• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 191
تعداد نظرات : 80
زمان آخرین مطلب : 5233روز قبل
خانواده

حرف دل یه عاشقه ،که عمریه منتظره

نمیدونه برای چی ،اما هنوز دوسش داره

میدونه تا آخر شب،ترانه زنده می مونه

تو خلوت خودش میگه،اگه به عشقم نرسم

کاری به هیچکس ندارم،میرم یه گوشه میمیرم

میرم یه جای دوردور،با تو فقط حرف میزنم

با اون خیال نازنین،ا زغم عشق تو میگم

میرم تو خلوت صدام،دل به دل بارون میدم

قصه ی تلخ دلم رو ،واسه پرنده ها میگم

میرم یه جایی واسه تو،شعر جدایی میخونم

میرم و دور میشم ازت،برای چی نمیدونم !

نمیدونم چی شد که من شدم مثه غریبه ها

تنها تو بودی تو دلم،تو هم پریدی بی وفا

خیال میکردم همیشه،پیشم میمونی نازنین

اما حالا خوب میدونم،تلافی کردی نازنین

قصه ی دلتنگی هام رو،بذار تمومش بکنم

بذار رو حرفم بمونم،برم یه گوشه بمیرم

حالا بازم دلش میخواد ،تو خلوت خودش باشه

میون اون همه قفس،پرنده ی دلش باشه

دوشنبه 19/6/1386 - 14:20
خانواده



مثل آینه شکستم ، تو ندیدی
صدای شکستنم رو نشنیدی
یادته بهت می گفتم نمی مونی
دیدی آخرش به حرف من رسیدی
پیچکای باغچه مون خشک شدو پژمرده
خاطرات ما رو توی قصه ها برده
دلی که حتی به حرفای تو خوش بود
دیدی آخرش چه جور تو دست تو مُرد
منو دادی به بهانه ، به یه حرف عاشقانه
چه فروختی من و آسون ، زیر قیمت هیچ و ارزون
آروم آروم بازی بازی ، زندگیم دادی به بازی
ما که باختیم و تموم شد ، الهی خودت نبازی
تو نبودی ، تو ندیدی ، بغض و هق هق نشنیدی
واسه بودن تو موندم ، تو چه بیخیال پریدی
رفتی و زدی شکستی ، گلدون اقاقیا رو
چه کنم با باغ بی گل ، باغ سرد بی بهارو

دوشنبه 19/6/1386 - 14:4
خانواده

دستي تكان بده حالا كه مي روي
دلتنگ ميشوم تنها كه مي روي

پيشانيت اگر خط خوردگي نداشت

مي خواندمش كه تو ، تو با كه مي روي

نگاه كن در چشمهاي من

حالا بگو كجاست ؟ آنجا كه مي روي

نفرين نمي كنم شايد ببينمت

دنيا به كام تو هر جا كه مي روي

يك لحظه صبركن شايد نديدمت

دستي تكان بده حالا كه مي روي

دستي تكان نداد وقتي دلم شكست
باور نمي كنم شايد نداشت دست

هر چند مي شنيد فريادهاي دل

اما غريبه وار از كوچه رخت بست

من با خيال او اينجا نشسته ام
او بي خيال من با ديگري نشست

ديريست مانده ام بيهوده منتظر

اي كاش مي رسيد ز دور دست

هرگز نديدمش اما هنوز هم

نفرين نمي كنم شايد نداشت دست


دوشنبه 19/6/1386 - 13:47
محبت و عاطفه

یکی بود یکی نبود

خدا وکیلی هیچ وقت فکر کردین چرا همیشه باید یکی باشه یکی نباشه؟

یعنی نمی شد هر دو تا باشن؟

يکشنبه 18/6/1386 - 23:20
محبت و عاطفه

بنويس نامه نويس حرفاي خوب خوب بنويس

بنويس وقتي تو نيستي ديگه انگار چيزي نيست

اگه عاشقانه نيست حرفاي بهتر بنويس

اگه خندش ميگيره گريمو از سر بنويس

بنويس خواستنم از جنس گل ابريشمه

بنويس پاكي من پاكي نوروشبنمه

همه دوست داشتنمو نقطه به نقطه بنويس

بنويس قصه زياده ولي كاغذم كمه

بنويس خواستن من شمردني نيست بنويس

بنويس دل كه به خاك سپردني نيست بنويس

يکشنبه 18/6/1386 - 13:26
خانواده

رفتیو جات خالی شد تو خونم

آتیشا باز کشیدی به جونم

می دونم که حرفای قشنگت

چیزی نیست جز اشکی رو گونم

بازم داغ خوبیت تو سینه

یاد تو چقدر دلنشینه

خدایا کاری کن که از بهشتت

بتونه اشکامو ببینه

رفتیو جایی که کسی ندیده

زندگی ، دنیا همش غریبه

شکلی از بی راهه های غربت

می دونم اینجا هم غریبه

یادته واست جون می سپردم

ولی تو فقط یک دفعه مردی

که بگی دیگه بازیو بردم

که بگی دیگه بازیو بردم

شنبه 17/6/1386 - 15:9
خانواده

آسمون ابرتو اشکاش دیگه دریا نمی شه

نه دیگه هیشکی غمش چون غم ما نمیشه

آسمون بازی نکن آفتاب و مهتاب نمی خوام

دل من همچی گرفته که دیگه وا نمی شه

برق عشق تو دلم هس که سرش دست خداس

آسمون برق نزن برق تو گیرا نمی شه

غم دنیارو بگو سایه تو وردارو برو

غمت انقد تو دلم هست که دیگه جا نمی شه

کجا مثل تو عزیزی دیگه پیدا می کنم

هرکی ام پیدا کنم مثل توزیبا نمیشه

هی خیال تو میاد زاغ دل و چوب می زنه

تو خونه تنگ دلم غیر تو پیدا نمی شه

اعتبار از همه چی رفته افسوس

حیف دنیا که دیگه مثل قدیما نمیشه

پنج شنبه 15/6/1386 - 14:39
خانواده

تورا چو با دگران همنفس بینم

بهارخویش به تاراج خاروخس بینم

زباغبانی خود شرمساریم این بس

که چون تو دسته گلی رابه دست کس بینم

روا مدارخدایا که من در این گلزار

هوای عشق تما شا گه قفس بینم

شکوفه روی منا برگ آن بهارم نیست

که شاخسار گل از روزن قفس بینم

بیا که چون سحرم بی تو یک نفس باقی است 

مگر چو آینه رویت در این قفس بینم

پنج شنبه 15/6/1386 - 14:38
خانواده

رفتی و چشمامو ندیدی

رفتی و دلم وشکوندی

رفتی و تنهام گذاشتی

رفتی و گفتی که اره

اینه زندگی همینه

یکی میاد یکی میره

هرکی بخواد نمی مونه

گفتی حرفام همه دروغ بود

گفتی گول خوردی چه ساده

حالا خیلی وقته رفتی

من و با غمام گذاشتی

دیدمت دوباره اما

این دفعه یه جوره دیگه

کنج یه قبرستون تاریک

زیر یک درخت مجنون

راست می گفتی من خیلی شادم

حرفات و باور می کردم

بم دروغ گفتی اما

می خواستی من نفهمم

داری میری از پیش من

که بری پیش خداوند

باشه عیب نداره اما

این و بدون که همیشه

هرجا که باشی

توی یک قبر تاریک

من همیشه باهات می مونم

آواز عشق و برات می خونم

پنج شنبه 15/6/1386 - 13:55
خانواده

دیگه شب ها سیاهه..........

دلا غرق گناهه..............

همه عشقا دروغه.........

تو چشا اشک و آهه..........

همه رنگا پریده..........

دیگه شادی رمیده...........

دیگه هیشکی گل عشق و توی دل ها ندیده.......

قصه ها از جدائیس.

شعرا از بی وفائیس.........

اینا درد زمونه س.........

همه مون بی تقصیریم...

همه مون تو زنجیریم

همه مون اسیر چنگ تقدیریم

همه مون میمیریم.

توی این دنیای ما

که همش پر شده از رنگ و ریا

همه چیز رنگ غمه

دیگه عشق بی ریا خیلی کمه

دیگه عشق بی ریا خیلی کمه

پنج شنبه 15/6/1386 - 13:51
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته