• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن عمومی > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
عمومی (بازدید: 12448)
يکشنبه 11/12/1387 - 12:45 -0 تشکر 94459
سفر و خاطرات نوروزی

سلام دوستان گلم

عید نوروز را پیشاپیش تبریک می گویم

http://img.tebyan.net/Big/1387/05/114653024316614816887132521181811145112165.jpg

 

می دونم از الان دارین خونه تکونی می کنید و خودتون را برای این عید باستانی آماده می کنید .

دوستان گلم شما عید نوروز را دوست دارید به کجا بروید به شمال یا جنوب یا شرق یا غرب کشور؟

http://img.tebyan.net/Big/1387/12/871359219512216511114918994667222255245202.jpg

ایا برای مسافرت برنامه ریزی کردید؟

برای مسافرت چه وسیله نقلیه ای رو بیشتر ترجیح می دهید؟

امیدوارم عید نوروز به همگیتون خوش بگذره.

راستی بعد از سیزده به در، در اینجا منتظر خاطرات شیرین و جذاب شما از مسافرتی که رفتید هستم.

در وفای تو چنانم که اگر خاک شوم / آید از تربت من بوی وفاداری تو . . .

منتظر شما در وبلاگ دل شکسته
يکشنبه 16/1/1388 - 2:31 - 0 تشکر 103599

سلام

سفرنامه نویسونه؟ مام هستیم. سفرنامه می نویسیم عاه !! اتفاقاً مام پارسال عید شیراز بودیم.

اون چسبو رو بزن رو پارچو (باید قیافه منو می دیدید که چه جوری هاج و واج به گوینده این جمله نگاه می کردم)

اما امسال یه تور ایرانگردی راه انداختیم. به مدت 12 روز که آخرشم به علت نامساعد بودن هوا نیمه کاره موند. ولی با همه این اوصاف خیلی خوش گذشت.

از اوایل اسفند آقای همسر: تیردراپ امسال بریم مسافرت؟

- نه ! (خیلی محکم) امسال میخوام خونه بمونم طعم عیدو بچشم !!!

- اواسط اسفند : تیردراپ بچه ها میخوان برن جنوب میای بریم؟

- یوخ ! میخوام یه بارم که شده عید تو خونه باشم!!

- کمی به اواخر اسفند: تیردراپ بچه ها زنگ زدن اصرار دارن باهاشون بریم میای؟

- نع ! مگه میشه از برنامه های دلچسب تی وی دل بکنم !!

- صبح 29 اسفند: الو تیردراپ ! بچه ها رفتن اصفهان اونجا موندن میگن منتظریم تا شما بیایین، چی بگم بهشون؟

- بگو نمیاییم خودشون برن!! ما امسال عید خونه می مونیم!!

عصر 29 اسفند : الو آقای همسر ! بچه ها تا کی اصفهان می مونن!!؟؟!!!

ظهر 30 اسفند : به شهرستان نطنز خوش آمدید!

بعد از سال تحویل : الو ! خانم آقایی عیدت مبارک! من اصفهانم، مهمون نمیخوای؟

ادامه دارد...........

    

خنجر آب‌دیده را زنگ عوض نمی‌کند
چهره انقلاب را جنگ عوض نمی‌کند
بگوی با منافقین به کوری دو چشمتان
پیرو خط رهبری رنگ عوض نمی‌کند

يکشنبه 16/1/1388 - 2:41 - 0 تشکر 103604

....

البته این جمله آخری رو فقط برای ترسوندن خانم آقایی عزیز گفتم!! وگرنه ما قصد موندن تو اصفهان

رو نداشتیم. و میخواستیم هرچه زودتر به بقیه برسیم. واسه همینم از اصفهان تخت گاز رفتیم شهرضا و

بعدشم سمیرم و از اونجا به سمت یاسوج حرکت کردیم.

عجب جاده ای داره این یاسوج .. همش گردنه و پیچ واپیچه.. ما حدود ساعت 10 شب بود که داشتیم

اون جاده رو طی میکردیم و بعد فهمیدیم که جاده ناامنیه و معمولاً از ساعت 7 شب به بعد توش تردد خیلی

کم انجام میشه.. و اونوقت تازه فهمیدیم که چرا هیچ ماشینی تو جاده نبودو ما گاهی فکر میکردیم که

داریم اشتباهی میریم. اما هرچیزیش که بد بود.. آسمون خیلی قشنگی داشت.. جای بچه های نجوم خالی

که ببینن تو آسمون اصلاً هیچ جای خالی نبود.. به قولی اصلاً جای سوزن انداختن هم نبود.. انقدر ستاره

داشت که من همینجور مات و مبهوت مونده بودم.. آسمون نیمه شب بیابون خارج شهر زیاد دیده بودم

ولی این یکی باهمشون فرق داشت.. انگار میشد ستاره ها رو از رو دل آسمون چید و آورد پائین

چه ابهت و شکوهی داشت آسمون یاسوج !!!

آسمان شب

خب بالاخره رسیدیم یاسوج.. و به محلی که دوستانمون ساکن شده بودن. درست درلحظه جوان شدن

زلیخا وارد شدیم موقعی که همه چهارچشمی داشتن زلیخا رو نگاه میکردن که ببینن چی میشه

ما از در رفتیم تو و حواس همه پرت شد و ییهو زلیخا رو زیر پرده عوض کردن (نیشخند)

ادامه دارد.....

    

خنجر آب‌دیده را زنگ عوض نمی‌کند
چهره انقلاب را جنگ عوض نمی‌کند
بگوی با منافقین به کوری دو چشمتان
پیرو خط رهبری رنگ عوض نمی‌کند

يکشنبه 16/1/1388 - 9:45 - 0 تشکر 103628

....

البته ما سه خانواده بودیم با ماشین شخصی و بقیه دوستان در قالب یه کاروان راهیان نور و با یه دستگاه

اتوبوس رفته بودن دوکوهه، و برنامه مام این بود که به اونا ملحق شیم (گویا جونم واسه همین بود که واست

پیغام دادم که دارم میام اهواز) ولی متأسفانه بنا به دلایل نامعلومی برنامه اون گروه تغییر کرد و روز اول فروردین

به سمت تهران برگشتن.. و ما موندیم و یاسوج و برنامه ریزی ! صبح اول فروردین رفتیم یه پارک بسیار زیبا

که یه آبشار زیباتر هم داره و خیلی از مردم میان اونجا و با مشقت و سختی از کوه میرن بالا تا منظره زیبای

آبشارو نگاه کنن.. البته راه بسته بود و نمیشد رفت بالای کوه و همه از همون پائین بر میگشتن.

( راستی از همون روز اول تا آخر سفرنامه شما همه جا سرفه های من رو هم اضافه کنین.. در حد خفگی)

واسه نهار رفتیم یه پارک دیگه.. چقدر جالب بود! چقدر قشنگ بود! منظره پارک ؟ نه بابا! عروووووووووس!

تو اون یه ساعتی که تو پارک نشسته بودیم سه تا عروس اومدن تو پارک گشتن و رفتن.. اینگده خوشگل بودن که نگو!

قیافه شونو نمیگما! لباساشون .. لباسای محلی .. دامنهای بلند چند طبقه.. روسری های رنگ و وارنگ..

همراهاشون هم همه لباس محلی.. خیلی خوشگل بودن و خیلی جالب .. کلی کیف کردم از دیدنشون.

ادامه دارد....

    

خنجر آب‌دیده را زنگ عوض نمی‌کند
چهره انقلاب را جنگ عوض نمی‌کند
بگوی با منافقین به کوری دو چشمتان
پیرو خط رهبری رنگ عوض نمی‌کند

يکشنبه 16/1/1388 - 10:28 - 0 تشکر 103634

 عید نامه   002

به نام خدا

سلام

سفر به سمنان

تو راه بابام یادش افتاد زنجیر چرخ برنداشته..به خانه بر می گردیم

زنجیر چرخو گرفتیمو رفتیم سمنان

وسط شهرسمنان بابام به مامانم میگه: کیف پولمو بده

مامانم هم می گه که دست من ندادی

اولش گفتیم شاید تو پمپ بنزین جا گذاشتیم ولی بعدا یادمون اومد که تو خونه س..خیالمون راحت شد

بابام تو کیف پولش چیز زیاد مهمی نداشت البته به جزء عکس های ما..

محتویات کیف پول جیبی بابام:

کارت سوخت، کارت ملی، گواهینامه، کارت ماشین، کارتهای بیمه، پول، کارت پایان خدمت و یه سری شماره تلفن و عکس

مسیر برگشت یکی از بی تخلف ترین رانندگی های بابامو شاهد بودیم

آنچه انسان را آورد رو به مزاج           احتیاج است احتیاج است احتیاج

چند تا عکس از جاده سمنان فیروزکوه

1 2

4

برای دیدن ادامه جاده به آن سمت کوه مراجعه شود!!  (فکر کنم اند لس رود از این خوشش بیاد)

3

به تازگی برف اومده بود

5

مه شدید در راه برگشت

ادامه دارد

 

  «همانا این دل ها همانند بدن ها افسرده می شوند، پس برای شادابی دل ها، سخنان زیبای حکمت آمیز را بجویید»

 

حکمت91.نهج البلاغه.امام علی (ع)

 

 

اگر در این روزگار مُردم، بگویید به او بگویند:

*مادرانه ها*

يکشنبه 16/1/1388 - 11:29 - 0 تشکر 103650

عید نامه   003

به نام خدا

سلام

عید را دو روز دو روز طی می کنیم

نگفتم سفر سمنان دو روزه بود، نه؟

سفر سمنان دو روزه بود

برگشتیم خونه و برای یکی دو روز به دید و بازدید پرداختیم ..خودتون حساب کنین چندم عیده

دیدو بازدید خیلی خوبه..آدم می فهمه که داره کچل می شه

امسال با خودم تصمیم گرفته بودم که الکی هم شده همش لبخند بزنم، شاد باشم و دیگرانو شاد کنم ولی مگه به همین راحتی هاس؟!

وقتی خونه هرکی میرین و هر کی میاد خونتون بهتون با لبخند و از سر دلسوزی بگه

-داری کچل میشی هااااااا

چطوری می خوای شاد باشی؟نمیشه باید عصبانی بشی

یه راه دیگه هم داره که من اینو انجام می دادم

شما باید خونسردی خودتونو حفظ کنین..بعد یه لبخند زورکی هم شده بزنین..عین این

آقا من بلد نیستم زورکی لبخند بزنم..یهو خندم می ترکه

بعدشم بگین: کچل نیستم، پیشونیم بلنده، اینم نشون بخت بلنده

به امید خدا دیگه گیر نمیدنو دست از سر کچل شما بر می دارن

دو روز همینطور گذشت که ناگهان ؛

تسو گفت: نارو، برو به زوآنتو..ببخشید با جومونگ اشتباه شد :)

ناگهان عزم سفر به گرگان کردیم..تو راه یه صحنه دیدم که اون چند روز همش جلوی چشمم بود

صدای یه ترمز شدید...چند ماشین پشت سر ما، یه موتوری رفت هوا تو گرد و خاک اومد زمین

همش تو فکر موتوریه بودم..نمی دونم چطوری رانندگی کردم

رفتیم جنگل..آتیش روشن کردیم دوبار...خوش گذشت خیلی زیاد

چایی آتیشی خوردیم..ناهار هیچی نخوردیم..دوستای پسر خالم عاشقم شدن شدید

این سفر نیز دو روزه بود..برگشتیم سر خونه زندگیمون

ادامه دارد..هوووووووووووووو (پسر عمه زا)

 

  «همانا این دل ها همانند بدن ها افسرده می شوند، پس برای شادابی دل ها، سخنان زیبای حکمت آمیز را بجویید»

 

حکمت91.نهج البلاغه.امام علی (ع)

 

 

اگر در این روزگار مُردم، بگویید به او بگویند:

*مادرانه ها*

يکشنبه 16/1/1388 - 12:24 - 0 تشکر 103677

به نام خدا

سلام

خانوم آنشرلی..همونطوری که علامت تعجبه نشون می داد من خواهر شمام..بالاخره لو رفتم..وای رسوا شدم 

جدا از شوخی اولین عید سهمیه بندی بود خیلیا این مشکلو داشتن..هنوزم داریم

یاد یه خاطره افتادم

مشهد مارو بردن به طرقبه..کلی قبلش سکرت بازی در آوردنو از این جور چیزا..ما فکر می کردیم می برنمون به بازار یا یه جای دیدنی، تاریخی ..قشنگ بودا ولی زیره به کرمان بردن هم بود

الان شما می گین از وسط نارنجستان پاووشیم (به قول حسین طهوری)  بریم دو کوهه(نرفیتم ..وصفش یادم اومد)

من می گفتم چقدر شیرازی ها آشنان..نگو همه تبیانیا بودن شیراز

به جز خانواده خانوم تیر دراپ اینا باز کیا بودن شیراز؟بیان خودتون بگین که همتونو دیدم..سوک سوک

اجازه بدین یه چیزیو همین جا روشن کنم..

من اصلا آدم با صفایی نیستم..یه وقت سر زده نیاین خونه ی ما

قدمتون رو چشمام،فقط قبلش یه خبر بدین که میاین ما هم بریم سفر

گفتم این یه موضوعو روشن کنم یه وقت پشت در نمونین

 

  «همانا این دل ها همانند بدن ها افسرده می شوند، پس برای شادابی دل ها، سخنان زیبای حکمت آمیز را بجویید»

 

حکمت91.نهج البلاغه.امام علی (ع)

 

 

اگر در این روزگار مُردم، بگویید به او بگویند:

*مادرانه ها*

يکشنبه 16/1/1388 - 17:54 - 0 تشکر 103760

چقدر جالب

خواهر جان! تا اینجا و اونجایی که من میدونم پارسال عید
ما و شما و تیر دراپ عزیز و نوای آسمانی و اون دوست با صفا شیراز بودن
چه جالب....


یه نکته ی جالب دیگه
امسال به داداش من هم همش میگفتن داری کچل میشی ها
منم حساااااااس رو این برادرای گرام عصبانی میشدم
ولی داداشم قربونش برم لبخند میزد و هیچی نمیگفت وقتی هم بهش اعتراض میکردم میگفت جواب ابلهان خاموشی است!!!!



راستی تیر دراپ جان
پارسال عید موقع ناهار و شام و صبحانه که همه ی این فامیل 20 نفره( بعد میگن چرا عقده ی فامیل بزرگ داری؟ 7 تا از این ها بچه بودن یعنی به ازای هر خانواده تقریبا یکی و نصفی بچه...دیگه چی میمونه ازش؟ ) دور هم جمع میشدن
من و دایی وسطی فقط ولو بودیم به خنده
چون همش ازش میخواستم این کلمه هارو به شیرازی بگه
کاهو
کاکائو
جارو
و....
:D


راستی منم یه خاطره از شیراز ارسال بگم
خاله ی من بعد از حدود 11 سال زندگی تو شیراز این اولین عیدی بود که شیراز رو میدید
و چون خیلیییییی شلوغ بود همش چشاش اینجوری بود 00
دهنشم ما به زور میبستیم...همش میگفت چرا اینجا اینقدر شلوغه؟؟؟؟

ماها از بس رفتیم حافظ و سعدی کل کتاباشونم حفظ شدیم
هر سالم میگیم دیگه نریم
و هر سالم میریم و هر سالم چون خیلی شلوغه به قول خودم از دور سلام میدیم و برمیگردیم!

ولی در کل شیراز فاز نمیده
خیلی گرمه
یادمه تو راه برگشت از شیراز یه شونصد تایی بستنی خوردم
هی من آب میشدم از گرما هی بابام میزد بغل بستنی میگرفت
باز چشام باز میشد یه نمه دوباره روز از نو روزی از نو

من دوست دارم برم کردستان
نمیدونم چرا....

یا حق

بگذار سرنوشت هر راهي که ميخواهد برود،راه ه من جداست
بگذار اين ابرها تا ميتوانند ببارند.... چتر من خداست
 

----------------------------------------------------------------
مسئول انجمن خانواده و صندلي داغ
 
دوشنبه 17/1/1388 - 17:39 - 0 تشکر 103841

سلام

(آنشرلی جان! اتفاقاً مام دقیقاً همین کارو میکردیم)

ادامه از گذشته:

.... خلاصه اینکه مجبور شدیم قسمت مناطق جنگی سفرمونو ساسون بگیریم و به بقیه اش بپردازیم..

از یاسوج به سمت بوشهر حرکت کردیم.. کم کم گردنه ها و مناظر بسیار زیبا تبدیل شدن به سرزمین

وسیعی از نخلستانهای دیدنی.. تا چشم کار میکرد نخلستان بود و گرما و آفتاب داغ.

نمیدونم چرا ولی چشمم به هرنخلستانی میفتاد .. یاد مولا امیرالمؤمنین میفتادم و تنهائیشون.

نزدیک بوشهر که شدیم رعد و برق و بارون هم شروع شد و چون هوا تاریک شده بود یه منظره بسیار بدیع

و جالب به وجود اومده بود از اون همه رعد و برق. (راستی پشه هام سلام رسوندن)

رسیدیم بوشهر.. چه باروووونی میاد.. سیل آساااااه !!! دم دروازه شهر یه نقشه و یه راهنمای کامل از مناطق

دیدنی و هتلها و مهمانسراهای شهر بهمون دادن که خیلی به دردمون خورد.. به هرکدوم که زنگ زدیم

گفتن جا نداریم .. خلاصه اینکه تا نزدیکای ساعت یک نصفه شب دنبال جا میگشتیم و گیر نمیاوردیم.

از هتل 5 نمیدونم یا 4 ستاره بگیر تا مهمانسرای بی ستاره هیچکدوم جا نداشتن.. البته هتل پرستاره

بودا!! ولی به علت بارندگی قابل استفاده نبود. (نیشخند)

بالاخره یه پانسیون دانشجویی خصوصی پیدا شد که جا داشت اونم نه یکی بلکه دو تا اتاق 6 تخته

من رفتم اتاقاشو دیدم خیلی تمیز و خوب بود واسه همینم اومدم به بقیه خانوما اوکی دادم که پیاده شین

و چون سه خانواده بودیم .. زنونه مردونه شدیم و رفتیم تو اتاقامون.. هه هه هه دانشجوهای عزیز تو خوابگاه

خیلی خوش میگذره بهتونا!! تختای دوطبقه .. پشه های گردن کلفت.. و یک عدد کولر گازی نازنین!!!

حمام و دستشویی به میزان لازم! آشپزخانه مقداری! حیاط یک عدد و از همه مهمتر اینترنت یعنی نفسّ!!!

مسئول خوابگاه که خیلی آدم مهربون و فهیمی بود.. بلافاصله یه کابل از تو اتاق اینترنت خوابگاه کشید تو

اتاق آقایون ( نه اینکه چون آقایون بودنا! بلکه چون اتاق اونا همجوار اتاق اینترنت بود)

دیگه مرگ میخوای برو هندستون!!

ادامه دارد....

    

خنجر آب‌دیده را زنگ عوض نمی‌کند
چهره انقلاب را جنگ عوض نمی‌کند
بگوی با منافقین به کوری دو چشمتان
پیرو خط رهبری رنگ عوض نمی‌کند

شنبه 22/1/1388 - 8:19 - 0 تشکر 105013

سلام سلام سلام

ممنونم از خاطرات جالب و خنده دار شما دوستان خوبم

خانم تیردراپ ما همچنان منتظر ادامه خاطرات شما هستیم

2066 بابت عکسهایی که قرار دادی از شما سپاسگذارم

انشرلی گرامی یک دفعه رفتید منتظر شما هم هستما

در وفای تو چنانم که اگر خاک شوم / آید از تربت من بوی وفاداری تو . . .

منتظر شما در وبلاگ دل شکسته
شنبه 22/1/1388 - 10:18 - 0 تشکر 105104

به نام خدا

سلام

کجا یه دفعه رفتم؟

شیراز؟

شیراز زیاد رفتم... ولی خاطرات نویسسش زیاد یادم نمیاد.... آخریش عید پارسال بود فک کنم

موید باشید

بگذار سرنوشت هر راهي که ميخواهد برود،راه ه من جداست
بگذار اين ابرها تا ميتوانند ببارند.... چتر من خداست
 

----------------------------------------------------------------
مسئول انجمن خانواده و صندلي داغ
 
برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.