کد سوال : 39984
موضوع : گنجینه مذهبی>مركزفرهنگي نهاد نما يندگي ولي فقيه در دانشگاهها
پرسش : مذهب مولوى چه بوده است؟
پاسخ : رباره مذهب و عقيده مولوى گفتهاند كه سنى حنفى مذهب اشعرى مسلك بوده اما آنچه از تتبع احوال و آثار مولانا مخصوصاً در نتيجه تأمل، تعمق و مهارت متمادى در مثنوى معلوم شده است اين است كه هر چند خانواده و پدران مولوى ظاهراً سنى حنفى بودهاند و خود او نيز در دامن اين مذهب پرورش يافته است لكن به فقه حنفى جمود نداشت بلكه در هر مسألهاى آنچه را كه مطابق اجتهاد خود او بود و بر حسب استنباط و نظر خود با موازين شرعى موافق مىآمده همان را بر مىگزيند خواه مطابق فقه حنفى باشد يا شافعى يا شيعه امامى (مولوى نامه جلال الدين همايى، 39 ج 1) مولوى در تحقق شخصيت و فعليت نفسانى مردى عارف روشندل و گشاده روح از كاردر آمده بود كه فكرى بى اندازه وسيع و حوصلهاى بسيار فراخ داشت خامىها تعصب جاهلى را بر فرض كه در ايام جوانى هم داشت در ايام پختگى سوختگى بكلى پشت سر گذاشته. سختگيرى و تعصب خامى است تا جنينى كار خون آشامى است مقام فكر ديد روحانى وى بعد از ملاقات با شمس تبريزى از سطح درس فقه و اصول و اخلاقيات شافعى و حنفى خيلى بالاتر رفته بود كه مىگفت: آن طرف كه عشق مىافزود درد بوحنيفه و شافعى درسى نكرد مولانا همه جا عقيده واقعى خود را بدون تقيه و پرده پوشى صريح و آشكار مىگفت و جز در آن مواقع كه نكتهها بسيار دقيق و خارج از فهم عوام و احياناً موجب لغزش اذهان مىشد كه خاموشى و سكوت را پيشه مىگرفت در ديگر مواضع هر جا سخنى بر زبان مىآورد عقيده واقعى درونى او بود. از باب مثال آنجا كه در حق خاندان پيامبر على(ع) اظهار محبت و ولايت مىكرد و مثلاً على(ع) «افتخار هر نبى و هر ولى» و «تو ترازوى احد خوى بودهاى» و «مولاى مؤمنان مىخواند» تمام وجود سراسر روحانيتش محبت و ولايت بود و آنجا كه از شمر و يزيد وامثال آن نام مىبرد نفرت انزجار از چهره كلام و قيافه سخنش كاملاً اشكار نمودار مىشد. (عقايد و افكار مولانا ج 1، 41 جلال الدين همايى). با اين همه نمىشود به طور قطع در مورد شيعه بودن مولوى حرف زد به خاطر اين كه مولانا نسبت به مذاهب ديگر از جمله گبر، يهود و ترسا و حتى كافر و ملحد نيز به نظر عرفانى مىنگريست بغض و كينه و كراهت و خشم و انزجار عاميانه با هيچ مذهب و ملتى نداشت اصلاً مولانا اختلاف مذاهب را سبب اختلاف ديد و نظرگاه مىداند. از نظر گاه است اى مغز وجود اختلاف مؤمن و گبر و يهود مولوى در عين اين كه اختلاف مذاهب را سبب اختلاف ديد و نظ رگاه مىداند مىگويد كلى مذاهب حق نيست و همه هم باطل نيست پس باطل شمردن با حق شمردن همه مذاهب نادانى و احمقى است وى مىگويد مذهب حق در ميان مذاهب مانند شب قدر است كه در شبها پنهان و مورد شك و ترديد واقع شده است. اين حقيقت دان نه حقند اين همه نى بكلى گمرهانند اين رمه زانكه بى حق باطل نايد پديد قلب را ابله ببوى زر خريد پس مگو جمله خياليست و ضلال بى حقيقت نيست در عالم خيال حق شب قدر است در شبها نهان تا كند جان هر شبى را امتحان نه همه شبها بود قدر اى جوان نه همه شبها بود خالى از آن آن كه گويد جمله حقند احمقى است وانكه گويد جمله باطل او شقى است و اين كه استاد محمد تقى جعفرى احترام خاص به مولانا قائل است درست است چراكه وقت گذاشتن براى اثرى چون تحليل و نقد مثنوى نشان از جايگاه ويژه مولانا از ميان صاحبان فكر و انديشه در پيش استادجعفرى است و اين اهتمام و علاقه استاد به مثنوى و تواضعى كه ايشان از خود در مقابل مولانا نشان مىدهد به اين معنانيست كه هر چه در مثنوى معنوى آمده ايشان چشم بسته قبول دارد با نظر و مطالعه اجمالى در تفسير و تحليل و نقد مثنوى مىتوان دريافت كه در موارد مختلف نظرگاه مولوى را به نقد مىكشد. و از احترام استاد به مولانا و كتاب مثنوى اين نتيجه را نمىشود گرفت كه مولانا شيعه بوده هر چند كه مولانا نهايت عشق و علاقهاش را در داستانهاى مثنوى معنوى از ائمه(ع) به تصوير كشيده است. مانند داستان خدو انداختن خصم به روى امير(ع) و انداختن على شمشير را از دست. از علىآموز اخلاص عمل شير حق را دان مطهر از دغل در غزا بر پهلوانى دست يافت زود شمشير برآورد و شتافت او خدو انداخت بر روى على افتخار هر نبى و هر ولى يا در داستانى كه عقيدهاش را در حق اهل بيت رسول(ص) بيان مىكند و امام حسن و امام حسين(ع) را گوشواره عرش ربانى مىخواند. چو ز رويش مرتضى شد در فشان گشت او شير خدا در مرج جان چون كه سبطين از سرش واقف شدند گوشواره عرش ربانى شدند (دفتر اول مثنوى) يا در داستان باغبان و تنها كردن صوفى و فقيه و علوى را از همديگر كه در دفتر دوم مثنوى است كه دشمنى و كينه آل رسول را در حد كفر و ارتداد مىداند. هر كه باشد از زنا وز زانيان اين برد ظن در حق ربانيان آنچه گفت آن باغبان بوالفضول حال او بد دور از اولاد رسول گرنبودى از نتيجه مرتدان كى چنين گفتى براى خاندان تاچه كين دارند دايم ديو و غول چون يزيد و شمر با آل رسول به هر حال مىتوان مولانا را از دوستداران و ارادتمندان اهل بيت(ع) شمرد و اين كه گفتهايد بسيارى از كتب شيعه بر مثنوى استوار است چنين نيست چون مبنا در كتب شيعه قرآن و احاديث پيامبر و ائمه(ع) مىباشد. و اگر در كتابى از اشعار مولانا استفاده مىشود بعنوان استشهاد است و آن هم بيشتر در مسائلى است كه مورد اتفاق مىباشد و مولانا در مثنوى حرفهاى خيلى خوبى دارد كه بسيارى از آن در واقع بيان منظوم حكيمانه معصومين(ع) است و استفاده كردن از آن لزوماً بدين معنا نيست كه اشعار مولوى مبناى كتب شيعه است بلكه به معناى همراهى مولوى با بسيارى از آموزههاى شيعى است از طرف ديگر اين نيز به معناى آن نيست كه تمام حرفهاى مولوى را بايد پذيرفت زيرا برخى از انديشههاى وى نيز مبهم و يا دور از تعاليم اهل بيت(ع) است.
کد سوال : 39985
موضوع : گنجینه مذهبی>مركزفرهنگي نهاد نما يندگي ولي فقيه در دانشگاهها
پرسش : آيا خداوند قدرت بر انجام كار محال را دارد؟
پاسخ : محال بر سه قسم است: 1- محال ذاتى و عقلى (مثل اجتماع نقيضين كه يك چيز در زمان واحد و مكان واحد هم وجود داشته باشد و هم نباشد). 2- محال عرفى و عادى كه ذاتاً محال نيست؛ ولى طورى است كه معمولاً چنين چيزى اتفاق نمىافتد (مثل اين كه يك انسان ده سر داشته باشد). 3- محال شرعى مثل محرمات (مثل ازدواج با خاله و عمه). در محال عادى و شرعى، مورد مىتواند پذيراى حكم مخالف باشد. در نتيجه تغيير حكم آن بستگى به قدرت خداوند دارد. حضرت بارى تعالى مىتواند شرايط را طورى عوض كند كه يك انسان با چنان وضعى خلق گردد يا وضع به شكلى تنظيم گردد كه بعضى از مفسدهها تبديل به مصلحت گردد. ازاينرو جا دارد سؤال شود كه آيا خداوند چنين قدرتى دارد. قسم اول خود اشيا هستند كه قابليت وجود و عدم در يك زمان و مكان را ندارند. ازاينرو اصل سؤال از قدرت و عدم قدرت ديگران نسبت به آن اشتباه است و مثالهايى را كه معمولاً مىزنند (مانند داخل كردن شتر در شيشه نوشابه، بدون اين كه شتر كوچك يا شيشه بزرگ گردد) از همين قبيل است؛ زيرا برگشت سؤال به اين است كه هم شتر كوچك باشد (زيرا بايد داخل شيشه كوچك گردد) و هم بزرگ باشد و اين اجتماع نقيضين است كه محال عقلى است و قدرت به محال عقلى تعلق نمىگيرد؛ زيرا شرط تعلق قدرت به اشيا اين است كه آنها ممكن باشند. براى آگاهى بيشتر ر.ك: در جستوجوى خدا، مكارم شيرازى.
کد سوال : 39986
موضوع : گنجینه مذهبی>مركزفرهنگي نهاد نما يندگي ولي فقيه در دانشگاهها
پرسش : قرآن داراى چند نقطه، حرف، كلمه، آيه و سوره مىباشد؟
پاسخ : قرآن داراى 1015030 نقطه و 32371 حرف و 77701 كلمه مىباشد. همچنين داراى 114 سوره و 6236 آيه مىباشد. براى آگاهى بيشتر در اين زمينه ر.ك: المعجم الاحصائى. گفتنى است كه هر چند اين گونه دقتها خوب است، اماشما سعى كنيد در معانى و تفسير قرآن سرمايهگذارى كنيد و به باطن آن توجه داشته باشيد.
کد سوال : 39987
موضوع : گنجینه مذهبی>مركزفرهنگي نهاد نما يندگي ولي فقيه در دانشگاهها
پرسش : آيا ورود اسلام به ايران با جبر و زور سرنيزه نبوده است؟
پاسخ : ر اين كه ايران توسط نيروى نظامى اسلام فتح شد شكى نيست؛ ولى سؤال اين است كه آيا آيين اسلام با زور سر نيزه به ملت ايران تحميل شد؟ يعنى انتخاب و آزادى در بين نبوده است؟ به عنوان مثال يك وقت كسى را اسير و به اجبار چيزى را بر او تحميل مىكنند؛ ولى گاه كسى در اسارت به سر مىبرد اما از نداى حق مطلع مىگردد و به آن جواب مىدهد و آزادانه راهى را انتخاب مىكند. ايران نيز چنين است. حال با توجه به نبودن فرستندههاى راديو و تلويزيون وامثال آن آيا پادشاهان ساسانى اجازه مىدادند كه نداى اسلام بدون جهاد به گوش ايرانيان برسد؟ شكى نيست كه قدرت ساسانى همچون سدى پولادين در برابر نداى اسلام قرار گرفته بود و براى اين كه مردم با اسلام آشنا شوند راهى جز شكستن اين سد نبود و اين جا است كه قرآن مجيد مىفرمايد: لَوْ لا دَفْعُ اَللَّهِ اَلنَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِيَعٌ...؛ اگر صلحا و پاكدلان در برابر ستمگران نمىايستادند هيچ معبدى براى عبادت خداى سبحان باقى نمىماند». اين مسأله اختصاص به پيامبر اسلام(ص) ندارد. آيا نمرود با حضرت ابراهيم(ع) كنار آمد؟ آيا فرعون به موسى(ع) اجازه تبليغ داد؟ آيا قيصر حضرت عيسى(ع) را آزاد گذاشت؟ اما آنها با همه معجزات و حقانيتى كه از پيامبران مشاهده مىكردند، تا آخرين نفس با آنان جنگيدند. حال سؤال اين جا است كه بعد از شكستن اين سد در ايران چه پيش آمد؟ به نظر ما وقتى ايرانيان با اسلام آشنا شدند به دلايل زير اين آيين را پذيرفتند: الف) در اصل مقابله با ارتش اسلام، ملت ايران مقابله سرسختى از خود نشان نمىدهد وگرنه شكى نيست كه ارتش اسلام با آن عِدّه و عُدّه ناچيز نمىتوانست قدرت افسانهاى ايران را در هم بشكند. ب ) وقتى اسلام وارد ايران شد ملت ايران با همه وجودش به حمايت و ترويج اسلام قيام كردند. ج ) اقتدار ملت ايران به گونهاى بود كه توانست حكومت را از بنىاميه به بنىالعباس انتقال دهد و حكومت را از امين به مأمون منتقل كند و در نهايت اعراب را از ايران اخراج نموده و حكومت مستقلى تشكيل دهد. اقتدار فرهنگى ايران نيز به گونهاى بود كه توانست زبان وادبيات خود را حفظ كند؛ برخلاف ساير كشورها كه وقتى به دست ارتش اسلام فتح شد زبان عربى جايگزين زبان رسمى آنان شد. همچنين گفتنى است كه يكى از حاميان اصلى ائمه هدى(ع) و فرزندان والا گهر پيغمبر(ص) ايرانيان بودند. حال اگر ملت ايران اسلام را براى خود يك آيين تحميلى مىدانست، چرا پس از آن كه استقلال يافت و ديگر قدرت اعراب را بر سر خود نمىديد، از آن دست نكشيد؟ و مىبينيم نه تنها اسلام را طرد نمىكند بلكه به شهادت تاريخ اولين مروّج اسلام قرار مىگيرد. آيا اين وفادارى و تجربه تاريخى، نشانگر آن نيست كه از همان ابتدا ملت ايران اسلام را آزادانه برگزيده است؟ شاهد ديگر بر اين كه اسلام دين شمشير نبوده است سرايت و پذيرش اسلام در خاور دور است. توضيح آن كه هم اكنون اندونزى بزرگترين كشور اسلامى از نظر جمعيت به شمار مىرود و همينطور مالزى يك كشور اسلامى است و در چين و فيليپين و... ميليونها مسلمان زندگى مىكنند. آيا اسلام با چه قدرتى به درون اين كشورها نفوذ كرده است؟ گفتنى است كه نفوذ اسلام در اين كشورها صرفاً تبليغاتى بوده است؛ به ويژه از طريق تاجران مسلمان و اين خود شاهد ديگرى است بر اين كه اسلام دين زر و زور و تحميل نبوده است. جهت آگاهى بيشتر ر.ك: 1- خدمات متقابل اسلام و ايران، شهيد مطهرى 2- تاريخ گسترش اسلام، ص 149، سرتوماس آرنولد 3- شناخت تحليلى اسلام، ص 529، يحيى نورى 4- سيرى در تاريخ فرهنگ ايران، ص 125، گروهى از نويسندگان 5- ساخت دولت در ايران، ص 2، غلامرضا انصافپور 6- تاريخ اجتماع ايران، ج 2، ص 2، مرتضى راوندى
کد سوال : 39988
موضوع : گنجینه مذهبی>مركزفرهنگي نهاد نما يندگي ولي فقيه در دانشگاهها
پرسش : چرا همه مردم دنيا اسلام نمىآورند؟
پاسخ : اسلام نياوردن غير مسلمانان علل مختلفى دارد؛ از جمله: 1- برخى اصلاً دنبال دين نيستند و دين را مانع پىجويى هواها و هوسهاى شخصى فرد مىدانند؛ ازاينرو از اساس هر دينى را منكرند. 2- عدهاى هستند كه براى آنان مهم نيست كه پيرو چه دينى باشند. 3- برخى بر اثر عناد و لجاجت در عين شناخت حقيقت در مقابل اسلام سر فرود نمىآورند. اين مسأله در قرآن مجيد بسيار مورد توجه قرار گرفته است. در واقع بخش عظيمى از تاريخ مبارزات پيامبران را انكار و عناد كسانى تشكيل داده است كه در عين آفتابى بودن حقيقت، با آن به ستيزه و مبارزه برخاستهاند. 4- بعضى به درستى پيام اسلام را نشنيده و نفهميدهاند و لاجرم بر اثر ناآگاهى از حقايق اسلام به راه پيشينيان خود ادامه مىدهند. اين دسته نيز به دو گروه: جاهل قاصر و مقصر تقسيم مىشوند. 5- گروهى نيز انسانهاى حقمدار و منطقى هستند كه بسيارى از آنان با اندك آشنايى با حقايق اسلام به آن روى آورده و در برابر آن تسليم مىشوند (دانشمندانى مانند: پرفسور روژه گارودى، حامد الگار، رنه گنون، دكتر ساشادينا، خانم دكتر واكليرى و... از اين گروه افراد هستند كه با تحقيق و آشنايى دقيق با اسلام، به آن گرويدهاند).
کد سوال : 39989
موضوع : گنجینه مذهبی>مركزفرهنگي نهاد نما يندگي ولي فقيه در دانشگاهها
پرسش : آيا شيخ نجدى از القاب شيطان است؟
پاسخ : شيخ نجدى از القاب شيطان نيست بلكه در چند واقعه تاريخى پيرمرد ناشناسى كه خود را نجدى (اهل نجد) معرفى كرده پيشنهادات شيطانى داده مثل تأييد پيشنهاد قتل پيامبر به طور گروهى در واقعه دار الندوه كه در تفاسير و كتابهاى تاريخى ذكر شده است (به عنوان نمونه نگاه كنيد تفسير نمونه، ج 7، صص 146 - 147، تاريخ سياسى اسلام، رسول جعفريان، نشر الهادى، چاپ دوم، 78، ج 1، ص 306 و بحارالانوار، ج 19، ص 31 به نقل از مجمع البيان) . از آنجا كه اين شخص ناشناس بوده و پيشنهادات شيطانى مطرح كرده احتمال داده شده كه شيطان به اين شكل در جمع كفار حاضر شده است البته هر كه داراى نظرات شيطانى باشد ابليس و شيطان ناميده مىشود. به هر حال در منابع روايى ما شيخ نجدى به عنوان لقب شيطان به كار نرفته است.
کد سوال : 39990
موضوع : گنجینه مذهبی>مركزفرهنگي نهاد نما يندگي ولي فقيه در دانشگاهها
پرسش : چرا بايد دين اسلام را بپذيريم؟
پاسخ : كسانى در طول تاريخ بشر بودند كه ادعا مىكردند از جانب خدا، پيامها و دستوراتى براى بشر آوردهاند و به همراه خود ادله و شواهد صدقى نيز داشتهاند. نوع افراد بشر نيز بر پذيرش آيين آنها گردن نهادهاند. آخرين مدعى از اين گروه، پيامبر اسلام (ص) بوده است كه از يك سو انبيا و كتابهاى آسمانى گذشته را تصديق مىنمايد و از سوى ديگر با برهان، معجزه و كلام روشن، راه خويش را بيان و حقّانيت آن را اثبات مىكند. با مطالعه و تدبّر در قرآن، آدمى به حقانيت گفتههاى آن در جنبههاى مختلف پى مىبرد و درمىيابد كه مدعى اين كتاب، بايد مرتبط با مبدأ هستى و سرچشمه آن باشد. بنابراين گفتههاى او را مىپذيرد و به دين او كه «اسلام» است گردن مىنهد.
کد سوال : 39991
موضوع : گنجینه مذهبی>مركزفرهنگي نهاد نما يندگي ولي فقيه در دانشگاهها
پرسش : چگونه مىتوان هميشه به ياد خدا بود و از او غافل نشد؟
پاسخ : زمانى انسان مىتواند هميشه به ياد خدا باشد كه دو سير و حركت را انجام دهد. الف - حركت و سير فكرى و نظرىب - حركت و سير عملى مقوله «الف» شامل شناخت خداوند و صفات او و حاكميت بلامنازع و مقتدرانه اراده او بر سراسر هستى است. اين شناخت مبتنى بر تفكر، تعقل، مطالعه و تحقيق است. آدمى يك بار براى هميشه بايستى با روش صحيح و منطقى موضوع خدا را براى خود حل كند. وقتى به نتيجه مثبت رسيد - همان گونه كه بزرگان خرد و انديشه رسيدهاند - نسبت و جايگاه خويش و خدا را در صحنه هستى ترسيم نمايد. پس از آن در خواهد يافت كه در جهان حقيقتى بالاتر، ژرفتر و محكمتر از حقيقت «اللَّه» نيست. لذا سر بر آستان او مىسايد و همواره ياد او در دل، بر همه چيز غلبه مىكند. پس مىبايست سير عقلانى و فكرى را مبرهن و منطقى انجام داد و شبهات را از دل بيرون كرد، براى اين منظور تفكر منظم و منطقى، شرطى ضرورى است. پيشنهاد ما آن است كه دفترى را به اين كار اختصاص دهيد و يك يك مسائل خود را درباره خداوند نوشته و به حل آن بپردازيد. البته اين دفتر را هيچ گاه نبنديد و همواره آن را گشوده نگاه داريد، چرا كه همواره آدمى نيازمند تغذيه فكرى و اصلاح و تكامل فكرى است. اين مرحله را با مطالعه كتابهاى مفيد در اين زمينه تكميل فرماييد. در مقوله «ب» برنامههايى عملى است كه جان و نفس آدمى را براى نيل به مقصود فراهم مىكند. برخى از آنها عبارت است از : 1- به پا داشتن نماز در وقتهاى معين خود (اقم الصلوة لذكرى)، 2- توجه كافى به عبادات و انجام صحيح و دقيق آن، 3- دورى از دل مشغولىها و كارهاى عبث و بيهوده، 4- شركت در مجالس موعظه و نصيحت و ياد خداوند، 5- تلاوت قرآن با تدبر و توجه به معانى، 6- خواندن دعاهاى مأثور با توجه به معانى آنها، 7- ذكر زبانى خداوند (مانند لااله الا اللَّه ، لا حول ولاقوة الا باللَّه ، سبحان اللَّه و ...). براى استفاده بيشتر به كتابهاى ذيل مراجعه نماييد: 1- ترجمه المراقبات، ميرزا جواد ملكى تبريزى 2- نامهها و برنامهها، استاد حسنزاده آملى
کد سوال : 39992
موضوع : گنجینه مذهبی>مركزفرهنگي نهاد نما يندگي ولي فقيه در دانشگاهها
پرسش : با توجه به نياز و محروميت مردم كشور چرا به كشورهاى ديگر كمك مى كنيم؟
پاسخ : در رابطه با كمك به برادران مسلمان محروم چند نكته را بايد درنظر داشت: 1- اين كمكها در حدى نيست كه تأثير ويرانگر قابل توجهى براقتصاد داخلى داشته باشد. 2- فشارها و مشكلات جامعه هراندازه زياد باشد دربرابر وضعيت پيش آمده براى برادران و خواهران آواره فلسطينى و ... اصلا قابل قياس نيست. 3- وظيفه هرمسلمان است كه نسبت به ديگر برادران دينى توجه داشته باشد. در روايت است «كسى كه صبح كند و نسبت به اصلاح امور مسلمين اهتمام نورزد مسلمان نيست» يا «كسى كه فرياد مددجويى مسلمانى را بشنود و به ياريش نشتابد مسلمان نيست» 4- مسلمين امت واحده و داراى سرنوشت مشتركىاند. استعمارگران همواره درپى جداسازى وتفرقه ملتهاى مسلمانند تا از اين رهگذر سلطه خود را برجهان اسلام بيشتر استوار سازند. بنابراين اگر مادست از يارى برادران مظلوم مسلمان خود برداريم در واقع به پارهسازى امت واحد اسلامى كه هدف دشمنان است كمك كردهايم و پس از آنان نوبت خود ما خواهد رسيد. اين اعانات يكپارچگى ما را بهتر حفظ مىكند و قدرت جمعى مارا بر دشمنان افزون مىسازد و براى مصونيت خود ما از خطرات دشمن مفيداست. 5- همان طور كه درروايت است كمكهاى فردى موجب افزايش نعمت و بركات الهى است. كمكهاى اجتماعى نيز چنين است. 6- امروزه درتمام جهان سرمايههايى براى كمك به جوامع محروم اختصاص داده مىشود و دراين حركت انسان دوستانه مسلمانان و جمهورى اسلامى بايد جلودار باشد. 7- معمولا دولتهايى كه به كمك اقتصادى در برخى از كشورها مىپردازند ازنظر سياسى هم قدرت برخى از تصميمگيرىها را دارند و اگر ما چنين نكنيم دست دشمنان را در اين عرصه گشودهايم.
کد سوال : 39993
موضوع : گنجینه مذهبی>مركزفرهنگي نهاد نما يندگي ولي فقيه در دانشگاهها
پرسش : حكمت غنوسى چيست؟
پاسخ : حكمت غنوسى، قنوسى يا گنوسى(Gnosticism) آيينى باستانى يونانى است كه بر عرفانگرايى و دنياگريزى تأكيد مىكند. آيين مسيحيت تا حد زيادى آميخته به اين تفكر يونانى است.