• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 4
تعداد نظرات : 4
زمان آخرین مطلب : 5537روز قبل
دانستنی های علمی


تصاویری از عجایب هفت‌گانه دنیای معماری مدرن

عجایب هفت‌گانه دنیای معماری را كه به نقل از آخرین شماره
از مجله Conde Nast Traveler’s منتشر شده است به این شرح هستند:


كومولوس : این ساختمان عجیب كه همچون تكه‌ای از یك ابر است سالن نمایشی در موزره علوم طبیعی نوردبورگ دانمارك است. كومولوس یعنی ابر پشته‌ای و نمای ساختمان و زوایای آن به گونه‌ای طراحی شده‌اند كه گویی ساختمان تكه‌ای از یك ابر كومولوس است.






برج دبی : این برج كه در حال احداث است بلندترین ساختمان دنیا به شمار می‌رود در حال حاضر حدود 518 متر ارتفاع دارد. ارتفاع نهایی این ساختمان یك راز است اما پیش‌تر گفته شده بود كه ارتفاع آن به 693 متر خواهد رسید.
در طراحی این آُسمان‌خراش 160 طبقه در نظر گرفته شده است.






استادیوم جدید ویمبلی لندن : این استادیوم مدرن 90 هزار صندلی دارد كه دید تماشاگران در هیچ كدام از آن‌ها تحت هیچ شرایطی مسدود نخواهد بود. این سازه یك كمان با طول 1000 فوت و ارتفاع 436 فوت دارد
كه سقف متحرك آن را نگه می‌دارد.






موزه جدید هنرهای معاصر : این ساختمان در منطقه منهتن نیویورك قرار دارد






محوطه كوگود : این محوطه در موسسه اسمیث‌سونیان واشنگتن قرار دارد. سقف خمیده ساخته شده از شیشه و فولاد كه بر روی استخرهای كم عمق پوشیده شده است مشخصه بارز این سازه مدرن است






روبان قرمز : این سازه در پارك رودخانه تانگهه در چین قرار دارد. روبان قرمز در واقع یك نیمكت فولادی به طول حدود نیم كیلومتر است كه در باغ حاشیه رودخانه ساخته شده است.






كریستال : كریستال ورددی ساختمان موزه رویال اونتریوی تورنتو است. ساخت این سازه در این موزه كشمكش‌های فراوانی به همراه داشت چون خطوط كشیده و بی‌قاعده آن منتقدان بسیار زیادی دارد
كه ساكنان محلی بزرگ‌ترین آن‌ها هستند.




دوشنبه 12/12/1387 - 0:12
شعر و قطعات ادبی

  

    آفتاب می شود
      نگاه کن که غم درون دیده ام
      چگونه قطره قطره آب می شود
      چگونه سایه سیاه سرکشم
      اسیر دست آفتاب می شود
      نگاه کن
      تمام هستیم خراب می شود
       شراره ای مرا به کام می کشد
      مرا به اوج می برد
      مرا به دام میکشد
      نگاه کن
      تمام آسمان من
      پر از شهاب می شود
       تو آمدی ز دورها و دورها
      ز سرزمین عطر ها و نورها
      نشانده ای مرا کنون به زورقی
      ز عاجها ز ابرها بلورها
      مرا ببر امید دلنواز من
      ببر به شهر شعر ها و شورها
      به راه پر ستاره ه می کشانی ام
      فراتر از ستاره می نشانی ام
      نگاه کن
      من از ستاره سوختم
      لبالب از ستارگان تب شدم
      چو ماهیان سرخ رنگ ساده دل
      ستاره چین برکه های شب شدم
      چه دور بود پیش از این زمین ما
      به این کبود غرفه های آسمان
      کنون به گوش من دوباره می رسد
      صدای تو
      صدای بال برفی فرشتگان
      نگاه کن که من کجا رسیده ام
      به کهکشان به بیکران به جاودان
      کنون که آمدیم تا به اوجها 
      مرا از این ستاره ها جدا مکن
      نگاه کن که موم شب براه ما
      چگونه قطره قطره آب میشود
      صراحی سیاه دیدگان من

   به روی گاهواره های شعر من
      نگاه کن
      تو میدمی و آفتاب می شود
                                               فروغ فرخزاد

دوشنبه 27/12/1386 - 2:26
دعا و زیارت

چرا خداوند با ابراهیم (ع) دوست شد؟

قنوت

اندر فواید نماز شب

رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود:

بر شما باد به برپایی نماز شب؛ زیرا این عمل، شیوه بندگانی است كه با آن به پروردگارشان نزدیك می‌شوند و از گناهان پاك می‌گردند.[1] حاملان قرآن و شب زنده‌داران، بزرگواران و آبرومندان امتم هستند.[2] بهترین شما كسی است كه سخنان پاكیزه گوید و میهمان پذیر باشد و طعام دهد و شب هنگام در حالی كه مردم خوابند، برخیزد و نماز بگزارد.[3]

از امام صادق(علیه‌السلام) روایت شده كه هر كس در پایان نماز وتر، هفتاد مرتبه «استغفر الله ربی و اتوب الیه» بگوید و تا یك سال بر آن مداومت كند نام او در زمره «المستغفرین بالاسحار»[4] نگاشته می‌شود.[5]

 

و نیز روایت است كه خدای تعالی به حضرت داوود وحی فرمود: ای داود، همواره در تاریكی شب استغفار كن، كه هر كس وقتی مردم خوابند، تنها برای من به نماز بایستد، فرشتگانم را فرمان دهم تا برای او استغفار كنند و بهشت ویژه من او را آرزو كند و هر تر و خشكی برای او دعا خواند.[6]

ای داود! همانا من بندگانی دارم كه از  میان دیگران مرا دوست می‌دارند و من هم آنان را دوست دارم. آن‌ها مشتاق من‌اند و من نیز مشتاق آنانم؛ آنان مرا یاد می‌كنند، من هم آن‌ها را یاد می‌كنم، آنان به من می‌نگرند، من نیز به آنان می‌نگرم (ای داود!) اگر تو نیز به طریقت آنان گام نهی تو را هم دوست خواهم داشت و چنانچه از راه آنان بازگردی تو را دشمن می‌دارم.

(داود) گفت: پروردگارا! نشانه اینان چیست؟

خداوند فرمود: چشم به سایه روز دوخته‌اند؛ چنان‌كه چوپان به رمه خود چشم دوخته است، اینان غروب آفتاب را آرزو دارند، چونان كه پرنده بازگشت به سوی لانه‌اش را آرزو می‌كند و چون شب همه جا را بپوشاند و با تاریكی درآمیزد و بسترها پهن گردند و تخت‌خواب‌ها برپا شوند و هر دوستداری با دوستدارش خلوت كند، اینان قدم‌هایشان را به سوی من می‌گمارند و گونه‌هایشان را (بر زمین) می‌گسترانند و با سخنان من مرا می‌خوانند و به خاطر نعمت‌هایم نشسته، ایستاده، در حال ركوع و سجده لابه كرده، ضجه می‌زنند و گاه گریه‌كنان آه می‌كشند و شكوه می‌كنند، من آنان را می‌بینم كه به خاطر من چه تحملی می‌كنند و می‌شنوم كه از دوستی (دوری) ام گلایه دارند.

(ای داود) نخستین چیزهایی كه به آنان می‌دهم سه چیز است؟

1ـ از نور خویش در دل‌هایشان می‌افكنم (در نتیجه) آنان از من آگاه می‌شوند؛ چونان كه من از آنان آگاهم.

 بر او علم یك ذره پوشیده نیست               كه پیدا و پنهان به نزدش یكی است

 

2ـ اگر آسمان‌ها و زمین و هر آنچه در آن‌هاست، در ترازوی عملشان قرار گیرد، من همه این‌ها را اندك می‌شمارم.

3ـ رویكردم به سوی آنان است،

(ای داوود) از نگاه تو، آنكه را من به سویش رو كنم (آیا) كسی می‌داند كه می‌خواهم چه به او عطا كنم؟[7]

 

پیامبر(صلی الله علیه و آله) می‌فرماید:

خداوند ابراهیم(علیه‌السلام) را به دوستی بر نگزید؛ جز به این خاطر كه میهمان نواز بود و در حالی كه مردم به خواب بودن او به نماز شب می‌ایستاد.[8]

  به نیمه شب كه همه مستِ خوابِ خوش باشند       

                                                              من و خیال تو و ناله‌های دردآلود

امام خمینی(ره) ذیل همین روایت می‌فرماید:

«در فضیلت نماز شب تنها همین روایت برای اهل آن بسنده است، ما نمی‌دانیم خلعت خلت (دوست شدن با خداوند) چه خلعتی است و این كه حق تعالی بنده‌ای را به دوستی برگزیند، چه مقامی است؟ تمام عقل‌ها از تصور آن درمانده‌اند؛ اگر همه بهشت‌ها را به خلیل (دوست خدا) بدهند، او به آن‌ها نگاه هم نكند؛ برای مثال، اگر كسی را دوست بداری و او نزد تو عزیز باشد و برتو وارد شود، تو با وصال جمال و دیدار او از هر ناز و نعمتی باز مانی و بی‌نیاز گردی، و این مثل با دوستی حق تعالی بسیار بی‌تناسب و فرق بین مشرقین است.[9]

چنانچه بیداری شب انسان را به حقیقت و سرّ نماز آگاه كند و با ذكر و فكر حق انس بگیرد و شب‌ها، مطیه[10] معراج قرب او شود، كه دیگر جز جمال جمیل حق برای او چیزی نتواند بود.»[11]

 

از پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) روایت است كه: هرگاه خداوند نماز شب را روزی مرد و زنی می‌فرماید و او از خواب برخیزد و با اخلاص تنها برای خدا وضوی كاملی بسازد و با نیتی راستین و دلی درست و دور از بدی‌ها و با خشوع و دیده‌ای گریان به نماز بایستد، خداوند نه صف از ملائكه را پشت سر او قرار می‌دهد؛ چونان كه عدد هر صف را جز خداوند كسی نتواند بشمارد؛ به گونه‌ای كه یك سر صف در مشرق و طرف دیگر آن در مغرب باشد و چون از نماز فارغ شود، به عدد ملائكه بر او درجات بنویسند.[12]

 


 

 

[1]- رموز نماز، ص 189. برگرفته از، كتاب دعوات ابن راوندی.

[2]- نك: صدوق، خصال.

[3]- بحارالانوار.

[4]-  سوره آل عمران: آیه 17.

[5]- محاسن برقی: ص 54 ـ مجمع البیان و تفسیر نورالثقلین، ذیل آیه یاد شده ـ خصال صدوق، ح 1184 ـ وسائل الشیعه: باب 10.

[6]- نك: میرزا جواد ملكی تبریزی، رساله لقاء الله: ص 129.

[7]اسرار الصلوة: ص 454ـ456.

[8]- میزان الحكمة: ج 5، ص 417، ح 10438.

[9]- نك: اربعین حدیث، حضرت امام خمینی: ج 1، ص 203.

[10]- چهارپایی كه بر آن سوار شوند. فرهنگ عمید

[11]- ر.ك: اربعین حدیث: ص 204.

[12]- وسائل الشیعه: ج 5، ح 29 ـ بحارالانوار: ج 84، ص 136 ـ امالی صدوق: ص 24 ـ میزان الحكمة: ج 5، ص 419، ح 10452.

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

 

 

پنج شنبه 10/8/1386 - 16:9
ادبی هنری

سرگذشت ضحاك مار دوش

 

image در افسانه هاي كهن اين سرزمين پادشاه عادل و درستكاري بود كه اهريمن پليد تصميم به جنگ و ستيزه با او گرفته بود .اين پادشاه درستكار كه مرداس نام داشت مردي خداپرست و پرهيزكار بود .بارها توسط اهريمن وسوسه شده بود كه از كارهاي خوب و اعمال نيك دست بردارد ولي با صبر و سعي خودش بر ايمان و خوبيهايش ثابت مانده بود .روزي اهريمن با خود انديشيد و سپس خود را به صورت مرد جواني در آورده و به قصر مرداس رفت تا او را بفريبد. وقتي به قصر رسيد پسر پادشاه ضحاك بر روي تختي تكيه داده بود و استراحت مي كرد ضحاك بسيار نادان و كم تجربه بود و اهريمن به راحتي توانست با حرفهاي جذاب خود او را بفريبد.روزها گذشت و همچنان دوستي بين ضحاك و اهريمن محكمتر مي شد تا جايي كه ضحاك براي هر تصميمي كه مي گرفت حتماً نظر اهريمن را جويا مي شد . روزي اهريمن رو به ضحاك كرده و به او گفت: مي دانم كه پدرت زحمات زيادي براي اين قصر و حكومت و مردم كشيده است ولي حقيقت اين است كه مردم دلشان مي خواهد فرمانرواي جواني مثل تو داشته باشند چون پدرت ديگر پير و فرسوده شده است. ضحاك جواب داد ؛ نه پدر من هنوز زنده است اين امكان ندارد .اهريمن پاسخ داد ، مهم اين است كه تو به پادشاه شدن علاقه داري و براي رسيدن به آن بايد تلاش كني اگر تنها مانع رسيدن تو به تاج و تخت زنده بودن پدرت است ميتواني او را بكشي.به هر حال او پير است و حتي اگر به دست تو هم كشته نشود همين روزها خواهد مرد ، در اين راه هر كمكي هم از دستم بر بيايد برايت انجام مي دهم .ضحاك نادان تسليم تلقينات اهريمن گشته و بي چون و چرا پذيرفت . اهريمن فرداي آن روز چاه عميقي را بر سر راه مرداس ايجاد كرد روي آن را با برگهاي خشك پوشاند، سپس به بالاي ديوار باغ رفت و منتظر مرداس شد .مرداس موقع عبور از آنجا بر روي برگهاي خشك قدم گذاشت و به درون چاه پرتاب شد و از دنيا رفت . ضحاك به جاي پدرش بر تخت پادشاهي نشست ولي هيچكدام از خصوصيات پدرش را نداشت . او مردي خود خواه و بي فكر بود و فقط به فكر خوشي هاي خودش بود به همين جهت از زماني كه تاج و تخت شاهي به او واگذار شد ظلم و ستم بر مردم را شروع كرد . براي ترتيب دادن جشن ها و ضيافت هايش احتياج به آشپز ماهر داشت بنابر اين اهريمن خود را به شكل آشپز در آورد و با پختن غذاهاي خوشمزه و ترتيب دادن سفره هاي رنگين محبت خود را در دل ضحاك جاي داد . روزي ضحاك آشپز را صدا كرد و گفت: از كار تو خيلي راضي هستم آرزويت را بگو تا برايت برآورده سازم .آشپز هم كه منتظر فرصت بود ، گفت : تنها آرزوي من شادي شماست و آرزو دارم شانه هاي شما را ببوسم و محبتم را اينطوري كه به شما نشان بدهم . ضحاك قبول كرد و لباسش را كنار زد درست همان لحظه اي كه آشپز شانه هاي ضحاك را بوسيد دو مار ترسناك در جاي بوسه ها ظاهر شدند و همان لحظه بود كه آشپز ناپديد شد . ضحاك كه حسابي ترسيده بود دستور داد مارها را از ريشه ببرند ولي درست در همان جاهاي برش ، مارهاي ديگر روئيدند.چندين بار اين كار تكرار شد ولي فايده اي نداشت چون به محض بريدن ريشه مارها به جاي آن مار ديگري مي روييد .ضحاك پزشكان زيادي را براي كمك گرفتن به دربار خود دعوت كرد ولي همه آنها از كمك به او عاجز بودند .روزي از همين روزها اهريمن كه خود را به شكل پزشك ماهري در آورده بود به نزد پادشاه آمد به او گفت : مارها در اثر خوردن مغز انسان روز به روز ضعيفتر مي شوند پادشاه تصميم گرفت براي نجات خود از دست مارها هر روز حكم اعدام دو نفر را بدهد و از مغزهاي آنها براي نجات خود استفاده كند . روزها گذشت و پادشاه هر روز دو انسان بيگناه را فداي خودخواهي خودش مي كرد تا اين كه يك روز خدمه هايي كه مسوول تهيه غذا از مغر انسان براي مارها بودند تصميم گرفتند از مغز حيوانات استفاده كنند و زندانيان محكوم به اعدام را فراري بدهند.سالها گذشت تا اين كه فريدون قهرماني كه پدرش نيز بدست ضحاك به قتل رسيده بود بر عليه او قيام كرد و او را شكست داد و مردم بينوا را نجات بخشيد و اينچنين بود كه اهريمن نااميد و غمگين شد .ضحاك مار دوش در غاري واقع در كوه دماوند زنداني شد و ديگر هيچ مغزي نبود تا خوراك مارها شود و به اين ترتيب خودش هم گرفتار شد ، اهريمن كه خودش ضحاك را گمراه كرده بود لحظه به لظحه با خنده هاي شيطاني اش او را آزار ميداد ولي هرگز نتوانست فريدون شاه را گمراه نمايد چون او از نيروي عقل خودش استفاده مي كرد .از اين داستان نتيجه مي گيريم كه ۱- هرگز براي رسيدن به پول ، مقام يا موفقيت باعث آزار ديگران نشويم و مانند ضحاك كه براي رسيدن به مقام راضي به مرگ پدرش شد فقط به فكر امروز نباشيم .۲- براي نجات خودمان حق نداريم زندگي ديگران را در معرض خطر قرار دهيم .۳- هر كاري كه انجام مي دهيم علاوه بر آن كه سزايش را در جهان آخرت خواهيم داد در اين دنيا هم مكافات عمل خود را پس مي دهيم .

يکشنبه 29/7/1386 - 14:36
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته