دکتر علی محمد حاضری، عضو هیات علمی دانشگاه تربیت مدرس:
از نخستین سالهای وقوع رخداد هایی که یکی پس از
دیگری در تعدادی از کشور های به جای مانده از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی
بوقوع پیوست و تحت عنوان انقلاب های مخملی یا رنگی شهرت یافته اند،این
سوال در محافل علمی واکادمیک جامعه ایران نیز مطرح بود که آیا وقوع
اینگونه رخدادها در ایران نیز ممکن است ؟ پاسخ اولیه و کاملا بدیهی صاحب
نظران ایرانی آشنا به اینگونه رخدادها ومطلع به شرایط وویژه گی های جامعه
ایران نیز به این سوال منفی بود و تقریبا کسی اصل سوال را نیز جدی نمی
گرفت اما به تدریج طی سالهای بعد از طریق پاره ای ژورنالها که به مصرف
سطحی وعوامانه و البته ابزاری مباحث نظری - سیاسی شهرت یافته اند و بازگو
کننده نگرش حاکم بر بعضی از محافل افراطی شناخته می شوند این بحث مکررا
مطرح شد واین کثرت توجه ژور نالیستی ف عملا باعث شد تا محافل اکادمیک
وعلمی نیز بادقت جدی تر به موضوع بپردازند.اینجانب به عنوان یکی از کسانی
که در حوزه جامعه شناسی سیاسی وتئوری های انقلاب علایق و مطالعات
حرفه ای دارم واین مباحث را در حوزه کارشناسی ارشد ودوره های دکترا دکترای
دانشگاه تربیت مدرس ،علامه طباطبایی وپژوهشکده امام خمینی و انقلاب اسلامی
تدریس می نمایم وبادقت ادبیات نظری مرتبط با انقلاب های مخملی در داخل
وخارج کشور را دنبال نموده ام و علاوه بر طرح آن در مباحث آموزشی
کلاسها ، همین بحث را به عنوان موضوع پژوهشی درس تعدادی از دانشجویان
علاقمند در مقطع دکترا وکارشناسی ارشد نیز هدایت وراهنمایی کرده ام،و
تقریبا احاطه نسبی به موضوع دارم ،ازطرح مساله انقلاب های رنگی به این
صورت که این روزها شاهد آن هستیم به شدت متحیر مانده ام .
در تشریح علت این حیرت باید بگویم طی این سال ها نزدیک
به ده مقاله علمی - پژوهشی یا مقاله چاپ شده درمجلات تخصصی نسبتا معتبر
داخل کشور در خصوص انقلاب های رنگی چاپ شده است که تعدادی از آنها علاوه
بر بحث در خصوص ماهیت این گونه رخدادها به نوعی درباره امکان وقوع این
گونه حوادث در ایران نیز بحث کرده اند.نکته قابل توجه این است که تا آنجا
که این حقیر پیگیری نموده است حتی یک نفر از نویسندگان وصاحب نظران ایرانی
، وقوع اینگونه رخدادها را در ایران ممکن یا محتمل ندانسته است،هر چند
نهوه استدلال و شواهد وقرائن و مستندات این مقالات بعضا متفاوت است ولی
تقریبا همه آنها بهد از طرح جدی ویژگی های این انقلاب ها و مختصات جوامعی
که در آنها اینگونه حوادث روی داده است و مقایسه آن با شرایط و مقتضیات
امروز جامعه ایران ، به این نتیجه رسیده اند که اساسا وقوع اینگونه
رخدادها در ایران ممکن یا محتمل نیست . نکته بسیار مهمتر اینکه تعدادی از
نویسندگان اینگونه مقالات ونیز ناشرین مجلات ومجموعه مقالاتی که به این
موضوع پرداخته اند نیز مستقیم یا غیر مستقیم به سازمانها ونهادهای امنیتی
کشور مرتبط هستند و به این ترتیب میتوان استنباط کرد که بدنه
علمی وکارشناسی نهادهای رسمی وامنیتی کشور نیز قاعدتا بر این باورند که
وقوع اینگونه رخدادها در ایران ممکن و متصور نیست.به این ترتیب آنچه که
تقریبا در خصوص آن با اجماعی نسبی روبرو بوده ایم به گونه ای که هم صاحب
نظران ومستقل ،هم کارشناسان و خبرگان نهادهای امنیتی بر آن صحه می گذاشته
اند ناسازگاری شرایط و ویژگی های جامعه ایران برای وقوع اینگونه رخدادها
بوده است.بخش مهمی از همین صاحب نظران و چهره های علمی نیز به عنوان افراد
مرتبط و نظریه پرداز در احزاب وتشکل های سیاسی فعال هستند یا آنکه به
عنوان خط دهنده و تاثیر گذار در مجموعه های حزبی شناخته شده به حساب می
آیند. با این ملاحظات است که با تعجب باید پرسید، چگونه میتوان تصور کرد
اینگونه احزاب وتشکل های سیاسی یا عناصر مرتبط با این صاحب نظران ، برای
تحقق امری که خود عمیقا به ناممکن بودن آن باور دارند اقدام نمایند یا
برای تحقق آن برنامه ریزی کنند.این سوال اساسی وبنیادینی است که باید
کسانی پاسخگو که این احزاب و تشکل های سیاسی را متهم به برنامه ریزی برای
اقداماتی می کنند که پیشاپیش ناممکن بودن آن را استدلال کرده بودند.
ایجانب که خود در تدوین و نگارش یکی از اینگونه مقالات
علمی- پژوهشی نقش موثر داشته ودر کلاسهای درسی خود در خصوص دلائل عدم
امکان وقوع انقلاب مخملی در ایران بحث واستدلال نموده ام ،بدون آنکه در
این مجال بخواهم استدلال های مربوط به تفاوت شرایط جامعه
ایران با جوامع بستر وقوع انقلاب های مخملی را متذکر شوم به این نکته
اکتفا می کنم که یکی از مهمترین تفاوت ها این است که در جوامع آسیای
میانه به علت تحمیل بیش از 70سال استبداد وخفقان رژیم استالینی
پرولتاریا وتحت عنوان ایدولوژی کومونیسم وسوسیالیسم صورت گرفته بود بخش
مهمی از مردم به شدت به این ایدئولوژی بدبین وباآن مخالف شده بودند و
گرایش عمیق به ایدئولوژی رقیب آن یعنی لیبرال دموکراسی داشتند و آمریکا را
به عنوان پرچمدار دموکراسی، نجات بخش گرفتاری های خود محسوب می کردند.
در حالی که جامعه فعلی ایران میراث دار یکی از مردمی
ترین انقلاب های ربع آخر قرن بیستم است که با تمسک به اسلام وآموزه های
تشیع حسینی، خشن ترین رژیم استبداد شاهنشاهی راکه به شدت از سوی آمریکا
حمایت وتقویت می شددر هم شکسته است وبه علت تداوم دشمنی های آمریکا
طی سالهای پس از انقلاب ، نفرت دیرینه و عمیقی بوجود آمده است که به کلی
ایفای نقش نجات بخش توسط آمریکا متضاد است از سوی دیگر عمق باور واعتقاد
مردم ایران به اسلام وتشیع و ایدئولوژی انقلاب به گونه ای است که حتی با
وجود گلایه مندی از عمل کرد مسئولان ، بخش مهمی از مردم ،دفاع از حاکمیت و
نظام در مقابل خواسته های بیگانگان را با باورهای خود پیوند زده اند.
با استناد به همین ویژگی است که این جانب هم عقیده با
بسیار دیگر از تحلیل گران براین باور بوده وهستم که نظام جمهوری اسلامی
دقیقا به علت همان ویژگی است که آنرا در مقابل توطئه هایی از جنس انقلاب
مخملی مصونیت بخشیده است در مقابل اقداماتی که باور مردم به ایدئولوژی
انقلاب را خدشه وارد کند آسیب پذیر خواهد بود . بر همین اساسباید به
ارزیابی اقدامات جریانهایی پرداخت که ظاهرا به بهانه مقابله با خطر انقلاب
مخملی ، شدید ترین ضربات را بر پیکر باور های مردم وارد کرده اند .
اگر بخش مهمی از مسئولان ،مدیران و مردم هوادار آنان که
طی 25 سال پس از انقلاب اسلامی ،انقلاب ونظام را اداره کرده اند و مردم
تحت مدیریت وحتی فرماندهی آنان فرزندان خود را به جبهه ها فرستاده اند
،امروز آنان را به عنوان عاملان انقلاب مخملی و نیروهای بر انداز معرفی
کنیم ، آیا به باور مردم به ارکان نظام صدمه نزده ایم؟ اگر بنام مقابله با
انقلاب مخملی، امثال محسن های روح الامینی به چنین سرنوشت های مخوفی دچار
شوند و خانواده وبستگان زندانیان سیاسی و دستگیر شدگان که متاسفانه تعداد
آنان نیز کم نیست هر روز در کابوس سرنوشتی مشابه روح الامینی ها فریاد
بزنند و فریاد رسی نیز نیابند ، به مشروعیت نظام آسیب وارد نساخته ایم ؟
آری باید گفت انقلاب مخملی در ایران توهم ویا آرزویی است که بیگانگان باید
در حسرت آن بمیرند ، ولی خطر اقدامات کسانی که به بهانه مقابله با انقلاب
مخملی دست به هر اقدامی می زنند ، حقیقتا مشروعیت نظام و انقلاب را نشانه
رفته است و عاقلان ودلسوزان نظام فراتر از منازعات سیاسی به سرعت باید
برای آن چاره اندیشی کنند که فردا دیر است.