کد سوال : 91
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اجتماعي _ فرهنگي
پرسش : چه عواملي باعث كاهش وجهه روحانيت و افراد مذهبي شده است؟
پاسخ : T} كاهش وجهه روحانيت: {T
اين مسئله داراي دلايل متعددي است كه در اينجا به صورت مختصر، مهمترين آنها بررسي ميشود:
1. عملكرد و رفتار تعداد محدودي از روحانيان ـ كه در دستگاهها و نهادهاي دولتي و حكومتي اشتغال دارند ـ موجب پيدا شدن تعارض و شكاف بين گفتار و عمل گشته و اين امر موجبات بدبيني به تمامي روحانيت را فراهم آورده است. مردم انتظار دارند كه نه تنها در ردههاي سطح اول مسئولان نظام, بلكه در ساير ردهها نيز شاهد صداقت, درست كاري, امانت داري, گرايش به خدمت به مردم, بيتوجهي به تجملات و زخارف دنيا و... باشند; ولي رفتار عده انگشت شماري از آنان موجب بدگماني و بدبيني اقشاري از مردم نسبت به روحانيت شده است.
2. برخي افراط و تفريطها و برخوردهاي ناصحيح در بيان احكام شرع و... موجبات بدبيني عدهاي از افراد را فراهم آورده است.
3. اختلافات جناحي و سليقهاي در مسائل اقتصادي, سياسي, اجتماعي و... باعث افت جايگاه و منزلت روحانيت در ديدگاه مردم شده است.
4. حل نشدن بعضي از مشكلات و معضلات, عدم اجراي ارزشهاي اسلامي در جامعه به صورت كامل (مانند عدالت اجتماعي, مبارزه با مظاهر فساد و...) و تحليل نادرست مردم (مشكلات را همواره از چشم روحانيت ديدن) از علتهاي ديگر اين مشكل است.
5. پس از پايان جنگ و آغاز دوران بازسازي كشور, مدلي براي توسعه اقتصادي و اجتماعي در پيش گرفته شد كه موجب بروز تضادها و تغيير ارزشهاي جامعه به سوي ارزشهاي مادي, تجمّل پرستي, مدرك گرايي و... شد. نتيجه طبيعي اين، تغيير ديدگاه جامعه نسبت به روحانيان بود كه مدافع ارزشهاي اسلامياند.
6. تهاجم شديد و گستردة فرهنگي غرب، عليه ارزشهاي اسلامي با استفاده از تمامي امكانات نرم افزاري و سخت افزاري, عناصر وابسته داخلي، مطبوعات وابسته و نيروهاي سكولار و روشنفكران غربزده، از مهمتري عوامل اين موضوع است. اينان در صدد ايجاد شكاف ميان نسل جوان جامعه با مديران حكومتي ـ افراد روحاني و مذهبي ـ و ايجاد بدبيني نسبت به آنها و شك و ترديد در توان مديريتي افراد مذهبي براي رفع مشكلات و پيشبرد جامعه در ابعاد مختلف هستند. دشمنان به خوبي به نقش وجايگاه ولايت فقيه و حوزههاي علميه، در مبارزات ضد استعماري و پيروزي وتداوم انقلاب اسلامي آگاهند ودر اين راه از هر وسيلهاي براي القاي ناكارآمدي و فراهم آوردن موجبات بدبيني مردم نسبت به روحانيت بهره ميجويند.
7. اشكالات مشاهده شده از برخي افراد به تمامي روحانيت تعميم ميشود؛ چنان كه اگر شخصي از يك فرد روحاني خطايي ببيند، فرياد ميزند كه كل روحانيت منحرف گشته است.
8. از ديگر تحول نسل در جامعه و به صحنه آمدن نسل جديدي كه باورها و يافتههاي آنان با نسل انقلاب تا حدي متفاوت است؛ به علاوه فقدان برنامههاي جامع و همهجانبه براي تربيت آموزش و توجيه آنان و نيز بيتوجهي به ايجاد تغييرات اساسي و ريشهاي در نگرش خانوادهها به اصول و آداب تربيت نسل جوان، موجب بروز شكاف در ديدگاههاي دو نسل كنوني و پيشين گشته و اصول و شاخصهاي ارزشي نسل نو را متفاوت با اصول و شاخصهاي انقلاب نموده است. و اين امر از يك طرف موجبات فاصله گرفتن از افراد مذهبي، و از طرف ديگر باعث استقبال از الگوهاي و ارزشهاي غربي شده است.
T} راهكارها: {T
راهكارهاي حل اين معضل به دو بخش قابل تقسيم است:
الف. راهكارهايي كه خود سازمان روحانيت بايد انجام دهد؛ از قبيل: دقت در گزينش روحانيان كه در دستگاههاي دولتي و نهادهاي حكومتي و نظارت دقيق بر اعمال آنان و برخورد با افراد خاطي و...
ب. اقداماتي كه در جامعه بايد انجام بگيرد؛ مانند: بالا بردن شناخت مردم و شناساندن علل و عوامل مشكلات و توطئههاي دشمنان در تضعيف روحانيت و... از طريق ارائه برنامههاي فرهنگي دقيق و كارشناسانه. مطبوعات و رسانههاي ملي و... و يادآوري و تبيين دستاوردهاي با ارزش و مفيدي كه در كشور ما به بركت رهبري روحانيت حاصل شده در مقايسه با ساير كشورهاي همسايه و زمان قبل از انقلاب.
کد سوال : 94
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اجتماعي _ فرهنگي
پرسش : مقصود از وحدت حوزه و دانشگاه چيست و در زمينه اصلاح حوزهها چه اقداماتي انجام شده است؟
پاسخ : T} وحدت حوزه و دانشگاه{T
وحدت حوزه و دانشگاه يكي از رهاوردهاي عظيم و پر بركت انقلاب اسلامي است. بدون شك، تداوم انقلاب و بنيانگذاري تمدّن نوين اسلامي و رشد و توسعه فراگير آن، جز در پرتو وحدت و پيوند گسستناپذير اين دو نهاد مقدس، امكانپذير نيست. آنچه در اين روند بايسته و اجتنابناپذير است، در درجه اول، شناخت ماهيت اين دو پايگاه عظيم و توانمنديهاو كاستيهاي هر يك و داشتن الگويي مناسب براي پيوند آن دو است.
دربارة ماهيت حوزه و دانشگاه، ترديدي نيست كه وجه مشتركشان اين است كه هر دو، نهادهايي علمي و پرورش دهندة شخصيتهاي علمي و فكري هستند. با اين حال، هر يك خاستگاهي ويژه و ساختار و روشي خاص خود و تاريخچه و كارنامهاي جداگانه دارند. خاستگاه اساسي حوزههاي علميه، انگيزههاي ديني است: شور و اشتياق زايدالوصف ديني و علاقه به ژرفكاوي در معارف سعادتبخش و هدايتآفرين الهي، و كنجكاوي در دستورهاي جامع و زندگيساز اسلام و شناخت جهان بر اساس رهنمودهاي وحياني و آموختن هنجارهاي ديني در ابعاد مختلف حيات فردي و اجتماعي انسان. اين انگيزه باعث پيدايش حوزههاي بزرگ علميه، در طول تاريخ و پرورش چهرههاي علمي درخشاني شده است. اينان علاوه بر علوم خاص ديني، در ديگر رشتههاـ مانند فلسفه، رياضيات، هيئت، طب و... ـ نيز سرآمد روزگار خويش بوده و افزون بر خدمات علمي، فعاليتهاي اجتماعي و سياسي بسيار ارزندهاي نيز كردهاند؛ چهرههايي چون: بو علي سينا، شيخ طوسي، شيخ بهايي، ملاصدرا، امام خميني (ره) ،علامه طباطبايي، شهيد مطهري، آيةاللّه حسنزاده، آيةالله جوادي، آية الله مصباح يزدي و... .
در دستور رضا خان جهت تأسيس دانشگاه تهران ـ كه اولين دانشگاه ايراني به سبك جديد در ايران است ـ درباره خاستگاه دانشهاي جديد در ايران، دو نكته بيان شده است: 1. آشنايي با علم و تكنولوژي غرب؛ 2. تربيت كادر نظام. در اين دستور، توجه به غناي داخلي و رشد و توسعه علمي، با تكيه بر امكانات بالقوه و فرهنگ داخلي، فراموش گرديده و اين تلقّي را در ضمن خود دارد كه دانشگاه براي رشد علمي، همواره بايد مصرف كننده توليدات غرب باشد. همچنين در تربيت كادر نظام ـ با توجه به وابستگي كل نظام به سلطههاي غربي ـ شيوهاي را ميطلبيد كه در آن، افرادي وابسته و مقلّد غرب پرورش يابند.
ثمرات اين حركت به گونهاي شد كه ناگهان فرياد «شريعتي»ها بلند و پرده از خيانتهاي پرورش يافتگان نظام تربيتي غربي برداشته شد! كساني چون دكتر شريعتي بانگ بر آوردند كه پاي هر قرارداد استعماري، امضاي يكي از تربيت يافتگان دانشگاهها ديده ميشود؛ در حالي كه هيچ روحاني حوزه رفتهاي، در اين امور مشاركت ندارد. البته اين به معناي آن نيست كه همه دانشگاهيان، اين گونه تربيت ميشدند؛ بلكه مقصود آن است كه يكي از اهداف بنيان گذاران دانشگاهِ جديد، اين بوده است؛ ليكن دانشگاهيان به دو دسته «انسانهاي شريف و مستقل» و «انسانهايي با گرايشهاي غربي» تقسيم ميشدند. بدون شك، نقش فعال و گسترده گروه اول ـ به ويژه پس از انقلاب اسلامي ـ بسيار حايز اهميت و چشمگير است.
در اين بين، يك واقعيت نيز قابل انكار نيست و آن اينكه حوزههاي علميه ـ در عين آنكه در طول تاريخ فعاليت خود، علاوه بر آثار فرهنگي، سياسي، اجتماعي و شخصيتهاي بزرگي كه در خود پرورش دادهاند ـ به دليل فشارهاي سياسي و اجتماعي و نيز برخي نگرشها و بينشهاي دروني خود، در يكي دو قرن اخير دچار تنگناهاي شديد و ضعفهايي گشتند؛ از جمله آنكه به دليل فشارهاي مختلف ـ به خصوص در عهد رضاخان ـ بسياري از رشتههاي علمي كنار گذاشته شد و به حداقل اكتفا گرديد. علاوه بر اين شرايط، موج غربگرايي و خود باختگي در برابر آن، و نيز شعار غربي «جدايي دين از سياست» نيز بيش از پيش، حوزهها را دچار اختلاف و محدوديت كرد. اكنون نيز اين باور در برخي از اذهان وجود دارد كه بايستي دين و رجال دين، از سياست جدا باشند كه اين نيز از ارمغانهاي تفكر غربي است!
T} معناي صحيح وحدت حوزه و دانشگاه{T
پيشنهاد «مرتبط شدن حوزهها با علوم دانشگاهي» نكتهاي قابل توجه است؛ ولي نبايستي از وحدت، برداشتي فيزيكي داشت. اگر امام راحل و ديگر شخصيتهاي بارز فرهنگي، براي دفاع از كيان فرهنگ اسلام و استقلال فكري، شعار وحدت حوزه و دانشگاه را سر دادهاند، بدان معنا نيست كه بايد از نظر فيزيكي و اداري در يك چهارچوب قرار بگيرند! چنين وحدتي، نه ممكن است و نه مفيد. وحدت، وحدت در اهداف واصول و راهبردها و راهكارها است؛ نه وحدت صوري و فيزيكي. يكسان شدن محيط آموزشي حوزه و دانشگاه، به دولتي شدن حوزهها منجر ميشود و دولتي شدن حوزه، خطر بزرگي است كه همواره حوزهها از آن پرهيز ميكردهاند. اگر حوزهها توانستهاند در شرايط مختلفي ـ همانند انقلاب مشروطه، انقلاب ضد انگليسي در عراق، و بالاخره انقلاب اسلامي ـ نقشي ايفا كنند، به دليل استقلال آنها از حكومت بوده است.
مقام معظم رهبري در تعيين دقيق اين موضوع ميفرمايد: «وقتي ما وحدت حوزه و دانشگاه را عنوان ميکنيم، بديهي است مقصود اين نيست که اين دوتا را در عالم واقعيت تبديل کنيم به يک چيز؛ زيرا اگرچه در گذشته، در حوزههاي علميه، همان دروسي خوانده ميشد که امروز در دانشگاهها خوانده ميشود؛ اما اگر فرض کنيم آن دروس حوزههاي علميه، همان پيشرفتي را که تا امروز کرده است، ميکرد، باز امروز بايد به مقتضاي تخصص و تشعُّب، هر گروه کار و درس خودشان را دنبال کنند. پس مقصود اين نيست و مبادا بعضي همين موضوع به اين روشني و وضوح را نديده بگيرند و درباره غلط بودن شعار وحدت حوزه و دانشجو قلمفرسايي کنند».
اين را همه ميفهمند. نه امام و نه ديگر بزرگواران نخواستند بگويند که دانشگاهها جمع شوند بروند قم يا بشوند شعبهاي از حوزه قم يا اينکه حوزه قم جمع بشود بيايد توي دانشگاهها حل شود و يا بشود شعبهاي از آنها. هيچکس اين را نخواست و مطرح نکرد. مسئله اين است که ما دو نهاد اصيل دانشجويي داريم: يکي متوجه به کسب علوم مربوط به فهم و تبليغ دين و نوآوري در مباحث ديني و نوآوري در فهم مسائل روز و حادث شونده در زندگي است که اين حوزه است. و کارش عبارت است از تحقيق در مسائل ديني و فراگرفتن احکام الهي در همه شئون زندگي. آن هم نه فقط در آنچه که مربوط به کنج محراب يا کنج خانه است؛ بلکه در قلمرو وسيع زندگي بشر. اين گروه، اين را بايد فرابگيرند، احکام جديدش را تحقيق کنند، ناخالصيها و ناسرهها را از آن بزدايند و آن را با زبان مناسب، در هر جامعهاي و هر زماني و هر مخاطبي، به رساترين شکل ممکن، به مخاطبان برساند. اين، وظيفه آن نهاد حوزهاي است و اسمش «حوزة علميه» است.
يک نهاد دانشجويي ديگر داريم که اين نهاد دانشجويي، ناظر است به اداره امور زندگي مردم؛ منهاي مسائل مربوط به دين. مردم معاش دارند، کسب دارند، ساختمان دارند، راه دارند، جسم دارند، شناساييهاي گوناگون لازم است، تحقيق در امور زندگي مردم لازم است. علوم مختلف و انواع و اقسام دانشها، براي بهتر کردن و راه انداختن زندگي مردم، وجود دارد. اين نهاد هم مشغول فراگيري اين دانشهاست که اينها را فرابگيرد و در آنها متخصص و صاحبنظر شود. درباره آنها تحقيق کند و آنها را براي پياده شدن در جامعه آماده کند. تحقيقات نو، دنيايي را جذب کند، و خودش به نوبه خود، تازههايي در اين دانشها بيافريند و به بشريت عرضه کند. اين هم يک نهاد دانشجويي ديگر.
حالا اگر هر دوي اين دو نهادهاي دانشجويي خوب کار کنند و با هم رابطه متقابل دوستانه و از خود دانستن يکديگر داشته باشند، معنايش اين خواهدشد که اين جامعه، هم دينش، هم دنيايش آباد خواهد شد. آنها جهتگيري زندگي او را تصحيح ميکنند، اينها حرکات زندگي او را تسهيل ميکنند. آنها فکر و ذهن و روح او را، آنچنان از زشتيها و نادرستيها ميآلايند که بفهمد به کجا بايد حرکت کند و اينها وسيله اين حرکت را بهدست او ميدهند، تا حرکت کند.
وحدت در اهداف کلّي؛ وحدت در کامل ساختن اين ملت و اين کشور و حرکت با يکديگر و عبور در دو خط موازي بدون اصطکاک با هم؛ يعني، هر دو، کار خودشان را بکنند، اما براي يک هدف. آن هدف، ساختن و کامل کردن ملت و کشور ايران است. اينجور بايد حرکت کرد». V}بيانات مقام معظم رهبري در ديدار دانشجويان، به مناسبت روز وحدت حوزه و دانشگاه 24/9/72) {V
«هدف اين است که همه به سمت ايجاد يک جامعة اسلامي پيشرفتة مستقل، جامعة امام، جامعة پيشاهنگ، جامعة الگو، ملت شاهد ـ ملتي که مردم دنيا با نگاه به او جرأت پيدا کنند، تا فکر تحول را در ذهن خودشان بگذرانند و در عملشان پياده کنند ـ حرکت نمايند.
در راه ايجاد چنين کشور و جامعه و ملتي، علاجي جز اين نيست که دانشجو و طلبه، حوزه و دانشگاه، روحاني و روشنفکرِ تحصيلکرده، در کنار هم، دوشبهدوش هم و با هم، به سمت يک هدف حرکت کنند؛ بدون اين نميشود. او متدين است و اين آگاه به مسائل جهان و مسائل روز». V} سخنراني در ديدار طلاب حوزههاي علميه و دانشجويان دانشگاهها، به مناسبت روز وحدت حوزه و دانشگاه، 28/9/69 {V
کد سوال : 95
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اجتماعي _ فرهنگي
پرسش : طلبه و دانشجو، در چه سطحي با هم ميتوانند قرار بگيرند و در پيشبرد علمي كشور نقش ايفا كنند؟
پاسخ : T} تعامل حوزه و دانشگاه{T
در زمينه چگونگي ارتباط بين اين دو قشر بسيار مهم و مؤثر در ابعاد مختلف كشور، طرحها و نظريات مختلفي ارائه شده است؛ ولي همة آنها در اين نكته، همعقيدهاند كه هرگونه پيشرفت ودستيابي به توسعه همه جانبه، مستلزم ارتباط بين اين دو قشر و استفاده از ديدگاههاي آنان است. اما در مورد چگونگي و نحوه ارتباط بين طلبه و دانشجو و دستيابي به وحدت، اجراي اقدامات ذيل ضروري به نظر ميرسد:
T} 1. بررسي دو نظام{T
تحقيق و پژوهش در نظام آموزشي و اجرايي حوزه و دانشگاه، گام نخست به سوي آرمان وحدت است. در ابتدا بايد نظام هر دو نهاد، به درستي تحليل و تنقيح شود و اجزاي ماهيت هر يك مشخص و به عوارضي ناپايدار و قابل تفكيك تبيين گردد تا سپس با در نظر گرفتن اين موارد، راه حلهاي مناسب پيدا شود.
T} 2. تبادل معلومات{T
علوم حوزهاي و دانشهاي دانشگاهي، با مطالب و اصطلاحاتي آميخته است كه حتي در بخشهاي مشترك و يا مشابه، براي دانش پژوهان رشته ديگر، آگاهي از آن مفاهيم به دشواري ميسر است. از اين رو، ارتباط مداوم فرهنگي بين اين دو محفل علمي، ضروري است و ثقل اين حركت را دانشجويان و طلاب بر عهده دارند.
T} 3. انتقال شيوهها{T
حوزه و دانشگاه از شيوههاي اختصاصياي استفاده ميكنند كه براي نهادِ ديگر قابل استفاده است و يا ميتوان با تغييرات مختصري، از آن بهرهبرداري كرد. انتقال هشيارانه و آگاهانه اين شيوهها، گام مؤثري در راه تكامل علمي است. اگر به رابطه فرهنگي دو نهاد، در سطح انتقال معلومات بسنده شود، هيچگاه استغناي فكري در اين دو محفل پديد نميآيد. بايسته ترين و اساسيترين راه انتقال و مبادله شيوهها و روشهاي علمي است؛ در بخشهاي مختلف تحصيل و تدريس و تحقيق و...
T} 4. ارتباط سياسي{T
براي استفاده مؤثر از اين دو قشر در جهت پيشبرد علمي كشور و دستيابي به توسعه، برقراري ارتباط سياسي بين اين دو قشر لازم مينمايد. مشاركت سياسي اين دو نهاد را بايستي جدي گرفت. بايد به حضور فعّالانه دانشگاهيانـ به ويژه دانشجويانـ در مسائل حساس كشور ارزش داد و از آنان در طرح و اجراي مسائل سياسي كمك گرفت و در شيوه سياست خارجي و برنامهريزي داخلي و... از اين نيروهاي مستعد ياري جست. از اين رو، پايه ارتباط سياسي فعال بين حوزه و دانشگاه، مشاركت مساوي هر دو نهاد است.
T} 5. ستاد مشترك{T
يكي ديگر از اقدامات لازم براي دستيابي به اهداف مورد نظر و استفاده مؤثر از فرآوردههاي علمي اين دو قشر، ايجاد ستادي متشكل از برجستگان دو نهاد ياد شده، براي برنامهريزي آموزشي آن دو است. تا آن زمان كه نظام آموزشي و فرهنگي جامعه، از سوي دو نهاد برنامهريز اداره شود، ناهمگوني اين دو نهاد، طبيعي مينمايد. نهاد «شوراي عالي انقلاب فرهنگي» نقش و يا توان تصميمگيري در مسائل حوزه را ندارد. گويا فرهنگ جامعه از طريق سيستم آموزشي جديد منتقل ميشود و حوزه در آن، كم نقش و يا بينقش است. بنابراين، بايستي ستادي قوي و با قدرت اجرايي (متشكل از طراحان دو نهاد حوزه و دانشگاه) تشكيل يابد و برنامهريزي آموزشي دو نهاد را روشن و مشخص كند. در صورت عمل شدن به اين طرح، هر دو نهاد ميتوانند از تواناييهاي بالفعل و بالقوه يكديگر به راحتي استفاده كنند و در تكميل نهاد خويش ياري بجويند. V}براي آگاهي بيشتر نگ: مجله حوزه، شماره؛ 18 و 35؛ سيد عباس صالحي، رسالت حوزه و دانشگاه، ص 29؛ دانشگاه اسلامي و رسالت دانشجوي مسلمان، بيانات مقام معظم رهبري {V
کد سوال : 97
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : دوستي و برخورد مناسب با اهل سنت، چگونه بايد باشد؟
پاسخ : T} دوستي با اهل سنت{T
رفتار و برخورد با برادران اهل سنت، هيچ تفاوتي با رفتار با ديگر برادران ديني ندارد. برخورد معقول و عاطفي و عادلانه، وظيفه ما است. در اين مسير، اگر زمينههايي فراهم شد كه شخص بتواند آگاهيهاي دقيق و مطالعه شدهاي درباره مذاهب و بدون مجادله و درگيريهاي لفظي بينتيجه، طرف را به مذهب حق دعوت نمايد، اين كار را حتماً انجام دهد. با اين حال، تأكيد ميشود ورود بدون مطالعه و آگاهي به اين مباحث، فاقد هرگونه سود و نتيجه است. برخورد ما با اهل كتاب نيز بايد برخوردي عاطفي و اخلاقي باشد و با عمل صالح و شايسته، آنها را دعوت به اسلام نمود. در اين زمينه نيز داشتن معلومات لازم در زمينههاي مورد بحث، بسيار ضرور است. بنابراين، ارتباط و دوستي با چنين افرادي ـ به ويژه اگر داراي زمينه حقپذيري باشند ـ هيچ اشكالي ندارد.
درباره چگونگي رفتار با اهل سنت و ديگر فرقههاي مذهبي، بايد به اين نكته مهم توجه كرد كه حساب «سردمداران بدعتگذار» از «پيروان دلپاك» جدا است و سرانجامِ «دانايان لجاجت پيشه» را بايد از «ناآگاهان عبوديت پيشه» جدا دانست. آنچه درباره «تبرّا» و لزوم «بغض» گفته شده، بيشتر دربارة گروه اول است. اما عموم مردم و پيروان ناآگاه ـ در صورتي كه روحيه حقپذير و «قلب سليم» داشته باشند، ولي در تشخيص حق، اشتباه كردهاند ـ مورد لطف خداوند قرار ميگيرند. ما نيز در رفتار با آنان، بايد نگاه محبتآميز و هدايتگر داشته باشيم. البته بايد مراقب باشيم كه اختلاط و رفتارهاي محبتآميز، موجب سستي در اعتقاد و بياعتنايي به احكام ويژة مذهبِ خود ما نشود. بهترين شيوه در رفتار با اهلسنت، آن است كه بدون تحريك احساسات و بروز تعصبات، بر نقاط مشتركْ تكيه كنيم و هر چه بيشتر از فضايل اهلبيت و تعاليم و سيرة آنان بازگو كنيم تا در پرتو اين گفت و گوها محبتِ هر چه بيشتر حاصل آيد، و طبيعي است كه به دنبال «محبت»، «متابعت» و پيروي خواهد آمد.
بنابراين، وظيفه هر دانشجوي شيعه است كه در بحث با دانشجويان اهل تسنن، به اين نكات توجه كند:
1. با مباني معرفتي و اعتقادي هر دو مذهب آشنايي كامل داشته باشد.
2. بيشتر اهل تسنن، در دفاع از عقايد خويش متعصب هستند و به سادگي دست از عقايد خويش برنميدارند. پس ضمن رعايت جوانب احتياط، از معاشرتهاي توأم با مكارم و محاسنالاخلاق، جهت وحدت و همبستگي در مقابل اجانب، دريغ نورزد.
3. در بحث، از اختلافات بپرهيزد و با ذكر جنبههاي اشتراكي بسياري كه بين فرقههاي اسلامي هست، از ايجاد كدورت و قهر، دوري كند. اگر جو مناسب بود، بكوشيد آزادي در انديشه (دوري از تعصب) را كه مورد عنايت اسلام است، در او تقويت كند و بپذيرد كه بين سيره برخي از مدعيان تشيع با حضرات معصومين(ع) اختلاف هست. سپس با طرح پرسش و توضيح سؤالات او از كتابهاي خودشان، و بيان خرافاتي كه در مذهب آنها هست، بيداري لازم را براي رضاي الهي، در ايشان ايجاد كند. در فضايل حضرت زهرا(س) وائمه معصومين(ع)، احاديث بسياري در كتابهاي آنها وجود دارد؛ كه ميتواند مورد استفاده در بحث قرار بگيرد. براي نمونه، در مورد اينكه چرا يزيد را لعن ميكنيم، بگويد تفتازاني ـ كه از بزرگان سني است ـ ميگويد: «آن دسته از علمايي كه لعن يزيد را جايز ندانستهاند، براي مصلحت بوده؛ يعني، ميترسيدهاند كه با تجويز لعن او، راه براي لعن پدر و جد و خاندان او هم باز شود». و نيز بگويد: يكي از بزرگترين مقتلها براي امام حسين(ع) از خوارزمي است، (بنام مقتل الحسين) و در مورد خرافات بگويد كه آيا صحت دارد در صحيح بخاري، در باب الطب نوشته شده است: اگر بال مگسي در ظرف غذا افتاد، شما كل بدن مگس را در ظرف غذا فرو ببريد و سپس غذا را بخوريد... و اگر مقدمات را فراهم ديد، او را به بحث با علماي شيعه دعوت كند.
4. مواظب باشد كه مطلبي را بدون دليل نگويد و تحت تأثير القاءات آنان قرار نگيرد.
کد سوال : 106
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اجتماعي _ فرهنگي
پرسش : چه آسيبهاي فرهنگي و اجتماعي انقلاب اسلامي را تهديد ميكند؟
پاسخ : T} آسيبهاي فرهنگي و اجتماعي {T
مهمترين آسيبهاي فرهنگي ـ اجتماعي انقلاب اسلامي عبارت است از:
T} 1. نفوذ انديشههاي بيگانه; {T انديشههاي بيگانه ممكن است از طريق دشمنان يا دوستاني كه مجذوب آراي ديگران شده اند، نفوذ كنند. نمونه اين گرايشها در جريانات قرون اوليه اسلامي ديده ميشود. براي مثال مجذوب شدگان به فلسفه يوناني و آداب و رسوم ايراني و تصوف هندي، نظريات وانديشههايي را به عنوان خدمت و نه به قصد خيانت وارد انديشههاي اسلامي كردند. V} رك: مرتضي مطهري، بررسي اجمالي نهضتهاي اسلامي در صد ساله اخير، صص 87 ـ 78 {V
بنابراين در مسئله ورود و نفوذ انديشههاي بيگانه, بايد به زمينههاي داخلي آن نيز توجه كرد. يكي از علل رواج مانوي گري و مزدك گرايي، عدم اجراي عدالت از جانب حكومتها بود.
T} 2. تغيير جهت دادن انديشهها; {T نهضت خدايي بايد براي خدا آغاز شود و براي او ادامه يابد و هيچ خاطره و انديشه اي غيرخدايي در آن راه نيابد تا عنايت و نصرت الهي شامل حالش گردد. V}همان, صص 98-99 {V امام راحل(ره) در وصيت نامه خود، فراموش كردن اهداف فرهنگ قيام ملت و مكتب الهي اسلام، به انزوا كشاندن روحانيت، غرب زدگي و شرق زدگي و سلطه بيگانگان بر مقدرات مراكز تعليم و تربيت را از آفات فرهنگي انقلاب معرفي كرده است.
T} 3. تجددگرايي افراطي; {T در مقابل تمسّك به اسلام ناب، تجددگرايي افراطي ـ ياالتقاط ـ و زهدگرايي منفي قرار دارد. تجددگرايي افراطي، تلفيق اسلام با انديشههاي غيراسلامي براي زيبا جلوه دادن آن است. V}همان, صص 90-93 {V
T} 4. جدايي حوزه و دانشگاه; {T يكي از كليدي ترين مسائل اجتماعي و فرهنگي در جامعه اسلامي ما, حفظ و تقويت وحدت اين دو نهاد است كه جدايي آنها آفتي بزرگ به شمار ميآيد.
T} 5. بوروكراسي مفرط و فساد اداري و اجتماعي; {T امام علي(ع) ميفرمايد: «همانا فلسفه نابودي رژيمهاي پيشين اين بود كه حق مردم را ندادند تا آن را به رشوت خريدند و راه باطلشان بردند و آنان پيرو آن گشتند». V}ما بعد فانما هلك من كان قبلكم انهم منعوا الناس الحق فاشتروه و اخذوهم بالباطل فاقتدوه؛ نهج البلاغه، نامه 79 {V
T} 6. دنياطلبي و اشتغال به زينتهاي دنيوي; {T اگر زندگي تجملي و روحيه تكاثرطلبي در ميان عناصر انقلابي فزوني گيرد و نيروهاي انقلابي روحيه خود را از دست دهند، داعيه دفاع از انقلاب و ارزشها تضعيف ميشود. امام صادق(ع) ضرر دو گرگ درنده را ـ كه به گله چوپاني حمله ميكنند ـ به مراتب كمتر از زيان حبّ مال و جاه طلبي ميداند كه متوجه دين مسلمانان ميشود. V}اصول كافي, ج 2, كتاب الايمان و الكفر, باب حب الدنيا و الحرص عليها, ح 2 {V
ابن خلدون نيز در بحث فراز و فرود تمدنها به دورانهاي زير اشاره ميكند: دوران ظفر، قدرت، تجمل و فراغت، خرسندي و بالأخره دوران اسراف و تبذير و انحطاط. در دوران آخر، عصبيت (همبستگي اجتماعي) از بين ميرود و تنآسايي، تجمل و حاكميت روابط فزوني ميگيرد.
T} 7. حاكم شدن روحيه ريا و تملق؛{T به جاي اخلاص و ايثار و دگرگوني مجدد ارزشهاي جامعه و فرآيند تبديل ثروت به ارزش و نابرابري اجتماعي؛
T} 8. اشاعه فحشا و فساد و ارتشا؛{T
T} 9. تأثيرپذيري از جنگ رواني و تهاجم فرهنگي و تبليغاتي دشمن و رجعت تدريجي به ارزشهاي فرهنگي رژيم پيشين؛{T
T} 10. بحران هويت اجتماعي بالأخص بين نوجوانان و جوانان نسل دوم و سوم انقلاب و گرايش به الگوهاي غربي؛{T
T} 11. فرار مغزها; {T نداشتن برنامه اي همه جانبه براي جلوگيري از مهاجرت تحصيلكردگان و متخصصان و مشخص نبودن مرزهاي «تعهد» و «تخصص» باعث ظهور پديده فرار مغزها به كشورهاي ديگر جهان ميشود.
کد سوال : 108
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اجتماعي _ فرهنگي
پرسش : علت دين گريزي جوانان چيست و چگونه ميتوان آنها را از اين راه منصرف كرد ؟
پاسخ : T} يك. بررسي عوامل دين گريزي{T
به سادگي نميتوان گفت: نسل جوان ما دين گريز و احيانا دين ستيز هستند! اينان نسبت به واقعيات موجود جامعه، ديدگاههاي متفاوتي دارند و چه بسا بخشي از آن ديدگاهها و نارضايتيها، وارد باشد؛ ولي ممكن است، برخي از جوانان با توجه به شرايط محيطي و خانوادگي, از روند نارضايتي بيشتري برخوردار باشند و بعضي از نارساييها را ناشي از قوانين ديني بدانند ودر نتيجه اشكالات خويش را متوجه دين بكنند. البته كارآمدي دين بحثي است و كارآمدي برخي از مديران بحث ديگر. اتفاقا در برخورد با تعدادي از اين جوانان و گفتوگو با آنان، تصريح كردند: اشكالات آنان نه به اصل دين، بلكه به مديران و كارگزاران بر ميگردد.
بنابراين، جوانان كشور از بهترين جوانان از حيث سلامت فكري, روحي و ديني ميباشند و سرمايهگذاري دشمنان دين و كشور، براي تسخير اين دژ مستحكم و انحراف جوانان، گواهي است بر مدّعاي ما، كه البته موفق نخواهند شد.
به هر حال، دينگريزي عوامل متعددي دارد؛ از جمله:
1. روند تغيير ارزشها؛ پس از دوران دفاع مقدس و آغاز دوران باز سازي كشور، مدلي براي توسعه اقتصادي و اجتماعي در پيش گرفته شد كه اين مدل موجب بروز تضادهاي ارزشي و فاصله گرفتن جامعه از شاخصهاي مطلوب گرديد؛ به گونهاي كه توسعه، نتايجي از قبيل تغيير ارزشها را نيز در پي داشت. توضيح اينكه اقدامات اقتصادي ـ نظير تغيير نرخ ارز و تورم ـ موجب كاهش درآمد واقعي و قدرت خريد مردم گرديد. همچنين با ابزار مختلف (واردات، تبليغات، مراكز تجاري و ...) فرآيند قوي توليد نياز در مردم، در پيش گرفته شد. در نتيجه سطح نيازهاي غالب مردم بالاتر از سطح درآمدشان قرار گرفت و مردم در ارضاي نيازهايشان, با موانع اساسي روبه رو شدند. از آنجا كه درآمد واقعي نيز كاهش يافت، دستيابي به درآمد بيشتر و پول بيش از حد معمول، با ارزش شد. از طرف ديگر، عواملي مانند نمايش ثروت قشر بالا و تسهيلاتي كه براي قشر بالا فراهم آمد، گرايش بارز مديران دولتي به تجملات و ظواهر و تغيير فضاي كل جامعه، موجب شد كه مردم ارزشهاي جديد را تأييد شده (هنجار) و جستوجوي پول براي ارضاي نيازهاي جديد را درست و مشروع ببينند! بنابراين پولجويي به ارزش غالب تبديل شد و حداقل در مورد بيشتر كساني كه پول و درآمدشان كم بود و كفاف ارضاي نيازهايشان را نميداد، ارزشهاي ديگر را تحتالشعاع قرار داد. در نتيجه اين فرآيندها، ارزشهاي اجتماعي، از سنتي به سوي مدرن، از ساده زيستي به تجمل، از كمك و همياري و ايثار و گذشت براي جامعه به سودجويي فردي و از ارزش قناعت به ارزش ثروت و از انسجام به فردگرايي و از ارزش دين و خدا به ارزش پول و دنيا حركت كردهاند. V}نگ: فرامرز رفيعپور، توسعه و تضاد، فصل 4 ـ 8 ـ 3؛ آناتومي جامعه، ص 522 {V
2. مشكلات پس از انقلاب (مانند جنگ و توجه به مسائل امنيتي و دفاعي و...) كه نتيجه طبيعي آن، فقدان برنامهريزيهاي دقيق و كارشناسي شده براي نهادينه سازي و تثبيت ارزشها و معارف اسلامي است.
3. تبليغات سوء دشمنان و ايجاد و القاي شبهه دربارة دين كه گاهي بيپاسخ مانده و در ذهن برخي جاي گرفته است.
4. روشهاي نادرست در آموزش ديني در دوران كودكي و نوجواني؛ برخي از رفتارها و برخوردهاي ناصحيح و مخالف شرع در بيان احكام شرعي، موجبات بدبيني عدهاي از افراد ـ به خصوص جوانان ـ را فراهم آورده است. حضرت امام(ره) و رهبر معظم انقلاب بارها خطر اين گونه افراد را متذكر شده، در اين خصوص ميفرمايد: «معناي تحجر آن است كه كسي كه ميخواهد از مباني اسلام و فقه اسلام براي بناي جامعه استفاده كند، به ظواهر احكام اكتفا كند و نتواند كشش طبيعي احكام و معارف اسلامي را ـ در آنجايي كه قابل كشش است ـ درك كند و براي نياز يك ملت و يك نظام و يك كشور ـ كه نياز لحظه به لحظه است ـ نتواند علاج و دستور روز را نسخه كند و ارائه بدهد. اين بلاي بزرگياست». V}روزنامه جمهوري اسلامي, 17/3/1376 {V
5. ضعف و سستي بنيانهاي ديني در برخي از خانوادهها كه منجر به عدم تربيت و پروش صحيح جوانان شده است.
6. گرايش به سوي تمايلات و هواهاي نفساني، خواستههاي نا به جاي برخي و ناهنجاري عاطفي و رواني آنان و بيبند و باري و گرفتاري در انواع دامهاي شيطاني و... موجب شده كه بسياري به سستي و فساد و راحتي و سودجويي و... روي آورند و التزام به دين و چهارچوبهاي ديني را مزاحم خود ببينند. چنان كه در قرآن كريم درباره مهمترين عامل رويگرداني از توحيد و معاد آمده است: «A} بَلْ يُريدُ اْلإِنْسانُ لِيَفْجُرَ أَمامَهُ{A » بلكه انسان ميخواهد راه فساد را پيش روي خود باز كند. V} قيامت(75)، آيه 5 {V
7. ضعف بينش و نداشتن آگاهي درست از ماهيت دين و نقش و كاركرد آن در تأمين سعادت دنيوي و اخروي انسان.
8. ناكارآمدي برخي از مديران جامعه در اجراي برنامههاي اعلام شدة حكومت ديني، و بيپاسخ ماندن نيازهاي اوليه اجتماعي جوانان (ازدواج، اشتغال، مسكن و...).
9. عدم توزيع عادلانه امكانات و فرصتها در برخي از ادارات و دستگاههاي كشور.
10. درگيري برخي گروهها و جناحهاي سياسي بر سر كسب، حفظ و استمرار قدرت سياسي و در نتيجه، ايجاد يأس و نااميدي جوانان براي نيل به خواستههاي مشروع خويش.
11. عملكرد منفي و نامطلوب بعضي از دستگاههاي فرهنگي در سالهاي اخير و ميدان دادن به افراد و عناصر غير معتقد به نظام اسلامي، و ترويج فرهنگ غربي از سوي آنان.
12. عملكرد و رفتار ناشايست گروهي از شاغلان در دستگاهها و نهادهاي دولتي و حكومتي، باعث پيدا شدن تعارض و شكاف بين گفتار و عمل آنان شده و موجب بدبيني به شعارهاي انقلاب گشته است.
12. كمكاري نيروها و دستگاههاي انقلابي در توليد برنامههاي سالم و جذاب و مفيدي كه بتواند اوقات فراغت جوانان را پر كند و آنان را از توجّه به برنامههاي ضد اخلاقي و فاسد فرهنگ بيگانه باز دارد.
13. مشكل انتقال ارزشها؛ نسل اول انقلاب و دستگاههاي فرهنگي، در انتقال اين ارزشهاي انقلابي و ديني به نسل دوم و سوم انقلاب و حتي تعميق آنها براي خود نسل اول انقلاب، سهلانگاري و كمكاريهايي داشتهاند كه موجب فاصله گرفتن تدريجي برخي از افراد جامعه ـ به خصوص جوانان ـ از ارزشهاي اسلامي شده است.
T} راهکارهاي مقابله با دين گريزي{T
براي مبارزه با دينگريزي, بايد پس از بررسي همه جانبة علل و عوامل آن، راهكارهاي مناسب را برگزيد. آنچه در جامعه امروز ما بسيار مهم است، ايجاد موجي سهمگين و توفنده در برابر تهاجم فرهنگي دشمنان و ارائة چهرة زيباي دين و زدودن غبار خرافات و كژانديشيها، در اين صورت دين با جذابيت فوقالعادهاي كه دارد، جوانان را به سوي خود ميكشاند. از اين رو نقش متوليان و دستگاههاي فرهنگي در برنامهريزي صحيح و اصولي و تقويت مباني ديني وعقيدتي جوانان وتربيت آنان بر اساس الگوها ومعيارهاي صحيح اسلامي نقش بسيار حياتي در مقابله با دينگريزي جوانان دارد. اهميت اين مسئله در دانشگاهها بسيار جدي است؛ لذا بايد مسئولان تأثيرگذار در اين مراکز, درگزينش اساتيد ومديران دانشگاه دقت ونظارت کافي داشته باشند ودر غني سازي متون آموزشي متناسب با نيازهاي جامعه و ارزشهاي اسلامي همت گمارند. از طرف ديگر به شدت بايد مواظب خطر دگرگوني در هويت فرهنگي و گرايشهاي نسل جوان بود. يكي از خطرات جدي فرهنگ مهاجم غرب, اين است كه جوانان را چنان به سوي تمايلات شهواني و آزاديهاي جنسي سوق ميدهد كه اساسا گرايش به دين و ديانت در آنان رنگ ميبازد و ديگر براي آنان حق و باطل چندان اهميتي ندارد. از اين رو بايد در کنار کار فرهنگي، با عوامل شبهه افكن داخلي دشمن، از قبيل روزنامهها و گروههاي معاند, برخورد قانوني داشت واجازه مسموم نمودن فضا ،امنيت وسلامت فکري ورواني جامعه را به آنها نداد. علاوه بر اين تقويت و کارآمدي دستگاههاي قضايي و انتظامي در مقابله با باندهاي فساد و اشراري كه سعي در گسترش فساد، اعتياد و بزهكاري در ميان جوانان دارند, از اهميت ويژه اي برخوردار است.
در کنار راهکارهاي ياد شده، تلاش براي اثبات عملي کارآمدي نظام اسلامي در تمامي زمينهها ودر نتيجه برطرف كردن معضلات و مشکلاتي که نسل جوان با آن مواجهاند از قبيل ازدواج، مسکن، اشتغال، امکانات علمي وتفريحي و... تا حدود بسيار زيادي ميتواند عوامل دين گريزي جوانان را از بين برده وآنان را مجذوب دين نمايد.
البته با توجه به شرايط وامکانات کنوني جامعه, فراهم كردن چنين بسترهايي زمان بر است؛ از اين رو بايد به طور جدي به حفظ خود و خانواده و اطرافيان پرداخت. البته حفظ ايمان و ارزشهاي آن در محيط نامساعد، بسي دشوار است؛ ولي ارزش افزونتري دارد. خداوند در سوره «تحريم» نمونهاي را براي اين گونه افراد يادآوري مينمايد. خداوند براي مؤمنان، آسيه همسر فرعون را مثال و نمونه ميآورد؛ هنگامي كه از شوهرش بيزاري جست و عرضه داشت: خدايا! من از قصر فرعون و زيورهاي دنيوي گذشتم و تو خانهاي در بهشت براي من بنا كن و مرا از شر فرعون و كردارش و قوم ستمكار نجات بخش.
حفظ ارزشها در محيط مناسب و مساعد هنر نيست؛ هنر آن است كه در تندباد ضدارزشها، اخلاق و معنويت مطرح شود. همچنين با عمل به سفارشهاي زير و گسترش چنين برنامههايي در سطح جامعه, ميتوان بر ناهنجاريها و گريز از دين غلبه كرد:
1. سعي و كوشش در انجام وظايف و واجبات ديني,
2. خواندن نماز با حضور قلب و در اول وقت,
3. گرفتن روزه مستحبي به ويژه دوشنبه و پنجشنبه,
4. تلاوت قرآن بويژه بعد از نماز صبح,
5. تأمل و انديشه در آيات قرآن,
6. حتي المقدور سعي در خواندن نماز شب,
7. سحر خيزي،
8. شركت درورزشهاي فردي و دسته جمعي,
9. تنظيم برنامه براي تمام شبانه روز و پر كردناوقات فراغت با برنامههاي صحيح و سودمند,
10. شركت در فعاليتهاي مذهبيو اجتماعي,
11. پرهيز از نگاه نامشروع به افراد نامحرم.
12. كنترل افكار و نينديشيدن به صحنههاي شهوت انگيز.
13. به ياد خدا بودن درهمه اوقات
14. عدم معاشرت و دوستي با افراد منحرف و فاسد, V}همان ص 139 {V
15. انتخاب دوستان مؤمن و سالم.
16. تقويت مباني ديني وعقيدتي خود از طريق مطالعه کتابهاي معتبر و مفيد و يا شرکت در نشستهاي علمي مذهبي و...
کد سوال : 109
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اجتماعي _ فرهنگي
پرسش : مديريت فرهنگي انقلاب اسلامي ازچه نقاط قوت وضعفي برخوردار است؟
پاسخ : T} مديريت فرهنگي انفلاب اسلامي{T
انقلاب اسلامي به لحاظ تغيير نظام فرهنگي، تغيير اهداف و ارزشها و اصلاح ديدگاه عمومي جامعه نسبت به مقولة فرهنگ, موجب تغييري ژرف در فرهنگ شد. اين تغيير به همراه ديدگاهي استقلال طلب، فرهنگي زاينده و مولد به وجود آورد و با شعار استقلال فرهنگي, الگوي بسياري از ملتهاي جهان گرديد. مديريت ارزشي و كارآمد فرهنگي نظام نيز در سالهاي اوليه انقلاب، موجب بالندهتر شدن اين تغييرات گرديد. مديريت فرهنگي، پس از انقلاب به دليل به كارگيري نيروهاي ارزشي, دچار تحولي عميق شد. اما به رغم توفيقات بسياري كه اين مديريت در سالهاي آغازين پس از انقلاب كسب كرد، در سالهاي اخير دچار نوعي بحران گرديد. بحران مديريت فرهنگي ـ كه از مهمترين مشكلات پيش روي انقلاب اسلامي است ـ به بررسي گسترده و همه جانبهاي نياز دارد و چنانچه حل آن را اولين اولويت نظام بدانيم، سخني به گزاف نگفتهايم.
T} علل موفقيت{T
براي بررسي بيشتر اين بحران, بهتر است ابتدا علل موفقيت مديريت فرهنگي در دهه اول حيات انقلاب را بررسي كنيم. شايد بتوان اين علل را در عوامل زير جستوجو كرد:
1. تكيه بر منابع معنوي در كنار منابع مادي,
2. بهرهگيري درست از منابع انساني,
3. ايجاد تحول در نظام ارزشي,
4. مديريت پويا، مشاركتي و مردمي,
5. توجه به نيازهاي مديريت تحولآفرين.
پس از پيروزي انقلاب اسلامي مديران و مسئولان بخش فرهنگ، نيازمند ايجاد دو تحوّل اساسي در حوزة فعاليتهاي خويش بودند: ايجاد تحوّلي بينشي در نظام فرهنگي كشور, 2. ايجاد تحوّلي در نظام روشها. سالهاي اوليه پس از پيروزي انقلاب, درخشانترين مقطع به ثمر رسيدن تحولات بينشي نسبت به فرهنگ بود؛ ولي پس از مدتي اين امردچار ايستايي و عدم تحول شد. در حقيقت موفقيتآميزترين دستاورد انقلاب در بخش فرهنگ، ايجاد تغيير در نوع نگرش مردم و مسئولان به نظام ارزشي و موضوعات فرهنگي بود. در حوزة تحولات روشي، به دليل عدم نگرش علمي مديران به موضوع مديريت ـ به خصوص در سالهاي اخير ـ روشها چندان كارآمد و مؤثر نبودهاند. ميتوان گفت: تحوّلات روشي ناكارآمد، ضربههاي زيادي بر پيكرة فرهنگ و سياستهاي فرهنگي فرود آورده است.
T} علل ناكارآمدي مديريت فرهنگي{T
در بيان علل ناكارآمدي مديريت فرهنگي پس از انقلاب كه متأسفانه موجب پديد آمدن نتايج منفياي در حوزة فرهنگ بهخصوص فرهنگ عامه شده است، ميتوان علل زير را برشمرد :
1. كمرنگ شدن باور برخي از مسئولان فرهنگي به آرمانهاي انقلاب,
2. عدم توجه مسئولان به فرهنگ به عنوان موضوعي دست اول,
3. عدم توجه به مسئلة توسعة فرهنگي, همپاي توسعة سياسي و اقتصادي,
4. نگرش اقتصادي به فرهنگ,
5. عدم ارائة تبيين و تعريفي درست از شاخصها و فعاليتهاي فرهنگي,
6. عدم ارائة الگو و نظام استاندارد مديريت فرهنگي.
براي اثبات اين نقايص, بررسي عملكرد نامطلوب مديران فرهنگي در طول 23 سال پس از انقلاب، ميتواند مفيد باشد. ذكر اين نكته دردآور و سخت است كه بهرغم متعالي بودن اهداف فرهنگي، مديريت ناكارآمد و گاه غير مؤمن به انقلاب، موجب عدم تحقّق كامل اهداف فرهنگي انقلاب اسلامي شده است.
ايجاد تحوّل در ساختار فرهنگي و نظاممند ساختن فعاليتهاي فرهنگي و از همه مهمتر ادامه يافتن تحولات بينشي نسبت به مقولة فرهنگ، نيازمند عزم عمومي كلية نهادهاي حكومتي است. البته نقش ويژة مردم و نهادهاي مردمي در جريان اين تحوّلات، كارآمد و ستودني است و به همان نسبت، كوتاهي مجموعهاي از عوامل حكومتي ـ نظير دولت، مجلس شوراي اسلامي و ... و از همه مهمتر شوراي عالي انقلاب فرهنگي ـ نابخشودني و غير قابل اغماض است.
به راستي اگر مجلس شوراي اسلامي و نمايندگان آن در برخي دورهها، به جاي پرداختن به نزاعهاي سياسي و طرحها و لوايح بدون اولويت، اصلاح شرايط فرهنگي و نظارت بر مديريت فرهنگيكشور را وجهة همت خود قرار ميدادند، امروزه شاهد ناكارآمدي اين مديريت نبوديم!
شوراي عالي انقلاب فرهنگي نيز كه وظيفة سياستگذاري فرهنگي را برعهده دارد، چه نقشي در ارتقاي كمي فعاليتهاي فرهنگي و ارائة الگوهاي درست و دقيق فرهنگي به جامعه داشته است؟ مجموعة فعاليتهاي شوراي عالي انقلاب فرهنگي, حتي در حد شناخت مؤلفههاي فرهنگي كشور نيز قانعكننده نيست؛ چه رسد به «انقلاب فرهنگي»! مجمع تشخيص مصلحت نظام نيز كه وظيفة تصويب سياستهاي كلان را برعهده دارد, تا چه اندازه در اين زمينه گرهگشايي كرده است؟
همانگونه كه ملاحظه ميشود مديريت فرهنگي كشور بدون توجه به مسائل مهم و بنيادين فوق، توان برنامهريزي فرهنگي را از دست خواهد داد. V}بر گرفته از : درآمدي بر كارنامه فرهنگي انقلاب اسلامي، دكتر علي عسگري، ناشر: مؤسسة فرهنگي دانش و انديشة معاصر {V
کد سوال : 110
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اجتماعي _ فرهنگي
پرسش : همان طوري که ميدانيد خلاف شرعهاي زيادي در صدا و سيما وجود دارد که به هيچ وجه جاي انکار ندارد (موسيقيهاي لهوي، اختلاط زن و مرد نامحرم در فيلمها و سريالها و دهها چيز ديگر). مسئول صدا و سيما را رهبري تعيين ميکند و رياست سازمان هم ميتواند تاثير زيادي در جلوگيري از مفاسد در آن داشته باشد. اما چرا اين معضلات اصلاح نميشود؟
پاسخ : T} مشکلات صدا وسيما{T
كاركرد صدا و سيما هم مانند ساير دستگاهها خالي از عيب و نقص نيست؛ اما با توجه به اهميت اين رسانه و نقش مهم و تأثيرگذار آن بر افكار عمومي, عقايد و نگرشهاي جامعه و وظايف سنگيني كه اين رسانه ملي بر عهده دارد, رفع مشكلات و معضلات اين رسانه و بهبود كيفي و كمي برنامههاي آن از اولويت به سزايي برخوردار است. به رغم وجود برخي مشكلات و معضلاتي كه به هيچ وجه زيبنده رسانه ملي نظام اسلامي ايران نيست, صدا و سيما دستاوردها و برنامههاي مفيد و سازندة فراواني داشته است و اين چنين نيست كه كارکرد آن, فقط وجود برخي خلاف شرع ها، اختلاط زن و مرد و... باشد! گذشته از برخي مظاهر نامتناسب با ارزشهاي اسلامي, بيشتر برنامههاي صدا و سيما, آموزنده و در راستاي تأمين نيازهاي متنوع اقشار مختلف جامعه است.
صدا و سيما چون در قلمروي بسيار گسترده فعاليت ميکند, بالطبع در معرض آفتهاي زيادتري نيز ميباشد. در مورد انتقاداتي كه نام برديد بايد گفت: بخشي از اينها مربوط به مجموعه نظام، صدا و سيما و اصلاح كاركردهاي آن ميباشد و بخشي هم مربوط به افراد بيننده و مخاطبان آن است
هم در زمان امام راحل(ره) و هم در زمان حال كه نصب و عزل رئيس آن با مقام معظم رهبري است و شورايي مركب از نمايندگان سه قوه بر سازمان نظارت دارند, خود اين بزرگواران انتقادهاي زيادي به برخي از برنامههاي اين رسانه داشته, تذكرات متعددي در جهت بهبودبخشي آن داده اند. مقام معظم رهبري فرمود: «... من به صدا و سيما هفته اي يك بار يا كمتر, اعتراض ميكنم و پيغام تند ميدهم; اما صدا و سيما كارهاي زيادي به عنوان اسلام انجام داده و برنامههاي اسلامي درست كرده است. برنامههاي هنري, اسلامي, گزارش و علمي, اگر خطا دارد تلاش هم دارد...». بنابراين چنين نيست كه مقام معظم رهبري هيچ گونه نظارت و كنترل بر اين رسانه ندارد؛ بلكه برعكس با توجه به جايگاه و وظايف آن نسبت به اين رسانه, حسّاس بوده و اهتمام جدي دارند. مقام معظم رهبري بر همه قواي حاکم و دستگاههاي حکومتي نظارت دارند؛ ليکن به دليل گستردگي تمامي ارکان حکومت و شعاع کارها و فعاليتهاي آنان، مقام معظم رهبري به طور طبيعي نميتوانند در تمام جزئيات آن فعاليتها نظارت كنند. پس عمدة نظارتها، در بخش سياستگذاريها است که دستگاههاي حکومتي در مسير صحيح حرکت کنند. علاوه بر آن مشي رهبري، با توجه به ضرورت قانونمند شدن فعاليتهاي جامعه و نهادينه شدن مسئوليت و پاسخگويي قواي حاکم در برابر سازوکارهاي قانوني، اين است که حتي الامکان بر امور مختلف کشور نظارت کنند نه دخالت؛ مگر آنکه مسئله بسيار حاد باشد که ناچار به مداخله گردند (مانند طرح قانون مطبوعات در مجلس ششم).
مقام معظم رهبري در موارد بسياري به مسئولان تذکر ميدهند؛ ولي لازم نيست اين تذکرات علني بوده و باعث تضعيف آنان گردد.
نكته اي كه بايد توجه شود اين است كه نظارت و كنترل مقام معظم رهبري, به تنهايي نميتواند علت تامه براي حل مشكلات و معضلات جامعه و سازمانها و نهادها باشد؛ بلكه حل اساسي آنها, نيازمند ريشه يابي دقيق مشكلات و انجام اقدامات اصولي و صحيح براي برطرف كردن آن مشكلات است؛ از قبيل:
1. نظارت دقيق بر گزينش افراد و برنامهها در صدا و سيما و استفاده از هنرمندان متعهد و انقلابي؛
2. كنارگذاشتن افراد منحرف و غيرقابل اصلاح از راديو و تلويزيون و جلوگيري از نفوذ افراد وابسته به درون صدا و سيما؛
3. نظارت همه جانبه بر پخش راديو و تلويزيون با استفاده از متخصصان و كارشناسان متعهد و نظارت دقيق بر فيلم سازان و محتواي فيلم ها؛
4. برخورد با مسئولان پخش مطالب توهين آميز يا منافي ارزشهاي اسلامي.
5. پرهيز از تقليد برنامههاي خارجي بدون مطابقت با آيين اسلام و بسط فرهنگ تجمل گرايي و... .
T} مردم وصداوسيما{T
حال با توجه به مشكلاتي كه در صدا و سيما و برخي برنامههاي آن وجود داردـ و به هر دليلي شايد اين مسائل در كوتاهمدت قابل حل نباشدـ بينندگان و مخاطبان نيز بايد نكاتي را رعايت كنند:
1. هر چند نمي توان براي برخي از فيلمها يا سريالهاي خارجي از نظر شرعي مشكل ذاتي نام برد؛ ولي اگر براي برخي بينندگان مفسده اي به دنبال داشته باشد, بايد آن فرد به آن نگاه نكند و صرف پخش آن برنامه از صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران به هيچ وجه دليل بر مشروعيت آن نيست.
2. وجود اين قبيل مشكلات و نقايص, وظيفه نيروهاي انقلابي و متعهد را در كسب تخصصها و مهارتهاي گوناگون, دوچندان ميكند؛ زيرا پاره اي از عوامل اين نارسائيها به كمبود نيروي انساني و متخصصان مؤمن باز ميگردد.
3. با توجه به تهاجم فرهنگي از طريق ارتباطات و فن آوري پيشرفته مطمئنترين راه براي دورماندن از انحراف و آلوده شدن به گناه, تقويت ايمان و تقواي الهي (كنترل دروني) است. البته اين موضوع به هيچ وجه توجيه كننده مشكلات برخي برنامههاي صدا و سيما نيست.
کد سوال : 111
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اجتماعي _ فرهنگي
پرسش : به نظر شما فاصله طبقاتي موجود در جامعه، به چه عواملي بستگي دارد؟
پاسخ : T} فاصله طبقاتي{T
در اينكه در جامعه اسلامي ما, فاصله طبقاتي رنج آوري هست، جاي بحث ندارد. البته ممكن است گفته شود شكاف طبقاتي در كشورهاي سرمايهداري، به مراتب وسيعتر و عميقتر از ايران اسلامي ما است؛ ولي بدون ترديد جامعه ما نيز به اين بلاي جانكاه مبتلا است.
عواملي گوناگون منجر به فاصله طبقاتي گشته است؛ از جمله:
1. انتقال فاصلة طبقاتي از رژيم گذشته؛
2. استعداد ذاتي افراد؛ برخي تواناتر و برخي كندتر هستند و برخي دچار معلوليتهاي جسمي و ذهني هستند و در نتيجه، عقب ميمانند .
3. تكنولوژي و صنعت؛ به عنوان مثال، ديروز محيط كارگري محدود به كارگاههاي كوچك ميشد و تفاوت فاحشي بين حقوق كارگر و كارفرما احساس نميشد؛ ولي «غول صنعت» ناگهان سر برآورد و كارگاه كوچك مبدل به كارخانه عظيمي شد و با افزايش توليد، ثروت سرمايهداران به طور تصاعدي افزوني گرفت؛ درحالي كه حقوق كارگر تقريباً ثابت ماند).
4. نظام اقتصادي ما غلط و بيمارگونه؛
5. طفره رفتن گروهي از مردم از پرداخت حقوق قانوني (ماليات) و حقوق شرعي (خمس و زكات)؛
6. احتكار و گرانفروشي؛
7. رباخواري؛
8. خيانت به بيتالمال و اموال دولتي؛
9. كلاهبرداري وخيانت به ديگران؛
10. رويدادها و حوادث غيرمترقبه؛
11. ضعف مديريت كارگزاران اقتصادي؛
12. نقش واسطهها و دلالها در اجحاف به طبقه ضعيف؛
13. اسراف و ريخت و پاشهاي كلان؛
14. فشار و دخالت عوامل خارجي؛
15. نبود كار و اشتغال و... .
در يک کلام مهمترين عامل،عدم حاکميت عدالت اجتماعي است که خود دلايل مختلفي ـ ازجمله بيتقوايي، دلبستگي به دنيا ومال اندوزي وعدم نظارت کارآمد بر کار گزاران حکومتي و ... ـ دارد.
T} راهکارها{T
راهكارهاي گوناگوني براي رفع اين مشكل وجود دارد كه بايد مورد توجه قرار گيرد:
1. در درجه اول، جراحي و معالجه اين نظام اقتصادي بيمار؛
2. پرورش مديران كارآمد و با تجربه؛
3. جدي گرفتن پرداخت مالياتهاي قانوني و نيز گرفتن خمس و زكات و پرداخت آن در مصالح عامه؛
4. فراهم ساختن زمينه كار و توليد به طور عادلانه براي همه اقشار؛
5. مقابله با فشارهاي خارجي و كوتاه كردن دستهاي مرئي و نامرئي عوامل خارجي؛
6. جلوگيري از اسراف و حيف و ميل و فراهم كردن زمينه رفاه عامه مردم با صرفهجويي؛
7. برخورد قاطعانه با زر اندوزي و انباشتن ثروت؛
8. برخورد جدي با افراد خاين و اختلاس كننده در بيتالمال؛
9. پرداخت منصفانة حقوق كارگران و برخورداري آنان از بيمه و سهام و ساير مزايا؛
10- تدوين سياست تربيتي نظام؛ به گونهاي كه مردم از دوران ابتدايي تا مراحل عالي، مملكت را خانه خود و ساير افراد را همچون اعضاي يك خانواده احساس كنند و هر كس تنها به فكر منافع شخصي نباشد. V}جهت اطلاع بيشتر، مطالعه چند كتاب پيشنهاد ميگردد: 1. سيد محمّد باقر صدر، اقتصاد ما، ج 1، ص 353 و ج 2، ص 303؛ علامه طباطبايي، اسلام و اجتماع، ص 38 و ص 92؛ هاشمي نژاد، مسائل عصر ما، ص 103؛ ادوارد ج. كرب، نابرابري اجتماعي، ترجمه محمد سياهپوش؛ جامعهشناسي قشرها و نابرابريها، گروهي از نويسندگان؛ محمّد قطب، اسلام و نظام طبقاتي، ص 123؛ شهيد بهشتي و باهنر و علي گلزاده غفوري، شناخت اسلام، ص 506 {V
کد سوال : 112
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اجتماعي _ فرهنگي
پرسش : حضرت علي(ع) از استقبالي كه موجب تحقير مردم ميشد، منع فرمود. پس چرا مسئولان اجازه ميدهند مورد استقبال اين چنيني قرار بگيرند؟
پاسخ : T} استقبال از مسئو لان{T
درباره مسافرت مقامهاي كشوري به نقاط مختلف و استقبالهايي كه از آنان صورت ميگيرد، ديدگاههاي مختلفي وجود دارد. از يك نظر، اين مراسم خود، نوعي تبليغات و موجب استحكام مسائل سياسي كشور و پيوندهاي اجتماعي است و حتي در برخي موارد، تعظيم شعائر محسوب ميگردد. البته اگر اين گونه مراسم، به بهرهبرداريهاي فردي و يا جناحي منجر گردد، يا حيف و ميل اموال دولتي را در پي داشته باشد، به ضرر كشور خواهد بود. همچنين اگر به تحقير مردم و يا برداشتهاي سوء ديگر منجر گردد، كار خدا پسندانهاي نيست.
گفتني است هرگونه استقبالي، از نظر اسلام و سيرة پيشوايان دين، مذموم نيست. آنچه كه در مورد دهقانان شهر انبار و دويدن آنها مقابل حضرت علي(ع) صورت گرفت، نيازمند قدري تأمل است؛ چرا كه آنان با پاي برهنه و به شكلي ذليلانه در مقابل حضرت ميدويدند و كارهايي را كه در برابر حكمرانان قبلي انجام ميدادند، در برابر آن حضرت تكرار ميكردند. اما پيامبر اكرم(ص) بههنگام ورود به مدينه و استقبال مردم مدينه از آن حضرت، اين كار را مذمّت نكردند؛ چرا كه استقبال مردم از آن حضرت، از سر عادت آنان در برابر شاهان و حكمرانان سرچشمه نگرفته بود؛ بلكه از محبت و شوق آنان از ورود رسول خدا و زيارت آن حضرت بود.
بنابر اين، بايد ماهيت هر واقعه و حادثهاي را بررسي و سپس درباره آن، اظهار نظر كرد و به صرف تشابهِ دو واقعه و حادثه، حكم يكي را بر ديگري نبايد قياس نمود. البته اگر روزي استقبالي از جنبههاي ارزشي خالي باشد و صرفاً به مراسمي بيروح و بيهدف تبديل گردد، ما نيز با شما هم آواييم كه چنان مراسمي فاقد ارزش و جهت صحيح است. جالب اينجا است كه خود حضرت رضا(ع) به هنگام ورود به ايران، مورد استقبال شديد قرار گرفت و مثلاً در نيشابور، صدها هزار نفر از آن حضرت استقبال كردند؛ ليكن نه تنها آن حضرت با اين كار مخالفت نكرد كه از آن تجمّع با شكوه در جهت هدايت و ارشاد آنان بهترين بهرهها را برد.
خلاصه سخن آنکه اگر مسئولان يا هر کس ديگر, اين استقبال را شخصي تلقي كنند و يا نحوه استقبال طوري باشد که به جاي ابراز علاقه و ارادت به ساير مسئولين نظام و ... بيان دلبستگي آنان به نظام جمهوري اسلامي, حاکي از ذلت و خواري مردم باشد, کاري ناروا است.