دل و جانی كه در بردم من از تركان قفقازی
به شوخی می برند از من سیه چشمان شیرازی
من ان پیرم كه شیران را به بازی بر نمیگیرم
تو اهو وش چنان شوخی كه با من می كنی بازی
گر از من زشتی بینی به زیبایی خود بگذر
تو زلف از هم گشایی به كه ابرو در هم اندازی
به شعر شهریار ان به كه اشك شوق بفشانند
تربناكان تیریزی و شنگولان شیرازی