• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 89
تعداد نظرات : 47
زمان آخرین مطلب : 5944روز قبل
ادبی هنری

نزدیک تر از آنی که تو را بیابم          

و عزیزتر از آنی که در هجرتت بمانم

به هر چیزی می نگرم نشان از تو دارد

ای نشان بی نشان ها

ای وصال فراق ها

و ای نور تاریکی ها

کی می آیی ای قرار سینه های بی قرار

کی می آیی ای امید هر دل امیدوار

بی فروغ روی مهرت دیده ها را نور نیست

کی می آیی ای فروغ دیده های اشکبار

خیره مانده چشم هر عاشق به راهت ای عزیز

کی می آیی ای به راهت چشم هر چشم انتظار

رفت آرام از دل یاران اگر آرام بود

کی می آیی تا که یار آرام گیرد پیش یار

               السلام علیک یا اباصالح المهدی ادرکنی

پنج شنبه 18/11/1386 - 19:20
دعا و زیارت

اگر یزید در برخورد با واقعه کربلا سکوت می‌کرد، قلم به دستان تاریخ تراش، به راحتی می‌توانستند شخصیت حقیقی او را در پس پرده‌ای از روایات جعلی مخفی کنند، ولی طبع جاهلی یزید این فرصت را از او گرفت و باعث شد تمام رشته‌هایش پنبه شود و مرزی شد تا حساب مزد بگیران تاریخ نویس از علمای ربانی امین جدا شود.

سر شریف و مبارک امام حسین علیه السلام در مقابل یزید بود و با چوب خیزران به لب و دندان امام حسین می‌زد و اشعاری را که در احد برای شادکامی از شکست مسلمین سروده شده بود، با ترکیب چند بیت از خویشتن می‌خواند: ای کاش بزرگان من که در روز جنگ بدر کشته شدند، زاری قبیله خزرج را از فرود آمدن ضربات ما می‌دیدند و از شادی فریاد می‌زدند و می‌گفتند دست مریزاد ای یزید! به جای جنگ بدر، بزرگان و مهتران آن‌ها را کشتیم و بی حساب شدیم. طایفه هاشم با سلطنت بازی کردند، و گرنه خبری از آسمان نیامده و نازل نشده من از دودمان خندق نیستم، اگر انتقام کارهای احمد را از فرزندانش نگیرم.

سلطان عشق، علی ملکی 

 

 

چهارشنبه 17/11/1386 - 20:19
دعا و زیارت

یزید مجلسی ترتیب داد و اشراف شام را دعوت کرد و دستورداد امام سجاد علیه السلام و زنان و کودکان امام حسین علیه السلام را وارد مجلس کردند. حضار به آن‌ها می‌نگریستند. امام سجاد علیه السلام روبروی یزید قرار گرفت و چند بیت شعر خواندند که بیزاری و نفرت او را از یزید نشان می دهد.

انتظار نداشته باشید که شما به ما اهانت کنید و ما احترامتان کنیم. یا شما دائماً ما را آزار دهید و ما دست از آزار شما برداریم. خدا می‌داند که ما شما را دوست نداریم پس شما را از این که ما را دوست ندارید سرزنش نمی‌کنیم.

یزید گفت: ای علی! پدرت با من قطع رحم کرد، حق مرا نادیده گرفت و بر سر منصبم با من جنگید خدا هم با او چنان کرد که دیدی.

حضرت در جواب این آیه را خواند: اما هر مصیبتی که در زمین یا از ناحیه جانشان به شما رسد، قبل از آن که به صحنه وجود آید، در کتابی ثبت شده است.

ای پسر معاویه و هند و صخر! قبل از آن که تو متولد شوی همیشه نبوت و امامت در دست پدران من بوده است. در جنگ بدر و احد و احزاب پرچم رسول خدا در دست جد من علی بن ابیطالب بود، در حالی که جد و پدر تو پرچم‌های کفار را به دوش می‌کشیدند. وای بر تو ای یزید! اگر بدانی چه کرده‌ای و نسبت به پدر و اهل بیت و برادران و عموزادگان من چه گناهی مرتکب شده‌ای، به کوه‌ها می‌گریزی و سر بر خاک‌های بیابان می‌گذاری و به حال خود شیون و زاری می‌کنی. آیا این سزاوار است که سر حسین پسر علی و فاطمه بر دروازه شهرتان نصب شود، در حالی که او ودیعه رسول خداست؟ ای یزید منتظر باش که در روز قیامت قرین ندامت و خواری شوی.

سلطان عشق، علی ملکی.

چهارشنبه 17/11/1386 - 20:16
دعا و زیارت

سر مبارک امام حسین علیه السلام در مقابل یزید بود و بزرگان شام در مجلس حاضر بودند. یزید با چوب خیزران به لب و دندان امام می‌زد و سخنان بیهوده می‌گفت. ابوبرزه اسلمی، صحابی رسول خدا، در مجلس حاضر بود. هنگامی که این صحنه را دید فریاد زد: وای بر تو ای یزدی! با چوب بردندان حسین، پسر فاطمه می‌زنی؟! خود دیدم که رسول خدا  او و برادرش حسن را می بوسید و می‌گوید این دو، سالار جوانان بهشتند، خدا قاتلشان را لعنت کند.

یزید از سخنان او خشمگین شد و دستور داد او را کشان کشان از مجلس بیرون بردند.

منبع: کتاب سلطان عشق. مولف: علی ملکی

سه شنبه 16/11/1386 - 11:18
دعا و زیارت

سر مبارک امام حسین علیه السلام را در طشتی از طلا در مقابل یزید قرار دادند. یزید پیروزمندانه بر تخت نشسته بود. نگاهی به سر و نگاهی به اهل مجلس انداخت و گفت:

این شخص بر من مباهات می‌کرد، می‌گفت پدرم از پدر یزید بهتر است، مادرم از مادر یزید بهتر است، جدم از جد یزید بهتر است و خودم از یزید بهترم و همین مباهات بود که او را به کشتن داد. این که می‌گفت پدرم از پدر یزید بهتر است همه می‌دانند در قضیه حکمیت، خد ابه نفع پدر من حکم کرد و این که می‌گفت مادرم از مادر یزید بهتر است به جان خودم حرف درستی است فاطمه دختر رسول خدا از مادر من بهتر بود و این که می‌گفت جدم از جد یزید بهتر است هر کس به خدا و قیامت ایمان دارد، پیامبر را بهتر از خود می‌داند، ولی این که می‌گفت خودم از یزید بهترم گویا از این‌جا ناشی می‌شد که این آیه قرآن را نخوانده بود: بگو بارالها مالک حقیقی تویی، سلطه و قدرت به هر کس بخواهی می‌دهی و از هر کس بخواهی می‌گیری. خیر در دست او و تو بر هر کار توانایی.

سیاستی که بنی امیه پس از شهادت امام حسین علیه السلام برای تبرئه و برحق جلوه دادن خویش پیش گرفتند، سه رکن اساسی داشت:

1 جداکردن حساب امام حسین علیه السلام از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و اصل اسلام. آن‌ها سعی داشتند حسین علیه السلام را به عنوان شخصی عادی معرفی کنند که بر مبنای اغراض شخصی با حکومت وقت درگیر و کشته شده است. بنابراین کشتن او هیچ ضرری به رابطه قاتلین او با اسلام و پیامبر اسلام ندارد.

2 این که ماجرای کربلا و کشته شدن امام حسین علیه السلام را به مقدرات الهی مستند کنند. بنابراین قاتلین آن حضرت اگرچه در ظاهر عمل بسیار زشتی را مرتکب شده بودند، ولی در حقیقت عامل اجرای قضا و قدر بودند و گناهکار اصلی، خود امام حسین علیه السلام بود که با حرکت خود باعث این واقعه شده بود.

3 این که اموی‌ها مخصوصاً شخص یزید از این حادثه اظهار نارضایی کرده، مردم کوفه و ابن زیاد را مقصر جلوه دهد.

در مقابل این سیاست مزورانه، اهل بیت و رجال سرشناسی که در گوشه و کنار بلاد اسلام از زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله باقی مانده بودند، در موضع گیری‌های خود:

اولاً سعی می‌کردند ارتباط و نسبت امام حسین علیه السلام را با اصل اسلام برای مردم تشریح کنند. مثلا زید بن ارقم، انس بن مالک و ابوبرزه اسلمی از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله در مجلس ابن زیاد و یزید اعتراض کرده و از علاقه شدید رسول خدا به امام حسین علیه السلام سخن می‌گویند و امام سجاد علیه السلام در خطبه‌ای که در مسجد دمشق ایراد می‌کند، به صورت‌های مختلف ارتباط وثیق امام حسین علیه السلام با ارکان اسلام را بیان می‌دارد.

ثانیاً: از سنت‌های جاری آفرینش و حکمت الهی در مقابل جنایتکاران پرده بردارند و تحریفات یزید از آیات شریف قرآن را در تطبیق بر واقعه کربلا به مردم گوشزد کنند. به عنوان نمونه زینب کبری در مجلس یزید، سنت امهال جنایتکار را تشریح می‌کند و امام سجاد علیه السلام در جواب ابن زیاد، بر دخالت مردم در شهادت برادرش علی اکبر تأکید می‌نماید.

ثالثاً: دخالت یزید و خاندان بنی امیه را در این حادثه افشا کنند و لذا در سخنانی که در شام ایراد شده بدون هیچ اشاره‌ای به ابن زیاد و مردم کوفه، یزید را مسئول مستقیم این جنایت معرفی می‌کنند.

البته از این نکته نیز نباید غافل شد که یزید به علت خباثت ذاتی و حماقت باطنی، هرگز موفق به اجرای دقیق این سیاست نشد و به طور مکرر در سخنان خود به دشمنی خود با پیامبر اسلام اشاره کرده و از کشته شدن امام حسین علیه السلام اظهار شادمانی و خشنودی نمود و همین امر بود که در کنار روشنگری‌های اهل بیت علیهم السلام، حکومت بنی امیه را رسوا و بی آبرو ساخت و طومار حکومت آنان را درهم پیچید.

 

منبع: کتاب سلطان عشق. مولف: علی ملکی

سه شنبه 16/11/1386 - 11:2
دعا و زیارت

وقتی کاروان اسیران اهل بیت وارد مسجد دمشق شدند، ایشان را در جایگاه اسیران یعنی بر پله‌های مسجد جامع جا دادند. در این هنگام پیرمردی خود را به امام سجاد علیه السلام نزدیک کرده گفت: سپاس خدا را که شما را کشت، شهرها را از دست مردان خدا آسوده ساخت و امیرالمومنین، یزید را بر شما مسلط کرد.

امام سجاد علیه السلام فرمودند: ای شیخ قرآن خوانده‌ای؟

آری خوانده‌ام.

آیا این آیه را خوانده‌ای: ای پیامبر! بگو من به خاطر رسالتم از شما مزدی نمی‌خواهم، جز این‌که به خویشان من مودت ورزید. ای شیخ ما همان خویشان پیامبر هستیم.

ای شیخ! آیا این آیه را خوانده‌ای: خداوند اراده کرده است پلیدی را از شما اهل بیت دور کند و شما را پاک و پاکیزه نماید.

آری خوانده‌ام.

ما همان اهل بیتی هستیم که این آیه درباره آن‌ها نازل شده.

پیرمرد از گفته خود پشیمان شد و مدتی هم‌چنان ساکت ماند.

عاقبت سر به سوی آسمان برداشته و گفت: بارالها! من از دشمنی با این خاندان توبه می‌کنم و از دشمنان آل محمد بیزاری می‌جویم.

 

 

 

 

 

چهارشنبه 3/11/1386 - 12:20
دعا و زیارت

ابن زیاد درباره اسیران و سرهای شهدا از یزید کسب تکلیف کرده بود و یزید به او دستور داده بود آن‌ها را به شام بفرستد.

اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه و آله را برای حرکت به سمت شام آماده کردند. به دستور ابن زیاد غل و زنجیر بر دست و گردن امام سجاد علیه السلام نهاده و زنان و دختران را بدون محمل بر پالان‌های خشک شتران سوار کردند و همراه گروهی به فرماندهی حربن قیس حرکت دادند و همانند اسیران کفار، شهر به شهر و منزل به منزل به شام بردند.

امام سجاد علیه السلام از کوفه تا شام حتی یک کلمه با مأموران همراه سخن نگفت.

سه شنبه 2/11/1386 - 17:52
دعا و زیارت
اسیران را برای مدتی که در تاریخ ضبط نشده در کوفه نگه داشتند. در این مدت به دستور ابن زیاد سرهای شریف شهدا را گاهی بر درگاه کاخ نصب می‌کردند و بر روی نی در کوچه‌های کوفه و قبایل اطراف می‌چرخاندند
سه شنبه 2/11/1386 - 17:51
دعا و زیارت

زنان و کودکان امام حسین علیه السلام را وارد مجلس ابن زیاد کردند. زینب سلام الله علیها کهنه‌ترین لباس‌هایش را پوشیده بود. وقتی وارد مجلس شد ناشناس در گوشه‌ای نشست و کنیزانش بر گرد او حلقه زدند.

ابن زیاد گفت: این زن کیست؟

زینب سلام الله علیها پاسخ نداد. دوباره و سه باره پرسید، ولی زنیب سلام الله علیها جواب نداد. کسی گفت: این زینب دختر فاطمه زهرا سلام الله علیها است.

ابن زیاد رو به زینب کرد و گفت: سپاس خدا را که رسوایتان کرد، شما را کشت و ادعایتان را تکذیب کرد.

زینب سلام الله علیها فرمود: سپاس خدا را که ما را به وسیله پیامبرش محمد صلی الله علیه و آله گرامی داشت و از پلیدی پاک کرد، تنها فاسق است که رسوا می‌شود و فاجر است که تکذیب می‌شود.

گفت: چگونه دیدی کاری را که خدا با برادر و خاندانت کرد؟

فرمود: من جز زیبایی ندیدم، آن‌ها کسانی بودند که خدا شهادت را برایشان مقدور کرده بود وآن‌ها هم به قتلگاه خویش آمدند. به زودی خدا تو را با آن‌ها در یک جمع جا خواهد کرد و به محاکمه خواهد کشید ببین آن‌گاه پیروزی از آن کیست، مادرت به عزایت بنشیند پسر مرجانه!

ابن زیاد از خشم شعله ور شد، چنان‌که گویی قصد جانش را دارد.

عمروبن حزیث گفت: ای امیر! این زن است به خاطر گفته‌هایش نباید مؤاخذه شود.

ابن زیاد گفت: با کشتن آن حسین متجاوز و عاصیان متمرد خاندانت، خدا قلبم را شفا داد.

زینب سلام الله علیها دلش شکست و گریست و فرمود: به جان خودم، بزرگم را کشتی، خاندانم را اسیر کردی، شاخه‌هایم  را شکستی و ریشه‌ام را بریدی آری اگر شفای تو در این است شفا گرفته‌ای.

ابن زیاد گفت: این هم مثل پدرش سجع و قافیه می‌بافد، پدرش هم شاعر و سجع‌باف بود.

فرمود: مرا به سجع بافی چه؟ من به اندازه‌ای که نتوانم سجع بافی کنم گرفتاری دارم، این آتش سینه است که از زبان بیرون می‌ریزد.

منبع: کتاب سلطان عشق. مولف: علی ملکی

 

دوشنبه 1/11/1386 - 11:56
دعا و زیارت

اسیران را به کوفه آوردند. ابن زیاد در کاخ نشسته بود. آن‌گاه گفت سر امام حسین علیه السلام را در مقابلش بگذارند. لبخند زنان به سر شریف امام نگاه می‌کرد و با چوبی که در دست داشت به دندان‌های حضرتش می‌زد و می‌گفت: چه دندان‌های زیبایی!

زیدبن ارقم صحابی رسول خدا صلی الله علیه و‌ آله که دیگر پیر شده بود، وقتی این صحنه را مشاهده کرد فریاد زد: چوبت را از این لب‌ها بردار به خدا نمی‌دانم چند بار لب‌های رسول خدا را بر روی این لب‌ها دیدم که آن‌ها را می‌بوسید. این را گفت و شیون سر داد.

ابن زیاد گفت: خدا چشمانت را گریان کند به خدا اگر پیر نشده بودی گردنت را می‌زدم.

زید از جا برخاست در حالی که از مجلس خارج می‌شد، می‌گفت: ای جماعت عرب! از این پس بردگانی بیش نیستید، پسر فاطمه را کشتید و امارت را به پسر مرجانه دادید، او خوبانتان را می‌کشد و اشرارتان را به بندگی می‌گیرد، از رحمت خدا دور باد آن که به ننگ و ذلت رضا دهد.

دوشنبه 1/11/1386 - 11:53
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته