سوره :
البقرة
آیه شماره :
113
ریشه کلمه :
حكم
فعل :
حكم
معنی :
قضاوت، داورى، حُکم کردن
«احكام» اتقان و استواري
«حکمت» محكم كارى، تشخيص
«حکيم» محكم كار، حكمت كردار، كسى كه كار را از روى تشخيص و مصلحت انجام دهد.
« تحاكم» دادخواهي، رفتن به نزد حاکم، مراجعه به حاكم .
«تحکيم» حکم و داور قرار دادن.
«حکمت»
توضیح :
معناى اوّلى اين كلمه همان منع از فساد و منع براى اصلاح است.
حكيم كسى است كه مانع از فساد باشد و كارها را استوار و محكم كند.
سوره :
النساء
آیه شماره :
141
ریشه کلمه :
حكم
فعل :
حكم
معنی :
قضاوت، داورى، حُکم کردن
«احكام» اتقان و استواري
«حکمت» محكم كارى، تشخيص
«حکيم» محكم كار، حكمت كردار، كسى كه كار را از روى تشخيص و مصلحت انجام دهد.
« تحاكم» دادخواهي، رفتن به نزد حاکم، مراجعه به حاكم .
«تحکيم» حکم و داور قرار دادن.
«حکمت»
توضیح :
معناى اوّلى اين كلمه همان منع از فساد و منع براى اصلاح است.
حكيم كسى است كه مانع از فساد باشد و كارها را استوار و محكم كند.
سوره :
المائدة
آیه شماره :
1
ریشه کلمه :
حكم
فعل :
حكم
معنی :
قضاوت، داورى، حُکم کردن
«احكام» اتقان و استواري
«حکمت» محكم كارى، تشخيص
«حکيم» محكم كار، حكمت كردار، كسى كه كار را از روى تشخيص و مصلحت انجام دهد.
« تحاكم» دادخواهي، رفتن به نزد حاکم، مراجعه به حاكم .
«تحکيم» حکم و داور قرار دادن.
«حکمت»
توضیح :
معناى اوّلى اين كلمه همان منع از فساد و منع براى اصلاح است.
حكيم كسى است كه مانع از فساد باشد و كارها را استوار و محكم كند.
سوره :
المائدة
آیه شماره :
44
ریشه کلمه :
حكم
فعل :
حكم
معنی :
قضاوت، داورى، حُکم کردن
«احكام» اتقان و استواري
«حکمت» محكم كارى، تشخيص
«حکيم» محكم كار، حكمت كردار، كسى كه كار را از روى تشخيص و مصلحت انجام دهد.
« تحاكم» دادخواهي، رفتن به نزد حاکم، مراجعه به حاكم .
«تحکيم» حکم و داور قرار دادن.
«حکمت»
توضیح :
معناى اوّلى اين كلمه همان منع از فساد و منع براى اصلاح است.
حكيم كسى است كه مانع از فساد باشد و كارها را استوار و محكم كند.
سوره :
المائدة
آیه شماره :
95
ریشه کلمه :
حكم
فعل :
حكم
معنی :
قضاوت، داورى، حُکم کردن
«احكام» اتقان و استواري
«حکمت» محكم كارى، تشخيص
«حکيم» محكم كار، حكمت كردار، كسى كه كار را از روى تشخيص و مصلحت انجام دهد.
« تحاكم» دادخواهي، رفتن به نزد حاکم، مراجعه به حاكم .
«تحکيم» حکم و داور قرار دادن.
«حکمت»
توضیح :
معناى اوّلى اين كلمه همان منع از فساد و منع براى اصلاح است.
حكيم كسى است كه مانع از فساد باشد و كارها را استوار و محكم كند.
سوره :
الرعد
آیه شماره :
41
ریشه کلمه :
حكم
فعل :
حكم
معنی :
قضاوت، داورى، حُکم کردن
«احكام» اتقان و استواري
«حکمت» محكم كارى، تشخيص
«حکيم» محكم كار، حكمت كردار، كسى كه كار را از روى تشخيص و مصلحت انجام دهد.
« تحاكم» دادخواهي، رفتن به نزد حاکم، مراجعه به حاكم .
«تحکيم» حکم و داور قرار دادن.
«حکمت»
توضیح :
معناى اوّلى اين كلمه همان منع از فساد و منع براى اصلاح است.
حكيم كسى است كه مانع از فساد باشد و كارها را استوار و محكم كند.
سوره :
الحج
آیه شماره :
56
ریشه کلمه :
حكم
فعل :
حكم
معنی :
قضاوت، داورى، حُکم کردن
«احكام» اتقان و استواري
«حکمت» محكم كارى، تشخيص
«حکيم» محكم كار، حكمت كردار، كسى كه كار را از روى تشخيص و مصلحت انجام دهد.
« تحاكم» دادخواهي، رفتن به نزد حاکم، مراجعه به حاكم .
«تحکيم» حکم و داور قرار دادن.
«حکمت»
توضیح :
معناى اوّلى اين كلمه همان منع از فساد و منع براى اصلاح است.
حكيم كسى است كه مانع از فساد باشد و كارها را استوار و محكم كند.
سوره :
الحج
آیه شماره :
69
ریشه کلمه :
حكم
فعل :
حكم
معنی :
قضاوت، داورى، حُکم کردن
«احكام» اتقان و استواري
«حکمت» محكم كارى، تشخيص
«حکيم» محكم كار، حكمت كردار، كسى كه كار را از روى تشخيص و مصلحت انجام دهد.
« تحاكم» دادخواهي، رفتن به نزد حاکم، مراجعه به حاكم .
«تحکيم» حکم و داور قرار دادن.
«حکمت»
توضیح :
معناى اوّلى اين كلمه همان منع از فساد و منع براى اصلاح است.
حكيم كسى است كه مانع از فساد باشد و كارها را استوار و محكم كند.
سوره :
الزمر
آیه شماره :
3
ریشه کلمه :
حكم
فعل :
حكم
معنی :
قضاوت، داورى، حُکم کردن
«احكام» اتقان و استواري
«حکمت» محكم كارى، تشخيص
«حکيم» محكم كار، حكمت كردار، كسى كه كار را از روى تشخيص و مصلحت انجام دهد.
« تحاكم» دادخواهي، رفتن به نزد حاکم، مراجعه به حاكم .
«تحکيم» حکم و داور قرار دادن.
«حکمت»
توضیح :
معناى اوّلى اين كلمه همان منع از فساد و منع براى اصلاح است.
حكيم كسى است كه مانع از فساد باشد و كارها را استوار و محكم كند.
سوره :
الممتحنة
آیه شماره :
10
ریشه کلمه :
حكم
فعل :
حكم
معنی :
قضاوت، داورى، حُکم کردن
«احكام» اتقان و استواري
«حکمت» محكم كارى، تشخيص
«حکيم» محكم كار، حكمت كردار، كسى كه كار را از روى تشخيص و مصلحت انجام دهد.
« تحاكم» دادخواهي، رفتن به نزد حاکم، مراجعه به حاكم .
«تحکيم» حکم و داور قرار دادن.
«حکمت»
توضیح :
معناى اوّلى اين كلمه همان منع از فساد و منع براى اصلاح است.
حكيم كسى است كه مانع از فساد باشد و كارها را استوار و محكم كند.