى از آن به شمار مىآید). در نهایت تلاش ما بر این پایه استوار است كه از مطرح كردن دیدگاه ها و موضعگیرىهاى برانگیزنده یا كمك كننده به پیدایش اختلاف و نزاع پرهیز نماییم; زیرا اساسا هدف ما چیزى جز این است.

[اینك] به استراتژى و تاكتیك نظامى حضرت على ـ علیه السلام ـ مى پردازیم.

استراتژى و تاكتیك حضرت على ـ علیه السلام ـ
قدرت امام على ـ علیه السلام ـ و بینش استراتژیكى وى ضمن حركت عظیم او در رإس نیروهایش از كوفه به صفین كاملا به چشم مى خورد. حضرت از محل تجمع نیروهایش به طور دقیق در منطقه ((نخیله)) (واقع در بیست كیلو مترى جنوب كربلا) تا منطقه صفین, مسافتى[ به طول] حداقل هزار كیلومتر راه را از میان دره ها, دشت ها و بیابان ها با بیش از پنجاه هزار نیرو پشت سر گذارد و این در حالى بود كه حضرت خواسته ها و احتیاجات این نیروى عظیم را (با همه تفاصیل آن) در این مسیر طولانى مهیا و آماده كرده بود.
[همانطور كه مى دانید] هر یك از دو عامل اطلاعات و امنیت, از مهم ترین پایه هاى موفقیت یك حركت نظامى مى باشد. این امر هم از دید تیزنگر امام به هیچ وجه پنهان نماند. امام به بررسى زمین (كه كلید پیروزى عملیات است) پرداخت و طبق مشخصات آن, برنامه اى تنظیم كرده و آن را به همراه دو عامل فوق الذكر در برابر دیدگان خود قرار داد.
سرزمینى كه امام تصمیم به عبور از آن را داشت, از ناحیه غرب هم مرز با صحرایى بایر و بىآب و علف بود, كه به سرزمین شام[ پایگاه خلافت معاویه] منتهى مى شد.
امام این احتمال را از نظر دور نكرد كه ممكن است دشمن با روى آوردن به شرق, روبه سوى فرات (كه البته مستلزم گذشتن از بیابان ها و صحراهاست) با حمله اى سنگین, صفوف نیروها را آشفته كند. از این رو, نیرویى دوازده هزار نفره از سواره نظام را به عنوان پیشرو و طلایه دار جدا ساخته, آنها را به موازات كرانه راست رود فرات همراه با سفارش ها و توصیه هایى روشن, درباره وظایف و روش هاى كارشان راهى كرد. این سفارش ها, بهترین توصیه ها از این دست مى باشد كه یك رهبر, خطاب به بخشى از نیروهایش جهت انجام صحیح مإموریت ویژه اشان مى كند.
امام قبل از راهى نمودن این نیروى پیشرو, دسته اى را به فرماندهى مالك اشتر ارسال كرده بود, كه از ((مدائن)) سیر خود را آغاز كرده, به موازات رود دجله روبه سوى ((موصل)), ((یعنین)) و ((دارا)) حركت نموده, سپس با تغییر مسیر به موازات رودخانه ((خابور)) به حركتشان ادامه داده با عبور از كوه هاى ((سنجار)) به ((عنه)) و ((هیت)) گام بردارند. این كار امام اقدامى بود براى آن كه امنیت نیروهاى پیشرو را, كه به سوى شمال طى طریق مى كردند, تإمین كند.
بعد از آن كه این نیروها در مناطق ((موصل)) و ((الجزیره))(1) و در فرازه جاى فرات حضور یافتند, ارتش امام مى توانست به دور دست ترین منطقه اى كه قلمرو حكومت در سمت شمال بدانجا كشیده شده بود برسد. مالك اشتر هم توانست خود را به مناطق ((حران)) و ((رقه)) و ((قرقیسیا)), كه معاویه بر آنها حكم مى راند, برساند.
این پیشروى تإثیر زیادى بر روحیه مردم آن مناطق گذاشته, و آنها را از هر گونه اقدام در مخالفت با حكومت[ على ـ علیه السلام ـ] باز داشت.
بقیه نیروها كه متشكل از ((قسم اكبر)) (قلب سپاه), ((جنبتین[ ((دو جناح میمنه و میسره (جناحین) یا راست و چپ لشكر] و ((موخره)) یا ((ساقات)) (نیروهایى كه پشت سر بقیه نیروها حركت مى كنند), از میان دو رود دجله و فرات شروع به پیشروى كردند; به طورى كه از ((كربلا)) گذشته, رو به سوى ((بابل)) و از آن جا به ((مدائن)) رفتند, ولى سریع آن جا را تخلیه كرده, از تنگه اى كه حد فاصل دو رود دجله و فرات است (كه شهر بغداد, اكنون در آنجا واقع است) با در پیش گرفتن راه شمال, به سوى شهر ((انبار)) كه مشرف بر نهر فرات است به پیشروى خود ادامه داده, بعد از آن به موازات كرانه چپ رود فرات, به طرف ((بهیت)), ((حدیه)) و ((عنه)) حركت كردند. آنان كرانه راست رود فرات را هم پشت سر گذارده و به طرف ((جزیره)) كه عراق را از شام جدا مى كرد گام برداشتند.
برنامه امام این بود كه نیروهایش در ((رقه)) به یكدیگر بپیوندند, نیروهایى كه به سه بخش تقسیم شده بودند: نخست, لشكر مالك اشتر كه حضرت او را به ((موصل)) و ((جزیره)) فرستاده بود; دوم, نیروهاى پیشتاز (خط مقدم) به سركردگى زیاد بن النضر و شریح بن هانى; و سوم, بخش اعظم سپاه (بخش بزرگ تر) كه همان قلب لشكر است و حضرت فرماندهى آن را به عهده داشت.
از دیگر برنامه هاى آن حضرت شكل دادن به دو عامل ((اطلاعات)) و ((امنیت)) و ((كوشش خبرى[ جاسوسى])) (براى به دست آوردن تعداد نفرات دشمن) بوده كه[ به خوبى] توانست آن را به مرحله عمل برساند; بدین ترتیب كه نیروهاى پیشتاز (مقدمه) و نیروهاى مالك اشتر, هر روز, اطلاعات مفصلى از پستى و بلندى زمین, و گرایش ها و جهت گیرىهاى ساكنان, و نیز چگونگى برخورد آنان, و مواضعشان نسبت به جنگ را براى امام مى فرستادند. علاوه بر آن در سرزمینى كه خود تسخیر كرده بودند و در آن پیشروى را آغاز كرده بودند, شروع به تجسس و خبرچینى[ جاسوسى] كردند.
معاویه نیز عده اى را به همین قصد فرستاد; لكن درگیرىهاى محدودى بین نیروهاى مالك اشتر و نیروهاى معاویه رخ داد.
اساسا, برنامه این بود كه نیروهاى امام در مناطق شمالى شام در منطقه ((رقه)) (كه در برابر دشت پهناور ((حلب)) قرار داشت) حضور بیابند, تا بر ساكنین شهرهاى شمال ((جزیره)) و نیز شهرهاى واقع در طول مرزها, حتى شهر ((حمص)) اثر فراوان بگذارند. رویگردانى تعداد زیادى از شهرنشینان شمال از همكارى با معاویه و پیوستن به ایشان, نتیجه این حضور بود.
علاوه بر این, امام كلیه مقاومت هایى را كه در برابر ایشان بود (البته نیروى [خط] مقدم قبلا این گونه مقاومت ها را سامان داده بود, ولى بعدها معاویه به آن دامن زد) بدون درگیرى از بین برد. قابل توجه این كه كلیه مناطق فارس تا شرق و شهرهاى جنوبى, حتى ((نجد)) و ((حجاز)), هوادار ایشان بودند. هم چنین سرزمین هاى شمالى واقع در تحت نظر خلافت, همگى فرمانبردار بودند. لذا جناح راست لشكر امام كاملا در امنیت به سر مى برد. هم چنین آب فرات براى خط سیر پیوسته امام از طریق جلگه هاى حاصلخیز و زمین هاى هموار, و به موازات كرانه چپ رود فرات تا سرزمینى كه تحت قلمرو دشمن بود (صفین) و بنا بود در آن جنگى آغاز شود (امام این سرزمین را به خاطر نزدیكى با پایگاه فرماندهى[ معاویه در] دمشق انتخاب كرده بود); نوارى امنیتى براى امام و نیروهایش به حساب مىآمد.
[اما درباره خود این جنگ بگوییم]. این جنگ, جنگى فیصله دهنده و تمام كننده بود; چرا كه دشمن هرگز براى بازسازى نیروهایش جهت شركت در جنگى همانند ((صفین)), فرصتى نداشت و اصلا محال بود كه بتواند دوباره جنگى آغاز كند...
شایسته است به یك نمونه از راهنمایى ها و دستورات حضرت, خطاب به دو نفر از سران لشكرشان (زیاد بن النضر و هانى بن شریح) نظرى بیفكنیم. حضرت در این مكتوب چنان دستورات دقیقى داده و چنان راهنمایى هاى سودمند و مفیدى كرده, كه گویا این مكتوب را فرماندهان نظامى معاصر نگاشته اند. هدف حضرت در این مكتوب وادار كردن لشكریان به اجراى دستورات بود. هم چنین حضرت براى انجام ندادن دستورات (اگر شفاهى باشد), مجال هیچ عذرى براى آنها باقى نگذاشت كه بگویند فراموش كردیم.
البته چنان نبود كه دستورات و اوامر حضرت جزء موارد واجب الاطاعه در هر موقعیتى باشد, بلكه به آنها این آزادى عمل را داده بود تا احیانا هنگام به وجود آمدن درگیرى محدود و یا حالت وضعیت فوق العاده خود بتوانند آن را حل كنند. لیكن در عین حال, آنان موظف بودند در همان چارچوب كلى كه امام براى سرپرستى نیروى پیشتاز (مقدمه) معین كرده بود عمل كنند.
امام هم چنین اختلافى را كه میان آن دو (زیاد بن النضر و هانى بن شریح) واقع شده بود, با دید تیزبین خود حل كرد. بدین گونه كه آن دو, نامه اى خطاب به امام نوشته و پرسیدند كه فرماندهى نیرو به عهده كیست؟ امام هم با نوشتن مكتوبى درجات فرماندهى را به طور واضح بیان كردند. به این صورت كه نیروها را به دو بخش تقسیم كرده, براى هر بخش یكى از آن دو نفر را به عنوان فرمانده قراردادند. اما اگر در موقعیتى قرار گرفتند كه لشكر نیاز به فرماندهى واحدى داشته باشد (مانند این كه هنگام پیشروى با دشمن درگیرى پیدا شود) زیاد بن النضر فرمانده بوده و امور جنگ و مدیریت و رهبرى آن بر عهده باشد; اما اگر دو لشكر از یكدیگر جداشدند هر كدام مسوول بخشى شوند.
این شیوه و اسلوب در این زمان هم در جنگ هاى معاصر دنبال مى شود. بدین صورت كه نیرویى (مثلا لشكرى) تحت امر نیرویى دیگر در مىآید (به خاطر تاكتیك جنگى) و دستورات هم تنها خطاب به فرمانده ارشد دو نیرو آمده, و او فرمانده هر دو نیرو مى شود. این نوع فرماندهى هم یكى از انواع فرماندهى ها در عملیات است و آنچه كه امام ـ علیه السلام ـ انجام داد كارى بس مهم بود; چرا كه اداره كردن عملیات و رهبرى درگیرى و جنگ, تنها یك فرمانده و سرپرست را مى طلبد اگر نیرویى دو فرمانده داشته باشد (البته در آن واحد) قدرت تصمیم گیرى قاطع و واكنش سریع نسبت به حادثه یا وضعیت فوق العاده را از بین مى برد.
بد نیست به ضرب المثل معروفى درباره این موضوع كه بین نظامیان معاصر مشهور است اشاره كنیم: ((قائد واحد غیر كفوء خیر من عده قاده إكفإ)); یك فرمانده نالایق بهتراز چند فرمانده لایق است.
امام نامه ذیل را نگاشت(2):
بسم الله الرحمن الرحیم
((از بنده خدا على, امیرالمومنان, به زیاد بن نضر و شریح بن هانى. سلام بر شما. من خداوندى را نزد شما ستایش مى كنم كه جز او خدایى نیست.
اما بعد, من ((زیاد بن نضر)) را به سردارى پیشتازان خویش گماشتم و فرماندهى آنها را بدو سپردم و ((شریح)) را نیز فرمانده گروهى دیگر از آن سپاه كردم. اگر دشوارى اوضاع موجب همگامى شما مى شود و هر دو بر آن اتفاق نظر دارید,در این صورت ((زیاد بن نضر)) به سردارى همگان گماشته شده (و فرمانده كل) است و اگر از یكدیگر جدا شدید, آن گاه هر یك از شما فرمانده همان سپاهى است كه به او سپرده بودیم. و بدانید كه مقدمه و طلایه داران سپاه, چشمان و دیده بان آنهایند, و دیده بانان طلایه داران, گشتى هاى آنها هستند. پس چون شما از مرزهاى سرزمین خود بیرون رفتید, در اعزام گشتى هاى نوبتى و افرادى كه از بیراهه و در پناه درختان و تپه ها از هر سو دیده بانى كنند, ملول نشوید و غفلت نورزید تا دشمن شما را نفریبد و در كمین شما نباشد.
فوج ها[ و دسته ها] را از بام تاشام جز براى تمرین و آمادگى رزمى, به راهپیمایى نكشانید تا اگر دچار حمله اى غافلگیرانه شدید یا اتفاق ناگوارى افتاد, شما پیشاپیش در حالت آماده باش بوده باشید.
و چون بر دشمن در آمدید یا دشمن بر شما در آمد, باید لشكرگاه شما در جاى بلند و مشرف یا دامنه كوه ها یا كنار رودها موضع گرفته باشد تا این موضع گیرى براى شما كمك و جان پناهى باشد. و باید نبرد شما در یك سو یا دو سو باشد[ و چند جبهه با هم نگشایید].
و دیده بانان خود را در بلندى كوه ها و فراز نقاط مشرف و بالاى تپه ها بگمارید كه براى شما دیده بانى كنند تا دشمن از جایى كه بیم دارید یا از آن[ به خطا] ایمن هستید بر شما نتازد.
از پراكندگى بپرهیزید. اگر جایى فرود آمدید با هم فرود آیید و اگر از جایى كوچیدید با هم به راه افتید. و چون شب فرا رسید و فرود آمدید, نیزه ها و سپرها را گرداگرد لشكر خود حصار دهید و تیراندازانتان را در پناه این سپرها و نیزه ها بگمارید. و چون بر خاستید به همین هیئت برخیزید كه غافلگیر نشوید و دستخوش نیرنگ دشمن نگردید; و هیچ گروهى نیستند كه گرداگرد لشكر خود شبانه روز سپر و نیزه نهاده باشند جز آن كه گویى در دژى پناه گرفته اند.
خود به نگهبانى از لشكر خویش بپردازید و مبادا تا صبحگاه خواب سیرى بچشید مگر اندكى, یا به صورت آب به دهان بردن و برون افكندن (كه حالت خواب و بیدار یا چرت زدن است).(3)
سپس باید همه كار و رفتار شما انحصارا متوجه جنگ باشد, تا كار دشمنان را تمام كنید و باید هر روز گزارش و پیك شما نزد من بیاید; زیرا[ هر چند چیزى جز آن كه خدا بخواهد نمى شود] من مراقب رد پا و آثار شما هستم.
بر شما واجب است كه در جنگ خونسردى و متانت خود را حفظ كنید و از شتابزدگى بپرهیزید, مگر آن كه فرصت مغتنمى باشد كه عذر و حجتى بر شتاب ورزیدن بدان از پیش داشته باشید. و مبادا آغاز به جنگ كنید مگر آن كه دشمن بدان آغاز كند یا فرمان من به شما برسد.))
ان شإ الله
والسلام والاكرام
نیروهاى پیشروى كننده معمولا به بخش هاى ذیل تقسیم مى شوند : (این تقسیم بندى, به هیچ وجه تغییر نكرده و از قدیم الایام و حتى در جنگ هاى معاصر[ براى] نیروهاى پیشتاز (مقدمه) این روش را به كار مى برند; امام ـ علیه السلام ـ نیز در هنگام پیشروى خود به همین اسلوب عمل كرد).
اول, نیروهاى پیشتاز (مقدمه); دوم, بخش اصلى یا قلب لشكر (القسم الاكبر); سوم, نیروهاى جانبى (المجنبات[ :(نیروهاى عمل كننده در اطراف لشكر], چه یكى باشند و چه دوتا (بسته به وضعیت زمین و تهدید دشمن); و بالاخره چهارم, پشتیبان (موخره یا ساقات).
بر هر یك از این چهار بخش[ بنا] بر حجم نیروها و نوع سلاح هایشان عوامل متعددى تإثیر مى گذارند كه مهم ترین آنها عبارتند از: وضعیت زمین, قدرت و توانایى دشمن كه نیروهایش را در محور پیشروى نیروها متمركز كرده است, و نوع سلاح هاى دشمن. این عوامل در هر عصر و زمانى, خود را بر این چهار بخش تحمیل مى كنند.
به عنوان مثال : شكل گیرى نیروهاى پیشتاز, برخاسته از وضعیت زمین است, چه كوهستانى باشد چه جلگه اى و چه بیابانى; به همین صورت از حجم نیروهاى تمركز یافته در محور (در راستاى مانع براى[ پیشتازان] با وارد كردن خسارت[ هر چقدر كه ممكن است]) اثر مى پذیرد.
هم چنین نوع تسلیحات دشمن بر حجم نیروها اثر گذاشته آنان را به تهیه تسلیحاتى كه باید داشته باشند[ و كمبود دارند] وادار مى سازد. این موضوع به طور آشكارى در جنگ هاى امروزى هم به چشم مى خورد. چرا كه مثلا اگر زمین به صورتى باشد كه حركت نوع معینى از نیروها[ و ادوات], مانند زرهپوش ها بر آن به آسانى صورت پذیرد, در این جا نیروى پیشتاز (مقدمه) مى تواند زرهپوش داشته باشد[ و با زرهپوش به سوى نیروهاى دشمن هجوم برد], در حالى كه اگر زمین كوهستانى باشد و راه هاى ارتباطى چندانى در آن نباشد, تكیه بر نیروى پیاده خواهد بود[ كه به وسیله حیوانات جابه جا مى شوند].
نیز اگر مقاومت نیروى دشمن زیاد باشد, در[ سپاهیان] پیشتاز (مقدمه) هم, نیاز به نیروى بیشترى داریم و یا اگر دشمن اسلحه هاى آتشین سنگین داشته باشد (كه در محور یا محورهاى پیشروى نیروها مانعى ایجاد كند),ما هم نیازمند اسلحه اى خواهیم بود كه آتشبار ما را تقویت كرده, متناسب با آتشبار آن ها باشد. لذا توپخانه اى سنگین یا نیروى زرهپوش براى ایجاد این توازن لازم است. به جز این كه, مخلوطى از این سه عامل (وضعیت زمین, قدرت دشمن و نوع سلاحش) است, كه بر تصمیم گیرى نهایى درباره میزان و كیفیت مسلح ساختن نیروى پیشتاز (مقدمه) دخیل مى باشد.
این سه عامل, هم چنین بر شكل گیرى نیروى[ پیشتاز] نیز اثر مى گذارد. همین سه عامل در خلال جنگ هاى گذشته هم در شكل گیرى نیروى پیشتاز(مقدمه) تإثیر مى گذاشته است. مثلا بر نوع نیروها (پیاده نظام یا سواره نظام), یا بر چگونگى مسلح كردن نیروها, همچین بر تهیه زاد و توشه و از این قبیل مسایل, تإثیر گذار است.
توجه شما را به شكل تقسیم بندى نیروى یك لشكر جلب مى كنیم[ مطالبى كه قبلا گفته شد].

لشكر پیشتاز (مقدمه)
جناح راست لشكر (مجنبه)
نیروهاى اصلى(القسم الاكبر)
جناح چپ لشكر (مجنبه)
نیروهاى پشتیبان (موخره)

اعراب جاهلى این گونه تقسیم بندى نیروى نظامى را نه در اثنإ پیشروى, نه در بحبوحه جنگ ها[ كه ماهیت حمله و گریز داشته, و نیروها را فرسوده مى كرد] نمى دانستند. اما در خلال برخورد و تماس با ارتش هاى دو دولت ((بیزانس)) و ((ایران)) كه در هنگام فتح كردن دو سرزمین شام و عراق روى داد, این تقسیم بندى را آموختند.
[ولى مى بینیم] امام على ـ علیه السلام ـ وظایف گروه پیشتازان سپاه را با دقتى بس شگفت انگیز توضیح دادند. این توضیحات و ارشادات را اگر بهتر از جزوات و متون آموزشى دانشكده هاى جنگ (كه در ارتش هاى مختلف جهان تدریس مى شود) ندانیم, كمتر از آنها هم نیست.
آن چیزى كه وظیفه لشكریان پیشتاز (نیروهاى خط مقدم) است; كسب اطلاعات و جلوگیرى[ از یورش دشمنان] مى باشد. آنان مانند دوربینى هستند كه دشمن در آن دیده مى شود. همان طورى كه معمول بود [سپاهیان] پیشتاز (مقدمه) دسته كوچكى را جدا كرده, به جلو مى فرستاد كه به آن طلیعه[ دیده بان] (پیش قراول) مى گفتند. این دسته عنوان خبرچین[ جاسوس] یا دیده بان لشكریان پیشتاز (مقدمه) به حساب مىآمد كه امام هم در همین زمینه فرمود: از فرستادن پیش قراولان در جلوى نیروهاى پیشتاز و فرستادن آنها به جاهاى مختلف خسته و ملول نگردند; چرا كه كار طلیعه[ لشكر] (پیش قراول) جستجو و كاوش در دره ها و جنگل ها است.
در نامه امام كلمه ((نقض)) آمده كه با توجه به معناى لغویش واقعا بلیغ است. معناى لغوى این كلمه این است كه گروهى در روى زمین پخش شوند, كسب خبر كرده, دقت كنند آیا در این راه دشمن وجود دارد یا نه؟ و آیا فلان راه, هراس انگیز هست یا نه؟ نتیجتا دشمن از غافلگیر كردن نیروهاى خودى ناكام شده, از گرفتار شدن یاران خودى در كمینى كه دشمن در راه پیشروى لشكر به وجود آورده بود نیز جلوگیرى مى شود.
امام هم چنین دستور دادند كه دسته جات[ سپاهیان] پیشتاز (مقدمه) همواره آماده پیكار باشند[ .رمز] آماده بودن آنها در این است كه جنگ شكل انفتاحى[ بازكننده معبر] به خود بگیرد; چرا كه این شیوه از اتلاف وقت نیروها جلوگیرى مى كند.
اما در حالت پیشروى نیروهاى پیشتاز (مقدمه), معمولا, بیشتر وقت فرمانده براى صادر كردن دستورات گرفته مى شود. به همین علت, باز شدن نیروها به چپ و راست و طرف جلو, دشمن را قادر مى سازد كه بعد از وارد كردن ضربه به نیروهاى خودى از معركه بگریزد. از این رو, پیشروى نیروهاى مقدمه به صورت منفتح (انفتاح نهایى) به نیروهاى خودى این امكان را مى دهد كه در برابر حمله ناگهانى دشمن واكنش سریع نشان داده, دشمن را وادار به عقب نشینى كنند; به طورى كه تهاجم دشمن بى ثمر شده, حتى كمانى هم از آنها تكان نخورد (یعنى تیرى هم شلیك نشود).
امام هم چنین روش ساختن یك لشكرگاه در فضاى باز و[ نحوه] جاىگیرى در آن را نیز توضیح مى دهد, و این موضوعى است كه جزوه هاى آموزش نظامى كه در رابطه با آمادگى نیروها در مناطق كوهستانى است, نیز بدان پرداخته اند.
امام هنگامى كه نیروهاى خودى به دشمن نزدیك شده اند یا دشمن به نیروهاى خودى نزدیك باشد, خواهان ساخت اردوگاه در مناطق مرتفع یا دامنه كوه ها یا انحناى رودخانه ها مى باشند. در این گونه مناطق براى لشكرگاه, پوششى طبیعى در برابر دیده بانى و هم چنین آتش دشمن (كه در قدیم تیر و نیزه بوده) وجود دارد. هم چنین امنیت یكى از جوانب لشكرگاه را هم به طور طبیعى تإمین مى كند. در نتیجه تنها یك یا دو سمت لشكرگاه نیاز به مراقبت پیدا مى كند. این چیزى است, كه وضعیت و موقعیت زمین آن را تحمیل مى كند و دشمن را وادار مى كند كه تحریكاتش در جهت خاصى باشد.
البته سزاوار است نیرویى كه لشكرگاه را در اختیار دارد, گروهى از دیده بانان یا نگهبانان را به مناطق مرتفع مشرف به لشكرگاه فرستاده تا اقدام به دیده بانى نموده از هر گونه حركت و جابه جایى دشمن كسب خبر كند,[ تا] این عمل دشمن را از شبیخون و تهاجم به نیروهاى داخل اردوگاه كه آماده نیستند و هشدارى هم به آنها داده نشده ناكام كند.
مطمئنا باقى ماندن یكپارچگى نیروها, اهمیت بسیار زیادى در زمینه اجراى فرامین و جلوگیرى از حملات دشمن و از كار انداختن كمان هاى آنان دارد. لذا اگر نیروها, گروه گروه شده, هریك از دیگرى, با فاصله, حركت كنند و بایكدیگر هماهنگ نباشند, یكى بعد از دیگرى در معرض نابودى قرار خواهند گرفت. لذا امام به دو فرمانده [نیروهاى مقدم] (لشكریان پیشتاز) سفارش مى كند كه با هم در یك لشكرگاه باشند و در حركت كردن هم با یكدیگر باشند; چرا كه اگر نیروها پراكنده شده, هر یك گروه گروه شوند (چه شب و چه روز) حتما هدف و شكارى آسان براى دشمن خواهند شد.
سپس امام به توصیف لشكرگاهى كه نیروها هنگام جابه جایى یا رویارویى با دشمن, قبل از شعله ور شدن آتش جنگ در آن به سر مى برند بر مى گردد, و شروط مهمى را بیان مى كند كه اولا مربوط به ساختن لشكرگاه است و در ثانى پیرامون عملكرد[ نیروها] درون لشكرگاه از نظر توزیع اسلحه و تقسیم شدن نیروها مى باشد. جزوه هاى آموزش نظامى (بخش مربوط به آمادگى نیروها) هم بر شرایط معینى در ساختن لشكرگاه تإكید دارند[ كه در ذیل مىآید] :
ساختن دیوارى از كیسه هاى شن (یا هر مواد دیگرى كه در منطقه باشد) دور تادور لشكرگاه, سپس گماشتن نیروها, و پس[ از آن] گذاردن اسلحه بر بالاى دیوار خارجى آن; چرا كه در برخى از لشكرگاه ها كه نیروها به مدت زیادى در آن اتراق مى كنند, دیوارى داخلى علاوه بر آن دیوار خارجى ساخته مى شود تا از جنگجویانى كه موظف به دفاع از لشكرگاه شده اند, در مقابل آتش خمپاره اندازها پشتیبانى شود. خارج نشدن نیروها شب هنگام از لشكرگاه, استقرار نیروى گشتى و كمین در مسیرهایى كه احتمال حركت دشمن در آن مى رود, اشغال[ و جاىگیرى] در ارتفاعات مشرف به لشكرگاه (كه لشكرگاه در پایین آن ساخته شده) و نیز ارتفاعات نزدیك به آن, تا دشمن نتواند از ارتفاعات به عنوان پایگاه هاى آتشبار بر ضد نیروهاى خودى استفاده كند.
امام از هر دو فرمانده مى خواهد كه اگر بعد از راه رفتن طولانى, وارد لشكرگاهتان شدید, امنیت اردوگاهتان را تإمین كنید. به این صورت كه جنگجویان با فرو بردن نیزه ها و سپرهایشان در زمین, نزدیك به هم, دیوارى دفاعى را شكل دهند, و كمانداران پشت آن ایستاده و كاملا آماده براى نشانه رفتن آتش هایشان[ تیرهایشان] به طرف دشمن باشند (هنگامى كه از دور حركتى از دشمن به چشم مى خورد). امام این لشكرگاه را كه به صورت فوق ساخته شده به قلعه و دژى تشبیه مى كند كه افراد داخل آن,نیرو و توانایى براى رفع شبیخون و حركت ویرانگرانه دشمن را دارند.
اسكندر مقدونى در ساختن این گونه دیوارها (هنگامى كه مى خواست در فضایى باز لشكرگاهى بسازد), از چوب درختان استفاده مى كرد. وى درختان را قطع مى كرد, سرهایشان را مى تراشید; تا راحت كوبیده شده در زمین فرو رود. و چون مناطقى كه اسكندر در آن گام مى نهاد, بیشه زار یا مناطقى پر درخت بود و هم چنین چون كه زمین اروپا تماما پوشیده از جنگل هاى انبوه و فراوان بود از این رو, وى به طور سیستماتیك از این درختان براى ساختن لشكرگاه استفاده مى نمود.
اما مناطقى كه امام از آن عبور كرده یا زندگى مى كرد, آن قدر داراى درخت نبود كه از آنها بتوان براى ساختن لشكرگاه ها استفاده كرد. لذا امام براى ساختن لشكرگاه, دستور به استفاده از نیزه ها و زره ها مى داد و اگر امام در میان مناطق جنگلى و بیشه زارها عبور مى كرد, به جاى استفاده ازنیزه ها و سپرهاى جنگجویانش, براى ساختن لشكرگاه از درخت ها استفاده مى نمود و نیزه ها و سپرها را به نیروهایش مى داد تاهنگام آغاز جنگ با هجوم دشمن به لشكرگاه[ ساخته شده در فضاى باز] استفاده شود.
امام به كار و وظیفه مهم فرماندهان در آن موقعیت ها; یعنى شب بیدارى جهت امنیت و حفاظت نیروها مى پردازد و به فرمانده[ سپاهیان] پیشتاز (مقدمه) دستور مى دهد كه شخصا بر اقدامات و تدابیر امنیتى نظارت داشته, بر حسن اجراى آن مطمئن شوند; و این میسر نمى گردد مگر این كه هر دو, هر شب, بیدار بوده و به كلیه نقاط لشكر مانند دیده بانى و نگهبانى سركشى كنند. حضرت به آنان یادآور شد كه جز اندكى نخوابند[ ((و لاتذوقوا النوم الا غرارا إو مضمضه)); مخوابید جز اندك, یا لختى بخوابید و لختى بیدار مانید.(](4 تا بتوانند به حالات فوق العاده و اضطرارى سریعا رسیدگى كنند. هم چنین به آن دو فرمود : بر طبق دستورى كه دادم, همچنان باقى باشید; تا این كه به نیروهاى دشمن برخورد نمایید.
امام بعد از این كه شیوه صحیح آماده باش بودن, جا به جا شدن و تحرك نیروها را بیان مى كند, به وظیفه اساسى نیروها مى پردازد. وى به فرماندهان نیروى مقدمه دستور مى دهد هر روز براى او گزارشى ارسال نمایند (كه امروزه به این گونه گزارش ها, گزارش ضد اطلاعات گفته مى شود), كه این گزارش ها بایستى حاوى اطلاعاتى دقیق و مفصل از موقعیت دشمن, زمین, آب و هوا و از قلب لشكر نیز (كه حركت آن به دنبال نیروى مقدمه است) باشد.در جزوه هاى آموزشى دانشكده جنگ هم, وظایف نیروى پیشتاز (مقدمه) به صورت نزدیك به آنچه امام بیان نموده, آمده است.
پس فرمان هاى امام و جزوه هاى نظامى دو وظیفه اساسى را ثابت مى كنند كه آن دو عبارتند از : كسب خبر از دشمن و درگیرى با آنان در هنگام ضرورت. زیرا نیروى پیشتاز, نیروى كمى هستند, و تاب و توان كارزار بلند مدت را ندارند. هم چنین[ توان] ورود به جنگ هاى سخت, آن هم با نیروهاى دشمن كه از آنها پر تعدادتر بوده و سلاح قوىترى هم داشته باشد (مخصوصا اگر نیروى دشمنى كه با نیروى خودى درگیر شده قلب, یا جزء اكبر نیروهاى دشمن باشد) را ندارند.
امام, در این جا حالات و شرایطى كه نیروى مقدمه در آن وادار به جنگیدن مى شود را بیان مى كند كه اولا نیروها با تإنى و اندیشه وارد كارزار شوند. این مسإله مهمى است كه باید نیروى پیشتاز (مقدمه) متوجه آن بوده و آن را همیشه مد نظر داشته باشد.
لذا وارد جنگ نشوند مگر این كه خود را قادر به جنگیدن ببینند و شرایط آن چنان مساعد باشد كه پیروزى تضمین شده باشد.
هم چنین امام در وضعیت ها و شرایط دیگرى غیر از وضعیت قبلى, سفارش به عدم درگیرى مى كند مگر این كه دشمن درگیرى را آغاز كند, یا خود حضرت شخصا براى فرماندهان نیروها, دستورى صادر كنند.
آنچه گذشت, درنگى گذرا در پاره اى از متونى بود كه ناظر به روش هاى نظامى حضرت است; روش هایى كه حضرت در جنگ با دشمنانش به كار مى برد. ما نیز فرامین نظامى حضرت را با آخرین و جدیدترین تئورىهاى نظامى مورد تدریس در دانشكده هاى جنگى در زمینه تاكتیك مورد استفاده در جنگ, حالت آماده باش, پیشروى نیروها و مشخص كردن نقش نیروها, مقایسه كردیم, نتیجه اولیه اى كه آشكار شد این بود كه امام ـ علیه السلام ـ در برنامه ریزى جنگى (با همه اشكال و انواع مختلف آن), یدى طولى داشته اند.
اینك این پژوهش را خدمت شما تقدیم مى داریم و امیدواریم كه خداوند بارى تعالى, ما را در پایان رساندن پژوهشى همه جانبه از زندگى امام یارى دهد.
والسلام والاعزاز
1ـ جزیره منطقه شمالى بین النهرین, بین دجله و فرات (مترجم).
2ـ ترجمه نامه حضرت على ـ علیه السلام ـ از كتاب پیكار صفین, اثر نصر بن مزاحم منقرى, به تصحیح و شرح عبدالسلام محمد هارون و به ترجمه روان پیروز اتابكى, از منشورات شركت انتشارات علمى فرهنگى (انقلاب اسلامى سابق) اقتباس شده و بدون هیچ دخل و تصرفى در این جا نقل شده است(مترجم).
3ـ عبارت عربى چنین است: ((و ایاكما إن تذوق نوما حتى تصبحا الا غرارا إو مضمضه)); در اللسان آمده است: این كه براى خواب فعل چشیدن را به كار برده یعنى نباید به خواب سنگین روند, همان گونه كه در مضمضه فقط آب را به دهان مى برند و بیرون مى ریزند و تنها به زبان مى چشند ولى نمى نوشند و به گلو فرو نمى برند.
4ـ مإخوذ از نامه یازدهم نهج البلاغه, ترجمه استاد سید جعفر شهیدى (مترجم).
............................................................
نویسنده: احمد الزبیدى
مترجم: على زاهدپور
منبع:مجله حوزه اصفهان ،شماره 4

يکشنبه 18/12/1387 - 14:8
دعا و زیارت

مقالات

افراط در شخصیت پردازی از ائمه اطهار(ع)


به همین مناسبت می خواهیم به نكاتی در مورد افراط در شخصیت پردازی اهل بیت(ع)، توجه كنیم. با وجودی كه محبت آنها را، به این دلیل كه مومن ترین و صالح ترین بندگان خداوند بعد از رسول خدا(ص) هستند، و عالم ترین مفسران قرآن و سنت نبوی می باشند، محبت آنان را در لایه لایه های وجود خود می پرورانیم، ولی باید توجه داشت كه همه ارتباط معنوی ما به اهل بیت(ع) به خاطر خداست؛ طبعاً اگر این علاقه باعث خروج از صراط مستقیم توحید شود، قابل تحمل نیست. و یقین داریم كه آل البیت(ع) از این موضوع غضبناك خواهند شد، چنانچه خود در زمان حیات خویش بر این بدعتها فریاد زدند. ما به پیروی از راه آنان كه راه اسلام حقیقی است در شرایط فعلی احساس تكلیف می كنیم كه روشنگری كرده و اطمینان داریم كه اگر خود اهل بیت(ع) در این زمان بودند، همین سیر را طی می كردند.
یكی از شاعران معروف صغیر اصفهانی است كه چندی قبل شهرداری اصفهان به پاس عنایت او به اهل بیت(ع)، برای او مراسم بزرگداشتی برگزار كرد. وقتی نام صغیر به گوش می رسد بسیاری به یاد این شعر او می افتند كه:
گفتا ز صغیر بشنو این نقل
تا جان و دلت شود طربناك
در مذهب عارفان آگاه
الله علی، علی است الله. (دیوان صغیر، ص177)
اول تویی آخر تویی یاور تویی ناصر تویی
بر اولین و آخرین هو یا امیر المومنین. (دیوان صغیر، ص85)
شبیه اینگونه عبارات مثل من حسین اللهیم، من زینب اللهیم، من علی اللهیم، تو خالقی حیدر، تو رازقی حیدر و...

در عزاداری های سالهای اخیر زیاد به گوش می رسد. اینها نمونه هایی از تحریفات افراطی نسبت به شخصیت ائمه اطهار(ع) است كه ابعاد بسیار گسترده ای پیدا كرده است و موید و شاهدی از آن نمی توان در اسلام، قرآن و سنت پیدا كرد.
در كجای قرآن و كدامیك از ائمه اطهار(ع) در جایی گفته اند علی(ع) الله است و الله علی(ع) است؟ غیر از این است كه شعار اصلی اسلام لا اله الا الله است و رسول خدا(ص) رستگاری و فلاح را در گرو نفی غیر خدا اعلام كرده است؟ و قرآن كریم می فرماید: كسانی كه در كنار خداوند، خدایی را در نظر گیرند قومی كج رو، نادان، پند نگیر، مشرك و بی منطق و برهان هستند؟ آیا علی(ع) به پیروی از قرآن و رسول خدا(ص)، مردم را به خدای یگانه می خواند یا به خود می خواند ؟ كاری كه فرعون و نمرود می كردند! اگر خود علی(ع) زنده بود با این تفكر چه می كرد؟
برخی در توجیه اینگونه اشعار و غلو گویی ها اظهار می كنند كه این مسائل لازمه شعر و ادب است و مراد جدی گوینده نیست. ولی باید در پاسخ گفت: این نمونه تفكرات جاری و ساری در اشعار و مداحی های معمول، متفاوت از اشعار ادبی است كه تاثیر اعتقادی بر روی شنونده نمی گذارد. وقتی حافظ می گوید:
تو شمع انجمنی، یكزبان و و یكدل شو
خیال و كوشش پروانه بین و خندان باش
هیچ كس باور نمی كند كه استادی واقعاً شمع است و شاگردش پروانه است و اتاقی كه شب استاد در آن قرار گرفته، نیازی به روشنایی ندارد, اما اشعار مربوط به شخصیتها بویژه شخصیتهای مذهبی مثل ائمه(ع) اینگونه نیست بلكه به عنوان یك اعتقاد در ذهن ها رسوب می كند و خواسته یا ناخواسته اعتقادات مردم را به نحو تاسف انگیزی تحت تاثیر قرار می دهد.

اشاعه اینگونه تفكرات از تشیع چیزی كاملا متفاوت از اندیشه های ناب قرانی می سازد. مسلمانان جهان هرگاه بروز و ظهور این اندیشه ها را از طریق ماهواره و دیگر رسانه ها ببینند و بشنوند به مسلمانی ما شك می كنند و ما را مشرك و خارج از اسلام قملداد می نمایند.
با توجه به اینكه بسیاری از عقاید دینی توده های مردم از طریق شنیدن سخنان و اشعار مداحان اهل بیت(ع) شكل می گیرد و این اشعار غالباً از دیوان صغیر اصفهانی یا امثال آن به دست می آید، ما در این نوشتار به عنوان نمونه سعی داریم به برخی از اسماء و صفات و افعال ذات اقدس الهی كه در اشعار این شاعر و دیگر مردمان به ائمه معصومین(ع) نسبت داده می شود بپردازیم. به امید اینكه جامعه تشیع، دلسوزانه تاملی جدی نسبت به این ظلم بزرگی كه در حق خداوند متعال و رسول گرامی اسلام(ص) و ائمه اطهار(ع) می شود، مبذول دارد.
زراره كه یكی از اصحاب خاص امام صادق(ع) است برای امام(ع) نقل می كند كه شخصی قایل به تفویض است و می گوید: محمد(ص) و علی(ع) را خدا خلق كرده و سپس امور را به آنان واگذار نمود، پس آنان هستند كه خلق می كنند و روزی می دهند و زنده می كنند و می میرانند. امام صادق(ع) فرمودند: این دشمنان خدا دروغ می گویند. قابل توجه اینكه مفوضه عصر ما غیر از خدا، رسول خدا را نیز از مدیریت و تدبیر عالم عزل كرده اند.
در روایتی امام صادق(ع) به مسلمانان سفارش می كند كه جوانان خود را از شر افراطیونی كه عظمت الهی را كوچك می كنند و برای بندگان خدا ادعای ربوبیت می كنند، حفظ كنید. امام(ع) سفارش می فرمود: حتی با آنان نشست و برخاست نكنید و با آنان هم غذا هم نشوید. حضرت بارها آنان را تكفیر و تفسیق فرمود

يکشنبه 18/12/1387 - 14:6
دعا و زیارت

خطبه امام حسین (ع) در روز عاشورا

 

امام می فرمایند: ولی من خدایی است که کتاب فرود آورده و هم او ولی شایستگان است. بنگرید من از چه خاندانم و به خود آیید.
خویش را سرزنش کنید و بنگرید آیا کشتن من رواست؟ حرمت من برای شما زیر پا گذاشتنی است؟ آیا من پسر پیغمبر (ص) شما نیستم؟ پسر وصی و عموزاده شما نیستم؟ آیا حمزه سیدالشهدا (ع) عموی پدرم نیست؟ آیا جعفر بن ابیطالب برادر پدرم که در بهشت با دو بال پرواز می کند ، عمویم نیست؟ به شما نرسیده که رسول خدا (ص) درباره من و برادرم فرمود سید جوانان اهل بهشتند؟ اگر گفتار مرا درست می دانید ، بسیار خوب ، باور کنید.

از وقتی دانستم خدا دروغگو را دشمن دارد ، دروغ نگفتم و اگر باور ندارید کسانی از اصحاب پیغمبر هنوز زنده اند ، بروید از آنها بپرسید تا به شما خبر دهند. از جابربن عبدالله انصاری ، ابوسعید خدری ، سهل بن سعد انصاری ، زید بن ارقم و انس بن مالک بپرسید. این پرسیدن از ریختن خونم جلوگیر شما نیست؟
اگر شما در این تردید دارید که من زاده دختر پیغمبرم ، وای بر شما. آیا از شما خونی ریختم؟ مالی از شما خورده ام؟ زخمی به شما زدم که حالا قصاص آن را می خواهید؟

همگی دشمنان خاموش شدند. سپس امام فریاد زد: ای شبث بن ربعی ، ای حجار بن ابجر ، ای قیس بن اشعث و ای یزید بن حارث! آیا به من ننوشتید که میوه ها رسیده و باغها سبز شده و به سوی لشکری که برای تو آماده شده ، بیا؟
گفتند: ما ننوشتیم. امام فرمود: به خداوند نوشتید. اکنون که مرا نمی خواهید بگذارید به مامن خود در هر جای زمین که باشد برگردم. قیس بن اشعث - لعنه الله علیه - گفت: ای حسین (ع) نمی دانم چه می گویی؟ تو باید تسلیم پسر عم خود شوی. او به دلخواه تو رفتار می کند. امام فرمودند: نه ، به خدا قسم به شما دست خواری ندهم و از شما مانند بنده نگریزم.
زهیر دوباره فرمود: ای بندگان خدا ، پسر فاطمه (س) بدرستی و نصرت شایسته تر از ابن سعد و ابن زیاد است ؛ اگر او را یاری نکنید به خدا پناهتان باد. او را نکشید. او را با عموزاده اش ، یزید گذارید. به جانم سوگند که یزید با نکشتن حسین هم از اطاعت شما راضی است. شمر بن ذی الجوشن تیری به او انداخت و گفت: خاموش باش. ما را از پرگویی خسته کردی. زهیر به او گفت: من با تو سخن نگویم. همانا تو جانوری ، به خدا گمان ندارم دو آیه قرآن درست بخوانی ، مژده ات باد به رسوایی و عذاب دردناک در قیامت.

شمر گفت: خداوند تا یک ساعت دیگر خودت و آقایت را خواهد کشت. زهیر گفت: مرا از مرگ می ترسانی؟ بخدا مرگ با حسین (ع) نزد من بهتر است از آن که با شما جاویدان بمانم. زهیر رو به مردم کرد وگفت: ای بندگان خدا ، این پست جفاجو و همگامانش شما را از دینتان خارج کردند. بخدا شفاعت محمد (ص) به مردمی نرسد که خون خاندان او و کسانی که آنها را یاری می کنند ، بریزند.
مردی از اصحاب او را صدا کرد که امام می فرمایند: برگرد ، به جان خودم اگر مومن آل فرعون قوم خود را نصیحت کرد ، تو هم اینها را نصیحت کردی.

سپس امام به یزید بن خضیر فرمود: با آنها سخن بگو. یزید پیش رفت وگفت: ای مردم ، از خدا بپرهیزید. سپرده محمد (ص) میان شماست. اینان ذریه و خاندان و دختران حرم اویند. آنچه در دل دارید بگویید. می خواهید با آنها چه کنید؟ گفتند: می خواهیم آنها را در اختیار ابن زیاد قرار دهیم. یزید گفت: چرا از آنها نمی خواهید به جای خود برگردند؟ ای اهل کوفه ، نامه ها و پیمان هایی را که به آنها دادید و خداوند را بر آنها گواه گرفتید از یاد برده اید؟ وای بر شما.
خاندان پیامبر(ص) خود را دعوت کردید چون نزد شما آمدند ، آنها را به دست ابن زیاد می دهید و آب فرات را روی آنها می بندید؟ بسیار بد کردید. خداوند روز قیامت شما را سیراب نکند که بسیار بد مردمی هستید. خدایا آنها را به جان هم انداز تا نزد تو آیند و تو بر آنها خشمگین باش. لشکر عمر سعد او را تیرباران کردند ، او نیز برگشت.

خود امام آمدند ، برابر لشکر ایستادند ، به عمر سعد نگریستند و فرمودند: سپاس خدایی را سزاست که دنیا را آفرید و آن را خانه فنا و زوال مقرر گردانید که اهل خودش را دستخوش دگرگونی کند. فریفته کسی است که او را بفریبد ، این دنیا شما را نفریبد که هر کس را بدان تکیه زند نومید کند. من می بینم شما برای کاری گرد آمدید که خدا را بر خود خشمناک کردید و از رحمت خود دور ساختید ، پروردگار ما بسیار خوب است و شما بسیار بد. به طاعت خدا اقرار و به رسولش محمد (ص) ایمان دارید ؛ ولی بر ذریه اش یورش بردید که آنها را بکشید. شیطان بر شما چیره شده و خدای بزرگ را از یاد شما برده است. مرگ بر شما و ملک شما ، انا لله و انا الیه راجعون.

امام برای آخرین بار سخنان آتش بار خود را ایراد و حقیقت حال آنها را روشن کرد و آنچه نفرین بود ، به آنها گفت و این آخرین سخنرانی امام است. امام سوار شتر شدند و آنها را به خاموشی وا داشتند. خدا را سپاس گفتند و بر فرشتگان و انبیاء و رسل صلوات فرستادند و سپس فرمودند: ای گروه تار و مار از سرگردانی غمگسار شوید که مرا به فریادرسی خواندید و ما یورش کنان به دادخواهی شما آمدیم و اکنون شمشیری که ما به دست شما دادیم به روی ما می کشید و آتشی که به جان دشمن خود و شما افروختیم ، بر ما می افکنید. دست دشمن خودتان شدید تا بر تیر دوست خود بزنید. صد وای بر شما ، با آن که هنوز شمشیر در غلاف است ، چون ملخ دریایی سوی جنگ پرش کردید و چون پروانه بر آن پیاپی بال زدید. کوبیده و پایمال باشید.

ای کنیزپرستان ، از حزب راندگان ، قرآن دور اندازان ، سخنهای حق وارونه سازان و قانون شکنان! آیا اینها را یاری می کنید و ما را وا می گذارید؟ آری. این شیوه پیمان شکنی دیرین شماست که پدران شما بر آن ریشه کردند و شاخه ها بر آن فراز آمد و شما میوه پلید آن هستید که برای یابنده خود گلوگیر است و برای به زور رباینده گوارا. بدا بر شما که مرا بر شمشیر خوردن و خواری کشیدن وا می دارید. دور باد از ما خواری.

سپس دعا کرد بار خدایا باران آسمان را از آنها بگیر ، به محیطهای قحطی گرفتارشان کن و غلام ثقیف را بر آنها بگمار تا جام تلخی به کام ریزند ؛ زیرا ما را تکذیب کردند و واگذاردند. تو پروردگار ما هستی بر تو توکل داریم و به سوی تو باز می گردیم.

عمر بن سعد پیش راند و تیری به لشکر حسین (ع) انداخت و گفت: نزد امیر گواه باشید که من تیراندازی را آغاز کردم و پیرو دستور عمر سعد ، تیرهای لشکر کوفه چون پرندگان باریدن گرفت. پس از تیرباران ، اصحاب امام کم شدند و 50 نفر از یاران امام به شهادت رسیدند. امام به یارانشان فرمودند: خدایتان رحمت کند. برخیزید برای مرگ که این تیرها چاره ندارد. پیک لشکرند که سوی شما می آیند

يکشنبه 18/12/1387 - 14:3
دعا و زیارت

مقالات

بهداشت جسمی و روحی در زندگانی پیامبر اعظم(ص

بهداشت و اهمیت آن
حفظ سلامتی بدن در برابر بیماریها ،رعایت مقررات و نظام مربوطه به پیشگیری و عدم ورود عوامل بیماری زا به بدن و رعایت تغذیه و پیشگیری مزمن را بهداشت گویند.

 معصومین(ع)به تمیزی و سلامتی جسم توجه زیادی داشتند و مصرف مال را در این راه اسراف نمی دانستند ؛چنانکه عقیده داشتند که آنچه در راه اصلاح و سلامتی بدن مصرف شود اسراف نمی باشد؛اسراف در چیزهایی است که باعث تلف شدن و ضرر رساندن به بدن باشد.

 اینک به نقل گوشه ای از امور بهداشتی در زندگی معصومین (ع)از جمله پیامبر اعظم می پردازیم: بهداشت فردی الف)استحمام و آداب آن شستشوی بدن در اسلام از اهمیت زیادی برخوردار است و توجه به پاره ای مسائل که همراه نظافت و شستشوی بدن است مانند وضو و غسل و موارد آن که از سنتهای موکد اسلام است می تواند بیانگراین اهمیت باشد و فرد می تواند علاوه بر تمیز کردن بدن خود با نیت تقرب به خدا به پاکیزگی روح خود نیز کمک کند معصومین (ع)به شستن بدن خود اهمیت فراوان می دادند و استحمام جزء سیره نامه منظم زندگی ایشان بود پیامبر اعظم حمام خصوصی داشت و کسی در حمام به اوکمک می کرد همچنین قبل از حمام رفتن چیزی میل می کرد و هنگام بیرون آمدن سر خود را با عمامه می بست و ایمنی از سردرد را از خواص آن بر می شمرد . ب)بهداشت مو بهداشت مو شامل شستن آن ، تمیز نگه داشتن ،کوتاه کردن و از بین بردن موهای زائد بدن می باشد رسول خدا(ص) موهای سرش را با سدر می شست و می فرمود کسی که سر خود را باسدر بشوید خداوند وسوسه شیطان را از او دور می کند و چنین کسی مرتکب معصیت نمی شود و هر کس معصیت نکند وارد بهشت می شودو می فرمود زدودن موهای زائد بدن مایه افزایش دید چشم و قوی شدن عضلات و مانع چروک و آلودگی و حشرات در بدن می شود همین طور آن حضرت امور بهداشتی را جزئی از شریعت اسلام می داند مانند ختنه کردن،کوتاه کردن شارب،زدودن موهای بدن(به استثنای سر و صورت )و گرفتن ناخن و نیز می فرمایند : موی بدن چون بلند گردد،  بندهای مفاصل را سست می گرداند و باعث ضعف می شود. ج)بهداشت دست و صورت رعایت موارد ذیل برای پاکیزه نگه داشتن دست و صورت مناسب است. شستن دست و صورت، استفاده از حوله شخصی و کوتاه کردن ناخن ها. گرفتن ناخنها یکی از سنتهای اسلام است که توجه نکردن به آن عواقب دنیوی و اخروی در بر دارد.امام صادق (ع)می فرماید:وحی از رسول خدا قطع شد ،مردم پرسیدند یا رسول ا... چرا وحی از شما قطع شد؟آن حضرت فرمود: چطور قطع نشود در حالیکه شما ناخن های خود را نمی گیرید و بوی بدن را از خود دور نمی کنید.رسول خدا فرمود:هر کس می خواهد از فقر در امان باشد و از درد چشم و پیسی و جنون ننالد ناخنهایش را روز پنج شنبه هنگام عصر بگیرد و از انگشت کوچک دست چپ شروع نماید.حضرت دهان ،دست و صورت خود را می شست و آب را در دهان مضمضه می کردو هر وقت دست و صورت خود راشستشو می داد با حوله ای مخصوص،صورتش را خشک می کرد و غیر از ایشان کسی به آن حوله دست نمی زد. د)بهداشت چشم چشم نه تنها وسیله بینایی انسان است بلکه وسیله رشد روح و روان نیز می باشد از اینرو به مراقبت ویژه نیاز دارد شستشوی دست و صورت ،استفاده از حوله تمیز و اختصاصی به این امر کمک می کند.معصومین (ع)به بهداشت چشم خود اهمیت فراوان می دادندو برای سلامتی آن نکاتی را رعایت می کردند.رسول خدا در چشم راست و در چشم چپ دو مرتبه سرمه می کشید و افرادی که به بیماری چشم مبتلا بودند و خدمت آن حضرت می آمدند آنها را به مداوا سفارش می کرد و دستورات بهداشتی و طبی به آنها می دادندو معتقد بودند چهار چیز صورت را روشن و نورانی می کند نگاه کردن به صورت زیبا، نگاه به آب جاری ، نگاه به سبزه و چمنزار و سرمه کشیدن در وقت خواب. ه)بهداشت دهان و دندان یکی دیگر از اموری که در بهداشت فردی و رعایت آن ضروری است بهداشت دهان و دندان است که در این زمینه مسواک زدن و خلال کردن نقش مهمی دارد که سخن وسیله معصومین (ع)اهمیت آن را خاطر نشان می سازد . 1- مسواک کردن رسول خدا در شبانه روز سه بار مسواک می کرد :قبل از خواب،بعد از بیدار شدن از خواب و پیش از نماز صبح .آن حضرت با چوب اراک(درختی مخصوص)مسواک می کرد و جبرائیل او را به این کار سفارش کرده بود.پیامبر(ص)در شیوه مسواک کردن نیز طریقی خاصی داشت که به طورعرضی یعنی از بالا به پائین مسواک می کرد و دیگران را به این روش توصیه می کرد. 2- خلال کردن از دیگر نقاطی که در بهداشت دهان ودندان نقش بسزایی دارد خلال کردن است بدین معنا که انسان وقتی غذا می خوردتکه های ریز غذا میان دندانها باقی می ماندکه اگر در آنجا بماندموجب فساد دندانها و بروز بیماری می شود ،در دستورات بهداشتی اسلام به این مهم توجه فراوانی شده است. پیشوایان معصوم دندانهای خود را خلال می کردند و دیگران را نیز به آن توصیه می نمودند امام صادق(ع)می فرماید:"ان رسول ا... کان یتخلل و هو یطیب الفم" (رسول خدا خلال می کردند و این کار دهان را پاکیزه می کند). پیامبر خدا(ص)خلالی را به جعفر طیار هدیه کرد و فرمود:ای جعفر ! خلال کن که این کار دهان (لثه و دندان ) را اصلاح و روزی را زیاد می کند. و)استفاده از ظروف پاکیزه و سالم رسول خدا (ص) به پاکیزگی ظروفی که از آن استفاده می کردند اهمیت می داد ودر هر ظرفی غذا نمی خورد آن حضرت در ظرفهای بلوری که از شام می آوردند غذا می خورد و نیز از ظروف سفالی یا پوستی یا کوزه،آب می نوشید اگر هیچ ظرف تمیز و پاکیزه ای بدست نمی آورد از کف دست استفاده می کرد و می فرمود:هیچ ظرفی پاکیزه تر از دست نسیت این همه دقت در انتخاب ظرف مناسب ،بیانگر اهمیت بهداشت و پاکیزگی در زندگی رسول خدا و پیشوایان بزرگوار ماست که می بایست از آن درس بیاموزیم و مانند آنها بهداشت را رعایت کنیم. ز)بهداشت تغذیه انسان اگردر امرتغذیه نکات بهداشتی را رعایت نکندچه بسا بیماریها وناراحتیهای ناشی ازآن او راازپادرآوردوزندگی شیرینش راتلخ وناگوارسازد.درسیره معصومین (ع)به مواردی بر می خوریم که آن بزرگواران درموقع غذاخوردن به آنها توجه داشتند که به مواردی اشاره می کنیم: 1- غذا خوردن هنگام گرسنگی رسول خدا(ص)فرمود:"نحن قوم لا ناکل حتی نجوع واذا اکلنا لا نشبع" ماکسانی هستیم که تاگرسنه نشویم غذا نمی خوریم وهنگام غذادر حد سیری نمی خوریم. نقل شده که آن حضرت هیچگاه تا حد سیر شدن غذا نخورد پرخوردن و سیر شدن را سبب بیماری می دانست و می فرمود:معده ،خانه امراض است و پرهیزسرآمد دارو هاست .بیماریها و ناراحتیها ی جسمی غالبا"بر اثرسوءتغذیه یاپرخوری است و اجتناب از پرخوری و رعایت بهداشت در امر تغذیه برای سالم زیستن ،امری ضروری است. 2- پرهیز از غذای داغ معصومین(ع)غذای داغ نمی خوردندودر آن نمی دمیدند(فوت نمی کردند)و صبر می کردندتا سرد شود.رسول خدا در غذا نمی دمید و بازدم خود را در ظرف آب رهانمی کرد.حضرت علی(ع)می فرمودند:طعام را بگذارید تا سرد شود.غذایی نزد رسول خدا آوردند فرمود:بگذارید خنک شود تا بتوان آن را خوردخداوند آتش را خوراک ما قرار نداده و برکت در غذای سرد است.البته منظور این است که معصومین (ع)غذا را وقتی خیلی داغ بود نمی خوردند تاکمی ملایم و قابل خوردن شود،نه اینکه بعضی غذا ها را که باید گرم خورده شود آن را سرد کنند و بخورند. 3- استفاده از انواع غذاهای مورد نیاز از نعمتهای الهی غذاهای پاکیزه و مطبوع است که اگر به طور صحیح و مطلوب تهیه شود در بهداشت تن و روان تاثیر فراوان دارد معصومین (ع)اگرچه دلبسته به دنیا و مواهب آن نبودندولی از غذاهای مختلف بهره مند می شدندپیامبر از انواع غذاهای حلال میل می کرد.امام صاق (ع)می فرمود مردی از اصحاب برای رسول خدا فالوده تهیه کرد و خدمت آن حضرت آورد.حضرت آن را خورد و پرسید :از چه درست کرده ای آن مردگفت:از آرد گندم ،روغن و عسل.حضرت فرمود :این غذای خوبی است رسول خداگوشت بریان شده را با نان می خورد می فرمود گوشت بهترین غذاها در دنیا و آخرت است و نیز آن حضرت از گوشت مرغ و پرندگان شکار شده استفاده می کردحضرت رسول (ص) چون ماهی تناول می کردندمی فرمودند خداوندابرکت ده برای مادر این ماهی و به عوض این بهتراز این به ما عطا کن.نقل است که فرمودند:بر شما باد خوردن ماهی که اگر بی نان بخوریدکافیست و اگر با نان بخورید گوارا است ماهی تازه پیه جسم را می گدازدودر حدیث صحیح وارد است که شخصی به خدمت آمدو گفت :که هر گاه حجامت می کنم صفرا به هیجان می آید و اگر نمی کنم خون آزار می کن حضرت در جواب فرمودند:که حجامت بکن و بعد از آن ماهی تازه که با آب نمک کباب کرده باشند بخورپس آن مرد چنین کرد و همیشه در عافیت بود. حفظ آراستگی در بهداشت اجتماعی حفظ بهداشت اجتماعی و رعایت آراستگی ظاهری نیز در نظر پیشوایان معصوم(ع) از اهمیت ویژه ای برخوردار بوده و ایشان در تمام عمرشان به آن پایبند بودند که در زیر نکات مهمی از آن را می آوریم : الف)بوی خوش نقل شده که هزینه عطررسول اکرم (ص)بیش از خوراک او بود آن حضرت خود را بامشک خوشبو می کرد چندان که مشک بر فرق سرش برق می زد.آن حضرت آن قدر خوشبو بود که هر جا عبور می کرد تا سه روز بوی خوشش از آنجا به مشام می رسید. ب)مرتب کردن سروصورت بهداشت مو شامل کوتاه کردن سر، محاسن ، شانه کردن آن ، زدودن موهای زائد بدن و شستشو وخضاب کردن آن است.رسول گرامی اسلام با مدری(نوعی شانه)موهایش راشانه می کرد و هنگام شانه زدن می فرمود:شانه زدن "وبا" را از بین می برد. آن حضرت به دیگران نیز سفارش می کرد که موهایشان را مرتب کنند چنانچه نقل شده:روزی به مردی که موی بلند و پریشان داشت فرمود:موی سرت را کوتاه کن تا بر زیبایی تو بیفزاید.همین طور رنگ کردن مو به حنا و برگ نیل در نزد معصومین (ع)معمول و رایج بوده است.رسول خدا(ص)فرمود:حنا ببندید که چشم را روشنی می دهد،موی سر را می رویاند و بوی بدن را خوش می سازد و همسر را آرامش می بخشد. امام صادق (ع)فرمود:پیامبر خدا به علی (ع)فرمود:یا علی !یک درهم برای خضاب خرج کردن بهتر از هزاردرهم برای خدا و در غیر خضاب صرف کردن است. ج)نگاه در آیینه و مرتب کردن ظاهر نگاه کردن در آیینه و مرتب کردن وضعیت ظاهری بدن و لباس نیز از کارهای معمولی و روز مره معصومین (ع)بود .حضرت علی (ع)فرمود: رسول خدا هروقت در آیینه می نگریست می فرمود:سپاس خدای را که خلقت مرا کامل و صورت مرا زیبا گردانیدودرمقابل عیوب دیگران مرا زینت بخشید . امام صادق (ع)فرمود:پیامبر در آیینه نگاه میکرد و موهای سرش را منظم می نمود و شانه می زد و گاهی در آب نگاه می کرد و موهایش را مرتب می کر د و این کار را برای بیرون رفتن از منزل انجام می داد. عایشه دید برای پیامبر در ظرف آبی که در منزل بود نگاه می کند و موی خود را منظم می سازد تا از منزل خارج شود، به آن حضرت گفت:پدرو مادرم به فدایت!در آب نگاه می کنی و زلفت را منظم می سازی در حالی که بهترین خلق خدایی.حضرت فرمود :خداوند دوست دارد که بنده اش چون به سوی برادرانش می رودخودرا برای آنها منظم کند و بیاراید و زیبا سازد.همین طور آن حضرت روغن زدن را دوست می داشت و از ژولیدگی و نامنظم بودن اکراه داشت. به امید عمل به همه دستورات گهربار آن حضرت و به کاربردن آن در زندگی خویش منابع: 1- سیره معصومین (ع)

يکشنبه 18/12/1387 - 14:1
دعا و زیارت

مقالات

آخرین پیام امام علی (علیه السلام)

مـفـسـر مـعـروف شـیعه ابوالفتوح رازى در تفسیر خود نقل مى كند:على ـ علیه السلام ـ در نخستین ركعت از نمازى كه ابن ملجم او را ضربت زد, یازده آیه از سوره انبیاء راتلاوت كرد.

دانـشـمـنـد مـعـروف اهل تسنن سبط ابن جوزى مى نویسد:هنگامى كه امام در محراب قرار گـرفـت چـند نفر به او حمله كردند وابن ملجم ضربتى بر آن حضرت فرود آورد وبلافاصله با همراهانش گریختند.
خون از سر على ـ علیه السلام ـ در محراب جارى شد ومحاسن شریفش را رنگین كرد.
در این حال آن حضرت فرمود:((فزت و رب الكعبة )): به خداى كعبه سوگند كه رستگار شدم .
سپس این آیه را تلاوت فرمود:[منه ا خلقناكم و فیه ا نعیدكم و منه ا نخرجكم ت ارة ا خرى ].


پس قثم بن عباس پیش تاخت واو را بغل گرفت وبه زمین كوبید.
چون او را به نزد على ـ علیه السلام ـ آورند, به او گفت :پسر ملجم ؟
گفت : آرى .
وقـتـى حضرت ضارب راشناخت به فرزندش حسن فرمود:مواظب دشمنت باش , شكمش را سیر وبندش را محكم كن .
پس اگر مردم او را به من ملحق كن تا در نزد پروردگارم با او احتجاج كنم واگر زنده ماندم یا او را مى بخشم یا قصاص مى كنم .

حسنین ـ علیهما السلام ـ به اتفاق بنى هاشم , على ـ علیه السلام ـ را در گلیم گذاشتندوبه خانه بردند.بار دیگر ابن ملجم را به نزد آن حضرت آوردند.
امـیـرالـمـؤمنین ـ علیه السلام ـ به او نگریست وفرمود: اگر من مردم او را بكشید, چنان كه مرا كشته , واگر سالم ماندم خواهم دید كه راى من در باره او چیست .
فرزند مرادى گفت : من این شمشیر را به هزار درهم خریده ام وبه هزار درهم دیگر زهر داده ام .
پس اگر مرا خیانت كند حق تعالى او را هلاك گرداند.
در این موقع ام كلثوم به او گفت : اى دشمن خدا, امیر المؤمنین را كشتى ؟
آن ملعون گفت : امیرالمؤمنین را نكشته ام , بلكه پدر تو را كشته ام .
ام كلثوم گفت : امیدوارم كه آن حضرت از این جراحت شفا یابد.
ابن ملجم باز با وقاحت گفت : مى بینم كه برایش گریان خواهى بود.
واللّه كه من او را ضربتى زده ام كه اگر آن را در میان اهل زمین قسمت كنند همه را هلاك كند.


قدرى شیر براى آن حضرت آوردند.
كمى از آن شیر را نوشید وفرمود به زندانى خود نیز از این شیر بدهید و او را اذیت نكنید.
هنگامى كه امام ـ علیه السلام ـ ضربت خورد پزشكان كوفه به بالین وى گرد آمدند.
در بین آنان از همه ماهرتر اثیر بن عمرو بود كه جراحات را معالجه مى كرد.
وقتى او زخم را دید دستور داد شش گوسفندى را كه هنوز گرم است براى او بیاورند.
سـپس رگى از آن بیرون آورد ودر محل ضربت قرار داد وآن گاه كه آن را بیرون آورد گفت :یا على وصیتهاى خود را بكن , زیرا این ضربت به مغز رسیده ومعالجه مؤثر نیست .

در ایـن هـنـگام امام ـ علیه السلام ـ كاغذ ودواتى خواست ووصیت خود را خطاب به دو فرزندش حسن وحسین ـ علیهما السلام ـ نوشت .
ایـن وصـیت , گرچه خطاب به حسنین ـ علیهما السلام ـ است ولى در حقیقت براى تمام بشر تا پایان عالم است .

اینك قسمتى از آن را مى آوریم :
شما را به تقوى وترس از خدا سفارش مى كنم واینكه در پى دنیا نباشید, گرچه دنیا به سراغ شما آید وبر آنچه از دنیا از دست مى دهید تاسف مخورید.
سخن حق را بگویید وبراى اجر وپاداش (الهى ) كار كنید ودشمن ظالم ویاور مظلوم باشید.

مـن , شما وتمام فرزندان وخاندانم وكسانى را كه این وصیتنامه ام به آنان مى رسد به تقوى وترس از خـداونـد ونـظـم امـور خود واصلاح ذات البین سفارش مى كنم , زیرا كه من ازجد شما (ص ) شنیدم كه مى فرمود:اصلاح میان مردم از یك سال نماز وروزه برتر است .

اللّه اللّه فی الا یتام فلا تغبوا ا فواههم ولا یضیعوا بحضرتكم .
واللّه اللّه فی جیرانكم فا نهم وصیة نبیكم .
ما زال یوصی بهم حتى ظننا ا نه سیورثهم .
خـدا را خـدا را در مورد یتیمان ; نكند كه گاهى سیر وگاهى گرسنه بمانند; نكند كه در حضور شما, در اثر عدم رسیدگى از بین بروند.
خـدا را خـدا را كه در مورد همسایگان خود خوشرفتارى كنید, چرا كه آنان مورد توصیه وسفارش پیامبر شما هستند.
وى همواره نسبت به همسایگان سفارش مى فرمود تا آنجا كه ما گمان بردیم به زودى سهمیه اى از ارث برایشان قرار خواهد داد.

واللّه اللّه فی القرآن لا یسبقكم بالعمل به غیركم .
و اللّه اللّه فی الصلاة فا نه ا عمود دینكم .
و اللّه اللّه فی بیت ربكم لا تخلوه م ا بقیتم فا نه ا ن ترك لم تن اظروا.
خدا را خدا را در توجه به قرآن ; نكند كه دیگران در عمل به آن از شما پیشى گیرند.
خدا را خدا را در مورد نماز, كه ستون دین شماست .
خـدا را خـدا را در مـورد خانه پروردگارتان ; تا آن هنگام كه زنده هستید آن را خالى نگذارید, كه اگر خالى گذارده شود مهلت داده نمى شوید وبلاى الهى شما را فرا مى گیرد.

خدا را خدا را در مورد جهاد با اموال وجانها وزبانهاى خویش در راه خدا.
وبر شما لازم است كه پیوندهاى دوستى ومحبت را محكم كنید وبذل وبخشش را فراموش نكنید واز پشت كردن به هم وقطع رابطه برحذر باشید.
امـر بـه مـعـروف ونهى از منكر را ترك مكنید كه اشرار بر شما مسلط مى شوند وسپس هرچه دعا كنید مستجاب نمى گردد.

سـپس فرمود:اى نوادگان عبد المطلب , نكند كه شما بعد از شهادت من دست خود را از آستین بـیـرون آوریـد ودر خـون مـسلمانان فرو برید وبگویید امیرمؤمنان كشته شد واین بهانه اى براى خونریزى شود.
….
فـرزنـدان امـام ـ علیه السلام ـ خاموش نشسته بودند و در حالى كه غم واندوه گلوى آنان را مى فشرد به سخنان دلپذیر وجانپرور آن حضرت گوش فرا مى دادند.
امام در پایان این وصیت از هوش رفت وچون مجددا چشمان خود را باز كرد فرمود:اى حسن , با تو سخنى چند دارم .
امشب شب آخر عمر من است .
چـون درگذشتم با دست خود مرا غسل بده وكفن كن وخود شخصا مباشر اعمال كفن ودفن من باش وبر جنازه من نماز بخوان ودر تاریكى شب جنازه مرا دور از شهر كوفه مخفیانه به خاك بسپار تا كسى از آن با خبر نشود.

عـلـى ـ علیه السلام ـ دو روز زنده بود ودر شب جمعه نخستین روز از دهه آخر ماه رمضان (شب بیست ویكم سال 40 هجرى ) در سن 63 سالگى بدرود حیات گفت .

پـسـر گـرامیش امام حسن ـ علیه السلام ـ او را با دست خود غسل داد وبر او نماز خواند در نماز هفت تكبیر گفت وسپس فرمود:((ا م ا ا نه ا لا تكبر على ا حد بعده )).
یعنى : بدانید كه پس از على ـ علیه السلام ـ بر جنازه هیچكس هفت تكبیر گفته نمى شود.
على ـ علیه السلام ـ در كوفه در جایى بنام ((غرى )) (نجف اشرف فعلى ) دفن شد.

منبع : فروغ ولایت - جعفر سبحانی

يکشنبه 18/12/1387 - 14:0
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته