کد سوال : 40104
موضوع : گنجینه مذهبی>مركزفرهنگي نهاد نما يندگي ولي فقيه در دانشگاهها
پرسش : آيا مىتوان براى اثبات تحريف قرآن، به اخبار تمسك نمود؟
پاسخ : قرآن و روايات تحريف حضرت علامه طباطبايى، دربارهى اين گونه روايات بحث سبوطى دارند كه حاصل آن اين است. گرچه عدهاى از محدثين شيعه و حشويه و جماعتى از محدثين اهل سنت دربارهى تحريف قرآن با اخبارى كه در كتب معتبر شيعه و در صحاح سنّىها نقل شده است، استدلال كردهاند؛ اما به موجب دلايل و براهين متقن، هيچ كدام از آن اخبار بر تحريف قرآن دلالت نمىكنند. زيرا: 1. تمسك به اخبار براى اثبات تحريف قرآن، مستلزم حجت نبودن خود آن اخبار است؛ زيرا با قبول تحريف قرآن، بر نبوت خاتم الانبياء دليلى باقى نمىماند، تا چه رسد به امامت امامان و حجيت اخبار ايشان. اساساً خبر، وقتى حجيت دارد كه قرآن پشتوانه ى آن باشد. اگر استحكام قرآن با اين اخبار متزلزل شود، خودبهخود استحكام اخبار هم سست مىشود؛ لذا وضع اين اخبار به گونهاى است كه از فرض وجودشان، عدم خودشان لازم خواهد آمد. 2. احتمال دسيسه و جعل حديث كه احتمالى قوى است و قرائن آن را تأييد مىكنند، به خصوص روايات مربوط به خلقت، تاريخ انبيا، حوادث صدر اسلام و اخبار وارده در تفاسير آيات، اعتبارى براى اين گونه روايات باقى نمىگذارد؛ لذا نه حجيت شرعى پيدا مىكنند و نه حجيت عقلائى، حتى صحيحترين آنها از نظر سند هم از ارزش مىافتد. زيرا از نفى دروغ عمدى نمىتوان احتمال فريب خوردن را منتفى داشت. 3. همهى آن روايات، خبرهاى واحدى مىباشند كه يا سندشان ضعيف است و يا در دلالت قاصرند و به فرض صحت سند و روشنى دلالت، تنها موجب ظن مىباشند. اين اخبار از نظر سند مرسل يا مقطوع هستند و بر اساس علم حديث از ارزش ساقط مىباشند. از نظر دلالت بر تحريف هم، به دلايل ذيل قاصرند: الف. بسيارى از روايات كه آيهاى از قرآن همراه با عبارتى افزون بر اصل آن آيه آمده است، در صدد تفسير و بيان تفصيلى آن آيه مىباشد و دلالتى بر الحاق آن عبارت به آيهى قرآنى ندارد؛ مثلاً در روايتى در كافى، امام صادق(ع) در تفسير آيهى وَ إِنْ تَلْوُوا أَوْ تُعْرِضُوا فرموده است: ان تلووا (الامر) و تعرضوا (عما امرتهم به) كه جملات بين پرانتز آن، تفسير آيه است نه جزء آيه. و همين طور است عبارت فى على در آخر آيهى يا أَيُّهَا اَلرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ (فى على). روايت نمىخواهد بگويد آن كلمه جزء قرآن است، بلكه مىخواهد بگويد آيه در حق آن جناب نازل شده است. ب. در رواياتى كه در مقام تفسير آيهاى است، ذكرى و يا دعايى به آن اضافه مىنمايند تا مردم هنگام تلاوت، رعايت ادب آن آيه را بكنند؛ مانند روايتى كه در آن عبارت كذلك الله ربى در آخر سورهى توحيد از زبان مبارك امام رضا(ع) نقل شده است. ج. اختلافاتى كه در باب نوع الفاظ آيات در روايات مشاهده مىشود قرينه بر اين است كه مراد، تفسير آيه به معناست؛ مثل روايات مربوط به آيهى وَ لَقَدْ نَصَرَكُمُ اَللَّهُ بِبَدْرٍ وَ أَنْتُمْ أَذِلَّةٌ كه در بعضى انتم ضعفاء آمده و در برخى انتم قليل ذكر شده است. 4. گاهى در ميان برخى از روايات منقوله تعارض و تنافى مشاهده مىشود كه بر اساس قاعدهى كلى «تساقط روايات در هنگام تعارض»، بايد به تساقط آنها حكم كرد. مانند روايات وارده از طرق خاصه و عامه و در اين كه آيهاى در قرآن براى حكم سنگسار بوده و افتاده است. در يكى آمده است: اذا زنى الشيخ و الشيخة فارجموهما البتة فانهما قضيا الشهوة و در ديگرى آورده است: الشيخ و الشيخة اذا زنيا فارجموهما البتة... و در بعضى آمده است: و بما قضيا من اللذة و در برخى آورده است: نكالاً من الله و الله عليم حكيم و در بعضى هم آخر آيه آمده است: نَكالاً مِنَ اَللَّهِ وَ اَللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ. افزون بر آنچه گذشت، روايات فوق با حديث شريف ثقلين، كه استحكام سندى و دلالتى آن بر صيانت قرآن بر كسى پوشيده نيست، تنافى دارند و از طرفى با مفاد رواياتى كه امر به عرضهى آنها بر قرآن مىنمايند و محوريت را قرآن معرفى مىكنند، سازگارى ندارند. براى آگاهى بيشتر ر.ك: علامه طباطبايى: ترجمه تفسير الميزان، ج 12، ص 150 - 192 محمدهادى معرفت: مصونيت قرآن از تحريف، ترجمه محمد شهرابى علامه حسنزاده آملى: قرآن هرگز تحريف نشده است به طور يقين تمام اين روايات در دلالت بر تحريف عاجز و ناتوانند زيرا: 1. با قطع نظر از سند اين گونه روايات، نوعاً امثال اين روايات در صدد بيان شأن نزول، تطبيق و تفسير آياتند نه چيز ديگر. انس و الفت با سبك و سياق سخنان معصومين(ع) جز اين را نمىطلبد. به باور كسى كه با روح سخنان آن حضرت آشناست، تمام اين احاديث در مقام بيان اسباب نزول و آشنا ساختن اذهان مردم نسبت به آنهاست نه در صدد القاى شبهه و تفرقه ميان مسلمانان. 2. تمام احاديث ذكر شده، از جهت سند صحيح نيستند؛ زيرا حديث شمارهى 1 و 2 طبق گفتهى محدثين، يك حديث است كه به دو سند نقل شده است و هر دو هم از جهت سند ضعيف و مجهول محسوب مىشوند، (مراة العقول، ج 5، ص 30 و 78.) و حديث شمارهى 3 هم به لحاظ قرار گرفتن «منخّل» در ميان سلسلهى سند، از حيث سند ضعيف مىباشد؛ زيرا به گفتهى محدثينى مانند نجاشى، كشّى و علامه در كتاب خلاصه، وى شخصى فاسد و ضعيف در نقل به شمار مىآيد، (الكافى، الاصول و الروضه، ج 7، ص 62.) حديث شمارهى 4، تكرار حديث شماره 1 و روايت شمارهى 8 نيز تكرار روايت 3 مىباشد. و حديث شمارهى 10 هم از كتاب تفسير عياشى نقل شده است كه متأسفانه سلسلهى احاديث اين كتاب، محذوف هستند؛ لذا رواياتش مقطوع و يا مرسله به حساب مىآيند. روايت شمارهى 5 و 9 از كتاب تأويل الايات الظاهرة نقل شدهاند كه اوّلى مجهول و عيناً روايت 1 مىباشد و دومى نيز مقطوع يا مرسله است. روايت نقل شده از كتاب مناقب ابن شهر آشوب نيز در حقيقت همان روايت شماره 1 مىباشد؛ چنان كه خود به نقلش از كتاب كافى تصريح مىكند بالاخره روايت منقول از على بن ابراهيم در كتاب صراط مستقيم هم در سند ضعف دارد. حاصل اين كه، تمام روايات مطرح شده دربارهى تحريف قرآن، به طور كلى يا اشكال سندى دارند و يا ايراد دلالتى، كه به اين دو لحاظ نمىتوانند تحريف قرآن را ثابت كنند.
کد سوال : 40105
موضوع : گنجینه مذهبی>مركزفرهنگي نهاد نما يندگي ولي فقيه در دانشگاهها
پرسش : چه كنم كه در اعمالم ريا نباشد؟
پاسخ : «ريا» امرى قصدى است؛ يعنى، اگر كسى كارى و عملى را براى كسب محبوبيت نزد ديگران انجام دهد رياست؛ اما اگر چنين قصدى در كار نباشد - چه ديگران ببينند يا نبينند و اگر ديدند خوششان آيد يا نيايد - ريا نيست. در اين مورد اگر شما خود را در خود جستوجو كنيد نه در ديگران، خواهيد توانست بر تظاهر و رياكارى غلبه نماييد. نكته ديگر، توجه به فلسفه حيات و زندگى است، اگر شما به فلسفه حقيقى زندگى توجه كنيد، ديگر رياكارى در برنامه هاى شما جاى نخواهد داشت. براى مبارزه با ريا حديث دوم از كتاب «چهل حديث» امام خمينى (ره) را به دقت بخوانيد و دستورات آن را به كار بنديد.
کد سوال : 40106
موضوع : گنجینه مذهبی>مركزفرهنگي نهاد نما يندگي ولي فقيه در دانشگاهها
پرسش : يكى از دوستانم به خودارضايى مبتلاست و اين عمل زشت به من هم سرايتكرده، چگونه اين عمل را ترك كنم؟
پاسخ : اينكه گفتيد يكى از دو دوستان همخانه من مدتهاست كه به خودارضايى مبتلا شده و شما نيز تحت تأثير او قرار گرفتهايد و همين كار را انجام مىدهيد. دانشجوى محترم: همينكه شما متوجه هستيد كه اين عمل ناپسند و نامشروع و گناهش بزرگ است و از طرفى نيز از مبتلا بودن خود و دوستانتان ناراحت هستيد بسيار جاى اميدوارى است. نكته قابل توجه و مهم اينست كه اكنون كه به زشتى اين عمل پى برده عزم خود را جزم نماييد و دامن همت به كمر زده از نيرو و اراده جوانى استفاده كنيد و به صورت جدى اين عمل را ترك كنيد اما قبل از هرچيز لازم است بدايند كه اين عمل (خودارضايى) چه عوارض خطرناكى به دنبال دارد: ضعف بينايى، تحليل رفتن قواى جسمانى و آسيب پذيرى سريع در برابر بيمارىها، ضعف مفاصل، پيرى زودرس، عدم تمركز حواس، اضطراب و افسردگى، پرخاشگرى، يأس از زندگى و بى نشاطى، ضعف اراده و عدم اعتماد به نفس و احساس كسالت دائمى و... كه جملگى از عوارض زشت اين عمل است و در صورت استمرار آن تهديدى براى سلامت جسمانى و روانى فرد است. البته اگر فرد از همان ابتدا و به طور جدى جلوى ارتكاب آن را نگيرد، به خاطر زيادهخواهى ذاتى انسان، به تدريج به آن عادت كرده كه در آن صورت نجات يافتن از آن كارى بس دشوار خواهد بود. بنابراين توصيه مىشود هرگز اقدام به چنين عملى (حتى يك بار) نكرده و با پيگشيرىهاى لازم از اين دام خطرناك فرار كنيد و با به كار بستن راهكارهاى عملى كه قبلاً رعايت مىكرديد از همان ابتدا جلوى اين عمل را بگيريد. مثلاً: - كنترل نگاهها، - پرهيز از دستورزى اندام جنسى خود، - خوددارى از نگاه به فيلمهاى مبتذل و نامحرمان و مناظر محرك، - نپوشيدن لباسهاى تنگ و چسبان و تنها نماندن در جاى خلوت و ديگر دستورات بهداشتى واخلاقى و دينى مثل ورزش كردن و روزه گرفتن . حال كه هم به ضررهاى اين عمل بيشتر آشنا شديد و همه راهكارهاى مناسبى جهت ترك آن بيان شد توجه به اين نكته لازم است كه شما مىتوانيد همين مطالب را به صورت غيرمستقيم در اختيار دوستان خود نيز بگذاريد و لازم نيست اين كار را خود شما انجام دهيد مىتوانيد از ناحيه فردى ديگرى اين اطلاعات را به آنها بدهيد. اگر نتوانستيد با دادن اطلاعات لازم دوستان خود را تحت تأثير قرار دهيد و احتمال مىدهيد كه بودن شما در كنار آنها ممكن است دوباره روى شما اثر بگذارد و نگذارد شما اقدام به ترك استمنا كنيد سعى كنيد خوابگاه خود را عوض كنيد و به هر بهانهاى كه شده از آنها جدا شويد و دوستان مناسبتر و بهترى انتخاب كنيد چه اينكه شما بخوبى واقفيد كه دوست مىتواند سرنوشت انسان را تغيير دهد و انسان به سوى سعادت وخوشبختى سوق دهد يااينكه باعث انحراف و انحطاط و سقوط و شكست انسان شود بنابراين مسأله دوست و همنشين را فوقالعاده مورد اهميت قرار دهيد براى انتخاب دوست معيارهاى زير را رعايت كنيد. 1- اولين شرط يك دوست خوب وفادارى اوست، دوست بايد به اصول اخلاقى و تعهدات دوستى و عهد و پيمانهاى خود پايبند و وفادار باشد. 2- مؤدب بودن به آداب اجتماعى، چه اينكه اگر باكسى دوست شويد كه بيگانه با آداب اجتماعى باشد نه تنها به شما آسيب مىرساند و همراه بودن او با شما حيثيت شما را لكهدار مىكند بلكه بىادبى او براى شما به صورت غيرمستقيم بدآموزى دارد و شما كمكم همانگونه عمل مىكنيد كه آن دوستتان عمل مىكند. 3- متدين بودن، پايبندى به دين و احكام آن و فرامين الهى اثر زيادى در نيل انسان به سعادت و خوشبختى دارد و دوست متدين در استوار و محكم شدن باورهاى دينى انسان بسيار مؤثر است. 4- دورانديشى نيز از ديگر ويژگىهاى دوست خوب است. 5- تقوا و ترس از خدا، سعى شود دوستى را انتخاب كنيد كه در مقابل محارم الهى و رعايت حدود الهى فردى جدى باشد و از گناه دورى كند. 6- راز دار باشد. 7- همترازى اجتماعى با يكديگر داشتن. دانشجوى عزيز، شرايط دوست خوب بيشتر از اين است كه در پاسخ يك نامه بتوان آنها را برشمرد لذا بيان تفصيلى آن از حوصله اينگونه مكاتبات خارج است ازاينرو به اختصار مىگوييم كه دوست خوب آن است كه: سخنش موجب افزونى علم و دانش شما شود رفتارش شما را به ياد آخرت بيندازد ديدارش شما را به ياد خدا بيندازد در پايان مطالعه كتابهاى زير در مورد دوست و دوستيابى توصيه مىشود. 1- دوستى در قرآن، نوشته: رىشهرى 2- دوستى و دوستان، نوشته: سيدهادى مدرسى ترجمه رضا شيخى و حميدرضا آژير 3- آئين دوستى، نوشته: كارنگى ديل 4- آئين دوست يابى در اسلام، نوشته: بابازده
کد سوال : 40107
موضوع : گنجینه مذهبی>مركزفرهنگي نهاد نما يندگي ولي فقيه در دانشگاهها
پرسش : فرزندى كه با استفاده از تلقيح مصنوعى در دستگاه پرورش يافته متعلق بهكيست؟
پاسخ : بنا به فتواى آيتاللَّهفاضل، ملحق به صاحب نطفه مىباشند.
کد سوال : 40108
موضوع : گنجینه مذهبی>مركزفرهنگي نهاد نما يندگي ولي فقيه در دانشگاهها
پرسش : با توجه به حضور يهوديان در بيتالمقدس مسلمانان از چه زمانى وارد آن شدند؟
پاسخ : يكى از پرحادثهترين مناطق جهان، كشور فلسطين است. اين كشور از غرب به درياى مديترانه، از شمال به لبنان، از شرق به رود اردن و سوريه، و از جنوب به جزيره سينا محدود است. (سرگذشت فلسطين، ص 21، چاپ اول، نوشته اكرم زعيتر، ترجمه هاشمى رفسنجانى، 1383 هجرى قمرى، و تاريخ نوين فلسطين، ص 15، چاپ اول، نوشته دكتر عبدالوهاب كيالى، ترجمه محمدجواهر كلام) مساحت فلسطين بيست و هفت هزار و بيست و چهار كيلومتر مربع است (27024) (سرگذشت فلسطين، ص 21 به بعد) برخى مساحت آن را بيست و هفت هزار و نه كيلومتر (27009) (تاريخ نوين فلسطين، ص 15 به بعد) و برخى بيست و هفت هزار و چهل و چهار كيلومتر مربع دانستهاند.(27044).(تاريخ اورشليم، ص 21، نوشته دكتر سيدجعفر شهيدى، 1364، چاپ اول، انتشارات اميركبير) فلسطين در قلب كشورهاى عربى است و براى همين از اهميت فوقالعادهاى برخوردار است. (سرگذشت فلسطين، ص 21) به علاوه راههاى آسيا و اروپا از فلسطين مىگذرد (تاريخ نوين فلسطين، ص 15) و محل تقاطع راههاى مشرق و مغرب است (نبرد براى فلسطين، ص 22، نوشته فريدريش شرايبر، ترجمه عبدالرحمن صدريه، چاپ اول) و براى كشورهاى اسلامى از جهات ديگرى اهميت دارد كه در همين يادداشتها روشن خواهد شد. جمعيت فلسطين، در سال 1947 ميلادى و پيش از تقسيم، يك ميليون و نهصد و چهل و هشت نفر بود (1948000) از اين تعداد ششصد و بيست و نُه هزار نفر يهودى و يك ميليون و سيصد و نوزده هزار نفر آن عرب و مسلمان هستند.(سرگذشت فلسطين، ص 21 به بعد) تاريخ قديم فلسطين: سامىهاى عرب بودند، وطن اصلى آنان شبهجزيره عربستان بود. شش هزار سال قبل از ميلاد، سامىها از شبهجزيره عربستان به اين منطقه كه الآن فلسطين ناميده مىشود مهاجرت كردند و در آنجا ماندند (فلسطين، قَبْلُ و بَعْدُ، ص 20، نوشته دكتر يوسف هيكل، بيروت، چاپ اول، 1971، عربى) در اين منطقه كسى نبود جز حيتىها كه از جزيره كويت آمده و در جزئى از فلسطين كه بين يا فاو غزه بوده ساكن شده بودند. (همان) با اين محاسبه فلسطين، شرق اردن، لبنان، سوريه و عراق، شش هزار سال قبل از ميلاد، جزو كشورهاى عربى بودند. (همان) ماجراى مهاجرت ساميان به فلسطين و مناطق ديگر به اين صورت است: 2500 سال قبل از ميلاد آموريان و كنعانيان به شام آمدند. آموريان در سوريه سكونت كردند و كنعانيان در لبنان و فلسطين ماندند. 1500 سال قبل از ميلاد، آراميان نيز به شام آمدند و به همراه آنان قبيلههاى عمونيان، مؤابيان و آدوميان هم به شام آمدند. آراميان در شمال سوريه ساكن شدند و قبايل سهگانه در جنوب سوريه. (فلسطين، قبل و بعد، ص 20 به بعد) معروفترين قبيله كنعانيان يُبوسىها نام داشتند و اولين بار همين يبوسىها بيتالمقدس را ساختند. (بازيگران روند صلح خاورميانه، ص 6، نوشته محمدباقر سليمانى، دفتر مطالعات سياسى و بينالمللى) و به خاطر حضور كنعانيان در اين منطقه، آنجا را كنعان مىگفتند. (تاريخ نوين فلسطين، ص 17 به بعد) مدت سلطنت كنعانيان، از 2500 قبل از ميلاد تا 1500 سال قبل از ميلاد است (همان) و حضرت ابراهيم(ع) 1805 سال قبل از ميلاد به شام آمد و در نابلس فلسطين ساكن شد. (همان) 500 سال قبل از ميلاد، قبيله انباط هم به شام آمد و در شرق اردن ساكن شد. پس از اينها لخميان و غسانيان به بلاد شام آمدند و در قرن هفتم ميلادى مسلمانان همه بلاد شام را فتح كردند. (فلسطين قبل و بعد، ص 20 به بعد) چرا فلسطين ناميده شد؟ نام فلسطين از پِلِشْتى (Peleshti) گرفته شده است. پلشتى نام يكى از قبايلى است كه از سواحل يونان به اين منطقه آمد. افراد اين قبيله را پِلشتىها مىگفتند. عدهاى از افراد اين قبيله در فلسطين ماندند و اين سرزمين به نام آنها ناميده شد و به تلفظ عربى فلسطين گفته شد. (تاريخ فلسطين القديم، ص 43، دكتر سامى سعيدالاحمد، 1979، مركز الدراسات الفلسطينيه، و سرگذشت فلسطين، ص 21 به بعد) يهوديان در چه تاريخى به فلسطين آمدند؟ در حدود 1805 سال قبل از ميلاد حضرت ابراهيم(ع) به شام هجرت كرد و در نابلس فلسطين سكونت كرد. پس از مدتى فرزندش اسحاق متولد گرديد و اسحاق داراى فرزندى به نام يعقوب شد. حضرت يعقوب(ع) داراى ده فرزند بود. با اين ده پسر از فلسطين به مصر رفت و فرزندان او در مصر زياد شدند و 400 سال در آنجا ماندند. (تاريخ نوين فلسطين، ص 17 به بعد) فرزندان حضرت يعقوب توسط حضرت موسى از مصر بيرون آورده شدند (تاريخ نوين فلسطين ص 17 به بعد) مصر پر از يهودى شده بود. در سال 1290 قبل از ميلاد از مصر بيرون آمدند و عدهاى از آنان به فلسطين رفته و فلسطين را اشغال كردند. (سرگذشت فلسطين، ص 21 به بعد و تاريخ نوين فلسطين، ص 17 به بعد) در آن زمان كه يهودىها براى گرفتن فلسطين حركت كردند، يبوسىها در فلسطين بودند. آنان به رهبرى يوشع وارد ساحل رود اردن شدند و به شهر «اريحا» آمدند و پس از آن بيتالمقدس را محاصره كردند، شهر را گرفته و بسيارى از يبوسىها را كشتند ولى با اينحال يبوسىهايى مانده، شهر را ترك نكردند و ماندند (بازيگران روند صلح خاورميانه، ص 6 به بعد) يهوديان سه هزار سال پس از يُبوسىها وارد فلسطين شدند. بيتالمقدس را همين يبوسىها ساختند و 1500 سال بيتالمقدس در دست آنهابود. (همان) ادامه ماجراهاى فلسطين: فرعونِ مصر قصد تسخير سوريه كرد. راه او از فلسطين مىگذشت. رهبر يهوديان فلسطينى مانع پيشروى فرعون شد. فرعون آنان را شكست داد و سوريه را گرفت (تاريخ ويل دورانت، ج 1، ص 375) چند سال پس از آن پادشاه بابِل كه به عربى «بُختِ نَصر» ناميده مىشود، به فلسطين حمله كرد و نيروهاى فرعون را شكست داد و فلسطين را تسخير كرد و از جانب خود يكى از يهوديان را حاكم فلسطين كرد ولى او به فكر استقلال افتاد و زير بار فرمان بخت نصر نرفت و براى همين بخت نصر براى دومين بار به فلسطين حمله كرد و يهوديان را سركوب كرد. بخت نصر اين بار با ده هزار اسير يهودى به بابِل برگشت. (تاريخ تمدن، ج 1، ص 375) كوروش پادشاه ايران در سال 538 قبل از ميلاد به بابِل حمله كرد و بخت نصر را شكست داد. كوروش همه اسيران يهودى را كه در بابِل بودند آزاد كرد و اجازه داد كه دوباره به فلسطين بروند.(تاريخ جامع اديان، ص 353 به بعد، نوشته جان ناس)تسلط ايرانيان بر فلسطين با لشكركشى اسكندر مقدونى يونانى از بين رفت و يونانيان بر فلسطين مسلط شدند. (تاريخ نوين فلسطين، ص 17 به بعد) حضرت عيسى(ع) چهار سال قبل از ميلاد در «بيت لحم» متولد شد و در اين زمان پادشاه يهودى كه بر فلسطين حاكم بود و هرود نام داشت، مُرد. همين هرود وصيت كرده بود كه پس از مرگ او فلسطين را به سه پسر او بدهند. اين سه پسر پس از مرگ پدر نزد قيصر روم رفتند تا تقسيم فلسطين را بين اين سه فرزند امضاء كند. قيصر روم هم پذيرفت و فلسطين را بين سه پسر هرود تقسيم كرد. يهوديه، سامرا و ايدوميا را به آرشلوس داد، جليل و پريا را به آنتى پارس و شمال درياچه جليل را به فيليپ داد. اين سه پسر بر فلسطين حاكم شدند و مردم يهودى فلسطين در اين روزگار روز خوش نداشتند و همواره گرفتار بودند. (تاريخ جامع اديان، ص 384) شهر بيتالمقدس: اين شهر را به نامهاى مختلفى مىنامند. مسلمانان آن را «بيت المُقَدَس» و «بيت المَقْدِسْ» مىنامند.(بازيگران روند صلح خاورميانه، ص 6 به بعد)چون از ديدگاه آنان بيتالمقدس، شهر مقدس است. يكى از نامهاى بيتالمقدس، «اورشليم» است. اور به معناى آتش، روشناسى و مقدس است و شليم به معناى شهر، صلح و آرامش است. بنابراين اورشليم به معناى شهر مقدس، شهر روشنائى و شهر صلح و آرامش است. اورشليم را دو هزار سال قبل از ميلاد «اورسالم» مىگفتند. زمانى هم آن را «يُبوس» مىناميدند. بيتالمقدس را «ايلياء» و «ايلياكاپيتولبنا» هم مىناميدند. تا ظهور اسلام نا ايلياء بر روى اين شهر مانده بود و پس از فتح آن به دست مسلمانان بيتالمقدس ناميده شد. (تاريخ اورشليم، ص 15 به بعد) كلمه «المقدس» در «بيتالمقدس» هم به صورت اسم مفعول از باب تفعيل درست است و هم به صورت اسم مكان بر وزن مَفْعِل. (صحاح اللغة، جوهرى) فتح بلاد شام به دست مسلمانان: پيامبر اسلام(ص) در ماه جمادى الاولى در سال هشتم هجرت نيروهاى اسلامى را براى جنگ با روميان به «موته» فرستاد. آن حضرت فرمود: اگر زيد بن حارثه در جنگ آسيب ديد، فرماندهى به عهده جعفربن ابىطالب است و اگر جعفربنابىطالب آسيب ديد، فرماندهى به عهده عبدالله بن رواحه است. نيروهاى اسلامى خود را به منطقه نفوذ روميان رساندند. روميان بيش از يكصد هزار نفر نيروى جنگى وارد ميدان كردند در حاليكه مسلمانان سه هزار نفر بودند. گفتگوهايى بين سران نيروهاى اسلامى صورت گرفت و عبدالله بن روانه بر جنگ پافشارى كرد. نيروهاى دو طرف آماده جنگ شدند. در اين جنگ زيد، جعفر و عبدالله هر سه فرمانده به ترتيب به شهادت رسيدند. فرماندهى جنگ را خالدبن وليد به عهده گرفت و با نقشهاى مسلمانان را از دست روميان نجات داد و به مدينه برگرداند. (تاريخ طبرى، ج 2، ص 318، سال هشتم هجرى) اين جنگ، مقدمه درگيرى جدى مسلمانان با روميان بود. پيامبر اسلام(ص) در سال يازدهم هجرى نيروهاى اسلامى را به فرماندهى پسر زيد بن حارثه كه در موته به شهادت رسيد، مأمور رفتن به مرزهاى شمال شبهجزيره عربستان كرد. اسامة بن زيد، نيروهاى اسلامى را حركت داد. در همين روزها پيامبر اسلام به شدت بيمار شد و نيروهاى اسلامى، متوقف شدند (تاريخ طبرى، ج 2، ص 429) پس از آنكه ابوبكر به خلافت رسيد، اولين كارش اين بود كه نيروهاى اسلامى را به فرماندهى اسامة بن زيد به مرزهاى شمال اعزام كرد. نيروهاى اسامة به دنبال مأموريت خود رفتند و پس از مدتى به همراه غنائمى به مدينه برگشتند. (همان، 461 و حياة محمد (ص)، محمدحسين هيكل، ص 487، عربى) در سال دوازدهم هجرى، به دستور ابوبكر، نيروهاى اسلامى براى آزاد سازى شامات از دست نيروهاى رومى، حركت كردند. عمروبن عاص مأمور فتح فلسطين شد، يزيد بن ابىسفيان، ابوعبيده جراح و سرجبيل بن حسنه هم مأموريت فتح مناطق ديگر شامات را به عهده گرفتند. نيروهاى اسلامى در اواخر سال دوازدهم هجرى خود را آماده كردند و در اوايل سال سيزدهم هجرى حركت كردند. امپراطور روم شرقى هم نيروهاى خود را آماده كرد. نيروهاى دو طرف در محلى به نام يَرْموك به هم رسيدند. در همان حال كه نيروهاى اسلامى در پرموك بودند، نيروهاى خالدبن وليد هم به يرموك اعزام شدند. با آمدن خالدبن وليد به يرموك نيروهاى اسلامى تقويت شدند. درگيريها شروع شد. نيروهاى رومى با اين كه تعدادشان بسيار بود، عقبنشينى كردند و مسلمانان در همه جبههها بر آنها پيروز مىشدند. در همين روزها كه نيروهاى اسلامى در شامات درگير بودند، ابوبكر از دنيا رفت و عمربن خطاب به جاى او نشست. عمر بن خطاب هم سياست فتح شام را در پيش گرفت و خودش هم به شام آمد و در پايان كار، نيروهاى رومى از شامات عقبنشينى كردند و به اين ترتيب شامات به دست مسلمانان فتح شد. (تاريخ طبرى، ج 2، ص 585) فتح بيتالمقدس: در سال پانزدهم هجرى قمرى بيتالمقدس نيز فتح شد. در آن زمان بيتالمقدس «ايلياء» ناميده مىشد. مردم ايلياء ابتدا مقاومت كردند ولى بعد از مدتى پيشنهاد صلح دادند و گفتند: ما به دست رهبرتان تسليم مىشويم. در آن زمان عمربن خطاب در شام بود و در «جابيه» مانده بود. عمر پيشنهاد صلح اهالى ايلياء را پذيرفت و صلحنامه امضاء شد و خود عمربن خطاب به بيتالمقدس وارد شد. (همان، ج 3، ص 105، حوادث سال 15 هجرت) متن پيمان صلح چنين است: «بسمالله الرحمن الرحيم. هذا ما اعطى عبدُالله عمر اميرالمؤمنين اهل ايلياء من الامان. اعطاهم امانا لأنفسهم و اموالهم و لكنا ئسهم و صُلبانهم و سقيمِها و برئيها و سائر ملتها، انه لاتسكن كنائسهم و لاتهدم و لاينتقص منها و لا مِن حيزها و لا من صليبهم و لا مِن شىء من اموالهم و لايكرهون على دينهم و لايضار احد منهم و لايسكن بايلياء معهم احدٌ من اليهود. و على اهلِ ايلياء اَن يُعطوا الجزية كما يعطى اهل المدائن. و عليهم ان يخرجوا منها الروم و اللصوصَ. فمن خرج منهم فانه آمن على نفسه و ماله حتى يبلُغوا مأمنهم و من اقام منهم فهو آمن و عليه مثل ما على اهل ايلياء من الجزية. و من احب من اهل ايلياء ان يسير بنفسه و ماله مع الروم و يخلى بيعهم و صلبهم فانهم آمنون على أنفسهم و على بيعهم و صلبهم حتى يبلغوا مأمنهم. و من كان بها من اهل الارض قبل مقتل فلان فمن شاء منهم قعد و عليه مثل ما على اهل ايلياء من الجزية و من شاء سار مع الروم و من شاء رجع الى اهله فانه لايؤخذ منهم شىء حتى يحصد حصادهم. و على ما فى هذا الكتاب، عهدالله و ذمة رسوله و ذمة الخلفاء و ذمة المومنين اذا اعطوا الذى عليهم من الجزية»، (تاريخ طبرى، ج 3، ص 105، حوادث سال 15 هجرت). محتواى اين پيمان به اين صورت است: 1- اين، امان نامهاى است براى ساكنان ايلياء (بيتالمقدس) 2- ساكنان ايليا از نظر مال، جان و هر چه به آنان تعلق دارد، در امنيت هستند. 3- مردم اين شهر در انتخاب دين آزادند و آنان به قبول كردن اسلام اجبار نمىشوند. 4- هيچكس از ساكنان اين شهر آزار و اذيت نخواهد شد. 5- در شهر ايلياء، حتى يك نفر يهودى هم نبايد بماند. 6- مردم ايلياء، بايد مانند مردم مدائن جزيه بپردازند. 7- ايليائيان بايد روميان و دزدان را از شهر بيرون كنند. 8- هر كس كه از اهالى اين شهر نيست، مىتواند در اين شهر بماند و امنيت مالى و جانى او تأمين است و مىتواند با امنيت مالى و جانى به هر كجا كه امنيت دارد برود. اگر در اين شهر ماند مانند ايليائىها جزيه مىپردازد. 9- مردم ايلياء هم آزادند، به هر كجا مىخواهند مىتوانند بروند و مىتوانند در امنيت كامل بمانند. 10- اگر مردم ايلياء جزيه مقرر را بپردازند، و تخلف نكنند، در اين صورت اين پيماننامه مورد احترام خدا، رسولخدا، خليفه و مؤمنان است.(تاريخ طبرى، ج 3، ص 106) پس از امضاى اين پيمان نامه، ايلياء كه بعد از مدتى به «بيتالمُقَدَّسْ» تغيير نام يافت، تسليم شد و عمربن خطاب به همراه يكى از علماى مسيحى داخل شهر رفتند و از اماكن مذهبى آن ديدن كردند. مردم بيتالمقدس هم از حسن رفتار خليفه خوشحال شدند. (همان) از آنچه گذشت به دست آمد كه: 1- ساكنان اصلى فلسطين يُبوسىها بودند. يُبوسيان 2500 سال قبل از ميلاد به فلسطين آمدند و بيتالمقدس را احداث كردند. در آن زمان بيتالمقدس را يُبوس مىگفتند. 2- يهوديان در 1290 قبل از ميلاد از مصر بيرون آمدند و عدهاى از آنان به طرف فلسطين راه افتادند و فلسطين به زور شمشير اشغال كردند و بسيارى از يبوسىها را كشتند. 3- فلسطين پس از اينكه توسط يهوديان اشغال شد، تحولات زيادى به خود ديد. زمانى بابِليان بر آنجا تسلط يافتند، زمانى ايرانيان در آنجا حاكم شدند، زمانى يونيان فلسطين را گرفتند و زمانى هم روميان بر آن منطقه و فلسطين تسلط يافتند. 4- آنگاه كه نيروهاى مسلمان براى آزاد سازى بلاد شام، حركت كردند، قدرت حاكم در آن منطقه، روميان بودند و مسلمانان از سال دوازدهم هجرى حملههاى خود را آغاز كردند و تا پانزدهم هجرى بيشتر بلاد شام را فتح كردند. 5- بر اساس برخى از نوشتهها در سال پانزدهم هجرى بيتالمقدس به طور مسالمت تسليم شد و خليفه مسلمانان در پيماننامه تأكيد كرد كه بايد در بيتالمقدس يهودى نماند. به اين ترتيب يهوديانى كه زمانى همين بيتالمقدس را به زور گرفته بودند، به دست نيروهاى مسلمان از اين شهر اخراج شدند. امروز دهم بهمنماه يكهزار و سيصد و هشتاد هجرى شمسى است و به حساب قمرى يكهزار و چهارصد و بيست و دو مىباشد. از زمان فتح بيتالمقدس تا امروز (10/11/80) يكهزار و چهارصد و هفت سال قمرى مىگذرد. صهيونيسم: اولين بار شخصى به نام «بينسكر» كتابى به نام «خودمختارى» نوشت. در اين كتاب يهوديان جهان را به وحدت و تشكل دعوت كرد. او نوشت: چاره دردها و مصائب قوم يهود اين است كه بايد در فلسطين اجتماع كنند و حكومت مستقل تشكيل دهند. به دنبال اين پيشنهاد، «جمعيت عشاقِ صِهيُون» تشكيل شد. اين جمعيت نام خود را از قلّه صهيون كه در بيتالمقدس است، گرفت. اين جمعيت در آغاز سه هدف داشت: احياى زبان عِبْرى، دعوت يهوديان جهان به مهاجرت به فلسطين و تملّك اراضى فلسطين. هرتزل اطريشى، به اين جمعيت پيوست. با پيوستن هرتزل به اين جمعيت، كار جمعيت بالا گرفت و مورد توجه واقع شد. هرتزل كتابى به نام «دولت يهود» نوشت و در اين كتاب پيشنهاد كرد كه يهوديانى كه تحمل دولت متبوع خود را ندارند در يك جا گردهم آيند. در همين كتاب پيشنهاد كرد كه آژانس يهود تشكيل شود تا برنامههاى سياسى جمعيت عشاق صهيون را هدايت كند. اين جمعيت را «صهيونيستها» مىگويند و مرامشان را صهيونيسم. اولين كنگره صهيونيستها در شهر بال سوئيس تشكيل شد. كنگره قطعنامهاى صادر كرد. در اين قطعنامه فلسطين منطقه مهاجرت يهوديان در نظر گرفته شد و در همين كنگره مقرر شد كه شركتى با هدف خريد زمين در فلسطين تأسيس شود. پس از پايان كار اين كنگره هرتزل گفت: «همين امروز، ما دولت يهودى را به وجود آوردهايم» سال 1901 هرتزل با خليفه عثمانى سلطان عبدالحميد تماس گرفت و از او با التماس درخواست كرد كه امتيازى براى يهوديان صادر شود تا يهوديان بتوانند اراضى مَواتِ فلسطين را آباد و تملك كنند ولى سلطان عثمانى نپذيرفت. در همين روزها يهوديان در فلسطين مقدارى زمين خريدند و نمايندگان عرب پارلمان عثمانى در مورد خريد اين اراضى اعلام خطر كردند و از آن پس كار بر يهوديان سخت شد تا آنجا كه به فكر انتخاب جاى ديگرى براى خود افتادند. پس از مشورتهايى، «عريش» را كه بين فلسطين و مصر واقع است و متعلق به مصر مىباشد، انتخاب كردند. هرتزل با دولت مصر تماس گرفت ولى دولت مصر تقاضاى او را رد كرد. دولت انگلستان امتياز استعمار اوگاندا را به صهيونيستها پيشنهاد كرد. در همين روزها هرتزل درگذشت. پس از مرگ هرتزل در سال 1902، كنگره يهود با مركزيّت اوگاندا مخالفت كرد و گفت: يا فلسطين و يا منطقهاى نزديك به آن. كنگره يهود در سال 1908 در لاهه تشكيل شد و سران صهيونيسم اين بار تصميم جدّى براى ايجاد وطن ملى در سرزمين فلسطين گرفتند و دستور تأسيس شركت خريد زمين در فلسطين صادر شد. كنگره مقرر كرد كه يهوديان از آن پس به زبان عبرى تكلم كنند. سال 1914 فرا رسيد، جنگ جهانى اول شروع شد و حكومت عثمانى طرفدار آلمانيها شد و بر ضد متفقين اعلام جنگ داد. كشورهاى سوريه، لبنان و فلسطين تحت تسلط حكومت عثمانيها بود. عرب آن روزگار از اين حكومت راضى نبود. اين جنگ شرائط كشورهاى لبنان، سوريه و فلسطين را به گونهاى كرد كه صهيونيستها توانستند به آرزوى خود برسند. يكى از رهبران صهيونيسم به نام «هربرت سموئيل» يادداشتى به اعضاى كابينه انگلستان و مجلس عوام آن كشور داد و پيشنهاد كرد كه يك دولت يهودى تحت نظارت انگلستان در فلسطين به وجود آيد و سه چهار ميليون يهودى جهان در آنجا جمع شوند. جمعى از سران صهيونيسم و در رأس آنها دكتر وايزمن استاد دانشگاه منچستر انگلستان، گفتگوهائى با دولت انگلستان كردند. نتيجه اين گفتگوها مثبت بود و نظر دولت انگلستان را به خود جلب كرد. روز دوم نوامبر 1917 كه يكسال به پايان جنگ جهانى مىماند، وزير خارجه انگلستان نظر موافق خود را درباره تشكيل دولت يهودى در سرزمين فلسطين اعلام كرد. بالفُور وزير خارجه انگليس به يكى از يهوديها چنين نامه نوشت: «لرد روچيلد عزيزم! براستى خوشحال و مشعوفم كه به نام دولت شاهنشاهى انگلستان با كمال صراحت وعده ذيل را به شما ابلاغ كنم. اين وعده عطف به درخواست جمعيت يهودى صهيونيسم است كه به اين وزارتخانه رسيده و با آن موافقت شده است. دولت شاهنشاهى انگلستان نظر لطف مخصوصى به تشكيل وطن ملى يهود در فلسطين دارد و در آينده نزديكى نهايت سعى و كوشش در راه رسيدن به اين هدف و تسهيل وسايل آن مبذول خواهد شد. اينهم به طور وضوح معلوم باشد نبايدكارى شود كه به حقوق اجتماعى و مذهبى مردم غيريهودى فلسطين و حقوق و امتيازات سياسى يهوديان در ساير ممالك، ضررى وارد آيد.» اين نامه را اعلاميه بالْفُورْ مىنامند. (سرگذشت فلسطين) جنگ جهانى اول در سال 1918 به پايان رسيد. جلسه شوراى عالى متفقين در سال 1920 در شهر ريمو تشكيل شد. اين شورا تصميم گرفت كه فلسطين تحت قيمومت انگلستان باشد. از آن پس شرائط ايجاد وطن براى يهوديان فراهم شد. در سال 1936 دولت انگلستان پيشنهاد كرد كه فلسطين به سه منطقه تقسيم شود: منطقه عربىنشين، منطقه يهودىنشين و منطقه انگليسى ولى عربها با اين پيشنهاد مخالفت كردند. مسأله فلسطين از اين پس يك مسأله پيچيدهاى شد. اين مسأله را به سازمان ملل سپردند. در آن حال كه سازمان ملل مشغول بررسى مشكل فلسطين بوده دولت انگلستان اعلام پايان قيمومت كرد و رئيس دولت سرپرستى، بندر حيفا را به سوى انگلستان ترك كرد. پس از اعلام پايان دولت سرپرستى، صهيونيستها قيام كردند و تشكيل دولت اسرائيل در فلسطين را اعلام كردند. پس از چند دقيقه رئيسجمهور آمريكا كه فاتح جنگ جهانى اول بود، دولت اسرائيل را به رسميت شناخت. سال 1948، ماه مه، سال اعلام تأسيس دولت اسرائيل در سرزمين فلسطين و تأييد اين دولت غيرقانونى از سوى ترومن رئيس جمهور آمريكا است. (بازيگران روند صلح خاورميانه، ص 8 به بعد. تاريخ فلسطين از اين لحظه به بعد وارد صحنه جديدى مىشود. براى آگاهى بيشتر مىتوانيد به اين كتابها مراجعه كنيد: سرگذشت فلسطين، نوشته اكرم زعيتز، ترجمه هاشمى رفسنجانى بازيگران روند صلح خاورميانه نبرد براى فلسطين تاريخ اورشليم و تاريخ معاصر كشورهاى عربى نوشته عدهاى از نويسندگان و ترجمه دكتر محمد حسين روحانى.
کد سوال : 40109
موضوع : گنجینه مذهبی>مركزفرهنگي نهاد نما يندگي ولي فقيه در دانشگاهها
پرسش : درباره مناظرات بين شيعيان و اهل تسنن چه كتابهايى وجود دارد؟
پاسخ : در ميان عالمان و اهل فضل تاكنون كسى از تشيع به تسنن نگراييده و كسى اثرى در اين زمينه به جاى نگذاشته است. از طرف ديگر بهترين راه مقايسه بين دو مذهب مطالعه متون تطبيقى، به ويژه كتابهايى است كه بزرگان دو طرف با زبانى منطقى و استدلالى به بحث و استدلال در برابر يكديگر پرداختهاند. بهترين آثارى كه در اين زمينه مىتوانيد مطالعه كنيد عبارت است از: 1- حقجو و حقشناس (ترجمه المراجعات)، ترجمه: محمد جعفر امامى. اين كتاب از چند امتياز برخوردار است: الف) مناظره كتبى و مشتمل بر 120 نامه از سوى دو عالم است. ب ) دو طرف از چهرههاى بسيار برجسته و درخشان دو مذهب مىباشند. ج ) مطالب بسيار عميق، علمى و مؤدبانه طرح شده و از هر گونه تعصب ناروا و ايرادات نادرست پيراسته است. د ) در عين رعايت ادب صراحت بيان و شفافيت در تبيين حقيقت بسيار ستودنى است. 2- معارف اسلامى در ديدگاه دو مكتب (ترجمه معالم المدرستين)، علامه عسكرى، ترجمه: دكتر جليل تجليل. اين كتاب هر چند توسط يك عالم شيعه نگاشته شده، ولى به دقت انديشههاى دو مذهب را ترسيم نموده است. 3- يك مناظره علمى در پاسخ علامه قاضى خضرى،محمد صادق نجمى 4- سيرى در صحيحين،محمد صادق نجمى 5- پژوهشى تطبيقى در احاديث بخارى و كلينى،هاشم معروف الحسنى، ترجمه: عزيز فيضى 6- شبهاى پيشاور،سلطان الواعظين شيرازى 7- جستجوى حق در بغداد،مقاتل بن عطيه بكرى 8- مناظره حسنيه در دربار هارون،ضميمه كتاب حليةالمتقين علامه مجلسى نقد يكى از علماى اهل سنت در حاشيه كتاب «سيرى در صحيحين» كه توسط يكى از دانشجويان به اين واحد ارسال گرديده و پاسخ آن نيز تقديم مىگردد.
کد سوال : 40110
موضوع : گنجینه مذهبی>مركزفرهنگي نهاد نما يندگي ولي فقيه در دانشگاهها
پرسش : براى ترك گناهان و انجام واجبات چه بايد كرد؟
پاسخ : احساسات پاك و علايق دينى شما بسيار ارزنده و مهمترين ركن بالندگى و رشد و كمال معنوى است. با اخلاص و اعتقاد راسخى كه در وجود شما عزيزان مىباشد خداوند همواره ياور و دستگيرتان خواهد بود. براى اين كه به نيكوترين شكلى در حساسترين و ارزندهترين دوران حيات خويش بتوانيد گل زيباى فطرت را شكوفا ساخته و هر چه بيشتر آن را بارور سازيد بايد با عزمى قاطع و ارادهاى استوار و برنامهاى منظم و حساب شده به پيش رويد و لحظهاى درنگ نورزيد. در اين راستا در دو زمينه بايد خود را رشد دهيد: 1) رشد علمى و فكرى: در اين زمينه بايد به جهادى علمى بپردازيد وبا برنامهريزى دقيق براى خود سير مطالعاتى منظمى ترتيب داده و از هر فرصت ممكن در اين راستا بهره جوييد. در مرحله اول - به ويژه در تعطيلات تابستان - سرى 7 جلدى «مقدمهاى بر جهان بينى اسلامى» استاد مطهرى راتوصيه مىنماييم. آنها را دوبار مطالعه نموده و خلاصه بردارى نماييد. پس از اتمام اين برنامه نتيجه را گزارش نماييد تا مراحل بعدى اعلام گردد. 2) در بعد عملى: اولين گام انجام واجبات و ترك محرمات است. در اين زمينه جزوهاى خدمتتان ارسال مىگردد. در عمل به روشهاى ذكر شده در آنها بسيار جدى باشيد و در صورت مخالفت خود را تنبيه نماييد. در جدولى همه روزه برنامههاى انجام شده و خداى نخواسته خلافهايى كه مرتكب شدهايد را ثبت كنيد و بلافاصله تصميم به از بين بردن آنها با روشهاى ذكر شده بگيريد. نتيجه و ميزان موفقيت هر يك از آنها را ثبت كنيد و در پايان براى ما ارسال داريد. از خداوند بزرگ توفيقات روز افزونتان را خواستاريم و اميد آن داريم كه همواره تحت عنايات حضرت ولى عصر(عج) باشيد.
کد سوال : 40111
موضوع : گنجینه مذهبی>مركزفرهنگي نهاد نما يندگي ولي فقيه در دانشگاهها
پرسش : من نسبت به آينده بسيار نااميد هستم واين باعث شده كه به خدا به گونهاىديگر نگاه كنم و تقريبا ناشكرى نمايم؟
پاسخ : در مورد نگرانى شما و نااميدى از آينده بهتر است پاسخ را با اين روايت آغاز كنيم: ما فات مضى و ما سيأتيك فاين قم فاغتنم الفرصه بين العدمين؛ گذشته گذشت و از آينده هم هنوز خبرى نيست پس فرصت را بين دو امرى كه موجود نيستند مغتنم شمار. شما از آينده خبر نداريد تا در باب آن نگران و مأيوس باشيد.از طرفى نيز آينده ريشه در زمان حال دارد. پس اگر در صدد اصلاح امور آينده خود هستيد بايد آنچه امروز وظيفه شماست با دقت و به خوبى انجام دهيد. و اين تنها راهى است كه آينده شما را تأمين خواهد كرد. در يك كلام وقت خود را صرف امرى كنيد كه در دسترس شماست و آن زمان حال است. هر روز از زندگى انسان فرصتى است كه بايد از آن استفاده نمود. چرا خوشىها و آسايشى را كه امروز در اختيار داريم به خاطر آيندهاى كه خبرى از آن نداريم مكدر سازيم؟ حضرت على(ع) مىفرمايد: «نگرانىهاى سال را بر نگرانى امروزت اضافه مكن براى امروز مشكلات خودش كافى است.»، (وسائلالشيعه ج 17 باب 13 ص 50 روايت 21952) اما در مورد ناشكرى اگر به زندگى گذشته خود توجه كنيد همه جا و در همه مراحل لطف و رحمت خداوند را آشكارا مىبينيد و توجه به نعمتهاى بىپايان خداوند انسان را شكرگزار خدا مىكند؛ مثلا يكى از نعمتهاى خدا امكان تحصيل در مراكز آموزش عالى است. در سال هزاران نفر در كنكور شركت مىكنند و عده زيادى از آنان به هر دليل در اين آزمايش ناموفق هستند. استعداد و امكاناتى كه خداوند به شما عطا كرده است دليل موفقيت شما بوده است و لذا عقل سليم حكم مىكند كه انسانى چون شما شكرگزار خدا باشد. سعدى در ديباچه گلستان چه زيبا گفته است: باران رحمت بى حسابش همه را رسيده و خوان نعمت بىدريغش همه جا كشيده پرده ناموس بندگان به گناه فاحش ندرد و وظيفه روزى به خطاى منكر نبرد. اى كريمى كه از خزانه غيب گبر و ترسا وظيفه خور دارى! دوستان را كجا كنى محروم تو كه با دشمن اين نظر دارى محبت مادر به انسان بالاترين محبتهاست و اگر بفهميم كه محبت خداوند به انسان هزاران بار از محبت مادر بيشتر است در همه امور به خداوند اميدوار مىشديم و لطف او را در لحظه لحظه زندگى مىديديم.
کد سوال : 40112
موضوع : گنجینه مذهبی>مركزفرهنگي نهاد نما يندگي ولي فقيه در دانشگاهها
پرسش : از اين كه براى من خواستگارى نمىآيد، نگران و ناراحتهستم، چه بايد بكنم؟
پاسخ : به نظر مىرسد شما بيش از حد نگران و مضطرب هستيد. سن 22 سالگى در جامعه كنونى خيلى هم براى ازدواج دير نيست و برخى دختران در سنين حتى بالاتر از 30 سال ازدواج مىكنند؛ در نتيجه شما از حالا نبايد مأيوس باشيد. از طرفى شما امتيازهاى متعددى داريد (از قبيل: استعداد خوب، تحصيلات عاليه، ايمان و متانت و...) مسلماً اين امتيازها موجب مىشود كه انشاءاللَّه داراى همسرى خوب و مناسب گرديد. اينطور نيست كه همه دختران داراى خواستگارهاى متعددِ چنين و چنانى باشند. خيلى از خانمهاى متأهل كه در زندگى خوشبخت هم هستند، مىگويند شوهر من اولين و آخرين خواستگار من بوده است. پس تعدد و كثرت خواستگار خيلى مهم نيست. ملاكهايى هم كه براى رد پسرخالهتان داشتهايد، منطقى بوده و از اين بابت نگران نباشيد و كارى كه مورد رضاى خدا باشد، هيچگاه موجب بسته شدن بخت شما نمىگردد و آه آنان شما را نمىگيرد. شما به هيچ وجه مورد رفع رحمت خداوند قرار نگرفتهايد و نيازى به گريه و ناراحتى از اين بابت نيست. به خواستگارى رفتن دخترها نيز اگر با واسطه باشد (مخصوصاً اگر آن واسطه به پسر نگويد كه دختر من را فرستاده است) اشكال ندارد. لازم است بيشتر از اينها به خداوند اطمينان و حسن ظن و توكل داشته باشيد. مشكلترين كارها به اراده حقتعالى حل مىگردد. اگر ما به رحمت و مهربانى خداوند اعتقاد داشته باشيم و باورمان شود كه
إِنَّ اَللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ و نيز باور كنيم كه خداوند بخيل نيست و خيرخواه بندگانش مىباشد و سختىهاى دنيا زودگذر و براى آزمايش آدميان و ساخته شدن آنان مىباشد و همواره به ياد او باشيم و...؛ ديگر هيچگاه مضطرب و نگران نخواهيم شد. خداوند قول داده كه اگر اميد شما فقط به من باشد و تنها مرا بخوانيد، من دعاى شما را مستجاب مىكنم و كسى را كه به من توكل واقعى نمايد، كفايت و اداره نموده و مشكلاتش را رفع مىكنم. حال آيا واقعاً با اين پشتوانه محكم و آرامبخش جاى هيچگونه نگرانى باقى خواهد ماند؟ ضمناً براى برآورده شدن حاجات خود و مسألهاى كه نسبت به خالهتان احتمالش را مىدهيد، بعد از نمازها به عنوان تعقيبات، آيات 54 تا 56 سوره «اعراف»
إِنَّ رَبَّكُمُ اَللَّهُ اَلَّذِي.... قَرِيبٌ مِنَ اَلْمُحْسِنِينَ را زياد بخوانيد. همچنين نماز امام زمان(عج) براى اين منظور مجرّب مىباشد كه كيفيت آن در كتاب مفاتيحالجنان ذكر شده است.
کد سوال : 40113
موضوع : گنجینه مذهبی>مركزفرهنگي نهاد نما يندگي ولي فقيه در دانشگاهها
پرسش : اگر در ركعت سوم و چهارم به امام جماعت اقتدا كنيم وظيفه چيست؟
پاسخ : بايد حمد و سوره را بخوانيد و اگر قبل از شروع سوره امام به ركوع رفت مىتوانيد بعد از حمد به ركوع برويد. و خواندن سوره در اين صورت لازم نيست.