دانستنی های علمی
گرمکنهای پشمی ضخیم از اولین نمونه لباسهای بافتنی در قاره اروپا میباشد. از آنها جهت محافظت ماهیگیران در برابر باد، باران و امواج آب استفاده میشده است. بافتن توسط اعراب و در قرن 5 به اروپا وارد شد اما عملاً تا قرن 15 رواج نیافت. چنین باور میشود که بافتن از روش ساختن تور ماهیگیری اقتباس شده و دیگر این که ماهیگیران هر منطقه الگوی بافتن متفاوتی را داشتهاند. مورخین معتقدند که ماهیگیران قادر به تشخیص اصل خویش از طریق الگوی گرمکنهای خود بودهاند.
سه شنبه 7/12/1386 - 13:29
دانستنی های علمی
اولین نوع معروف کفش، صندل میباشد. شواهد نشان میدهد که بیشتر تمدنهای اولیه از آن استفاده میکردهاند، گرچه بیشتر مردم پا برهنه بودهاند. چنین تصور میشود که کوه نشینان بین النهرین در حدود 1600 سال قبل از میلاد از جمله نخستین افرادی بودند که نوعی کفش چرمی میپوشیدند. از این کفش نرم جهت پوشاندن پا استفاده میشده و با بندی از پوست دباغی شده به هم وصل میشده است. اولین نمونه کفش پاشنه بلند زنانه در مصر باستان و در مقبرهای مربوط به 1000 سال قبل از میلاد یافت شده است.
جمعه 3/12/1386 - 10:41
ادبی هنری
سلام آقا. میخواهم برایت نامه بنویسم ولی حال من خیلی خوب نیست، با این وجود سعی کردهام همیشه در گوشهای از قلب سیاهم شمعی برای یاد شما روشن کنم.
مدتی است همه را از خود بی خبر گذاشتهاید. از آن زمان که رفتید، نه!نه! البته هستید. از آن زمان مردم را جور دیگری میبینم. اذانهای رنگ پریده، نمازهای زمینگیر شده را میبینم. آدمهایی را میشناسم که کیسههای پر از خمس و زکاتشان را به دیوارهای گورهایشان آویختهاند و از همه بدتر، بدتر و بدتر عصرهای جمعه هم دلشان نمیگیرد.
آقا! بگذریم. از بس شما را ندیدهام چشمانم هرزه شده است. این روزها مردم دیرباور و زود رنج شدهاند.
بهانه میگیرند. میگویند: شاید او نیز ما را فراموش کرده است اما نه! من میدانم، میدانم که شما همه را به اسم و رسم و نیت یاد میکنید که شنیدهام خودتان فرمودید: من روزی صد مرتبه شیعیانم را دعا میکنم. دوست دارم برایت باز هم بنویسم. اما یادم آمد که باید به گلدانهای شمعدانی هم آب بدهم. آخر مادرم گفته است اگر به شمعدانیها آب بدهم آنها هم برای آمدن تو دعا میکنند. راست هم میگفت از وقتی که مرتب آبشان میدهم دستهای سبزشان را رو به آسمان و رو به زیباییها گرفته و گویی است که میگویند:
معطری تو، معطری تو خدا کند که بیایی
ز هر کسی تو فراتر، خدا کند که بیایی
الا که نور خدایی، خدا کند که بیایی
تو نور غیب نمایی، خدا کند که بیایی
« بیایید برایش دعا کنیم که آقا خیلی غریب است.»
پنج شنبه 2/12/1386 - 19:29
ادبی هنری
مردی با اسب و سگش در جاده ای راه می رفتند. هنگام عبور از کنار درخت عظیمی، صاعقه ای فرود آمد و آنها را کشت. اما مرد نفهمید که دیگر این دنیا را ترک کرده است و همچنان با دو جانورش پیش رفت. گاهی مدت ها طول می کشد تا مرده ها به شرایط جدید خودشان پی ببرند . پیاده روی درازی بود، تپه بلندی بود، آفتاب تندی بود، عرق می ریختند و به شدت تشنه بودند. در یک پیچ جاده دروازه تمام مرمری عظیمی دیدند که به میدانی با سنگفرش طلا باز می شد و در وسط آن چشمه ای بود که آب زلالی از آن جاری بود.
رهگذر رو به مرد دروازه بان کرد: «روز به خیر، اینجا کجاست که اینقدر قشنگ است؟
«دروازه بان: «روز به خیر، اینجا بهشت است» چه خوب که به بهشت رسیدیم، خیلی تشنه ایم .
دروازه بان به چشمه اشاره کرد و گفت: «می توانید وارد شوید و هر چه قدر دلتان می خواهد بنوشید.
اسب و سگم هم تشنه اند.
نگهبان : واقعأ متأسفم. ورود حیوانات به بهشت ممنوع است.
مرد خیلی ناامید شد، چون خیلی تشنه بود، اما حاضر نبود تنهایی آب بنوشد . از نگهبان تشکر کرد و به راهش ادامه داد. پس از اینکه مدت درازی از تپه بالا رفتند، به مزرعه ای رسیدند. راه ورود به این مزرعه، دروازه ای قدیمی بود که به یک جادة خاکی با درختانی در دو طرفش باز می شد. مردی در زیر سایه درخت ها دراز کشیده بود و صورتش را با کلاهی پوشانده بود، احتمالأ خوابیده بود .
مسافر گفت: روز به خیر.
مرد با سرش جواب داد.
ما خیلی تشنه ایم.، من، اسبم و سگم.
مرد به جایی اشاره کرد و گفت: میان آن سنگ ها چشمه ای است. هرقدر که می خواهید بنوشید .
مرد، اسب و سگ، به کنار چشمه رفتند و تشنگیشان را فرو نشاندند
مسافر از مرد تشکر کرد.
مرد گفت: هر وقت که دوست داشتید، می توانید برگردید .
مسافر پرسید: فقط می خواهم بدانم نام اینجا چیست؟
بهشت.
بهشت؟ اما نگهبان دروازه مرمری هم گفت آنجا بهشت است !
آنجا بهشت نیست، دوزخ است .
مسافر حیران ماند: باید جلوی دیگران را بگیرید تا از نام شما استفاده نکنند! این اطلاعات غلط باعث سردرگمی زیادی می شود !
کاملأ برعکس؛ در حقیقت لطف بزرگی به ما می کنند. چون تمام آن هایی که حاضرند بهترین دوستانشان را ترک کنند، همانجا می مانند ...
بخشی از کتاب «شیطان و دوشیزه پریم»، پائولو کوئیلو
جمعه 26/11/1386 - 11:18
دعا و زیارت
و الحمدلله بِکلِّ ما حَمدَهُ به أدنی مَلائکتِهِ إلیه و أکرمُ خَلیقَتِهِ عَلَیه و أرضی حامدیه لَدَیه:
و سپاس خدای را به هر چه که او را نزدیکترین فرشتگانش و گرامیترین آفریدگانش و پسندیدهترین ستایش کنندگانش ستودهاند.
حمداً یَفضُلُ سائرَ الحَمدِ کفَضلِ رَبّنا عَلی جمیعِ خَلقِه:
سپاسی که بر سپاسهای دیگر برتری داشته باشد مانند برتری پروردگار ما بر همه آفریدگانش.
ثُمَّ لَهُ الحَمدُ مَکانَ کُلِّ نعمَةٍ لشه علینا و علی جمیع عِباده الماضینَ و الباقینَ عَدَدَ ما احاطَ به عِلمُه مِن جمیع الاشیاء، وَ مکانَ کُلِّ واحدةٍ منها عَدَدُها اضعافاً مُضاعَفةً ابداً سَرمداً الی یوم القیامةِ:
پس او راست سپاس به جای هر نعمتی که بر ما و بر همه بندگان گذشته و ماندهاش دارد به شماره همه چیزها (از کلی و جزیی) که علم او به آنها احاطه دارد و همه را فراگرفته، و به جای هر یک از نعمتها به شماره چندین برابر همیشه و جاوید تا روز قیامت.
حَمداً لا مُنتَهی لِحَدِّه، و لا حسابَ لِعَدَدِه، و لا مَبلَغَ لِغایَتِه، و لَا انْقِطاعَ لِاَمَدِه:
سپاسی که حدّ آن را انتها و عدد آن را شمارش و به پایان آن دسترس و مدّت آن بریدنی نیست(سپاس ابدی و همیشگی).
حَمداً یکونُ وُصْلَةً الی طاعتهِ و عَفوِهِ، وَ سبباً الی رضوانهَِ و ذَریعَةً الی مغفرتهِ، و طریقاً الی جنَّتهِ، و خفیراً من نَقِمَتهِ، و امناً مِن غَضَبهِ، و ظهیراً علی طاعته، و حاجزاً عَن مَعصیتِهِ، و عَوناً عَلی تأدیةِ حقّهِ و وظائفهِ:
سپاسی که موجب رسیدن به فرمانبری، و گذشت او، و سبب خشنودی، و وسیله آمرزش، و راه بهشت، و پناه از عذاب، و آسودگی از خشم، و پشتیبان طاعت، و جلوگیر از معصیت، و مدد بر انجام حق(اوامر) او و شرایط آن باشد.
حَمداً نَسعدُ به فِی السُّعَداء من اولیائه، و نَصیرُ به فی نَظمِ الشُّهداء بِسُیوفِ أعدائهِ، انَّه ولیٌّ حمیدٌ:
سپاسی که به وسیله آن در بین نیکبختان و دوستان او کامروا گردیم و به سبب آن در رشته کشتگان به شمشیرهای دشمنانش درآییم، که خدا یاری دهنده (مومنین) و (در خوشی و سختی) ستوده شده است (زیرا سختی نیز مانند خوشی نعمتی است که صبر و شکیبایی بر آن موجب ثواب و پاداش است که باعث حمد و سپاس میشود).
جمعه 26/11/1386 - 11:15
دعا و زیارت
و الحمدلله الذی أغلَقَ عَنّا بابَ الحاجَةِ الا الیه، فَکَیفَ نُطیقُ حَمدَهُ؟ أم مَتی نُؤدّی شُکرَه؟ لا، مَتی؟:
و سپاس خدای را که در نیازمندی را جز به سوی خود به روی ما بست(چون ما را نیازمند به غیر خود نیافریده) پس (با این همه نیازمندیها) چگونه سپاس او را توانایی داریم؟ یا کِی میتوانیم حمدش را به جا آوریم؟ نمیتوانیم، کِی توانیم؟
و الحمدلله الذی رَکَّبَ فینا الاتِ البَسطِ، وَ جعلَ لَنا ادَواتِ القَبضِ، وَ مَتَّعنا بارواحِ الحیوةِ، و أثْبَتَ فینا جَوارحَ الاعمالِ، وَ غَذّانا بِطَیِّباتِ الرِّزقِ، وَ أغنانا بِفَضلِهِ، وَ أقنانا بِمَنِّهِ:
و سپاس خدای را که ابزار بسط و گشاد را در (بدن) ما به هم پیوسته، و افزارهای قبض و درهم کشیدن را در (کالبد) ما قرار دادو ما را از روانهای زندگی بهرهمند نمود و اندام کردارها را در ما استوار گردانید، و ما را با روزیهای پاکیزه پرورش داد، و به بخشش خود توانگرمان ساخت، وبه نعمت خویش سرمایه (زندگانی) به ما بخشید.
ثُمَّ أمَرَنا لِیَختَبِرَ طاعَتَنا، وَ نَهانا لِیَبتَلِیَ شُکرَنا، فَخالَفنا عَنْ طَریقِ أمرِهِ، و رَکِبنا مُتونَ زَجرِهِ، فَلَم یَبتَدِرنا بِعُقُوبَتِه، وَلَم یُعاجِلنا بِنَقمَتِهِ، بَلْ تَاَنّانا بِرَحمَتِه تَکَرُّماً، وَ انْتَظَرَ مُراجَعَتَنا بِرَأفَتِهِ حِلماً:
پس از ان ما را (به رفتار طبق احکام خود) فرمان داده تا طاعت و پیرویمان را بیازماید و نهی نموده تا شکر وسپاس گزاریمان را آزمایش نماید، پس از راه فرمانش پا بیرون نهادیم (خلاف امرش رفتار کردیم) و بر مرکبهای نهیش سوار شدیم (گناهانی که نهی فرموده بود به جا آوریدم) پس (با این رفتارمان) به کیفر ما شتاب نکرد و در انتقام ما تعجیل ننمود بلکه بر اثر رحمتش از روی کرم و بزرگواری با ما همراهی نمود، و به سبب مهربانیش از روی حلم و بردباری باز گشت ما را (به راه راست) انتظار کشید.
و الحَمدلله الذی دَلَّنا عَلی التَّوبَةِ الَّتی لَم نُفدِها الّا مِن فَضلِه، فَلَو لَم نَعتَدِدْ مِن فَضلهِ الّا بها لَقَد حَسُنَ بَلاؤُهُ عِندَنا، وَجلَّ احسانُهُ الینا، وَ جَسُمَ فَضلُهُ عَلَینا:
و سپاس خدای را که ما را به (حقیقت) توبه وبازگشت (از گناه) راهنمایی نمود، توبهای که آن را نیافتهایم جز به فضل و احسان او، پس اگر از فضل و بخشش او جز همان (نعمت) توبه را به شمار نیاوریم نعمت او در حقّ ما نیکو و احسانش درباره ما بزرگ و فضلش بر ما عظیم میباشد.
فَما هکذا کانَتْ سُنَّتُهُ فِی التَّوبَةِ لِمَن کانَ قَبلَنا، لَقَد وَضعَ عَنّا ما لا طاقةَ لَنا بِه، وَ لَم یُکَلِّفُنا الا وُسعاً، وَلَم یُجَثِّمنا الا یُسراً، و لَم یَدَع لاحدٍ مِنّا حُجَّةً وَ لاعُذراً:
و روش او در توبه برای پیشینیان(بنی اسراییل) چنین نبوده و برای هیچ یک از ما برهان وبهانهای جا نگذاشته.
فَالْهالِک مِنّا مَن هَلکَ عَلیه، وَ السَّعیدُ مِنّا مَن رَغِبَ إلَیه:
پس بدبخت (زیانکار و شایسته عذاب) از ما کسی است که او را نافرمانی فرماید، و نیکبخت از ما کسی است که به او رو آورد (طبق اوامر و نواهیش رفتار نماید).
پنج شنبه 25/11/1386 - 19:35
ادبی هنری
چه بگویم از فراقت که به دل نمانده طاقت به که شکوهات نمایم، ز چه رو کنم شکایت
همه عیب میکنندم که نشان ز تو ندارم دل من ز غصه خون شد به که گویم این حکایت
عزیز فاطمه! یوسف زهرا!
گل لالههای صحرا شده آتشین مهرت غم داستان عشقت بشنیدهام روایت
چو قدم نمیگذاری به دو دیدهام، نظر کن که نگاه سبز مستت بنمایدم کفایت
به صبا سپردهام دل که تو یار بهترینی برساند این پیامم ز تو آردم رضایت پنج شنبه 25/11/1386 - 19:32
دعا و زیارت
حمداً یَرتفعُ مِنّا الی أعلی عِلّیِینَ فی کتابٍ مَرقومٍ یَشهَدُهُ المُقرَّبونَ:
سپاسی که از ما با اعلی علییّن بالا رود، در نامه نوشته شدهای که مقرّبین آن را مشاهده نموده نگهداری مینمایند.
حمداً تقرُّبِه عُیُونَنا إذا بَرِقَتِ الأبصارُ، وَ تَبیَضُّ به وُجُوهُنا إذا اسْوَدَّتِ الابشارُ:
سپاسی که چشمهای ما به آن روشن گردد آن هنگام که دیدهها خیره و دوخته شود و چهرههای ما به آن سفید گردد آن هنگام که روها (یا پوست اندام) سیاه شود.
حَمداً نُعتَقُ بهِ مِن اَلیمِ نارِ اللهِ إلی کَریمِ جِوارِ الله:
سپاسی که به آن از آتش دردناک خدا رسته به جوار رحمتش رهسپار شویم.
حَمداً نُزاحمُ به ملائکتَهُ المُقرَّبینَ، و نُضامُّ به انبیاءَهُ المُرسَلینَ فی دارِ المُقامةِ الَّتی لا تَزولُ، و مَحلِّ کرامَتِهِ الَّتی لا تَحولُ:
سپاسی که به آن شانه به شانه مقربین از فرشتگان رفته جا را بر آنها تنگ سازیم، و به آن، در سرای جاودانی و جایگاه پربرکت همیشگی(بهشت) با پیغمبران فرستادهاش گرد آییم.
و الحَمدُلله الَّذِی اخْتارَ لَنا مَحاسنَ الخَلْقِ، وَ أجری عَلَیْنا طَیِّباتِ الرِّزقِ:
و سپاس خدایی را که نیکوییهای آفرینش را برای ما برگزید، و روزیهای پاکیزه (حلال و روا) را برای ما فراوان گردانید.
وَ جَعلَ لَنا الفَضیلَةَ بِالمَلَکَةِ عَلی جَمیعِ الخَلقِ، فَکُلُّ خَلیقَتِهِ مَنقادةٌ لَنا بَقُدرَتِهِ، وَصائرَةٌ إلی طاعَتِنا بِعِزَّتِهِ:
و با تسلط و توانایی ما را بر همه آفریدگان برتری داد، و از این رو به قدرت و توانایی او همه مخلوقاتش فرمانبر ما بوده و به نیرو و زورش به اطاعت ما درمیآیند.
چهارشنبه 24/11/1386 - 19:25
دعا و زیارت
عَدلاً مِنهُ، تَقَدَّسَت اَسماؤُهُ، وَ تَظاهرَتْ الاؤُهُ، لا یُسئَلُ عَمّا یَفعَلُ وَ هُم یُسئلُونَ:
و این جزا با عَدالت و درستی از او است، منزه و پک است نامهای او، و نعمتها و بخششهایش برای همه پی در پی است (به کسی ظلم و ستم روا ندارد بلکه هر چه کند طبق حکمت و مصلحت است)، از او نپرسند آنچه را که به جا میآورد و از (گفتار و کردار) دیگران بازپرسند.
و الحَمدُلله الَّذی لَو حَبَسَ عَن عِبادِهِ مَعرفَةَ حَمدِهِ عَلی ما اَبْلاهُم مِن مِنَنِهِ المُتَتابِعَةِ، وَ اَسبَغَ عَلیهِم مِن نِعَمِهِ المُتَظاهرَةِ، لَتَصَرَّفوُوا فی مِنَنِهِ فَلَم یَحمَدوُهُ، وَ تَوَسَّعُوا فی رِزقِهِ فَلَم یَشْکُرُوهُ:
و سپاس خدای را که اگر بندگانش را از شناختن سپاسگزاری خود بر نعمتهای پی در پی که به ایشان داده و بخششهای پیوسته که برای انها تمام گردانیده بازمیداشت( امر نفرموده بود که شکر نعمتهایش به جا آورند) هر آینه نعمتهایش را صرف نموده و او را سپاس نمیگزاردند، و در روزی که عطا فرموده فراخی مییافتند و شکرش به جا نمیآوردند.
وَ لَو کانُوا کذلِکَ لَخَرَجُوا مِن حُدوُدِ الانسانیَّةِ اِلی حَدِّ البَهیمَةِ فَکانُوا کَما وَصَفَ فی مُحکَمِ کِتابِهِ: انْ هُم الّا کَالانعامِ بَل هُمْ اَضَلُّ سَبیلاً:
و اگر چنین میبودند (شکر نمیکردند) از حدود انسانیت به مرز بهمیمیت (چارپایان، که مرتبه بی خردی است) روی میآوردند و چنان بودند که در کتاب محکم و استوار خود وصف فرموده: (إنْ هُم الّا کَالانعامِ بَل هُمْ اَضَلُّ سَبیلاً) یعنی ایشان (ناسپاسان) جز مانند چارپایان نیستند بلکه گمراهترند (زیرا چارپایان هیچ یک از قوای طبیعی را تعطیل و بیکار ننموده بلکه هر یک را برای آنچه آفریده شده به کار میاندازند، پس اگر گمراه باشند در طلب کمال کوتاهی ننمودهاند به خلاف انسان که اگر قوه عقلیه را که به معرفت حق راهنما است و امتیاز او از چار پایان به همین قوه است تعطیل نموده از کار بیندازد از چارپایان گمراهتر و سزاوار کیفر است.)
و الحَمدلله عَلی ما عَرَّفنا مِن نَفسِهِ، وَ اَلهَمنا مِن شُکرِهِ، و فَتَحَ لَنا مِن اَبوابِ العِلمِ بِرُبُوبیَّتِهِ، وَ دَلَّنا عَلَیهِ مِنَ الاخلاصِ لَهُ فی تَوحیدِهِ، وَ جَنَّبنا مِنَ الإلحادِ وَ الشَّکِّ فی أمرِهِ:
و سپاس خدای را که خویشتن را به ما شناساند، و شکر و سپاس (از نعمتهای) خود را به ما الهام نمود، و درهای علم به ربوبیت و پروردگاریش را بر ما گشود، و بر اخلاص (بی ریا و خودنمایی) در توحید و یگانگیش راهنماییمان فرمود، و از عدول و کجروی و شکّ و دودلی در امر خود (معرفت ذات و صفات یا دین و احکامش) دورمان ساخت.
حَمداً نُعَمِّرُ بِهِ فیمَن حَمِدَهُ مِنْ خَلقِهِ، وَ نَسبقُ به مَن سبقَ الی رِضاهُ وَ عَفوِه:
چنان سپاسی که با آن زندگی کنیم بین کسانی از خلقش که او را سپاسگزارند، و با آن پیش افتیم بر هر که به رضا و خوشنودی(پاداش) او و عفو گذشتش پیش افتاده.
حَمداً یُضیءُ لَنا به ظُلُماتِ البَرزخِ، و یُسَهِّلُ عَلَینا به سَبیلَ المَبعَثِ، وَ یُشَرِّفُ بهِ مَنازِلَنا عِندَ مَواقفِ الاَشهادِ، یَومَ تُجزی کُلُّ نَفسٍ بِما کَسَبَتْ وَ هُم لا یَظلَمونَ، یَومَ لا یُغنی مَولیً عَن مَولیً شَیئاً وَ لا هُم یُنصَرونَ:
سپاسی که تاریکیهای برزخ (قبر) را بر ما روشن سازد و راه رستخیز را برای ما آسان نماید، و منازل و جاهای ما را در جایگاه گواهان(فرشتگان و پیغمبران و ائمه اطهار) آبرومند گرداند، روزی که هر کسی به سزای آنچه کرده میرسد و به ایشان ستم نمیشود. روزی که دوستی از دوستی چیزی را دفع نکند و ایشان کمک نمیشوند.
سه شنبه 23/11/1386 - 13:33
دعا و زیارت
الحمدُلله الاوَّلِ بِلا اوَّلٍ کانَ قَبلَهُ، وَ الاخِرِ بِلا اخِرٍ یَکونُ بَعدَه:
سپاس خدایی را که اول است و پیش از او اولی نبوده و آخِر است و پس از آو آخری نباشد.
الَّذی قَصُرَت عَن رُؤیَتِهِ اَبصارُ النّاظرینَ، وَ عَجَزَتْ عَن نَعتِهِ اَوْهامُ الواصِفینَ:
خدایی که دیدههای بینندگان از دیدینش ناتوانند و اندیشههای وصف کنندگان از عهده وصفش برنیایند.
ابتَدَعَ بِقُدرَتِهِ الخَلْقَ ابْتِداعاً، وَ اخْتَرَعَهُم عَلی مَشِیَّتِهِ اخْتِراعاً:
به قدرت و توانایی خود آفریدگان را آفرید، و آنان را به اراده و خواست خویش به وجود آورد بی اینکه از روی مثال و نمونهای باشد.
ثُمَّ سَلَکَ بِهِمْ طَریقَ اِرادَتِهِ، وَ بَعَثَهُم فی سَبیلِ مَحَبَّتِهِ، لا یَملِکونَ تَاخیراً عَمّا قَدَّمَهُم اِلَیهِ، وَ لا یَستَطیعونَ تَقَدُّماً اِلی ما اَخَّرَهُم عَنْهُ:
سپس آنان را در راه اراده و خواست خویشتن روان گردانید، و در راه محبت و دوستی به خود برانگیخت، در حالی که توانایی ندارند تأخیر نمایند آنچه را که ایشان را به آن جلو انداخته، و نمیتوانند پیش اندازند آنچه را که ایشان را از آن عقب خواسته.
وَ جَعَلَ لِکُلِّ روُحٍ مِنْهُم قُوتاً مَعلوماً مَقسوماً مِن رِزقِه، لا یَنقُصُ مَن زادَهُ ناقِصٌ، وَ لا یَزیدُ مَن نَقَصَ مِنهُم زائِدٌ:
و از رزقی که عطا فرموده هر جانداری را روزی معلومی قرار داده است، به هر کس از آنان فراخی و فراوانی داده کاهندهای نمیکاهد، و هر که را کاسته افزایندهای نمیافزاید.(جز خداوند سبحان توانا نیست که آن را زیا دیا کم گرداند، بنابراین نباید برای به دست آوردن روزی از جاده درستی و پرهیزکاری بیرون رفت و گرد حرام گشت که آنچه قسمت و بهره است از راه حلال خواهد رسید)
ثُمَّ ضَرَبَ لَهُ فِی الحَیوةِ اَجَلاً مَوقُوتاً، وَ نَصَبَ لَهُ اَمَداً مَحدوداً، یَتَخَطَّاُ إلَیهِ بِأیّامِ عُمرِهِ، وَ یَرهَقُهُ بِاَعوامِ دَهرِهِ، حَتّی إذا بَلَغَ أقْصی أثَرِهِ، وَ اسْتَوعَبَ حِسابَ عُمُرِهِ، قَبَضَهُ إلی ما نَدَبَهُ إلَیهِ مِن مَوفُورِ ثَوابِهِ، أو مَحذُورِ عِقابِهِ، لِیَجزیَ الَّذینَ أساؤُا بِما عَمِلُوا وَ یَجزِیَ الَّذینَ أحسَنُوا بِالحُسْنی:
پس از آن برای او در زندگی مدتی معلوم تعیین و پایانی معین قرار داده که با روزهای زندگیش به سوی آن پایان گام برمیدارد، و با سالهای روزگارش به آن نزدیک میشود تا چون به پایانش نزدیک شود، و حساب عمر و زندگیش را تمام بستاند، او را به آنچه خوانده از پاداش سرشار یا کیفر ترسناک خود فراگیرد تا کسانی را که با کردارشان بد کرده و آنان را که با رفتار شایسته نیکویی نمودهاند جزا دهد.
دوشنبه 22/11/1386 - 18:53