شخصیت ها و بزرگان
به مناسبت سالروز شهادت میرزا كوچك خان
ایران
به عنوان یكی از دیرینه سال ترین كشورهای دنیا واجد تاریخی دور و دراز و
سرشار از فراز و نشیب است. آنچه روشن است در مجموع این فراز و فرودهای
تاریخی، دوران معاصر ایران را میتوان به مانند نقطه عطفی یافت كه جنس
اتفاقات رخ داده در اثنای آن، خارج از شباهتهایش با رویدادهای اعصار
پیشین، واجد تفاوتهای افزونی نیز هست.
آنچه
از مطالعه اسناد تاریخی به آن میتوان دست یافت آن است كه ورود و حلول
مفاهیمی نوین چون مشروطیت، مساوات، ملیت، آزادی و همچنین حضور مردمان عادی
یا به اصطلاح قشر رعیت در عرصه فعالیت های سیاسی ـ اجتماعی و تحولات پر
شتاب جامعه جهانی و بازتاب آن دگردیسیها در امور ایران كه گهگاه با دخالت
استعمارگران در امور داخلی ایران و برخی اوقات با اشغال ایران توسط
ابرقدرتان جهانی نمود ویژهای مییافت، اسباب متفاوت بودن جنس رویدادهای
تاریخ معاصر ایران را با وقایع روزگاران پیشین فراهم میآورد. در حقیقت،
بازبینی نقادانه این برهه از تاریخ ایران كه مشحون است به حوادث و
رخدادهایی چون جنگهای ایران و روس، جنبش تنباكو، انقلاب مشروطیت، ملی شدن
صنعت نفت، انقلاب اسلامی و... تاریخ پژوه را بدان نتیجه رهنمون میسازد كه
تاریخ معاصر ایران واجد پویایی خاصی بوده است.
آنچه
هویدا مینماید، پدیدار گشتن جنبشهای مردمی متعدد را باید ازجمله مهم
ترین سرفصل های تاریخ این عهد برشمرد و بیگمان نظر به اهمیت بسیار چرایی
و چگونگی سربرآوردن جنبشهایی چنین كه در طول تاریخ ایران كم سابقه و شاید
بهتر است گفته شود بیسابقه بودهاند توجه و عنایت افزونتری را میطلبد.
نهضت
جنگل یا قیام میرزاكوچك خان جنگلی و یارانش در گیلان ازجمله مهمترین و
تاثیرگذارترین این جنبشهاست. این نهضت كه در اردیبهشت ماه سال 1294 هـ .ش
با رهبری میرزا در گیلان آغاز و در 11 آذر ماه سال 1300 هـ .ش با درگذشت
او پایان پذیرفت، به رغم مساعی ارزنده برخی كاوشگران تاریخ و كوششهای
ارزشمند شماری از تاریخ پژوهان نام آور، همچنان برای بسیاری از افراد
علاقهمند به میهن و تاریخ وطن و حتی بسیاری از دانشجویان رشته تاریخ
ناشناخته مانده است. به باور نگارنده، همان گونه كه در مقدمه خویش بر
كتاب، مجموعه روزنامههای جنگل، نیز آورده است، این ناشناخته بودن
ماهیت و چیستی نهضت جنگل تا به آن حد است كه برخیمیپندارند رهبران نهضت
جنگل در پی تجزیه طلبی و در اندیشه استقلال گیلان بودهاند، شماری دیگر بر
آن باورند كه میرزاكوچك خان و یارانش سودای برپایی جمهوری سوسیالیستی در
ایران به سر داشتهاند، عدهای نیز گمان میدارند كه جنگلیان در دامان
بلشویكهای تازه پیروز روسیه پرورش یافته بودند و البته شماری نیز جنبش
جنگل را حركتی ملی ـ اسلامی برشمردهاند كه با الهام از اصول آیین اسلام
در جهت استقلال ایران و برپایی حكومتی مبتنی بر اسلام گام برداشتهاند.
در
واقع، راقم این سطور بر آن ایده است كه چند و چون نهضت جنگل حتی برای
بسیاری از جستجوگران تاریخ نیز ناشناخته و پر از ابهام است و كاربرد
نگاههای ایدئولوژیك، نگرشهای خاص سیاسی ـ اجتماعی و نظریه پردازیهای
همراه با چاشنی تعصب و احساس موجب شده است دوستداران تاریخ خود را با
انبوهی از نظریات گوناگون و مخالف هم درباره میرزاكوچك خان و یارانش مواجه
ببینند.
براساس
آنچه علم تاریخ نوین گوشزد میكند برای شناخت بهتر ماهیت هر رخداد تاریخی،
گردآوری و پردازش دادههای تاریخی باید به دور از مكنونات قلبی و عاری از
هر گونه پیشداوری و به عبارت دیگر با یاری جستن از روح فلسفه تاریخ انجام
شود.
ناگفته
پیداست برای درك درست مرام و مشی نهضت جنگل نیز رعایت این اصل كلی بایسته
است، معالوصف این اصل شرط لازم است و شرط كافی برای شناخت اندیشه و هدف
جنگلیان، بهره جستن مدبرانه از اصلیترین و مهمترین منابع شناخت افكار
سردمداران جنگل یعنی مقالههای مندرج در ارگان رسمی نهضت جنگل، روزنامه
جنگل، بیانیه های نهضت جنگل و مكاتبات میرزاكوچك خان و دیگر سران آن است.
از
آنچه گفته آمد غایت هدف نگارنده در این جستار مشخص شد و آن تبیین درست و
تحلیل منطقی اندیشه، مرام و آرمان برپادارندگان نهضت جنگل است. در راستای
نیل بدین هدف، نگارنده تلاشمیكند درستی یا نادرستی هریك از آرای متضاد
یادشده را بررسی و سر آخر با جمع بندی نهایی تحلیل خویش را بیان كند.
نهضت جنگل تجزیه طلب نبود
چنان
كه پیشتر نیز بیان شد شماری اذعان داشتهاند رهبران نهضت جنگل در پی تجزیه
و در تفكر استقلال گیلان بودهاند. استدلال این گروه تنها به آن سبب است
كه جنگلیان حركت خود را از گیلان آغاز و حكومت جمهوری خویش را هم در گیلان
بنیان نهادهاند، اما این دعوی به سه جهت خود را ابتر و ساده انگارانه
مینمایاند:
الف:
جنگلیان از همان نخستین روزی كه جمهوری شورایی را در گیلان بنیان نهادند
هدف خود را ایجاد جمهوری شورایی در سراسر ایران برشمردند و اعلام كردند كه
اصول عدل و برابری رامیخواهند در سراسر ایران بگسترانند و از عموم ملت
ایران خواستند برای نجات ایرانی از ظلم هر ظالم به انقلاب جنگل بپیوندند.
این مهم از بیانیهای كه جنگلیان در 14 شوال 1338 هـ . ق. برابر با 10 تیر
1299 هـ . خ. در روزنامه جنگل منتشر ساختند به سادگی بر میآید.
ب:
این دسته از مورخان این نكته را به خزان فراموشی سپردهاند كه جنگلیان پس
از اعلام تشكیل جمهوری موقت شورایی در گیلان در اندیشه فتح تهران بودند.
گفتنی است مقدمات این كار از سوی آنان كاملا فراهم آمده بود و نیروهای
جنگل از منجیل نیز گذشته و در آستانه ورود به قزوین بودند و اگر خیانت
روسها و دخالت نیروهای اشغالگر انگلیسی نبود به سان روزگار مشروطه كه
نیروهای گیلانی تهران را تصرف كردند و استبداد محمدعلی شاهی را پایان
بخشیدند، دگربار به سادگی تهران را فتح میكردند و این بار حیات دولت
قاجاری را خاتمه میبخشیدند.
ج:
نگاهی به مكاتبات میرزا نشانمیدهد كه تا چه اندازه این باور نادرست است.
به عنوان نمونه میرزا در بخشی از نامهاش به رتشتین، سفیر دولت شوروی در
ایران، با قاطعیت تمام چنین نگاشت: «... مقصود من و یارانم حفظ استقلال
مملكت و اصلاح و تقویت مركز است. تجزیه گیلان... را خیانت صریح دانسته
ومیدانم».
نهضت جنگل و سوسیالیسم
همان
طور كه پیش از این نیز تقریر شد بخشی از تاریخ پژوهان بر آن عقیده هستند
كه میرزا و یارانش در پی برپایی جمهوری سوسیالیستی در ایران بودند. حقیقت
آن است كه این نكته تا اندازهای درست است و جنگلیان در برههای از زمان
تصمیم به برپایی جمهوری سوسیالیستی در سراسر ایران گرفتند و حتی جنبش خود
را انقلاب سرخ ایران نام نهادند، با این وجود، چند نكته را باید در نظر
گرفت:
الف:
جمهوری شورایی مدنظر میرزا و یارانش با آن جمهوری های كمونیستی كه در
شوروی یا در دوران پس از جنگ دوم جهانی در اروپای شرقی پدیدار شد تفاوت
ماهوی داشت، زیرا میرزا برخلاف افرادی چون ماركس، انگلس، لنین، استالین و
دیگر سردمداران كمونیسم نه تنها مذهب را افیون تودهها بر نمیشمرد، بلكه
به آن اعتقاد ویژه داشت و با هر گونه اقدام بر علیه دین و مذهب مخالف بود.
علاوه بر این كمونیسم دیدگاهی جهان وطنی را تبلیغ مینماید و در آن هر
گونه ملی گرایی نفیمیشود، این در حالی است كه میرزا به ایران عشق
میورزید و این مهم نه تنها از مكاتبات عدیده و عملكردش به آسانی بر
میآید، بلكه از مجالس شاهنامه خوانی كه در درون جنگل در جهت ارتقای حس
ملیت ـ خواهی جنگلیان برگزار میشد نیز مستفاد میشود. در واقع اگر این
گونه نبود و میرزا در اعتقاد مذهبی خویش راسخ نبود و عشق به میهن در او
وجود نداشت هیچ گاه در سرلوحه بیشتر شمارگان روزنامه جنگل (دست كم در 35
شماره از 39 شماره منتشره) نگاشته نمیشد این روزنامه «نگاهبان حقوق
ایرانیان و منور افكار اسلامیان است».
ب:
هر چند در درون نهضت جنگل افرادی با تفكر كمونیستی حضور به هم رسانده
بودند، اما میرزاكوچك خان هرگز دنبال برپایی كمونیسم نبود، بلكه او تنها
بخش مساوات طلبی و عدالت محوری مدعایی سوسیالیستها را پذیرفته بود و
پذیرش این اصول از سوی میرزا با توجه به شعارهای زیبایی كه سردمداران
شوروی سر میدادند و با عنایت به آن كه ماهیت واقعی كمونیسم شوروی در آن
روزگار هنوز روشن نشده بود، چندان شگفت نمی نماید.
ج:
پدیدار شدن اختلاف شدید و بروز درگیری با طرفداران كمونیسم (آن هم در
فاصله زمانی اندك) در درون جنبش و جدایی نهایی دسته كمونیست از نهضت جنگل
و كشته شدن حیدرخان عمو اوغلی، یكی از سردمداران اصلی چپ گرایان نهضت جنگل
و موسس حزب كمونیست ایران به دست جنگلیان، خود نشان از آن است كه نه میرزا
دنبال برپایی حكومت كمونیستی بوده است و نه جنگلیان چنین آرمانی در سر
پرورانده بودند.
دیگر
دعوی نابهجا درباره جنگلیان آن است كه میرزا و جنگلیان دست پرورده
بلشویكهای تازه پیروز شوروی بودهاند. طرفداران این عقیده دعوی خویش را
به جهت روابط میرزاكوچك خان با رهبران شوروی و اعلام جمهوری شورایی از سوی
جنگلیان مستدل داشتهاند. خارج از اختلاف ماهوی افكار میرزا با تفكرات
سردمداران شوروی كه در سطور پیشین یاد شد و همچنین جدا از آن كه در نهضت
جنگل طیفهای مختلف فكری حضور داشتند دلایلی دیگر در دست است كه میرزا و
یارانش به بلشویك ها و كمونیست های روسی وابسته نبودند، بلكه در برههای
از زمان به جهت برخی شعارها و دعاوی زیبا و انسانی آنان و همچنین
فروپاشیده شدن امپریالیسم تزاری روس به توسط آنان (زیرا ایرانیان خاطره
اجحاف های دولت تزاری را هیچ گاه از خاطر نبرده بودند) اعتمادی اشتباه به
آنها نمودند و با ساده اندیشی از آنان كه خود را حامی مستضعفان جهان
مینامیدند انتظار یاری یافتند.
در
ضمن این نكته را نباید از نظر دور داشت كه چون دولتمردان شوروی در رقابت
با دیگر قدرتهای استعماری بویژه انگلستان بودند، تلاش میكردند از قدرت
انقلابی ملل تحت استعمار شرق در جهت فشار بر آنها بهره برگیرند و این
سیاست اسباب نزدیكی گاه و بی گاه آنان را با انقلابیون سرزمینهای مختلف و
ازجمله نهضت جنگل ایران فراهم میآورد، اما همان گونه كه پروفسور شاهپور
رواسانی در كتاب، نهضت میرزاكوچك خان جنگلی و اولین جمهوری شورایی در
ایران، اشاره داشته است شوروی سرانجام از نهضتهای انقلابی جهان و ازجمله
نهضت جنگل فاصله گرفت و همزیستی مسالمت آمیز با قدرتهای استعماری و
سازگاری با دول سرمایهداری را ترجیح داد.
در
تایید بیشتر این مدعا میتوان به مكاتبات میرزا با سران شوروی اشاره داشت
كه در بیشتر مواقع انتقادی بوده و عدم همخوانی گفتار و كردار روسها در
آنها نكوهیده شده است. آنچه از مطالعه این نامهها بر میآید آن است كه
میرزا حتی اطاعت كوركورانه از روسها را نمیتابید، چه رسد كه آلت فعل و
دست پرورده آنان باشد. در بخشی از نامه ای كه میرزا به لنین نگاشته بود،
چنین آمده است: «پروپاگاندهای اشتراكی در ایران عملا تاثیر سوء میبخشند،
زیرا پروپاگاندچیها از شناسایی تمایلات ملت ایران عاجزند... ملت ایران
حاضر نیست برنامه و روش بلشویزم را قبول كند».
نامه میرزاكوچك خان به مدیوانی، نماینده دولت شوروی در گیلان، نیز بر درستی این گواهی میدهد:
«...
اگر این اقدامات شما دوام پیدا كند ناچاریم به هر وسیله باشد به تمام
احرار و سوسیالیستهای دنیا حالی كنیم كه وعدههای شما همهاش پوچ و عاری
از صحت و صداقتند. به نام سوسیالیسم اعمالی را مرتكب شدهاید كه لایق قشون
مستبد نیكلا و قشون سرمایهداری انگلیس است».
مجموع
مقالاتی كه در روزنامه جنگل نگاشته شده نیز اثبات كننده آن است كه میرزا و
یارانش به هیچ وجه من الوجوه دست پرورده بلشویك های شوروی نبودهاند. من
باب مثال مقاله مفصلی با عنوان، قول را فعل لازم است، در نخستین شماره
روزنامه جنگل منتشر شد، مطالعه این مطلب به سادگی عیان میسازد كه تهمت
وابستگی جنگلیان به شوروی چه اندازه ناروا و گزاف بوده است.
همان
طور كه در سرآغاز سخن نیز گفته شد، شماری از پژوهشگران جنبش جنگل را حركتی
ملی ـ اسلامی برشمردهاند كه با الهام از اصول آیین اسلام در جهت استقلال
ایران و برپایی حكومتی مبتنی بر اسلام گام برداشتهاند.
آنچه
روشن است، در درستی این دعوی كه در برپایی جنبش جنگل عقاید مذهبی و علایق
ملی نیز تاثیر فراوان داشته و این مهم كه میرزا فردی كاملا باورمند به
اعتقادات اسلامی و واجد علایق مذهبی بوده است تردیدی وارد نیست.
در
صدق این مدعا كه میرزا و یارانش از اصول دین اسلام نیز الهام گرفتند شكی
نیست، اما این مدعا كه او در جهت برپایی حكومتی اسلامی گام برداشته بود
درست نمینماید. زیرا در ایران به رغم آن كه گهگاه اندیشههای اسلام گرا
از سوی افرادی چون سیدجمال الدین اسدآبادی مطرح شد، تنها پس از در پیش
گرفته شدن روند سكولاریتی لجام گسیخته در سیاست از سوی پهلویها بود كه
برخی خواص و ازجمله بسیاری از روحانیت را واداشت كه ایجاد حكومت اسلامی
ضروری است و سرانجام نیز با تئوریزه شدن بحث جمهوری اسلامی از سوی امام
خمینی(ره) در سال 1357 به این اندیشه جامه عمل پوشانیده شد.
در
حقیقت، میتوان گفت میرزا فردی مبادی آداب مذهبی بود و حتی در بسیاری
موارد به اجرای حدود شرعیمیپرداخت (مانند حد زدن یكی از یارانش كه به شرب
خمر پرداخته بود)، اما هیچ گاه دنبال ایجاد حكومتی اسلامی هم نبود. این
مهم از آنجا نیز مستفاد میشود كه میرزا و جنگلیان به رغم آن كه خود را
نگاهبان و منور فكر اسلامیانمیپنداشتند و به زعم آن كه در بیانیهها،
مقالهها و عملكرد خویش اسلام را از نظر دور نمیداشتند هیچ گاه سخن از
حكومت اسلامی به میان نیاوردند.
به
هر حال به عنوان پایانی بر این كوتاه سخن میتوان گفت اندیشه میرزا
آمیختهای از تفكرات مذهبی و علایق ملی بود. بر تفكرات او عدالت خواهی و
مساوات جویی مكتب سوسیالیسم نیز تاثیر نهاد، اما جنبههای ضد مذهبی، ضد
ملی و حتی اقتصادی این مكتب را به هیچ انگاشت.
او
با این طرز تفكر به رغم آن كه یارای كامل آن نیافت مكتبی اجتماعی و مدون
پایهگذاری كند تلاش نمود جنگلیها را به طریقی هدایت كند كه همواره
پشتیبان استقلال ایران، حامی آزادی و رفاه مردم ایران و مخالف هر گونه
استعمار و استبداد باشند. دریك جمله، آرمان اصلی میرزا و یارانش استقلال و
آبادی ایران و آزادی مردم آن بود.
منابع : روزنامه جام جم، شماره 3010، 14/9/89، صفحه 11
پنج شنبه 16/10/1389 - 20:57
اهل بیت
آنچه در پی میآید گلچینی از آموزههای سیره اخلاقی امام حسین(ع) است كه در قالب ده نكته بیان شده است.
اینك با هم آن را از نظر میگذرانیم.
تواضع:
امام حسین(ع) روزی از محلی عبور میكرد. عدهای از فقرا بر روی
عباهای پهن شده خود نشسته بودند و نان پارههای خشكی میخوردند. امام(ع)
وقتی از كنار آنها گذشت تعارفش كردند و او هم پذیرفت. نشست و تناول كرد و
آنگاه به آنان گفت: «ان الله لایحب المتكبرین»(نحل/22)
یعنی خداوند متكبران و مردم مغرور و از خود راضی را دوست نمیدارد. سپس
فرمود: من دعوت شما را اجابت كردم، شما هم دعوت مرا بپذیرید. آنان هم دعوت
حضرت را قبول كردند و همراه امام(ع) به منزل رفتند. سیدالشهداء(ع) دستور
دادند هر چه در خانه موجود است به ضیافتشان بیاورند و بدین ترتیب پذیرایی
گرمی از آنان به عمل آورد و نیز درس تواضع و انسان دوستی را با عمل خویش
به جامعه آموخت.(جلاءالعیون ص501)
بی ادعایی:
از
امام حسین(ع) پرسیدند: چگونه صبح كردید. (حالتان چطور است) فرمودند: صبح
كردهام در حالی كه پروردگاری دارم كه ناظر اعمال من است و آتش جهنم در
مقابل من است و مرگ، مرا تعقیب میكند تا جان مرا بگیرد و حساب و محاسبه
(در دنیا و قیامت) مرا احاطه نموده است و من در گرو اعمال خود هستم.
اینگونه
نیست كه هرچه را بخواهم و دوست داشته باشم همان برایم پیش آید و بتوانم به
آن برسم و نیز اینگونه نیست كه هرچه را كه دوست نداشته باشم بتوانم از
خودم دور كنم. زیرا تمام امور، دست دیگری (خدا) است. اگر بخواهد مرا عذاب
میكند و اگر بخواهد مورد عفو قرار میدهد. بنابراین كدام فقیر از من
فقیرتر است. (پیشوای سوم ص 30)
خود را از دیگران پایین تر دیدن:
از
امام حسین(ع) درباره ادب پرسش كردند كه ایشان در پاسخ فرمودند: ادب آن است
كه از خانه خود بیرون آیی و با هیچ كس برخورد نكنی مگر آن كه او را برتر
از خود ببینی. (فرهنگ جامع سخنان امام حسین(ع) ص 812) چنانچه همین فرمایش
كوتاه امام(ع) را خوب مورد توجه قرار دهیم، نتایج و آثار درخشانی را در
روابط فردی و اجتماعی و اصلاح رفتارها در پی خواهد داشت.
به عنوان مثال:
1) وقتی دیگران را بهتر و بالاتر از خود دانستیم قطعا به او بی احترامی نمی كنیم.
2) از مردم غیبت نكرده و دنبال عیوب آنان نخواهیم بود.
3)
هنگامی كه مردم بهتر از ما دیده شوند، برای آنها ناز و افاده و تكبر
نمیفروشیم بلكه برعكس بالهای تواضع و فروتنی را برای آنها خواهیم گشود.
4) در برخورد با یكدیگر تلاش میكنیم جلوتر سلام كرده و ادب را رعایت نماییم.
5) كوشش میكنیم كه به سخنانش توجه نموده و حتی الامكان آنها را بكار بندیم.
6) اگر واقعا سایرین را بالاتر و بهتر از خود دانستیم، آنگاه دعوا، مجادله و بگو و مگوهای بی حاصل با آنان بوجود نمیآید.
7) هیچ گاه به ظاهر مردم قضاوت ارزشی نمیكنیم حتی رفتارهای زشت و بد آنها را دلیل بالاتر بودن خود نمیشناسیم.
8) با این رویكرد، دوستیها، رفاقتها، محبتها و همدلیها افزایش مییابد.
9) از حیث روحی و روانی، آرامش از دستاوردهای ارزشمند آن خواهد بود.
عفو و گذشت (عذرپذیری):
امام سجاد(ع) از پدر بزرگوارش امام حسین(ع) نقل میفرمایند كه چنین شنیدم:
اگر
مردی در این گوشم (اشاره به گوش راست خود كردند) مرا دشنام دهد و در گوش
دیگرم (اشاره به سمت چپ) از من پوزش بخواهد، عذر او را میپذیرم. چرا كه
امیرالمومنین علی بن ابی طالب(ع) برایم نقل كردند كه از جدم رسول الله
شنیدم كه میفرماید: بر حوض كوثر وارد نمی شود كسی كه پوزش و عذر مردم را
قبول نكند، اعم از اینكه عذرش موجه و قابل قبول باشد و یا موجه نباشد.
(میزان الحكمه ج1 ص 81)یكی از اساسی ترین ارزشها و مكارم اخلاقی در زندگی
اجتماعی و روابط انسانها گذشت از خطاهای دیگران و پذیرش عذر آنهاست. این
ویژگی میتواند دشمنیها را ریشه كن كند و محبت و وحدت در پی داشته باشد.
زیرا آدمیان در روابط اجتماعی خود قطعا دچار اشتباه و خطا میشوند و روزی
نیز اكثرا پشیمان شده و در پی عذرخواهی بر میآیند. به همین دلیل به منظور
صیانت از استحكام روابط فیمابین، عذرخواهیها را پذیرا باشیم كه در این
صورت كینهها و دشمنیها جای خود را به دوستیها و مهربانیها خواهد داد.
شیعه واقعی:
مردی
به امام حسین(ع) عرض كرد: من شیعه شما هستم. حضرت فرمود: چیزی را ادعا نكن
كه خداوند تكذیبت كند. شیعیان واقعی ما كسانی هستند كه قلبشان از غل و غش
و خیانت پاك باشد. فقط بگو كه از دوستان و علاقمندان ما هستی. هم چنین
شخصی به امام(ع) گفت: من از شیعیان شمایم. امام فرمود: از خدا بترس و
ادعای چیزی نكن كه خداوند به تو بگوید دروغ میگویی و با ادعای خود به راه
كج میروی. شیعیان ما آنهاییاند كه دلشان از هر نیرنگ و دسیسه پاك است.
بگو ما از دوستان شما هستیم.
نیز
كسی به سیدالشهداء(ع) گفت: من از شیعیان شما هستم. امام فرمود: طبق این
ادعا مانند حضرت ابراهیم(ع) هستی كه خداوند درباره او چنین میفرماید:
ابراهیم از شیعیان است زیرا با قلبی سلیم به درگاه خداوند آید
(صافات/82-83)- به خودت نگاه كن، اگر قلب تو مانند قلب ابراهیم(ع) باشد،
تو از شیعیان ما هستی ولی اگر دل تو به آن درجه نمیرسد كه از هر نوع غل و
غشی پاك و پاكیزه باشد، تو از دوستداران ما خواهی بود. (داستانهای روایی
ص500)
حفظ كرامت انسان:
مردی
انصاری از امام حسین(ع) تقاضای مقداری پول كرد. امام فرمود: ای برادر!
آبروی خود را از درخواست حضوری نگهدار و حاجت خود را به وسیله نامه ای
برایم بنویس. هرچه ترا شاد كند آن را انجام خواهم داد. او نوشت: ای
اباعبدالله! فلانی از من پانصد اشرفی میخواهد و اصرار دارد كه زود بگیرد.
به او بگویید به من فرصت بدهد. حضرت همین كه نامه را خواند به منزل او رفت
و كیسهای حامل هزار اشرفی به او هدیه كرد و فرمود: با پانصد اشرفی قرض
خود را بده و با پانصد تای دیگری زندگی خود را اداره كن. امام(ع) در پایان
چنین فرمودند: همیشه از سه گروه تقاضا و درخواست كن: اول: مردم دین دار و
با ایمان. زیرا آنها برای حفظ دین خود نیازت را برآورده میكنند. دوم:
مردم جوانمرد و با مروت، زیرا این چنین كسانی از مردانگی خود شرم دارند و
لذا به تقاضای دیگران پاسخ مثبت میدهند. سوم: مردم خانواده دار و دارای
اصل و نسب: زیرا آنها خوب میدانند كه تقاضاكننده در واقع آبروی خود را در
معرض خطر قرار داده لذا برای حفظ آبرو نیاز درخواست كننده را اجابت
میكنند. (تحف العقول ص251)
مجادله:
به
طور قطع بحث و گفتگو و كسب علم، عملی ارزشمند است. اما برخیها با فراگیری
بعضی از اصطلاحات و به دست آوردن مراتبی از علوم و فنون، میخواهند دیگران
را تحقیر كنند و برتری علمی خود را به رخ بكشند. این گونه مجادلات مورد
تایید اسلام نیست. روزی در مدینه شخصی خدمت امام حسین(ع) آمد و با غرور و
بیادبی به امام گفت بیا بنشین تا در مباحث دین با هم مناظره كنیم. حضرت
فرمودند: ای مرد! من نسبت به دین خودم آگاهی لازم را دارم و هدایت بر من
آشكار است. اگر تو نسبت به دین آگاهی نداری برو و آموزش لازم را ببین، ما
را با جدال و فخرفروشی چه كار؟ همانا شیطان انسان را وسوسه میكند و در
گوش او زمزمه میكند و به او میگوید: برو با دیگران در مباحث دینی جدل و
مباحثه كن تا تو را ناتوان و جاهل ندانند.
توجه
داشته باش كه مجادله چهارقسم است. اول: هر دو طرف مناظره در آنچه كه «می
دانید» مجادله میكنید، پس هر دو نفر شما پند ناصحان را ترك گفتید و
رسوایی را خریدید و علم خود را ضایع كردید. دوم: یا هر دو طرف جاهلانه با
هم مناظره میكنید كه در آن صورت جهالت خود را آشكار میسازید. سوم: یا تو
آگاهی و طرف مقابل ناآگاه است. پس او در حق تو ستم میكند و میخواهد تو
را گمراه سازد. چهارم: یا او علم دارد و تو حرمت او را حفظ نمیكنی و قدر
او را نمیدانی. پس مناظره در تمام اقسام یاد شده ناروا است. كسی كه انصاف
دارد و حق را پذیرفته و فخرفروشی نمی كند، پس ایمان او محكم است و سخن او
در مباحث دینی نیكوست و عقلش را از لغزش مصون داشته است. (فرهنگ سخنان
امام حسین(ع) ص123)
صبر و استقامت:
در
شب عاشورا، زینب(س) یكی دو نوبت حتی نمیتواند جلوی گریهاش را بگیرد.
یكبار آنقدر گریه میكند كه بر روی دامن حسین(ع) بیهوش میشود. امام(ع) با
صحبتهای خودش زینب(س) را آرام میكند و میفرماید: «لایذهبن حلمك الشیطان»
خواهر عزیزم، مبادا وسوسههای شیطان بر تو مسلط بشود و حلم را از تو
برباید و صبر و تحمل را از تو بگیرد.
امام
حسین(ع) خطاب به ابوذر غفاری میفرمایند: عمو جان، نصیحت من به تو این است
كه: از خدا مقاومت و یاری بخواه و از اینكه حرص بر تو غالب بشود (كه بدبخت
میشوی) بر خدا پناه ببر. از جزع و بی تابی بترس، عموجان توصیه من به تو
این است كه مبادا در مقابل فشارها و سختیها اظهار جزع و ناتوانی بكنی.
(حماسه حسینی ص 152 و 176)
تسلیم در برابر قضا و قدر الهی:
امام
حسین(ع) هنگامی كه داشت به طرف كربلا میآمد، جملهای در جواب فرزدق شاعر
معروف دارد كه جالب است. بعد از آن كه فرزدق وضع عراق را وخیم تعریف
میكند، امام میفرمایند: اگر جریان قضا و قدر موافق آرزوی ما درآمد خدا
را سپاس میگوییم و از او برای ادای شكر كمك میخواهیم و اگر برعكس، قضای
الهی برخلاف آنچه ما آرزو میكنیم جریان یافت، باز هم (كسی كه قصد و هدفی
جز حق و حقیقت ندارد و سرشتش سرشت تقوا است و از هر غرض و مرضی پاك است)
زیان نكرده است. پس به هر حال هرچه پیش آید خیر است. من خدا را سپاس
میگویم، هم برای روزهای راحتی و آسانی و خوشی و هم برای روزهای سختی و
ناخوشی.
ارزش روشنگری:
درست
است كه پوشاندن برهنه یا سیر كردن گرسنهای از شیعیان، ثواب بزرگی دارد،
اما از دیدگاه امام حسین(ع) كار فكری و عقیدتی و روشنگری برای شیعیان از
همه كارها بیشتر پاداش دارد. در همین زمینه امام(ع) میفرمایند:
كدام
یك بر تو خوشایند و دوست داشتنی است؟ نجات آن مسكین و ناتوانی كه فردی قصد
كشتن او را كرده است؟ و یا نجات آن مومن از شیعیان ما كه شخصی دشنام دهنده
و بی دین، قصد دارد او را از نظر فكری منحرف كند؟ اگر تو راه بسته را بر
او بازگشائی تا با دلیل و برهان الهی بتواند آن فرد بیدین و فرومایه را
درهم بشكند و به شبهات او پاسخ دهد؟ آری، اگر این فرد را از دست آن دشمن
دشنام دهنده نجات دهی ارزشمندتر است كه خدای بزرگ میفرماید: و كسی كه آن
شخص را زنده كند گویا همه انسانها را زنده كرده است. بنابراین اگر فكر كسی
را زنده و روشن سازی و او را از انحراف و كفر به سوی ایمان سوق دهی گویا
همه انسانها را زنده كرده ای، پیش از آنكه با شمشیرهای آهنی كشته شوند. و
در ادامه فرمودند: ارزش كسی كه یتیمان آل محمد(ص) را از نظر فكری اداره
میكند كه از رهبران خود جدا شده و در جهل و نادانی سقوط كرده اند و آنها
را از نادانی میرهاند و به تردید و اشكالات آنها پاسخ میدهد، در مقایسه
با كسی كه به آنها غذا و آشامیدنی میخوراند همانند خورشید است نسبت به
ستاره كم رنگ سهاء. (فرهنگ سخنان امام حسین(ع) ص281)
منابع : روزنامه كیهان، شماره 19817، 28/9/89، صفحه 6
پنج شنبه 16/10/1389 - 20:55
اخلاق
در بیان ویژگیهای اهل ایمان
بدون
شك عامل سازنده شخصیت انسان بعد از اراده و خواست و تصمیم او، امور مختلفی
است كه از اهم آنها همنشین و دوست و معاشر است، چرا كه انسان خواه و
ناخواه تاثیرپذیر است و بخش مهمی از افكار و صفات اخلاقی خود را از طریق
دوستانش میگیرد. این تاثیرپذیری به حدی است كه رسول خدا(ص) فرمودهاند: «المرء علی دین خلیله و قرینه؛
هر كس به دین دوست و همنشین خویش است». از حضرت سلیمان(ع) چنین نقل شده
است: «درباره كسی قضاوت نكنید تا به دوستانش نظر بیفكنید چرا كه انسان به
وسیله دوستان و یاران و رفقایش شناخته میشود». از امیرالمومنین علی(ع)
نیز روایت شده: «هر گاه وضع كسی بر شما مشتبه شد و دین او را نشناختید به
دوستانش نظر كنید، اگر اهل دین خدا باشند او نیز پیرو آیین خداست و اگر بر
آیین خدا نباشند او نیز بهرهای از آیین حق ندارد». بنابراین انسان به جهت
اینكه ذاتا تاثیرپذیر آفریده شده است، همنشین و قرین او باید دارای
ویژگیهایی باشد و هر كسی را نباید به دوستی برگزیند. بهترین دوستان
آنهایی هستند كه مشمول رحمت و نعمت الهی واقع شده و با عنایت خداوند، به
صراط مستقیم راه یافته و از گناه مصون ماندهاند و آنان چهار گروهند كه در
این آیه توصیف شدهاند:
«ومن یطع الله و الرسول فاولئك مع الذین انعم الله علیهم من النبیین و الصدیقین و الشهداء و الصالحین و حسن اولئك رفیقا؛
آنان كه خدا و رسول را فرمان برند با پیامبران و صدیقان و شهیدان و صالحان خواهند بود و اینان چه خوب رفیقانی هستند»(نساء: 69)
در
حدیثی از امام صادق(ع)، حضرتش حدود لازم برای دوستی را چنین بیان فرمودند:
«اول اینكه ظاهر و باطنش برای تو یكی باشد؛ دوم اینكه زیبایی و موفقیت تو
را زیبایی و موفقیت خود ببیند و زشتی و شكست تو را زشتی و شكست خود؛ سوم
اینكه مال و مقام، حال و رفتار او را با تو تغییر ندهد؛ چهارم اینكه از
آنچه توانایی دارد در حق تو دریغ نكند؛ و پنجم كه همه خصلتها را در بر
دارد، اینكه هنگام بیچارگی و پیشامدهای ناگوار تو را رها نكند». پیشوایان
معصوم(ع) از دوستی با چند گروه شدیداً نهی كردهاند. حضرت علی(ع)
میفرماید: «از دوستی با دروغگو بپرهیز كه او همچون سراب است، دور را در
نظر تو نزدیك و نزدیك را دور میسازد». از امام جواد(ع) نقل شده: «از
همنشینی با بدان بپرهیز كه همچون شمشیر برهنهاند، ظاهرش زیبا و اثرش
بسیار زشت است». رسول خاتم(ص) نیز فرمودند: چهار چیز است كه قلب انسان را
میمیراند از جمله همنشینی با مردگان، كسی پرسید ای رسول خدا مردگان
كیانند؟ حضرت فرمود: ثروتمندانی كه مست ثروتند.
نقل
شده: در عصر رسول خدا(ص) دو دوست در میان مشركان به نامهای عقبه و ابی
بودند. هر زمان عقبه از سفر میآمد غذایی ترتیب میداد و اشراف قومش را
دعوت میكرد و در عین حال دوست میداشت به محضر پیامبر(ص) برسد هر چند
اسلام را نپذیرفته بود. روزی از سفر آمد و طبق معمول غذایی ترتیب داد و
دوستان را دعوت كرد، در ضمن از پیامبر اكرم(ص) نیز دعوت نمود. هنگامی كه
سفره را گستردند و غذا حاضر شد، پیامبر(ص) فرمود: من از غذای تو نمی خورم
تا شهادت به وحدانیت خدا و رسالت من دهی، عقبه شهادتین بر زبان جاری كرد.
این خبر به گوش دوستش ابی رسید، گفت ای عقبه، از آیینت منحرف شدهای؟ او
گفت: نه به خدا سوگند من منحرف نشدهام و لكن مردی بر من وارد شد كه حاضر
نبود از غذایم بخورد جز اینكه شهادتین بگویم، من از این شرم داشتم كه او
از سر سفره من برخیزد بیآنكه غذا خورده باشد، لذا شهادت دادم، ابی گفت من
هرگز از تو راضی نمیشوم مگر اینكه در برابر او بایستی و سخت توهین كنی،
عقبه این كار را كرد و مرتد شد و سرانجام در جنگ بدر در صف كفار به قتل
رسید و رفیقش ابی نیز در روز جنگ احد كشته شد«آیات الهی نازل گردید و
سرنوشت كسی را كه در این جهان گرفتار دوست گمراهش شده و از مسیر حق منحرف
شد، شرح داد: و یوم یعض الظالم علی یدیه یقول یا لیتنی اتخذت مع الرسول
سبیلا؛
به
خاطر آور روزی را كه ظالم دست خویش را از شدت حسرت به دندان میگزد و
میگوید: ای كاش با رسول خدا(ص) راهی برگزیده بودم . سپس اضافه میكند كه
این ظالم بیدادگر كه در دنیایی از حسرت و تاسف فرو رفته، میگوید:
«یا ویلتی لیتنی لم اتخذ فلانا خلیلالقد اضلنی عن الذكر بعد اذ جاءنی و كان الشیطان للانسان خذولا؛
ای
وای بر من، كاش فلان شخص گمراه را دوست خود انتخاب نكرده بودم، او مرا از
یاد حق گمراه ساخت بعد از آنكه آگاهی به سراغ من آمده بود، شیطان همیشه
مخذول كننده انسان بوده است».
منابع : روزنامه رسالت، شماره 7140 به تاریخ 6/9/89، صفحه 6
پنج شنبه 16/10/1389 - 17:24
اهل بیت
ارامنه ، زرتشتیان و زیباییهای عاشورا
همواره
در بین ما شیعیان ایران زمین این سئوال مطرح میشده است كه چرا افراد غیر
شیعه و حتی غیر مسلمانان به حماسه كربلا، بویژه امام حسین و حضرت
ابوالفضل(علیهما السلام) به دیده حرمت مینگریستهاند و ارادت والا به آن
بزرگواران ورزیدهاند، به گونهای كه حتی نذر و نیاز خود را به پیشگاه
آنان عرضه میكرده و حاجتهای خود را نیز میگرفتهاند. سرّ این مطلب
كجاست؟ جواب این سئوال را كجا باید جست؟ این نوشتار به طور مختصر این
سئوال را واكاوی و به جواب آن میپردازد.
1- انسانها دارای فطرتی پاكاند. پیامبر گرامی اسلام (صلوات الله علیه و آله) در این زمینه فرمود: «كلَّ مَولودٍ یولَدُ عَلی الفِطرَه
...» همه انسانها با فطرت پاك متولد میشوند. اگر مواظبت از فطرت پاك
اولیه صورت نگیرد فطرتها آلوده میشوند و رنگ میبازند. بر اساس این
واقعیت آدمیان هر جا كه فضیلت، شجاعت، عدالت، مظلومیت، شهامت، رشادت، پاكی
و طهارت، فداكاری و ایثار را مشاهده كنند ناخواسته نسبت به آن حساسیت نشان
میدهند و سر كرنش و تواضع فرود آورده و زبان به ستایش میگشایند، سر
تعظیم خم كرده و تجلیل و تحسین میكنند.
2-
فداكاری، ایثار، گذشت، عدالت ورزی، ادب و همه فضیلتهای اخلاقی،
زیباییهای معنوی هستند كه انسان زیبایی طلب همچون زیباییهای جسمانی آنها
را میستاید. این زیباییها بسیار عمیقتر و ریشه دارتر از زیباییهای
ظاهری در دل و جان او جا گرفتهاند. در حماسه عاشورا و واقعه كربلاو
رشادتها و فداكاریهای وصف ناپذیر یاران امام حسین(علیه السلام)، همه
خوبیها و زیباییهای انسانی در حد تمام و كمال به ظهور رسید.
3-
بنابراین هیچ انسانی نیست كه آن فداكاریها و رشادتهای انسانی را درراه
عدالت و آزادگی ببیند و درعین حال آنها را نستاید، مگر كسی كه از فطرت
انسانی خود افتاده باشد. اساساً یكی از فلسفههای رخداد عاشورا براساس
تقدیر الهی همین بود كه انسانها اوج فضیلت ها، فداكاری و ایثارها را
ببینند، تا ضمن شناخت اُسوههای انسانیت و اولیاء الهی از این سرچشمههای
جوشان خداوندی در راه تكامل و رشد فضایل خود كسب فیض و بركت كنند.
نكته
بسیار مهم كه معمولاً از آن غفلت میشود این است كه ما فكر میكنیم ستایش
از زیباییهای عالم مخصوص پیروان دین خاص یا ملت و منطقه جغرافیایی خاص
است. در حالی كه چنین نیست، بلكه زیبایی و ستایش آن به فطرت انسانها بر
میگردد و ریشه در جان و عمق فطرت آدمیان دارد.
4-
اما در بین آن جلوههای زیبایی و آن عاشقان شیدایی ابوالفضایل حضرت عباس
بن علی(علیهما السلام)، قمر بنی هاشم یكی از برجستهترین آنها بود كه چون
قرص ماه و بلكه خورشیدی درخشنده نورافشانی میكرد؛ لذا به او قمر بنی
هاشم میگفتند. یاران هاشمی حسین بن علی(علیه السلام) همه درخشنده و خوش
سیما بودند و در سر سودای خداوندی داشتند و از نظر فضایل انسانی همه در
اوج، لكن همه چون ستارگان و ابوالفضایل در بین آنها چون ماه مینمود كه
ظهور او انوار دیگر را تحت تاثیر خود قرار میداد.
آیا
انسانی یافت میشود كه آن همه زیباییها و فضایل را ببیند اما سر خضوع و
خشوع فرود نیاورد؟ آن همه خوبیها و قشنگیهای اخلاقی را ببیند اما سر كرنش
فرود نیاورد؟ كیست كه این زیباییها را یكجا ببیند و مات و مبهوت آن جمال
زیبا نشود؟
جمال حق ز سر تا پاست عباس
به یكـتـایی قسـم یكـتـاسـت عباس
هنوز از تشنه كامان شــرم دارد
از آن در علـقـمـه تـنـهـاست عباس
اینان افتخار انسانیت و بشریت اند. بشریت آرمان اخلاقی و عرفانی خود
را از این رادمردان گرفته است؛ لذا از مواجهه با آنها دچار شور و شعف و
جذبه میشود و ناخودآگاه مدح این بزرگواران و مكرمتهای انسانی آنها را بر
زبان جاری میكند؛ چرا كه مدح آنها مدح انسانیت است و نشان از روح پاك و
فطرت خالص انسانی هر انسان دارد.
5
-مطلب دیگر اینكه میبایست این زیباییها در معرض دید انسانها هم قرار
بگیرد. صرف وجود زیبایی در عالم، تحسینی را بر نمیانگیزد. چه گلهای زیبا
و شقایقهای مست كننده در كنار جویبارها كه چشم هیچ انسانی به آن نمی افتد
و لذا تحسین هیچ تحسین كننده ای برآنها عرضه نمیشود. هر چند این نبود
تحسینها چیزی از زیبایی آنها نمیكاهد، بلكه حكایت از محرومیت دیگران از
دیدار آنها میكند. اما به هر حال بر لوح دل كسی صورت زیبای آنها نقش نمی
بندد و از فضیلت خدادادی آنها محرومند.از سوی دیگر ممكن است یك گل به علت
اینكه در معرض دید رهگذران قرار گرفته بهرهها از آن برده شود و تحسینها
بر آن انجام گیرد. لذا معرفی این زیباییهای اخلاقی و در معرض دید رهروان
قرار دادن آنها امری ضروری و لازم است.
6-
مشاهده و دیدن زیباییها نیز خود نشان از توفیق دارد. اینكه كسی از راهی
بگذرد كه دائم در برابر چشمان او منظرههای زیبا و گلهای رنگارنگ و
صنوبرهای قشنگ و وجدآفرین جلوه نمایی كند، خود توفیق میطلبد و موهبتی است
الهی. اینكه آدمی هر صبح و شام مشام خود را با گلهای زیبا معطر كند، خود
نعمتی است بزرگ و معمولاً ناشناخته و مغفول.
بر
این اساس مردم غیر شیعه در این سرزمین، اعم از فرقهها و مذاهب دیگر
اسلامی و غیر مسلمانان هموطن ما بویژه هموطنان ارامنه این توفیق را
یافتهاند كه همواره در رهگذر خود، این زیباییهای عرفانی، اخلاقی و
انسانی را مشاهده كنند؛ و از این نعمتهای بزرگ معنوی برخوردار گردند. لذا
شكرگزاری آن بر همه كسانی كه در این محیط واقع شدهاند واجب است.همه
كسانی كه در معرض این گلهای زیبا و قشنگیهای وصف ناپذیر قرار گرفتهاند،
همواره از عطر دلانگیز آن بهرهمند شدهاند. یك علت مهم شیفتگی و ارادت
هموطنان غیرمسلمان ما به این بزرگواران و ارادت و اخلاص به این گلزار روح
افزا بویژه ارادت و شیفتگی نسبت به حضرت ابوالفضایل عباس بن علی(علیهما
السلام)، مواجه شدن با این منظرههای دل انگیز و استشمام از آن گلهای زیبا
بوده است.
7-
كسانی كه با این بزرگواران آشنا بودهاند هر یك به گونهای از عنایات آنان
بهرهمند شدهاند. یكی از آن عنایتها كه نصیب هموطنان غیرمسلمان و
غیرشیعه این مرز و بوم گردیده، گرفتن حاجتهای مادی و معنوی خود پس از
عرضه به آن بزرگواران بوده است.آنان معدن سخا و كرم اند تا بدان جا كه از
ریزش الطاف خداوندی خود بر غیر شیعیان نیز دریغ نمیكنند. كافی است كسانی
خواسته خود را با معرفت و دل شكسته بر آنان عرضه كنند، حتماً پاسخ خود را
دریافت خواهند كرد. هموطنان ارمنی ما به اقرار خود به كرّات و به دفعات
زیاد حاجتهای خود را به حضرت ابوالفضل العباس عرضه داشتهاند و پاسخ آن
را دریافت كردهاند. چه نذرها و نیازها كه از سوی این عزیزان به درگاه
مظهر وفا و پیشگاه تجسم سخا حضرت بابالحوایج الیالله عرضه شده و پاسخ
رضایتبخش به آنها داده شده است.
8-
من علت اصلی ارادت و توجه غیرمسلمانان بویژه ارامنه هموطن به ائمه هدی
بویژه معدن سخا حضرت ابوالوفا عباس بن علی بن ابیطالب (علیهما افضل التحیه
والثناء) را عرصه حاجتها و دریافت پاسخها نمیدانم، بلكه زیباییهای
معنوی آن بزرگوار و چشمان حقیقت بین و زیبایی شناس این هموطنان میدانم،
هر چند عرضه حاجتها و گرفتن پاسخها نه تنها قابل انكار نیست، بلكه بسیار
موثر بوده است.
9-
حقیقت غیرقابل انكار این است كه ادب و ارادت نسبت به سرچشمه كرامت و معدن
معرفت یعنی ابوالفضایل، عباس بن علی(علیه السلام) مخصوص ارامنه ایران زمین
نیست، بلكه هرانسان منصف و مستقر بر فطرت خود در هر كجای جهان، در هر زمان
و مكان، وقتی با این زیباییهای انسانی كه در رفیع ترین درجات بر تارك
تاریخ میدرخشد، مختصر آشنایی پیدا كند بر آن احسن خواهد گفت و محو جمال
آنها كه مظهری از جمال الهی هستند خواهد شد و بر آنها درود و سلام خواهد
فرستاد.
01-
اینك وظیفه ما شیعیان دو صد چندان خواهد بود كه در عمل و نظر بكوشیم تا
موانع دید و پردههای شناخت انسانها از این بزرگواران را كنار بزنیم و
آنان را بر فطرتهای پاك آدمیان عرضه كنیم. آن گاه خواهیم دید كه فوج فوج
بر گرد وجود همچون ماه آنان حلقه خواهند زد و از وجود سرشار از عرفان و
معنویت آنان بهره مند خواهند بود.
11-
حضرت ابوالفضایل فضیلتهای انسانی را نه فقط در روز عاشورا كه در همه ایام
عمر عرضه كرد؛ هر چند در آن صحرای نینوا اوج وفاداری و فضیلتها به نمایش
درآمد و بلكه وفاداری و فضیلت از او عزّت و شوكت گرفت. نه تنها او شجاع
میدان نبرد حق و باطل در یوم عاشورا بود كه شجاعت از دستان او قوّت گرفت و
عرق خجلت بر زمین ریخت و پیشانی شرم بر آستان او سایید. او وفا و ایثار را
معنا بخشید و شجاعت و گذشت را درس آموز شد.
21- آن گاه كه مشك بر دوش به سوی نهر علقمه روان بود شجاعت در برابر قامتش پیشانی بر زمین میسایید.
در آن هنگامه كه به شریعه فرات رسید و مشك را پر از آب كرد، آب نیز بر ادب و مهربانی او آفرین گفت و چهره در نقاب كشید.
در
آن لحظه كه آب را تا برابر لبان تشنه و عطشناك خود آورد و به یاد برادر،
آب بر روی آب ریخت، آب نیز از تشنگی لبان او شرمنده شد و از بود خود خجالت
كشید.
آن
زمان كه قدمهای استوار او به سوی خیمه گاه تشنه كامان به پیش میرفت،
وفاداری و ایستادگی در برابرش سر تعظیم فرود میآورد و استقامت از قامت او
به خود میبالید.
منابع : روزنامه رسالت، شماره 7153، 21/9/89، صفحه 7
پنج شنبه 16/10/1389 - 17:23
اهل بیت
بسیاری
معتقدند قیام حسین بن علی علیه السلام قیام علیه بدعتها بوده است و سومین
امام شیعیان در حقیقت یك مصلح بزرگ اجتماعی است كه برای بازگرداندن اصول
بر مدار حقیقیشان قیام كرده و در این راه تا آخرین قطره خون ایستادگی كرده
است.
اساسا
یكی ازآفات و آسیبهای مهمی كه جریانهای فكری و فرهنگی بویژه ادیان و
شریعتهای الهی را در طول تاریخ با مشكلات رو به رو ساخته بدعت و
جریانهای بدعتگذار بوده است با این حال بی شك بدعتهای بنی امیه یكی از
بزرگترین بدعتگذاریها در اسلام محسوب میشود كه در صورت عدم قیام امام
حسین(ع) یقینا تنها با گذشت یك سده از فوت پیامبر اسلام (ص) دیگر نامی از
دین باقی نمیماند و اعراب به همان جاهلیت پیشین باز میگشتند. البته
امویان به خاطر طینت نژاد پرستانه و منش اشرافی و طاغوتی خود از ابتدا با
دعوت اسلامی به مخالفت و دشمنی برخاستند و تا آنجا كه قدرت داشتند با
اسلام مبارزه كردند آن گاه كه مطمئن شدند دیگر مبارزه با اسلام بیفایده
است به ظاهر اسلام اختیار نمودند تا در لوای آن خود را حفظ كرده به منافع
سودجویانه خود دست یابند. با رحلت پیامبر اسلام در اثر تحولاتی كه در
جامعه اسلامی پدید آمد بنیامیه از غفلت خلفای اسلامی و جهالت مردم سوء
استفاده كرده بر جامعه اسلامی مسلط شدند و با استفاده از امكانات وسیع
جامعه نو پا و پیروز اسلامی اصول و ارزشهای نبوی و مكتب علوی را هدف قرار
داده در صدد محو آن بر آمدند. در دوران خلافت بیست ساله معاویـه بن ابی
سفیان، مهمترین علل زمینه ساز واقعه كربلاتحقق یافت، بدعتهایی كه در دین
پدید آمد زمینه انتقام امویان را از اسلام فراهم ساخت و در اثر جنایات و
مفاسد زمامداران اموی و عمال ستمگر آنان ریشههای فساد به تدریج بارور شد
تا بالاخره در حادثه كربلا میوه تلخ و زهر آگین خود را در كام جهان اسلام
فرو ریخت. رئوس مهمترین بدعت هایی كه معاویه و پس از آن یزید در دین بر
جای گذاشت شاید تبدیل خلافت اسلامی به سلطنت استبدادی و موروثی ، سپردن
پستهای حساس به افراد نالایق، ترویج فرهنگ جبر و سكوت وتسلیم، تجدید
عصبیتهای جاهلی و تفاخر قبیلهای و نژادی، اسلام زدایی و تحریف معارف دین
و... بود.
از
این رو با اوج گرفتن بدعتها و پیمان شكنی معاویه مبنی بر موروثی كردن
خلافت امام حسین(ع) به عنوان یك مصلح اجتماعی قیام كرد تا با روشنگریهای
خویش ماهیت دین مبین اسلام را از اضافات اموی صیقل دهد. امام نقش كلیدی در
حفظ اسلام و پاسداری از ارزشهای الهی و مقابله با بدعتها و انحرافات ایفا
میكند. از این رو بود كه امام حسین(ع) علیه یزید و دستگاه خلافت امویان
دست به قیام زد و در نهایت با حوادث عاشورا ماهیت فاسد و غیر اسلامی حكومت
اموی را آشكار ساخت و در نهایت منجر به بقای اسلام حقیقی گشت.
منابع : روزنامه رسالت، شماره 7153، 21/9/89، صفحه 7
پنج شنبه 16/10/1389 - 17:22
اهل بیت
كلام
را از آنجا آغاز كنم كه حضرت امام حسین(ع) با اهل بیتشان مدینه را به قصد
مكه ترك كرده و به علت سیل درخواستهای كوفیان از مكه آهنگ كوفه
مینمایند. امام پیش از همه مسلمبنعقیل را به عنوان نماینده به كوفه
میفرستند تا شرایط را برای قیام مهیا كند. اما چرا قیام؟ آنچه روشن است
قیام به خاطر حاكمیت ضدارزشها و پایمال شدن ارزشها؛ قیام به خاطر فساد
علنی یزید و تظاهر به زیر پا گذاشتن احكام اسلامی.
حضرت
از همان ابتدا روش مقابله و مبارزه را به روشنی بیان میكنند و ریخته شدن
خونشان و در نهایت شهادت خویش را پاك كننده همه پلیدیها و احیای جمیع
ارزشها میدانند. ایشان در این خصوص میفرمایند: «جامعه دگرگون شده و
ضدارزشها حاكم و ارزشها رخت بربستهاند و چیزی جز، ته ماندهای از آنها
نمانده. آیا نمیبینید به حق عمل نمیشود و از باطل روی گردان نیستند؟
اینجاست كه مومن باید برای لقاء و شهادت الهی از خود تمایل نشان دهد و به
همین سبب، من مرگ را جز سعادت و زندگی با ستمگران را جز فلاكت نمیبینم.
مردم برده دنیا شدهاند و دین فقط سرزبان آنهاست. تا زمانی كه برای آنها
ابزار زندگی است سر زبان میچرخانند، اما همین كه آزمایش شدند، دینداران
كم میشوند». حضرت در این تحلیل جامعه شناسانه خود جامعه را به نقد
میكشاند؛ جامعهای را كه به ارزشها پشت كرده و دنیاگرایی درآن جانشین
دینمداری شده، جامعهای غیرقابل تحمل میخواند و شهادت را تنها راه خروج
از این بن بست اعلام میكند. این هدف والای حضرت از قیام خود بود كه نهضت
حسینی را به یك حماسه جاودانه تبدیل نمود و به صورت یك الگوی الهام بخش
برای نهضتها، انقلابها، حركتها و هرگونه تحولی در تاریخ اسلام درآورد. به
عنوان نمونه با توجه به سخنان حضرت امام خمینی(ره)، روشن میشود كه
امام(ره) در سال1342راه نجات امت را در چه میبیند و انقلاب اسلامی را با
تاسی از كدام نهضت، هدایت و رهبری میكند. ایشان ضمن سخنانی در خردادماه
همان سال كه مصادف با ماه محرم بود، این گونه میفرماید كه: «ما افتخار
میكنیم كه مانند سیدالشهدا(ع) روز عاشورا كشته شویم، ...اولاً كار اینها
با یزید هیچ فرقی نمیكند... ما نیز از هم اكنون مانند حسین اعلام میكنیم
هر كه با ماست به طرف ما بیاید و هركه با ما نیست به سمت لشكر یزید برود.
یكی از كسانی كه باید در راه حضرت سیدالشهداء آغشته به خون خود شود خمینی
است».
غیرآنچه
به عنوان علت قیام امام حسین(ع) بیان شد، با تحلیلِ خودِ بیاناتِ حضرت، در
زمینه علل قیام میتوان به نكاتی دست یافت كه تاثیرات عمیق حادثه كربلا در
جریان پیروزی انقلاب و تعلیمات و آموزههای حضرت امام(ره) از این واقعه را
بیش از پیش نمایان میسازد كه اجمالا ًبه آنها اشاره میشود:
1-
نفی مشروعیت حكومتهای طاغوتی:با استناد به آیات شریفه قرآن، نفی حاكمیت
الحادی وشرك آلود و تن به چنین حاكمیتی ندادن از وظایف جمعی جامعه اسلامی
است: «وقَد امِرُوا اَن یكفُُرُوا بِه؛ درحالی كه امر شده بودند به اینكه
به طاغوت كفر بورزند»(نساء/60). امام حسین(ع) انجام این مسئولیت را گوشزد
میكنند و همگان را با این جمله آگاه میسازند كه «مثلی لایبایع مثله»،
مثل من حسین با مثل یزید هرگز بیعت نمیكند. امام خمینی(ره) نیز نه تنها
رژیم شاهنشاهی را امری غیرعقلانی میخواندند، بلكه آن را با اصل توحید كه
نفی كننده سلطه انسان بر انسان است، سازگار نمیدانستند و میفرمودند:
«مهمترین و باارزشترین اعتقادات، اصل توحید است. مطابق این اصل ما
معتقدیم كه خالق و آفریننده جهان و همه عوالم وجود و انسان، تنها ذات مقدس
خدای تعالی است كه از همه حقایق مطلع است و قادر بر همه چیز است و مالك
همه چیز. این اصل به ما میآموزد كه انسان تنها در برابر ذات اقدس حق باید
تسلیم شود و از هیچ انسانی نباید اطاعت كند، مگر اطاعت او اطاعت خدا باشد.
بنابراین هیچ انسانی هم حق ندارد انسانهای دیگر را به تسلیم در برابر
خویش مجبور كند. امام خمینی(ره)، حتی قیام امام حسین(ع) را قیامی علیه
شاهنشاهی تفسیر كرده و فرمودند: «سلطنت و ولایت عهدی همان طرز حكومت شوم و
باطلی است كه حضرت سیدالشهدا برای جلوگیری از برقراری آن قیام نمود و شهید
شد؛ برای آنكه زیر بار ولایت عهدی یزید نرود»
2-
آزادی و آزادگی: آزادگی و آزاد زیستن از جمله اصول برتر و انگیزههای
والای انسانی است كه در آن حماسه بزرگ به خوبی ترسیم شد و حضرت امام
حسین(ع) را سرور آزادگان جهان نمود. این مورد در بیانات حضرت به وضوح به
چشم میخورد، آنجا كه فرمودند: «نه! هرگز من دستم را چون ذلیلان و افراد
پَست به سوی شما دراز نمیكنم و چون بردگان هرگز از صحنه حادثه فرار
نمینمایم». امام خمینی(ره) با استفاده از اصل توحید كه پیشتر ذكر شد اصل
آزادی را مطرح مینمایند و میفرمایند: «هیچ فردی حق ندارد انسانی و یا
جامعه ای و ملتی را از آزادی محروم كند، برای او قانون وضع كند، رفتار و
روابط او را بنا بر درك و شناخت ناقص خود یا بنا به خواستهها و امیال خود
تنظیم نماید». حضرت امام(ره) این مسئله را به خوبی برای ملت روشن میكند
به گونهای كه آزادی و آزادگی به صورت یك مطالبه عمومی در تظاهرات آن زمان
در شعارهای مردم به چشم میخورد: «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی».
3-
انجام فریضه بزرگ امربه معروف و نهی از منكر: امام حسین(ع) زمانی كه اهداف
قیام خود را برای برادرشان محمد بن حنفیه شرح میدادند، در قسمتی از
فرمایشات خود فرمودند: «من فقط برای اصلاح امت جدم قیام كرده ام و تصمیم
دارم امر به معروف و نهی از منكر نمایم» و در موقعیتی دیگر این گونه
فرمودند: «آیا نمی نگرید كه شرایط به گونهای است كه كسی برای انجام
مسئولیتهای زمین مانده اقدامی نمیكند و از این همه منكرات روز افزون
جلوگیری نمیشود؟. در آن زمان نیز یكی از عوامل بروز نارضایتی شدید از
رژیم شاه، فساد اخلاقی، فساد جنسی، فساد مالی، فساد سیاسی دربار رژیم
پهلوی بود. بخش اعظم تظاهراتی كه از سال1356در ایران آغاز شد متوجه همین
امر بود. ژان لوروریه روزنامه نگار فرانسوی میگوید: اگر در كوچه و خیابان
از ایرانیان بپرسید كه چرا رژیم را مورد انتقاد و سرزنش قرار میدهند و
جواب آنها را جمع كنید، فساد و انحطاط اخلاقی رژیم در ردیف اول پاسخ آنها
خواهد بود».
آنچه
بیان شد مهمترین زمینههای ظهور قیام امام حسین(ع) و پس از هزار و اندی
سال، قیام ملت ایران علیه رژیم2500ساله شاهنشاهی بود. شاید بتوان علل
دیگری نیز برای آن یافت؛ اما غرض از ذكر نكات یاد شده، تنها اثبات تاثیر
شگرف نهضت حضرت سیدالشهدا(ع) در پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری امام
خمینی(ره) میباشد و اگرچه خون اباعبدالله الحسین(ع) موجب تثبیت دین اسلام
گشت؛ اما در دوره ما نیز خون هزاران جوان تربیت یافته در این مكتب موجب
احیای اسلام ناب محمدی(ص) و زنده كردن همه ارزشها و آرمانها و ریشه كن
نمودن طاغوت و استقرار حكومت اسلامی بر پایه ولایت فقیه گردید.
منابع : روزنامه رسالت، شماره 7153 به تاریخ 21/9/89، صفحه 6
پنج شنبه 16/10/1389 - 17:21
اهل بیت
نمیدانیم
چرا ولی همواره وقتی نام حسین(ع) بر زبانها جاری میگردد به ناگاه اشك در
چشمانمان حلقه میزند و عطش بند بند وجودمان را به آتش میكشد. نمی دانیم
چرا ولی محرم كه میآید نگاهمان به همه چیز تغییر میكند. هرگاه از كربلا
نامی برده میشود همه غرق در ماتم و سوگ سر را به گریبان فرو میبرند و به
آرامی اشكها را روی گونهها سرازیر میكنند. عاشورا، كربلا، آب، دستان
بریده، لبهای خشكیده و از همه مهمتر عشق، برگهای كتاب سرخ حماسهای است
كه حسین(ع) و72 تن از یارانش سطر به سطر آن را با خونهای خود نگاشتهاند.
محرم
كه میآید همه جا سیاهپوش میشود. آسمان دل میگیرد و بغضی غریب با ناله
همراه میشود. به هر كوچه و برزن كه سر میزنی سیاهی است و ماتم و عزا.
همه در دل غمی بزرگ دارند و زیر لب حماسهای را زمزمه میكنند كه غربت
آهنگش است و نامردمیها غریو سرسام آورش. در كوچهها قدم میزنی. نگاه
خسته تو در سیاهی بیرقها مبهوط میشود كه از دور مردی ندای هل من ناصر
ینصرنی سر میدهد! غم در صدایش تجلی یافته اما لرزشی از ترس نیست. خسته
است اما امید را هم همراه دارد. صدای عجیبی است كه شاید مثلش را جای دیگر
نشنیده باشی. او تنهاست. تنهاترین سردار اما همچنان بر ایوان قلعه عشق
ایستاده است و تورا به ادامه راه فرا میخواند. نسیم دلنوازی چهره خسته
تورا نوازش میدهد و تو گم میشوی در انبوه عاشقانی پریشان كه به دنبال
گمشده ای میگردند.
صدای
شیهه اسبی كه ناجوانمردانه پیكر نیمه جان سربازانی دلیر را لگدكوب میكند
به گوش میرسد. اگر كمی هم اهل دل باشی و چشمانت را به گرد خاك زمین
نیالوده باشی میتوانی غوغای آخرین چكاچك شمشیر علی اكبر(ع) را در مقابل
صف كفر به گوش جان بشنوی و آن گاه كه در سیل خروشان اشك غرق شدی به نظاره
آخرین نجوای حسین(ع) با جوان خوش سیمایش بنشینی. آری حسین(ع) با تمامی
سربازانش اینجاست. سپاهی به سپهداری علمداری نجیب در مقابل تو صف كشیده
است. آری دهه محرم آغاز شده است و جان ما در غم ظلم كوفیان به دردانه
پیامبر زیر آوار سنگین ماتم مدفون گشته. هنوز گریبانها دریده میشود و
اشك جایش را به خون میدهد برای حسین (ع).
حسین(ع
) با تمام سربازانش برای ما زنده است. هنوز هم در همین آسمان شب با وجود
تمام ابرهای سیاه تلالو انوار نورانی ماه بنی هاشم را میتوان به نظاره
نشست. ما سالهاست كه در انتظار محرم نشسته ایم و هرسال با اشك و خون از
آن میزبانی میكنیم. به مساجد میرویم. سینه میزنیم. بردوشها زنجیر
حسرت میكوبیم و در غم ماتم آن روز بزرگ گوشه خلوتی كز میكنیم و به درد
دلهای كربلا گوش میدهیم. كه چقدر این كربلادلش خون است ؟! پای سفره درد
دلش كه مینشینی چقدر حرفها برای گفتن دارد. از زینب سلام الله علیها
برایت میگوید. میگوید كه چطورآمده است و چه طور باحسرت خاك كربلارا
وداع گفته است. از علمدار سپاهش میگوید كه تا آخرین شب دور خیمهها پرسه
میزده و حتی یك شب را بی فكر پاسداشت حرم حسین(ع) نگذرانده است. كربلا از
علیها میگوید برایت. كربلااز آخرین شب میگوید كه شب غریبی است. شاید
هیچ یك از شبها برایش همچون این شب دردناك نیست. امام رو بر میگرداند و
شعله چراغ از تاریكی وجود نااهلان خاموش میشود. میگوید من عهدی برشما
ندارم. بروید. هركس با من بماند فردا كشته خواهد شد. مرا تنها بگذارید.
حسین(ع) اینها را میگوید. این حرفها جوانان بنی هاشم را به آتش میكشد.
مگر میشود كه ما برویم و حسین(ع) بماند. ای وای برآن مردمی كه از امامشان
روی بر میگردانند. اما اینها را فقط چند تنی میگفتند. صفها یكی یكی
خالی میشود. هركسی بهانهای میتراشد در ذهنش و به یكبار به پامی خیزد و
خیمه را ترك میكند. آن شب شب غریبی بود. آن شب، شب غریبهای كربلا بود.
اما آیا امشب حسین(ع ) تنهاست ؟ نه !!
امشب
تمامی عرش، حسین (ع ) و یارانش را در برگرفته است اما مگر او امام نبود كه
وی را در میانه آتش تنها میگذارند .امشب حسین (ع )تنها نیست اما دل خون
در گرو یاران بی وفایش دارد. اینها به كجا میروند. بگویید نروند و خود را
به دخمههای آتش نسپارند. امشب ملائكه در زمین كربلا قنوت شان را با “
اللهم الرزقنی شفاعه الحسین “ آغاز میكنند. چه شده است كه محتاجان اصلی
شفاعتش وی را تنها میگذارند؟! كربلادرد دل دارد هنوز. دلش از نامردمیها
خون است. در فراق علم و علمدار میگرید. اگر به چشم هایش نگاه كنی
میتوانی آخرین شلاقهای شعلههای آتش را بر پیكر خیمهها ببینی و در
سیاهی دودی كه از تاریكی قلوب یزیدیان برخاسته همراه با كربلابه یاد
قلبهای شكسته حرم به گریه بنشینی. باشد كه اندكی از غم نامردمیهای
نامردمان كوفه از دل اماممان كاسته شود!
منابع : روزنامه رسالت، شماره 7153، 21/9/89، صفحه 7
پنج شنبه 16/10/1389 - 17:20
اهل بیت
مقام
و منزلت امام حسین(ع) از منظر پیروان مذهب تشیع چندان پوشیده نیست و رجوع
به منابع تاریخی و حدیثی شیعی به آسانی این مهم را رهنمون میسازد، اما
آنچه درخور تتبع و عنایت بیشتر است مقام و مرتبه حضرت سیدالشهدا در نزد
اهل تسنن است كه چندان كه باید و شاید شناخته شده نیست و بسیاری از پیروان
ائمه دوازده گانه و حتی شمار افزونتری از برادران و خواهران اهل تسنن از
آنچه در ارج و احترام حسین بن علی(ع) به توسط نامداران اهل تسنن روایت شده
است، ناآگاهند.
از
آنچه گفته آمد شاید بتوان منظور نگارنده از نگارش این جستار را دریافت. در
حقیقت، نویسنده این سطور در پی آن است تا با كاوش در منابع اهل تسنن
دریابد دیدگاه آنان نسبت به امام حسین(ع) چگونه است و برای نیل بدین منظور
از دو سوی تلاش پیشه خواهد نمود:
الف: كنكاش در منابع حدیثی معتبر اهل تسنن.
ب: جستجو در منابع تاریخی نگارش یافته به توسط پیروان مذهب تسنن در سدههای نخستین اسلامی.
نگاهی
گذرا و حتی نه چندان دقیق به منابع حدیثی اهل تسنن و از جمله صحاح سته و
همچنین كتابهای تاریخی اهل تسنن چون تاریخ طبری، پژوهشگر را بدین باور
رهنمون میسازد كه مقام و منزلت حسینبنعلی(ع) در مذهب تسنن از فراز و
رفعتی والا برخوردار است، این نكته از آنجا مستفاد میشود كه در منابع اهل
تسنن، در منقبت این امام بزرگوار احادیث به نسبت افزونی از پیامبر اكرم(ص)
نقل شده است. روایتهای زیر تنها نمونههایی از این احادیث هستند كه به
روشنی بیانگر صدق این مدعا است: در كتابهای مسند احمدبنحنبل و صحیح
ترمذی به نقل از محدثانی چون ابیهریره، اسامهبنزید و ابن مسعود روایت
شده است كه پیغمبر اسلام فرمودهاند: حسن و حسین سید جوانان بهشتند. این
حدیث در سنن نسائی نیز به طریقی دیگر نقل شده است: فرشتهای از فرشتگان كه
پیش از امشب به زمین نیامده بود، از خدای عزوجل اذن خواسته بود بر من سلام
كند و به من مژده دهد كه همانا حسن و حسین آقای جوانان بهشتند و فاطمه
سرور بانوان بهشت است.
در
كتابهای اسدالغابه ابناثیر، الصواعق المحرقه ابن حجر هیتمی، البدایه و
النهایه ابنكثیر هم یاد شده است كه حضرت محمد(ص) فرمودهاند حسن و حسین 2
نامی از نامهای اهل بهشت است و در دوران جاهلیت بر هیچ عربی چنین
نامهایی نهاده نشده بود. در كتاب صحیح بخاری كه به توسط محمد بن اسماعیل
بخاری نگارش یافته و ازجمله معتبرترین كتب حدیثی اهل تسنن به شمار میآید
نیز روایت شده كه پیامبر اكرم(ص) به همسرش، ام سلمه، فرموده است آیا حسین
را دوست میداری؟... او را خواهند كشت. این روایت در كتابهای دیگر اهل
تسنن چون مسند احمد، مقتل الحسین خوارزمی، مجمع الزوائد نورالدین هیثمی و
البدایه و النهایه نیز عینا آمده است. در مسند احمد بن حنبل آمده است كه
ام سلمه بیان داشته كه پیامبر خاك سرخ رنگی به من داد و فرمود: این خاك از
سرزمینی است كه حسین به آنجا كشته میشود، هرگاه این خاك به خون مبدل
گردید بدان كه حسین به قتل رسیده است.... در روایتی از وی آمده كه گفت:
روز قتل حسین آن خاك را یافتم، خون گشته بود. كتابهای تذكره الخواص ابن
جوزی، كنزالعمال ابن حسام الدین هندی و الطبقات الكبری ابن سعد نیز
روایتهای بسیاری درباره امام حسین(ع) را شامل هستند. از جمله این
روایتها میتوان به این مورد اشاره كرد: امام علی(ع) هنگامی كه به صفین
میرفت از كربلا عبور كرد، در برابر نینوا بر كنار فرات دهكدهای بود،
آنجا توقف كرد و از نام آن سرزمین پرسید، گفتند كربلا، علی(ع) سخت بگریست
چنان كه اشكش بر زمین میریخت. آن گاه فرمود: به حضور رسول افضل(ص) رفتم
میگریست، عرض كردم: سبب گریه چیست؟ فرمود: لحظهای پیش جبرئیل نزدم بود و
مرا آگاه كرد كه پسرم حسین كشته میشود در كنار فرات در محلی كه آن را
كربلا میگویند، آن گاه جبرئیل كفی خاك به من داد و آن را به من بویانید،
خودداری نتوانستم كرد و اشك از چشمانم روان گشت.
این
روایت در بسیاری دیگر از كتب اهل تسنن به طرقی دیگر نیز نقل شده است. دیگر
كتابهای اهل تسنن چون مناقب ابن مغازلی، سنن ابن ماجه، نورالابصار
شبلنجی، تاریخ دمشق ابن عساكر، كفایه الطالب ابن یوسف گنجی، تاریخ الاسلام
شمس الدین محمد ذهبی، ینابیع الموده قندوزی، صحیح مسلم بن حجاج، المستدرك
حاكم نیشابوری، معجم الكبیر طبرانی، تاریخ بغداد خطیب بغدادی و... نیز
سرشار از احادیث و روایتهای مرتبط با مقام و منزلت امام حسین(ع) است و
ازجمله این روایت در بسیاری از آنها آمده است: ام سلمه، رسول خدا(ص) را در
خواب دید كه میگریست و سر و محاسن مباركش خاك آلوده بود. گفت از آن حضرت
جریان را پرسیدم، فرمود: لحظهای پیش حسین كشته شد. براساس منابع یاد شده
چون حضرت امام حسین(ع) به شهادت رسید، سر مباركش را برای یزید فرستادند،
حاملان سر مبارك در نخستین منزل به شادمانی آغاز نوشیدن كردند، هنگامی كه
به چنین كاری مشغول بودند دستی از دیوار خانه بر آنها بیرون آمد، با قلمی
آهنین و سطری به خون نوشت:
اُثر جوامه قتلوا حسینا / شفاعه جده یومالحساب؟آیا كسی كه حسین را از راه ستم كشت به روز حشر امید شفاعتش باشد؟
در معجم الكبیر طبرانی به نقل از عقبه بن عامر آمده است كه پیامبر(ص) فرمود: حسن و حسین 2 شمشیر عرشند.
بخاری،
ترمذی و ابن ماجه نیز از یعلی بن مره نقل نمودهاند كه پیغمبر اسلام
فرمودهاند: حسین از من است و من از حسین، كسی كه حسین را دوست دارد
خداوند هم او را دوست میدارد. در همین رابطه در حدیثی دیگر از رسول
بزرگوار اسلام(ص) كه احمد بن حنبل و ابن ماجه آن را به روایتی از ابی
هریره مستند داشتهاند آمده است: كسی كه حسن و حسین را دوست بدارد مرا
دوست دارد و كسی كه كینه حسن و حسین را داشته باشد كینه مرا دارد.
از
آنچه گفته شد میتوان اذعان داشت كه تعبیر سید ناصر حسینی میبدی، در مقدمه
كتاب، مناقب اهل بیت از دیدگاه اهل سنت، راست است: اگر چه عالمان شیعی در
مناقب اهل بیت پیامبر (و ازجمله منقبت حضرت امام حسین) متفق القول و هم
كلامند و در روزگاران مختلف با قلم و بیان خویش گویای این مهم بودهاند،
اما این سیره در میان علمای اهل سنت و جماعت و در هر یك از 4 فرق شافعی،
مالكی، حنفی و حنبلی هم از موقعیت ویژهای برخوردار بوده است.
منابع : روزنامه جام جم، شماره 3016، 21/9/89، صفحه 11
پنج شنبه 16/10/1389 - 17:19
اهل بیت
در
فرهنگ و معارف اسلامی، تعقل و تفكر یك "اصل" است و پرسشگری و تفحص یك
"ارزش" است و مطالعه و آگاهی یابی یك "فضیلت" به شمار میرود.
هم
در قرآن كه سر چشمه اصلی همه معارف است و هم در متون روایی كه خاستگاه
آنها تعالیم وحیاتی میباشد و هم در سیره و روش پیامبر اكرم(ص) و ائمه
اطهار(ع) توصیههای انبوه و ترغیبهای فراوان و دعوتهای مكرر به بهرهوری
از عقل و فكر و كنكاش و تفحص در دین مبین متجلی میباشد.
قرآن
كریم پی در پی دعوت به تعقل و خردورزی میكند و تفكر و اندیشیدن را ضروری
و موجب نیل به معرفت و شناخت میداند و كاوش و جستجو و تفقه و كسب دانش
دین را ارج مینهد و تعالیم وحی را شامل بصیرتهایی برای مردمان معرفی
میكند.
در
متون روایی اسلام نیز از علم و آگاهی و عقل و خرد تمجید میشود، چنان كه
پیامبر خدا(ص) میفرماید: "انسان به وسیله تعقل و خردورزی به نیكیها دست
مییابد" و نیز میفرماید: "خداوند جویندگان دانش و آگاهی را دوست
میدارد".
همچنین حضرت علی (ع) علم و دانش را "حیات" مینامد و از آن به عنوان میراننده جهل و بارور كننده معرفت و شناخت یاد میكند.
تفكر
و پرسش و تفحص در نگاه اسلام به گونهای ارزش و اهمیت مییابد كه گرایش به
دین را بدون پژوهش نمیپذیرد و اصول و مبانی اعتقادی را كه از جنبه جایگاه
و نقش، "ریشه دین" محسوب میشوند، بدون مطالعه و تحقیق فاقد اعتبار
میداند و از هیچ كس قبول نمیكند.
این
اصل و ارزش و فضیلت در گستره دین و جامعیت اسلام تسری دارد و همه بخشها
از جمله تاریخ اسلام و نهضتهای رهایی بخش اسلامی را فرا میگیرد.
نهضت
بزرگ و تاریخی كربلا باید شناخته شود تا به پیروی و بهرهوری در آید. راه
شناخت این حركت عظیم و تاریخساز، تفكر، تعقل، پرسشگری و كسب دانش و
اطلاعات نسبت به زوایای گوناگون آن و آشنایی با اهداف و آرمانهای مقدس
حضرت امام حسین(ع) میباشد و این وظیفه و مسئولیتی است كه بردوش هر مسلمان
سنگینی میكند.
متاسفانه
توسط دستهای پنهان و سیاستهای شیطانی قدرتهای سیطرهجو از یكسو، و به
وسیله گروههایی از مسلمانان سطحی نگر و جاهل و نادان از سوی دیگر، تعقل و
تحقیق در اهداف حماسه حسینی امری غیر ضروری معرفی شده است تا به این وسیله
نهضت انسان ساز و رهایی بخش عاشورا به امور سطحی و بزرگداشتهای فاقد ژرف
اندیشی محدود شود و مسلمانان به عمق این اقیانوس بیكران راه نیابند تا
گوهرهای تابناك و مرواریدهای درخشان را - كه اهداف و آرمانها وارزشهای
این حركت الهی میباشند - كشف كنند و به بهرهوری در آورند.
در
اثر گسترش توطئهها و رشد جهل و خرافه گراییها، به مرور این باور در فكر
و جان گروهی از جاهلان و خرافه گرایان ریشه دواند كه نهضت عاشورا در
ماورای ذهن و فكر و امری خصوصی بین خدا و امام حسین(ع) است و هر گونه
تحقیق و تدقیق برای كسب شناخت و آگاهی نسبت به اهداف و آرمانهای آن
بینتیجه است!این افكار باطل و خرافی باعث میشود كه از نهضت حسینی پوسته
و ظاهری بیش باقی نماند، زیرا وقتی اهداف و آرمانها و ارزشهای والای
نهفته در آن شناسایی نشود و به پیروی در نیاید، راه پاك حسین و حركت
تاریخی و تحولزا و رهایی بخش او مسخ میشود و به انزوا و فراموشی در
میآید و فقط نام و یادی كه هیچ ارزشی ندارد و بینشی نمیآفریند و طوفانی
علیه ظالمان و جائران بر نمیانگیزاند، باقی میماند و همه چیز به نفع
قدرتهای ستمگر زمانه تداوم مییابد!
متفكر شهید آیتالله مرتضی مطهری در بیان این تحریف و خرافه چنین اظهار میدارد:
"تحریف
معنوی دومی كه از نظر تفسیر و توجیه حادثه كربلا رخ داده، این است كه
میگویند: میدانید چرا امام حسین نهضت كرد و كشته شد؟ میگوئیم: چرا؟
میگویند: یك دستور خصوصی فقط برای او بود. به او گفتند برو و خودت را به
كشتن بده. پس به ما و شما ارتباط پیدا نمیكند، یعنی قابل پیروی نیست! به
دستورات اسلام كه دستورات كلی و عمومی است، مربوط نیست!"
متفكر
شهید استاد مطهری پس از بیان این تحریف كه به صورت خرافهای علیه حقیقت
نهضت عاشورا در جامعه رشد كرده و مانع تحقیق در اهداف حماسه حسینی و پیروی
همه جانبه از اهداف اجتماعی و سیاسی آن گردیده است، در پاسخ به این افكار
باطل كه مورد استقبال دشمنان اسلام انقلابی و سیاسی و مورد غفلت و بیخبری
جاهلان و خرافه گرایان میباشد، چنین میگوید:
"تفاوت سخن امام با سخن ما چقدر است؟ امام حسین فریاد كشیده كه علل و انگیزه قیام من مسائلی است كه منطبق بر اصول كلی اسلام است.
احتیاجی
به دستور خصوصی نیست. آخر دستور خصوصی را در جایی میگویند كه دستورهای
عمومی وافی نباشد. امام حسین در كمال صراحت فرمود اسلام دینی است كه به
هیچ مومنی... اجازه نمیدهد كه در مقابل ظلم، ستم، مفاسد و گناه بیتفاوت
بماند. امام حسین مكتب به وجود آورد، ولی مكتب عملی اسلامی، مكتب او همان
مكتب اسلام است. مكتب اسلام بیان كرد، حسین عمل كرد. ما این حادثه را از
مكتب بودن خارج كردیم، وقتی از مكتب بودن خارج شد، دیگر قابل پیروی نیست،
وقتی كه قابل پیروی نبود، پس دیگر نمیشود از حسین استفاده كرد، یعنی از
حادثه كربلا نمیتوان استفاده كرد. از اینجا ما حادثه را از نظر اثر مفید
داشتن، عقیم كردیم. آیا خیانتی از این بالاتر هم در دنیا وجود دارد؟"
این
فكر منحط، و به تعبیر رساتر این خرافه ضد حقیقت كه مانع هرگونه كسب آگاهی
و بینش درباره اهداف و انگیزههای مقدس نهضت حسینی میشود، در نهایت این
حركت تاریخی را به سكون و ایستایی میرساند و فریاد گری و ستم ستیزی را به
سكوت و ظلم پذیری مبدل میسازد و عزت به دست آمده توسط خونهای پاك شهیدان
را به ذلت باز میگرداند و شرایطی به وجود میآورد كه دیگر بار آمد و شد
با ظلمه و همكاری با آنان در سركوب نهضتهای رهایی بخش اسلامی و معاونت در
قتل و به شهادت رساندن آزادگان حق طلب، امری متداول و عادی میگردد. از
سویی دیگر آنچه در بزرگداشت نهضت حسینی باقی میماند اختصاص مییابد به
حذف خطابه و سخنرانیهای تاریخی و تحلیلی درباره اهداف و ارزشهای قیام
حسینی و انحصار مراسم یاد بود به مرثیه سراییهایی كه اگر هم به درستی و
بدون تحریف صورت گیرد گوشهای از وظایف و مسئولیتها برای بزرگداشت حماسه
عاشورا به شمار میرود.
تردیدی
وجود ندارد كه معرفی نهضت عاشورا به صورت امری خصوصی و غیر قابل دسترسی و
بین خداوند و امام حسین(ع) و مذموم و ناپسند اعلام كردن هرگونه پرسشگری و
تحقیق و كسب آگاهی درباره اهداف این نهضت تاریخی، هیچ نشانه و سندی در
متون اسلامی ندارد، بلكه خاستگاه اصلی آن مسیحیت تحریف شده میباشد.
از
نگاه برداشت راه یافته در جهان مسیحیت "امر خدا و دین خدا این است كه
انسان عارف نیك و بد نگردد و آگاه نشود، یعنی شجره ممنوعه، شجره "آگاهی"
است، انسان با عصیان و تمرد امر خدا (با سرپیچی از تعلیمات شرایع و
پیامبران) به آگاهی و معرفت میرسد و به همین دلیل از بهشت خدا رانده
میشود. براساس این برداشت، همه وسوسهها، وسوسه آگاهی است، پس شیطان
وسوسهگر، همان "عقل" است".
این
تفكر باطل، هرگونه تعقل و كسب آگاهی درباره معارف دین را ممنوع میكند و
آن را مذموم و ناپسند اعلام میدارد. طبیعی است دامنه این ممنوعیت در كسب
آگاهی وسعت دارد و همه موضوعات دینی را دربرمیگیرد.
اسلام
به شدت با این برداشت و تفكر مخالف است و همان گونه كه در مقدمه این
نوشتار اشاره شد، تعقل و تفكر و علم وآگاهی در فرهنگ اسلامی جایگاهی رفیع
و منزلتی والا دارد.
"ما
مسلمانان از قرآن آموختهایم خداوند همه اسماء (حقایق) را به آدم آموخت...
و سنت به ما آموخته است كه شجره ممنوعه، طمع و حرص و چیزی از این مقوله
بود، یعنی چیزی كه به حیوانیت آدم مربوط میشد نه به انسانیت او، و شیطان
وسوسهگر همواره بر ضد عقل و مطابق هوای نفس حیوانی وسوسه میكند و آنچه
در وجود انسان مظهر شیطان است نفس اماره است نه عقل آدمی...
همین
برداشت (خرافه آمیز مسیحیت)، است كه تاریخ تمدن اروپا را در هزار و پانصد
سال اخیر به عصر ایمان و عصر علم تقسیم میكند و علم و ایمان را در مقابل
یكدیگر قرار میدهد... ما مسلمانان باید خود را از این برداشت غلط كه
خسارتهای جبرانناپذیر بر علم و ایمان و بر انسانیت وارد كرد بر كنار
بداریم و كوركورانه تضاد علم و ایمان را امری مسلم تلقی نكنیم."
باید
به این واقعیت توجه داشت كه اولا "اینكه اصول دین باید تحقیقی باشد نه
تقلیدی و یا تحمیلی، تزی است كه اسلام طرفدار آن است، برخلاف مسیحیت كه
اصول دین را برای عقل "منطقه ممنوعه" اعلام كرده است" ثانیا در نگاه علمای
آگاه و جامع اندیش اسلام دین و ایمان در پرتو علم و آگاهی شناخته میشود و
از آفات و آسیبهای دهر مصون میماند، زیرا در نگاه این عالمان پژوهشگر
"تجربههای تاریخی نشان داده است كه جدایی علم و ایمان خسارتهای غیرقابل
جبران به بار آورده است. ایمان را در پرتو علم باید شناخت، ایمان در
روشنایی علم از خرافات دور میماند. با دور افتادن علم از ایمان، ایمان به
جمود و تعصب كور و با شدت به دور خود چرخیدن و راه به جایی نبردن تبدیل
میشود. آنجا كه علم و معرفت نیست، ایمان مومنان نادان وسیلهای میشود در
دست منافقان زیرك، كه نمونهاش را در خوارج صدر اسلام و در دورههای بعد
به اشكال مختلف دیده و میبینیم".
اگرچه
خوارج در دورهها و مقاطع تاریخی بعد ظهور و بروز عینی نداشتند و تحت
عنوان این فرقه خطرناك شاهد آسیبها و زیانهایی كه در صدر اسلام بر دین و
جامعه و مردم وارد كردند، نبودهایم، لكن بدون هیچ تردیدی افكار خوارج در
قالبها و شیوههای گوناگون در دورههای تاریخ دیروز و امروز به تخریب و
آسیبرسانی پرداخته است، تا آنجا كه حتی افراد و گروههایی را دیدهایم
كه با اعلام مخالفت با خارجیگری و جلوههای این تفكر یعنی جهل و جمود و
تعصب كور، در "عمل" در همان شیوه و سیره باقی مانده و جامعه اسلامی را با
مشكل مواجه كردهاند!
مخالفت
با هرگونه تعقل و تفكر و فحص و تحقیق در نهضت عاشورا تحت این بهانه و
خرافه كه این نهضت، "خصوصی" و بینیاز از سئوال و جستجو و كنكاش میباشد،
جلوه بارز از افكار خوارج دیروز است كه در جاهلان و جمودگرایان امروز
متجلی شده است و برای جامعه اسلامی مشكل و رنج میآفریند و تا آنجا پیش
میتازد كه به شدت علیه آسیبشناسی مدایح و مراثی آشفته میشود و عملكرد
فقیهان و عالمان پژوهشگر و متعهد را در تحلیل و تشریح اهداف قیام حسینی
مذمت و نكوهش میكند.
امروز
نسل جوان ما به نگرشهای جامع و رسا و پیامگزار نسبت به نهضت مقدس و
تاریخی حضرت امام حسین(ع) به شدت احساس نیاز میكند. باید این روحهای
عطشناك و جویای حقیقت را با جرعههای زلال چشمه سار همیشه جوشان مكتب پویا
و انسان ساز حسینی آشنا سازیم. اگر در تأمین این نیاز حیاتی غفلت نكنیم و
مسامحه نورزیم، شناخت و بصیرت و آگاهیهای ژرف و جامعی از نهضت حسینی پدید
میآید كه به طور طبیعی مانع نفوذ و رشد خرافه و موهوم در این حركت مقدس
خواهد شد و این تلاش و حركتی است كه علاوه بر "شرع" از پشتیبانی و تایید
"عقل" نیز برخوردار است، زیرا شرع و عقل چنین حكم میكنند كه مسدود كردن
راههای نفوذ خرافات در افكار و جان ودل جوانان، فقط با مستحكم كردن مبانی
فكری و اعتقادی و بالا بردن سطح دانش و بینش آنان نسبت به حقایق نهضت امام
حسین(ع) امكانپذیر میباشد.
منابع : روزنامه جمهوری اسلامی، 20/09/1389
پنج شنبه 16/10/1389 - 17:18
اهل بیت
مختار
از كوفه عازم مكه میشود تا در این شهر یاران خود را پیدا كند تا بتواند
با قدرت، مقابل قاتلان حسین(ع) بایستد. در مسیر این سفر طولانی و پرمخاطره
با كسانی روبه رو میشود كه برای او از روزهای تلخ تاسوعا و عاشورا
میگویند و برایش از یاران امام و انگیزههای آنها برای مبارزه با سپاه
یزید روایتهایی نقل میكنند كه برای همیشه در تاریخ ثبت میشود. جمعه شب
اولین روز و شب این سفر در مختارنامه به تصویر كشیده شد.
این
تصاویر و چگونگی روایت آن، به طرزی عجیب مخاطبان و دوستداران سینمای دینی
را به حال و هوای فیلم «روز واقعه» برد. فیلمی كه شهرام اسدی آن را براساس
فیلمنامهای از بهرام بیضایی مقابل دوربین برده بود. به باور بسیاری از
منتقدان، بهرام بیضایی كه یكی از بهترین فیلمنامه نویسهای سینمای ایران
است، بهترین دیالوگهای دوران حرفهایاش را برای روز واقعه نوشته است.
در
ابتدای فیلم دیالوگها حول عشقی زمینی میچرخد اما عبدالله (علیرضا شجاع
نوری) قرار است از عشق زمینی به عشق آسمانی برسد و بیضایی این دگرگونه شدن
عشق را از زبان یك آهنگر در دیالوگی تاثیرگذار چنین روایت كرد: خوب نگاه
كن... عشق یعنی گداختن... این سخن حسین است... تا این عشق با تو چه كند...
.
در
مختارنامه هم به نوعی دیگر این روایت تغییر عشق را دیدیم، آنجا كه همسر
زهیر دلیل ماندنش در كویر را برای مختار توضیح میدهد و مختار میگوید:
سبحان الله این عین عشق(جنون) است (نقل به مضمون)... اینجا مختار از یك زن
كه شاهد واقعه كربلا بوده درس عشق میگیرد و در روز واقعه عبدالله از یك
آهنگر تعبیر عشق را یاد میگیرد.
در
روز واقعه آنجا كه مختار راهی بیابان میشود با 2 شتر سوار رو به رو
میشود، آنها از راه دشواری كه مختار در پیش دارد برایش میگویند و ظرفی
شیر شتر به او میدهند. در روز واقعه هم 2 شتربان به عبدالله شیر شتر
میدهند و برایش دعای خیر میكنند و از او میخواهند سلامشان را به
حسین(ع) برساند.
عبدالله
برای آنها از بوی عشق حسین(ع) میگوید كه بوی گلهای ایرانی دارد و وقتی 2
مرد را در سیاهی شب ترك میكند، مردی كه پیرتر است (زنده یاد مهدی فتحی)
از دوستش میپرسد: آیا تو میدانی گلهای ایرانی چه بویی دارند(نقل به
مضمون).
مختار
در راه سفرش كربلا را در ذهن مجسم میكند و عبدالله در روز واقعه هم با
همین روش با حسین (ع) و یارانش نزدیك میشود، آنجایی كه در نزدیكی صحرای
كربلا با قبیلهای روبه رو میشود و زنان آنان را در حال عزاداری میبیند.
وقتی دلیل را میپرسد، رئیس قبیله میگوید: امروز ظهر 2 خورشید بر آسمان
ظاهر میشود... و در ادامه به عبدالله تیركی را نشان میدهد كه امام
حسین(ع) در گذر از قبیله آنها اسبش را به آن بسته است و زمینی را نشان
میدهد كه زینب(س) در آنجا نماز خوانده است.
قسمت
یازدهم مختارنامه دوستداران سینمای دینی را به یاد روز واقعه انداخت و
نشان داد كه سینماگران ایرانی مانند همه ایرانیان مهر حسین(ع) را در دل
دارند و در اولین فرصتی كه دست میدهد تلاش میكنند تا این وفاداری را به
بهترین شكل ممكن به نمایش بگذارند. فریبرز عربنیا در مختارنامه یكی از
بهترین بازیهای خود را به نمایش میگذارد همچنان كه علیرضا شجاع نوری كه
حرفه اصلیاش بازیگری نیست در فیلم روز واقعه برای بازی در نقش عبدالله
آنقدر خوب بازی كرد كه برای همیشه در ذهن مخاطبان فیلم روز واقعه ماند.
داوود
میرباقری در مختارنامه تلاش میكند تا بهترین دیالوگها، بهترین ساختار و
بهترین بازیها را به زعم خود از قیام امام حسین(ع) به نمایش بگذارد.
دیالوگهای روز واقعه در فهرست بهترین دیالوگهای سینمای ایران به ثبت
رسیده است، شهرام اسدی بعد از روز واقعه چند فیلم و سریال دیگر هم ساخته
است اما هیچكدام هنوز نتوانستهاند به قدرت روز واقعه باشند.
همه
اینها نشان از عشق به حسین(ع) دارد كه در هنر سینما و تلویزیون خود را به
نمایش میگذارد. مجتبی راعی هم فیلم عصر روز دهم را با همین عشق ساخته
است. فیلمی كه داستان آن در كربلای امروز اتفاق میافتد. ظهر عاشورا در
این فیلم دیدنی است. عزاداری كه در این فیلم به مخاطب نشان داده میشود
ثابت میكند كه شیعیان، عاشقان حسین(ع) و یارانش هستند و این عشق را تا
پایان دنیا حفظ خواهند كرد.
منابع : روزنامه جام جم، شماره 3016 ، 21/9/89، صفحه 20
پنج شنبه 16/10/1389 - 17:17