کد:
5697
پرسش
با سلام دوباره و تشكر فراوان از جواب كاملی كه مرقوم فرموده اید,
سوالهای بنده موارد زیر بوده اند :
(1- می دانم كه بعللی در قرآن كریم در رابطه با خلیفه بلافصل بودن حضرت علی علیه افضل صلوات المصلین بطور مشخص و صریح نیامده است ولی چرا بطور كلی درباره خلافت و ولایت بعد از رسول اكرم صلی الله علیه و آله ( بدون ذكر نام ) نیز بوضوح آیه ای نداریم؟
2- آیا حضرت علی علیه افضل صلوات المصلین , عمر ( لع ) یا اولی یا سومی را داماد خود كرده اند و حتی اسامی این خبیثان را روی فرزندان خود گذاشته اند؟؟
3- آیا درباره خمس منفعت كسب در زمان رسول اكرم صلی الله علیه و آله و یا امامان علیهما السلام روایاتی داریم؟
4- در جلد 4 تحریرالوسیله امام ( ره ) مسئله 12 بخش نكاح آمده است , صیغه دختر شیرخواره صحیح است و حتی میتوان با او تفخیذ انجام داد !!!!! ( آیا چنین فعلی صحت دارد؟؟ )
5- آیا اگر جمله , اشهد ان علی ولی الله را به قصد اذان گفت , حرام است؟ ویا اذان صحیح نیست؟)
با عرض معذرت همانطور كه در جوابتان مرقوم داشته اید در صورت تماس میتوانید دوباره جواب بدهید :
1- حتی شیعیان نیز وقتی میخواهند مسئله خلافت بعد از رسول اكرم صلی الله علیه و آله را از طریق قرآن اثبات كنند , نمیتوانند آیات مربوطه را فقط معنی كنند و مجبوریم در اینباره بحث و تفسیرهای طولانی با اهل سنت انجام دهیم ( همانطور كه شما نیز نوشته اید ) سوال من اینست كه چرا مثل نماز و..... بوضوح آیه نداریم؟؟ همانطور كه میدانیم اهمیت ولایت بیشتر از صوم و صلوه و خمس و حج است ( بنی الاسلام علی خمس ...... ) در حالیكه بصورت كاملا واضح ( ولی كلی و مجمل بدون ذكر مصداق ) به این چهارتا امر شده است ولی درباره ولایت نه مصداق ذكر شده و نه اجمال ( باید به بطن آیات مذكور استدلال شود ) مثل مسئله خمس كه سنی ها هم قبول دارند ولی در مصداقش اختلاف است.
2- چرا در زمان رسول اكرم صلی الله علیه و آله تا امام باقر علیه السلام درباره خمس بر منفعت كسب نداریم؟ اگر این حكم در زمان رسول اكرم صلی الله علیه و آله جعل شده حتما و لابد بایستی عمل هم میشده است.
3- در سوال چهارم مشكل بنده عمل تفخیذ است كه قبیح مینمایاند.
با عرض معذرت و تشكر دوباره
پاسخ
1- در ابتدا به این دو روایت توجه نمائید:
«كتاب الله عزوجل علی أربعة اشیاء: العبارة و الشارة و اللطائف و الحقائق، فالعبارة للعوام و الشارة للخواص و اللطائف للأولیاء و الحقائق للأنبیاء» یعنی كتاب خداوند بر چهار گونه است: عبارات و اشارات و لطائف و حقائق. عبارات برای عوام، اشارات برای خواص، لطائف برای اولیاء و حقائق برای انبیاء است. (بحارالانوار، ج 75، ص 278 – ج 89، ص 20 – ج 89، ص 103 – اعلام الدین، ص 303 – عوالی اللآلی، ج 4، ص 105 – جامع الأخبار، ص 41)
بنابر این روایت، میزان درك هر كس از قرآن مساوی و همسان با دیگری نبوده و انسانها از حیث عمق و میزان درك و فهم با هم متفاوت هستند.
در روایت دیگری از امام صادق(ع) آمده كه قرآن به روش «إیاك اعنی و اسمعی یا جاره» نازل شده است.(بحارالانوار، ج 89، ص 381 – میزان الحكمة، ج 8، ص 101) یعنی همان ضرب المثل معروف كه: "به در می گویند كه دیوار بشنود."
بنابر این چه بسا خطاب صریح آیه به پیامبر(ص) است، در حالیكه برای تعلیم و آگاهی دادن به دیگران بوده و در اصل هم همان دیگران را خطاب قرار داده است.
از اینرو نباید انتظار داشت كه همه تعالیم قرآن بطور صریح و واضح و ناظر به مخاطبی خاص نازل شده باشد.
مطلب دیگر قابل توجه اینكه قرآن روش خاصی برای بیان حقایق و مطالب خود دارد. این روش خاص شاید در ابتدا به صورت یك نوع پراكنده گویی در مفاهیم قرآن به نظر برسد، ولی این روش را كه می توان "روش مزجی" نام نهاد، یكی از اسباب حفظ و بقای قرآن از دخل و تصرف های بشری است.
بر طبق این شیوه در بسیاری از مواقع، قرآن كریم با جمله های معترضه به بیان مطالب پرداخته و از برجسته شدن مطالب حساسیت زا جلوگیری كرده است.
یك نمونه بارز آن، موضوع خلافت و امامت است كه سخت مورد توجه افراد و قبائل واقع بوده، و به همین علت در یك جا و یك سوره نیامده است، تا مبادا جلب نظر كند و چه بسا موجب انگیزش و هیجان مغرضان گردد.
در مقابل دیده می شود كه این موضوع مهم و اساسی غالبا بطور جمله معترضه ذكر شده است، مانند آیه اكمال دین(مائده/ 3) كه در بین آیات احكام قرار داده شده تا مخالفان نسبت به آن حساسیت نداشته و آن را در زمره آیات احكام محسوب كنند. از طرفی دوستداران ولایت و پیروان امامت نیز از طریق اهل بیت(ع) به این مطلب آگاهی داده شوند كه این آیه در مورد نصب ولایت امام علی(ع) است.
و همچنین آیه تطهیر(احزاب/33) كه بنا به نقل بعض روایات، به دستور خود پیامبر(ص) این آیه در بین آیاتی قرار گرفته كه در مورد همسران پیامبر(ص) است، تا بدین طریق از تحریف در امان باشد.
و این بهترین راه برای حفظ تعالیم عالی قرآن كریم به ویژه ركن ركین ولایت، و مصون ماندن او از تحریف و دستبرد افراد متعصب و ناآگاه است.
بنابر این به طور صریح نیامدن آیات ولایت ـ اگر چه آن طور هم كه شما گفته اید نیاز به تفسیر و تاویل ندارد ـ دلیل بر كم اهمیت بودن آن نیست، و همچنین صریح ذكر شدن موارد دیگر دلیل بر اهمیت بیشتر آنها بر مسأله ولایت نمی باشد.
مسأله ولایت آنقدر مهم و اساسی بوده است كه از طرفی باید در كتاب الهی آورده شود، و از طرف دیگر باید به گونه ای ذكر شود تا برای همیشه و برای همه انسانها تا روز قیامت راهگشا و راهنمای به سوی صراط مستقیم كه پیروی از امامت و ولایت است باشد.
بنابر این می توان ادعا كرد به طور صریح نیامدن آن، حاكی از اهمیت ویژه آن است. یعنی از اعتبار و ارزش آن كه نمی كاهد هیچ، بلكه اهمیت و جایگاه ویژه و حساس این نقش كلیدی در راستای هدایت انسانها به سوی سعادت را آشكار می سازد.
از طرف دیگر صراحت احكام نماز و روزه و ... حاكی از برتری آنها بر ولایت نیست، زیرا
اولا: این احكام آنقدر در فرهنگ مسلمانان شایع بوده كه جای اختلاف و شك و تردیدی نداشته است.
ثانیا: این امور از فروع دین هستند نه از اصول دینی كه ولایت و امامت یكی از آنها است، و به طور قطع از اهمیت بیشتری نسبت به فروع دین برخوردار است.
به عبارت واضحتر جایگاه نماز و روزه، و به طور كلی فروع دین، آن جایگاه ویژه و حساس ولایت و امامت را كه یك جایگاه كلیدی و مهم در نظام اسلامی است دارا نیست، و به همین جهت مانند مسأله ولایت مورد تعرض و هجمه دیگران و همچنین مورد طمع غرض ورزان قرار نمی گیرند، لذا صریح بیان شدن آنها نمی تواند ایجاد حساسیت و انگیزه تحریف و دستبرد را در غیر مسلمانان و حتی مسلمانان ضعیف الایمان بر انگیزد.
2- و اما در مورد تعلق خمس بر منفعت كسب، به این مطالب توجه نمائید:
خوب است قبل از هر چیز ببینیم قرآن در باره خمس چه گفته است. پس از آن به روایات خمس خواهیم پرداخت. آیه 41 سوره مباركه انفال در مورد خمس نازل شده است: «وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شىْءٍ فَأَنَّ للَّهِ خُمُسهُ وَ لِلرَّسولِ وَ لِذِى الْقُرْبى وَ الْیَتَمَى وَ الْمَسكِینِ وَ ابْنِ السبِیلِ إِن كُنتُمْ ءَامَنتُم بِاللَّهِ وَ مَا أَنزَلْنَا عَلى عَبْدِنَا یَوْمَ الْفُرْقَانِ یَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ وَ اللَّهُ عَلى كلِّ شىْءٍ قَدِیر» یعنی بدانید هر گونه غنیمتى به شما رسد خمس آن براى خدا و براى پیامبر و براى ذى القربى و یتیمان و مسكینان و واماندگان در راه است ، اگر شما به خدا و آنچه بر بنده خود در روز جدائى حق از باطل ، روز درگیرى دو گروه (با ایمان و بى ایمان یعنى روز جنگ بدر) نازل كردیم ، ایمان آورده اید، و خداوند بر هر چیزى قادر است. در تفسیر این آیه آنچه اهمیت دارد معنایی است كه از كلمه غنیمت اراده شده است. آنچه كه در كتب لغت آمده این است كه لفظ غنیمت به معنای سود و منفعت است. آنچه موجب تردید شده آن است كه معنای عرفی خصوص غنیمتی است كه از میدان جنگ بدست می آید. همین باعث شده كه اهل سنت خمس را تنها در غنائم جنگی قائل باشند. ذكر دو نكته در اینجا ضرورت دارد:
الف) در تراث تاریخی زبان عرب، و از جمله روایات اهل بیت(ع)، استعمال كلمه غنیمت در مطلق منفعت و سود و درآمد بسیار است. چه در مواردی كه این كلمه با همین وزن و یا حالت جمعی آن به كار رفته، و چه در مواردی كه در اوزان و صیغه های دیگر استعمال شده است.
در بیانات حضرت علی(ع) در كتاب شریف "نهج البلاغة" در موارد زیادى واژه غنیمت به این معنى آمده است.
مثلا در خطبه 76 مى خوانیم: «اغتنم المهل» یعنی از فرصتها و مهلتها استفاده و بهره برداری كنید.
در خطبه120 نیز مى فرماید: «من اخذها لحق و غنم» یعنی كسى كه به آئین خدا عمل كند به سر منزل مقصود مى رسد و بهره مى برد.
همچنین در نامه 53 به مالك اشتر مى فرماید: «و لاتكونن علیهم سبعا ضاریا تغتنم اكلهم» یعنی در برابر مردم همچون حیوان درنده اى مباش كه خوردن آنها را منفعت و درآمدى براى خود فرض می كند.
امیرالمؤمنین(ع) در نامه 45 به عثمان بن حنیف مى فرماید: «فو الله ما كنزت من دنیاكم تبرا و لاادخرت من غنائمها وفرا» یعنی به خدا سوگند از دنیاى شما طلائى نیاندوختم و از منافع و درآمدهاى آن اندوخته اى فراهم نكردم.
در كلمات قصار، در جمله 331 نیز مى فرماید: «ان الله جعل الطاعة غنیمة الاكیاس» یعنی خداوند اطاعت را بهره و منفعت هوشمندان قرار داده است.
و در نامه 41 مى خوانیم: «واغتنم من استقرضك فى حال غناك» یعنی هر كس در حال بى نیازیت از تو قرضى بخواهد آن را غنیمت بشمار[و از آن بهره برداری كن] و ...
حاصل این نكته آن كه هم معنای لغوی ماده غنیمت، با همه اشتقاقات آن، و هم معنای عرفی آن با مطلق سود و منفعت و درآمد مساعدت دارد، و چنین نیست كه خصوص غنیمت جنگی معنای مورد نظر عرف باشد. به علاوه باید گفت در سیره تفسیری اهل بیت عصمت صلوات الله علیهم اجمعین، كه ترجمان قرآنند، آیات الاحكام معمولا بر معنای اصیل لغوی، با تجرید از معنای عرفی و مزاولات عرفی آن، حمل می شود. با این مبنی، ولو معنای عرفی غنیمت مربوط به غنائم جنگی باشد، باز هم غنیمت در این آیه بر معنای لغوی آن تفسیر خواهد شد.
تفصیل مبنای مزبور و اثبات آن مجال دیگری می طلبد. در آینده به روایاتی كه در خصوص مسئله خمس آمده، اشاره خواهیم كرد.
ب) درست است كه شأن نزول آیه جنگ بدر است، ولی شأن نزول هرگز نمی تواند معنا و مفهوم روایت را مختص به مورد خود كند. این قاعده عام مورد قبول همه مفسران است كه "المورد لا یخصص" یعنی مورد آیه موجب تخصیص آن نمی شود. اگر مورد می توانست موجب تخصیص شود، چه دلیلی بر سرایت حكم از مورد جنگ بدر به سائر جنگها وجود داشت؟ با توجه به این مقدمات هم روایاتی كه آیه خمس را شامل همه درآمدها می داند، توجیه می شود، و هم دلیل تمسك علمای امامیه به این آیه برای اثبات عمومیت خمس معلوم می گردد. علمای امامیه در این مسئله اتفاق نظر دارند؛ و به اصطلاح این مسئله در خمس اجماعی است.
این دلیل، اگر چه ما را از دلائل روائی كم و بیش بی نیاز می كند ـ چون قرآن كریم و كلام الهی بر دیگر مستندات فقهی و شرعی مقدم است ـ و شاید به همین سبب از امامان متقدم ما كمتر تصریح بر عمومیت موارد خمس رسیده است، با این وجود به سبب وجود شبهات در پایان قرن اول و اوائل قرن دوم هجری از امامان متوسط به بعد، روایات متعددی كه تصریح بر مطلب داشته باشد وجود دارد.
مثلا، در روایتی سماعه از امام صادق می پرسد كه در چه اموری خمس هست؟ امام می فرماید: «فی كل ما أفاد الناس من قلیل أو كثیر» یعنی در هر آنچه كه مردم منفعت می برند، چه كم باشد و چه زیاد.(وسائل الشیعة، ج9، ابواب ما یجب فیه الخمس، باب8، ح6)
اما سؤالی كه در اینجا مطرح است آن است كه چرا رسول اكرم(ص) و همچنین ائمه متقدم خمس درآمدهای مردم را مطالبه نمی كرده اند؟ به عبارت دیگر، از آنجا كه روایاتی كه خمس را در همه منافع و درآمدها می داند، از زمان امام صادق(ع) به بعد می باشد، و با توجه به این مطلب كه به طور قطع حكم خمس در زمان پیامبر اكرم(ص) طبق آیه شریفه:« و اعلموا أنما غنمتم من شیء فإن لله خمسه و للرسول…» انفال/41 ، تشریع شده است، پس چرا مطالبه آن تا زمان ائمه متوسط(ع) به تأخیر افتاده است؟
نظریه ای كه، به اعتقاد نگارنده، قابل دفاع است این است كه خمس اگر چه، به موجب آیه مباركه، به طور عام جعل شده است، اما این بر عهده حاكم شرع ـ رسول اكرم(ص) و ائمه اطهار(ع) و در زمان غیبت، فقیه جامع الشرائط ـ است كه هر وقت مصلحت اقتضا كرد مؤمنین را از پرداخت آن معاف بدارد. روایات تحلیل خمس (معاف كردن شیعیان از پرداخت خمس) شاید به همین مطلب دلالت دارد.
مثلا، در روایت است كه راوی از امام در باره معنای غنیمت در آیه «و اعلموا أنما غنمتم من شیء ...» می پرسد. امام صادق(ع) در جواب می فرماید: "هی والله الإفادة یوما فیوما، إلا أن أبی جعل شیعته فی حل لتزكیهم" یعنی به خدا قسم خمس به هر درآمد انسان در هر روز تعلق می گیرد [و هر روز می بایست خمس درآمد را محاسبه كرد و در راه خدا پرداخت]، ولی پدر من شیعیان را در بعضی شرائط و موارد آن معاف ساخت.(وسائل، ج9، ابواب الانفال، باب4، ح8) شاید مراد از پدر من، نه خصوص امام باقر(ع)، بلكه جنس پدرانشان باشد.
همچنین در روایت دیگری آمده است كه راوی از امام صادق(ع) می پرسد: در اموال ما حقوقی (خمس) هست كه پدران شما از ما نگرفته اند، و این حق شما است. حضرت در جواب می فرماید: "... كل من والی آبائی فهو فی حل مما فی ایدیهم من حقنا ..." یعنی شیعیان پدران ما نسبت به آنچه از خمس كه پرداخت نكرده اند، نگران نباشند؛ چرا كه نسبت به آن معاف هستند.(وسائل، ج9، ابواب الانفال، باب4، ح9)
این روایات و بسیاری دیگر از روایات نشان می دهد كه حكم خمس در زمان ائمه متقدم هم به موجب آیه جعل شده بوده ولی از سوی رسول اكرم(ص) و ائمه متقدم(ع) مورد عفو قرار گرفته شده است. شایان ذكر است كه هم اكنون نیز، به موجب بعضی از روایات، ما از این معافیت نسبت به بعضی از شروط و محدودیتهای خمس برخورداریم. مثلا، خمس به موجب روایتی كه گذشت، می بایست هر روز محاسبه شود، ولی این محاسبه تا یك سال مورد معافیت واقع شده است.
در پایان ذكر این نكته مفید است كه اصل تشریع خمس، بنابر برخی روایات، در زمان حضرت ابراهیم(ع) بوده است. «و أول من أخرج الخمس إبراهیم»(بحارالانوار، ج 12، ص57 ـ مجمع البیان، ذیل آیه 124 بقره) و همچنین در احوالات حضرت عبدالمطلب(ع) نیز بیان شده كه ایشان خمس گنج مكشوفه را جدا كرده و صدقه می داده است:« فكانت لعبد المطلب خمس من السنن أجراها الله عزوجل فی الاسلام…و وجد كنزا فأخرج منه الخمس» (بحار الانوار، ج 15، ص129)
حاصل كلام این كه اصل خمس در زمان حضرت رسول اكرم(ص) و از صدر اسلام تشریع شده است. استناد ائمه(ع) در تشریع موارد خمس به آیه شریفه«انما غنمتم…» شاهد این مطلب است. ولی حضرتش(ص) و همچنین حضرات امامان متقدم(ع)، شاید به خاطر وضع ضعیف اقتصادی مسلمین، این خمس را از آنها نمی گرفتند و آنها را معاف كرده اند. شاید احتمال دیگری در توجیه این معافیت بتوان داشت. و آن این كه خمس، حق الاماره (متعلق به رئیس حكومت اسلامی) بوده است، و حضرت رسول(ص) می دانستند كه مسأله حكومت از راه اصلی خود منحرف می شود و اعلام عمومیت موارد خمس باعث تقویت حكومت و قدرت دشمن خواهد شد. لذا به بیان مواردی از آن اكتفا كردند، تا زمان امام صادق(ع) كه شیعه سر و سامان گرفته بود و مكتب جعفری تأسیس شد و احتمال این سوء استفاده به هر حال منتفی بوده است. این كتمان نوعی تقیه برای حفظ جامعه اسلامی از گسترش ظلم بر آنان است.
3- اما در مورد نكاح دختر شیرخواره باید گفت كه اولا: تفخیذ و در آغوش كشیدن او پس از خواندن صیغه ازدواج، چه بسا حاكی از ابراز علاقه و محبت به او است، نه از بعد منفی و سوء استفاده نمودن از او.
ثانیا: جایز دانستن این امور، به معنای این نیست كه باید این كارها را انجام دهد و یا این كار مطلوب است، یعنی در این مسأله فقط این امور جایز دانسته شده نه اینكه هر كس صیغه ازدواج با دختر شیرخواره باید چنین نماید.
ثالثا: در این مسأله بعد فقهی آن در نظر گرفته شده است و صحیح نیز همین است، یعنی از لحاظ فقهی(و به تعبیری حقوقی) حكم چنین اموری جواز و حلیت است، والا می شود از لحاظ اخلاقی بگوییم این امور شایسته و سزاوار نیست.
بنابر این در این مسأله كه مقام بیان و جایگاه فقه است، حكم مسأله فقط از لحاظ فقهی و حقوقی بیان شده است، و با این دید و از این حیث این مسأله تعجب آور و شگفت انگیز نمی باشد.
پیروز باشید.
مشاور :
موسسه ذکر
| پرسش :
سه شنبه 9/2/1382
| پاسخ :
سه شنبه 9/2/1382
|
|
|
0
سال
|
معارف اسلامي
| تعداد مشاهده:
128 بار