• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 42209
تعداد نظرات : 4513
زمان آخرین مطلب : 4128روز قبل
تاریخ
 قتلگه پهلوی، ژاله تهران شده
قتلگه پهلوی، تمام ایران شده
ارتش بگو جواب گل گلوله است؟
شعارهای انقلابی را می توان به سه گونه تقسیم کرد: شعارهای شفاهی، دیوار نوشته ها و نوشته های مکتوب ادبی. این شعارها غالباً از تکیه ها حسینیه ها و مساجد به مردم می رسید، شعارهایی همگون در همه استان ها، شهرستان ها، روستاها و بطور کلی، سراسر ایران بود.

روز شمار شعارهای انقلاب

 حوادث به وجود آورنده انقلاب اسلامی ایران، در روزهای خاصی اتفاق افتاد که در فرهنگ تاریخی شیعه بسیار مهم است:

الف) 17شهریور1357؛جمعه سیاه(1)

 مردم ایران چند روز قبل از واقعه17 شهریور، در لوله تفنگ سربازان نظام پادشاهی گل نشانده بردند و با این کار مهر ورفعت نهضت اسلامی را به لوله های سرد تفنگ ها تقدیم کرده بودند، اما در روز جمعه17 شهریور1357، مردم تهران که به تظاهرات چند میلیونی در روزهای پس از عید فطر دست زده بودند، امیدوار بودند که قوای نظامی قصد تهاجم به راهپیمایی آنها را ندارن، اما دولت شریف امامی به فرمان شاه، مردم را در میدان ژاله به خاک و خون کشید. این واقعه که در تضاد با آرمان های مردم بود، آن واقعه را تبدیل به شعار نمود:

 قتلگه پهلوی، ژاله تهران شده

 قتلگه پهلوی، تمام ایران شده

ارتش بگو جواب گل گلوله است؟

ب) 13آبان1357

در سالروز تبعید امام، مراسمی در دانشگاه تهران با حضور ده ها دانش آموز و دانشجو، زن و مرد وکودک برگزار شده بود که با دخالت ارنش شاهنشاهی، آن مردم مظلوم، به خاک و خون کشیده شدند و بلافاصله این رخداد تبدیل به شعار انقلاب شد:

دانشگاه، دانشگاه

مزدور به خون کشیده

دانشجو، دانشجو

در خون خود غلتیده

این است شعار ملت(امت)

دانشجو شهادتت مبارک

کشتار دانشجویان به دست شاه جلاد

خواسته آنان بود برچیدن استبداد

 ج) 15آبان1357

در آبان1357، شاه طی پیامی از رادیو و تلویزیون، خطاب به مردم ایران گفت: من پیام انقلاب شما را شنیدم و سعی در جبران اشتباهات گذشته می کنم. این واقعه که در تضاد با آرمان های مردم بود، در تظاهرات روزهای بعد به شکل شعار درآمد:

مهدی بیا شاه مسلمان شده

آب وضوش خون جوانان شده

 مهدی بیا شاه مسلمان شده

روز و شب مسلمین، شام غریبان شده  

 بدین ترتیب، هر اقدام رژیم که در تضاد با آؤمان های مردم مسلمان ایران بود، تبدیل به شعار می شد تا موح عظیم انقلاب را به پیش ببرد.

د) 30آبان1357

شاه بدون توحه به احساسات مذهبی مردم، به حرم امام هشتم شیعیان حمله کرد. به همین مناسبت، در5آذر عزای عمومی اعلام شد و این واقعه به شعار کوبنده ای برضد نظام پادشاهی تبدیل شد:

یاحجة بن الحسن

دل ها پریشان شده

مهدی بیا شاه مسلمان شده

قبر امام هشتم گلوله باران شده

مشهد مقدس را، گنبد حضرت را

مسجد کرمان را، رکس آبادان را

ژاله تهران را، شاه به آتش کشید

به آتشش کی کشیم

هـ) 10آذر1357 فریاد الله اکبر بر فراز بام ها

جمعه، شب دهم آذر، اول محرم1399، در تهران و شهرستان ها تظاهراتی روی داد که در مبارزات سیاسی دنیا سابقه نداشت، به گونه ای که مأموران نظامی و نیز خود دولت را گیج کرد. تظاهرات شبانه که از پیش برنامه ریزی شده و تبلیغ گردیده بود، از ساعت21، در یک لحظه به وقوح پیوست و فریاد اعتراض مردم که در دو عبارت مقدس آسمانی: "الله اکبر" و "لا اله الا الله" خلاصه شده بود، کشور را تکان داد. تظاهرات در خیابان نبود تا با گلوله، صداها را خفه کنند. آن شب عده بسیاری از تظاهرکنندگان که در مسجدها بودند، به خیابان ها ریختند و با تیراندازی مأموران جان باختند و فریاد "الله اکبر" را به شکلی جدید رونق بخشیدند.

 و)19و25 آذر، راهپیمایی تاسوعا و عاشورا

 همیشه حکومت های ستمگر در این دو روز احساس خطر می کنند.

 عاشورا، روز تعیین سرنوشت است.

 تاسوعا قرار ما

 عاشورا قیام ما

عاشورا، عاشورا

 قیام ملی ما

عاشورای حسینی

پیروزی خمینی

ای وارثین راه حسینی

ای پیروان خمینی

با ملت همراه ما می گوییم

مرگ بر شاه، مرگ بر شاه

ز) 14در 1357

 روز فرار دو تن از فرماندهان مغرور رژیم شاه که از مردم شکست خوردند: ژنرال ازهدی، رئیس دولت نظامی شاه و ژنرال اویسی، فرمانده نظامی تهران و به دنبال آن فرار شاه و امکان پذیر نبودن نگهداری سلطنت به وسیله نظامیان است. در همین زمان، شاه، شاپور بختیار را به توهم اینکه یکی از رهبران جبهه ملی است و می تواند مردم را فریب دهد و آتش انقلاب را خاموش کند، به نخست وزیری انتخاب کرد، ولی بختیار به اندازه کافی نقاط ضعف داشت:

کابینه بختیار، یک حیله جدید است

برنامه خمینی، برچیدن یزید است

بختیار، بختیار ز خوبیت دم نزن

می شناسد تورا، ز کودک و مرد و زن

نه مرغ طوفانی، نه موج دریایی

تو گرگ خون خواری، تو نوکر شاهی

با جابه جایی مهره ها، هیچ سستی و خللی در عزم راسخ ملت ایجاد نشد. مردم می خواستند برای همیشه رژیم فاسد پادشاهی را به زباله دانی تاریخ بفرستد.

مردم با تمام قدرت می گفتند:

کابینه بختیار نابود باید گردد       جمهوری اسلامی ایجاد باید گردد

نه شاه می خوایم نه بختیار        رهبر می خوایم با اختیار       مرگ بر شاه و بختیار

ح) 26 دی 1357(شاه رفت)

خروج شاه در 26 دی 1357، واقعه مهمی بود که تظاهرات سراسری مردم کشور را با شادی همراه ساخت. طی 37 سال سلطنت، شاه صدها بار از کشور خارج شد و در همه موارد، بازگشت وی مسلم بود، ولی این بار، وضع به گونه دیگری بود و شاه، تحت فشار ملت قرار گرفت،به گونه ای که فریاد مرگ بر شاه، همه جا شنیده می شد و کشتار هم فایده ای نداشت. برخی از شعارهایی که این روزها سر داده شد عبارت بود از:

کودک دبستان باشدش بر زبان     مرگ بر شاه(3)    مرگ بر شاه

 خون هر یک شهید، می دهد این نوید   مرگ بر شاه(3)     مرگ بر شاه

 کشور ما کشور اسلامیه         نهضت ما نهضت قرآنیه        یکدل و یک صدا       می دهیم این ندا   مرگ بر شاه(3)   مرگ بر شاه     رهبر ما خمینی بت شکن    داده ندا به مردم این وطن          این رژیم پلید است      بدتر از یزید است     مرگ بر شاه(3)     مرگ بر شاه

طنزهای انقلاب هم فصل حالبی از ادبیات این دوران است:

شاه فراری شده سوار گاری شده       شاه فراری می شود        حکومت اسلامی می شود

نه شاه می خوایم نه شاپور          لعنت به هردوتاشون(مزدور)

پفک نمکی شوره          نخست وزیر کوره  

ای شاه دم بریده           زمان قدرت مردم رسیده

توپ، تانک، فشفشه       این شاه باید کشته شه

حرف حق گفتنیه      این پهلوی رفتنیه          چاره دگر نداره

شعارهایی مانند"نهضت ما حسینی است  رهبر ما خمینی است"، "حزب فقط حزب الله   رهبر فقط روح الله"، "تاخون در رگ ماست خمینی رهبر ماست "، گواهی پذیرش همگانی رهبری امام خمینی(ره) بر انقلاب اسلامی است.

ط) بهمن1357، پیروزی انقلاب اسلامی، انقراض رژیم سلطنت 2500ساله

شاه با ناامیدی تمام از کشور رفته است. ارتش استحکام سابق را ندارد. بختیار با حمایت آمریکا نخست وزیر است، ولی در میان توده مردم جایی ندارد. ضربات کوبنده و سهمناک انقلاب او را به تلاطم انداخته است. قدرت اصلی در اهتیار امام خمینی تبعیدی است که در پاریس است و عزم بازگشت به میهن دارد... پرسنل هواپیمایی تصمیم می گیرند هواپیمایی را اختصاصاً برای بازگزداندن امام به پاریس بفرستند ولی ولی دولت مانع می شود. مردم خشمگین در مقابل دانشگاه و خیابان های منتهی به فرودگاه، اجتماعات بزرگی تشکیل می دهند با شعارهای کوبنده، دولت بختیار را مخاطب قرار می دهند:

وای به حالت بختیار        اگه امام فردا نیاد    مسلسل ها بیرون میاد

تحصن علما، روحانیون مبارز، مدرسین حوزه ها در دانشگاه تهران و تظاهرات عظیم مردم و نیز دیگر شرایط فراهم شده، سرانجام دوات بختیار را مجبور ساخت که به بستن فرودگاه ها پایان دهد و به اجبار قدمی عقب رود.  

ظ) 22بهمن 1357، پرشکوه ترن استقبال تاریخ

برای اکثریت مردم، آمدن امام ، پیروزی بزرگی بود؛ چرا که برای استقلال، آزادی و حکومت اسلامی(جمهوری اسلامی) حضور امام لازم بود...بر خلاف کارشکنی های بسیار دولت بختیار، امام خمینی(ره) در پرشکوه ترین استقبال مردم به ایران بازگشت و مردم با سردادن شعارهای محبت آمیز، ورود رهبر انقلابشان را گرامی داشتند.
ما جز خمینی، رهبر نداریم              فرمانروایی، دیگر نداریم

از همت او سرافرازیم                    منتخب او را ما قبول داریم

بند اسارت را خمینی پاره کرد           جان ها فدایش درد ما را چاره کرد      

منبع: مجله قاصدک
جمعه 17/10/1389 - 19:36
قرآن
از حضرت امیر المومنین (ع) روایت شده از حضرت محمد مصطفی (ص) که خدای بلند مرتبه میفرماید : من سوره حمد را بین خودو بنده خود تقسیم نمودم . پس نیمی از آن من و نیمی دیگر از آن بنده من است و هر آنچه که بنده ام ازمن درخواست کند به او عنایت میکنم .

زمانی که بنده میگوید «بسم الله الرحمن الرحیم» خداوند میفرماید : با اسم من شروع کرد و من لازم میدانم کارهای او را به اتمام برسانم و در تمامی حالات او را مبارک گردان .. پس وقتی که میگویید : «الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ»خداوند میفرماید : بنده ام حمد مرا به جا آورده و دانست که تمام نعمت هایی که پیش روی اوست از من است و تمام بلاهایی که از او دور شده است به لطف من است شما را (ای ملائکه ) شاهد میگیرم که همانا نعمت های آخرت را نیز به نعم دنیای او اضافه میکنم و همانطور که بلاهای دنیا را از او دور کردم بلهای آخرت را نیز از او دفع میکنم . پس وقتی که بنده میگوید : «الرَّحْمـنِ الرَّحِیمِ» خداوند میفرماید : شهادت داد که من رحمان و رحیمم ، من نیز شما را (ای ملائکه) شاهد میگیرم که همواره از رحمتم بهره ی او را زیاده گردانم و نصیبش را از بخششم فراوان کنم .

وقتی میگوید «مَـلِكِ یَوْمِ الدِّینِ» خداوند بلند مرتبه میفرماید : شاهد میگیرم شما را (ای ملائکه) همانگونه که بنده من اعتراف کرد که من مالک روز قیامت ، روز حسابم حسابش را آسان میگیرم ، اعمال خوبش را قبول میکنم و از سیئاتش میگذرم . و زمانی که میگوییم «ایَّاكَ نَعْبُدُ» خداوند میفرماید : راست گفت بنده من، مرا میپرستد شاهد باشید (ای ملائکه) برای عبادتش ثوابی به او بدهم که هر کس که در این عبادت با او مخالفت کرده غبطه ی او را بخورد .

پس زمانی که میگوید : «إِیَّاكَ نَسْتَعِینُ» خدای عز و جل میفرماید : از من کمک خواست و به من التجاء جست ، شاهد باشید ای ملائکه کمک او میشوم در کارش و کمکش میکنم در مشکلاتش و در روز سختی هایش دستش را میگیرم .

پس زمانی که میگوید : «هدِنَــــا الصِّرَاطَ المُستَقِیمَ» تا آخر سوره خداوند میفرماید : هر چه را که خواست به او دادم و او را اجابت کردو و آنچه که آرزو میکرد به او عطا کردم و از آنچه که میترسید به او امنیت بخشیدم .

بنازم به این خدای مهربان اگر بطور واقعی به آیات قرآن توجه کنیم هیچ چیز در شبانه روز جز ذکر خدا نمیگوییم و دائما با درگاه الهی چنگ میزنیم .

 
منبع بحارالانوار 96 /226
جمعه 17/10/1389 - 19:33
تغذیه و تناسب اندام
 پیامبر خدا(ص): ساکنان یک خانه در اثر کم خوردن غذا، خانه‌ی‌شان نورانی می گردد.1
پیامبر خدا(ص): هر کس تسبیح گفتن او و به عظمت یاد کردن او از خداوند، فراوان شود و خوراک و آشامیدن و خفتن‌اش اندک گردد، فرشتگان مشتاق او می‌شوند.2


امام علی(ع) در حکمتهای منسوب به ایشان: زندگی را برای خوردن مخواه ؛ بلکه خوردن را برای زندگی بخواه.3
امام علی (ع): عاقل را بایسته است که به هنگام شیرینی غذا، تلخی دارو را نیز به یاد داشته باشد.4

فایده های ظاهری کم‌خوری:


1- سلامت تن
امام علی (ع): هر کس خوراکش کم باشد، دردهایش نیز کم است.5
امام علی (ع): هر کس در خوردن به کم بسنده کند، سلامت‌اش بیشتر می‌شود و اندیشه‌اش سامان می‌یابد.6

2- شادابی چهره
پیامبر خدا(ص):
برادرم عیسی، از شهری گذر کرد که در آن، مرد و زنی به یکدیگر فریاد می‌کشیدند.
پرسید: «شما را چه شده است؟»
مرد گفت: ای پیامبر خدا! این زن من است و او را مشکلی نیست. زنی درستکار است ؛ اما دوست دارم از او جدا شوم.
گفت: «به هر حال به من بگو او را چه می‌شود؟»
مرد گفت: بی آنکه کهنسال باشد، چهره‌اش بی طراوت است.
گفت:«ای زن! آیا دوست داری دیگر بار، چهره‌ات پر طراوت شود؟»
زن گفت: آری
به او گفت: «چون غذا می‌خوری، از سیر شدن حذر کن؛ زیرا اگر غذا بر سینه سنگینی کند و از اندازه افزون شود، طراوت چهره از میان می‌رود.»
آن زن، چنان کرد و دیگر بار، چهره‌اش طراوت یافت.7

3- طول عمر
لقمان(ع): اگر خوراک انسان اندک باشد، زیاد زنده می‌ماند.8

4- صفای اندیشه
امام علی (ع): هر کس خوراکش کم باشد، اندیشه‌اش صفا می‌یابد.9

5- فروغ دل:
پیامبر خدا(ص): اگر کسی خوراک خود را کم کند، درونش از نور سرشار می‌گردد.10

6- رهایی از شیطان:
پیامبر خدا(ص): هر کس، از این خرسند می‌شود که خویش را از ابلیس برهاند، باید گوشت و چربی خود را با کم خوری آب کند؛ چرا که از کم‌خوری، حضور فرشتگان و فراوان اندیشیدن در آنچه نزد خداست، حاصل می‌آید.11
پیامبر خدا(ص): با کمی خوراک و نوشاک، با نفس خویش جهاد کنید تا فرشتگان بر شما سایه بگسترند و شیطان از شما بگریزد.12

7-  تقرب به درگاه خداوند:
پیامبر خدا(ص): کاستن از خوراک، نزد خداوند، جایگاهی والا دارد.13
پیامبر خدا(ص): دوست داشتنی‌ترین شما نزد خداوند، کم‌خوراک‌ترین و سبک‌بدن‌ترین‌ شماست.14
امام صادق(ع): نزدیک‌ترین حالت بنده به خداوند، هنگامی است که شکم وی سبک باشد.15

پی نوشت:
1- المعجم الاوسط: ج5 ص229 ح 5165
2- تنبیه الخواطر: ج2ص116
3- شرح نهج البلاغه: ج20 ص 333 ح824
4- همان ج20 ص 272 ح 149
5- غررالحکم: ح 8409
6- همان: ح 8803
7- علل الشرایع: ص497 ح1
8- المواعظ العددیّة: ص71
9- غررالحکم: ح8462
10- الفردوس: ج1 ص 290 ح 1138
11- الفردوس: ج3 ص 536 ح 5672
12- تنبیه الخواطر: ج2 ص 122
13- تنبیه الخواطر: ج2 ص 119
14 کنز العمال: ج15 ص 261 ح 40869
15- الکافی: ج6 ص 269ح4

منبع:
دانشنامه احادیث پزشکی- محمد ری‌شهری

جمعه 17/10/1389 - 19:32
اخلاق
لذا صبر كردم تا بعد از اتمام زیارت، بیرون رفتند و سوار اتوبوس میدان شوش شدند. من هم یك سواری درست كرایه كردم و پنج تومان ـ یعنی دو برابر كرایة معمول ـ  به او دادم و گفتم: دنبال این اتوبوس با ملایمت برو تا اینكه در میدان شوش پیاده  و سوار اتوبوس توپخانه شدند پنج تومان دیگر به راننده سواری دادم كه دنبال اتوبوس دوم برود تا آنكه در میدان پیاده شدند و به طرف چهار راه حسن‌آباد رفتند.


حضرت ولی عصر ـ عجل‌الله تعالی فرجه الشریف‌ـ در طول دوران غیبت كبری، سی نفر ملازم از اوتاد دارند كه همواره در خدمت آن حضرت به سر می‌برند، هر كدام از آنها كه از دنیا بروند فرد شایستة دیگری جانشین او می‌گردد.1

به این حدیث امام صادق(ع) توجه فرمایید:
به ناچار صاحب‌الامرـ علیه‌السلام ـ دارای غیبتی است و ناچار است، در این غیبتش به عزلت و كناره‌گیری (از شهرها و مردم) روی آورد و شهر مدینه خوب منزلی  است و با سی نفر بودن، دیگر وحشتی (و نگرانی) وجود ندارد.2

همچنین در میان اصحاب حضرت مهدی(ع)، گاه سخن از ابدال شده كه احتمالاً همان سی نفر اوتاد هستند.
مرحوم «محقّق طریحی» در مجمع‌البحرین در معنی ابدال می‌فرماید:

آنها جمعی از صالحان هستند، كه همواره در زمین هستند، و حتی یكی از آنها فوت كرد، خداوند بدل او شخص صالح دیگر را می‌گذارد، اینها 40 یا 70 نفر در شام هستند یا سی نفر در جای دیگر.3

ضمناً در حدیث آمده كه، شخصی از حضرت امام‌رضا(ع) در مورد ابدال پرسید، آن حضرت فرمودند:
ابدال، اوصیای پیامبران هستند.4

مرحوم آیت‌الله حاج شیخ محمد حسن مولوی قندهاری در تشرف خویش سؤال می‌كنند: به ما خبر رسیده است كه حضرت رسالت پناه(ص) هنگامی كه به معراج رفته بودند به خداوند عرض كردند: فرزندم مهدی اوست، عمرش دراز و غریب خواهد برد، خداوندا برای او مونسی قرار ده و خداوند متعال سی نفر ملازم را در هر زمانی در خدمت آن حضرت قرار داد.

آیا این مطلب صحیح است؟ فرمودند: «بله، صحیح است».5
حقیقتاً خوش سرنوشتی را در زندگی دنیا، همین سی نفر دارند، كسانی‌كه بهترین لذت‌ها را در مجالست و استفاده از محضر حضرت بقیة‌الله(ع) و اقامة نماز با آن حضرت می‌برند و گاه كه مصلحت باشد از طرف امام زمان(ع) مأموریت‌هایی را انجام داده، برخی مشكلات مردم را حل می‌كنند.

حضرت حجّت‌الاسلام و المسلمین حاج سید مصطفی ابطحی، قضیه‌ای را از یكی از دوستان قدیمی خود شفاهی برای بنده نقل كردند كه بسیار آموزنده بود و از ایشان تقاضا نمودند كه اصل جریان را بنویسند و ایشان هم لطف كردند و اصل آن را نوشتند.

یكی از كسانی كه در اثر توسل به ساحت مقدّس ولی‌الله الاعظم ـ ارواحنا فداه ـ به مراد خود رسید و حوائج او برآورده شد، مرحوم حجّت‌الاسلام حاج شیخ علی نور بخشان معروف به نوری، اهل شهرضای اصفهان بود. وی از طلاب وارسته، متدیّن و خدوم به خلق بود و تا آخرین روزهای زندگی، در مؤسسة خیریه‌ای كه تشكیل داده بود به مستضعفان رسیدگی می‌كرد.

داستان او شنیدنی است. ایشان در سال‌های بین 1335 تا 1343 شمسی در مدرسة فیضیة قم تحصیل می‌كرد، و با من و دوستانم كه طلبة اصفهانی بودیم، رفاقت و صمیمیّت داشت، ولی در تنگنای زندگی و شدت فقر به سر می‌برد. ایشان در تهران، مدرسة حاج ابوالفتح واقع در میدان امام خمینی(ره) (فعلی)، در حجرة آقای میردامادی ـ كه در تهران امام جماعت هستند ـ مدتی درس می‌خواندند، و در ضمن برای تدریس در مدرسة جدیدی كه آیت‌الله برهان آن‌را در خیابان خراسان تأسیس كرده بود، مشغول شده و می‌فرمودند ماهی دویست تومان درآمد من شد ولی احتیاج شدید به ازدواج داشتم و راهی برای آن به نظرم نمی‌آمد. تا آنكه فصل تابستان شد و مدرسه‌های علمیه تعطیل، و طلاب به شهرهای خود رفتند و تنها من و خادم مدرسه در حوزه مانده بودیم. من تنها بودم و با خود فكر می‌كردم چه راهی برای نجات من هست كه به ذهنم خطور كرد: تنها راه، توسل به امام زمان(ع) است.

لذا تصمیم گرفتیم یك برنامة چهل روزه برای خود تعیین كنم تا شاید با انجام دادن آن زمینه‌ای برای گرفتن لطف از آن حضرت، در من ایجاد شود. به همین جهت تصمیم گرفتم چهل روز روزه بگیریم و هر روز پیاده از مدرسة حاج ابوالفتح تا شهرری برای زیارت حضرت عبدالعظیم(ع) پیاده بروم، و در بین راه روزی هزار صلوات بفرستم و توسلات دیگری داشته باشم تا به حرم حضرت عبدالعظیم(ع) برسم. آن حضرت و حضرت حمزه را ـ كه همان‌جا مدفون هستند ـ زیارت كرده و نماز زیارت بخوانم، سپس زیارت عاشورا و در بازگشت، صد لعن و صد سلام آن را سوار بر ماشین بگویم، و وقتی هم كه به مدرسه رسیدم دعای علقمه و نماز زیارت را بخوانم. همچنین با خدای عزّوجلّ عهد بستم كه هیچ گناهی مرتكب نشوم، به خصوص مواظب چشم خویش باشم كه عمداً به نامحرم نگاه نكنم.

هیچ كس جز خدای سبحان از سرّ و عهد من آگاه نبود و آرزویم دیدن حضرت حجّت‌(ع) و برآورده شدن حاجت‌هایم بود.
چهل روز گذشت، روز چهلم خیلی امیدوار بودم و آن روز، اتفاقاً مصادف با جمعه بود. آن روز وقتی به حرم حضرت عبدالعظیم(ع) رسیدم، حال خوشی داشتم. مدتی هم در حرم ماندم ولی هر چه نگاه كردم به مراد خود نرسیدم. به مدرسه برگشتم و وارد مدرسه شده، در را بستم و چون روز جمعه بود، خادم مدرسه هم به منزل خویش رفته بود و هیچ كس در مدرسه نبود. هوا  گرم بود و لذا روی پشت‌بام رفته، مشغول خواندن دعای علقمه و نماز زیارت عاشورا شدم، و با حالت انكسار قلب و دل شكسته سر بر سجده گزاردم. و دعای «‌الهی قلبی محجوب و ...» را با حال زمزمه می‌كردم كه، صدایی از داخل حیاط مدرسه شنیدم: آشیخ علی، آشیخ علی... پیش خود حدس زدم كه شاید یكی از مغازه‌داران همسایة مدرسه است كه نیاز به استخاره دارد، غافل از آنكه روز جمعه بود و مغازه داران تعطیل؛ به علاوه من در مدرسه را هم بسته بودم و هیچ كس حتّی خادم در مدرسه نبود.

با این حال نگاهی به پایین كردم، و جوانی را دیدم با حدود سی سال سن كه پالتویی پوشیده، كلاه یمانی بر سر، دارای محاسنی متوسط بود، در حالیكه مؤدّب به طرف پشت بام نگاه می‌كرد. گفتم: چه كار دارید؟ فرمود: اگر ممكن است پایین بیایید با شما كاری دارم. پایین رفتم و ناراحت از این بودم كه مزاحمی پیدا شد و حال معنوی و خوش ما را گرفت. سلام كرده، گفتم: بفرمایید. فرمود، حضرت حجّت(ع) مرا فرستاده تا جواب مطالب و خواسته‌های شما را بیان كنم. مرا ترس گرفت و لرزیدم، سپس گفتم اگر حضرت شما را فرستاده‌اند شما باید حاجات مرا بدانید. فرمودند: می‌دانم. گفتم بفرمایید؛ ایشان شروع به بیان تمام خواسته‌های من كرد و نیز هدف مرا از توسلات و اینكه گرفتاری‌های من چه هست و هر كدام چه موقعی برطرف می‌شود را به من فرمود. سؤالاتی هم كردم كه جواب آنها را مشروحاً بیان نمود. تا اینكه از حالات خصوصی حضرت امام‌عصر(ع) پرسیدم، دیدم از جواب دادن امتناع ورزید و گویا اجازه نداشت جواب دهد. لذا فرمودند حرف خودت را بزن و سؤال كن. ایشان را دعوت به آمدن به حجره كردم، نپذیرفتند و متوجه شدم كه روزه است. گفتم می‌شود بار دیگر خدمت شما برسم، قدری به طرف قبله نگاه كرده،  سپس فرمودند: «روز دوشنبه، ساعت ده صبح». پس از آن خداحافظی كردند و به طرف دالان مدرسه رفتند. من هم ایشان را بدرقه می‌كردم كه ناگهان متوجه شدم همین‌ طور كه در دالان مدرسه جلو چشمم بودند، غایب شدند و از در مدرسه بیرون نرفتند. تازه یادم آمد كه در مدرسه بسته است و ایشان از در بسته وارد مدرسه شده بودند. بازگشتم درحالی كه از خبرهایی كه نسبت به برآورده شدن حوائجم داده بود بسیار شاد بودم و گویا دیگر هیچ غم و غصة دیگری نداشتم جز آنكه از كنار آن جوان مفارقت كرده بودم ولی در عین حال خوشحال از وعدة دیدار در روز دوشنبه بودم.

روز دوشنبه، میوه تهیه كرده، چایی درست نمودم، درست سر ساعت ده وارد مدرسه شدند و داخل حجره لب تخت نشستند. سؤالاتم را كه از قبل نوشته بودم پرسیدم و ایشان كاملاً جواب می‌دادند مگر آنچه راجع به زندگی خصوصی حضرت بقیة‌الله ـ ارواحنا فداه ـ بود كه عذر می‌آوردند. گفتم: آیا می‌شود بار دیگر خدمت شما برسم؟ فرمودند: «اگر اجازه بدهند». و سپس تشریف بردند.

و شش ماه گذشت و حال من بهتر و كارهایم همان‌گونه كه پیش‌بینی شده بود اصلاح شد. مرتب در فكر آن جواب و لذت مجالست با او بودم. تا اینكه روز جمعه‌ای به حرم حضرت عبدالعظیم(ع) رفته بودم كه آن جوان را در حرم مطهر در حالی كه كنار ضریح ایستاده،  دست‌هایش در شبكه‌های ضریح بود و اشك می‌ریخت، دیدم. رفتم جلو و از كنار صورت نگاه كردم، و متوجه شدم خود ایشان هستند. به ذهنم خطور كرد كه مخفیانه دنبال ایشان رفته، آدرس منزل ایشان را یاد بگیرم تا بلكه بتوانم با او ارتباطی برقرار كرده، از محضرش استفاده ببرم.

لذا صبر كردم تا بعد از اتمام زیارت، بیرون رفتند و سوار اتوبوس میدان شوش شدند. من هم یك سواری درست كرایه كردم و پنج تومان ـ یعنی دو برابر كرایة معمول ـ  به او دادم و گفتم: دنبال این اتوبوس با ملایمت برو تا اینكه در میدان شوش پیاده  و سوار اتوبوس توپخانه شدند پنج تومان دیگر به راننده سواری دادم كه دنبال اتوبوس دوم برود تا آنكه در میدان پیاده شدند و به طرف چهار راه حسن‌آباد رفتند. وارد كوچة سمت راست نرسیده به میدان شدند، داخل كوچه از مسجد رد شدند و به خانه‌ای رفتند. نگاه كردم، در همسایگی مسجد یك بقالی وجود داشت. از او سؤال كردم شما افراد این كوچه را می‌شناسید؟ گفت: من چهل سال است كاسب این محل هستم و همه را می‌شناسم. گفتم: این خانه از كیست؟ گفت: مردی است كه آن منزل را اجاره كرده و دكّان كوچكی هم كه در مقابل آن خانه است، متعلّق به اوست و در آن مغازه سقط فروشی دارد. گفتم آن جوان كیست؟ گفت مرد عجیبی است، بر روی شیشة در مغازه نوشته: «با كودك و زن بدحجاب معامله نمی‌كنم» و همیشه در مغازه كه نشسته، در قرآن نگاه می‌كند و اجناس مغازة او هم همیشه از قبل آماده است، به طوری كه اگر من صبح زود هم جنس بیاورم می‌بینم كه اجناس مغازة او زودتر از من آماده است و نمی‌دانم چگونه این اجناس برای او آورده می‌شود؟ در حالی‌كه من او را در میدان بار نمی‌بینم ولی میوة او قبلاً در مغازه‌اش نهاده شده است.

پرسیدم آیا متأهل است؟ گفت: گاهی بچه پسری از خانه بیرون می‌آید و به مغازه می‌رود و دو مرتبه داخل منزل می‌شود. روزهای جمعه را هم تعطیل می‌كند. من خوشحال بودم از اینكه آدرس منزل و محلّ كسب او را فهمیده بودم، آن روز برگشتم و فردای آن روز ـ كه شنبه بود ـ آمدم، دیدم همان شخص هستند، پنج ریال دادم و یك بسته سیگار گرفتم، گفتم: كبریت دارید؟ كبریت دادند و سپس مشغول خواندن قرآن شدند و هیچ سخنی نمی‌گفتند. بیرون مغازه آمدم و سیگاری روشن كردم و با خود گفتم همین اندازه امروز كافی است، فردا می‌آیم و سرصحبت را با او باز می‌كنم. روز یك‌شنبه نتوانستم بروم. روز دوشنبه كه آمدم، دیدم در مغازه بسته است! از بقالی جنب مسجد پرسیدم كه این آقا كجا هستند؟ گفت: دیروز كه آمدم دیدم مغازه‌اش خالی است و امروز صبح نگاه كردم دیدم هیچ در مغازه چیزی ندارد و گویا نقل مكان كرده و خانه را هم خالی نموده است، خیلی متأسف شدم كه چرا باعث هجرت ایشان شدم. حضرت آقای ابطحی سپس افزودند:

این داستان را برای مرحوم آیت‌الله سیّد اسماعیل هاشمی در پادگان غدیر ـ حدود سال 1368 ـ هنگام مانور بیان كردم و وقتی كه برای مرحوم آیت‌الله حاج‌شیخ حسن صافی اصفهانی نقل كردم، ایشان به من فرمودند: چرا قبلاً برایم نقل نكردید.

این ماجرایی بود كه حضرت حجّت‌الاسلام و المسلمین حاج سید مصطفی ابطحی برای این جانب نقل كردند.

پیام‌ها و برداشت‌ها
1. جوان‌هایی در خدمت حضرت ولی‌عصر(ع) هستند كه اگر كمی تأمل كنیم، در می‌یابیم هدف خلقت همة ما انسان‌ها رسیدن به همان مقام و درجه است.

2. گاهی فقر و مشكلات زندگی باعث ارتباط بیشتر و اتصال روحی زیادتر با خداوند متعال و امام‌ زمان(ع) می‌شود و این هم خود لطفی است.

3. برای برآورده شدن حوائج، لازم است عهد بندگی و اطاعت را نسبت به پروردگار تقویت كنیم، و بعد، انتظار لطف زیادتر داشته باشیم.

4. زیارت امام‌زادگان و خواندن زیارت عاشورا و بخصوص كنترل چشم از نامحرم، تأثیر زیادی در تقرّب به خداوند متعال دارد. در حدیثی آمده است:

«بیشترین درجة عصمت از گناه را كسی دارد كه چشمش را كنترل می‌كند.»

5.  عمل خالص و برای خدای متعال خیلی ارزش دارد، به خلاف عمل ناخالص كه هر چند زیاد باشد بی‌ارزش است.

6. عمل صالح حداقل باید «چهل روز» تكرار شود تا نفس انسان به آن عادت پیدا كند، و «محبوب‌ترین عمل نزد خداوند متعال، عملی است كه شخص بر آن مداومت كند هر چند عمل اندكی باشد».6

7. امام زمان(ع) دارای كارگزارانی هستند كه به اذن پروردگار، اطلاع از برخی مشكلات مردم دارند و به دستور امام(ع) اقدام به رفع آنها می‌كنند. این كارگزاران علاوه بر عالم بودن به مشكلات و زمان حلّ آنها، گاه كارهای خارق عادتی مثل ورود از در بسته، طی‌ّالارض، اطلاع از فكر كسی و... دارند.

8 . انسان‌هایی كه دارای روح زنده و پاكی هستند دنبال مجالست و همنشین شدن با انسان‌های وارسته و پیوستة به عالم قدس هستند، كسانی كه چهرة آنها انسان را به یاد خداوند متعال می‌اندازد، شنیدن سخنانشان، به علم ما می‌افزاید و نگاه به رفتارشان، ما را تشویق به عمل صالح می‌نماید.

حواریون از حضرت عیسی(ع) پرسیدند: ای روح‌الله، با چه كسی مجالست كنیم؟
فرمودند: «با كسی كه، مشاهدة او شما را به یاد خدا بیندازد، كلامش به علم‌تان بیفزاید و رفتارش شما را به آخرت راغب نماید».7

از امیرمؤمنان(ع) نیز روایت شده كه فرمودند:
«خداوند، اولیای خود را در میان بندگانش پنهان كرده است. پس هیچ بنده‌ای از بندگان خدا را از خود مرانید، شاید كه ولیّ او باشد و تو ندانی».

دست از طلب ندارم تا كام من برآید
یا  تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید

بنمای رو كه جان‌ها گردد فدای رویت
بگشای لب كه فریاد از مرد و زن برآید

هر قوم راست راهی، شاهی و قبله‌گاهی
ماییم و درگه تو تا جان ز تن برآید

از كوی خویش بفرست سوی امیدواران
بویی چو بوی رحمان كان از یمن برآید

بگشای تربتم را بعد از وفات و بنگر
كز آتش درونم دود از كفن برآید

یاران به حقّ مهدی گویید ذكر خیرش
هر جا كه فیض نامش در انجمن برآید
(فیض كاشانی)

پی‌نوشت‌ها:
1. شیخ طوسی، غیبت، ص 103؛ علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 52، ص 157 و 158: علامه مجلسی می‌گوید: «حدیث اصول كافی دلالت  بر این دارد كه امام(ع) در مدینه و اطراف آن هستند و اینكه با آن حضرت سی نفر از دوستانشان هستند كه اگر یكی بمیرد دیگری به جای او قرار می‌گیرد.
2. كلینی، اصول كافی، ج 1، ص 340.
3. مجمع‌البحرین، مادة بدل.
4. سفینةالبحار، مادة بدل.
5. ملاقات با امام عصر(ع)، ص 331.
6. كلینی، همان، ج 2، ص 82.
7. علامه مجلسی، همان، ج 71، ص 216.
سید ابوالحسن مهدوی
ماهنامه موعود شماره 81
جمعه 17/10/1389 - 19:31
اخلاق
 1. اگر قصد راهنمایی و تربیت کسی را دارید، در قدم اول از گفتار نرم و با محبت‏بهره گیرید; حتی اگر مخاطب شما فرعون سرکش یا سران لجوج کفار جاهلی باشند.
(طه/44 و شعرا/215) .

2 .الف) گفتار رفتار آدمی در هر زمان و مکان، در حافظه الهی محفوظ است; مراقب باشید;
(لقمان/16 و کهف/30) .

ب) نسبت‏به انسان‏های اطرافت، احساس مسئولیت کن و آنها را از کارهای بد بازدار و به کارهای خوب تشویق کن. این لازمه استحکام یک پیکر است و بنی آدم اعضای یکدیگرند;
(لقمان/17) .


ج) در رفتارهای اجتماعی دقت کن! مبادا با غرور رویت را از دیگران برگردانی یا مثل متبکران راه بروی؛ مبادا تندرو و کندرو شوی؛ میانه روی، بهترین روش است؛ مراقب باش صدایت را بر سر کسی بلند نکنی و خلاصه در یک کلام، آدم باش.
(لقمان/18و19) .

3.قرآن کریم به شدت با پیروی از جمع (خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت‏شو) و حرکت‏به دنبال اکثریت، مخالف است . قرآن می‏گوید: اگر بخواهی از اکثریت مردم فقط به این خاطر که اکثریت هستند، پیروی کنی، بدون شک از راه خدا دور می‏شوی ; همیشه با چشمان باز تصمیم بگیر;
(انعام/116 و اسراء/36) .

4 .همیشه بزرگ ترها، بهترین حرف را نمی‏زنند و همیشه حرف گوش کنی و اطاعت از بزرگان، انسان را به سعادت نمی‏رساند . این پیام تربیتی قرآن است که حتی در اطاعت از بزرگان هم گوش و چشمت را باز کن که فردا فقط و فقط خودت پاسخ گوی اعمالت‏خواهی بود; نه بزرگ‏ترهایت;
(احزاب/67) .


5 .علم بهتر است‏یا ثروت؟ جواب آن را در آیه 247 بقره پیدا خواهید کرد .

6 .امانت داری یکی از ارزشمندترین ارزش‏های قرآنی است . حضرت موسی (ع) را به خاطر امانتداری و قدرتش، در خانه حضرت شعیب پناه دادند; (قصص/26) و حضرت یوسف را به خاطر امانتداری وعلمش، بر خزانه مصر نشاندند; (یوسف/55) و حتی رسول خدا (ص) که از سوی خداوند برگزیده شد، مشهور به امانتداری و به محمد امین معروف بود .

7. اگر می‏خواهید مخاطبان به سوی شما جذب شوند، ابتدا به خودتان بپردازید! روح خشک و سنگین و بی لطافت، هیچ گاه در امر تربیت موفق نمی‏شود . مهربانی، دلسوزی و رقت قلب را در خود بپرورید تا مردم بی آن که شما متوجه شوید، در اطراف شما جمع گردند;
(آل عمران/159) .

8.  آیا دوست دارید که دشمن خود را به یک دوست تبدیل کنید؟ به هر بدی که در حق شما کرد، با خوبی پاسخ گویید . این را قرآن تجویز می‏کند; آیه 34 سوره فصلت را بخوانید!
جمعه 17/10/1389 - 19:29
دانستنی های علمی
 انیشتین می‌گفت : « آنچه در مغزتان می‌گذرد، جهانتان را می‌آفریند. »
استفان کاوی (از سرشناسترین چهره‌های علم موفقیت) احتمالاً با الهام از همین حرف انیشتین است که می‌گوید:« اگر می‌خواهید در زندگی و روابط شخصی‌تان  تغییرات جزیی به وجود آورید به گرایش‌ها و رفتارتان توجه کنید؛ اما اگر دلتان می‌خواهد قدم‌های کوانتومی بردارید و تغییرات اساسی در زندگی‌تان ایجاد کنید باید نگرش‌ها و برداشت‌هایتان را عوض کنید .»

او حرفهایش را با یک مثال خوب و واقعی، ملموس‌تر می‌کند:« صبح یک روز تعطیل در نیویورک سوار اتوبوس شدم. تقریباً یک سوم اتوبوس پر شده بود. بیشتر مردم آرام نشسته بودند و یا سرشان به چیزی گرم بود و درمجموع فضایی سرشار از آرامش و سکوتی دلپذیر برقرار بود تا اینکه مرد میانسالی با بچه‌هایش سوار اتوبوس شد و بلافاصله فضای اتوبوس تغییر کرد. بچه‌هایش داد و بیداد راه انداختند و مدام به طرف همدیگر چیز پرتاب می‌کردند. یکی از بچه‌ها با صدای بلند گریه می‌کرد و یکی دیگر روزنامه را از دست این و آن می‌کشید و خلاصه اعصاب همه‌مان توی اتوبوس خرد شده بود. اما پدر آن بچه‌ها که دقیقاً در صندلی جلویی من نشسته بود،  اصلاً به روی خودش نمی‌آورد و غرق در افکار خودش بود. بالاخره صبرم لبریز شد و زبان به اعتراض بازکردم که: «آقای محترم! بچه‌هایتان واقعاً دارند همه را آزار می‌دهند. شما نمی‌خواهید جلویشان را بگیرید؟»

مرد که انگار تازه متوجه شده بود چه اتفاقی دارد می‌افتد، کمی خودش را روی صندلی جابجا کرد و گفت: بله، حق با شماست. واقعاً متاسفم. راستش ما داریم از بیمارستانی برمی‌گردیم که همسرم، مادر همین بچه‌ها٬ نیم ساعت پیش در آنجا مرده است.. من واقعاً گیجم و نمی‌دانم باید به این بچه‌ها چه بگویم. نمی‌دانم که خودم باید چه کار کنم و ... و بغضش ترکید و اشکش سرازیر شد.»

استفان کاوی بلافاصله پس از نقل این خاطره می‌پرسد:« صادقانه بگویید آیا اکنون این وضعیت را به طور متفاوتی نمی‌بینید؟ چرا این طور است؟ آیا دلیلی به جز این دارد که نگرش شما نسبت به آن مرد عوض شده است؟ » و خودش ادامه می‌دهد که:« راستش من خودم هم بلافاصله نگرشم عوض شد و دلسوزانه به آن مرد گفتم: واقعاً مرا ببخشید. نمی‌دانستم. آیا کمکی از دست من ساخته است؟ و....

اگر چه تا همین چند لحظه پیش ناراحت بودم که این مرد چطور می‌تواند تا این اندازه بی‌ملاحظه باشد٬ اما ناگهان با تغییر نگرشم همه چیز عوض شد و من از صمیم قلب می‌خواستم که هر کمکی از دستم ساخته است انجام بدهم .»
 
«حقیقت این است که به محض تغییر برداشت٬ همه چیز ناگهان عوض می‌شود. کلید یا راه حل هر مسئله‌ای این است که به شیشه‌های عینکی که به چشم داریم بنگریم؛ شاید هرازگاه لازم باشد که رنگ آنها را عوض کنیم و در واقع برداشت یا نقش خودمان را تغییر بدهیم تا بتوانیم هر وضعیتی را از دیدگاه تازه‌ای ببینیم و تفسیر کنیم. آنچه اهمیت دارد خود واقعه نیست بلکه تعبیر و تفسیر ما از آن است.»
جمعه 17/10/1389 - 19:25
اخلاق
 آیا می‌توان گفت روایاتی كه در نكوهش زنان آمده و احادیثی كه در پرهیز از مشورت با آنها وارد شده و ادله‌ای كه در نارسایی عقول آنان رسیده اطلاق دارد؟ و هیچ گونه انصرافی نسبت به زنان دانشمند و محققان از این صنف ندارد؟ و همچون قسم اول، موضوع همه آن ادله ذات زن از حیث زن بودن است؟ مثلا گفته‌های حضرت علی علیه السلام؛ درباره‌ی عقول زنان كه فرمود:




 


لازم به ذكر است كه احكام و اوصاف "زن" از دو دیدگاه قابل مطالعه و بر دو قسم است:
قسم اول: راجع به اصل زن بودن او است كه هیچ گونه تفاوتی در طی قرون و اعصار در آنها رخ نمی‌دهد. مانند لزوم حجاب و عفاف و صدها حكم عبادی و غیر عبادی، كه مخصوص زن است و هرگز دگرگون نخواهد شد. و بین افراد زن هم هیچ فرقی در آن جهت مشترك زنان نیست.

قسم دوم: ناظر به كیفیت تربیت و نحوه محیط پرورش آن است كه اگر در پرتو تعلیم صحیح و تربیت وزین پرورش یابند، بیاندیشند، تعقل و تدبر داشته باشند تمایزی از این جهت با مردها ندارند و اگر گاهی تفاوت یافت شود، همانند تمایزی است كه بین خود مردها مشهود است. مثلا اگر زنان مستعد به حوزه‌ها و دانشگاههای علمی راه یابند و همانند طلاب و دانشجویان مرد به فراگیری علوم و معارف الهی بپردازند و از لحاظ جهان بینی و انسان شناسی و دنیا شناسی و آخرت شناسی و سایر مسائل اسلامی، در دروس مشترك بین محصلین حوزه آگاهی كامل یابند و نحوه تعلیم و تبلیغ دینی آنان چون رجال مذهبی باشد، چه این كه گروهی فعلا به بركت انقلاب اسلامی این چنین‌اند،

آیا باز هم می‌توان گفت روایاتی كه در نكوهش زنان آمده و احادیثی كه در پرهیز از مشورت با آنها وارد شده و ادله‌ای كه در نارسایی عقول آنان رسیده اطلاق دارد؟ و هیچ گونه انصرافی نسبت به زنان دانشمند و محققان از این صنف ندارد؟ و همچون قسم اول، موضوع همه آن ادله ذات زن از حیث زن بودن است؟ مثلا گفته‌های حضرت علی علیه السلام؛ درباره‌ی عقول زنان كه فرمود:

«یا اشباه الرجال و لا رجال، حلوم الاطفال و عقول ربات الحجال (1) ای مرد گونه‌های نامرد، با آرزوهای كودكانه! و اندیشه زنان پرده نشین!.

ایاك و مشورة النسأ فان رایهن الی افن و عزمهن الی وهن... (2) بپرهیز از مشورت با زنان، كه رای آنان ناقص و تصمیم آنان سست است.»


هیچ گونه انصرافی از زنان محقق و دانشمند ندارد؟

و آیا می‌توان گفت كه عقل آنان در بخش عقل نظری، چون زنند و تنها به خاطر مونث بودن آنها همتای عقل كودكان می‌باشد، و اراده و تصمیم و عزم آنها در بخش عقل عملی سست و ناپایدار است. و یا آن كه این تعبیرها به لحاظ غلبه خارجی است كه منشأ آن، دور نگه داشتن این صنف گرانقدر از تعلیم و محروم نگه داشتن این گروه توانمند از تربیت صحیح است، كه اگر شرایط درست برای فراگیری آنها در صحنه تعلیم و تربیت فراهم شود حتما غلبه بر عكس ‍ خواهد شد و یا لااقل غلبه‌ای در كار نیست تا منشأ نكوهش گردد.

هوشمندی و نبوغ برخی از زنان سابقه دیرین داشته و سبقت آنان در موعظه پذیری نسبت به مردها شواهد تاریخی دارد. وقتی اسلام به عنوان دین جدید در جاهلیت دامنه دار حجاز جلوه كرد، تشخیص ‍ حقانیت آن از نظر عقل نظری محتاج به هوشمندی والا، و پذیرش آن از جهت عقل عملی نیازمند به عزمی فولادین بوده است تا هر گونه خطر را تحمل نماید لذا كسی كه در آن شرایط پیش از دیگران مسلمان می‌شد از برجستگی خاص برخوردار بوده و همین سبقت، از فضائل او به شمار می‌رفت. چون تنها سَبق (تقدم) زمانی یا مكانی نبوده است كه معیار ارزش جوهری نباشد بلكه سبق رتبی و مكانتی (جایگاهی) بود كه مدار ارج گوهر ذات خواهد بود. چنانكه سبق اسلام حضرت علی علیه السلام از فضائل رسمی آن حضرت به شمار می‌رود. از این رهگذر می‌توان به هوشمندی و نبوغ زنانی پی برد كه قبل از همسران خود دین حنیف اسلام را پذیرفته و حقانیت آن را با استدلال تشخیص داده و در پرتو عزم استوار به آن ایمان آورده اند. در حالی كه مردان فراوانی نه تنها از پذیرش آن استنكاف داشته و در حقانیت آن تردید داشتند بلكه برای اطفأ نور آن سعی بلیغ می‌نمودند گرچه طرفی نمی‌بستند.

مالك بن انس (179-95ه.ق ) چنین نقل می‌كند كه عده‌ای از زنان در حالی اسلام آورده بودند كه شوهران آنها كافر بوده‌اند مانند دختر ولید بن مُغیره كه همسر صفوان بن اُمیه بود و قبل از شوهرش  مسلمانان شد و نیز‌ام حكیم دختر حارث بن هشام كه شوهرش عكرمة بن ابی جهل بود، پیش از همسرش اسلام آورد. (3)

پی نوشت:
1- نهج البلاغه، خطبه 27.
2- نهج البلاغه، نامه 31.
3- موطا، كتاب نكاح، ص 371-370.

زن در آینه جلال و جمال؛ آیت الله جوادی آملی
جمعه 17/10/1389 - 19:25
اخلاق
 حضرت رسول اکرم (ص) فرمودند:
بهترین اعمال نزد خداوند حفظ زبان است . بیشترین گناهان فرزند آدم از زبان اوست . هر کسی که،مردم، از زبان او بترسند،از اهل جهنم است.
چهل گناه زبان:

خبری را ندانسته گفتن
عیبجویی از دیگران
مسخره کردن
تهمت زدن
فاش کردن اسرار مردم 
رنجاندن مومن
سرزنش بیجا
دروغ گفتن
امر به منکر
نهی از معروف
بد خلقی
شایعه پراکنی
به نام بد صدا زدن
تملق و چاپلوسی
با مکرو حیله سخن گفتن
مزاح زیاد
غیبت کردن
زخم زبان زدن
آبروریزی
وعده ی دروغ
قسم دروغ
شهادت ناحق
تحریف مسائل دینی
حکم ناحق
لعنت کردن مردم
طعنه زدن
دل شکستن
ادای صدای کسی را در آوردن
بدعت در دین
اظهار بخل و حسد
خشونت در گفتار
فحش و ناسزا گفتن
سخن چینی کردن
نا امید کردن
شوخی با نا محرم
ریا در گفتار
فریاد زدن بی جا
کبر در گفتار
بد زبانی در معاشرت
تصدیق کفر و شرک
جمعه 17/10/1389 - 19:23
اهل بیت
 اسلام، دین بر حقی است؛ پس طبیعی است که دشمنان بی شماری داشته باشد. همانطور که امروزه شاهد هستیم که این دین الهی  مخالفان بسیاری در میان ظالمان و ستمگران زمانه دارد. شاید یکی از مهمترین علل لزوم اتحاد مسلمین، وجود همین دشمنان باشد.

دین اسلام به دو فرقه ی بزرگ تقسیم می شود، شیعه و سنی که حدود یک میلیارد و نیم جمعیت جهان را به خود اختصاص داده اند.

با وجود تمام اختلافاتی که این دو مذهب با هم دارند، عوامل مشترک بسیار مهمی نیز دارند که مهمترین آنها عبارت است از:

   1. اعتقاد به پیامبر اکرم، محمد صطفی (ص) به عنوال رسول خدا
   2. اعتقاد به قرآن، کتاب الله
   3. اعتقاد به کعبه به عنوان قبله

و بسیاری موارد دیگر.
وجود این اشتراکات از یک سو و وجود دشمنان بسیاری که مسلمانان را احاطه کرده اند از سوی دیگر لزوم این وحدت را ثابت می کند. دشمنانی با نفوذ و فریبنده مانند: صهیونیسم جهانی، آمریکا، و حتی گروه های تروریستی که به نام مسلمانی جنایات بزرگی را انجام می دهند که همه ساخته ی دست دشمنان اسلام هستند مثل گروه های منحرف بهایی، طالبان و وهابی.

با نگاهی به رسانه ها و کتب منتشر شده در سالهای اخیر، می توان فهمید، اسلام و مخدوش کردن چهره ی مسلمین، هدف کشورهای غربی و در راس آنها امریکا قرار گرفته است.

توجه کنید که در چند سال اخیر چه حملاتی به اسلام صورت گرفته است؟ ساخت بازیهای رایانه ای با هدف تروریست جلوه دادن مسلمین، فیلمهایی با موضوعات تاریخی و یا جنگی برای ترسناک نشان دادن چهره ی مسلمین، انتشار کتابهایی با هدف انحراف در دین مبین اسلام، چاپ کاریکاتورهای توهین آمیز به پیامبر عظیم الشأن اسلام (ص)، تخریب حرم امام هادی (ع) و امام حسن عسگری (ع) در سامرا و … .

بسیاری از خطراتی که در کمین ماست با اتحاد مسلمین خنثی میشود. اگر هر انسان مسلمان خود را موظف کند که مبانی دین اسلام را به خوبی فرا بگیرد، با فرق ضاله ای همچون وهابیّت که ساخته ی دست کشور انگلیس است، روبه رو نمی شویم.

اسلام بارها به اهمیت وحدت مسلمین، اشاره کرده است. شاید بارها این عبارت را شنیده باشید که «دست خدا با جماعت است». اسلام در قرآن بارها به اهمیت نماز جماعت به خصوص نماز جمعه اشاره کرده است. نماز جمعه که خود یک عمل عبادی – سیاسی می باشد با هدف  آگاهی مسلمین از احوال یکدیگر همچنین لزوم وحدت آنان با یکدیگر برپا می شود. نماز جمعه بیانگر عظمت اتحاد مسلمانان است.

امام خمینی (ره) می فرمایند: « اگر هر کدام از کشورهای اسلامی یک سطل آب می ریختند، اسرائیل را آب می برد».

 این جمله نشانگر توانایی خارق العاده کشورهای اسلامی است در صورتی که با هم اتحاد داشته باشند.

با بررسی اوضاع منابع طبیعی کشورهای اسلامی، پی می بریم تقریباً 60 درصد نفت ، 37 درصد گاز جهان،  در کشورهای اسلامی قرار دارد. چهار کشور اسلامی عربستان، عراق، کویت و امارات در روز، 3 /8 میلیون بشکه از 9/17 میلیون بشكه نفت جهان را تامین می كنند.  این موضوع اهمیت و نقش کشورهای اسلامی را در واردات و صادرات نشان می دهد.  و این که اگر کشورهای اسلامی برای دفاع از حقوق خودشان بخواهند دست به تحریم اقتصادی کشورها بزنند توانایی آنان تا چه اندازه است.

دشمنان اسلام روز به روز با تفرقه افکنی سعی دارند که فرق اسلامی علی الخصوص شیعه و سنی را از همدیگر دور کنند و بین آنها اختلاف بیندازند. اما مسلمانان باید با توجه به اشتراکاتشان روز به روز به همدیگر نزدیک تر شوند.

یادمان باشد یک چوب خشک همیشه راحت تر از یک دسته چوب می شکند..


پ.میعاد
جمعه 17/10/1389 - 19:20
مهدویت
  در زیارت آل یس می خوانیم:« السلام علیک یا باب الله و دیّان دینه...» (1)(سلام بر تو ای باب خدا و حاکم دین او...)
جمعه 17/10/1389 - 19:17
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته