• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 248
تعداد نظرات : 457
زمان آخرین مطلب : 5374روز قبل
ادبی هنری

کارمای نیک

 

این مطلب، نوشته ای کوتاه و در عین حال جذاب است. بخوانید و سرخوش گردید. مطالبی است که دالایی لاما برای سال 2008 افاده کرده است. خواندن و اندیشیدن در آن بیشتر از یکی دو دقیقه وقت نمی گیرد. این پیام را وانگذار.

1ـ      به خاطر داشته باش که عشقهای سترگ ودستاوردهای عظیم، به خطر کردنها و ریسکهای بزرگ محتاجند.

 

2ـ      وقتی چیزی را از دست دادی، درس گرفتن از آن را از دست نده.

 

3ـ      این سه میم را از همواره دنبال کن:

 

-4   محبت و احترام به خود را

 

-5 محبت به همگان را

 

-6  و مسئولیت پذیری در برابر کارهایی که کرده ای

 

-7       به خاطر داشته باش دست نیافتن به آنچه می جویی گاه یک شانس بزرگ است.

 

8ـ       اگر می خواهی قواعد بازی را عوض کنی اول قواعد را بیاموز.

 

9ـ       به خاطر یک مشاجرۀ کوچک، ارتباطی بزرگ را از دست نده.

 

10ـ       وقتی دانستی که خطایی مرتکب شده ای، گامهایی را پیاپی برای رفع آن خطا بردار.

 

11ـ       بخشی از هر روز خود را به تنهایی گذران.

 

12ـ       چشمان خود را نسبت به تغییرات بگشا، اما ارزشهای خود را به سادگی در برابر آنها واننه.

 

13ـ   به خاطر داشته باش گاه سکوت بهترین پاسخ است.

 

14ـ   شرافتمندانه بزی؛ که هر گاه بیشتر عمر کردی، با یادآوری زندگی خویش دوباره شادی را تجربه کنی..

 

15ـ   زیرساخت زندگی شما، وجود جوی از محبت و عشق در محیط خانه و خانواده است.

 

16ـ   در مواقعی که با محبوب خویش ماجرا می کنی و از او گلایه داری، تنها به موضوعات کنونی بپرداز و سراغی از گلایه های قدیم نگیر.

 

17ـ   دانش خود را با دیگران در میان گذار.... این تنها راه جاودانگی است.

 

18ـ   با دنیا و زندگی زمینی بر سر مهر باش.

 

19ـ   سالی یک بار جایی برو که تا کنون هرگز نرفته ای.

 

20ـ   بدان که بهترین ارتباط آن است که عشق شما به هم، از نیاز شما به هم سبقت گیرد.

 

21ـ   وقتی می خواهی موفقیت خود را ارزیابی کنی، ببین چه را از دست داده ای که چنین را به دست آورده ای.

 

22ـ   در عشق و آشپزی، جسورانه دل را به دریا بزن.

يکشنبه 20/2/1388 - 18:52
خواستگاری و نامزدی

لطفا این متن را تاآخر بخوانید و سپس با فکر تصمیم بگیرید

 
 
 
 

دنیای مجازی چیست؟

 
 
 
 

روزی با عجله و اشتهای فراوان به یک رستوران رفتم.

 
 
 
 

مدتها بود می خواستم برای سیاحت از مکانهای دیدنی به سفر بروم. در رستوران محل دنجی را انتخاب کردم، چون می خواستم از این فرصت استفاده کنم تا غذایی بخورم و برای آن سفر برنامه ریزی کنم.

 
 
 
 

فیله ماهی آزاد با کره، سالاد و آب پرتقال سفارش دادم. در انتهای لیست نوشته شده بود: غذای رژیمی می خورید؟ ... نه  

نوت بوکم را باز کردم که صدایی از پشت سر مرا متوجه خود کرد:

 
 
 
 

- عمو... میشه کمی پول به من بدی؟  

- فقط اونقدری که بتونم نون بخرم 

- نه کوچولو، پول زیادی همراهم نیست.  

- باشه برات می خرم

 
 
 
 

صندوق پست الکترونیکی من پُر از ایمیل بود. از خواندن شعرها، پیامهای زیبا و همچنین جوک های خنده دار به کلی از خود بی خود شده بودم. صدای موسیقی یادآور روزهای خوشی بود که در لندن سپری کرده بودم.

 
 
 
 

عمو .... میشه بگی کره و پنیر هم بیارن؟  

آه یادم افتاد که اون کوچولو پیش من نشسته.

- باشه ولی اجازه بده بعد به کارم برسم. من خیلی گرفتارم. خُب؟

 
 
 
 

غذای من رسید. غذای پسرک را سفارش دادم. گارسون پرسید که اگر او مزاحم است ، بیرونش کند. وجدانم مرا منع می کرد. گفتم نه مشکلی نیست.  

بذار بمونه. برایش نان و یک غذای خوش مزه بیارید.

 
 
 
 

آنوقت پسرک روبروی من نشست.    

- عمو ... چیکار می کنی؟ 

- ایمیل هام رو می خونم. 

- ایمیل چیه؟ 

- پیام های الکترونیکی که مردم از طریق اینترنت می فرستن.

 
 
 
 

متوجه شدم که چیزی نفهمیده. برای اینکه دوباره سئوالی نپرسد گفتم:  

- اون فقط یک نامه است که با اینترنت فرستاده شده 

- عمو ... تو اینترنت داری؟  

- بله در دنیای امروز خیلی ضروریه 

- اینترنت چیه عمو؟

 
 
 
 

- اینترنت جائیه که با کامپیوترمیشه خیلی چیزها رو دید و شنید. اخبار، موسیقی، ملاقات با مردم، خواندن و نوشتن، رویاها، کار و یادگیری. همة این ها وجود دارن ولی در یک دنیای مجازی. 

- مجازی یعنی چی عمو؟

 
 
 
 

تصمیم گرفتم جوابی ساده و خالی از ابهام بدهم تا بتوانم غذایم را با آسایش بخورم.

 
 
 
 

- دنیای مجازی جائیه که در اون نمیشه چیزی رو لمس کرد. ولی هر چی که دوست داریم اونجا هست. رویاهامون رو اونجا ساختیم و شکل دنیا رو اونطوری که دوست داریم عوض کردیم. 

- چه عالی. دوستش دارم.

 
 
 
 

 - کوچولو فهمیدی مجازی چیه؟ 

- آره عمو. من توی همین دنیای مجازی زندگی می کنم. 

- مگه تو کامپیوتر داری؟

 
 
 
 

- مادرم تمام روز از خونه بیرونه. دیر برمی گرده و اغلب اونو نمی بینیم.  

- نه ولی دنیای منم مثل اونه ... مجازی. 

- وقتی برادر کوچیکم از گرسنگی گریه می کنه، با هم آب رو به جای سوپ می خوریم

 
 
 
- و من همیشه پیش خودم همة خانواده رو توی خونه دور هم تصور می کنم. یه عالمه غذا، یه عالمه اسباب بازی و من به مدرسه میرم تا یه روز دکتر بزرگی بشم. 

- پدرم سالهاست که زندانه

 
 
 
 

- مگه مجازی همین نیست عمو؟ 

قبل از آنکه اشکهایم روی صفحه کلید بچکد، نوت بوکم را بستم.

 
 
 
 

صبر کردم تا بچه غذایش را که حریصانه می بلعید، تمام کند. پول غذا را پرداختم. من آن روز یکی از زیباترین و خالصانه ترین لبخندهای زندگیم را همراه با این جمله پاداش گرفتم:

- ممنونم عمو، تو معلم خوبی هستی.

 
 
 
 

آنجا، در آن لحظه، من بزرگترین آزمون بی خردی مجازی را گذراندم. ما هر روز را در حالی سپری می کنیم که از درک محاصره شدن وقایع بی رحم زندگی توسط حقیقت ها ، عاجزیم.

 
يکشنبه 20/2/1388 - 18:49
ادبی هنری
هر كس آنچنان می میرد كه زندگی می كند
يکشنبه 20/2/1388 - 17:43
ازدواج و همسرداری
 عاقلانه ازدواج کن تا عاشقانه زندگی کنی .  دکتر شریعتی
يکشنبه 20/2/1388 - 17:42
ادبی هنری

دکتر شریعتی : «کلاس پنجم که بودم پسر درشت هیکلی در ته کلاس ما می نشست که برای من مظهر تمام چیزهای چندش آور بود ،آن هم به سه دلیل ؛ اول آنکه کچل بود، دوم اینکه سیگار می کشید و سوم - که از همه تهوع آورتر بود- اینکه در آن سن و سال، زن داشت. !...

 چند سالی گذشت یک روز که با همسرم ازخیابان می گذشتیم ،آن پسر قوی هیکل ته کلاس را دیدم در حالیکه خودم زن داشتم ،سیگار می کشیدم و کچل شده بودم

يکشنبه 20/2/1388 - 17:40
خواستگاری و نامزدی
زن عشق می كارد و كینه درو می كند... دیه اش نصف دیه توست و مجازات زنایش با تو برابر... می تواند تنها یك همسر داشته باشد و تو مختار به داشتن چهار همسرهستی ....  برای ازدواجش ــ در هر سنی ـ اجازه ولی لازم است و تو هر زمانی بخواهی به لطف قانونگذار میتوانی ازدواج كنی ...در محبسی به نام بكارت زندانی است و تو ...او كتك می خورد و تو محاكمه نمی شوی ...او می زاید و تو برای فرزندش نام انتخاب می كنی...او درد می كشد و تو نگرانی كه كودك دختر نباشد ...او بی خوابی می كشد و تو خواب حوریان بهشتی را می بینی ...او مادر می شود و همه جا می پرسند: "نام  پدر".....    و هر روز او متولد میشود؛ عاشق می شود؛ مادر می شود؛ پیر می شود و میمیرد... و قرن هاست كه او؛ عشق می كارد و كینه درو می كند چرا كه در چین و شیارهای صورت مردش به جای گذشت زمان جوانی بر باد رفته اش را می بیند و در قدم های لرزان مردش؛ گام های شتابزده جوانی برای رفتن و درد های منقطع قلب مرد؛ سینه ای را به یاد می اورد كه تهی از دل بوده و پیری مرد رفتن و فقط رفتن را در دل او زنده می كند ...  و اینها همه كینه است كه كاشته می شود در قلب مالامال از درد...! و این, رنج است.

                         دکتر علی شریعتی

يکشنبه 20/2/1388 - 17:38
ادبی هنری
 به سه چیز تکیه نکن:غرور، دروغ و عشق. آدم با غرور می تازد، با دروغ می بازد و با عشق می میرد.     «  دکتر علی شریعتی»  
يکشنبه 20/2/1388 - 17:36
خواستگاری و نامزدی
آرام ولی مصمم

دو قطره آب اگر كنار هم قرار بگیرند چه می كنند؟

جواب: آنها تصویر قطره دیگر را در خود دیده وبه هم می پیوندند و یك قطره بزرگتر تشكیل می دهند.

اگر چند سنگ به هم نزدیك شوند چه می شود.؟

آنها هیچ گاه با هم یكی نمی شوند. 

شاید تصویر سنگ دیگر را تا حدودی در خود ببینند!

هر چه سخت تر و قالبی تر باشید فهم دیگران برایتان مشكلتر و در نتیجه احتمال بزرگتر شدنتان نیز كاهش می یابد.

مهارتهائی كه شما را در جهت آرامش، بزرگوار تر و اجتماعی تر شدن كمك خواهد كرد را به یاد داشته باشید

پشتكار 

مدارا 

بخشش 

نرمی

حال چه چیزی سخت تر و  مقاوم تر است.

آب یا سنگ!؟

اگر سنگی از كوه سرازیر شود و به مانعی برخورد كند چه می كند؟

  • اگر مانع كوچك باشد از روی آن عبور می كند.
  • اگر متوسط باشد آن ر ا در هم می شكند.
  • اگر بزرگ تر باشد پشت آن می ایستد تا تقدیر بعدی چه باشد.

ابتدا سعی می كند مانع را با خود همراه كند 

اما آب چه می كند:

اگر نتوانست

آنگاه بدون دردسر به دنبال فرار از كوچكترین روزنه می گردد

و اگر نتوانست  

صبر می كند تا به اندازه كافی قوی شود آنگاه یا از روی مانع عبور می كند و یا مانع را در هم می شكند

آب در عین نرمی و لطافت در مقایسه با سنگ به مراتب سر سخت تر و در رسیدن به هدف خود لجوجتر و مصمم تر است.

سنگ، پشت اولین مانع جدی می ایستد ولی آب راه خود را به سمت دریا می یابد

در زندگی باید معنای واقعی سرسختی و استواری و مصمم بودن را در دل نرمی و گذشت جست وجو كرد.

گاهی لازم است كوتاه بیائی

گاهی نگاهت را به سمت دیگری بدوز

صبور باید بود

اما همیشه مصمم

يکشنبه 13/2/1388 - 11:43
خواستگاری و نامزدی

سه تارم صدای تو را می دهد

 

به هر زخمه دردی جدا می دهد

 

دلم را ربودی و پنهان شدی

 

جواب تو را هم خدا می دهد

 فواد توحیدی
چهارشنبه 26/1/1388 - 17:19
خواستگاری و نامزدی
  خدای من نمیدانم که او یادم کند یا نه...!؟ نمیدانم خدای من فراموشم کند یا نه...!؟خداوندا نمیدانم چرا هر وقت به یاد آن مه نامهربان افتم٬ دو چشمم کاسه خون میشود...قلبم هراسان میشود ..!و به ناگاه به یاد می آورم آن لحظه ی تلخ جدایی را..!و آنگاه بانگی بر زنم٬فریاد و نفرین بر زنم گویم :برو..!گویم: برو ای رو سیه قلبم دگر جای تو نیست ...!جای تو در گور است و بس...! دانی که گور تو کجاست؟؟؟؟؟؟؟گور تو این قلب من است...!این جمله از قلب من است:                                            نفرین به تو ای دوست.!
سه شنبه 25/1/1388 - 17:28
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته