تبیان، دستیار زندگی

سلام بر شهریار...مرد آهنین دل(حالا معلوم نیست مجاز پولاد دله...یا سنگدل. شایدم هر دوش!)
میگماااا
کی آپ می فرمایید سرور؟ کاش هر وقت به روز میکردید یه رخداد جادویی به ذهنمون ارسال میشد!
اون وقت ما آب دستمون بود میپاشیدیم به صورت طرف و میپریدیم رو جارو دسته دار و یوووووووووهووووووو سه ثانیه...کنار چادر طلایی پارک دوبل میکردیم...خیلی هم مرتب و قشنگ:))
ما رو طلسم میکنید بعد راه ابطالشو یاد نمیدید؟! حاشا به این کرم:)

بعد میگن هری پاتر اینا امکانات داشتن ... آکادمیک دوره دیدن ... یکی نیست بگه جوون ... مگه علی پاتر بچۀ کجا بود؟ ... چقد امکانات داشت؟ ... گفته میشه اینقد مزۀ محرومیتو چشید این آدم، حس چشاییشو به کل از دست داد ... اما خسته نشد ... تمرین پشت تمرین ... تا به اینجا رسید ... میدونستین اولین آموزشگاهو تو ولنجک زد؟ ... همون هم شد سکوی پرتابش ... سوار جاروش میشد و ... پرتاب ... امروز تو دورافتاده ترین روستاها شعبه داره ... الان هم که خودتون شاهدین : آموزش الکترونیکی سحر و جادو ... (در ضمن داوطلبین عزیز، صحبتهایی هم با بچه های بالا شده.اگه استقبال خوب باشه بُن میدن بهتون ... که دیگه جاروبرقی و سایر لوازم التسحیرو زیر قیمت از همین فروشگاه تبیان بخرین ...)
از دالیوود بگیر بیا تا گاندالُف ... حتی مرلین ... کدونشون اینقد مستعد بودن؟ ... نه مدرسه ای ... نه جارویی ... نه گام به گام جادویی ... من حاضرم سوگند بخورم ... اگه میدون بدیم به اضدادها، (نو)جوونا که هیچ ... فرّاشین مدارسمون هم تردست میشن ... ملت سحره ای زبردست میشن ...

سلام جناب سلطان ...
چه بحث جالبی ...
می گم احضار روح هم انجام می دید آیا ؟ ... ینی آموزشش رو دارید؟ ...
بالاخره شما تو بچگی ها اکسیر می دادید بچه همسایه نامرئی بشه :))))

حالا اگه پله های ترقی رو یک به یک هم طی کرده باشید احتمالا باید در راستای کارهای خارق العاده تر هم دستی بر آتش داشته باشید ...
:)
(چقد ادبی شد )