• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 20
تعداد نظرات : 85
زمان آخرین مطلب : 4763روز قبل
سخنان ماندگار

با اینا همنشین نشو!

 

پیامبر(ص):
هم نشینی با سه گروه،دل را می میراند...

    ۱- هم نشینی با اراذل و اوباش
    ۲- گفت و گوی با زنان
    ۳-
هم نشینی با ثروتمندان

منبع: http://sagharshapal.blogfa.com/post-305.aspx

دوشنبه 22/1/1390 - 18:37
طنز و سرگرمی

مسابقه ی بازنده شو،جایزه ببر!!!

 

لطفاً یه قلم و کاغذ بردار و به سؤالات زیر جواب بده...هر مسابقه ای که برگزار میشه باید در کنارش جایزه ای تعیین بشه با این تفاوت که جایزه ی من تنها به جواب های غلط تعلق میگیره.

 

1- اولین شخص از یاران امام حسین (ع) که روز عاشورا به میدان آمد،چه نام داشت؟

2- اولین شخصی که تیر به طرف لشکر امام حسین(ع) پرتاب کرد،که بود؟ 

3- اولین شهید بنی هاشم در کربلا چه کسی بود؟ 

4- اولین شخصی که زیارت عاشورا را در علقمه خواند،که بود؟ 

5- دعای "ابو حمزه ی ثمالی" از طرف کدام یک از معصومین(ع) صادر شده است؟ 

6- مهمترین آیه ی قرآن کریم کدام است؟

7- به کدام کتاب "انجیل اهل بیت" می گویند؟

8- کلید رحمت چیست؟

9- اولین شخصی که "بسم الله الرحمن الرحیم" را نوشت،که بود؟

10- اولین شخی که "ساعت های 12 گانه" را وضع کرد،که بود؟

11- پیامبرانی که در کنار مزار حضرت علی(ع) مدفون هستند،چه نام دارند؟

12- بهترین چیزی که به انسان داده شده است،چیست؟

13- آسمان چند مرتبه و برای چه کسانی گریه کرد؟

14- قشنگرین مَلک خداوند چه نام دارد؟

15- عزرائیل در شبانه روز چند مرتبه به صورت انسان ها می نگرد؟

16- اولین شخصی که "لا حول ولا قوة الّا بالله العلی العظیم" گفت،که بود؟

17- اولین کسی که مردم را به "ختنه کردن" امر فرمود،که بود؟

18- بزرگترین عدد در قرآن کریم در کدام سوره قرار دارد؟

19- چند سوره با "الحمدلله" شروع می شود،نام ببرید؟

20- چه تعداد از سوره های قرآن مکی است و چه تعداد مدنی؟

21- عزرائیل هنگام مرگ چه اشخاصی،کلمه ی توحید را به آنها تلقین می کند؟

22- اولین و دومین کسانی که بر حضرت محمد(ص) صلوات فرستادند،چه کسانی بودند؟

23- کدام کتاب به "زبور آل محمد" معروف است؟

24- زیارت مقدسه ی جامعه کبیره از طرف کدام یک از معصومین(ع) صادر شده است؟

25- پایه و اساس دین چیست؟

26- بسیار گریه کنندگان چند نفر بودند؟

27- کفن کدام خانم از بهشت آورده شد؟

28- اولین کسی که "علم حساب" را وضع کرد،که بود؟

29- چند تن از پیامبران پادشاه روی زمین بودند؟

30- کلید نماز چیست؟

31- اولین امامی که طعم زندان را چشید،که بود؟

32- "دعای صباح" منسوب به کدام یک از معصومین(ع) است؟

33- نام کدام خانم،34 مرتبه در قرآن ذکر شده است؟

34- اولین زمینی که خداوند به آن قداست بخشید،کدام زمین است؟

35- زنان مؤمنه با چه سنی وارد بهشت می شوند؟

36- حضرت محمد(ص) عمامه و قطعه ای از لباس خود را جهت کَفن کردن کدام خانم هدیه نمودند؟

37- اولین شخصی که در اسلام "مدرسۀ شبانه روزی"را با تمام امکانات،تأسیس نمود؟

38- اولین شخصی که در روز قیامت قبرش شکافته می شود،کیست؟

39- اولین شهیدی که وارد بهشت می شود،کیست؟

40- سرمایه ی دین چه نام دارد؟

41- چند تن از پیامبران،عرب زبان بودند؟

42- کدام یک از معصومین(ع) "شش ماهه" متولد شدند؟

43- دعای مخصوص حضرت مهدی(عج) چه نام دارد؟

44- نام شمشیر حضرت مهدی(عج) چه نام دارد؟

45- کدام یک از پیامبران و کدام یک از امامان را سر بریدند؟

۴۶- نام قدیم دهدشت چه نام داشت و توسط چه کسی بنا شد؟

۴۷- کهگیلویه و بویراحمد فعلی در چه سالی به استان تبدیل شد؟

۴۸- نام شهرستانهای استان کهگیلویه و بویراحمد به همراه مرکز هر شهرستان؟

۴۹- تعداد رزمنده ،جانباز و شهید استان کهگیلویه و بویراحمد در طول جنگ تحمیلی؟

۵۰- تاریخ تولد بنده؟

 منبع: سر رسید و تقویم ولایت 1381

http://sagharshapal.blogfa.com/post-310.aspx

 


جواب۱: عبدالله بن عمیر

جواب۲: عمر بن سعد لعنة الله علیه

جواب۳: حضرت علی اکبر(ع)

جواب۴: امام محمد باقر(ع)

جواب۵: امام سجاد(ع)

جواب۶: آیة الکرسی

جواب۷: صحیفه ی سجادیه

جواب۸: دعا

جواب۹: حضرت سلیمان(ع)

جواب۱۰: حضرت نوح (ع)

جواب۱۱: حضرت آدم(ع) و حضرت نوح(ع)

جواب۱۲: عقل

جواب۱۳: دو مرتبه – ابتدا برای حضرت یحیی و سپس برای امام حسین(ع)

جواب۱۴: عزرائیل

جواب۱۵: 5 مرتبه

جواب۱۶: حضرت محمد(ص)

جواب۱۷: حضرت ابراهیم(ع)

جواب۱۸: آیه ی 147 سوره ی صافات

جواب۱۹: 5 سوره – حمد،انعام،کهف،سبأ و فاطر

جواب۲۰: 86 تا مکی و 28 مدنی

جواب۲۱: اشخاصی که نماز اوّل وقت می خوانند.

جواب۲۲: اوّل خداوند و دوم ملائکه

جواب۲۳: صحیفه ی سجادیه

جواب۲۴: امام هادی(ع)

جواب۲۵: محبت اهل بیت(ع)

جواب۲۶: 5نفر – حضرات آدم،یوسف، یعقوب،فاطمه ی زهرا(س) و امام سجاد(ع)

جواب۲۷: حضرت خدیجه(س)

جواب۲۸: حضرت ادریس(ع)

جواب۲۹: حضرت سلیمان و حضرت ذوالقرنین

جواب۳۰: وضو

جواب۳۱: امام صادق(ع)

جواب۳۲: امیرالمؤمنین امام علی(ع)

جواب۳۳: حضرت مریم(س)

جواب۳۴: زمین کربلا

جواب۳۵: 16 سالگی

جواب۳۶: خانم فاطمه بنت اسد(مادر امیرالمؤمنین)

جواب۳۷: سید رضی(ره)

جواب۳۸: حضرت محمد(ص)

جواب۳۹: حضرت زهرا(س)

جواب۴۰: قرآن کریم

جواب۴۱: 4تا – حضرت هود،حضرت صالح،حضرت شعیب و حضرت محمد(ص)

جواب۴۲: امام حسین(ع)

جواب۴۳: دعای عهد

جواب۴۴: سیف الله

جواب۴۵: حضرت یحیی(ع) و امام حسین(ع)

جواب۴۶-  بلاد شاپور - توسط شاپور اول ساسانی فرزند اردشیر اول

جواب۴۷- ۱۳۵۶

جواب۴۸- ۱- بویراحمد(یاسوج) ۲- کهگیلویه(دهدشت) ۳- گچساران(دوگنبدان) ۴- دنا(سی سخت) ۵- بهمئی(لیکک) ۶- باشت(باشت) ۷- چرام(چرام)

جواب۴۹- تعداد رزمنده: 33000نفر - تعداد جانباز: ۱۳۰۰۰نفر - تعداد شهدای استان: ۱۸۰۰نفر (آمار کلی )

جواب۵۰- ۲۰/۷/۶۴

 

دریافت جایزه:
حالا بگو دقیقاً چند مورد رو غلط جواب داده بودی؟ چند مورد؟!...برای دریافت جایزه ات،به اولین نظر بخش نظرات همین مطلب(پائین سمت چپ) نگاه کن.

دوشنبه 22/1/1390 - 18:32
عقاید و احکام

سؤال و جواب اعرابی از پبامبر اکرم (ص)

 

عرض کرد:"میخواهم داناترین مردم باشم"

حضرت فرمود: "از خدا بترس"

 

عرض کرد:"میخواهم از خاصان درگاه باشم"

حضرت فرمود: "شب و روز قـرآن بخوان"

 

عرض کرد: "میخواهم همیشه دلِ من روشن باشد"

حضرت فرمود: "مرگ را فراموش مکن"

 

عرض کرد:"میخواهم همیشه در رحمت حقّ باشم"

حضرت فرمود: "با خلق خدا نیکی کن"

 

عرض کرد:"میخواهم از دشمن به من آفتی نرسد"

حضرت فرمود: "همیشه به خدا توکل کن"

 

عرض کرد:"میخواهم در چشم مردم خوار نباشم"

حضرت فرمود: "پرهیزکار باش"

 

عرض کرد:"میخواهم عمر من طولانی باشد"

حضرت فرمود: "صله رحم کن"

 

عرض کرد:"میخواهم روزی من وسیع گردد"

حضرت فرمود: "همیشه با وضو باش"

 

عرض کرد:"میخواهم به آتش دوزخ نسوزم"

حضرت فرمود: "چشم و زبان خود را ببند"

 

عرض کرد:"میخواهم بدانم گناه به چه چیز ریخته میشود؟"

حضرت فرمود: "تضرع و توبه به حال بیچارگی"

 

عرض کرد:"میخواهم سنگین ترین مردم باشم"

حضرت فرمود: "از کسـی چـیـزی مخواه"

 

عرض کرد:"میخواهم  پرده ی عصمتم دریده نشود"

حضرت فرمود: "پرده ی عصمت کسی را مدر"

 

عرض کرد:"میخواهم که گورم تنگ نباشد"

حضرت فرمود: "مداومت کن به قرائت سوره ی تبارک"

 

عرض کرد:"میخواهم مال من بسیار شود"

حضرت فرمود: "مداوت کن به قرائت سورۀ واقعه هر شب"

 

عرض کرد:"میخواهم فردای قیامت ایمن باشم"

حضرت فرمود: "میان شام و خفتن بذکر خدا مشغول باش"

 

عرض کرد:"میخواهم خدایتعالی را در نماز حضور یابم."

حضرت فرمود: " در وقت ساختن وضو بسیار دقت کن"

 

عرض کرد:"میخواهم از خاصان باشم"

حضرت فرمود: "در کارها راستی و درستی پیشه کن"

 

عرض کرد:"میخواهم برای من عذاب قبر نباشد"

حضرت فرمود: "جامه ی خود را پاک نگهدار"

 

عرض کرد:"میخواهم در نامه عمل من گناه نباشد،همیشه خیرو خوبی باشد"

حضرت فرمود: "به پدر و مادر نیکی کن"

 

منبع: بحارالانوار

منبع: http://sagharshapal.blogfa.com/post-288.aspx

بر ثانیه ی ظهور مـهـدی(عـج) صلوات

 

يکشنبه 1/12/1389 - 11:5
داستان و حکایت
 

نجار

 

نجار پیر - وروجک و آقای نجار در وبلاگ شپلستاننجار پیری خود را برای بازنشسته شدن آماده میکرد.یک روز او با صاحب کار خود موضوع را درمیان گذاشت.

پس از روزهای طولانی و کار کردن و زحمت کشیدن،حالا او به استراحت نیاز داشت و برای پیدا کردن زمان این استراحت میخواست تا او را از کار بازنشسته کنند.

صاحب کار او بسیار ناراحت شد و سعی کرد او را منصرف کند،امُا نجار بر حرفش و تصمیمی که گرفته بود پافشاری کرد.


سرانجام صاحب کار درحالی که با تأسف با این درخواست موافقت میکرد،از او خواست تا به عنوان آخرین کار،ساخت خانه ای را به عهده بگیرد.

نجار درحالیکه دلش چندان به این کار راضی نبود،موافقت کرد...پذیرفتن ساخت این خانه برخلاف میل باطنی او صورت گرفته بود،برا همین به سرعت مواد اولیه ی نامرغوبی تهیه کرد و به سرعت و با بی دقتی،به ساختن خانه مشغول شد و به زودی و به خاطر رسیدن به استراحت،کار را تمام کرد.

او صاحب کار را از اتمام کار باخبر کرد...صاحب کار برای دریافت کلید این آخرین کار به آنجا آمد.

زمان تحویل کلید،صاحب کار کلید را به نجار بازگرداند و گفت: "این خانه هدیه ای است از طرف من به تو به خاطر سالهای همکاری!"

نجار،یکه خورد و بسیار شرمنده شد.

در واقع اگر او میدانست که خودش قرار است در این خانه ساکن شود،لوازم و مصالح بهتری برای ساخت آن بکار می برد و تمام مهارتی که در کار داشت برای ساخت آن بکار می برد...یعنی کار را به صورت دیگری پیش میبرد.

 

 

نکته ی اخلاقی:
ما زندگیمان را میسازیم.با گذشت روزها،گاهی کمترین توجهی به آنچه که میسازیم نداریم،سپس در اثر یک شوک و اتفاق غیر مترقبه به نام مرگ میفهمیم که در آخرت،مجبوریم در همین ساخته ها زندگی کنیم...اگر چنین تصوری داشته باشیم،تمام سعی خود را برای ایمن کردن شرایط زندگی خود،به کار میبندیم.

فرصت ها از دست می روند و گاهی بازسازی آنچه ساخته ایم،ممکن نیست.

ما نجار زندگی خود هستیم و روزها،چکشی هستند که بر یک میخ از زندگی ما کوبیده میشود...یک تخته در آن جای میگیرد و یک دیوار برپا میشود.

منبع: http://sagharshapal.blogfa.com/post-271.aspx

بر ثانیه ی ظهور مهدی(عج) صلوات

دوشنبه 25/11/1389 - 14:52
داستان و حکایت

خواستگاری از دختر حداد عادل

 

رهبر و دکتر حداد عادل - توی گوگل بنویس شپلستان و اینتر بزنآقای دكتر حداد عادل تعریف می‌كردند:

سال 77،خانمی به منزل ما زنگ زده بود و گفته بود كه:"می‌خواهیم برای خواستگاری خدمت برسیم."

خانم ما گفته بود: "دختر ما در حال حاضر سال چهارم دبیرستان است و می‌خواهد ادامه تحصیل دهد."

ایشان دوباره گفته بودند كه:

"اگر امكان دارد ما بیاییم دختر خانم را ببینم تا بعد."

امّا خانم ما قبول نكرده بودند.بعد خانم ما از ایشان پرسیده بودند كه اصلاً شما خودتان را معرفی كنید.

و ایشان هم گفته بودند: "من خانم مقام معظم رهبری هستم.

خانم ما از هول و هراس دوباره سلام علیك كرده بود و گفته بود: "ما تا حالا به همه پاسخ رد داده‌ایم.امّا شما صبر كنید با آقای دكتر صحبت كنم،بعد شما را خبر می‌كنم."

آن زمان خانم من مدیر دبیرستان هدایت بود.

بعد از صحبت با من،قرار بر این شد كه آنها بیایند و دخترمان را در مدرسه ببینند كه هم دخترمان متوجه نشود و هم اینكه اگر آنها نپسندیدند،لطمه‌ای به دختر ما نخورد.طبق هماهنگی قبلی،خانم آقا،آمدند و در دفتر مدرسه او را دیدند و رفتند.

چند روز گذشت و من برای كاری خدمت آقا رفتم.

آقا فرمودند: "خانم استخاره كرده‌اند،جوابش خوب نبوده است."

یكسال از این قضیه گذشت.مجدداً خانواده ی آقا تماس گرفتند و گفتند كه:

"ما می‌خواهیم برای خواستگاری بیاییم."

خانم بنده پرسیده بودند كه چطور شده تصمیمتان عوض شده؟

آقا گفته بودند: "خانم ما به استخاره خیلی اعتقاد دارد و دفعۀ اوّل چون خوب نیامده بود،منصرف شدند."

و خانم آقا هم گفته بودند: "چون دخترتان،دختر محجبه،فرهیخته و خوبی است،دوباره استخاره كردم كه خوب آمد و اگر اجازه بدهید،بیاییم."

آن زمان دخترمان دیپلم گرفته بود و كنكور هم شركت كرده بود.پس از مقدمات كار،یك روز پسر آقا و مادرش با یك قواره پارچه به عنوان هدیه برای عروس آمدند و صحبت كردیم و پس از رفتن آقا مجتبی،نظر دخترم را پرسیدم.ایشان موافق بودند. بعد از چند روز خدمت آقا رفتیم.

آقا فرمودند: "آقای دكتر! داریم خویش و قوم می‌شویم."

گفتم: "چطور؟"

گفتند: "خانواده آمدند و پسندیدند و در گفتگو هم به نتیجۀ كامل رسیده‌اند،نظر شما چیست؟"

گفتم: "آقا اختیار ما دست شماست."

آقا فرمودند:

"نه! شما،دكتر و استاد دانشگاهید و خانمتان هم همینطور.وضع زندگی شما مناسب است؛امّا زندگی من اینطور نیست.اگر بخواهم تمام زندگیم را باز كنم،غیر از كتابهایم یك وانت‌بار می‌شود.اینجا هم دو اتاق اندرون و یك اتاق بیرونی است كه آقایان و مسؤولین در آنجا با من دیدار می‌كنند.من پول ندارم خانه بخرم.خانه‌ای اجاره كرده‌ایم كه یك طبقه مصطفی و یك طبقه هم مجتبی زندگی می‌كند.

شما با دخترت صحبت كن كه خیال نكند حالا كه عروس رهبر می‌شود،چیزهایی در ذهنش باشد.ما اینطور زندگی می‌كنیم امّا شما زندگی نسبتاً خوبی دارید.حالا اگر ایشان بخواهد وارد این زندگی شود،كمی مشكل است.مجتبی معمم هم نیست.می‌خواهد قم برود و درس بخواند و روحانی شود همه ی اینها را به او بگو،بداند."

من هم به دخترم گفتم و ایشان هم قبول كرد.

آقا در زمان قبل از رئیس جمهوریشان،در جنوب تهران خانه‌ای داشتند كه آن را اجاره داده‌اند و خرج زندگی‌شان را از آن درمی‌آوردند(ایشان حقوق رهبری نمی‌گیرند و از وجوهات هم استفاده نمی‌كنند.)

هنگام صحبت در مورد مراسم عقد و مهریه و ... آقا فرمودند:

"در مورد مهریه،اختیار با دختر شماست.ولی من كه برای مردم خطبه ی عقد می‌خوانم،سنت من این بوده كه بیشتر از 14 سكه،عقد نخوانم و تا حالا هم نخوانده‌ام،اگر بخواهید می‌توانید بیشتر از 14 سكه مهریه معین كنید،ولی شخص دیگری خطبه عقد را بخواند.از نظر من اشكالی ندارد.چون تا حالا بیش از 14 سكه برای مردم عقد نخوانده‌ام،برای عروسم هم نمی‌خوانم."

من گفتم: "آقا! این طور كه نمی‌شود.من با مادرش صحبت می‌كنم. فكر نمی‌كنم مخالفتی داشته باشد."

در مورد مراسم عقد هم گفتند:"می‌توانید در تالار بگیرید ولی من نمی‌توانم شركت كنم."

گفتم: "آقا هر طور شما صلاح می‌دانید."

فرمودند: "می‌خواهید این دو تا اتاق اندرونی و یك اتاق بیرونی را با هم حساب كنید.هر چند نفر جا می‌شوند،نصف می‌كنیم؛نصف از خانواده ما و نصف از خانواده شما را دعوت می‌كنیم."

ما حساب كردیم و دیدیم بیشتر از ۲۰۰-۱۵۰ نفر جا نمی‌شوند.ما حتی اقوام درجه اولّمان را هم نمی‌توانستیم دعوت كنیم،امّا قبول كردیم.

آقا! غیر از فامیل،آقای خاتمی،آقای هاشمی و آقای ناطق نوری و رؤسای سه قوه و دكتر حبیبی را دعوت فرمودند.

یك نوع غذا هم درست كردیم.قبل از اینها صحبت خرید بازار شد.

پسر آقا گفت: "من نه انگشتر می‌خواهم و نه ساعت و نه چیز دیگری"

آقا گفتند: "خوب نیست."

من هم گفتم: "حداقل یك حلقه بگیرند."

امّا آقا فرمودند: "من یك انگشتر عقیق دارم كه یكی برای من هدیه آورده،اگر دخترتان قبول می‌كند.من آن را به ایشان هدیه می‌دهم و ایشان هم به عنوان حلقه،به مجتبی هدیه دهد."

قبول كردیم و انگشتر را گرفتیم و بعد به آقا مجتبی دادیم.كمی بزرگ بود.به یك انگشتر سازی بردیم تا كوچكش كند و خرجش 600 تومان شد.

خلاصه خرج حلقه ی داماد 600 تومان شد.

به آقا گفتیم در همه این مسایل احتیاط كردیم،دیگر لباس عروس را به دست ما بسپارید و آقا هم فرمودند: "آنرا طبق متعارف حساب كنید."

در همان ایام،ما خودمان برای پسرمان عروسی می‌گرفتیم.و یك لباس عروس برای عروسمان سفارش داده بودیم،بدوزند.

خلاصه قبل از اینكه عروسمان استفاده كند،همان شب دخترمان استفاده كرد.

بعد آقا گفتند: "من یك فرش ماشینی می‌دهم،شما هم یك فرش بدهید."

و به این ترتیب مراسم برگزار شد.مراسم در خانه ی ما تا ساعت 1 طول كشید.

خانواده ی آقا آمده بودند كه عروس را ببرند.البته آقا ظاهراً كاری داشتند،نیامده بودند.امّا وقتی عروس را به خانه آوردیم دیدیم،آقا هنوز بیدار نشسته‌اند و منتظرند كه عروس را بیاورند.

فرمودند: "من اخلاقاً وظیفه خودم می‌دانم برای اوّلین بار كه عروسمان قدم به خانه ی ما می‌گذارد،من هم بدرقه‌اش كنم و به اصطلاح خوش آمد بگویم."

بعد هم كه عروس وارد شد،آقا چند دقیقه‌ای برایشان در مورد تفاهم در زندگی و شرایط و اهمیت زندگی زناشویی صحبت كردند و تا پای در خانه،عروس را بدرقه كردند و خوش آمد گفتند.

راوی: حجت‌الاسلام پاینده

منبع: http://sagharshapal.blogfa.com/post-284.aspx

دوشنبه 25/11/1389 - 14:45
عقاید و احکام

تلفظ صحیح کلمات در نماز

معنای درست کلمات معنای کلمات،اگر غلط ادا شوند
الرّحمان الرّحیم بخشنده ی مهربان الرهمان الرهیم مرهم گذار
الحمدلله ستایش مخصوص خداست الهمد هلاکت و خاموشی
العالَمین جهانیان العالِمین دانشمندان
" " آلمین دردکنندگان
نعبد عبادت می کنیم نئبد همیشه می مانیم
نستعین یاری می جوییم نستئین طلب وقت می کنیم
انعمت نعمت داده ای انئمت ناله ی ضعیف در آوردی
المغضوب غضب شده المقضوب شاخه ی بریده ی شده
الضالین گمراهان ظالین سایه کنندگان
" " ذالین خوارشدگان
" " زالین به لرزه افتادگان
أحد یکتا،یگانه اهد زمین گود
صمد بی نیاز سمد ایستاده متحیر
" " ثمد آب باران نامطبوع مانده از زمستان
عظیم بزرگ عزیم اراده کننده
" " ازیم سختی،قحطی
اعلی بر الا آگاه باش
بحمده به ستایش او مشغولم بهمده به هلاک کردن او مشغولم
صل درود بفرست سل شمشیر بکش،به بیماری سل مبتلا کن
محمد ستوده شده مهمد هلاک شده،خفه شده
صالحین شایستگان سالحین غلط کنندگان

منبع: http://sagharshapal.blogfa.com/post-68.aspx

خواهش: چنانچه تلفظ حروف را بلد نیستی یا اینکه در ادای برخی مشکل داری حتماً با مراجعه به یه روحانی یا کسانی که بلدن،جهت یادگیری این حروف تلاش کن زیرا که بنا به نظر اکثر مراجع خواندن غیرصحیح کلمات باعث بطلان نماز میشود.

 

اگه نکیر و منکر توی قبر در مورد نماز،خرتو گرفتن، نگی نمی دونستم

 

بر ثانیه ی ظهور مهدی(عج) صلوات 

دوشنبه 25/11/1389 - 14:35
ایرانگردی

توی گوگل بنویس شپلستان و اینتر بزن - همسایه های شهرستانهای استان کهگیلویه و بویراحمد

منبع: http://sagharshapal.blogfa.com/page/1.aspx

دوشنبه 25/11/1389 - 14:22
ایرانگردی

منبع: http://sagharshapal.blogfa.com/post-261.aspx

يکشنبه 10/11/1389 - 14:7
داستان و حکایت

 چند تا زن داری؟!


پادشاه ثروتمندی چهار همسر داشت.

 

او همسر چهارم خود را بسیار دوست میداشت و او را با گرانبهاترین جامه ها می آراست،با لذیذترین غذاها از او پذیرائی میکرد.این همسر از هر چیزی بهترین را داشت.

 

پادشاه همسر سوم خود را بسیار دوست میداشت و او را کنار خود قرار میداد امّا همیشه از این بیم داشت که مبادا این همسر او را به خاطر دیگری ترک کند.

 

پادشاه به زن دوم هم علاقه داشت.او محرم اسرار شاه بود و همیشه با پادشاه مهربان و صبور و شکیبا بود و هرگاه پادشاه با مشکلی روبرو میشد به او متوسل میشد تا آنرا مرتفع نمائد.

 

همسر اوّل پادشاه شریک بسیار وفاداری بود و در حفظ و نگهداری تاج و تخت شاه بسیار مشارکت میکرد.امّا پادشاه این همسر را دوست نمی داشتو به سختی به او توجه میکرد.ولی برعکس،او شاه را عمیقاً دوست داشت .

 

روزی از روزها شاه بیمار شد و دانست که فاصله ی زیادی با مرگ ندارد.

 

بنابراین به همسر چهارم خود که خیلی مورد توجه او بود،گفت:
"من تو را بسیار دوست داشتم بهترین جامه ها را بر تن تو پوشانده ام و بیشترین مراقبتها را از تو بعمل آورده ام.اکنون که من دارم میمیرم آیا تو مرا همراهی خواهی کرد؟"
همسر چهارم گفت:"به هیچ وجه !!!" و بدون کلامی از آنجا دور شد.
این جواب همانند شمشیر تیزی بود که بر قلب پادشاه وارد شد.

 

پادشاه غمگین و ناراحت،این بار از همسر سوم خود پرسید:
"من در تمام عمرم تو را دوست داشته ام هم اکنون رو به احتضارم،آیا تو مرا همراهی خواهی کرد و با من خواهی آمد؟"
همسر سوم گفت: "نه هرگز !!!،زندگی بسیار زیباست اگر تو بمیری من مجدداً ازدواج خواهم کرد و از زندگی لذت میبرم!"

 

پادشاه نااُمید سراغ همسر دوم خود رفت و از او پرسید:
"من همیشه در مشکلاتم از تو کمک جسته ام و تو مرا یاری کردی.من در حال مردنم آیا تو با من خواهی بود؟"
همسر دوم گفت:
"متأسفم.من در این مورد نمیتوانم کمکی انجام دهم.در بهترین حالت فقط میتوانم تو را داخل قبرت بگذارم!"
این پاسخ مانند صدای غرش رعد و برقی بود که پادشاه را دگرگون کرد!

 

در این هنگام صدائی او را بطرف خود خواند و گفت:
"من با تو خواهم بود تو را همراهی خواهم کرد! هر کجا که تو قصد رفتن نمائی!"
شاه نگاهی انداخت همسر اوّل خود را دید!
همسر اوّل
او از سوء تغذیه لاغر و رنجور شده بود.

 

شاه با صدائی بسیار اندوهناک و شرمساری گفت:

"من در زمانی که فرصت داشتم باید بیشتر از تو مراقبت بعمل می‌آوردم.من در حق تو قصور کردم..."


مخلص کلام:
در حقیقت همه ی ما دارای چهار همسر هستیم:

همسر چهارم:
همان جسم ماست مهم نیست که چه میزان سعی و تلاش برای فربه شدن و آراستگی آن کردیم وقتی ما بمیریم او ما را ترک خواهد کرد.

همسر سوم:
دارائیها،موقعیت و سرمایه ی ماست.زمانی که ما بمیریم آنها نصیب دیگران میشوند.

همسر دوم:
خانواده و دوستانمان هستند.مهم نیست که چقدر با ما بوده اند حداکثر جائی که میتوانند با ما بمانند همراهی تا مزار ماست.

همسر اوّل:
همان روح ماست که اغلب در هیاهوی دست یافتن به ثروت و قدرت و لذایذ فراموش میشود.در حالیکه روح ما تنها چیزی است که هر جا برویم ما را همراهی میکند...پس از اون مراقبت کن،او را تقویت کن و به او رسیدگی کن که این بزرگترین هدیه هستی برای توست.

 

منبع: وبلاگِ شپلستان(لُر دهدشتی) http://sagharshapal.blogfa.com/post-260.aspx

بر ثانیه ی ظهور مهدی(عج) صلوات

شنبه 9/11/1389 - 19:11
ایرانگردی

 

نقشه ی کهگیلویه و بویراحمد

فاصله ی شهرهای استان

 

منبع: http://sagharshapal.blogfa.com/post-256.aspx

 

دوشنبه 4/11/1389 - 15:49
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته