1294م:هفتم فوریه 1294 (جمادی الاخری 693 قمری) و دوران حکومت گیخاتوخان مغول حکمران وقت، ایران بمانند چین دارای پول کاغذی (اسکناس) شد که «چاو» نام داشت. حکام مغولی چین (دودمان یوان) از سال 1271 پول کاغذی در آن کشور رایج کرده بودند زیرا که طلا و نقره موجود در چین تکافوی هزینه های سنگین آنان نبود. قدمت پول کاغذی در چین که به صورت «بلوکی ـ نوعی مهرزنی» چاپ می شد به سال 600 میلادی بازمی گردد ولی پولی دائمی نبود و هرگاه که هزینه های دولت بالا می رفت و طلا برای ضرب سکه کافی نبود پول کاغذی چاپ می کردند که نوعی برات (حواله خزانه داری دولت) بود. گیخاتوخان که مردی ولخرج و سطحی بود و بزرگ وزیرش ـ صدر جهان (صدرالدین احمد خالدی زنجانی) ولخرج تر از او ـ تصمیم به رایج کردن پول کاغذی گرفتند که این تصمیم به اجرا درآمد و «چاو» که قطعی بزرگ داشت و «چاو مبارک» خوانده می شد به جریان گذارده شد. طولی نکشید که مخالفت با این پول از شیراز و تبریز آغاز و لذا، چند ماه بیشتر عمر نکرد. با اینکه گیخاتو حکم به لغو آن داد، صدای مخالفت با او نه تنها خاموش نشد بلکه گسترش یافت، نظامیان را هم فراگرفت و به تدریج تبدیل به انتقاد عمومی از فساد اداری شد. گیخاتو پس از اینکه از مخالفت تنی چند از ژنرال هایش آگاه شد و شنید که دست به نافرمانی زده و درصدد شورش نظامی برآمده اند در سال 1295 میلادی از ترس فرار کرد و به مغان شمالی (نخجوان) رفت و در آنجا کشته شد. فساد اداری و بوروکراسی بد در ایران از زمان مغولها و کمی بیش از 700 سال پیش آغاز شد، در عصر جانشینان شاه عباس به صورتی دیگر درآمد و پیچیده تر شد و پس از یک دوره اصلاحات در زمان نادر و کریمخان، از اواخر سلطنت فتحعلیشاه قاجار رو به وخامت نهاد و ... بگونه ای که دو مستشار آمریکایی بیطرف ـ مورگان شوستر و دکتر میلسپو ـ به یک نسبت از حل این مسئله ابراز یاس کرده بودند. مورخان ولخرجی حکمرانان مغولی ایران از اموال عمومی و خزانه (بیت المال)را به دلیل بی اطلاعی از رموز و فنون حکومت و بی اعتنایی نسبت به آن به علت ادامه علامه مندی به زندگانی در حال کوچ و بذل و بخشش به بستگان و خواص نوشته و افزوده اند که این میراث مغول منحصر به ایران نیست، روسیه و چند منطقه اروپایی و آسیایی پیرامون آن هم از قربانیان این میراث هستند که همانا بوروکراسی و فساداداری است. همین فساد اداری یکی از علل فروپاشی شوروی بوده است زیراکه پس از درگذشت لنین، وارثان انقلاب بلشویکی او نتوانستند و یا نخواستند به آن پایان دهند که در فرهنگ کشور ریشه دوانیده است.
کار انتشار پول کاغذی در اروپا در سال 1574 در هلند و در سال 1660 در سوئد آغاز شده و در آمریکا چاپ و انتشار آن از پنجم فوریه 1690 و در مهاجرنشین ماساچوست صورت گرفته است، ولی تا پایان دهه 1960 پشتوانه پولهای کاغذی عموما طلا بود و در حقیقت هر اسکناس یک «حواله طلا» بود و دولتها نمی توانستند بیش از موجودی طلا، اسکناس (بانک نوت) به جریان بگذارند، لذا ارزش پول تقریبا ثابت بود. بحران مالی جهانی در دو سال اخیر نتیجه کثرت چاپ دلار آمریکا و توزیع آن در جهان است. دلار آمریکا از زمان اجرای طرح مارشال (نزدیک به 60 سال پیش) پول جهانی شده است.
1286ش: 18بهمن سال 1286 (هفتم فوریه 1908) نخستین قانون مطبوعات در ایران در 53 ماده از تصویب مجلس شورای ملی گذشت. گرچه این قانون بهتر از اصلاحیه ها و قوانین مطبوعاتی بعد از آن (به استثناء ضابطه موقت دولت مصدق) بود، اما بسیاری هستند كه وضع چنین قانونی را بدعتی منفی می دانند كه مانع از رشد ژورنالیسم وطن شده است، زیرا كه این قبیل مقررات (صرف نظر از كدام كشور) نشر روزنامه را مقید ساخته و امر انتشار را در كنترل دولت قرار داده حال آن كه ژورنالیسم، خود یك ركن از قوای دمكراسی است و ركن های متشكله یك دمكراسی باید منفك از هم باشند.
مقایسه قانونهای مطبوعات ایران در طول زمان با هم، هركدامشان را ناقض بخشی از قانون دیگر نشان می دهد و چنین برمی آید كه اصول و فلسفه «روزنامه نگاری» و استانداردهای جهانی این حرفه در تنظیم این ضوابط ملاك كار نبوده و تنها سیاست دولتهای وقت منظور نظر بوده است. برای مثال؛ در یك برهه یك قانون مطبوعات ایران كارمندان دولت را ممنوع از داشتن نشریه عمومی (حرفه ای) و اشتغال به كار روزنامه نگاری می كند و قانون دیگر این مورد منطقی را حذف، و قانون سوم دوباره برقرار می دارد. قانون چهارم علنا یك دسته از اتباع ایران را از این حرفه محروم می كند و به گونه ای تنظیم شده است كه برخلاف كشورهای دیگر و اصل تفكیك قوا، دولت و سازمانهای عمومی را هم روزنامه نگار وناشر روزنامه می كند! و .... حال آن كه نشریه، رسانه ای است مانند رسانه های دیگر ازجمله كتاب، سینما، تابلوهای خیابانی و ... و كسب و كاری است همانند طبابت، مهندسی، كتابفروشی، رستورانداری و ... و نباید از آن واهمه داشت. نمی توان پروانه ساخت اتومبیل نداد زیرا كه اتومبیل ممكن است تصادف كند و آدم بكشد. روزنامه اینك بزرگترین وسیله دفاعی یك ملت است و اگر در دست یك ژنرال با تجربه (روزنامه نگار حرفه ای) باشد منافع و سلامت ملت را حفظ و جامعه را در برابر هرگونه پیش آمدی آماده می سازد. در قرن 21 نفوذ قدرتها به خاطر موشكها و بمب هایشان نیست، به دلیل رسانه هایشان است كه راه اجرای سیاستهای آنها در هر زمینه را هموار می سازند. هنگام تدوین یك قانون حاكم بر یك حرفه لازم است كه اصول حقوق بشر، حقوق اساسی اتباع مندرج در قانون اساسی، اصل آزادی اشتغال و انتخاب حرفه و كار مفید و مسالمت آمیز و خدمت به وطن در نظر گرفته شود. سالهاست كه ثابت شده است مجله های تخصصی بیش از مدارس به ارتقاء معلومات اتباع كمك كرده اند ولی در وطن ما (طبق قانون مطبوعات) برای انتشار یك ماهنامه تخصصی كه یك خدمت میهنی است باید از هفت خوان بررسی صلاحیت ها! عبور كرد و ... تا مجوز گرفت. در تازه ترین قانون مطبوعات ما، نشریات و انواع روزنامه (حرفه ای، حزبی و تخصصی) تعریف نشده اند، شرح وظایف سردبیر كه فرمانده تحریریه روزنامه است و همچنین شرایط حرفه ای احراز مقام در تحریریه (اصطلاحا اطاق خبر) روشن نشده است و ... كه در عمل تولید مشكلات كرده است. انتقاد علنی اخیر مدیر مسئول روزنامه حزبی «كارگزاران» از تحریریه اش، به دلیل فقد تعریف «روزنامه حزبی» در قانون مطبوعات مصوب سال 1364 است. روزنامه حزبی ناشر افكار و نظرات و فعالیت های آن حزب است و اصولا باید تحت نظر مستقیم دبیركل و هیات مدیره (دفتر سیاسی) حزب باشد. در كشورهای دیگر، سخنگوی هر حزب عملا مدیریت روزنامه ارگان آن حزب را برعهده دارد و دبیركل حزب سردبیر اجرایی آن را منصوب می كند و در روزنامه حزبی مقامی به نام «مدیر مسئول» وجود ندارد و منطقی برای وجود چنین مقامی نمی توان وجود داشته باشد زیرا كه حزب مسئول است. «مدیر مسئول روزنامه» مقامی است عمدتا مخلوق قانون مطبوعات ایران. سردبیر اجرایی روزنامه و «پروف ریدر كل» است كه مطالب را می خوانند. كار مدیر عمدتا تنظیم امور مالی ـ اداری است و وقت خواندن همه مطالب و اطمینان از صحّت آنها را ندارد و درنتیجه نباید مسئول مطالب روزنامه قرارگیرد. «ناشر (در ایران؛ صاحب امتیاز = پروانه)» مالك روزنامه است و برایش امكانپذیر نیست كه پیش از انتشار، مطالب دهها صفحه یك نشریه یومیه را بخواند و روی هر كلمه دقت كند و احیانا دستور بررسی مجدد و تعویض بدهد، فرصت نیست!. در قوانین پیشین مطبوعات ایران همانند قوانین مدنی ـ كیفری همه كشورها، نویسنده مطلب مسئول صحّت آن و سردبیر مسئول انتشار و «پروف ریدر» مسئول بی غلط بودنش است، نه مدیر (مسئول امور اداری، امضاء كننده چكها و ...) و یا دارنده پروانه. در كشورهای دیگر امور مطبوعات كه قوه چهارم یك دمكراسی هستند در دست صنف مطبوعات (برگزیدگان اهل این حرفه) قراردارد. قانون مطبوعات مصوب سال 1364 دست كم در قسمت تعریف های حرفه ای آن درخور كشوری با این همه پیشرفت تكنولوژیك و ورود به باشگاه فضایی نیست. جهانیان در برابر عظمت تاریخ ایران و خدمت ایرانیان به تمدن و فرهنگ بشر سر تعظیم فرود می آورند.
1328ش:سه ماه پس از تاسیس جبهه ملی به رهبری دكتر مصدق ، وی 18 بهمن ماه 1328 خورشیدی در اجتماعی بزرگ كه به دعوت این جبهه برای اعتراض به سوء جریان انتخابات سنا و مجلس شورای ملی در میدان بهارستان برگزار شده بود خطاب به مردم ، آنان را درجزئیات مداخله دولت در كار انتخابات قرار داد و گفت كه دولت با گشودن مجلس، پیش از برگزاری انتخابات شهر تهران مرتكب نقض قانون شده است كه جرم است و مشروعیت حكومت كردن را از دست داده است.
دكتر مصدق قبلا پیش از انجام انتخابات سنا به دولت اعتراض كرده بود كه فهرست نامزدهای خود را چاپ و در دسترس انتخاب كنندگان قرار داده و یك نسخه از این فهرست در دست اوست كه در پاكت گذارده و لاك و مهر كرده تا پس از انتخاب سناتور ها آن را اعلام دارد . وی گفته بود كه دولت با این عمل، همه اعضای سنا را انتصابی كرده است و چنین حكومتی همانا « دیكتاتوری » است. دكتر مصدق با بیان این اعتراض به احمد اباد تبعید شده بود كه یك روز پس از لغو تبعید در اجتماع میدان بهارستان شركت و اعتراض خود را تكرار كرده بود.
1954م:هفتم فوریه 1954 (18 بهمن 1332) دكتر شاخت اقتصاددان آلمانی برای سومین بار در طول سه دهه به ایران دعوت شد تا برای حل مسائل اقتصادی وطن ما و پیشرفت راه حل بدهد و این بار (شش ماه پس از براندازی 28 امرداد) عمدتا با هدف دادن نظر درباره چاپ اسكناس تازه.
چرا در ایران این همه به دكتر شاخت توجه می شد؟. برای این كه از همان نخستین سفر او به ایران (در دهه 1310)، روزنامه ها تبلیغ وسیع كرده بودند كه او به دلایل نژادی دوستدار تاریخ ایران، هواخواه پیشرفت كشور ما و یك كارشناس اقتصادی بی طرف است و با دادن طرح های مالی، كمك بزرگ به حل مسائل اقتصادی آلمان كرده بود كه پس از جنگ جهانی اول دچار بحران مالی و كاهش ارزش پول این کشور تا حد یك نان به هزاران مارك شده بود. «شاخت» یك اقتصاددان ناسیونالیست آلمانی (متمایل به حزب نازی) بود كه از گزند بگیر و ببندهای پس از جنگ جهانی دوم جان سالم به در برده بود. وی كه (به خواست هیتلر) پیشنهادهای مالیاتی و گمركی و راه صنعتی شدن ایران را به دولت رضاشاه داده بود، در سپتامبر 1952 (مهر 1331) نیز در تهران به دولت دكتر مصدق اندرزهای فراوان در زمینه اقتصاد بدون نفت و سیاستهای مالیاتی و پولی و رساندن هزینه های دولت به حداقل ارائه كرده بود. این بار هم روزنامه های تهران پیرامون ملی گرا و نابغه بودن شاخت و كمك او به حل مسائل اقتصادی دولتهای ضد استعمار كه جویای استقلال ملی هستند «بدون این كه نظردیگری داشته باشد» مطالب متعدد نوشته و از او یك نماد بزرگ ساخته بودند.
سال بعد كه دولت كودتا از «شاخت» دعوت بعمل آورد، نخست او به آمدن به تهران تن نداد و پاسخ داد كه دادن اندرز از آلمان هم عملی است كه دولت تهران اصرار بر مذاكره از نزدیك كرده بود. هدف دولت زاهدی از دعوت «شاخت» انتشار اسكناس تازه (به بهانه راه افتادن نفت) بود و ... ولی دكتر شاخت نظر دیگری داشت. وی موافق چاپ اسكناس بزرگتر از 20 تومانی و فداكردن كار رقابت تولیدات داخلی با خارج (با افزایش تعرفه گمركی بر واردات) نبود و آن را مانع پیشرفت و مرغوب شدن محصولات داخلی می دانست و بر گرفتن مالیات تصاعدی (برحسب درآمد) و سیاست پولی بر پایه انعطاف پذیر بودن نرخ بهره نظر داشت و گرفتن مالیات فیكس (ثابت) را كه مورد نظر پولدارهای ایران بود كه به كودتا كمك كرده بودند رد می كرد. دکتر شاخت به زاهدی هشدار داده بود که مانع بازگشت فساد اداری به ایران شود زیراکه شنیده بود آنانکه در برانداختن دولت دمکراتیک دکتر مصدق کمک کرده بودند [طلبکاران کودتا] قصد سوء استفاده دارند بدون داشتن استحقاق، مقام می خواهند و درصدد به انحصاردرآوردن معاملات، امتیازات و ... هستند.
ایجاد فروشگاههای دولتی بزرگ (نظیر فروشگاه فردوسی كه بعدا به فروشگاههای شهر و روستا تبدیل نام دادند به هدف پایین آوردن قیمتها با از میان برداشتن دست واسطه ها) و نیز تاسیس فروشگاهها تعاونی كاركنان (دولت و شركتها) از توصیه های دكتر شاخت به دولت ایران بوده اند. نخستین فروشگاه از این دست (فروشگاه فردوسی) توسط آلمانی ها به وجود آمد.
1900م:هفتم فوریه سال 1900 زادروز حزب كارگر (زحمتكشان) انگلستان است . اتحادیه های كارگری انگلستان در این روز تاسیس چنین حزبی را اعلام داشتند كه از 20 روز بعد فعالیت خود را آغاز كرد. این اتحادیه ها در سال 1881 با كمك گروهی از روشنفكران چپگرا فدراسیون سوسیال دمكرات و در سال 1884 «جامعه فابیان» را تاسیس كرده بودند. انقلاب صنعتی انگلستان تاسیس حزب كارگر را اجتناب ناپذیر كرده بود.
سوم اوت سال 1892 مردی بركرسی عضویت مجلس نمایندگان انگلستان نشست كه با همه فرق داشت. پارلمان انگلستان تا آن روز در عمر ششصد و اندی ساله خود به یاد نداشت كه مردی در ردیف نمایندگان كه همیشه با لباس رسمی (فراك) حضور می یافتند بنشیند كه كلاهی پارچه ای بر سر، شلواری چهارخانه برپا و كتی یقه كارگری كه از پشم نامرغوب ساخته شده بود برتن داشته باشد. وی« جیمز هاردی » كارگر معدن بود كه به خود جرات داده بود نامزد شود، رای بیاورد و به عضویت مجلس در آید.
او از ده سالگی روزها كار و شبها به مدرسه رفته بود و عضو اتحادیه كارگران معدن بود. جیمز هنگام معرفی نمایندگانی كه برای نخستین بار وارد مجلس شده بودند ، خود را یك سوسیالیست خواند و به این ترتیب پارلمان انگلستان دارای نخستین كارگر سوسیالیست شد.
عضویت جیمز هاردی در مجلس و اثبات شایستگی اش به تاسیس حزب كارگر انگلستان شتاب داد.
این حزب شش سال پس از تاسیس دارای 29 نماینده در پارلمان شد. چهار سال بعد عده این نمایندگان به 42 تن رسید و به تدریج در رقابت با حزب محافظه كار جای حزب لیبرال را گرفت و رقیب اصلی آن حزب شد و در سال 1924 موفق به تشكیل كابینه گردید و زمام امور انگلستان را به دست گرفت .
از نخستین كار های دولت حزب كارگر به رسمیت شناختن حكومت شوروی بود. با وجود این ، حزب كارگر به دلیل موقع بین المللی انگلستان مجبور شد رئوس سیاست های این دولت را دنبال كند.
به تدریج رهبران این حزب كه رنجها و محرومیت های دوران كارگری را فراموش كرده بودند از سوسیالیسم هم فاصله گرفتند و سایه ای از سوسیالیسم شدند.
مردم انگلستان پس از پایان جنگ جهانی دوم ، حزب كارگر را بر چرچیل ترجیح دادند ، زیرا كه احساس كرده بودند در آن شرایط ، دیگر به او نیاز ندارند . با وجود این، تا دچار مشكل جهانی شدند دوباره سراغ وی رفتند و هم او بود كه دولت دكتر مصدق را برانداخت ، زیرا كه مصدق دست انگلستان را پس از 150 سال از ایران كوتاه كرده بود.
از آن پس دو حزب محافظه و كارگر متناوبا حكومت انگلستان را به دست داشته اند و حزب لیبرال كه در دهه های آخر قرن 20 دوباره جانی گرفته است ائتلاف و همكاری با حزب كارگر را بر حزب محافظه كار ترجیح داده است.
1937م:جورج برنارد شاو درام نویس، اندیشمند و شخصیت ایرلندی تبار هوادار سوسیالیسم در فوریه 1937 كه دغدغه از انتخابات بعدی انگلستان وجود داشت در مصاحبه ای كه نظر او را در این زمینه خواسته بودند گفت: بروید از كسانی كه می خواهند نامزد شوند بپرسید كه چرا متقاضی و داوطلب خدمت عمومی (به مردم و كشور) هستند كه مستلزم فداكاری ، تحمل زحمت و مشقت بسیار و قبول انواع خطر است. اگر استدلال آنان شما (روزنامه نگاران) و مردم را قانع كرد كه نامزدهای شایسته ای هستند، در هر حوزه بهترینشان را انتخاب كنید. اگر به خاطر جویای نام است كه در حاشیه نشستن و نوشتن انتقاد از كارهای زیان آور مقامات و نیز دادن اندرز و اندیشه برای بهبود امور و تامین رفاه مردم برای جراید و یا به صورت كتاب و نمایشنامه كه شهرت بیشتر و ماندنی تر به بار می آورد. داشتن مقام عمومی هم كه تولید ثروت نمی كند، مگر با سوء استفاده از مقام و منزلت. من صوفی نیستم ولی بزرگترین قدرت را هم در كنترل نفس و تسلط بر خویش می دانم، نه قدرت چند روزه (سلب شدنی و چند روزه مصرف) كه مسئولیت فراوان، ناراحتی وجدان و دیدن كابوس در خواب و ... دارد.
1688م:امروز زاد روز « پیر ماریووPierre De Marivaux » كمدی ــ درام نویس معروف قرن 18 فرانسه است كه در 1688 به دنیا آمد و در 1763 در گذشت .
از وی 30 نمایشنامه باقی مانده كه بیشتر آنها به زبانهای دیگر ترجمه شده اند و بعضی از انها عنوان شاهكار گرفته اند . «نوكر قلابی» ، «عشق و شانس» ، «ماریان» و «پی گیری مضاعف» از نوشته های او هستند.
1837م:هفتم فوریه زادروز «جیمز اگوستوس هنری موری James Augustus Henry Murray» زبان شناس بلند آوازه اسكاتلندی و مولف دیكشنری انگلیسی آكسفورد است كه در سال 1837 به دنیا آمد و 78 سال عمر كرد.
جیمز موری كه به نوشته خودش از جوانی علاقه مند به شاخه «تاریخ زبان» از رشته انسانشناسی شده بود پس از چند سال تدریس و مدیریت مدرسه، به دنیای واژگان پای نهاد و كار تدوین دیكشنری آكسفورد را به دست گرفت و تا لحظه مرگ آن را رها نساخت. جیمز موری نوشته است که پژوهش در دنیای واژگان و دیكشنری نویسی یك خدمت بزرگ به همه مردمی است كه می خواهند بخوانند و بنویسند و سخن بگویند.
«موری» نه تنها معنا و تعریف و تلفظ هر واژه انگلیسی را به دست آورد بلكه تاریخ و ریشه هر واژه را نیز تحقیق كرد و برای آگاهی همگان در لغتنامه قرارداد كه كاری بس مهم و پرزحمت است. كسانی دست به چنین كارهایی می زنند كه غرق در عشق به مردمند، زیرا مزد و پاداش و لقب نمی تواند یك هزارم چنین زحماتی را جبران كند . وی به پاس این خدمت، از رئیس كشور انگلستان لقب «سر» گرفت.
زبان انگلیسی یك زبان گرمانیك (از خانواده آلمانی زبانهای هند ـ اروپایی) همانند پارسی است. 16ـ 15 قرن پیش چند طایفه ژرمن (آلمانی) به جزایر بریتانیا مهاجرت كردند و این زبان را همگانی ساختند. بعدا براثر تهاجمات اقوام اسكاندیناویایی به ویژه نروژی ها، لغات متعدد ازاین زبانها وارد انگلیسی شد. در قرن یازدهم میلادی، فرانسویان به فرماندهی ویلیام (ویلیام فاتح) انگلستان را تصرف كردند و در طول حكومت خود فرانسه را زبان دولتی انگلیسی ها كردند. از قرن پانزدهم، ناسیونالیسم انگلیسی «زبان انگلیسی» را زنده كرد ولی به صورتی تازه و پراز لغات فرانسوی، اسكاندیناوی و لاتین. از زمان همگانی شدن اینترنت و تعدد سرچ انجین های انگلیسی، این زبان عملا بین المللی شده است.
2006م:ششم فوریه 2006 انتشار عكس و اظهارات بانو Isabelle dinoire و در آن زمان سی و هشت ساله كه 27 نوامبر 2005 تحت عمل پیوند صورت قرار گرفته بود جالب ترین و پر مخاطب ترین گزارش روز رسانه ها اعلام شده بود. وی نخستین انسانی است كه تحت عمل جراحی «پیوند چهره» قرار گرفته است و اینك با لب ها، بینی، چانه و دهان یك بانوی متوفا به زندگی ادامه می دهد و حالت عادی را بازیافته است.
از 27 نوامبر 2005 درباره این عمل جراحی گزارش های متعدد انتشار یافته بود ولی به روزنامه نگاران اجازه مصاحبه و عكسبرداری از ایزابل داده نشده بود و به همین سبب، جهانیان مشتاقانه در انتظار عكس او با لب و بینی و چانه تازه بودند.
ایزابل كه فرانسوی و از ساكنان شمال این كشور است مورد حمله یک سگ قرار گرفته بود و این سگ لبها، بینی، چانه و قسمت جلویی دهان او را پاره كرده و جدا ساخته بود به گونه ای كه ترمیم آن بدون عمل «پیوند چهره» امكانپذیر نبود. پس از یافت شدن عضو مورد نیاز، جراحان بیمارستان«Amiense» فرانسه تصمیم به عمل پیوند گرفتند و اعضای صورت یك زن در حال فوت (براثر مردن سلولهای مغز) را در جای اعضای ازدست رفته چهره ایزابل پیوند زدند و قیافه او اینك به حالت طبیعی خود در آمده است.
ایزابل در نخستین مصاحبه مطبوعاتی خود پس از عمل جراحی، ضمن سپاسگزاری از بستگان زن متوفا كه امكان امید به زندگانی عادی را به او دادند گفت كه وضعیت چهره او عادی و مثل این است كه بینی و لب ها و چانه از اول هم مال خودش بوده است ولی سخن گفتن هنوز برای او سخت است. وی درباره آثار زخم روی گونه هایش گفت كه جای دندان سگ است كه قرار است بعدا با عمل جراحی پلاستیك اصلاح شود.
1945م:رسانه های آمریکا هفتم فوریه 1945 (دو ماه و 23 روز پیش از افتادن برلین به دست ارتش سرخ و خودکشی هیتلر) فاش کردند که سران روسیه، آمریکا و انگلستان از چند روز پیش در کریمه (ساحل دریای سیاه) گرد آمده اند تا وضعیت خود و مناطق متصرفه و سیاست ها را روشن سازند که پس از شکست هیتلر، میان سه دولت اختلاف بروز نکند و کشمکشی دیگر آغاز نشود. با وجود این، نشست سران سه گانه در کریمه تا یازدهم فوریه محرمانه مانده بود و در این روز اعلامیه این نشست انتشار یافت که مورخان عنوان کنفرانس یالتا برآن گذارده اند زیرا که در این شهر برگزار شده بود.
سرمقاله نگاران روزنامه های آمریکا قبلا با انتشار نظرات و دلایل خود، روزولت را تشویق به برپایی این نشست کرده بودند که قرار بود پس از سقوط برلین تشکیل شود. سرمقاله نگاران روزنامه های آمریکا نوشته بودند که با کوچکترین بهانه، میلیونها سرباز روس قادر خواهند بود که به پیشروی خود از برلین و وین به سوی ساحل اقیانوس اطلس ادامه دهند و همه اروپا را تصرف کنند و ضمن سازش با شارل دوگل، نظامیان آمریکایی و انگلیسی را که از لحاظ شمار به یک سوم آنان هم نمی رسند به دریا بریزند. دوگل یک ناسیونالیست فرانسوی (منتفر از انگلوساکسونیسم) است و آماده سازش با مسکو که با این عمل چپ های فرانسه را هم راضی خواهد کرد. این مقاله نگاران در نوشته هایشان به روزولت یادآور شده بودند که شمار کمونیست ـ سوسیالیست های اروپا در طول جنگ داخلی اسپانیا و متعاقب آن جنگ جهانی دوم افزایش چشمگیر یافته است که به صورت پارتیزانهای استالین عمل خواهند کرد.
در طول این نشست، روزولت بدون اطلاع چرچیل از استالین خواست که در خاور دور علیه ژاپن وارد جنگ شود. چرچیل مخالف ورود روسیه به جنگ خاور دور و گسترش قلمرو در این منطقه بود. روزولت نظر دیگری داشت و می خواست که توجه استالین به منطقه اقیانوس آرام جلب شود و از جاه طلبی و تصرف احتمالی اروپای غربی منصرف شود. برخی از مورخان تاریخ جنگ جهانی دوم نوشته اند که روزولت (که در آن زمان هنوز مطمئن به تکمیل بمب اتمی آمریکا نبود) احتمالا تحت تاثیر همان سرمقاله ها خواسته بود که توجه استالین به منطقه اقیانوس آرام جلب شود، از بار آمریکا در جنگ با ژاپن که پیش بینی می شد طولانی باشد بکاهد، بعلاوه رهبر وقت دولت مسکورا از اندیشه تصرف اروپای غربی منصرف سازد.
روزولت در یالتا همچنین اصرارکرده بود که دولت های متحد در جنگ 15 آوریل 1945 (دو ماه بعد) یک کنفرانس عمومی تشکیل دهند و ....
طبق اعلامیه یالتا که در پایان نشست انتشاریافت قرار بر تقسیم آلمان میان چهار دولت فاتح و انهدام کامل میلیتاریسم آلمانی و اجرای برنامه هایی گذاشته شده بود که برای همیشه تفکر برتری جویی آلمانی (ژرمن) را پایان دهد، سران سه گانه برسر مناطق جنگزده و چگونگی روابط فاتحان به توافق رسیده بودند از جمله خروج نیروهای سه دولت از ایران بلافاصله پس از پایان جنگ ایران، اروپای شرقی و سرزمین هایی كه توسط ارتش سرخ از تصرف آلمان خارج شده اند درمنطقه نفوذ شوروی قرار گیرند، یوگوسلاوی به دست تیتو فرمانده پارتیزانها سپرده شود، اتریش بعدا به صورت كشوری مستقل و بی طرف در آید. این كنفرانس نتوانسته بود درباره یونان تصمیم بگیرد كه پس از جنگ، نزاع شرق و غرب (معروف به جنگ سرد) از همین یونان آغاز شد. استالین با اینكه در یالتا امضا داده بود كه بلافاصله پس از جنگ نیروهای خود را از ایران خارج كند دست به تعلل و بهانه جویی زد و دیدیم كه نزدیك بود این تعلل به تجزیه میهن ما منجر شود.
مرور زمان نشان داد که هرآنچه را که شوروی در کنفرانس یالتا به دست آورده و درنتیجه، پس از جنگ یکی از دو ابرقدرت جهان شده بود، گورباچف در اواخر دهه 1980 از دست داد. شوروی در جنگ دوم جهانی 27 میلیون کشته داده بود و امتیازات به دست آورده در نشست یالتا و کنفرانس پتسدام خونبهای آنان و غرامت ویرانی وارده به آن کنفدراسیون بودند که گورباچف و یلتسین آنهارا برباد دادند.
1990م:هفتم فوریه 1990 حزب کمونیست شوروی که 73 سال قدرت را در این جماهیریه انحصارا به دست داشت رسما اعلام کرد که به این انحصار پایان داده است. گورباچف در سال 1989 اجازه تاسیس احزاب دیگررا داده بود. افراطیون حزب سوسیال دمکرات روسیه (مارکسیستها) در سال 1912 به نام بلشویکها (اکثریت) از آن حزب جداشدند و در سال 1917 انقلاب کردند و زمام امپراتوری روسیه را به دست گرفتند و در سال 1918 بر تشکیلات خود نام حزب کمونیست گذاردند. پس از درگذشت لنین، بسیاری از فرصت طلبان با چاپلوسی و نیرنگ مقامات حزبی را [از کمیته مرکزی تا پولیت بورو و کنگره] به دست گرفتند و با دائمی کردن مقام خود حزب و در نتیجه دولت برگزیده حزب را دچار یک بوروکراسی پیچیده و فساد اداری کردند و به فروپاشی کشاندند. یلتسین حزب کمونیست را که خود از نردبان آن بالا رفته بود منحل و اموالش و ازجمله روزنامه پراودا را حرّاج کرد. بعدا دو حزب کمونیست که یکی از ایندو روش سوسیال دمکرات دارد در روسیه تاسیس شده که احزاب اقلیت هستند. جمهوری های جداشده از روسیه هم هرکدام برای خود دارای حزب کمونیست تازه شده اند که قدرت حکومتی ندارند. مورّخان معاصر در نوشته های خود به نظامهای ایدئولوژیک هشدار داده اند که از اشتباهات حزب کمونیست شوروی پند بگیرند.
2005م:خواستهای كاندولیزا رایس وزیر امور خارجه وقت آمریكا از سرگئی لاوروف وزیر امور خارجه روسیه در ملاقات ششم فوریه 2005 در آنكارا از سوی برخی از رسانه ها «آمرانه» تلقی شده بود. لاوروف برای دیدار رایس به آنكارا رفته بود.
رایس در ملاقات آنكارا به لاورف گفته بود: ادامه سركوب ناراضیان و منتقدان در روسیه، مناسبات واشنگتن با مسكو را دشوارتر خواهد ساخت. رایس افزوده بود: گامهای تازه روسیه در تصاحب تلویزیون مستقل این كشور و كمپانی نفتی یوكوس از صاحبانشان و به زندان افكندن و یا فراری دادن آنان و همچنین محدود ساختن اختیارات فرمانداران مناطق روسیه مانع از روابط تمام عیار و عمیق دو كشور شده است. با وجود این، ما (آمریكا) هنوز در صدد نیستیم كه روسیه را ایزوله كنیم. رایس همچنین خطاب به لاوروف كه در سابق یك مامور امنیتی شوروی [سرهنگ کا گ ب] بود گفته بود: دخالتهای بی نتیجه روسیه در انتخابات گرجستان و اوكراین كه دولت آمریكا را نسبت به نیّت روسیه مشكوك و مایوس ساخته است. روسیه كه در عملیات نظامی آمریكا در افغانستان به ما كمك كرد و در عراق سدی ایجاد نكرد و باعث قدردانی ما شد اینك در راهی قدم بر می دارد كه مطابق خواست ما و به سود روسیه نیست و ....
نظر عموم رسانه هایی كه این خواستهای آمرانه بانو رایس را تفسیر كرده بودند این بود که دولت واشنگتن روسیه را به چشم یک کشور عقب افتاده جهان سوم می نکرد که این چنین امر و نهی می کند. روسیه از آن همه امتیازی كه از اواخر دهه 1980 به آمریکا داد و حتی حاضر به تجزیه خود شد تاكنون سودی نبرده و كوچكترین امتیازی به دست نیاورده و از جمله نتوانسته است وارد سازمان تجارت بین المللی شود.
2006م:ششم فوریه 2006 گزارش های مربوط به قضیه پژوهشهای اتمی ایران همچنان در صدر سایر اخبار بین المللی بازتاب داده می شد و این وضعیت به همان صورت تا به امروز ـ هفتم فوریه 2010 ادامه داشته است. مروری بر این گزارشها در طول 4 سال گذشته نشان می دهد که تهدید به تحریم و ... ادامه داشته و از صورت تکرار مکررات خارج نشده است، حتی جملات و کلمات مشابهت خودرا از دست نداده اند که می توان در تاریخ عمومی فصل تازه و بی سابقه ای برای آن بازکرد.
پنجم فوریه 2006 آژانس بین المللی انرژی اتمی اعلام كرده بود كه از تصمیم ایران مبنی بر قطع همكاری داوطلبانه با آژانس و از سرگرفتن كار غنی سازی اورانیوم در سطحی وسیع رسما اطلاع یافته است. این اعلامیه و انتشار آخرین اظهارات علی لاریجانی دبیر وقت شورای امنیت ملی ایران، بهای هر بشكه نفت را 62 سنت بالا برده بود.
انتشار تفسیرهای متعدد، و تردید بیشتر اصحاب نظر در مورد اعمال تحریم ایران از سوی شورای امنیت باعث شد كه «كورت ولكر» دستیار وزیر امور خارجه وقت آمریكا كه در بروكسل بود بگوید اعمال تحریم اقتصادی ایران حتی بدون تصویب شورای امنیت مشروعیت دارد و منع قانونی ندارد! زیرا كه هدف از آن، صرفا منصرف كردن تهران از غنی سازی اورانیوم است كه احتمال بكار بردن محصول آن در تولید سلاح اتمی وجود دارد. ولكر Kurt Volker به گونه ای جملات را ادا می كرد كه تردید داشت هر پنج عضو دائمی شورای امنیت با تصویب و حتی طرح پیشنهاد یك قطعنامه برای تحریم محدود ایران موافقت كنند. (این وضعیت در 4 سال گذشته به همین صورت ادامه داشته و حرفها و تهدیدها تکرار شده است). ولكر كه برای تبادل نظر با مقامات اتحادیه اروپا به بروكسل رفته بود گفته بود كه چین و روسیه نظر مساعد به مجازات ایران و اعمال فشار شدید ندارند و می گویند كه راه مذاكره هنوز باز است. با وجود این، آمریكا به تلاش خود برای جلب نظر دولتهای دیگر جهت تحت فشار قرار دادن ایران به انصراف از برنامه اتمی خود ادامه می دهد و به نظر ما تحریم ایران از سوی آمریكا، اروپا و هر دولت دیگر، حتی بدون مصوبه شورای امنیت منع قانونی ندارد!. ما به فعالیت خود برای توجیه نظرمان به سایر دولتها تا ماه مارس 2006 كه محمد البرادعی [رئیس آژانس] گزارش خود را در زمینه قضیه ایران تنظیم و اعلام کند ادامه خواهیم داد.
2009م:ونزوئلا در هفته یکم ماه فوریه صحنه اجتماع سرخپوشان است و در سال 2009 وسیعتر از هر سال دیگر زیرا که مصادف بود با سالگرد انتشار فرضیه هوگو چاوس؛ سوسیالیسم قرن 21 = دمکراسی سوسیالیسم که دارد به اجر درمی آید. چاوس از دیرزمان درصدد اجرای فرضیه خود ـ بزعم او، وسیله خوشبختی بشر ـ بود و در سال 1992 (و در آن زمان سرهنگ چاوس) با پنج واحد نظامی و عمدتا کماندو (چترباز) علیه «كارلوس پرز» رئیس جمهوری وقت ونزوئلا كه دستگاه حكومتی وی شهرت به آلوده شدن به فساد داشت كودتا كرد و با این كه بسیاری از نقاط پایتخت را تصرف كرده بود در این كار موفق نشد و به زندان افتاد. چاوس پس از خلاصی از زندان، هفت سال بعد - دوم فوریه سال 1999 با رای اکثریت مردم به رهبری این کشور انتخاب شد و دو روز بعد دوران زمامداری خود را آغاز كرد که دوم فوریه 2009 دهمین سال انتخاب او بود که به پیشنهاد انبوه مردم، این روز ـ یک روز ملی خوانده شد که تعطیل عمومی است. چاوس که با ترتیبات جریان فسادآلود توام با بده ـ بستانها و ساخت و پاخت های متعدد به نام «دمکراسی غرب» مخالف است که درعین حال از آن به صورت یک حربه سیاسی هم استفاده می شود طرح اصلاحات خودرا به رفرانم گذارد که تصویب شد. او مایل است که تا اجرای فرضیه خود رئیس کشور باشد.
اندیشمندان در مراسم دهمین سال زمامداری چاوس فرضیه اورا با نظر مساعد تفسیر کردند. چاوس با توجه به تجربه حاصل از نظام های سوسیالیستی در قرن 20 و با ایجاد تغییرات متناسب با شرایط قرن 21 در فرضیه های سوسیالیستی مطرح، و مخلوط ساختن آنها با عقاید سیمون بولیوار ـ قهرمان ملی آمریکای لاتین ـ فرضیه سوسیالیسم قرن 21 را بنا نهاد که دارای چهار ستون اصلی است: توزیع عادلانه درآمد، رفاه و فرصت ها - دمکراسی خلق - استقلال اقتصادی و خودکفا بودن یک جامعه از این لحاظ - بازگشت به انسانیت و پایان هرگونه فساد. به این ترتیب؛ سوسیالیسم چاوز (تلفظ آمریکای لاتین؛ چاوس) نوعی دمکراسی سوسیالیسم ملی است. در آمریکای لاتین، مردم منطقه خودرا اعضای یک ملت واحد می دانند. اندیشمندانی که فرضیه چاوس (سوسیالیسم قرن 21) را تفسیر کرده اند گفته اند که شکست سوسیالیسم شوروی عمدتا به خاطر فساد گسترده اداری و آلودگی مقامات و تظاهر آنها به ایدئولوژی حاکم و ضعف در آدمسازی (آموزش و پرورش و رسانه ها) به دلیل کمبود معلم و روزنامه نگار دلسوز و ماهر درکار خود بود که چاوس قطع آن را یکی از اصول اصلی سوسیالیسم قرن 21 (پایان دادن به هرگونه فساد و بازگشت به انسانیت) قرارداده است. به عبارت دیگر؛ تا فساد اداری و کمبود معلم و روزنامه نگار واقعی وجود داشته باشد سوسیالیسم پیاده نخواهد شد و این، عنصری است که مارکس و لنین هم به آن توجه داشتند. خودکفا بودن در اقتصاد یعنی اینکه لازم نباشد زیر بار دیگران بروند و مجبورباشند به ساز آنها برقصند که عملی مغایر استقلال و حاکمیت است. چاوز با توجه به شکست سوسیالیسم مسکو که برخلاف چین، انگیزه و میهندوستی را تضعیف کرده بود، توزیع برابر فرصت ها را بر توزیع عادلانه درآمد و رفاه (تامین مساوات) افزوده و تاکید بر ملی بودن (لاتینو بودن) فرضیه خود کرده لذا هدف صادرکردن آن را ندارد؛ اگر نتیجه کار رضایتبخش بود دیگران به صورت داوطلبانه اقتباس کنند، نه کور ـ کورانه. چاوس دمکراسی خلق را (نوعی ساویت) جانشین دمکراسی غرب کرده است که دیگر دمکراسی نیست و نمایشنامه ای است که بازیگرانش قبلا با محاسبات اصحاب منافع انتخاب شده اند و در نتیجه بمراتب بدتر از حکومت های موروثی سابق. او می گوید که انتخاب جورج دبلیو بوش در سال 2000 یک نمونه از تئاتر دمکراسی به روش غرب بود. اوباما را هم منتخب صاحبان و آنکورهای شبکه های تلویزیونی نوشته اند!. فرضیه چاوس در بطن خود ضدیت با سلطه دارد زیرا که در صورت وجود سلطه گر در جهان پیاده کردن هرگونه مسلک که با منافع دولت سلطه گر منافات داشته باشد دشوار خواهد بود و در نیمه راه از اصول خود منحرف خواهد شد که نمونه های متعدد آن در نیمه دوم قرن بیستم تجربه شدند و ....
1899: با تصویب قرارداد پایان جنگ آمریكا با اسپانیا در سنای آمریكا، میان دو كشور صلح برقرار شد . اسپانیا در این جنگ ، كوبا ، پورتوریكو و فیلیپین را از دست داد.
1933: با تصویب اصلاحیه بیستم قانون اساسی آمریكا، آغاز دوره ریاست جمهوری این كشور از ماه مارس به ماه ژانویه تغییر یافت .
1940: دولت انگلستان راه آهن این كشور را ملی (دولتی) كرد.
1978: ارتش اتیوپی صحرای « اوگادن Ogaden » را كه درقلمرو سومالی بود مورد حمله قرار داد و تصرف كرد. اتیوپی از دیر زمان این صحرا را از آن خود می دانست و مدعی بود كه استعمار اروپایی آن را به سومالی داده بود.
منبع:iranianshistoryonthisday.com