چرا امام حسن صلح کرد یا چرا امام حسین صلح نکرد ؟ اصلا چرا ما درباره این دو امام بگوئیم ، قدری جلوتر برویم . چرا علی بن ابی طالب در زمان خلافت ابوبکر قیام نکرد ؟ چرا در زمان خلافت عمر قیام نکرد ؟ چرا در زمان خلافت عثمان قیام نکرد ولی بعد از عثمان که آمدند با او بیعت کردند ، محکم ایستاد ، در صورتی که از نظر علی بن ابی طالب همانطوری که ابوبکر غاصب بود معاویه هم غاصب بود . برای اینکه آنچه که در نظر اسلام اصالت دارد مطلب دیگری است و آن اینست که آن اقدامی که حفظ حوزه اسلام با او بشود ، بر هر اقدام دیگر مقدم است .
...
پیغمبر حضرت علی را برای خلافت نامزد کرده است ، یکدفعه بعد از پیغمبر جریان دیگری به وجود میآید ، پیر مردها و اکابر اصحاب پیغمبر به فکر میافتند که از این قضیه استفاده بکنند . در همان حال مردمی تازه مسلمان هستند که هنوز اسلام در دل آنها نفوذ نکرده است ، تازه شهرت اسلام به دنیای خارج عرب کشیده شده است . حالا مصلحت اسلام ایجاب میکند که یک آرامش کاملی برقرار باشد . اولا باید غائله مرتدها خوابانده شود .
ثانیا آنها که از دور میآیند که این حسابها سرشان نمیشود . از نظر آنها علی بن ابی طالب و ابوبکر علی السویه هستند . مصلحت اسلام اینطور ایجاب میکند که حالا که اینها عمل ناشایستی مرتکب شدهاند ، آن کسی که در اینجا ذیحق است ، دندان روی جگر بگذارد البته نه به خاطر جان خودش بلکه به خاطر مصلحت اسلام . مصلحت اسلام اینطور ایجاب میکند که علی ( ع ) دندان روی جگر بگذارد و در صف مأمومین ابوبکر هم شرکت بکند و با عمر نیز همینطور رفتار کند و به سؤالات و اشکالات مردم جواب بدهد . چیزی که از نظر علی اصالت دارد حیثیت و آبروی اسلام است . در اینجا دندان روی جگر گذاشتن، بهتر آبروی اسلام را حفظ میکند یا لااقل کمتر آبروی اسلام را میبرد.
...
اما قضیه میگذرد ، اوضاع زمان تغییر میکند ، اسلام جهانگیر میشود . زمان معاویه پیش میآید ، معاویه حیثیت عمر و ابوبکر را ندارد . او کسی است که خودش و پدرش سالها علیه اسلام جنگیدهاند . حسابها عوض شده است . در اینجا علی با معاویه میجنگد . زمان امام حسن پیش میآید . در این زمان در اثر جریانهای زیادی که در زمان امیرالمؤمنین پیش آمد و از همه بالاتر آن حالت سست عنصریای که اصحاب امام حسن به خرج دادند ، اگر امام حسن مقاومت میکرد ، کشته میشد ولی نه کشته شدن شرافتمندانه و افتخارآمیز آنگونه که حسین بن علی کشته شد . حسین بن علی با هفتاد و دو نفر کشته شد ، یک شهادت آبرومندانه و در یک وضع و شرایط خاص که هزار و سیصد سال دارد اسلام را آبیاری میکند . در زمان امام حسن یک حالت رخوت و سستی و خستگی در شیعیان پیدا شده بود که اگر این کار ( مقاومت در مقابل معاویه ) ادامه پیدا میکرد ، یک وقت خبردار میشدند که حضرت را دست بسته تحویل معاویه دادهاند . هنوز صابون معاویه و بنی امیه درست به جامه مردم نخورده بود . بیست سال معاویه حکومت کرد ، مغیره بن شعبه و زیادبن ابیه که به جان مردم افتادند آنوقت مردم فهمیدند که اشتباه کردند که در زمان حضرت علی دعوت او را لبیک نگفتند ، اشتباه کردند که امام حسن را تحویل معاویه دادند . لهذا بعدها ( بعد از حادثه کربلا ) عدهای پیدا شدند و توابین را به وجود آوردند که همانها بودند که دور مختار را گرفتند .
...
عواملی بود که شرایط را برای قیام امام حسین ( ع ) مساعد میکرد . گذشته از این ، وضع یزید با وضع معاویه فرق میکرد . معاویه در لباس نفاق کار میکرد ، یزید در لباس کفر ، معاویه لااقل روی کارهایش سرپوش میگذاشت ، علنا شراب نمیخورد ، علنا سگ بازی نمیکرد ، صورت ظاهر را حفظ میکرد ، ولی یزید جوانی بود دیوانه و پرده در که حساب موقعیت خودش را نمیکرد که هر چه هست بالاخره مردم او را خلیفه پیغمبر میدانند . اینقدر شراب میخورد تا مست میشد و در حضور جمعیت به پیغمبر ناسزا میگفت . واقعا اگر قضایای کربلا نبود و امام حسین قیام نمیکرد و سبب نمیشد که یزید از بین برود و او همان بیست سالی را که معاویه خلیفه بود خلافت میکرد ، اصلا حوزه اسلام منقرض میشد . پس شرایط زمان خیلی فرق میکند . بنابراین امام حسن همان برنامه را اجرا کرد که امام حسین اجرا کرد و امام حسین همان برنامه را اجرا کرد که امام حسن اجرا کرد ، فقط شکل کارشان با هم فرق داشت ، ولی روح هر دو یکی بود .
...
(شهید مطهری کتاب مقتضیات زمان 1)
***
آیت الله مطهری در کتاب سیری در نهج البلاغه:
حضرت علی ع: من اول دستم را پس کشیدم تا آنکه دیدم گروهی از مردم از اسلام برگشتند ( مرتد شدند اهل رده ) و مردم را به محو دین محمد دعوت میکنند ، ترسیدم که اگر در این لحظات حساس اسلام و مسلمین را یاری نکنم خرابی یا شکافی در اساس اسلام خواهم دید که مصیبت آن بر من از مصیبت از دست رفتن چند روزه خلافت بسی بیشتر است .
حضرت زهرا س خطاب به حضرت علی ع: پسر ابو طالب چرا به گوشه خانه خزیده ای ؟ تو همانی که شجاعان از بیم تو خواب نداشتند اکنون در برابر مردمی ضعیف سستی نشان میدهی ، ایکاش مرده بودم و چنین روزی را نمیدیدم .
علی خشمگین از ماجراها از طرفی همسری که بینهایت او را عزیز میدارد این چنین تهییج میشود ، این چه قدرتی است که علی را از جا نمیکند ، پس از استماع سخنان زهرا با نرمی او را آرام میکند که : نه ، من فرقی نکردهام ، من همانم که بودم ، مصلحت چیز دیگر است تا آنجا که زهرا را قانع میکند و از زبان زهرا میشنود : « حسبی الله و نعم الوکیل » .
ابن ابی الحدید در ذیل خطبه 215 این داستان معروف را نقل میکند : روزی فاطمه سلام الله علیها علی ( ع ) را دعوت به قیام میکرد ، در همین حال فریاد موذن بلند شد که اشهد ان محمد رسول الله علی ( ع ) به زهرا فرمود آیا دوست داری این فریاد خاموش شود ؟ فرمود : نه ، فرمود سخن من جز این نیست .
مقصود از سکوت ، ترک قیام و دست نزدن به شمشیر است ، و الا چنانکه قبلا گفتها یم ، علی از طرح دعوی خود و مطالبه آن و از تظلم در هر فرصت مناسب خودداری نکرد .
علی از این سکوت به تلخی یاد میکند و آنرا جانکاه و مرارتبار میخواند: " « و اغضیت علی القذی و شربت علی الشجی و صبرت علی اخذ الکظم و علی امر من العلقم » " .
خار در چشمم بود و چشمها را بر هم نهادم ، استخوان در گلویمگیر کرده بود و نوشیدم ، گلویم فشرده میشد و تلختر از حنظل در کامم ریخته بود و صبر کردم .
سکوت علی سکوتی حساب شده و منطقی بود.
...
" « و الله لابن ابیطالب آنس بالموت من الطفل بثدی امه » " ( نهج البلاغه ، خطبه . 3 ) .
به خدا سوگند که پسر ابوطالب مرگ را بیش از طفل پستان مادر را دوست میدارد ، علی با این بیان به ابوسفیان و دیگران فهماند که سکوت من از ترس مرگ نیست ، از آن است که قیام و شهادت در این شرایط بر زیان اسلام است نه به نفع آن .
علی خود تصریح میکند که سکوت من حساب شده بود ، من از دو راه آنرا که به مصلحت نزدیکتر بود انتخاب کردم : " « و طفقت ارتای بین ان اصول بید جذاء او اصبر علی طخیه عمیاء ، یهرم فیها الکبیر و یشیب فیها الصغیر و یکدح فیها مؤمن حتی یلقی ربه ، فرایت ان الصبر علی هاتی احجی فصبرت و فی العین قذی و فی الحلق شجی » " ( نهج البلاغه ، خطبه . 5 ) .
در اندیشه فرو رفتم که در میان دو راه کدام را برگزینم ؟ آیا با کوته دستی قیام کنم یا بر تاریکیی کور صبر کنم ، تاریکیی که بزرگسال در آن فرتوت میشود و تازه سال پیر میگردد و مؤمن در تلاشی سخت تا آخرین نفس واقع میشود ، دیدم صبر بر همین حالت طاقتفرسا عاقلانه تر است پس صبر کردم در حالیکه خاری در چشم و استخوانی در گلویم بود .