شهدا و دفاع مقدس
فاطمه، دختر شهید عماد مغنیه آخرین جوانی بود که در محضر رهبر انقلاب به ایراد سخن پرداخت. پدر فاطمه، از فرماندهان ارشد حزبالله لبنان بود که به دست عوامل رژیم صهیونیستی به شهادت رسید.
بسماللهالرحمنالرحیم، والصلاة والسلام علی أشرف الخلق و أعز المرسلین، سیدنا و حبیب قلوبنا، أبیالقاسم محمد بنعبدالله و علی آله الطیبین الطاهرین.
سرورم و ولیّم، حضرت رهبر امت! روحم به فدایت.
برادران و خواهرانم! سلامی از دل مقاومت و مقاومین، از لبنان عزیز؛ لبنان سرزمین مقاومت و جهاد، لبنان کشور اسلام و صحنهی دفاع از فلسطین، کشور شهید سیدعباس موسوی و شهید شیخ راغب حرب و سردار شهید عماد مغنیه، کشور رهبر مقاومت و مرد ایمان و صلابت جناب سید حسن نصرالله.
سرورم! من دختر شما هستم، فاطمه دختر سردار شهید عماد مغنیه، مجاهد عظیم که به مدت بیش از 25 سال، تمام تلاشهای نیروهای اطلاعاتی و امنیتی را به باد داد و شبکههای اطلاعاتی آنان را تخریب کرد و هیبت بزرگترین ارتشهای دنیا یعنی ارتش آمریکا و ارتش اسرائیل را نابود کرد.
امروز من و صدها تن از فرزندان عماد مغنیه -جوانان انقلابی که افتخار دیدار با آنها را داشتم- در حالی که طاغوتها یکی پس از دیگری ساقط میشوند و آفتاب اسلام از نو طلوع میکند، به ایران آمدهایم تا از نور انقلاب اسلامی و از رهبر حکیم و عظیم خود الهام بگیریم که چگونه راه شهیدانمان را ادامه دهیم و خون پاکشان را مصون بداریم و چگونه با توطئهها و مکر دشمنان اسلام مقابله کنیم. دشمنانی که مرحلهی آخر شکست نهاییشان را تجربه میکنند. به کشوری آمدیم که از عطر روح انقلاب آن، مقاومت تأسیس شد. آمدیم تا عهد ببندیم که ما جوانان مسلمان از اسلام دفاع خواهیم کرد و مقاومت را ادامه خواهیم داد و کشورهای اسلامیمان را از پلیدی مستکبران پاک میکنیم.
مبارک باد بر ما و همهی امت، این همایش جهانی پیرامون بیداری اسلامی که مفاهیم و عناوین را بازسازی میکند و معانی حقیقی هر آنچه را که اتفاق افتاده است باز مییابد و اعتبار هر آنچه را که اصیل است به آن برمیگرداند و نقاب را از هرچه تصنعی و تحریف شده و باطل است، میاندازد. مبارک باد بر ما و همه امت از مشرق تا مغرب، این ارتباط تاریخ با تاریخ و ارتباط خون با خون و ارتباط جهاد با جهاد و روابط انقلاب با انقلاب و ارتباط پیروزی با پیروزی.
علت بیداری اسلامی، علت امید و علت کار کردن یکی است؛ مردی از قم که از رود نبوت وضو گرفت و از شریفترین رسالتها یاد گرفت، در روزی که همه خواب بودند بهپا خواست تا از اعماق تاریخ صلا دهد: «مرگ بدون ذلت زندگی است» و با همهی وجود خود فریاد زد: «مساجد سنگرهای شماست، سنگرهایتان را خالی نکنید» تا امت اسلامی پیروز و بیدار شود و افتخار بورزد و عرش روی دستهای جوانانش و در عقول و قلوبشان حمل شود، تا پرچم خدا با دستهای مردان خدا و با رهبری بقیةالله (عجلاللهتعالیفیفرجهالشریف) بلند باشد. دوشنبه 24/11/1390 - 0:56
شهدا و دفاع مقدس
ذکری که معجزه می کند ! ! !
شما هم حکایت های بسیاری درباره آیه مشهور «وجعلنا من بین ایدیهم... » شنیده اید اما داستان روزهای دفاع مقدس خواندنی تر است «وجَعلنا مِن بین ایدیهِم سَدا و مِن خَلفِهم سَدا، فاغْشَیناهُم فهَم لایبُصِرون»؛» برابرشان دیواری کشیدیم و در پشت سرشان دیواری و بر چشمانشان نیز پرده ای افکندیم تا نتوانند دید». داستانش را حتما شنیده اید؛ مشرکانی که بارها برای قتل پیامبر اسلام(ص) برنامه ریخته بودند، در شب هجرت(لیله المبیت) ناکام ماندند، حضرتش را ندیدند و...
آیه نهم سوره« یس » مشهورتر از آن است که بتوان در چند جمله ناقص و پاراگراف وامانده، تعریفش کرد و از اثراتش نوشت؛ آشناتر از آن است که بشود توضیحش داد و خاطره ها تعریف کرد. شما هم حداقل یکی دو باری با تاثیراتش مواجه شده اید؛ برای ورود به محدوده طرح ترافیک (!)، پنهان ماندن از چشم پلیس در جاده ها و بزرگراه ها، فرار از مقابل دیدگان آنکه نمی خواهید، مشخص نشدن یک اشتباه ناگهانی و بسیاری خاطرات روزمره که با یک مراجعه به گذشته یادتان می آید اما داستان این آیه و استفاده از آن در روزهای دفاع مقدس فرق می کرده است. خاطره هایی که می خوانید، حکایت اعجازهای باورکردنی این آیه در روزهای دفاع مقدس است؛ خاطره هایی که بسیاری از آنها تاکنون مغفول و ناگفته مانده است. کاش روزی فرا برسد که همه ناگفته های جنگ روایت شوند.
اجی مجی لا ترجی شاعر بسیجی و دلسوخته اهل بیت(ع)مرحوم آقاسی راوی یکی از این خاطرات است:
« ... شب بود. سکوت مرگباری منطقه فاو را در بر گرفته بود. انتهای خط من به همراه یکی دیگر از بسیجیان (رضا) درون سنگر به نگهبانی نشسته بودیم. جلوی سنگر ما کانال نسبتا مخروبه ای قرار داشت که سمت چپ آن را آب و سمت راستش را نیزار فرا گرفته بود. همین طور که داخل سنگر مشغول نگهبانی بودیم، ناگهان رضا به من گفت:
مثل اینکه از درون کانال صدای پا می آید.
گفتم: نه بابا صدای پا چیه، صدای قورباغه است که از لای نیزارها به درون کانال می افتد. با گفتن این جمله هر دو ساکت شدیم و به نگهبانی ادامه دادیم تا اینکه مجددا رضا گفت:
صدای پا می آید.
گفتم: نه بابا توهم امشب خیالاتی شده ای! صدای پا چیه؟ گوش کن صدای قورباغه است. و دوباره سکوت...
مجددا رضا گفت: به خدا این صدا صدای پای آدمیزاد است که درون کانال قدم بر می دارد نه صدای قورباغه.
با تاکید رضا هر دوی ما سر را از سنگر بیرون آوردیم تا ببینم که آیا صدا، صدای پای انسان است یا قورباغه; به محض بلند شدن ما ناگهان دیدیم دونفر از گشتی های عراقی با حالت تهاجمی از درون کانال به داخل نیزار پریدند. من و رضا شروع به تیراندازی کردیم، با آتش ما، سکوت مرگبار خط شکسته شد. بعد از دقایقی پاسبخشمان آمد و گفت: چی شده چرا شلوغ کردید؟ مگر چه اتفاقی افتاده؟ چرا بیخودی خط را حساس می کنید؟
ما هم در جواب او اتفاقی را که افتاده بود برایش شرح دادیم. او گفت: خیلی مواظب باشید چون با توجه به احتمال حمله عراق، در کل خط آماده باش صد در صد زده اند; من می روم تا به بچه های اطلاعات موضوع را اطلاع دهم.
هنوز دقایق زیادی از رفتن او نگذشته بود که سروکله بروبچه های اطلاعات پیدا شد. آن ها به اتفاق پاسبخش رفتند پشت خاکریز و داخل نیزار ، اما چیزی ندیدند و برگشتند. و بعد از ساعتی نگهبانی ما تمام شد و پست بعدی آمد. و ما هم برای استراحت، درون سنگر رفتیم.
می خواستم بخوابم اما خوابم نمی برد و همش تو فکر این دو عراقی بودم که کجا رفتند و برای چه آمده بودند. سؤالات زیادی در ذهنم دور می زد تا این که دم دم های صبح نیروهای عراقی شروع به ریختن آتش سنگین توپخانه، خمپاره و... کردند. حجم آتش آنقدر سنگین بود که چراغ فانوس که به سقف سنگر آویزان بود، افتاد و خاموش شد. در همین موقع بود که یکی از بچه ها با حالتی نگران وارد سنگر شد و گفت: بچه ها بلند شوید عراقی ها آمدند. ما گفتیم: برو بابا توی این آتش، عراقی کجا می آید؟ او گفت: به جان امام، عراقی ها آمدند; بلند شوید از اون طرف، خط هم شکسته شده، بلند شوید... هنوز جملاتش تمام نشده بود که بچه ها خود را بالای خاکریز رسانده بودند. عراقی ها مثل مور و ملخ داشتند می آمدند جلو... بچه ها با تعداد کم اما روحیه ای بسیار بالا به مقاومت پرداختند و جهنمی برای عراقی ها پشت خاکریز درست کردند. تقریبا خورشید به وسط آسمان رسیده بود که عراقی ها شروع به عقب نشینی کردند. نزدیکی های عصر که تقریبا خط آرامش نسبی خود را یافته بود، شروع به جمع آوری شهدا و مجروحین جهت انتقال آنها به عقب کردیم.
دیده بان توپخانه مرتب به بیسیم چی اش می گفت: چرا تماس نمی گیری؟ سعی کن هر جور شده با توپخانه ارتباط برقرار کنی. اما بیسیم چی می گفت: ارتباط قطع شده جواب نمی دند، فکر می کنم اشکالی پیش اومده باشه...
هوا داشت کم کم رو به تاریکی می رفت. گهگاهی صدای گلوله یا خمپاره ای سکوت را درهم می شکست. بچه ها گفتند: فکر می کنیم داره نیروی کمکی می رسه چون صدای تیراندازی از پشت سرمان می آید... هر کس چیزی می گفت، اما هیچ کس نمی دانست که محاصره شده بودیم و عراقی ها ما را دور زده بودند. با تاریک شدن هوا، من و حسین (یکی دیگر از بسیجیان) که به شدت خسته و کوفته شده بودیم، تصمیم گرفتیم درون سنگری برویم و کمی استراحت کنیم. رفتیم داخل یک سنگر و خوابیدیم. تازه چشمانمان گرم شده بود که صدای انفجار مهیبی ما را از جا پراند! وقتی آمدیم بیرون، متوجه حضور عراقی ها شدیم که داشتند سنگرها را پاکسازی می کردند. آنجا بود که مرگ را در یک قدمی خود دیدیم و شهادتین را گفتیم. یکمرتبه یاد صحبت های برادر روحانی افتادم که برای تبلیغ به خط آمده بود. همش می گفت: بچه ها هر موقع که گیر افتادید یا خواستید دشمن را کور و کر کنید، آیه وجعلنا را بخوانید. شروع کردیم به خواندن آیه شریفه وجعلنا من بین ایدیهم... و با احتیاط کامل به سمت سه راهی حرکت کردیم. هنوز چند متری دور نشده بودیم که حسین آهسته گفت: فکر می کنم اونا بچه های ایرانی باشند، بهتر است که به آنها ملحق شویم و یک مقداری هم گلوله بگیریم; توی این شرایط گلوله خیلی به دردمان می خورد. با احتیاط کامل خودمان را رساندیم نزدیکی آن چند نفر. قبل از اینکه شروع به صحبت کنیم، ناگهان متوجه شدیم که آن ها دارند عربی صحبت می کنند. حسین با اشاره به من گفت ساکت باش و حرف نزن. ترس و دلهره عجیبی بر قلب هایمان نشسته بود... خدایا امشب چه اتفاقی قرار است بیفتد؟ پس بچه های خودی کجا رفتنه اند؟ اینها چطوری اومدند که ما متوجه نشدیم، اینها سؤالاتی بود که مرتب از ذهنمان می گذشت. دیگه کاملا بین آنها قرار گرفته بودیم نه می توانستیم تیراندازی کنیم و نه... باز شروع کردیم به زمزمه آیه شریفه و مبارکه وجعلنا من بین ایدیهم... همان موقع متوجه نگاه معنی دار یکی از سربازان عراقی شدیم; تپش قلبهایمان تند شده بود. خدایا!... در نگاه سرباز عراقی خواندیم که متوجه ایرانی بودن ما شده بود اما به هر دلیل از بروز هرگونه عکس العملی خودداری کرد. بعد از دیدن این صحنه من و حسین آهسته آهسته از آنها جدا شدیم و به درون نخلستان رفتیم.
با رسیدن به نخلستان، آرامش خود را باز یافتیم از آنجا هم به طرف موقعیت خیبر - محلی که نیروهای خودی در آن جا مستقر شده بودند - حرکت کردیم. این جا بود که تاثیر آیه شریفه وجعلنا به عینه برایمان روشن شد. »
برگرفته از: دیدار آشنا
يکشنبه 2/11/1390 - 2:56
شهدا و دفاع مقدس
منتخبان جشنواره «خاطرهنویسی
دفاع مقدس» لرستان تجلیل شدند
گروه فرهنگ و هنر: منتخبان جشنواره
خاطرهنویسی دفاع مقدس استان لرستان، پنجشنبه، 26 آبان معرفی و تجلیل
شدند.
به گزارش خبرگزاری قرآنی ایران (ایکنا) شعبه لرستان، جشنواره
خاطرهنویسی دفاع مقدس بههمت ادارهکل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس در استان
لرستان برگزار شد.
از بین خاطرات ارسالی به دبیرخانه این جشنواره 10 خاطره بهعنوان
خاطرات برتر انتخاب و طی مراسمی از آنان تجلیل شد.
هیئت داوران این جشنواره که متشکل از «علی نوری» و «احمد کنجوری» بودند
از بین خاطرات ارسالی به ترتیب «احمد یوسفی»، «احمد مدهنی»، «راضیه
دارابیان»، «محمدحسن شفیعی»، «خسرو صادقنیا»، «سیداحمد حسنزاده»، «مهدی سبزواری»،
«حمید حسنوند»، «حمیدرضا عطائیمهر» و «اعظم خدایی» را بهعنوان
ارائهدهندگان خاطرات برتر معرفی کردند.محمدتقی عزیزیان معاون اداره کل حفظ آثار و نشر
ارزشهای دفاع مقدس لرستان در خصوص اهداف برگزاری این جشنواره گفت: دومین جشنواره
خاطره نویسی دفاع مقدس همزمان با آزاد سازی شهر سوسنگرد جهت ترویج فرهنگ ایثار و
شهادت، انتخاب برترین اثر، ارتقا سطح کیفی و کمی خاطره نویسی و جلوگیری از فراموش
شدن خاطرات 8 سال دفاع مقدس برگزار گردید.معاون اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای
دفاع مقدس لرستان گفت: از 70 اثر رسیده به دبیر خانه ، برگزیدگان به جشنواره سراسری
تهران راه یافتند.
چهارشنبه 2/9/1390 - 2:42
شعر و قطعات ادبی
بشنو از چادر كه در توصیف زن تار و پودش با تو می گوید سخن
تاروپودم را شرافت تافته تاشرافت را به عصمت بافته
در كلاس حفظ تقوا وشرف دختران دُرند وچادر چون صدف
بهترین سرمایه زن چادر است زانكه زن را زینت زن چادر است
حفظ چادر درسرای اقتدار دختران را هست تاج افتخار
خفظ چادر خفظ دین ومذهب است شیوه زهرا ودرس زینب است
حفظ چادر سد فحشا می كند روسفیدی نزد زهرا می كند
حفظ چادر چاره ساز كارهاست حافظ گل از هجوم خارهاست
حفظ چادر زخمها را مرهم است دست رد بر سینه نامحرم است
ژولیده
يکشنبه 13/6/1390 - 23:32
شهدا و دفاع مقدس
جوانان پاک باختهای امروز در سمیرم به خاک سپرده شدند که جوانمردانه جهاد کردند و اخلاص را به نهایت رسانده و حتی با پلاک هم قهر کردهاند.
به گزارش پایگاه فرهنگی و اطلاع رسانی مفقودین و شهدای گمنام کشور به نقل از فارس، پیش از ظهر امروز پیکر مطهر پنج لاله گمنام سالهای مقاومت و ایثار در شهرستان سمیرم پس از تشییع به خاک سپرده شد.
اهالی شهیدپرور و ولایتمدار سمیرم با حضور چشمگیر و با شور و شوق وصف نشدنی با حضور در مراسم تشییع و خاکسپاری پنج شهید دفاع مقدس، بار دیگر میثاق خود را با امام و شهدا و رهبر معظم انقلاب اعلام کردند.
امروز سمیرم حال و هوای دیگری داشت، زن و مرد، پیر و جوان، تمام نسلهای انقلاب حضور داشتند تا باز هم از رشادتهای ماندگار شهیدان یاد کنند.
چه استقبالی، چه شوری! چه بیعتی، چه وداعی! چه صبر و ایمانی!
خانوادههای شهدا چه بیتاب بودند، بیتابتر از روزی که برادر، پدر و فرزند شهید خود را به خاک میسپردند.
تابوتها با پرچمهای سه رنگ زیبای ایران اسلامی پوشیده شده و با نواخته شدن موزیک گروه نظامی هوا فضا از میدان مقدس تا میدان شهدا بر دوش زنان و مردان ایثارگر و داغدیده و استوار و همراهی سیل اشک کاروان تشییع شد.
کسی حال صحبت ندارد ولی نگاهها فریاد میزند و به راستی که هیچ کلامی نمیتواند بیانگر عمق مظلومیت این گمنامان نامآور باشد.
اینان جوانان پاک باختهای هستند که جوانمردانه جهاد کردند و اخلاص را به نهایت رسانده و حتی با پلاک هم قهر کردهاند.
این شهیدان از نام و اسم و رسم دل خوشی ندارند و گمنامی را انتخاب کردند تا از هر آنچه غیر خداست دل بشویند.
اینان جوانان 20، 17، 18، 21، 35 سالهای بودند که در عملیات والفجر منطقه شلمچه به شهادت رسیدند.
پس از اقامه نماز در میدان شهدا به امامت امام جمعه شهرستان سمیرم تابوتها با امواج دستان که بار دیگر غربت مظلومانه فرزند امام موسی کاظم (ع) را در سالروز شهادت امام هفتم فریاد میزد، به بلندترین نقطه شهر در محله قلعه سمیرم که به برکت حضور این مسافران عاشق به نام «تپه نور» نام گرفت، بدرقه کردند.
مسافت طولانی با پای پیاده اما انگار موج جمعیت با دلهاشان حرکت میکردند و خستگی مسافت و اوج گرما آنها را از راه باز نگه نمیداشت.
به بلندترین نقطه شهر که تمام نمای شهرستان دیده میشد رسیدند؛ امام جمعه سمیرم فلسفه انتخاب این مکان برای تدفین لالههای عاشق را بهرهمندی از نور و برکت شهرستان سمیرم عنوان کرد و گفت: اینان غریب نیستند بلکه در نزد پروردگارشان نیکنامانی هستند که جایگاهشان در بهشت برین است.
زمان تدفین رسیده مداح شروع به نوحه سرائی میکند و تابوتها را نزدیک قبور مطهرشان میگذارند تا تابوت را باز کنند و در آرامگاه ابدیشان به خاک سپارند.
شیون پیر و جوان، مرد و زن فضا را پر کرده مادر شهیدی در حالی که عکس فرزندش را در دست دارد بالای قبر شهدا مینشیند و مادرانه برایشان شیون میکند.
تجسمی از عاشورا و کربلا بود، در میان این همه جمعیت غربت و مظلومیت آنان احساس میشد و سه تن با آه و ناله کاروان به خاک سپرده شدند و دو پیکر مطهر دیگر بعد از ظهر امروز به شهر شهید پرور حنّا رهسپار میشوند.
* مراسم وداع با شهدای گمنام
شب گذشته هم همزمان با شب شهادت امام موسی کاظم (ع) مراسم وداع با پیکر شهدای گمنام دفاع مقدس در محل سپاه پاسداران سمیرم برگزار شد و به برکت حضور این مسافران بهشتی، سمیرم مزیّن به عطر و یاد و نام خاطره شهدای انقلاب شد.
مداحی در کنار شهدا برای خیلیها حال و هوای روزهای دفاع مقدس را تداعی میکرد.
مردم مانند کبوترانی زخمخورده که درد هجران بیتابشان کرده بود بیقرار بودند و عاجزانه شفاعت روز قیامت و محشور شدن با ائمه، زیارت قبر سالار شهیدان و واسطه برای طلبیدن ظهور امام زمان را از خداوند میطلبیدند.
تصویر و تجسّمی از عاشورا و کربلا بود و غریبتر از غربت شبهای شام غریبان و همه از مظلومیت شهدای گمنام خون میگریستند.
گمنامانی که برای اعتلای کلمهالله، خانه و کاشانه خود را رها کرده و رفتند تا ما امروز آزاد باشیم.
تابوتها فریاد میزدند: من پلاکی برگشته از کربلا هستم با سابقه سالها حضور در زیر خاک، با عطر و بوی بهشت، با شهره گمنامی و دلم از مرز بهشت میآید.
آری، از امتداد غربت غرب به اینجا آمده بودند تا امروز ما را به نظاره بنشینند.
در این مراسم با شکوه کارشناس سپاه صاحبالزّمان بعد از ادای احترام به مقام شامخ شهدا گفت: فلسفه اصلی برگزاری مراسم وداع، تجدید بیعت و میثاق با شهدا است.
وی افزود: تمسک به شهدا نظام را از جریانهای انحرافی و باطل بیمه میکند.
حجتالاسلام احمد قرهقانی آسایش و آرامش کنونی ملت ایران را مرهون فداکاری و جان فشانیهای شهدا دانست و اظهار داشت: اکنون وظیفه ما این است که در تمام زوایای زندگی خود، تقوای الهی را رعایت کنیم.
وی افزود: شهیدان از علایق دنیوی دل بریدند و با مردانگی به دنیا پشت کردند.
کارشناس سپاه صاحبالزّمان استان اصفهان در ادامه ضمن گرامیداشت یاد و خاطره شهید بهشتی و 72تن از یاران باوفایش تصریح کرد: سالروز حادثه هفتم تیرماه یادآور حادثه خونین کربلا است.
وی اضافه کرد: ماهیّت حزب جمهوری اسلامی یک ماهیّت مقدس است که دردمندترین و پاکترین انسانها در آن جمع شده بودند.
این مقام مسئول، دوران دفاع مقدس را قطرهای از بهشت توصیف کرد و ادامه داد: توجه داشته باشید که در انتخابات مجلس و ریاست جمهوری، میدان را به تماشاچیان دفاع مقدس نسپارید.
و یادمان نرود که اگر امروز در آسایش زندگی میکنیم مدیون آنانیم؛ مدیون حماسههایی که آنان آفریدند!
یادمان نرود که هنوز باید جواب بدهیم که بعد از شهدا چه کردیم؟!
|
جمعه 10/4/1390 - 3:56
اخبار
به گزارش شیعه آنلاین، اخبار رسیده از شهر قصیم در مرکز عربستان سعودی حاکی از آن است که روز گذشته یک کشاورز سعودی با حضور در یک مسجد مدعی شد که پیامبر جدید است و از پروردگار رسالت و سوره های جدید از قرآن کریم را برای مردم آورده است و باید هر چه سریع تر آن را ابلاغ کند.
در همین راستا شیخ "تریحیب الجبرین" امام جماعت مسجدی که این مدعی در آن حضور یافت، پس از اعلام این خبر گفت: هنگامی که در حال سخنرای برای نمازگزاران بودم، این مرد بلند شد و بلندگو را خاموش کرده و شروع کرد به مطرح کردن ادعاهای خود.
گفته می شود بلافاصله پس از اینکه اهالی منطقه این مسأله را به نیروهای امنیتی اطلاع دادند، این پیامبر قلابی بازداشت شده و مورد بازجویی قرار گرفت و مشخص شد که این فرد از نظر عقلی کمی دچار اختلال است. او یک مرد 37 ساله بی سواد است.
قابل ذکر است این اولین ظهور یک مدعی دروغین در عربستان طی چند هفته گذشته نیست بلکه در هفته های اخیر شاهد ظهور چندین مورد مشابه در مکه مکرمه و مدینه منوره بوده ایم که در مجموع تعداد آن ها به چهار نفر رسیده است.
سه شنبه 6/2/1390 - 1:47
سخنان ماندگار
امام خمینی (ره):
راهپیمایی بدون مجوز، انحراف و حرام است و باید با آن برخورد کرد
راه افتادن در کوچه و محلهها بدون اینکه از طرف وزارت کشور اجازه داده شده باشد، این انحراف است و حرام است و قواى انتظامى و نظامى و پاسداران و بسیج و تمام ملت موظفاند، شرعاً مکلفاند به تکلیف الهى که جلوگیرى از این مفسدههاست عمل كنند.
به گزارش گروه سیاسی «خبرگزاری دانشجو»، بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران همیشه نسبت به اقدامات غیرقانونی و آشوب طلبانه از سوی گروههای سیاسی واکنش تندی نشان میدادند و از مردم میخواستند تا با این افراد برخورد کنند.
در همین راستا، دکتر مهدی کوچکزاده، نماینده مردم در مجلس شورای اسلامی دست به انتشار گزیدههایی از سخنان امام خمینی(ره) زده و در وبلاگ شخصی خود منتشر کرده است.
در بخشی از سخنان امام درباره تجمعات بدون مجوز آمده است:
راه افتادن در کوچه و محلهها بدون اینکه از طرف وزارت کشور اجازه داده شده باشد، این انحراف است و حرام است و قواى انتظامى و نظامى و پاسداران و بسیج و تمام ملت موظفاند، شرعاً مکلفاند به تکلیف الهى که جلوگیرى از این مفسدههاست عمل كنند ... من باز به همه این آقایانى که مىخواهند نطق کنند و اعلامیه بدهند و نمىدانم نامه سرگشاده بفرستند و از این مزخرفات، به همه اینها اعلام مىکنم که برگردید به اسلام، برگردید به قانون، برگردید به قرآن کریم، بهانه درست نکنید که اسباب این بشود که شما همه به انزوا کشیده بشوید. من به بسیارى از شما علاقه دارم و میل دارم که همه به قانون عمل کنند و همه درجاى خود باشند وچنانچه اینطور نباشد، مسئلهطور دیگر خواهد شد. (صحیفه امام ج14 418)
امام همچنین درباره لزوم برخورد با این گروهها که به دنبال آشوب و اغتشاش هستند، گفته است:
امروز اعلام مىکنم به اینهایى که در اطراف مىروند و صحبت مىکنند- و از قرارى که به من اطلاع دادند، این گروهک هاى فاسد هم فرصت را به دست آوردند و مىخواهند راهپیمایى کنند- قواى نظامى و انتظامى و پاسدارها باید بهطور جد از سخنرانی هایى که اینطور هستند، جلوگیرى کنند و سخنران هایى که اینطور هستند، دستگیر کنند. اگر من هم سخنرانى کردم که مخالف با دستور اسلام بود و براى ایجاد تشنج و براى گرفتار کردن ملت مسلمان ما، که خونها داده است در راه اسلام، اگر من هم این کار را بکنم، موظف شرعى هستند این ارگان هاى انتظامى و نظامى که من را بگیرند و به دادگاه بسپرند، این استثنا ندارد. (صحیفه امام ج14 417)
سه شنبه 26/11/1389 - 1:6
سياست
مخملباف در نگاه شهید آوینی
نویسنده:محمد آل حبیب
اگر سراغ کتاب آئینه جادو نوشته آوینی رفته و نظریات ایشان در مورد شخصیت مخملباف را رصد کنید، خودتان درباره ایشان قضاوت خواهید کرد ...!
و باز هم ناگفته نباید گذاشت كه اگر اسم مخملباف نبود ـ به عنوان فیلمسازی كه اسما وابسته به حزبالله بوده، اما اكنون عملاً در خدمت اهداف لیبرالیسم قرار گرفته است ـ این دو فیلم امكان تولید نمییافتند( سید مرتضی آوینی آینهی جادو(جلد دوم) - مضمون عشق در جشنواره نهم
*اگرچه در جشنوارهی امسال بجز دو فیلم محسن مخملباف هیچ فیلم دیگری كه مفسدهانگیز و منافی تقدس و تعفف انسان باشد وجود نداشت، اما در یك نگاه جامع به جشنواره میتوانستیم بهروشنی رویكرد جامعهی سینمایی كشور را به نوعی بیدردی و سخافت، حتی در ادراك و تفهیم معنای عشق، بیابیم.( سید مرتضی آوینی آینهی جادو(جلد دوم) - مضمون عشق در جشنواره نهم
*آنچه كه به آنان این جرأت را بخشیده یكی تفرقهی حاكم در میان ماست و دیگر، وجود افرادی چون مخملباف كه به حریمهایی كه روزی به آن اعتقاد داشتهاند وفادار نماندهاند.( سید مرتضی آوینی آینهی جادو(جلد دوم) - مضمون عشق در جشنواره نهم
*با اینهمه، پیشقراولان ایجاد آن فضای مغشوشی كه امكان ازالهی هویت از انقلاب را رفتهرفته فراهم كند باید افرادی باشند ظاهراً منتسب به خود انقلاب و باطناً پیوسته با دشمن. محسن مخملباف یكی از بهترین كسانی بود كه میتوانست این وظیفه را بر عهده بگیرد؛ سیاهاندیشی و عصبیت او سالها بود كه خود را در فیلمهایش به ظهور رسانده و گرگها را در كمین او نشانده بود.یك تحلیل درست از جلوههای تحولات فكری او در فیلمهایش میتوانست بهخوبی نشان دهد كه مخملباف خودش نیز به همان دور باطلی گرفتار آمده است كه «بایسیكلران» در آن ركاب میزد و به مقصد نمیرسید. دیگر پرسوناژهای او نیز به مقصد نرسیدند، نه دستفروش، نه حاجی و نه دیگران..( سید مرتضی آوینی آینهی جادو(جلد دوم) - مضمون عشق در جشنواره نهم
*فیلم «دستفروش» ـ آینهی نابهخود مخملباف ـ نشان میداد كه دیگر میان او و تفكر دینی هیچ پیوندی نمانده است و هرچه هست به تلنگری فرو خواهد ریخت و آقای مخملباف نیز در پرتگاهی خواهد افتاد كه بسیاری دیگر فرو غلطیده بودند. و البته در عمق این پرتگاه، آغوشی شیطانی هم باز است كه بازماندگان از قافلهی حق را میبلعد. آنچه كه باعث میشد تا ما علیرغم آگاهیمان از تحولات فكری و درونی او سكوت كنیم همان ملاحظاتی بود كه امروز ما را وا داشته است تا با تفكر او به مقابله برخیزیم.) سید مرتضی آوینی آینهی جادو(جلد دوم) - مضمون عشق در جشنواره نهم
*مخالفان سیاسی داخلی و خارجی، این كارگردان را به عنوان «یك فرد حزباللهی كه از عقاید خویش برگشته است» میشناسند و به همین دلیل در هنگام نمایش فیلمهای او، درست در نقاطی كه نیشی سیاسی به نظام میزند، تماشاگران جشنوارهای هم كف میزنند....سید مرتضی آوینی آینهی جادو(جلد دوم) - سینمای ایران در (دهمین) جشنوارهی فجر
*مسئلهی مخملباف از «دستفروش»به بعد، فقر و عدالت بوده است بیآنكه جواب را پیدا كند، و آدمی مثل او هرگز به جواب نخواهد رسید. شكاك است، اما این شك را مقدمهی رسیدن به یقین و بعد هم قطعیت و قاطعیت قرار نمیدهد. فقط شك میكند و دیگران را به شك میاندازد و بعد هم رهایشان میكند، چرا كه خودش هم به جواب نرسیده است. ....سید مرتضی آوینی آینهی جادو(جلد دوم) - یادداشتهای یك تماشاگر حرفهای
*وقتی كه به سینمای مخملباف میروی باید قبول كنی كه یك ساعت و نیم از زندگیات را در یك فضای آكنده از بدخلقی، عصبانیت، ظاهرگرایی، تردید، نیهیلیسم مزمنِ بدخیم، سیاهاندیشی، سرگردانی و عوامفریبی سر كنی. اشكال كار اینجاست كه وقتی كسی به اینجا میرسد باز هم هیچچیز مانع از آن نیست كه امكانات سینما در اختیارش قرار بگیرد و فیلم بسازد، فیلم اكران عمومی پیدا كند و آدمهای بسیاری فیلم را تماشا كنند و بیماریهای فیلمساز به آن كسانی كه آمادگی دارند سرایت كند و مگر نه اینكه آقای مخملباف خودشان بارها گفته بودند كه فیلم، كارگردان را لو میدهد؟...سید مرتضی آوینی آینهی جادو(جلد دوم) - یادداشتهای یك تماشاگر حرفهای
*از فیلم «دستفروش» به بعد، مخملباف فیلم را وسیلهی «شعار دادن» ساخت و بهبه و چهچههای جناح روشنفكران نیز اجازه نداد كه او به حقیقت كاری كه انجام میدهد واقف شود. این معروفیت و هیاهو، نوعی ورم بود كه بالأخره میخوابید. جایی كه ورم میكند، بادكنكی كه باد میشود، ظاهراً چاق میشود و رشد میكند، غافل از آنكه در درون چیزی جز باد ندارد و بالأخره خواهد تركید. از همان موقع همهی ما نگران او بودیم، اما فضای آشفتهی ژورنالیسم و انتلكتوئلیسم اجازه نمیداد كه واقعیت را درك كند...سید مرتضی آوینی آینهی جادو(جلد دوم) - یادداشتهای یك تماشاگر حرفهای
*كسی كه بر سر عدالت مشكل دارد باید بداند كه پای عقل او در مسئلهی جبر و اختیار میلنگد؛ بگذریم از آنكه اصلاً جای مباحثه و حل مسائل فلسفی در سینما نیست. كسی تا به قطعیت نرسیده است نباید فیلم بسازد و اگر هم فیلم میسازد تا طرح مسئله كند، باید داستانی را طراحی كند كه در طول آن، در متن وقایع و ارتباط میان افراد، این مسئله وجود پیدا كند. از زبان قاضی فیلم «نوبت عاشقی» میشنویم كه: «قضاوت به درد كسی میخورد كه به نتایج عمل مجرم فكر میكند نه به دلایلش.» و درست خود آقای مخملباف هم به همین درد مبتلاست....سید مرتضی آوینی آینهی جادو(جلد دوم) - یادداشتهای یك تماشاگر حرفهای
*در جامعهای كه «جبر موقعیت و شرایط» بسیاری از جوانان كشور را وا داشت تا خود را برای آزادی فدا كنند، «جبر همان موقعیت و شرایط» بچه مسلمان دیگری را هم وا داشت تا خط بطلان بر هرچه داشت بكشد و در صف اصحاب هربرت ماركوزو پوپر از لیبرالیسم جنسی دفاع كند! به راستی از «جبر محیط» چه كارها كه برنمیآید!...سید مرتضی آوینی آینهی جادو(جلد دوم) - یادداشتهای یك تماشاگر حرفهای
*آقای مخملباف! شما متعلق به قشری از جامعهی ایران هستید كه هرگز روشنفكر نخواهید شد. شما اگر بخواهید ادای روشنفكرها را در بیاورید فیلمی مثل «شبهای زایندهرود» میسازید كه یك فیلمفارسی است و هر پلان فیلم داد میزند كه سازندهی فیلم از روشنفكری و مراتب و لوازم آن بیخبر است و فقط راهگم كردهای حیران است. فیلم روشنفكری، «پردهی آخر» است با ساختی در كمال مهارت. فیلم روشنفكری، فیلم «نقش عشق» است. فیلم روشنفكری خودش داد میزند كه فیلمسازش متعلق به بورژوازی اشرافمنش علمزده و غربزدهی ایرانی است. شما فیلمفارسی میسازید و از «دستفروش» به بعد، فقط شعار دادهاید....سید مرتضی آوینی آینهی جادو(جلد دوم) - یادداشتهای یك تماشاگر حرفهای
*آقای مخملباف هنوز در مرحلهی «شك» است و خلاف آنچه وانمود میشود هیچچیز برای گفتن ندارد. فیلم ساختن برای او نوعی اظهار وجود است و هیچ غایت دیگری را در نظر ندارد. خانهتكانی هم نكرده است و فقط در شك خویش عمیقتر و عمیقتر شده است، اما باز هم حاضر به اعتراف به این حقیقت، لااقل در نزد خویش نیست. او باید روی به صداقت بیاورد تا نجات یابد....سید مرتضی آوینی آینهی جادو(جلد دوم) - یادداشتهای یك تماشاگر حرفهای
*انسان در فیلمهای مخملباف موجودی بیهویت، سرگشته، كور و حیوانصفت است و میان پرسوناژهای او با زندگی واقعی هیچ نسبتی نیست. او همه چیز را برای دستیابی به مطامعی خاص، آنسان كه خود میخواهد شكل میدهد، اما از آنجا كه هنوز خود به قطعیت نرسیده است، فیلمهایش نیز تجسم شكاكیت بیانتهای او هستند...سید مرتضی آوینی آینهی جادو(جلد دوم) - یادداشتهای یك تماشاگر حرفهای
جمعه 22/11/1389 - 1:15
سياست
تریبون مستضعفین- با بالا گرفتن اعتراضات مردمی در کشور خاورمیانه و شنیده شدن صدای شعارهای اسلامی و ضد استعماری در برخی کشورهای عربی بالاخص تونس، مصر شاهد موضع گیریهای متفاوت در قبال این روند هستیم.
کشورهای غربی که تا دیروز دم از بارور شدن خاورمیانه جدید میزدند ناگاه با زنجیرهای از اعتراضات و اغتشاشات در کشورهای هم پیمان خود روبرو شدند که این بار بعد از گذشت بیش از سی سال از تجربه انقلاب اسلامی این روند چنان سریع بود که حتی فرصت حمایت از دولتهای دست نشانده خویش را در حد گفتن «جزیره ثبات» نیز پیدا نکردند. هر چند تجربه تلخ ایران برای آنها اجازه تکرار چنین اشتباه استراتژیکی را نمیداد.
پس از انقلاب تونس، غرب با استفاده از قدرت رسانهای خویش سعی در محدود کردن آرمانهای آزادی خواهانه مردم تونس به خواستههای صنفی و مشکلات معیشتی داشت و این انقلاب را بدون پشتوانه تاریخی و ناگهانی به شمار آورده و پیشینه اسلام خواهی آنان را انکار کرد.
جالبترین موضع گیری را میتوان سعی شکست خوردگان انقلاب مخملی ایران در مصادره کردن این اعتراضات استکبار ستیزانه به نام جنبش (بخوانید فتنه) سبز دانست. کسانی خود دستشان تا آستین در جیب آمریکا و انگلیس بود پشتیبانی رسانهای، مادی و معنوی سران غرب را افتخار خود جهت بهبود روابط خارجی ایران میدانستند، به جای حمایت از حکام عربی که دیروز در حمایت از خشونتهای خیابانی ایران سینه چاک میدادند – امثال حسنی مبارک ها- امروز ژست تازهای به خود گرفته دم از همراهی با مردم مصر و تونس دارند.
باید پرسید آیا مردم غزه و لبنان مظلوم و ستمدیده نبودند که این مدعیان وطن پرستی آرمان امام در روز قدس را زیر پا نهاده و شعار «نه غزه، نه لبنان…» را سردادند؟ شما همانهایی نیستید که هنگامی که مردم غره تحت شدیدترین محاصرههای غذایی و دارویی بودند و دولت مصر گذرگاه رفح را بسته بود، رسیدگی به مشکلات معیشتی مردم ایران از کمک به مردم ستمدیده غزه و لبنان ارجحتر میدانستید؟
حال چه شد که برای حمایت از مردم تونس و مصر دعوت به راهپیمایی میکنید؟ آیا مردم غزه که از حقوق اولیه زندگی توسط دولت مصر محروم شدند نیاز به حمایت نداشتند؟ ویا اینکه از نظر شما مشکلات داخلی دیگر حل شده و حال نوبت به حل مشکلات جهان اسلام رسیده است؟
این حرکت مزورانه تنها مانوری دیکته شده از طرف اربابان غربی است برای زنده نشان دادن فتنه و همچنین استفاده از حس همدردی و همراهی مردم آزاده با انقلابهای مردمی مسلمانان مصر و لبنان و ایجاد خوراک خبری برای رسانههای غربی، برای نبش قبر مجدد ناآرامیهای ایران، غرب بدلیل هزینههای گزافی که برای ایجاد انقلاب سبز در ایران کرده است نمیتواند به راحتی شکست این توطئه را قبول کند و با برنامه ریزیهایی چنین سعی در بردن حداکثر استفاده از سرمایه گذاری ناکام خود دارد.
جمعه 22/11/1389 - 0:51
داستان و حکایت
پسر زنی به سفر دوری رفته بود و ماه ها بود كه از او خبری نداشتند. بنابراین زن دعا میكرد كه او سالم به خانه بازگردد. این زن هر روز به تعداد اعضاء خانواده اش نان می پخت و همیشه یك نان اضافه هم می پخت و پشت پنجره می گذاشت تا رهگذری گرسنه كه از آنجا می گذشت نان را بر دارد. هر روز مردی گوژ پشت از آنجا می گذشت و نان را برمیداشت
و به جای آنكه از او تشكر كند می گفت:
«كار پلیدی كه بكنید با شما می ماند و هر كار نیكی كه انجام دهید به شما باز می گردد»
این ماجرا هر روز ادامه داشت تا اینكه زن از گفته های مرد گوژ پشت ناراحت و رنجیده شد. او به خود گفت: او نه تنها تشكر نمی كند بلكه هر روز این جمله ها را به زبان می آورد . نمی دانم منظورش چیست؟
یك روز كه زن از گفته های مرد گوژ پشت كاملاً به تنگ آمده بود تصمیم گرفت از شر او خلاص شود. بنابر این نان او را زهر آلود كرد و آن را با دستهای لرزان پشت پنجره گذاشت، اما ناگهان به خود گفت : این چه كاری است كه میكنم ؟
بلافاصله نان را برداشت و در تنور انداخت و نان دیگری برای مرد گوژ پشت پخت. مرد مثل هر روز آمد و نان را برداشت و حرف های معمول خود را تكرار كرد و به راه خود رفت.
آن شب در خانه پیر زن به صدا در آمد. وقتی كه زن در را باز كرد ، فرزندش را دید كه نحیف و خمیده با لباسهایی پاره پشت در ایستاده بود. او گرسنه، تشنه و خسته بود در حالی كه به مادرش نگاه می كرد، گفت: مادر اگر این معجزه نشده بود نمی توانستم خودم را به شما برسانم.
در چند فرسنگی اینجا چنان گرسنه و ضعیف شده بودم كه داشتم از هوش می رفتم.ناگهان رهگذری گوژ پشت را دیدم كه به سراغم آمد . او لقمه ای غذا خواستم و او یك نان به من داد و گفت :
« این تنها چیزی است كه من هر روز میخورم امروز آن را به تو می دهم زیرا كه تو بیش از من به آن احتیاج داری.»
وقتی كه مادر این ماجرا را شنید رنگ از چهره اش پرید. به یاد آورد كه ابتدا نان زهرآلودی برای مرد گوژ پشت پخته بود و اگربه ندای وجدانش گوش نكرده بود و نان دیگری برای او نپخته بود، فرزندش نان زهر آلود را می خورد.
به این ترتیب بود كه آن زن معنای سخنان روزانه مرد گوژ پشت را دریافت:
«هر كار پلیدی كه انجام می دهیم با ما می ماند و نیكی هایی كه انجام می دهیم به ما باز میگردند»
جمعه 22/11/1389 - 0:15