• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 278
تعداد نظرات : 289
زمان آخرین مطلب : 3952روز قبل
شعر و قطعات ادبی

نرگس آتش پرستی داشت شبنم می فروخت                           

با همان چشمی که می زد زخم، مرهم می فروخت

زندگی چون برده داری پیر در بازار عمر                            

داشت یوسف را به مشتی خاک عالم می فروخت

زندگی این تاجر طماع ناخن خشک پیر                             

 مرگ را همچون شراب ناب کم کم می فروخت

در تمام سالهای رفته برما روزگار                                   

 مهربانی می خرید از ما و ماتم می فروخت

من گلی پژمرده بودم در کنار غنچه ها

                               گل فروش ای کاش با آنها مرا هم می فروخت

 

 

 فاضل نظری
سه شنبه 17/8/1390 - 10:57
شعر و قطعات ادبی



ماه بالای سر آبادی است



اهل ابادی در
خواب


روی این مهتابی، خشت غربت را می بویم.



باغ همسایه چراغش روشن،



من چراغم خاموش.



ماه تابیده به بشقاب خیار، به لب كوزه آب


غوك ها می خوانند



مرغ حق هم گاهی



كوه نزدیك است، پشت افراها، سنجد ها



و بیابان پیداست



سنگ ها پیدا نیست، گلچهه ها پیدا نیست



سایه هایی از دور، مثل تنهایی آب، مثل آواز خدا پیداست.


نیمه شب بباید باشد



دب اكبر آن است، دو وجب بالاتراز بام


آسمان آبی نیست، روز ابی بود



یاد من باشد فردا، بروم باغ حسن گوجه و قیسی بخرم


یاد من باشد فردا لب سلخ، طرحی از بز ها بردارم،


طرحی از جارو ها، سایه ها شان در آب



یاد من باشد , هر چه پروانه كه می افتد در آب , زود از آب


درآورم.
یاد من باشد کاری نکنم، که به قانون زمین بر بخورد
.



یاد من باشد فردا لب جوی، حوله ام را هم با چوبه بشویم


یاد من باشد تنها هستم



ماه بالای سر تنهایی است ...

**********************

سهراب سپهری
يکشنبه 15/8/1390 - 9:47
سخنان ماندگار

 

اگر عشق بورزید می گویند که سبک مغزید...

 

 اگر شاد باشید می گویند که ساده لوح وپیش پا افتاده اید....

 

 اگر سخاوتمند و نوعدوست باشید می گویند که مشکوکید...

 

اگر گناهان دیگران را ببخشید می گویند ضعیف هستید...

 

اگر اطمینان کنید می گویند که احمقید...

 

اگر تلاش کنید که جمع این صفات را در خود گرد آورید٬

 

مردم تردید نخواهند کرد که شیاد و حقه بازید.

 (لئو بو سکا لیا)

 

شنبه 14/8/1390 - 16:4
شعر و قطعات ادبی

١ـ آنانی که وقتی هستند، هستند و وقتی که نیستند هم نیستند.عمده آدم‌ها حضورشان مبتنی به فیزیک است. تنها با لمس ابعاد جسمانی آنهاست که قابل فهم می‌شوند. بنابراین اینان تنها هویت جسمی دارند.

 ٢ـ آنانی که وقتی هستند، نیستند و وقتی که نیستند هم نیستند.مردگانی متحرک در جهان. خود فروختگانی که هویت‌شان را به ازای چیزی فانی واگذاشته‌اند. بی‌شخصیت‌اند و بی‌اعتبار. هرگز به چشم نمی‌آیند. مرده و زنده‌‌شان یکی است.

 ٣ـ آنانی که وقتی هستند، هستند و وقتی که نیستند هم هستند.آدم‌های معتبر و با شخصیت. کسانی که در بودنشان سرشار از حضورند و در نبودنشان هم تاثیرشان را می‌گذارند. کسانی که همواره به خاطر ما می‌مانند. دوستشان داریم و برایشان ارزش و احترام قائلیم.

 ٤ـ آنانی که وقتی هستند، نیستند و وقتی که نیستند هستند.شگفت‌انگیز‌ترین آدم‌ها. در زمان بودشان چنان قدرتمند و با شکوه‌اند که ما نمی‌توانیم حضورشان را دریابیم. اما وقتی که از پیش ما می‌روند نرم نرم آهسته آهسته درک می‌کنیم، باز می‌شناسیم، می فهمیم که آنان چه بودند. چه می‌گفتند و چه می‌خواستند. ما همیشه عاشق این آدم‌ها هستیم. هزار حرف داریم برایشان. اما وقتی در برابرشان قرار می‌گیریم قفل بر زبانمان می‌زنند. اختیار از ما سلب می‌شود. سکوت می‌کنیم و غرقه در حضور آنان مست می‌شویم و درست در زمانی که می‌روند یادمان می‌آید که چه حرف‌ها داشتیم و نگفتیم. شاید تعداد این‌ها در زندگی هر کدام از ما به تعداد انگشتان دست هم نرسد.

 

پنج شنبه 12/8/1390 - 13:57
شعر و قطعات ادبی

 

 

من زندگی را دوست دارم ولی از زندگی دوباره می ترسم

 

دین را دوست دارم ولی از کشیش ها می ترسم

 

قانون را دوست دارم ولی از پاسبان ها می ترسم

 

عشق را دوست دارم ولی از زن ها می ترسم

 

کودکان را دوست دارم ولی از آئینه می ترسم

 

سلام را دوست دارم ولی از زبانم می ترسم

 

من می ترسم پس هستم

 

این چنین می گذرد روز و روزگار من

 

من روز را دوست دارم ولی از روزگار می ترسم

 

 

 (حسین پناهی)

 

چهارشنبه 11/8/1390 - 9:43
شعر و قطعات ادبی

 

 

و نترسیم از مرگ

مرگ پایان كبوتر نیست

مرگ وارونه یك زنجره است

مرگ در ذهن اقاقی جاریست

مرگ در آب و هوای خوش اندیشه نشیمن دارد

مرگ در ذات شب دهكده از صبح سخن میگوید

مرگ با خوشه انگور می آید به دهان

مرگ در حنجره سرخ گلو میخواند

مرگ مسئول قشنگی پر شاپرك است

مرگ گاهی ریحان میچیند

مرگ گاهی ودكا مینوشد

گاه در سایه نشسته است به ما مینگرد

و همه میدانیم ...

ریه های لذت پر اكسیژن مرگ است

....

مرحوم سهراب سپهری

دوشنبه 9/8/1390 - 13:16
سخنان ماندگار

 

{{ جدال مكن كه احترامت از بین میرود و شوخی مكن كه به تو گستاخ میشوند. }}

 

امام حسن عسگری (ع)

يکشنبه 8/8/1390 - 17:29
سلامت و بهداشت جامعه
«اگر کار نکند احساس بی حوصلگی و پوچی می کند؛ در خانه، مهمانی و مسافرت فکر و ذکرش، کار و وظایف کاری است. از هیچ چیز به اندازه کار لذت نمی برد. خانواده، اقوام و دوستانش از زیاد کار کردن او شاکی و دلخور هستند اما چاره ای ندارد اگر کار نکند غمگین و بی حوصله است...»
«اگر کار نکند احساس بی حوصلگی و پوچی می کند؛ در خانه، مهمانی و مسافرت فکر و ذکرش، کار و وظایف کاری است. از هیچ چیز به اندازه کار لذت نمی برد. خانواده، اقوام و دوستانش از زیاد کار کردن او شاکی و دلخور هستند اما چاره ای ندارد اگر کار نکند غمگین و بی حوصله است»؛ شاید شما هم چنین موقعیتی را تجربه کرده باشید یا یکی از اطرافیانتان در چنین شرایطی باشد. به این ویژگی ها می گویند «اعتیاد به کار». روان شناسان اعتیاد به کار را یک بیماری روانی نمی دانند ولی به هر حال کسانی که چنین مشکلی داشته باشند، هم خودشان آزار می بینند و هم خانواده را ناراحت می کنند. در ادامه اعتیاد به کار را تعریف کرده ایم و دلایل این مشکل و چگونگی رهایی از آن را برشمرده ایم.



اعتیاد به کار

معتاد به کار، کسی است که در خود نوعی اجبار برای کارکردن احساس می کند. این احساس فشار به حدی است که حتی به قیمت از دست دادن مسوولیت های خانوادگی، زندگی اجتماعی و سلامت جسمی و روانی وی تمام می شود. این اصطلاح در اواخر دهه 60 میلادی در نشریات خارجی به کار برده شد و در دهه 90 با پیدایش موج حرکت ها یا برنامه های کمک به خود در ارتباط با رفتارهای اجتماعی زیان آور مانند کار زیاد یا اعتیاد به مواد مخدر استفاده از آن گسترش یافت. رفتارهای یک فرد معتاد به کار در رفتار بیماران مبتلا به اختلال وسواس هم دیده می شود. ولی عنوان اعتیاد به کار در کتاب های مربوط به طبقه بندی اختلال های روانی به عنوان اختلال یا بیماری به چشم نمی خورد.

ویژگی های فرد معتاد به کار

بسیاری از افراد پرکار به درستی نمی دانند که آیا در مقوله اعتیاد به کار قرار می گیرند یا خیر. به همین دلیل مجموعه ای از رفتارهایی که چنین فردی از خود نشان می دهد برای اطلاع ذکر می شود:

*برای او جدایی بین کار و خانه وجود ندارد.

*حتی در منزل بالاترین اولویت به کار داده می شود.

*احساس می کند خوشبختی اش در کار نهفته است.

*کار بر خانواده و ایام فراغت ترجیح داده می شود.

*به جز رویدادهای مرتبط با کار چیز دیگری به عنوان زندگی اجتماعی وجود ندارد.

*در 24 ساعت شبانه روز و هفت روز هفته ذهن او را کار اشغال کرده است.

*به علت کار دچار استرس می شود.

*وقتی دیگران می گویند کارش را کم کند عصبانی می شود.

*یا به مرخصی نمی رود یا کار را با خود به مرخصی می برد.

*تنها فعالیتی که دوست دارد درباره آن صحبت کند کار است.

*کار بیش از هر چیز دیگر او را خوشحال می کند.

*فکر می کند خوابیدن و بازی کردن اتلاف وقت است.

*در خارج از محیط کار مشغول حل مسائل کاری است.

*معمولا مسوولیت کامل فعالیت های کاری خود را قبول می کند.

*در محیط کار پرانرژی است؛ درحالی که در منزل بی حال و افسرده است.

*کار اضافی برعهده می گیرد زیرا فکر می کند در غیر این صورت برنامه ها به طور کامل اجرا نمی شوند.

*ساعات کار طولانی برای او ناراحت کننده نیست.

*تحمل افرادی که اولویت هایی غیر از کار دارند برای او مشکل است.

*تصور او این است که اگر سخت کار نکند از کار بیکار می شود.

*حتی زمانی که کارها جریان خیلی خوبی دارد او نگران است.

*توجهی ندارد که کار کردن بیش از حد او به روابط خانوادگی اش لطمه می زند.

*موقع رانندگی و خوابیدن یا زمانی که دیگران صحبت می کنند او درباره کارش فکر می کند.

*بعضی از افراد «معتاد به کار» تمایل دارند هنگام مطالعه و غذا خوردن نیز کار کنند.



تاثیرات جسمی و روانی

اعتیاد به کار را نباید با پرکاری یا کوشایی اشتباه گرفت. افراد کوشا کار را امری واجب و در مواردی ارضاکننده می دانند. با وجود این آنها در عین پرکاری زمان هایی را نیز به خانواده، دوستان و برنامه های زندگی اختصاص می دهند و بر فعالیت های خود کنترل دارند. در حالی که این وضعیت های مورد بحث در افراد معتاد به کار مشاهده نمی شود. در تعداد قابل ملاحظه از این افراد برخی مشکلات جسمی نیز وجود دارد. از آن جمله موارد زیر را می توان نام برد: سردرد، آلرژی، خستگی، سوءهاضمه، درد معده و روده، درد سینه، گیجی. این افراد به راحتی عصبانی و بیقرار می شوند، از بی خوابی رنج می برند، مشکل حافظه پیدا می کنند، دامنه توجه آنان کوتاه است و نمی توانند آرامیدگی داشته باشند یا به اصطلاح ریلکس باشند. خلق آنان به صورت مرتب تغییر می کند. اعتیاد به کار بیشتر جنبه روانی دارد تا جسمی. افراد معتاد به کار تصویر یک فرد ضعیف را از خود دارند و این عامل در کنار استرس، ناکامی و عوامل دیگر نگرش کلی آنان را نسبت به زندگی تغییر می دهد. این امر در عملکرد آنان تأثیر می گذارد.

چرا اعتیاد به کار؟

بحث پیرامون دلایل پیدایش چنین رفتاری بسیار است. در این زمینه گفته شده است که رقابت بین همکاران، تمایل به نشان دادن وفاداری به سازمان، مشکل در بودجه خانواده، تقاضای مدیریت سطح بالاتر یا فرهنگ سازمانی خاص می تواند به تدریج چنین رفتاری را شکل دهد. فرهنگ جامعه نیز می تواند رفتارهای ناشی از اعتیاد به کار را تقویت یا مانع از ترویج آن شود. در ژاپن سالانه عده ای از کارکنان به علت کار بیش از حد فوت می کنند. برای مرگ در اثر کار زیاد، واژه «کاروشی» به کار می رود. اگر این مساله رخ دهد خانواده آن شخص می تواند کارفرمای مربوطه را متهم به سوءمدیریت کند و دادگاه نیز می تواند برای این موضوع غرامت تغیین کند. شاید دلیل اصلی این باشد که افراد معتاد به کار از درون احساس مشکل می کنند. آنها افرادی خوشبخت و راضی نیستند. به هر حال فرد معتاد به کار یاد گرفته است که به تدریج این رفتارها را از خود نشان دهد. شاید هم سعی دارد خود را فردی با توانایی های خاص نشان بدهد. در عین حال می توان تصور کرد که در مواردی نیز ممکن است چنین فردی سعی کرده باشد از چیزی یا چیزهایی فرار کند و چنین رفتاری به تدریج به شکل عادت در وی درآمده است.



رهایی از اعتیاد

*برای کسب بهبودی، شخص باید نخست با خود صمیمی شود، به خود ابراز علاقه کند و خود را بفهمد. او نیاز به وقت و خلوتی خاص دارد تا بر شخص خود و رابطه روان و جسم تمرکزک ند. باید ذهن خود را بیشتر به «بودن» توجه دهد تا به «کارکردن».

*سعی کند از حالت شخصی که هدفش فقط موفقیت است بیرون بیاید. ساعت کارش را مانند افراد عادی تعیین کند.

* کامپیوتر و موبایل خودر ا در زمانی خاص و برای مدتی در شبانه روز خاموش نگه دارد.

*دیدار از دوستان و تفریحات معمول را در برنامه زندگی خود مدنظر قرار دهد.

*از خود استرس زدایی کند. برنامه آرامیدگی یا تن آرامی و در کنار آن برنامه های ورزشی ترتیب دهد.

*باید در خود این احساس را به وجود آورد که پرکاری معقول چیز خوبی است ولی برنامه هایی که موجب می شوند انسان از زندگی به همان مقدار لذت ببرد هم خوب هستند.

منبع: مجله تندرستی
شنبه 7/8/1390 - 9:6
شعر و قطعات ادبی

 

 

عشق با نوش و نیش می آید
صاف و آئینه کیش می آید
عاشقی جرم نیست

 ترسوها اتفاق است پیش می آید./

پنج شنبه 5/8/1390 - 10:41
اخلاق

درسی بزرگ از بودا

می گویند بودا هر گاه با بی احترامی یا بد رفتاری کسی مواجه می شده…از او تشکر می کرده !

وقتی علت را می پرسیدند..

 بودا می گفته : زندگی آینه ای است که ما خود را در آن می بینیم.

نوع رفتار دیگران با ما نشانه وجود منشاء آن نوع رفتار در خود ماست که بعنوان همسان جذب شده است و بدین گونه می توان عیوب خود را یافت.

اگر مخالفان خود را به‌ پای چوبه‌ی اعدام می کشانی ! بدان‌ صاحب عقلی هستی بسان طناب .

و اگر مخالفان خود را به‌ زندان می فرستی! بدان صاحب عقلی هستی بسان قفس .

و اگر با مخالفان خود به‌ جنگ درمی افتی! بدان صاحب عقلی هستی بسان چاقو

و اما اگر با مخالفان خود به‌ بحث و گفتگو می پردازی و آنها را متقاعد می سازی و به‌ سخنان حق آنها قناعت می کنی!

بدان صاحب عقلی هستی‌ بسان عقل !!

چهارشنبه 4/8/1390 - 8:58
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته