قرآن
قبل از هرچیز به این نکته اشاره می کنیم که ما قصد تحلیل علمی قرآن را نداریم زیرا هیچ کس قادر به رسیدن به تفسیر علمی کامل از قرآن نیست حتی یک آیه از آن. علم ما بسیار کم تر از فهم این آیه ها است. اما این یک تلاش با وجود محدودیت های علمی شخصی ما است. علی رغم این که علم ما محدود است ولی دیگران که علم بیشتری دارند و تخصص بیشتری دارند می توانند تحقیق کنند تا راز های بیشتری از قرآن را برای دیگران آشکار سازند.
در این مقاله ما به بعضی از آیه های قرآن که در سوره الانبیا است نگاهی می اندازیم. این آیه ها ما را به تفکر در مورد خالق و یکتایی اش از طریق اثبات هایی بسیار عقلی و علمی دعوت می کند. این آیه ها در مورد آغاز و ادامه و پایان جهان صحبت می کنند. دانشمندان تلاش کردند تا به بعضی از سوال ها از جمله اینکه جهان چگونه به این یکتایی و نظم به وجود آمده، چگونه با این نظم به حیات خود ادامه می دهد و پایانش چگونه خواهد بود پاسخ دهند. آن ها مواد ستارگان و سیارات را بررسی کردند و آن ها را یکسان یافتند. آنها نحوه حرکت ستارگان و مسیری که طی می کنند را مشاهده کردند و چگونگی حرکت سیارات اطراف آن ها را بررسی کردند. آن ها اندازه و طول عمر ستارگان را محاسبه کردند و مشاهده کردند که قوانین مخصوصی بر حرکت، مواد و اجرام آن ها حاکم است و از برنامه های خاصی تبعیت می کنند بنابراین نتیجه گرفتند که باید از یک منبع سر منشا گرفته باشند. بنابراین فرض کردند که احتمالا در ابتدا یک ماده فشرده وجود داشته که در یک محیط بسیار محدود و پر فشار قرار گرفته بوده. سپس در یک لحظه انفجاری بزرگ رخ داده که باعث شده این ماده به امواج تبدیل شود. این امواج در یک لحظه درکیهان منتشر شده اند. به خاطر سرمای شدید کیهان، این امواج به سرعت به اتم تبدیل شده اند. سپس این اتم ها به ستارگانی تبدیل شدند که حرکت، تشعشعات و طول عمرشان از یک قانون یکسان پیروی می کند! این ستارگان همچنین به گروه هایی تقسیم بندی شدند که قوانین بین گروه ها نیز یکسان می باشد.
اما عقل انسان حکم می کند که یک انفجار نمی تواند منجر به ایجاد این یکسانی حیرت انگیز شود. بلکه بر عکس انفجار منجر به نابودی و عدم تعادل می گردد و نمی تواند چنین آسمان و زمین زیبا با سیستم هایی که از قوانین دقیقی پیروی می کنند به وجود آورد.( بعد از انفجار انتروپی به شدت افزایش می یابد و مواد باقی مانده روبه بی نظمی می گذارند ولی بعد از انفجار بزرگ نه تنها بی نظمی به وجود نیامده بلکه همان طور که می بینیم نظم و شعور حیرت انگیزی در میان کوچک ترین ذرات گرفته تا بزرگ ترین ستارگان وجود دارد و این چیزی به غیر از تجلی اسما و صفات الهی نیست. مترجم).
هیچ کس حقایق خلقت ستارگان را نمی داند اما خالق این ستارگان از همه آن ها اطلاع دارد. خداوند در آخرین سوره ای که به محمد صلوات الله علیه و آله نازل کرد بسیاری از حقایق علمی را در مورد ستارگان به محمد آشکار کرد. اجازه بدهید ببینیم الله (جل جلاله) چگونه نظر ما را به حقایق علمی از طریق سوالی در مورد شروع دنیا جلب می کند و به هدایت او به جواب سوال دقت می کنیم. حال آیه ۳۰ از سوره الانبیا را می خوانیم:
أَوَلَمْ یَرَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ کَانَتَا رَتْقًا فَفَتَقْنَاهُمَا وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ کُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ أَفَلا یُؤْمِنُونَ (٣٠)
"آنان که ناباور شده اند، آیا ندانند که آسمان ها و زمین به هم پیوسته بوده اند و ما آن ها را از هم جدا کردیم و هر چیز زنده را از آب آفریدیم ؟ پس آیا ایمان نمی آورند"۳۰ انبیا
● توضیح علمی ( یا تلاشی برای توضیح) :
در این آیه ما به سوالی بر می خوریم که از کافرانی پرسیده شده است که دخالت خداوند در شروع خلقتی با این نظم و زیبایی را تکذیب می کنند. سوال این است: آیا این شروع، بعد از اینکه آن ها آن را مشاهده کردند، فقط با شانس انجام شده است؟ توسط دو کلمه رَتْقً وفَتَق ، خداوند تمامی جملات آن ها را که آن اتفاق را توضیح می دهد، خلاصه می کند. کافرانی که تلاش می کنند یکتایی جهان را توضیح دهند می گویند "ماده بسیار فشرده" و "انفجار بزرگ در یک لحظه" و " خنک شدن ناگهانی" و غیره. نظر آن دانشمندان در مورد اینکه دنیا از یک نقطه شروع شده است درست می باشد. قرآن چنین نقطه ای را با کلمه عربی " رَتْقً" که به معای الیاف یا مواد به هم پیچیده و متصل است تشریح می کند. اما اشتباه دانشمندان مادی گرا آن است که فکر می کنند این ماده به تنهایی تبدیل به چنین نظمی شده است.
آنها برای اینکه به نتایج علمی درست برسند باید اقرار کنند که تمامی این اتفاقات توسط قدرت خالق هستی و بر اساس خواسته اش صورت گرفته است. خداوند پراکندگی این مواد را با کلمه "فَفَتَقْنَاهُمَا" توضیح می دهد. این کلمه بدان معنا است که که خداوند این مواد فشرده را (رَتْقً) را به خواست خود به مواد همگن تبدیل کرد که دنیا را با نظم به وجود آورد. به طوری که مواد داخل خورشید با مواد داخل زمین و ماه و دیگر سیارات و دیگر ستارگان یکسان است و تمامی این مواد دارای اتم هایی با اجرا سازنده یکسان مانند هسته با بار مثبت و الکترون با بار منفی هستند. چنین تشابهی از لحظه اولیه خلقت وجود داشته زیرا این خلقت توسط یک خالق بوده و با یک فرمان صورت گرفته است. به نظر من بهترین معنی برای کلمه رَتْقً کلاف به هم پیچیده می باشد تا اینکه بگوییم مواد به هم فشرده. و کلمه "فَفَتَقْنَاهُمَا" که به معنی شکل دهی آسمان ها و زمین با پراکنده کردن مواد در هم پیچیده توسط اراده الهی است بهتر از انفجار بزرگ می باشد. بنابر این محققان مادی گرا باید فرضیه انفجار خود به خودی را کنار گذارند و به حقیقت کلام الهی در قرآن اعتراف کنند. این اقرار باعث می شود تا ایمان آورندگان واقعی به دین حقیقت باشند تا تمامی عقاید غیر منطقی آنها تصحیح گردد.
جمله شریفه "ما همه چیز را از آب زنده گردانیدیم" در انتهای این آیه آمده است. همان طور که خداوند در ابتدای این آیه خلقت جهان را از مواد در هم پیچیده آغاز کرده است همچنین بیان می دارد که خلقت موجودات زنده از آب شروع شد. این جملات خداوند بزرگ است. مسلما بر اساس علم ما اگر آبی وجود نداشت زندگی هم وجود نداشت. این موضوع با نگاهی به گیاهان اطراف ما اثبات می گردد. چون آب در دیگر سیارات وجود ندارد زندگی نیز در آن ها نیست. اگرچه ما معنای " زندگی " و یا فرق بین سلول های مرده و سلول های زنده را نمی دانیم. در هر سلول یا ارگانیسم زنده، می بینیم که آب بیش از ۷۰% وزنش را تشکیل می دهد. بنابراین بدون این آب اثری از زندگی نخواهد بود. اما ما گوهر حیات را در چنین سلول هایی فراموش می کنیم. مسلما سلول اجزا سازنده هر موجود از انسان گرفته تا حیوان و حشره یا گیاه زنده است. اگر عمیق تر به آیه نگاه کنیم می بینیم که بیشتر اسید ها و ترکیبات داخل سلول از هیدروژن و اکسیژن و به صورت زنجیره هایی پیچیده با نظمی فوق العاده هستند. این دو گاز، هیدروژن و اکسیژن، عناصری هستند که آب را تشکیل می دهند و می توانند اجزای سازنده هر اتم بزرگ دیگر که در سلول است باشند. علم و توانایی ما در داشتن توضیح عمیق تر برای این آیه محدود است و تنها با الهام الهی می توان به آن دست یافت. مسلما خوانندگانی که از علم بیشتر و تفکر عمیق تر برخوردار هستند می توانند توضیح بهتر از من داشته باشند. شاید کشفیات آینده به درک بهتری از این آیه منجر شود.
هرکس که به سلول زنده و مولکول های بزرگش و زنجیره های سلولی اش نگاه کند نمی تواند دخالت خالق را تکذیب کند. همین طور که نمی توانیم دخالت خالق را در این جهان بزرگ نادیده بگیریم به همان ترتیب هم نمی توان این نتیجه منطقی را نادیده گرفت که طبیعت چگونه چنین زنجیره های پیچیده را در سلولی که دارای میلیون ها اتم است بدین ترتیب کنار هم چیده است. در عین حال نیز نمی توان فرض کرد که طبیعت گوهر حیات را به چنین زنجیره های پیچیده سلولی داده است تا فقط دارای حرکت، تنفس، قابلیت غذا خوردن و هضم و حتی فکر کردن باشند. خداوند در این آیه می فرمایند که او این سلول ها را از آب آفرید و بعد زندگی را به آن ها داد این ها برای ما راز هایی هستند. آیا کسی به غیر از خداوند می تواند بگوید که او چگونه این کار را انجام داده است؟ یا آیا کسی می تواند بگوید که بدون یک خالق دانا آفریده شده اند؟ همان طور که در بالا اشاره کردیم آب به تنهایی منشا خلقت حیات نیست بلکه حیات را به دوش می کشد. این بدان معنا است که تمامی موجودات زنده به این مایع معجزه انگیز وابسته هستند. راز های این مایع نیز در نزد خداوند است. اگر دانه ای را در خاک قرار دهیم می بینیم که رشدش وابسته به آب است. همچنین رشد و ادامه حیات گیاه به آب وابسته است. کلمات کمی در این آیه راز های گیاه را بیان کرده و به صد ها سوال مرموز پاسخ داده است زیرا از طرف خداوند نازل شده که به راز های خلقت واقف است. من فکر می کنم که اقرار به یکی از راز ها، در را به روی راز های دیگر برای ما می گشاید و این که جهان، خالقی یکتا دارد که قرآن را برای ما نازل کرده است.
با هم آیه های ۳۱ تا ۳۳ را می خوانیم که در ادامه آیه قبلی در سوره انبیا است. می بینیم که این آیه ها با کشفیات علم امروزی بهتر شناخته می شوند. این آیه ها نماینگر حکمت و رحمت خالق است.
"و در زمین کوه ها را قرار دادیم تا جنبش آن را بگیرند و در آن دره ها و راه ها قرار دادیم تا در آن ها راه بروند".۳۱ انبیا
"و آسمان را سقفی محافظ قرار دادیم ولی آن ها از نشانه های او روی گردان هستند.۳۲" انبیا
"اوست که شب و روز و مهر و ماه را آفریده است و هریک در مسیری در حال حرکت هستند".۳۳ انبیا
پنج شنبه 16/10/1389 - 21:35
دانستنی های علمی
هارولدبور از دانشگاه ییل برای اولین بار با انجام یك آزمایش ساده،به وجود میدان مغناطیسی در اطراف موجود زنده پیبرد.او با توجه به یك مولد الكتریكی كه در آهنربا در داخل سیمپیچ دوران میكند و جریان تولید میكند،سمندری را در یك ظرف آبنمك قرار داد و ظرف را به دور سمندر چرخاند.الكترودهایی كه در این ظرف وجود داشتند و به یك گالوانومتر حساس متصل شدهبودند،یك جریان متناوب را نشان میدادند.
زمانی كه بور این آزمایش را بدون سمندر انجام داد،گالوتنومتر هیچ جریانی را نشان نداد.این بدان معنا بود كه در اطراف موجود زنده میدانی وجود دارد كه خاصیت مغناطیسی هم دارد.بور این وسیله را بر روی دانشجویان داوطلب خود امتحان كرد و مشاهده نمود كه این میدان در بدن انسان هم وجود دارد وكاملا تابع رویدادهای اساسی زیست شناختی بدن است.او این میدان را حیاتی نامید چون هرگاه حیات از بین برود،میدان حیاتی هم از بین میرود.به گونهای كه یك سمندر مرده در دستگاه هیچ پتانسیلی به وجود نمیآورد.
تشكیل میدان مغناطیسی بدن: همانگونه كه میدانید،در بدن ما میلیون ها عصب وجود دارد كه كار انتقال پیام در بدن ما بوسیله تحریك الكتریكی این عصب ها صورت می گیرد.در اثر شار بار در اطراف آنها در بدن ما یك میدان تشكیل میشود و میدان بدن ما در اثر فعالیت همزمان میلیون ها عصب به وجود می آید. امواج مغزی:دستگاه موجنگار مغز چهار نوع منحنی از امواج مغزی را ارائه میدهدكه عبارتند از:آْلفا،بتا،دلتا
و تتا.ریتمهای دلتا كندترین امواج مغزی با تناوب از 1تا3 دور در ثانیه بوده و اغلب در خواب عمیق ظاهر میشوند.بهنظر میرسد كه ریتمهای تتا كه دارای تناوب 4تا7 دور درثانیه می باشند به خلق و خوی بستگی داشته باشند.ریتمهای آلفا از 8 تا 12 دور در ثانیه،در اوقات تفكروتامل آزاد رخ داده و در صورت تمركز حواس و توجه قطع میشوند و بالاخره ریتمهای بتا با تناوب 13الی22 دور در ثانیه،ظاهرا منحصر به نواحی جلوئی مغز،یعنی جایی كه فعالیت های پیچیده مغزی رخ میدهد میباشند.امواج آلفا امواج بسیار مهمی هستند كه بوسیله هانسبرگر آلمانی كشف شدند و به گفته وی با نوعی هوشیاری و خودآگاهی معطوف به درون ظاهر میشوندو تغییرات فیزیولوژی مهمی در بدن ایجاد میكنند.
میدان مغناطیسی بدن و امواج مغزی در معرض خطر
حتما تا به حالدرباره خطرات گوشیهای موبایل یا زندگی در نزدیكی نیروگاهای برق چیزهایی شنیدهاید.بنابرتحقیقات پروفسور لای امواج مغناطیسی كه از نیروگاه های برق یا وسایل برقی مثل سشوار و ریشتراش برقی و...ساطع میشود به دی ان ای سلول های مغزی آسیب میرساند و قابلیت ترمیم را در آنها از بین میبرد.میدان های مغناطیسی خارجی علاوه بر آسیب به دی ان ای مغز
اثر منفی دیگری به بدن دارند.این میدان ها باعث اختلال در میدان مغناطیسی طبیعی بدن میشوند.همانطور كه میدانید نزدیك به 70%از بدن مارا آب فراگرفته و مولكول های آب به صورت دوقطبی هستند و زمانیكه ما در معرض یك میدان مغناطیسی خارجی قرار می گیریم،این
مولكولها در جهت آن میدان قرار میگیرند و این پدیده باعث میشود نظم میدان مغناطیسی ما به هم بریزد.
علاوه بر عوامل خارجی یكسری عوامل داخلی نیز وجود دارند كه باعث میشوند اختلال در میدان بدن ایجاد شود.مهمترین آنها بارهای الكتریكی هستند كه هنگام شارش بار در عصب در اطراف آن به وجود می آیند و به صورت الكتریسیته ساكن در بافت های بدن ذخیره میشوند و میدانی كه در اطراف این بارها بوجود میآیند در میدان بدن ایجاد خلل میكنند.اینبارها به خصوص در نقاطی كه تراكم اعصاب بیشتر است ذخیره میشوند و به دلیل این كه هم تراكم زیادی دارند و هم در نزدیكی عصب های بیشتر و مهمتری قرار دارند برای بدن به شدت مضر هستند.از جمله این نقاط ناحیه سر و دستها و قسمت مچ پابه پایین است و در بین این سه قسمت،سر اهمیت ویژهای دارد چون بارهای ذخیره شده در آن علاوه بر ایجاد خلل درمیدان مغناطیسی مغز باعث اغتشاش در امواج مغزی نیز میشوند. به ظاهر ما روزانه تنها دقایقی را در معرض میدان مغناطیسی هستیم،مثل موبایل یا سشوار و غیره.اما در طول دوران زندگی خود در معرض میدانی بسیار قوی هستیم و آن میدان مغناطیسی زمین هست.عوامل داخلی اغتشاش در میدان بدن ما هم فعالیتهای حیاتی و اجتنابناپذیری هستند كه در تمام طول عمر ما در جریان هستند پس چگونه میتوان اثرات سوء آنها كه باعث اختلال در بدن ما و بیماری هایی مثل سرطان میشوند را خنثی كرد؟
در اینجاست كه باید گفت خداوند راه حل تمام این سوالات را در یك عمل ساده كه امكان آن برای همه افراد وجود دارد و بیش از چند دقیقه هم وقت نمی برد و هیچ ضرری هم ندارد به انسان هدیه داده و آن نماز است.
نماز و میدان مغناطیسی
آنگونه كه از تصاویر به دست آمده از میدان مغناطیسی زمین پیداست،بطور شگفتانگیزی اگر انسان در هر نقطه از زمین رو به قبله بایستد،میدان مغناطیسی بدنش بر میدان مغناطیسی زمین منطبق میگردد و در مدتی كه در نماز است میدان بدنش منظم میشود. یكی از نكات بسیار جالبی كه پروفسوربور به آن دست یافته بود این بود كه دریافته بود كه در بدن تمام دانشجویان مؤنث ماهی یكبار تغییر ولتاژ شدید ایجاد میشود و میدان بدن به منظمترین حالت خود میرسد و به همین دلیل است كه زنان نیازی ندارند در این مدت نماز بخوانند.
اخیرا هم كشف شده است كه قلب زنان منظمتر و قویتر از مردان میزندو دلیل آن همین تغییر ولتاژ است.
نماز و بارهای الكتریكی: همانطور كه قبلا اشاره شد بارهای زائدی كه در اثر تحریكات الكتریكی اعصاب به وجود میآیند هم بر میدان بدن و هم بر امواج مغزی اثر سو دارند. و این اثرات در نواحیای كه اعصاب در آن تحرك بیشتری دارند،خطرات جدیتری ایجاد میكنند و باید هرچه سریعتر از آن نواحی دور شوند.به طرز حیرتآوری میبینیم كه این نواحی دقیقا نواحی هستند كه در وضو شسته میشوند و بنابر تحقیقات صورت گرفته بهترین راه دفع این بارهای زائد استفاده از یك ماده رساناست كه سریعترین و ارزانترین و بیضررترین ماده برای این كار آب است و جالب اینجاست كه آب هرچه خالصتر باشد سریعتر بارهای ساكن را از بدن ما به اطراف گسیل میدهد و هیچ مایعی مثل آب خالصی كه در وضو به انسان سفارش شده این اثر را ندارد.
نماز و امواج مغزی:با دفع بارهای زائد بدن در وضو امواج مغزی در ایدهالترین حالت قرار می گیرند.علاوه بر آن حالت تمركزی كه در هنگام نماز در انسان به وجود میآید،تشعشع امواج آلفا و نیز توانایی مغز در تولید این امواج را افزایش می دهد.
پنج شنبه 16/10/1389 - 21:34
عقاید و احکام
عصا كه بر زمین افتاد، ناگهان همه دیدند كه آن عصا به صورت مارى بزرگ آشكار شد . فرعون به اطرافیان گفت: «این ساحر آگاه و ماهرى است! مىخواهد با سحر خود شما را از سرزمینتان بیرون كند . شما چه نظر مىدهید؟» اطرافیان گفتند: «موسى و برادرش (هارون) را مهلتبده و مامورانى را به تمام شهرها بفرست تا به جستجوى ساحران بپردازند و هر ساحر آگاه و زبردستى دیدند، نزد تو بیاورند» . بزودى همه ساحران به مصر آمده، در روز معین جمع شدند .
دهها هزار نفر براى تماشا اجتماع كردند . فرعون و اطرافیان در جایگاه مخصوص قرار گرفتند . در این هنگام ساحران با غرور به حضرت موسى، علیهالسلام، گفتند: «یا تو آغاز به كار كن و عصا را بیفكن و یا ما آغاز مىكنیم و وسائل خود را مىافكنیم» . حضرت با خونسردى پاسخ داد: «شما كار خود را آغاز كنید» . ساحران، طنابها و عصاهاى خود را به میدان افكندند و با چشمبندى، سحر عظیمى را نشان دادند . صحنهاى كه ساحران به وجود آورندند بسیار وسیع و هولناك بود . آنها بقدرى به پیروزى خود مغرور بودند كه گفتند: «به عزت فرعون، قطعا ما پیروز هستیم! (1) » . وسایلى كه ساحران به میدان افكندند به صورت مارهاى بزرگ و گوناگونى در آمدند . غوغایى برپا شد . ساحران كه هم تعدادشان بسیار بود و هم آگاهىشان در فن چشمبندى و شعبدهبازى و استفاده از خواص مرموز فیزیكى و شیمیایى قوىتر بود با اعمال عجیب خود توانستند همه تماشاچیان را مجذوب و شیفته خود كنند . در این هنگام خداوند وحى كرد: «نترس . قطعا برترى و پیروزى با توست . عصایى را كه در دست دارى بیفكن كه تمام آنچه را ساحران ساختهاند مىبلعد» (2) . حضرت عصاى خود را افكند . آن عصا به اژدهاى عظیمى تبدیل شد و همه مارهاى مصنوعى ساحران را بلعید . تماشاچیان كه وحشتزده شده بودند، پا به فرار گذاشتند . ساحران با خود گفتند: «قطعا تبدیل عصاى موسى به اژدها از نوع سحر نیست . اگر سحر مىبود، وسائل ما را نمىبلعید و نابود نمىكرد» . در این هنگام همه ساحران در برابر خداى موسى به سجده افتادند و گفتند: «ما به پروردگار موسى و هارون ایمان آوردیم ... (3) » .
× × ×
چندى پیش در یكى از مجلات (4) آمده بود: «رشد فكرى بشر توجه به جادوگرى را در سالهاى اخیر افزایش داده است . مردم قرن بیستم حتى در كشورهاى پیشرفته، بیش از هر زمان دیگر به جادوگرى و پیشبینى وقایع علاقهمندند . در ایران و اروپا حتى كسانى كه عقیده مذهبى قوى و ثابتى دارند، بیشتر معتقد به جادوگرىاند و هیچ كس نمىتواند آنها را متهم به خرافهپرستى كند . زیرا جادوگرى جزو خرافات نیست و بدون مطالعه یا با مطالعهاى سطحى نمىتوان به آثار آن پى برد ... (به طور مثال) امروزه عقل مىتواند به نحوه معجزه معراج پیغمبر، صلىالله علیه و آله، پى ببرد و شاید در آینده آنچنان علم پیشرفت كند كه هر انسانى بتواند معراج پیامبر، صلىالله علیه و آله، (5) را تكرار كند» . مطابق آنچه كه نویسنده این مقاله به آن معتقد است، آیا گذشت زمان و پیشرفت علم مىتواند معجزه را براحتى توجیه كند آنقدر كه به صورت یك امر عادى، توسط هر كسى قابل اجرا باشد؟ براى روشنشدن موضوع به سراغ قرآن، احادیث و منابع معتبرى مىرویم كه در این باره مطالبى را ذكر كردهاند .
معجزه چیست؟
معجزه قدرتى است كه فقط با اجازه و خواستخدا و با قدرتى كه خدا مىدهد براى اثبات حقانیت رسولان محقق مىشود و تمام مردم از انجام آن عاجزند . یعنى معجزه به اراده شخصى بستگى ندارد و همه انبیا هم تنها به اراده خداوند معجزهاى ارایه كردهاند . به عبارتى در معجزه اجازه و قدرت خداوند وجود دارد اما در سحر و جادوگرى این طور نیست . معجزه آن است كه دیگران از عمل مشابه آن عاجز باشند: طوفان نوح (6) ، سردشدن آتش بر ابراهیم، علیهالسلام (7) ، شكافتهشدن دریا به عصاى موسى، علیهالسلام (8) ، نرمشده آهن در دست داوود، علیهالسلام (9) ، بیرونآمدن شتر صالح از دل كوه (10) ، زنده بیرونآمدن یونس، علیهالسلام، از شكم ماهى (11) ، ماجراى اصحاب كهف (12) ، معجزات حضرت عیسى، علیهالسلام (13) ، داستان اصحاب فیل (14) و معراج حضرت محمد، صلىالله علیهو آله (15) و ... از جمله امورى هستند كه جز به اراده خداوند هرگز تحقق نمىیافتند .
سحر و جادو و تعریف انواع آن:
سحر، ظاهرنمودن امرى است كه بر خلاف جریان عادى در عالم طبیعى باشد كه اصطلاحا به آن خرق عادت مىگویند . در لغتبه معناى هر كارى است كه براى پى بردن به چگونگى آن باید دقت زیادى به كار برد . واژه سحر بیش از 50 بار به معانى دانش، دروغ، چشمبندى، دیوانگى و رویگردانى از حق در قرآن كریم به كار رفته است (16) .
با توجه به برخى مسلمات علمى، سحر بر سه نوع است كه دو نوع آن در قرآن آمده است و نوع سوم را علما با كسب شرایطى مانند انواع ذكرشده در قرآن دانستهاند:
1 - سحر مؤثر: سحرى كه در میان یهود متداول بوده اما آن را به حضرت سلیمان، علیهالسلام، نسبت مىدادند، چون مىپنداشتند كه سلیمان، علیهالسلام، آن ملك و سلطنت و آن تسخیر جن و انس و حیوانات و پرندگان را به وسیله جادو فراهم مىكند (17) . از امام محمد باقر، علیهالسلام، روایتشده است كه چون سلیمان از دنیا رفت ابلیس سحر و جادو را درست كرد و كفار گفتند: عجب، پس تسلط سلیمان بر موجودات به دلیل داشتن سحر و جادو بوده اما مؤمنین گفتند: نه، سلطنتسلیمان از ناحیه خدا و او پیامبر خدا بوده است .
2 - سحر تخییلى: ساحر پدیدهاى را در نگاه و خیال ما غیرواقعى جلوه مىدهد . مانند ساحران زمان حضرت موسى ، علیهالسلام، كه به او گفتند: اى موسى! یا (آن است كه) تو (عصا را) بیفكنى یا آنكه ما نخستین كسى باشیم كه افكند . (موسى) گفت: شما بیفكنید . پس ناگهان ریسمانها و عصاهایشان از سحر آنان در (نظر) موسى چنان نمودار شد كه جنب و جوش دارد» (18) .
3 - سحر شیمیایى: در چنین سحرى با برخى از مواد شیمیایى تغییراتى را در اشیاء مختلف به وجود مىآورند كه براى بیننده، غیرعادى جلوه مىكند . چنانكه اگر تخممرغ را براى مدتى در سركه بگذاریم پوست آن حالتى مىیابد كه مىتوان آن را در هر مایعى كه نمىتوان در حالت عادى در درون آن قرار داد فرو برد . آنگاه بر روى آن آب سرد ریخت تا به حالت عادى برگردد (19) .
البته سحر و جادو با شعبده كه یك نوع چشمبندى و تصرف در دید افراد است، تفاوت دارد . شعبده با استفاده از سرعتحركت اعضاى بدن و بخصوص دست انجام مىشود . اما سحر با وسایل غیرعادى و با مقدمات غیرطبیعى انجام مىشود .
فرق بین معجزه و سحر:
1 - معجزه از طرف خداى رحمان و براى تصدیق نبوت رسولان ارایه مىشود اما سحر از طرف شیطان و ایادى اوست .
2 - معجزه آموختنى و قابل یادگیرى نیست و به مجرد طلبنمودن آن فورا از جانب پیغمبر و به اذن خداوند حاصل مىشود ولى سحر آموختنى است و ساحر در نشاندادن سحر خود محتاج به اعمال مخصوص از قبیل تسخیر جن و شیطان و مصرف انواع طلسمات، طعامهاى خاص و داروهاى معدنى است كه موجب ازبینرفتن عقل و انحراف حواس است . چنانكه در نزد اهل سحر متداول است كه به وسیله نوشیدن فنجان قهوه یا چاى و امثال آن در حواس انسان تصرف مىنمایند و امور عجیب را در نظر جلوه مىدهند .
3 - زمان و مكان هیچ دخالتى در معجزه ندارد بلكه پیغمبر در هر زمان و مكانى كه باشد مىتواند از خداوند آن را بخواهد و آنچه كه مىآورد با آنچه كه مردم طلب كردهاند، دقیقا مطابق است ولى سحر محدود به زمان و مكان مخصوص است و محدود به امورى است كه ساحر اراده مىنماید نه آنچه از او طلب مىكنند . در آیات آخر سوره لقمان آمده است كه غیب اختصاص به خداوند دارد و هیچ كس را بر آن اطلاعى نیست و هر یك از انبیاء چنانچه حق تعالى اذن داده به مدد وحى و الهام به این غیب آگاه شدهاند و منجمان و پیشگویان و آنهایى كه از طریق ریاضت و تسخیر جن، خبرهایى مىدهند، به غیب خداوند و امور جزئى و عوالم مافوق این عالم راهى ندارند و فقط از برخى امور كلى كه در این عالم رخ مىدهد خبر مىدهند و اطلاعات آنها ناقص است و مبناى صحیحى ندارد كه بتوان بر قول آنها اعتماد نمود و اكثرا در كار خود خطا مىكنند .
4 - معجزات پیامبران با مبارزهطلبى همراه است و تا كنون كسى نتوانسته استبا آنها مقابله كند . چنانكه خداوند، قرآن را معجزه بزرگ پیغمبر خود قرار داد (20) كه اگر تمام افراد بشر هم جمع شوند قادر نیستند حتى یك آیه مانند آن را بیاورند ولى سحر و جادو تكرارپذیر است و با معجزات انبیاء تفاوت دارد چنانكه نه از پیامبران جادو بر مىآید و نه ساحران خواهند توانست معجزهاى در میان آورند و انتساب صفاتى چون ساحر و جادوگر به پیامبران خدا، خاصه به نبى اكرم، صلىالله علیهو آله، و تهمتبه ایشان و ائمه اطهار، علیهمالسلام، در حكم تهمتبه خداست .
حكم اسلام درباره سحر و جادو:
همه فرقههاى مسلمان، سحر را از گناهان كبیره و در مواردى با استناد به آیات قرآن ممنوع و كفر دانستهاند (21) . از حضرت على، علیهالسلام، روایتشده: «سحركننده مانند كافر به خداوند است» . از امام صادق، علیهالسلام، روایتشده: «حد ساحر و جادوگر یك ضربه شمشیر بر سرش است» . و رسول خدا، صلىالله علیهو آله، فرمودهاند: «شهادت دو شاهد عادل حكم بر حلالبودن خون جادوگر است» . همچنین از امور مرتبط با سحر یكى انجام تردستى است كه اگر مایه فریب مردم نباشد اشكالى ندارد اما اگر براى نیتسوئى مورد استفاده قرار گیرد، حرام است و دیگر احضار روح است كه بیشتر مراجع آن را حرام دانستهاند (22) . البته اینكه عالمى وراى عالم ما وجود دارد چیزى نیست كه در تعالیم اسلامى مورد تردید قرار گرفته باشد حتى در مورد اینكه موجوداتى غیر انسانى مانند جن در عالم حیات دارند نیز شكى وجود ندارد اما اینكه عدهاى فرصتطلب و سودجو كه فسادهاى اخلاقى در آنان آشكار است ادعاى رابطه با عالم دیگر را داشته باشند و از این راه به كسب درآمد بپردازند و دههابار در طول یك روز قادر باشند چنین ارتباطى را برقرار كنند امرى است كه براى هیچ عاقلى پذیرفتنى نیست . یكى از محققان اروپایى درباره جادوگرى مىنویسد: «اگر آدمیان قواعد مشخصى براى اداره تمام امور زندگى خود داشتند هرگز به خرافات روى نمىآوردند» . دیگرى مىگوید: «امروزه در غرب جادوگرها بیشتر به صفحات كتابهاى داستانى كودكان سپرده شدهاند» و نویسندهاى هم عنوان مىكند: «كسانى كه در جامعه ما به جادوگرى متوسل مىشوند آنهایى هستند كه شدیدا احساس درماندگى مىكنند» . لذا در اسلام گفته شده است كه به این گونه افراد كه پیشگویى مىكنند مراجعه نكنیم و به گفتههاى آنان ترتیب اثر ندهیم، بلكه در جمیع امور توكل و ایمان به پروردگار داشته باشیم و براى رفع بلایا به درگاه خالق یكتا دعا كنیم و صدقه بدهیم .
پىنوشت:
1 . سوره شعرا (22)، آیه 44 .
2 . سوره طه (20)، آیه 69 .
3 . همان، آیه 70 تا 74 .
4 . ماهنامه كهكشان، شماره 56، آذرماه 77، صص 40 تا 42، مقاله دنیاى ناشناخته سحر و جادو (كه البته نویسنده و ماخذ مقاله مجهول و نامعلوم است) .
5 . معجزه معراج پیامبر، صلىالله علیه و آله، خود بحث جداگانهاى را مىطلبد كه در این مقاله، مجال پرداختن به آن نبود . اما به عنوان نمونه مىتوانید به
كتاب «فروغ تجلى» نوشته سید امیر معصومى كه ماجراى معراج پیامبر با زبانى ساده و روان در آن بیان شده است، مراجعه نمایید . 6 . سوره هود (11)، آیه 24 تا 49 .
7 . سوره انبیاء (21)، آیه 69 .
8 . سوره بقره (2)، آیه 50 .
9 . سوره سباء (34)، آیه 9 تا 12 .
10 . سوره هود (11)، آیه 60 تا 68 .
11 . سوره صافات (37)، آیه 139 تا 148 .
12 . سوره كهف (18)، آیه 9 تا 26 .
13 . سوره مائده (5)، آیه 110 .
14 . سوره فیل (105) .
15 . سوره اسراء (17)، آیه 1 و سوره نجم 53 .
16 . دانشنامه قرآن و قرآنپژوهى، ج2، بهاءالدین خرمشاهى .
17 . ر . ك: سوره بقره (2)، آیه 102 و 103 .
18 . ر . ك: سوره طه (20)، آیه 65 و 66; سوره اعراف (7)، آیه 116 تا 121; سوره نمل (27)، آیه 13 و 14; سوره طه (20)، آیه 57 تا 75; سوره اسراء، آیه 101 و 102; سوره قصص (28)، آیه 36 و سوره یونس (10)، آیه 76 تا 85 . 19 . دانشنامه قرآن و قرآنپژوهى .
20 . انعام (6)، آیه 7; سوره سباء (34)، آیه 43; سوره احقاف (46)، آیه 7 و 8; سوره مدثر (74)، آیه 24 و 25; سوره زخرف (43)، آیه 30 و 31 .
21 . ر . ك: دانشنامه قرآن و قرآنپژوهى .
22 . مقام معظم رهبرى، آیةالله صافى گلپایگانى و آیةالله فاضل لنكرانى، سحر و جادو، شعبده و احضار روح را حرام مىدانند .
موعود جوان 11
پنج شنبه 16/10/1389 - 21:32
داستان و حکایت
رسول خدا( صلی الله علیه و آله) فرمود: شیطان به
نزد موسی (علیه السلام ) آمددر حالی كه كلاه دراز رنگارنگی به سر داشت،
كلاهش را برداشت و خدمت موسی (علیه السلام) ایستاد و به او سلام كرد.
موسی(علیه السلام) گفت: تو كیستی؟
گفت: من شیطانم.
موسی(علیه السلام) گفت: شیطان توئی؟! خدا آواره ات كند
شیطان گفت: من آمده ام بخاطر منزلتی كه نزد خداوند داری به تو سلام كنم
موسی علیه السلام به او فرمود: این كلاه چیست؟
گفت:
به وسیله این كلاه دل آدمیزاد را می ربایم (گویا رنگ های مختلف كلاه
نمودار شهوات و زینت های دنیا و عقاید فاسد و ادیان باطل بوده است).
موسی
گفت: به من بگو گناهی را كه وقتی انسان مرتكب می شود بر او مسلط می
شوی؟ شیطان گفت: هنگامی كه ادمی از خودش خوشش امده و عملش را زیاد
بداند و گناهش را كوچك شمارد.
و حضرت رسول در ادامه فرمود : خدای
عزوجل به داود علیه السلام فرمود: ای داود! گنهكاران را مژده بده و صدیقان
( راستگویان و درست كرداران) را بترسان، داود عرض كرد: چگونه گنهكاران را
مژده دهم و صدیقان را بترسانم! فرمود: ای داود! گنهكاران را مژده بده كه
من توبه را می پذیرم و از گناه در می گذرم و صدیقان را بترسان كه به اعمال
خویش خودبین نشوند، زیرا بنده ای نیست كه به پای حسابش كشم جز آن كه هلاك
باشد ( و سزاوار عذاب، زیرا از نظر عدالت و حساب عبادت بنده با شكر یكی از
نعمت های او برابری نمی كند )
اصول كافی ج 3 ص429
پنج شنبه 16/10/1389 - 21:29
اخلاق
بررسی های علمی ای که در مرکز تکنولوژی پرتو افکنی ملی قاهره انجام شده تأکید بر این دارد که : سجده کردن برای خدا انسان را از مبتلا شدن به ورم و آماسهای سرطانی حفظ می کند. همانطور که از زن حامله و معلولیت هایی که متوجه جنینش می شود حفظ می نماید، علاوه بر این انسان را از امراض متعدد جسمی و روحی مصون می دارد.
دکتر محمد ضیاء الدین استاد علوم بیولوژی می گوید: بی شک انسان در معرض دریافت مقدار زائدی از پرتوها قرار می گیرد به ویژه در این عصر، عصری که انسان از تمام جوانب با میدانهای مغناطیسی محاصره شده بسر می برد. وی پیرامون کیفیت تخلیه ی این بارها الکترو مغناطیسی زائد خارج از بدن می گوید:
در خلال تحقیقات به این نتیجه رسیدم که عملیات تخلیه بارها از راه سجده برای خداوند سبحان و متعال محقق می شود . و این همان چیزی است که خداوند ما را بدان امر کرده و پیامبر گرامی ( ص ) به ما توصیه نموده :( أقرب ما یکون احدکم من ربه و هو ساجد فأکثروا من الدعاء فیه ) بنده هنگام سجده، از هر حالتی، به خدا نزدیکتر است، پس در سجده به کثرت دعا کنید.
بررسی و تحقیقات علمی تأکید دارد : ( هر زمان که از محور طولی انسان کم شود یعنی زمانی که کوتاه شود، مدت قرار گرفتن الکترومغناطیسی کاسته می شود )
دکتر ضیاءالدین اضافه می کند: کشف شده که انسان در حالت سجود، محور طولیش کم می شود و بالتبع تأثیر بارها نیز بر او کاسته می شود وسپس عملیات تخلیه بارها از راه اتصال پیشانیش بر زمین شروع می شود، بطوریکه بارهای مثبت از جسم انسان به طرف زمین که از آن به بار منفی تعبیر شده انتقال می یابد، در نتیجه عملیات آزاد سازی یا تخلیه بارها انجام می شود . تنها این نیست که این عمل از طریق پیشانی انجام می گیرد، بلکه هنگام سجده کردن هفت عضو از اعضای جسم با زمین تماس پیدا می کنند . همانطور که پیامبر ( ص ) می فرمایند: ( إذا سجد العبد سجد معه سبعة اعضاء ... ) هنگامی که بنده سجده می برد همراه با او هفت عضو از اعضایش سجده می برند ـ که عبارتند از پیشانی، بینی، دوکف دست، دوزانو، قدمها ـ) در نتیجه عملیات تخلیه بارها به اسانی انجام می گیرد .
در ساعات سجده کردن است که انسان از فشار های عصبی و همچنین از امراض دیگر مصون می شود.
در ادامه دکتر ضیاءالدین می گوید: در خلال تحقیقات و بررسی ها برایم معلوم شد، برای اینکه عمل تخلیه بارها بصورت صحیح و درست انجام شود لازم و ضروری است که در حالت سجده به سمت مکه ـ کعبه ـ توجه شود.
و این همان کاری است که ما در نمازمان انجام می دهیم و آن را قبله می نامیم. چرا که مکه تنها مرکز خشکی در تمام هستی است . همانطور که تحقیقات نشان می دهد، توجه به سمت مکه در سجود بهترین حالت و جهت است برای آزاد سازی و تخلیه بارها، یعنی روبه مرکز زمین قرار گرفتن، کاری که انسان را از هموم و ناراحتی ها نجات می دهد، تا بعد از آن به آرامش روحی دست پیدا کنند.
وی پیرامون مزیّت به پرداختن نمازهای پنجگانه بصورت صحیح آن می گوید: حقیقتاً نمازهای پنجگانه ی مفروضه برای خارج کردن تمام بارها کافی است.
من معتقدم که در این واجبات فلسفه و اعجاز علمی وجود دارد، مثلاً در مدتی که ما در خوابیم، ما از ناحیه جسمی تحت عوامل شیمیایی و اکسیده شدن قرار می گیریم , فرا رسیدن نماز صبح این روند را از بین می برد و انسان، با نشاط، سرحال و سر زنده روزش را آغاز می کند ؛ سپس نماز ظهر برای از بین بردن خستگی ها و فشارهای عصبی و روحی که ناشی از فعالیت و مشغله کاری است ، وارد عمل می شود، همچنین نماز عصر نیز، بقایایی که از این فشار جسمی و روحی بجای مانده را, پاکسازی می کند. اما به نسبت به مغرب باید گفت که هر چیز ناشناسی که مخل سیستم و مکانیزم جسمی انسان باشد از بین می رود و اینگونه منظومه ی پاکسازی جسم با نماز عشاء تکمیل و به پایان می رسد و انسان با انجام دادن این نمازهای پنجگانه در طول مدت شبانه روز با شعف و آرامش و سکونت روحی، بخواب می رود، بطوریکه از هیچ یک از نواحی جسمی و روحی احساس بی خوابی، خستگی و کوفتگی و آشفتگی و پریشانی نمی کند.
پنج شنبه 16/10/1389 - 21:28
اخلاق
روزى پیامبر اكرم، صلّى اللّه علیه وآله، در حلقه
اصحاب نشسته بودند كه خبر آوردند مردى و زنى در خانه اى خلوت به فساد
مشغولند، نبى مرسل، صلّى اللّه علیه وآله، مردى را طلبید تا پس از تفحص
ماجرا را گزارش كند. بسیارى اعلام آمادگى كردند و رسول اكرم،
صلّى اللَّه علیه وآله، از آن میان، على، علیه السلام، را مأمور فرمود.
آن حضرت با چشمان بسته گرد خانه چرخید و بازگشت و
اعلام نمود: »یا رسول الله! من هیچ ندیدم« نبى اكرم،
صلّى اللَّه علیه وآله، فرمود: »همانا كه تو جوانمرد این امتى«در میان
چندین میلیون مرد وزنى كه در جاى جاى این سرزمین فراخ زندگى مى كنند
»مردى« و »جوانمردى« آشناترین كلماتى هستند كه آنها مفهومش را درك مى كنند
و در حسرت و یاد صاحبانش آه مى كشند و قصه ها از رسم جوانمردى در خاطر
دارند. اگر از تك تك این زنان و مردان بخواهید سر حلقه جوانمردان را نام
ببرند بى هیچ تأمّلى خواهند گفت »على، مولا على«
این مردم از گذشته هاى
دور با صفت جوانمردى آشنایند و آن را فارق میان مرد و نامرد مى شناسند بى
آنكه جنسیت و مرد بودن یا زن بودن را در آن وارد كنند. چرا كه مردى و
جوانمردى مخصوص همه زنان و مردانى است كه در خویش مى میرند، تا در نام
دوست حیات یابند. در هواى خود مى میرند تا با نام مهر و عشق »جوانمردى« را
پاس دارند. و این ویژگى همه مردم این دیار است سرزمینى كه با عنوان دیار
جوانمردان مى شناسیمش. گزنفون مورخ معروف یونانى مى نویسد:
ایرانیان
بیش از هر كشورى به مصالح عمومى خود توجه دارند و در حسن اخلاق و عدالت
نمونه اند و نوعدوستى را به فرزندان خود تعلیم مى دهند. به دانش آموزان
قناعت و اعتدال و نیز تسلط بر نفس را تلقین مى كنند و آنان را از هتك
ناموس و دزدى و دروغ و دروغگویى و دورویى و تهمت بر حذر مى دارند. ولى
اسپارتها بر عكس فرزندان خود را به اصرار به شرارت، زعارت و جنایت عادت
مى دهند.
فردوسى در سراسر شاهنامه، پهلوان و اخلاق پهلوانى را به عنوان
یكى از اركان اصلى حماسه خود در كنار موبدان و مردان روشن روان مى آورد و
در همه این موارد آنگاه كه پهلوانان را براى مشورت و رایزنى مى خواند؛ نه
جسم تنومند كه خرد روان و اندیشه روشن آنان را در نظر دارد. همان خصوصیاتى
كه مردان را زیبنده لقب و صفت پهلوانى مى كند.
ورزش ایران با این سابقه
در بستر فرهنگ و اخلاق ایران اسلامى پرورش یافت و جوانمردى و فتوت روح
حاكم بر قالب و صورت ورزش مردم این سرزمین شد.
تربیت راد مردى و
پهلوانى نتیجه قدیمى ترین تربیت سنتى و اجتماعى ایرانیان بود و پهلوانان
نمونه هاى زیبا و كامل شهامت اخلاقى، دلیرى، سلحشورى و مرادنگى. تربیتى كه
عبد قوى پرورش مى داد تا معصیت نكند.
تأسى به مقام شامخ ولایت و پیروى
از انسان كامل، نقطه اوج ورزش پهلوانى است. همانكه روح مذهب فتوت و
جوانمردى است. به عبارت دیگر اگر فتوت و جوانمردى را روح سنت پهلوانى و
ورزش سنتى بدانیم؛ ولایت را اساس و جانمایه فتوت باید دانست.
با گسترش
مذهب تشیع در ایران، شیعیان چون حضرت امیر را پیشواى جوانمردان مى دانستند
ورزش در زورخانه ها با نام على، این پیشواى جوانمردان، عجین شد.
شیخ شهاب الدین سهروردى مى نویسد:
فتوت
از یكى از دو برج طلوع مى كند یا از برج نبوت یا از برج ولایت. گرچه على،
علیه السلام، نبى نبود اما ولىّ بود. از زمانى كه حلقه نبوت بسته شد تا
روزى كه صور اسرافیل دمیده شود هرگز كسى در فتوت چون على نبوده و نخواهد
بود.
پى نوشت:
1. كاظمینى، كاظم، نقش پهلوانى و عیّارى در تاریخ اجتماعى ایران، ص87 - 86.
ماهنامه موعود شماره 24
پنج شنبه 16/10/1389 - 21:27
اخلاق
استاد نقل می کند:سال یكهزار و سیصد و سی و دو شمسی بود، من و عدهای از جوانان پر شور آن روزگار، پس از تبادل نظر و بحث و مشاجره، به این نتیجه رسیده بودیم كه چه دلیلی دارد نماز را به عربی بخوانیم؟ چرا نماز را به زبان فارسی نخوانیم؟ عاقبت تصمیم گرفتیم نماز را به فارسی بخوانیم و همین كار را هم كردیم.
والدین كم كم از این موضوع آگاهی یافتند و به فكر چاره افتادند. آنها، پس از تبادل نظر با یكدیگر، تصمیم گرفتند با نصیحت ما را از این كار باز دارند و اگر مؤثر نبود، راهی دیگر برگزینند. چون پند دادن آنها مؤثر نیفتاد؛ ما را نزد یكی از روحانیان آن زمان بردند.
آن روحانی وقتی فهمید ما به زبان فارسی نماز میخوانیم، به شیوهای اهانتآمیز نجس و كافرمان خواند. این عمل او ما را در كارمان راسختر و مصرتر ساخت. عاقبت یكی از پدران، والدین دیگر افراد را به این فكر انداخت كه ما را به محضر حضرت آیت اللّه حاج آقا رحیم ارباب ببرند و این فكر مورد تأیید قرار گرفت. آنها نزد حضرت ارباب شتافتند و موضوع را با وی در میان نهادند. او دستور داد در وقتی معیّن ما را خدمتش رهنمون شوند.
در روز موعود ما را كه تقریباً پانزده نفر بودیم، به محضر مبارك ایشان بردند. در همان لحظه اول، چهره نورانی و خندان وی ما را مجذوب ساخت؛ آن بزرگمرد را غیر از دیگران یافتیم و دانستیم كه با شخصیتی استثنایی روبه رو هستیم. آقا در آغاز دستور پذیرایی از همه ما را صادر فرمود. سپس به والدین ما فرمود: شما كه به فارسی نماز نمیخوانید، فعلاً تشریف ببرید و ما را با فرزندانتان تنها بگذارید. وقتی آنها رفتند، به ما فرمود: بهتر است شما یكی یكی خودتان را معرفی كنید و بگویید در چه سطح تحصیلی و چه رشتهای درس میخوانید. آنگاه، به تناسب رشته و كلاس ما، پرسشهای علمی مطرح كرد و از درسهایی مانند جبر و مثلثات و فیزیك و شیمی و علوم طبیعی مسائلی پرسید كه پاسخ اغلب آنها از توان ما بیرون بود.
هر كس از عهده پاسخ بر نمیآمد، با اظهار لطف وی و پاسخ درست پرسش رو به رو میشد. پس از آن كه همه ما را خلع سلاح كرد، فرمود: والدین شما نگران شدهاند كه شما نمازتان را به فارسی میخوانید، آنها نمیدانند من كسانی را میشناسم كه - نعوذبالله - اصلاً نماز نمیخوانند. شما جوانان پاك اعتقادی هستید كه هم اهل دین هستید و هم اهل همت. من در جوانی میخواستم مثل شما نماز را به فارسی بخوانم؛ ولی مشكلاتی پیش آمد كه نتوانستم. اكنون شما به خواسته دوران جوانیام جامه عمل پوشانیدهاید، آفرین به همت شما.
در آن روزگار، نخستین مشكل من ترجمه صحیح سوره حمد بود كه لابد شما آن را حلّ كردهاید. اكنون یكی از شما كه از دیگران مسلط تر است، بگوید بسم اللّه الرحمن الرحیم را چگونه ترجمه كرده است.
یكی از ما به عادت دانشآموزان دستش را بالا گرفت و برای پاسخ دادن داوطلب شد. آقا با لبخند فرمود: خوب شد طرف مباحثه ما یك نفر است؛ زیرا من از عهده پانزده جوان نیرومند بر نمیآمدم. بعد به آن جوان فرمود: خوب بفرمایید بسم اللّه را چگونه ترجمه كردید؟ آن جوان گفت: طبق عادت جاری به نام خداوند بخشنده مهربان. حضرت ارباب لبخند زد و فرمود: گمان نكنم ترجمه درست بسم اللّه چنین باشد.
در مورد «بسم» ترجمه «به نام» عیبی ندارد. اما «اللّه» قابل ترجمه نیست؛ زیرا اسم علم(خاص)خدا است و اسم خاص را نمیتوان ترجمه كرد؛ مثلاً اگر اسم كسی «حسن» باشد، نمیتوان به آن گفت «زیبا». ترجمه «حسن» زیبا است؛ امّا اگر به آقای حسن بگوییم آقای زیبا، خوشش نمیآید. كلمه اللّه اسم خاصی است كه مسلمانان بر ذات خداوند متعال اطلاق میكنند. نمیتوان« اللّه» را ترجمه كرد، باید همان را به كار برد.
خوب «رحمن» را چگونه ترجمه كردهاید؟ رفیق ما پاسخ داد: بخشنده. حضرت ارباب فرمود: این ترجمه بد نیست، ولی كامل نیست؛ زیرا «رحمن» یكی از صفات خدا است كه شمول رحمت و بخشندگی او را میرساند و این شمول در كلمه بخشنده نیست؛ «رحمن» یعنی خدایی كه در این دنیا هم بر مؤمن و هم بر كافر رحم میكند و همه را در كنف لطف و بخشندگی خود قرار میدهد و نعمت رزق و سلامت جسم و مانند آن عطا میفرماید. در هر حال، ترجمه بخشنده برای «رحمن» در حد كمال ترجمه نیست.
خوب، رحیم را چطور ترجمه كردهاید؟ رفیق ما جواب داد: «مهربان». حضرت آیت اللّه ارباب فرمود: اگر مقصودتان از رحیم من بودم - چون نام وی رحیم بود - بدم نمیآمد «مهربان» ترجمه كنید؛ امّا چون رحیم كلمهای قرآنی و نام پروردگار است، باید درست معنا شود. اگر آن را «بخشاینده» ترجمه كرده بودید، راهی به دهی میبرد؛ زیرا رحیم یعنی خدایی كه در آن دنیا گناهان مؤمنان را عفو میكند. پس آنچه در ترجمه بسم الله آوردهاید، بد نیست؛ ولی كامل نیست و اشتباهاتی دارد. من هم در دوران جوانی چنین قصدی داشتم؛ امّا به همین مشكلات برخوردم و از خواندن نماز فارسی منصرف شدم. تازه این فقط آیه اول سوره حمد بود، اگر به دیگر آیات بپردازیم، موضوع خیلی پیچیدهتر میشود. امّا من معتقدم شما اگر باز هم بر این امر اصرار دارید، دست از نماز خواندن به فارسی برندارید؛ زیرا خواندنش از نخواندن نماز به طور كلی بهتر است.
در اینجا، همگی شرمنده و منفعل و شكست خورده از وی عذرخواهی كردیم و قول دادیم، ضمن خواندن نماز به عربی، نمازهای گذشته را اعاده كنیم. ایشان فرمود: من نگفتم به عربی نماز بخوانید، هر طور دلتان میخواهد بخوانید. من فقط مشكلات این كار را برای شما شرح دادم. ما همه عاجزانه از وی طلب بخشایش و از كار خود اظهار پشیمانی كردیم.
حضرت آیت اللّه ارباب، با تعارف میوه و شیرینی، مجلس را به پایان برد. ما همگی دست مباركش را بوسیدیم و در حالی كه ما را بدرقه میكرد، خدا حافظی كردیم. بعد نمازها را اعاده كردیم و از كار جاهلانه خود دست برداشتیم. بنده از آن به بعد گاه به حضور آن جناب میرسیدم و از خرمن علم و فضیلت وی خوشهها بر میچیدم. وقتی در دوره دكترایزبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران به تحصیل مشغول بودم، گاه نامهها و پیغامهای استاد فقید مرحوم بدیع الزمان فروزانفر را برای وی میبردم و پاسخهای كتبی و شفاهی حضرت آیت اللّه را به آن استاد فقید میرساندم. و این افتخاری برای بنده بود. گاه ورقههای استفتایی كه به محضر آن حضرت رسیده بود، روی هم انباشته میشد. آن جناب دستور میداد آنها را بخوانم و پاسخ را طبق نظر وی بنویسم. پس از خواندن پاسخ، اگر اشتباهی نداشت، آن را مهر میكرد. در این مرحله با بزرگواریهای بسیار آن حضرت رو به رو بودم كه اكنون مجال بیان آنها نیست. خدایش بیامرزد و در دریای رحمت خویش غرقه سازد؛ «انّه كریمٌ رحیم»
ارباب معرفت، ص 109.2
به نقل از استاد دكتر محمد جواد شریعت.
پنج شنبه 16/10/1389 - 21:27
دانستنی های علمی
«آلبرت اینشتین» فیزیكدان بزرگ معاصر، در آخرین رساله علمی خود با عنوان "دی ارکلارونگ Die Erklarung – به معنای بیانیه" که در سال 1954 در آمریکا و به زبان آلمانی نوشت، اسلام را بر تمامی ادیان جهان ترجیح داده و آن را کاملترین ومعقولترین دین دانسته است.
این رساله در حقیقت همان نامهنگاری محرمانه اینشتین با مرحوم آیتالله العظمی بروجردی است.
اینشتین در این رساله "نظریه نسبیت" خود را با آیاتی از قرآن کریم و احادیثی از كتابهای شریف نهج البلاغه و بحارالانوار تطبیق داده و نوشته است که هیچ جا در هیچ مذهبی چنین احادیث پر مغزی یافت نمیشود وتنها این مذهب شیعه است که احادیث پیشوایان آن نظریه ی پیچیده "نسبیت" را ارائه داده ولی اکثر دانشمندان آن را نفهمیدهاند.
یكی از این حدیثها حدیثی است که علامه مجلسی در مورد معراج جسمانی رسول اکرم (ص) نقل میکند که: «هنگام برخاستن از زمین، لباس یا پای مبارک پیامبر به ظرف آبی میخورد و آن ظرف واژگون میشود. اما پس از اینکه پیامبر اکرم(ص) از معراج جسمانی باز میگردند مشاهده میکنند که پس از گذشت این همه زمان، هنوز آب آن ظرف در حال ریختن روی زمین است». اینشتین این حدیث را از گرانبهاترین بیانات علمی پیشوایان شیعه در زمینه "نسبیت زمان" دانسته و شرح فیزیکی مفصلی بر آن مینویسد. اینشتین همچنین در این رساله "معاد جسمانی" را از راه فیزیکی اثبات میکند. او فرمول ریاضی معاد جسمانی را عکس فرمول معروف "نسبیت ماده و انرژی" میداند:
E = M.C2 >> M = E :C2
یعنی اگر حتی بدن ما تبدیل به انرژی شده باشد دوباره میتواند عینا" به تبدیل به ماده و زنده شود.
اینشتین در این کتاب همواره از آیت الله بروجردی با احترام و به لفظ"بروجردی بزرگ" یاد کرده و از شادروان پروفسور حسابی نیز بارها با لفظ"حسابی عزیز" یاد کرده است.
اصل نسخه این رساله اکنون به لحاظ مسایل امنیتی به صندوق امانات سری لندن (بخش امانات پروفسور ابراهیم مهدوی) سپرده شده و نگهداری میشود.
این رساله را پروفسورابراهیم مهدوی (مقیم لندن) ، با کمک یکی از اعضاء شرکت اتومبیلسازی "بنز" و به بهای 3000000دلار از یک عتیقهفروش یهودی خریداری كرد.
دستخط اینشتین در تمامی صفحات این کتابچه توسط خط شناسی رایانهای چک شده و تأیید گشته است.
منبع: ماورای بهشت
پنج شنبه 16/10/1389 - 21:26
شخصیت ها و بزرگان
خواجه عبدالله انصاری از مشایخ بزرگ عرفان در قرن
پنجم هجری است. نسبتش به ابوایوب انصاری – یکی از صحابی مشهور پیامبر(ص)
که پیامبر(ص) به هنگام هجرت از مدینه به مکه در خانه ی او فرود آمد- میرسد
که در زمان خلیفه ی سوم به خراسان آمد و در آنجا ساکن شد.
عبدالله به دلیل علاقه ای که به تصوف ایرانی داشت از
عارفان بزرگ و ادیبان فارسی زبان گردید و آثاری بسیار زیبا و دلنشین به
زبان فارسی نگاشت. پدرش ابو منصور محمد هروی و مادرش از اهالی بلخ بود. وی
در غروب روز جمعه دوم شعبان 396 ه.ق در کهندز هرات متولد شد. عبدالله
حافظه ای بسیار قوی داشت و از این رو در همان کودکی موفق به حفظ قرآن و
اشعار عربی و کسب مقدمات شد. از جمله استادانش در کودکی یحیی بن عمار
شیبانی بود که تلاش میکرد سنت عرفا را با شریعت تطبیق دهد و این تلاش
تأثیر بسزایی در روش عبدالله داشت. گرچه استادانش بیشتر مذهب شافعی داشتند
اما او مذهب حنبلی را پذیرفت. در 21 سالگی به نیشابور و سپس به طوس و
بسطام (نزدیکی شاهرود امروز) سفروکسب علم کرد. اما مهمترین سفرش که ذوق
عرفانی او را شکوفا کرد و عبدالله را وارد وادی جدیدی از عرفان کرد،
سفردومش به مکه در سال 424 بود که درراه بازگشت با ابوالحسن خرقانی ملاقات
کرد. خرقانی به گفته ی خود شیخ شخصی آمی بود که "الحمد" را "الهمد"
میخواند. اما همین خرقانی است که شیخ در جایی دیگر درباره اش مینویسد:«
مشایخ من در حدیث و علم شرع بسیارند؛ اما پیر من در این کار یعنی در تصوف
و حقیقت شیخ ابوالحسن خرقانی است.» از طرف دیگر خرقانی نیز پیر هرات را
بسیار تکریم کرد و در برابر شگفتی مریدانش که از او در مورد علت این همه
تکریم و احترامش نسبت به خواجه عبدالله پرسیدند، تنها یک جمله گفت:« زیرا
که من را با فرستادند».
سرانجام خواجه به هرات بازگشت و به تعلیم
مریدان مشغول شد. در این سالها چند بار تهدید به قتل شد؛ حتی از سوی خواجه
نظام الملک وزیر لایق سلجوقی تبعید نیز شد و تمام اینها به دلیل کتابی بود
که خواجه در مذمت علم کلام و در مخالفت با امام الحرمین، فقیه شافعی مشهور
در نیشابور، نوشته بود.
خدمت بزرگی که خواجه به عرفان خراسان کرد این
بود که منازل طریقت و مقامات سلوک عرفانی را مدون ساخت و در درجه بندی
مقامات ترتیب تازه ای آورد و در این ترتیب بر کیفیات باطنی و اشراقی
انحصار نکرد بلکه اخلاق و آداب زندگی متعارف را نیز دخالت داد تا هر فرد
صوفی در عین حفظ پیوند با زندگی، سیر معنوی داشته باشد و طریقت را با
شریعت همراه سازد.(کاوه حسابی، سایت چهره های ماندگار)
ازمعاصران معروف
او در سیاست الب ارسلان و خواجه نظام الملک و در عرفان شیخ ابوسعید
ابوالخیر را میتوان نام برد. آثار مشهوری چون زادالعارفین، کتاب اسرار،
رساله ی دل و جان، کنزالسالکین و الهی نامه را به رشته ی تحریر درآورد.
وی که در اواخر عمر نابینا شده بود در صبح روز جمعه 22 ذی الحجه سال 481 در سن 85 سالگی در گازارگاه (ده کیلومتری هرات) درگذشت.
پنج شنبه 16/10/1389 - 21:18
هوا و فضا
در راه عروج به آسمانها دیدم گروهی به كشت و زرع مشغول بودند. از یك طرف می كاشتند و از جانب دیگر درو می كردند. یعنی به سرعت محصول می داد. از جبرئیل پرسیدم آنها كیستند؟
گفت مجاهدین در راه خدا هستند كه حسنات آنها هفتصد برابر پاداش دارد و آنچه از مال و جان در راه خدا دهند چندین برابر عوض گیرند. فرمود چون برفتم دیدم گروهی را كه سر آنها را به سنگ می كوبند و هر بار كه می كوبند باز درست می شد و بار دیگر به سنگ می كوبیدند.
پرسیدم این ها كه هستند؟ گفت آنان كه در نمازهای فرضیه تقصیر می كنند و نماز نخوانده می خوابند و كاهلی در نماز دارند و این غذاب را تا قیامت دارند. فرمود جماعتی را دیدم كه هر یكی كهنه پارچه ای بر عورت خود نهاده آنان را به دوزخ می كشیدند، پرسیدم اینان كه هستند؟ گفت آنان كه زكات مال نداده اند در این عذاب باشند تا قیامت. گروهی دیگر را دیدم كه پاره ای گوشت پاكیزه پخته در پیش اینان نهاده و گروهی گوشت پلید و خام. پرسیدم اینها كیستند؟ گفت آنان كه گوشت پاك و حلال را پیش رو دارند و گوشت حرام می خورند آنان كسانی هستند كه زنان پاك و پاكیزه خود را رها می كنند و به زنا و حرام اقدام می نمایند و بالعكس.
فرمود به مردی برخوردم كه پشته هیزم جمع می كرد و نمی توانست بلند كند. دیگری می آمد و بلند می كرد و برپشت او می گذاشت. گفتم او كیست؟ گفت از امت تو كه امانات مردم را می گیرد و قیام به رد آن نمی كند و دیگری می گیرد و برسر او می نهد. فرمود گروهی را دیدم كه لبهای آنان و زبانهایشان را با قیچی های آتشین می بریدند.هرگاه می بریدند باز به هم می پیوست و این عذاب هم چنان ادامه داشت. گفتم اینان كیستند؟ گفت خطیبانی كه مردم را به عمل صالح وعظ می كنند و خودشان عمل نمی نمایند. فرمود به جایی رسیدم كه از سوراخ كوچكی گاوی بزرگ بیرون می آمد و چون می خواست به جای خود برگردد نمی توانست. پرسیدم این چیست؟ جبرئیل گفت این مردی است كه سخنی بزرگ بگوید و پشیمان شود و هرگاه بخواهد برگردد نمی تواند. فرمود به جایی رسیدم كه بوی خوش به مشام می رسید و آوازی دلكش شنیدم. گفتم این چه سرزمینی است و چه بویی است و چه آوازی است؟
گفت بوی بهشت است و آواز خازنان جنت كه می گویند: «بارالها آنچه وعده فرمودی به ایجاد رسان كه شرف و حریر دیبا و لولو و مرجان و زر و سیم من بسیار رسید. اكواب، آب، شیر، می و انگبین به نهایت رسید. آنچه فرمودی و به آنان كه وعده دادی بفرمای به سوی من آیند و آورند. فرمود به وادی رسیدم بوی كریه و آوای ناخوش شنیدم. پرسیدم چیست و كجاست؟
جبرئیل گفت این وادی دوزخ است و آواز خازنان دوزخ كه «بارالها آنچه وعده فرمودی بده كه سلاسل، زقوم و حمیم و سعیر و ضریع و نحسلین و غساق من بسیار شده. قعر من خطیر و گرمای من سخت كشنده است.» گفتم چیست؟ گفت محل هر كافر و مشرك خبیث و جباری است كه به روز حساب عقیده ندارد.
پیغمبر فرمود در مسیر خود مردی را دیدم كه به دست راست دری داشت كه بوی خوش استشمام می شد و هرگاه بدان نگاه می كرد مسرور می شد و به دست چپش دری بود كه بوی ناخوش استشمام می شد و چون بدان می نگریست دلتنگ می شد و می گریست. گفتم جبرئیل این كیست؟ گفت پدر تو آدم است كه درب بهشت و جهنم به دست راست و چپ اوست. به دست راست بهشت را می دید كه فرزندانش به بهشت می روند، مشعوف می شد و به جهنم می نگریست كه فرزندی از او به جهنم می رود، گریان می شد. فرمود به جایی رسیدیم. جبرئیل گفت پیاده شو و نماز بگذار. گفت می دانی كجاست؟ گفتم نه. گفت مدینه طیبه است كه محل مهاجرین و هجرتگاه تو می باشد. از آنجا گذشتم. به محلی رسیدم، گفت فرود آی و نماز بگذار.
من نیز نماز نهادم. گفت این طور سینا است كه موسی با خدای خود مناجات می كرد. باز به نقطه ای رسیدم، گفت پیاده شو و نماز بگذار. گفتم كجاست؟ گفت بیت الحلم زادگاه عیسی است و از آنجا به بیت المقدس رسیدیم كه انبیا و فرشتگان را دیدم به كرامت به استقبال من آمده و سلام كردند و گفتند تو اول كسی هستی كه روز قیامت محشور می شوی و لوای شفاعت به دست می گیری. پیغمبر فرمود در میان آسمانها فرشته ای دیدم كه هزار هزار سر داشت و بر هر سری هزار هزار صورت بود و تسبیح خدای تعالی می كرد و به هر زبانی به هزار لغت تسبیح می گفت. به او خطاب شد ما بنده ای داریم كه تسبیح و عبادت او برابر تسبیح و عبادت تو می باشد، اما تسبیح و ثواب تسبیح او بیش از ثواب تسبیح تو می باشد.
●عبادت و ایام
از بهترین اوقات شریف عبادت بین طلوعین صبح است. اخبار زیادی از اهل بیت (ع) در فضیلت این وقت و تشویق برعبادت و ذكر تسبیح در آن وارد شده است، این ساعت و لحظات غروب را ساعتهای غفلت گویند و شیطان افراد خود را در حین غروب و طلوع آفتاب برای انحراف انسان گسیل می دارد، پس در این دو ساعت بسیار به خداوند پناه ببرید و به یاد خدا باشید. دلهای غمگین غروب را با نماز اول وقت مغرب تسكین دهید و غفلت سحر صبحگاهی را با نماز و قرآن به بشاشت و طراوت روح تبدیل كنید. از امام باقر (ع) روایت است كه خواب هنگام صبح شوم است و روزی را منع می كند. خداوند رزاق رزق و روزی انسان را در ما بین طلوع فجر تا طلوع آفتاب صبحگاهی قسمت می كند، پس بپرهیزید از خواب و غفلت و كسالت در این وقت مابین طلوعین كه خوشبختی و خوش روزی بودن انسان به وسیله بیداری و عبادت در آن تامین می شود.
منبع: ایسنا
پنج شنبه 16/10/1389 - 21:16