به نام خدایی که همیشه در قلب ماست
سلام
و این نوشته که میدانم لایق بزرگیش نیست تقدیم
به شما یاران و منتظران واقعی مولا
چشم ها در غروب جمعه فقط برای تو می گریند
...
ای سید سبز پوش من یا مولا
ای مرد علم به دوش من یا مولا
برگرد هنوز بی قرارت هستند
یک عده عجب در انتظارت هستند
دستان سیاهی که به خون آلوده است
گویند که انتظارتان بیهوده است
افسوس کسی نیست بیا داد برس
ای صاحب ذوالفقار به فریاد برس
آن مرد که بوی سبز باران می داد
آن پیر که روح بر جماران می داد
می گفت که عاقبت کسی می آید
از نسل علی دادرسی می آید
افسوس کسی نیست بیا داد برس
ای صاحب ذوالفقار به فریاد برس
برگرد علی چشم به راه است هنوز
اسرار دلش در دل چاه است هنوز
آن چاه پراز ستاره را پیدا کن
آن سینه پاره پاره را پیدا کن
برگرد که بر بهارمان می خندند
یک عده به انتظارمان می خندند
خرم آنروز که مشتاق به یاری برسد ***** آرزومند نگاری به نگاری برسد
لذت وصل نداند مگر آن سوخته ای ***** که پس از دوری بسیار به یاری برسد
ز مــــردم دل بگـــردان بـــا خــدا کــن
خدارا وقــت تنهایــی صـــدا کن
در آن حالت که اشکت می چکد گرم ....
غنیمت دان و یاران را دعا کن
... التماس دعا ... پاکان... خوبان...
شاعر: الهه ناز
التماس دعا