کد:
8427
پرسش
سلام
من گاهی اوقات در زیارتگاهها وقتی دعاكردنهای افراد مسن را می شنوم و می بینم كه دنیاشان اینقدر كوچك است ، برایشون متاسفم می شوم و از خدا می خواهم كه اگر روزی پیر شدم مثل آنها نشوم.
می خواستم بدانم كه این احساس تاسفی كه در مورد این افراد دارم و اینكه فهم و بینش خودم را از آنها بیشتر می دانم نشانه چه گناهی است ؟ آیا به نشانه این است كه زیارت و دعای من مقبول نبوده یا ....
لطفا حتما به این سوالم جواب بدید چون من هر موقع كه به زیارتی می روم این حس در من ایجاد می شود.
ممنون می شوم اگر جواب را به ایمیلم بفرستید
پاسخ
با سلام و عرض تحیت!
به نظر می رسد كه باید بین دو ساحت بشر فرق نهاد. یكی ساحت معرفت و علم و دانش، و دیگری ساحت شیدایی و عمل و گرایش.
چه بسا كسانی كه معرفت و سواد درستی ندارند، اما به همان مقدار اندك معرفت خویش واقعا التزام عملی دارند. یعنی به آن حد كمال رسیده اند كه بتوانند بر خواسته های نفس غلبه، و به همه آنچه خوب می یابند عمل كنند.
شاید داستان "موسی و شبان" مثنوی از این قبیل است. در آن داستان معرفت چوپان نسبت به خدا معرفتی عوامانه و دست پایین است، اما دلبستگی او به خدا ، دلبستگی عارفان و عاشقان است.
در مقابل چه بسا فیلسوفانی كه خدا را به برهان و استدلال ثابت و توحید و اسماء او را توصیف نمایند، یا همه راههای كشف حقیقت و شهود حق را تدریس كنند(عرفان نظری)، اما هیچ بهره ای از شیدایی و دلدادگی در آنها نباشد. آن همه نكته های توحیدی هیچ به دل آنها شوریدگی نمی افكند و شیدایی نمی زاید.
اینها علم دارند، اما عمل ندارند. در تعبیر روایات گاهی علم اینان نیز مورد انكار واقع می شود. "لا علم لمن لا عمل له"
پیامبران بر سر این قوم فریادها زده اند و مثل آنها را مثل الاغی دانسته اند كه كتابها بر خود حمل می كند اما از آن هیچ بهره ای ندارد. «... كمثل الحمار یحمل اسفارا»
در آن داستان موسی بر او نهیب بی معرفتی زد. و خدا به موسی جلوه عشق او را گوشزد كرد، تا كارش را بی بها نكند. اگر موسی می گفت چوپان عاشق، خدایت را بهتر بشناس؛ او جسم نیست تا پایش بشوئی و سرش شانه كنی، و … توبیخی از حضرت ذوالجلال متوجه او نمی شد.
انبیاء دو وظیفه عمده دارند: تزكیه و تعلیم. تزكیه آموزش التزام و عشق و بی خودی است، و تعلیم كلاس درس معرفت.
«كما أرسلنا فیكم رسولا منكم یتلو علیكم آیاتنا و یزكّیكم و یعلّمكم الكتاب و الحكمة و یعلّمكم ما لم تكونوا تعلمون» یعنی رسولی از خودتان در میان شما فرستادیم، تا آیات ما را بر شما بخواند و شما را پاك كند، و به شما كتاب و حكمت بیاموزد و آنچه را نمی دانستید، به شما یاد دهد. (بقره/151)
مشكل وقتی پیش می آید كه عاشقی كسی فدای جهل او شود، حال آنكه دلدادگی جاهل، لزوما اشكال ندارد؛ همچنانكه نمی بایست بر علم عالم بی عمل خرده گرفت، بلكه باید برای تزكیه آنها فریاد كرد.
به نظر نگارنده، با این بیان شما می توانید مشكل خود را حل كنید.
اگر در باره كسی قضاوتی می كنید، قضاوت خود را در محدوده این دو عامل ـ علم و عمل ـ از هم تفكیك كنید. فضل هیچ كس را به واسطه قصور دیگری كه احیانا دارد، انكار نكنید.
گاهی در عوام فضائل غیر قابل انكاری هست كه بسیاری از خواص می بایست به آنان غبطه بخورند. ولی در عین حال فضیلت علم در جای خود محفوظ است. از یك سو، نكند عوام برای دین ما برنامه ریزی و تعیین تكلیف كنند؛ و از سوی دیگر، نكند فضل علم ما را از فضل عمل و عشق و دلدادگی غافل كند.
مؤمنین می بایست درد جهالت مردم عوام را داشته باشند و برای رفع آن بكوشند، كما این كه می بایست دغدغه تقوا و عمل هم داشت.
توجه شما را به یك نكته نهایی جلب می كنیم. و آن این كه در هر حال عجب بد است. قضاوت در باره دیگران همان مقدار دشوار، بلكه غیر ممكن است كه داشتن علم به غیب.
فضل حقیقی آن است كه در تعریف الهی و به درگاه او به حساب آید؛ و ما هرگز نمی توانیم در باره مقام و منزلت هیچكس در جایگاه مفاضله و ارزیابی برآییم.
داستانی از حضرت موسی در این باره درس آموز است. قبلا لازم است ذكر شود نگارنده در این نقل خود فرصت مراجعه به منابع را نداشته و تنها به حافظه اش اعتماد می كند و احتمال می دهد كه در جزئیات جریان نسیان و غلطی عارض او شده باشد، ولی به جریان اصلی داستان و پیام آن اطمینان دارد.
در بعض منابع روایی آمده است كه روزی خداوند به موسی فرمود: برو و در موعدی خاص بدترین كسی را كه در بنی اسرائیل می شناسی، به پیش من بیاور. در موعد مقرر موسی به تنهایی سر قرار خود حاضر شد. خداوند فرمود: چرا به وظیفه ات عمل نكردی؟ حضرت موسی(ع) عرض كرد: هر كه را دیدم نتوانستم بگویم من از او بدتر نیستم. از كجا معلوم شرابخواری كه در بنی اسرائیل هست در مسیر عاقبت خیر نباشد، در حالی كه من درمسیر عاقبت شر باشم!
این داستان بسیار درس آموز است. قضاوت در باره هر كس وقتی ممكن است كه ما انتظاراتی را نیز كه خداوند از او دارد، بدانیم، و این بر انسانی كه با غیب مرتبط نیست عادتا محال است. كما این كه ما از ابتلائات و امتحانات الهی و عاقبت افراد خبر نداریم. چه بسا كسانی كه امروز بدند، در نهایت امر نیك بشوند و بالعكس.
خلاصه احساس عجب و غرور از همه چیز بدتر است. در حدیث است كه خدا بسا بنده ای را به گناه می اندازد تا به عجب نیافتد! اینقدر عجب نزد خدای متعال زشت است.
در روایت است كه اگر كسی در مورد بند كفشش نسبت به دیگری احساس برتری كند مشرك است!
در آخر بدانید بهترین حالت برای انسان این است كه هم علم و معرفت او صحیح تر و كاملتر باشد، و هم شیدایی و گرایش او عمیق تر و پرجاذبه تر.
خوش بحال او كه هر دو بال را با هم بیاورد كه او به انسان كامل نزدیك تر است.
با التماس دعا
مشاور :
موسسه ذکر
| پرسش :
يکشنبه 4/3/1382
| پاسخ :
يکشنبه 4/3/1382
|
|
|
0
سال
|
معارف اسلامي
| تعداد مشاهده:
111 بار