به نام او
سلام
عزیزم مطمئنم و بدون تردید بهت میگم که تحت تاثیر هیچ احساسی قرار نگیر....
تحت تاثیر هیچ حرفی قرار نگیر... هیچ نگاهی نباید روت تاثیر داشته باشه... چند وقت پیش با یکی از دوستای خوبمون در انجمن صحبت میکردم
میگفت تو از همه چی مهم تری... بقیه مهم هستن عزیز هستن اما نه بیشتر از خودت
اون فرد درسته دلش میشکنه درسته ناراحت میشه اما ضربه واقعی رو وقتی میخوره که بفهمه تو واقعا اونجور که باید دلت باهاش نبوده
یه چیزیو بدون ممکنه بعدا وضع جوری پیش بره که حتی دیگه نتونی تحملش کنی
اون وقت که هم به خودت بد کردی هم به اون
بنا به یه تجربه دارم بهت میگم
من چند روز پیش به کسی جواب منفی دادم که همه ی خانوادمون دوستش داشتن... و نمیدونی چه وضعیتی رو تحمل کردم و چه حرفایی که نشنیدم
هیچ ایرادی هم نمیتونستم بگیرم جز اینکه تحمل حتی دیدنشو نداشتم... ایشون از اقوام ما بودن که من هیچ وقت ایشون رو ندیده بودم و بعد که برای اولین بار دیدمشون یه مدت نسبتا طولانی خونه ی ما بودن... راست میگن زیر یه سقف بودن خیلی مفیده... جوری ریز به ریز اخلاقش اومد دستم که میدونستم حتی یه ثانیه هم تحمل نمیتونم بگم
و جالب اینجاس که دیگران نمیتونن بفهمن منو.... من وقتی با تلفن حرف میزد حالم بد میشد! وقتی میخندید دلم میخواست بکشمش!
محال بود باهاش رو به رو بشم، واقعا ازش متنفر بودم چون حس میکردم تو اجتماع اینجور ادمها جایی ندارن
گریه هاشو تحمل کردم... قلبمو از سنگ کردم و نذاشتم هیچی تاثیر بذاره روم
مامان این ادم عزیز دلم ه ناجور... دنیامو براش میدم... خجالت زده شدم پیشش اما گفتم نه
چون میدونم هم زندگی ه خودم هم اون تباه خواهد شد
به اون واسطه بگو هر کاری که بخواهی میتونی بکنی اما با اینکار فقط با احساسات اون طرف بازی میکنی
چون من سر حرفم هستم
قوی باش و با خانوادت صحبت کن
اینا رو برای این گفتم که حس میکنم رو حرفت هستی و مطمئنی دوستش نداری
ولی اگه اینجور نیست پیشنهاد میکنم سعی کنی خوب بشناسیش( با هم بزرگ شدن دلیل بر شناختن نیست، شما اون موقع نسبت هاتون و توقع هاتون از هم با الان فرق میکرده) و بعد منطقی و با کمک یه آدم مطمئن تصمیم بگیری
قوی باش عزیزم
و "توکل" به مهربانترین رو فراموش نکن...
هر چی به صلاحت باشه برات رقم میزنه.. دیر یا زود....
به خدا میسپارمت
راستی یه سر به بخش مشاوره ی خانواده بزن
کمکت میکنه
یا حق