حرفهای ما هنوز ناتمام
تا نگاه میکنی...
وقت رفتن است
باز هم همان حکایت همیشگی
پیش از آنکه باخبر شوی
لحظه عزیمت تو ناگزیر می شود
آی ی ی
ای دریغ و حسرت همیشگی
ناگهان چقدر زود دیر می شود
هرگاه احساس کردی
که گناه کسی آنقدر بزرگ است
که نمیتوانی او را ببخشی
بدان که اشکال از کوچکی روح توست
نه از بزرگی گناه او!!!
آنکس که می گفت دوستم دارد عاشقی نبود که به شوق من آمده باشد رهگذری بود که روی برگ های خشک پاییزی راه می رفت صدای خش خش برگ ها همان آوازی بود که من گمان می کردم می گوید: دوستت دارم
افسوس
افسوس من همیشه با دست های خیس
ارزو های کاغذی را بغل کردم
و اکنون
خسته از راه های رفته
خسته از راه های نرفته
منتظرم
و کاش در همین نقطه ی زمین
زمان باز می ایستاد
و برگ در فاصله ی بین اوج و فرود می ماند
و دست های منجمدم دیگر هیچ دنبال غیر ممکن نبود
چرا که سلامم بدرود شد
و کلامم سکوت
و وقتی که باید می شکستم ، ساختم
و وقتی باید می ساختم ، شکستم
اگه خدا بخواهد این بار واقعا اومدم تا مدتی بمونم از لطف همه شما هم ممنونم.
آدرس وبلاگ را خواسته بودید نمیتونم با مطلب ارسال کنم زحمت بکشید تو گوگل جستجو کنید یادداشت های قاصدک
زندگی زخم و تو مرحم من
زندگی شوق گناه دل من
زندگی لذت بوئیدن تو
زندگی عطر وجود عاشقت
زندگی حسن نگاه صادقت
زندگی غم واسه نبودنت
زندگی شوق واسه رسیدنت
زندگی حرف دلت رو خوندن
شایدم حسرت و تنها موندن
زندگی شاید همش ساز و نواست زندگی هر چی که هست باید که ساخت
سلام خدمت همه من دوباره اومدم امیدوارمم که تا مدتی بمونم وبلاگ یادداشت های قاصدکم آپدیت شد.
از فاطمه اكتفا به نامش نكنید
نشناخته تفسیر مقامش نكنید
هر كس در او محبت زهرا نیست
علامه اگر هست سلامش نكنید
درد دل علی (ع) و فاطمه (س)
چه زود ای باغ شادابم فسردی چرا در خون و در ماتم بخفتی نگویم از چه رفتی، لیک پرسم چرا رفتی ، مرا با خود نبردی
علی جان در شهر مهر و عاطفه پیدا نمی شود یک تن چو من فدایی مولا نمی شود هجر پدر، غریبی شوهر ، فراغ طفل مظلوم تر ز فاطمه پیدا نمی شود می خواستم که حق تو را گیرم از ابو باور کن علی تنها نمی شود کار گذشته از شفا ، وقت رفتن است دیگر حریف زخم تنم ، اسما نمی شود مجروح دست و قد کمانی، رخم کبود زهرا دیگر برای تو، زهرا نمی شود این قدر طعنه مزن بر احساسم من پیرو مردانگی عباسم بیهوده تلاش می کنی ای بافه من غیرتیم به مادرم حساسم
یادداشت های قاصدک
فاطمه یعنی...........
فاطمه کار خدایی می کند فاطمه مشکل گشایی می کند هستی عالم بود از هست او جنت و دوزخ بود در دست او
او کلید قفل های بسته است او امید هر دل بشکسته است فاطمه بر ارض عالم کوکب است مادر و آموزگار زینب است
فاطمه یعنی سرور اهل بیت عزت و فخر و غرور اهل بیت ای که کردی عصیان و گناه هر چه خواهی تو از زهرا بخواه
کاش از قلبم به قبرش راه داشت کاش زهرا هم زیارتگاه داشت این همه شادی و عشرت ها چه سود کاش قبر مادرم مخفی نبود
با که حرف خویش را نجوا کنم قبر زهرا را ، کجا پیدا کنم
اشعار :سید امیرحسین میرحسینی
من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم
چشم بیمار تو را دیدم و بیمار شدم
قلبها مثل مغزها به جایی میروند
که تقدیرش کنند