• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
کد: 51558

پرسش

در پاسخ به این سئوال كه :
چرا خداوند بعضی از انسانها را به طور مادرزاد معلول جسمی یا ذهنی می آفریند، پس مسئله عدالت و آزادی و اختیاری كه خداوند به انسانها عطا میكند چه میشود، چه باید گفت؟
البته به جز پاسخ : صلاح كار خویش خسروان دانند!
از پاسخ كارشناسی شما متشكرم

پاسخ

با سلام و عرض تحیت!
خداوند جز خیر و صلاح و سعادت برای بندگانش نمی خواهد.
در حدیث است كه «الخلق كلهم عیال الله» یعنی همه مردم در نزد خدا به منزله خانواده اویند.(بحارالانوار، ج5، ص314)
پر واضح است خدا هیچ انگیزه و داعیه ای برای تحمیل مشقت بی خود و ایجاد موانع برای سعادت دنیا و آخرت انسانها ـ و حتی راحتی و آسایش آنها ـ ندارد.
لابد می پرسید پس این همه مشكلات بر سر راه ما و دیگران از كجاست؟ آیا بدون اجازه خداست، یا دست خدا هم در كار است؟ آیا اینها مانع سعادت ما ـ و یا لااقل آسایش ما ـ نیست؟
برای پاسخ به این سؤال یا سؤالات مهم، توجه به دو نكته بسیار حائز اهمیت است:
الف) برای رفع سوء تفاهم با خداوند ـ معاذالله! ـ باید تعریف و تلقی مان از سعادت و خوشبختی را تصحیح كنیم. چه بسا چیزی را ما خوشبختی و سعادت بدانیم كه واقعا چنین نباشد، یا اصلاً نزد او شقاوت باشد.
خداوند می فرماید: «عسی أن تحبوا شیئا و هو شر لكم و عسی أن تكرهوا شیئا و هو خیر لكم»
در چنین مواردی ممكن است خداوند برای آنچه طالب آنیم كمكی كمكی به ما نكند، بلكه مانع هم بتراشد. و یا به عكس آنچه نمی خواهیم برای ما مقدر كند.
در فرهنگ اسلام "الخیر فی ما وقع" یعنی خیر در آن چیزی است كه اتفاق می افتد؛ یعنی هیچگاه اتفاقی كه برای ما شر باشد واقع نمی شود. این مضمون از روایات بسیاری بدست می آید. عقل و اعتبار هم با آن سازگار است.
به زبان ساده تر بگوییم: آیا سعادت و خوشبختی ما در رفاه، شهرت، لذایذ، ثروت و … است!؟ بسیاری از ما همین تلقی را از خوشبختی داریم، ولی هنگامی كه به آن می رسیم می فهمیم كه این هم سعادت نیاورد.
البته به یكباره هم نباید آنرا رد كرد، چرا كه در موارد بسیاری خوشبختی با یكی یا چند تا از اینها همراه است، اما واقعاً خوشبختی مترادف با اینها نیست. یعنی چه بسا انسان مشهور و ثروتمند و مرفه هم باشد، اما به سعادت نرسد، بلكه بر غفلت او بیفزاید؛ بلكه می توان گفت: انسان در اكثر موارد با اینها احساس خوشبختی نمی كند.
معمولا انسان سالم و متعارف پس از وصول به خوشبختی كاذب و دروغین، آن را از خوشبختی واقعی تشخیص می دهد. بله، قبل از وصول به آنها گاه انسان تصور می كند، اگر به آن مقام برسم چه ها می شود، ولی وقتی رسید می یابد كه خبری نبود.
البته هستند انسانهایی كه غرق در غفلتند، و ممكن است در این هنگام هم به سراب بودن آن متوجه نشود.
خدای متعال، و هر كس كه از این عالم ماده كمی پر بگیرد و بالاتر رود، انسان را چنین می بیند: مسافری كه چند صباحی در این زمین سكونت گزیده، قبل از این جای دیگری بوده و بعد از این هم جای دیگری خواهد بود؛ جوهره و تمام اصالت او جان اوست، و جسم او چون خدمتكاری در خدمت آن روح. سعادت و شقاوت واقعاً برای آن روح است. اوست كه لذت می برد (در همین دنیا) و اوست كه احساس درد و الم و غصه می كند، و الا جسم (بدون روح) كه فرقی با گوشت قصابی نمی كند؛ نه درد می فهمد، نه لذت و…
این تلقی از حیات و سعادت را، هم خدای آفریننده ما، هم رسولان آسمانی او، و هم حكیمان و عارفان بشر به ما گوشزد كرده اند.
حال اگر در تلقی كسی اصالت از آن همین جسم شد، و او نه خدمتكار جان كه مخدوم جان گشت ـ یعنی همه استعدادهای ذاتی و خدادادی جان خود را در خدمت آسایش این تن گرفت ـ در تعریف خوشبختی با خدا تفاهم نخواهد داشت.
جالب است كه همو وقتی به آنچه در نظر دارد می رسد، از آن سیراب نمی شود! ولی اگر به سوی سعادت معنوی و الهی می رفت، همای سعادت را بر سر خود می یافت.
با این تفصیل، اگر كسی بر سر راه چنین شخصی ایستاد و او را نهی كرد، یا از سر شفقت و مهربانی جلوی او را گرفت در واقع به او خدمت كرده است، و نه خیانت!
پس نكته اول این است كه تلقی خود را در باره سعادت و خوشبختی با خدا یكی كنیم.
ب) نكته دوم اینكه سختی ها، بلایا و مصائبی كه سر راه زندگی ما قرار می گیرند و گاه طاقت از ما می برند، دو قسمند: یكی سختی هایی كه خودمان بر سر خودمان می آوریم. و دیگری سختی هایی كه ما هیچ نقشی در پیدایش آنها نداریم.
برای نمونه، فرض كنید كسی با بی احتیاطی مفرط در موتورسواری تصادف كند و ـ خدای ناكرده ـ قطع نخاع شود و یك عمر ناچار شود بر ویلچر بنشیند و خانواده ای را هم معطل خود كند. پر واضح است در پیدایش این بلایا هیچ كس جز خود او مقصر نیست و او چوب سوء تدبیر خویش را می خورد. این اتفاق ناگوار خواست خداست كه به تبع تقصیر مكلف، بر اساس نظام عام تكوین، واقع شده است.
و باز فردی را در نظر بگیرید كه در كمال احتیاط دچار حادثه ای می شود، بدون اینكه خود او كمترین تقصیری داشته باشد، یا تقصیر كمتری داشته باشد. بین این دو فرق بسیار است.
در قسم دوم، این خواست مستقیم و ابتدائی خداوند بوده است كه او این بلا را ببیند، و لو از دست انسان بی احتیاط دیگری این كار سرزده باشد، و ما آن را یك اتفاق صرف ببینیم ـ كه خود او جداگانه، در دادگاه الهی، محاكمه می شود.
توجه كنید كه خداوند نوعاً از طریق انسانهای مختار این بلایا را به بوجود می آورد و آنها خود جداگانه مسئولند، ولی آنها در عین حال ابزار و مأمور اجرای خواست الهیند. جمع بین اختیار یك انسان با إعمال خواست مستقیم الهی در حق انسان دیگر، از خصائص الهی است كه در مورد موجودات دیگر تصور آن مشكل، بلكه محال است. «ولیس كمثله شیئ»
در قسم اول ـ همچنانكه گذشت ـ خود فرد مقصر است كه چنین بلایی بر سر خود آورده است؛ با این وجود باید دانست كه در این حال هم این بهترین گزینه ای است كه خداوند برای یك انسان خطاكار و مقصر در نظر می گیرد.
به عبارت دیگر، در هر حال خدا بهترین گزینه را بر بندگان خود مقدر می كند، ولی این انسان است كه قابلیت خود را در استفاده ازآن محدود و یا نامحدود می كند.
اما چرا خداوند گاهی به بندگان خود بلاء و سختی می رساند؟ انگیزه خداوند از سختی هایی كه برای ما بوجود می آورد، به نسبت انسانها، مختلف است.
بلای كافر می تواند قسمی از مؤاخذه و مجازات باشد، و برای گناهكار تنبیه و آگاهانیدن، و برای مؤمن مایه كمال و رشد.
جالب است بدانید در حدیث است كه «إن أشدّ الناس بلاءاً الأنبیاء» یعنی شدیدترین بلاء در مردم به انبیاء خدا می رسد.(میزان الحكمة، ج1، ص482) و گزارشهای تاریخی هم همین را تأیید می كند.
در حدیثی دیگر آمده كه بلاء از باران زودتر بسوی مومن متقی نازل می شود.(میزان الحكمة، ج1، ص 482)
می پرسید: چرا؟ با مثالی پاسخ را می توانیم ملموس تر كنیم. فرض كنید در دانشگاه نام چند نفر را نوشته اند و اعلام كرده اند اینها می توانند با دادن یك امتحان بسیار مشكل به شرط قبولی مدرك مثلا كارشناسی بگیرند، و در پی آن لازم نیست چهار سال یا بیشتر بیایند و بروند، و یا متحمل مخارج تحصیل شوند. امتحان بسیار مشكل است، ولی مدرك چهار ساله را یك روزه دادن به سختیش می ارزد. شما این را امتیاز و ارفاق می دانید یا ظلم و تبعیض؟
بلایایی كه از جانب خدا ـ نه به اختیار خود ما ـ برای ما نازل می شود، همین حالت را دارد. موجب ترفیع درجه و سرعت سیر ما و پیشرفت به لحاظ كمالات روحانی است. چون در این بلایای سخت، انسان با شكر و صبر نمره ای می گیرد كه بدون آن با شكر و عبادت چندین و چند ده ساله بدست می آید.
در روایات بلاء كرامت مؤمن شمرده شده است. در روایتی زیبا رسول خدا(ص) فرمود: «خداوند بنده مومن خود را با بلاء تغذیه می كند و رشد می دهد، همانگونه كه مادر بچه شیرخوار خود را با شیر تغذیه می كند و موجب رشد او می شود.»(بحارالانوار، ج81، ص195)
در این روایت خوب بیندیشید و با ایمان به خدا قدر سختی های ناخواسته و خود نساخته را بدانید.
جالب تر اینكه حتی در قسم سختی های خود ساخته هم، گر چه خداوند از سوء اختیار فرد گله مند است، اما اگر همو هم در حین این سختی كه خود بر سر خود آورده صبر نماید و شكرگزار باشد و مثل بنده ای بی عقل آنرا گردن خدا ننهد و به عالم ناسزا نگوید، همو را هم پاداش نیكو خواهد داد، و همان سختی موجب تعالی اش می شود. همانطور كه گذشت، خداوند برای خطاكار هم بهترین گزینه انسان خطاكار را برمی گزیند، تا احیانا متنبه شود.
در آخر، توجه به این نكته حائز اهمیت است كه در هر دو قسم سختی كه گذشت، باب دعا و گفتگو با خدا و درخواست گشایش از او باز است. اصلاً یكی از علتهای به سختی انداختن مردمان باز شدن همین باب گفتگو و تضرع با خدا و توسل به اولیاء خداست، كه ثمرات بی شمار دیگری هم دارد. خدا بندگان اهل مناجات و درخواست را دوست دارد.
در این زمینه می توانید به كتاب "انسان و سرنوشت" و همچنین كتاب "عدل الهی" اثر استاد شهید مطهری مراجعه نمایید.
با التماس دعا.
مشاوره مذهبی_ قم.

مشاور : موسسه ذکر | پرسش : دوشنبه 11/12/1382 | پاسخ : پنج شنبه 14/12/1382 | | | 0 سال | معارف اسلامي | تعداد مشاهده: 105 بار

تگ ها :

UserName