• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 6
تعداد نظرات : 7
زمان آخرین مطلب : 5104روز قبل
شعر و قطعات ادبی

ای ساربان، ای کاروان

لیلای من کجا می بری

با بردن لیلای من

جان و دل مرا می بری

ای ساربان کجا می روی

لیلای من چرا می بری

در بستنِ پیمان ما

تنها گواه ما شد خدا

تا این جهان، بر پا بود

این عشق ما بماند بجا

ای ساربان کجا می روی

لیلای من چرا می بری

تمامی دینم، به دنیای فانی

شراره عشقی، که شد زندگانی

به یاد یاری، خوشا قطره اشکی

به سوز عشقی، خوشا زندگانی

همیشه خدایا، محبت دلها

به دلها بماند، بسان دل ما

که لیلی و مجنون فسانه شود

حکایت ما جاودانه شود

 

تو اکنون زعشقم گریزانی

غمم را ز چشمم نمی خوانی

ازاین غم چو حالم نمی دانی

پس از تو نمونم برای خدا

تو مرگ دلم را ببین و برو

چو طوفان سختی ز شاخه غم

گل هستی ام را بچین و برو

که هستم من آن تک درختی

که در پای طوفان نشسته

همه شاخه های وجودش

زخشم طبیعت شکسته


 

 درد عشق و انتظار

دارم زان شب یادگار

در آن شب سرد پاییز

آهنگ سفر می کردی

از رهگذری محنت بین

دیدم که گذر می کردی

درد عشق و انتظار دارم زان شب یادگار

تو رفتی و دلم غمین شد

قرین آه اتشین شد

از آن شبی که بر نگشتی

جهان که شادی آفرین بود

به چشم من غم آفرین شد

از آن شبی که بر نگشتی

در آن شب سرد پاییز

آهنگ سفر می کردی

از آن شب سرد خزان شبها گذشته

داستان باده و مینا گذشته

روزگاری بر من تنها گذشته

از آن شب سرد خزان شبها گذشته

داستان باده و مینا گذشته

روزگاری بر من تنها گذشته

تو رفتی و دلم غمین شد

قرین آه اتشین شد

جهان که شادی آفرین بود

به چشم من غم آفرین شد

از آن شبی که بر نگشتی

تو رفتی و دلم غمین شد

قرین آه اتشین شد

از آن شبی که بر نگشتی

جهان که شادی آفرین بود

به چشم من غم آفرین شد

از آن شبی که بر نگشتی،از آن شبی که بر نگشتی

يکشنبه 19/2/1389 - 23:20
شعر و قطعات ادبی

آواز اصفهان

صدای قاسم رفعتی

 

ســحرگهـــان که مــــوذن بـر آورد آواز

به روی دل شــودم هـــر در عنایت باز

بر آورند مناجاتیــــان قــدس خـــروش

زنند بر صف روشـــندلان صلای نمــاز

بیـا به مجمع ایمانیـــان یکدل و دیــــن

که این گروه به یک قبله میکننـــد نماز

مقـــام امن الــــهی منادی توحــــید

عزیز تر  حرم کبریا حریــــم نـــماز

ز خــــواب بخت بلندم به کوتهی گرود

بگــو مــوذن خوش لهجه بر کشـد آواز

 

دانلود آواز سحرگهان، صدای قاسم رفعتیMp3 

Wma

يکشنبه 19/2/1389 - 23:16
فلسفه و عرفان
 ما را گلی از روی تو چیدن نگذارندچیدن چه خیال است که دیدن نگذارندصد شربت شیرین زلب  
 خسته دلان رانزدیک لب آرند و چشیدن نگذارندگفتم شنود مژده دیدار تو گوشمآن نیز شنیدم 
  که شنیدن نگذارندبخشای بر آن مرغ که خونش گه بسملبرخاک بریزند و تپیدن نگذارند 


پنج شنبه 28/6/1387 - 8:40
کامپیوتر و اینترنت
سلام
ویژگیهای خاصی در این آنتی ویروس وجود دارد که توجه شما را به یکی از آنها جلب می کنم
البته روی صحبت من با همانورژنهای قدیمیتر آن است که هنوزه کار می دهد.
اگر این نرم افزار را بر روی سیستمی نصب کنید و آن را اپدیت کنید به راحتی می توانید آن را به عنوان یک انتی ویروس پورتابل به رایانه های دیگر منتقل و از ان سود ببرید
چگونه؟
کافی است در داخل پوشه program files وارد شوید و پوشه eset را به هرکجا کهع خواستید منتقل کنید
من خودم ان را روی cd رایت می کنم و به کامپیوتر های الوده می برم و آنها را ویروسیابی می کنم
چگونه؟
در داخل پوشه مزبور فایلی با نام nod32 وجود دارد که کافی است آنن را اجرا کنید و سیستم را ویروس یابی کنید
علت لینکه آن را روی cd رایت می کنیم این است که بعضی از ویروسها فایلهای اصلی را ازکار می اندازند و آن را پاک می کنند اما داخل سیدی کاری نمی توانند بکنند و شما همیشه یک نسخه از آن را آماده هدارید که می توانید روی هارد کپی کنید و استفاده نمایید
یک ترفند
اگر در استفاده از انتی ویروسها مشکل دارید یا نصب نمی شوند یا نمی توانید روش بالا را امتحان کنید لطفا روش زیر را امتحان کنید
چون برخی از ویروسها بخصوص جدیدها با explorer ویندوز فعال می شوند همواره مشکل سازند و مثلا اجازه نصب انتی ویروس یا استفاده از روش فوق را نمی دهند
بنابراین روش زیر را اجرا کنید
ctrl+alt+delete
را بگیرید از لیست مشاهده شده در proccessو  explorer.exe را ببندید ممکن است تصور کنید دسکتاپ شما رفت اما نگران نباشید 
در همان پنجره taskmanager بر روی application, Newtask کلیک کنید
و browse را بزنید حال در پنجره باز شده مثل mycomputer شما می توانید هرکاری که دلتان می خواهد انجام دهید مثلا به آدرس انتی ویروس بروید آن را نصب یا روش بالا را امتحان کنید یا حتی اگر بدانید ویروس کجاست آن را پاک کنید و.....
اگر اقدام به اسکن کامپیوتر کردید و ویروس یافت شده پاک شد یادتان باشد restore را خاموش کنید وگر نه بعد از خاموش و روشن کردن ویرو س دوباره برمی گردد
در ضمن اگر باز هم موفق نشدید این عمل را در safe mode ازمایش کنید انشاءاله جواب می دهد
التماس دعا
دوشنبه 25/6/1387 - 15:58
شعر و قطعات ادبی

وقتی زمین ناز تو را در آسمان ها می کشید

وقتی گریبان عدم با دست خلقت می درید
وقتی ابد چشم تو را پیش از ازل می آفرید
وقتی زمین ناز تو را در آسمانها می کشید
وقتی عطش طعم تو را با اشکهایم می چشید
من عاشق چشمت شدم نه عقل بود و نه دلی
چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی
یک آن شد این عاشق شدن دنیا همان یک لحظه بود
آن دم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود
وقتی که من عاشق شدم شیطان به نامم سجده کرد
آدم زمینی تر شد و عالم به آدم سجده کرد
من بودم و چشمان تو نه آتشی و نه گلی
چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی


ترانه سرا : افشین یداللهی


پنج شنبه 21/6/1387 - 12:17
شعر و قطعات ادبی

عقاب

گشت غمناک دل و جان عقاب 

چو ازو دور شد ایام شباب 

دید کش دور به انجام رسید 

آفتابش به لب بام رسید 

باید از هستی دل بر گیرد 

ره سوی کشور دیگر گیرد 

خواست تا چاره ی نا چار کند 

دارویی جوید و در کار کند 

صبحگاهی ز پی چاره ی کار 

گشت برباد سبک سیر سوار 

گله کاهنگ چرا داشت به دشت 

ناگه از وحشت پر و لوله گشت 

وان شبان ، بیم زده ، دل نگران 

شد پی بره ی نوزاد دوان 

کبک ، در دامن خار ی آویخت 

مار پیچید و به سوراخ گریخت 

آهو استاد و نگه کرد و رمید 

دشت را خط غباری بکشید 

لیک صیاد سر دیگر داشت 

صید را فارغ و آزاد گذاشت 

چاره ی مرگ ، نه کاریست حقیر 

زنده را فارغ و آزاد گذاشت 

صید هر روزه به چنگ آمد زود 

مگر آن روز که صیاد نبود 

آشیان داشت بر آن دامن دشت 

زاغکی زشت و بد اندام و پلشت 

سنگ ها از کف طفلان خورده 

جان ز صد گونه بلا در برده

سا ل ها زیسته افزون ز شمار 

شکم آکنده ز گند و مردار

بر سر شاخ ورا دید عقاب

ز آسمان سوی زمین شد به شتاب 

گفت که : ‹‹ ای دیده ز ما بس بیداد 

با تو امروز مرا کار افتاد 

مشکلی دارم اگر بگشایی

بکنم آن چه تو می فرمایی ››

گفت : ‹‹ ما بنده ی در گاه توییم 

تا که هستیم هوا خواه تو ییم 

بنده آماده بود ، فرمان چیست ؟ 

جان به راه تو سپارم ، جان چیست ؟ 

دل ، چو در خدمت تو شاد کنم 

ننگم آید که ز جان یاد کنم ›› 

این همه گفت ولی با دل خویش 

گفت و گویی دگر آورد به پیش 

کاین ستمکار قوی پنجه ، کنون 

از نیاز است چنین زار و زبون 

لیک ناگه چو غضبناک شود 

زو حساب من و جان پاک شود 

دوستی را چو نباشد بنیاد 

حزم را باید از دست نداد 

در دل خویش چو این رای گزید 

پر زد و دور ترک جای گزید 

زار و افسرده چنین گفت عقاب 

که :‹‹ مرا عمر ، حبابی است بر آب 

راست است این که مرا تیز پر است 

لیک پرواز زمان تیز تر است 

من گذشتم به شتاب از در و دشت 

به شتاب ایام از من بگذشت 

گر چه از عمر ،‌دل سیری نیست 

مرگ می آید و تدبیری نیست 

من و این شه پر و این شوکت و جاه 

عمرم از چیست بدین حد کوتاه؟

تو بدین قامت و بال ناساز 

به چه فن یافته ای عمر دراز ؟

پدرم نیز به تو دست نیافت 

تا به منزلگه جاوید شتافت 

لیک هنگام دم باز پسین 

چون تو بر شاخ شدی جایگزین 

از سر حسرت بامن فرمود 

کاین همان زاغ پلید است که بود 

عمر من نیز به یغما رفته است 

یک گل از صد گل تو نشکفته است 

چیست سرمایه ی این عمر دراز ؟

رازی این جاست،تو بگشا این راز››

زاغ گفت : ‹‹ ار تو در این تدبیری 

عهد کن تا سخنم بپذیری 

عمرتان گر که پذیرد کم و کاست 

دگری را چه گنه ؟ کاین ز شماست 

ز آسمان هیچ نیایید فرود 

آخر از این همه پرواز چه سود ؟ 

پدر من که پس از سیصد و اند 

کان اندرز بد و دانش و پند 

بارها گفت که برچرخ اثیر 

بادها راست فراوان تاثیر 

بادها کز زبر خاک و زند 

تن و جان را نرسانند گزند 

هر چه ا ز خاک ، شوی بالاتر 

باد را بیش گزندست و ضرر

تا بدانجا که بر اوج افلاک 

آیت مرگ بود ، پیک هلاک 

ما از آن ، سال بسی یافته ایم 

کز بلندی ،‌رخ برتافته ایم 

زاغ را میل کند دل به نشیب 

عمر بسیارش ار گشته نصیب 

دیگر این خاصیت مردار است 

عمر مردار خوران بسیار است 

گند و مردار بهین درمان ست 

چاره ی رنج تو زان آسان ست 

خیز و زین بیش ،‌ره چرخ مپوی 

طعمه ی خویش بر افلاک مجوی 

ناودان ، جایگهی سخت نکوست 

به از آن کنج حیاط و لب جوست 

من که صد نکته ی نیکو دانم 

راه هر برزن و هر کو دانم 

خانه ، اندر پس باغی دارم 

وندر آن گوشه سراغی دارم 

خوان گسترده الوانی هست 

خوردنی های فراوانی هست ››

 ****

آن چه ز آن زاغ چنین داد سراغ 

گندزاری بود اندر پس باغ 

بوی بد ، رفته ا زآن ، تا ره دور 

معدن پشه ، مقام زنبور 

نفرتش گشته بلای دل و جان 

سوزش و کوری دو دیده از آن 

آن دو همراه رسیدند از راه 

زاغ بر سفره ی خود کرد نگاه 

گفت : ‹‹ خوانی که چنین الوان ست 

لایق محضر این مهمان ست 

می کنم شکر که درویش نیم 

خجل از ما حضر خویش نیم ››

گفت و بشنود و بخورد از آن گند 

تا بیاموزد از او مهمان پند 

 ****

عمر در اوج فلک بر ده به سر 

دم زده در نفس باد سحر 

ابر را دیده به زیر پر خویش 

حیوان را همه فرمانبر خویش

بارها آمده شادان ز سفر 

به رهش بسته فلک طاق ظفر 

سینه ی کبک و تذرو و تیهو 

تازه و گرم شده طعمه ی او 

اینک افتاده بر این لاشه و گند 

باید از زاغ بیاموزد پند 

بوی گندش دل و جان تافته بود 

حال بیماری دق یافته بود 

دلش از نفرت و بیزاری ، ریش 

گیج شد ، بست دمی دیده ی خویش 

یادش آمد که بر آن اوج سپهر 

هست پیروزی و زیبایی و مهر

فر و آزادی و فتح و ظفرست 

نفس خرم باد سحرست 

دیده بگشود به هر سو نگریست 

دید گردش اثری زین ها نیست 

آن چه بود از همه سو خواری بود 

وحشت و نفرب و بیزاری بود 

بال بر هم زد و بر جست از جا 

گفت : که ‹‹ ای یار ببخشای مرا

سال ها باش و بدین عیش بناز 

تو و مردار تو و عمر دراز

من نیم در خور این مهمانی 

گند و مردار تو را ارزانی 

گر در اوج فلکم باید مرد 

عمر در گند به سر نتوان برد ››  

 ****

شهپر شاه هوا ، اوج گرفت 

زاغ را دیده بر او مانده شگفت 

سوی بالا شد و بالاتر شد 

راست با مهر فلک ، همسر شد 

لحظه‎یی چند بر این لوح کبود 

نقطه ‎یی بود و سپس هیچ نبود

پرویز ناتل خانلری

سه شنبه 19/6/1387 - 9:55
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته