• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 258
تعداد نظرات : 1680
زمان آخرین مطلب : 4676روز قبل
محبت و عاطفه

دیگر نه در کوچه می مانم


نه به خانه بر می گردم


پاک خسته ام از حرفِ گریه، از خواب آدمی،


دیگر هیچ علاقه ای به التفاتِ این و آن ندارم


حتی به فهمِ سکوت، به صحبت سنگ،


به بود، به نبود،


به هر چه همین حدود!

 

يکشنبه 22/10/1387 - 12:48
شعر و قطعات ادبی

روایتی از فاضل نظری:

**** 

به خدا حافظی تلخ تو سوگند نشد


که تو رفتی ودلم ثانیه ای بند نشد



لب تو میوه ممنوع ولی لبهایم


هر چه از طعم لب سرخ تو دل کند نشد



با چراغی همه جا گشتم وگشتم در شهر


هیچ کس هیچ کس اینجا به تو مانند نشد



هر کسی در دل من جای خودش را دارد


جانشین تو در این سینه خداوند نشد



خواستند از تو بگویند شبی شاعرها


عاقبت با قلم شرم نوشتند:نشد!

 


 

جمعه 20/10/1387 - 21:32
شعر و قطعات ادبی

جز ماه حسین در جهان ماهی نیست


در سینه به جز خروشی و آهی نیست


دنبال حسین خود اگر آمده ای


جز جاده غزه-کربلا راهی نیست

پنج شنبه 19/10/1387 - 14:18
شعر و قطعات ادبی

ای تشنه کربلا بیا تا برویم


ای عاشق نینوا بیا تا برویم


امروز فرات،خون به پا شد برخیز


تا غزه بیا ... بیا ... بیا تا برویم

سه شنبه 17/10/1387 - 1:39
دعا و زیارت

ای چشم تو بیمار،گرفتار،گرفتار...


برخیز چه پیش آمده این بار علمدار...


گیریم که دست و علم و مشک بیفتد...


برخیز فدای سرت انگار نه انگار...

 

دوشنبه 16/10/1387 - 13:52
دعا و زیارت

نگاه علقمه بی تاب اما...


علی اصغر ، رقیه ، خواب اما...


عمو بیدار بود و با خودش گفت...


تلافی می کنم ای آب اما....

يکشنبه 15/10/1387 - 0:26
شعر و قطعات ادبی

گمان نمی کنم این دستها به هم برسند


دو دل شکسته در انزوا به هم برسند


ضریح و نذر رها کن بعید می دانم


دو دست به زور دعا به هم برسند


کدام دست رسیده به دست دلخواهش


که دستهای پر از درد ما به هم برسند


فلک نشسته است ،نجیب وموذیانه به فکر


که پیش چشم من این دو چرا به هم برسند


شکوه عشق به زیر سوال خواهد رفت


وگرنه می شود آسان دو تا به هم برسند


نشانه ده بالا به یادمان باشد


مگر دو دور درآن دورها به هم برسند

 

شنبه 14/10/1387 - 1:31
شعر و قطعات ادبی

مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد


از جادة سه‌شنبه شب قم شروع شد



آیینه خیره شد به من و من به‌ آیینه


آن قدر خیره شد که تبسم شروع شد



خورشید ذره‌بین به تماشای من گرفت


آنگاه آتش از دل هیزم شروع شد



وقتی نسیم آه من از شیشه‌ها گذشت


بی‌تابی مزارع گندم شروع شد



موج عذاب یا شب گرداب؟! هیچ یک


دریا دلش گرفت و تلاطم شروع شد



از فال دست خود چه بگویم که ماجرا


از ربنای رکعت دوم شروع شد



در سجده توبه کردم و پایان گرفت کار


تا گفتم السلام علیکم ... شروع شد

 

«فاضل نظری»

چهارشنبه 11/10/1387 - 19:35
شعر و قطعات ادبی

به نسیمی همه راه به هم می ریزد


کی دل سنگ تو را آه به هم می ریزد  


سنگ در برکه می اندازم و می پندارم


با همین سنگ زدن ، ماه به هم می ریزد


عشق بر شانه هم چیدن چندین سنگ است


گاه می ماند و نا گاه به هم می ریزد


آنچه را عقل به یک عمر به دست آورده است


دل به یک لحظه کوتاه به هم می ریزد


آه یک روز همین آه تو را می گیرد 


گاه یک کوه به یک کاه به هم می ریزد

 

«فاضل نظری»

 

 

دوشنبه 9/10/1387 - 18:11
دعا و زیارت

نام من سرباز کوی عترت است

 

دوره آموزشی ام هیئت است

 

پــادگانم چادری شد وصله دار

 

سر درش عکس علی با ذوالفقار

 

ارتش حیدر محل خدمتم

 

بهر جانبازی پی هر فرصتم

 

نقش سردوشی من یا فاطمه است

 

قمقمه ام پر ز آب علقمه است

 

رنگ پیراهن نه رنگ خاکی است

 

زینب آن را دوخته پس مشکی است

 

اسـم رمز حمله ام یاس علی

 

افسر مافوقم عباس علی(ع)

 

 

يکشنبه 8/10/1387 - 17:11
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته