تو ای آنكه در سال شصت و یكم هجری هنوز در ذخایر تقدیر نهفته بودی و اكنون در این دوران جاهلیت ثانی و عصر توبه ی بشریت پای به سیاره ی زمین نهاده ای ، نومید مشو كه تو را نیز عاشورایی است و كربلایی كه تشنه ی خون توست تا تو زنجیر خاك از پای اراده ات بگشایی و از خود و دلبستگی هایش هجرت كنی و به كهف حصین لامكان و لازمان ولایت ملحق شوی و فراتر از زمان و مكان خود را به قافله ی سال شصت و یكم هجری برسانی و در ركاب امام عشق به شهادت رسی ...
یاران ، شتاب كنید . قافله در راه است . میگویند گناهكاران را در این قافله نمی پذیرند . آری گناهكاران را در این قافله راهی نیست ... اما پشیمانان را می پذیرند . آدم نیز در این قافله ملازم ركاب حسین است كه او سر سلسله خیل پشیمانان است، و اگر نبود باب توبه ای كه خداوند با خون حسین میان زمین و آسمان گشوده است ،آدم نیز دهشت زده و رها شده و سرگردان در این برهوت گمگشتگی وا می ماند
ای دل تو چه می كنی ؟ می مانی یا می روی ؟ داد از آن اختیاری كه تو را از حسین جدا كند ! این چه اختیاری است كه برای روی آوردن بدان باید پشت به اراده ی حق نهاد ؟
ای دل ! نیك بنگر تا قلاده ی دنیا را بر گردنشان ببینی و سررشته ی قلاده را كه در دست شیطان است . آنان می انگارند كه راه را به اختیار خویش می روند .... غافل كه شیطان اصحاب دنیا را با همان غرایزی كه در نفس خویش دارند می فریبد . آنچه حر را در دستگاه بنی امیه نگه داشته غفلت است... غفلتی پنهان . شاید تعبیر غفلت در غفلت بهتر باشد چرا كه تنها راه خروج از این چاه غفلت آن است كه انسان نسبت به غفلت خویش تذكر پیدا كند .
هر انسانی را لیلة القدری است در آن ناگزیر از انتخاب می شود و حر را نیز شب قدری این چنین پیش آمد... عمربن سعد را نیز... من و تو را نیز ... من و تو را هم پیش خواهد آمد. اگر باب " یا لیتنی كنت معكم " هنوز گشوده است . چرا آن باب دیگر باز نباشد كه " لعن الله امة سمعت بذلك فرضیت به؟ "
روایت محرم – شهید سید مرتضی آوینی