آقای جمعه های غریبی ظهور کن دل را پر ازطراوت عطر حضور کن یک گوشه از جمال تو یعنی تمام عشق یک دم فقط بیا و از اینجا عبور کن

امروز رفتم ساعت فروشی ساخت بخرم اما هیچ ساعتی به قشنگی اون ساعتی که دیدمت پیدا نکردم

سحر از زمزمه عشق تو بیدار شدم

تو چه بودی که به عشق تو گرفتار شدم

دوستی پایدار از همه چیز بالاتر است . مرا کم دوست داشته باش اما همیشه دوست داشته باش

دلم را آهنی کردم مبادا عاشقت گردد ، ندانستم توی ظالم دل آهنربا داری

نام زیبای تو را در کتیبه ای از جنس عاطفه حک خواهم کرد ، تا همه بدانند تو سلطان جان و فاتح دل من هستی

از دلم پرسیدم عشق را خلاصه کن  گفت : آغاز کسی باش که پایان تو باشد