• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
عضویت در خبرنامه
    • عبارت :
      تعداد درصفحه :
کد سوال : 39984
موضوع : گنجینه مذهبی>مركزفرهنگي نهاد نما يندگي ولي فقيه در دانشگاهها
پرسش : مذهب مولوى چه بوده است؟
پاسخ : رباره مذهب و عقيده مولوى گفته‏اند كه سنى حنفى مذهب اشعرى مسلك بوده اما آنچه از تتبع احوال و آثار مولانا مخصوصاً در نتيجه تأمل، تعمق و مهارت متمادى در مثنوى معلوم شده است اين است كه هر چند خانواده و پدران مولوى ظاهراً سنى حنفى بوده‏اند و خود او نيز در دامن اين مذهب پرورش يافته است لكن به فقه حنفى جمود نداشت بلكه در هر مسأله‏اى آنچه را كه مطابق اجتهاد خود او بود و بر حسب استنباط و نظر خود با موازين شرعى موافق مى‏آمده همان را بر مى‏گزيند خواه مطابق فقه حنفى باشد يا شافعى يا شيعه امامى (مولوى نامه جلال الدين همايى، 39 ج 1) مولوى در تحقق شخصيت و فعليت نفسانى مردى عارف روشندل و گشاده روح از كاردر آمده بود كه فكرى بى اندازه وسيع و حوصله‏اى بسيار فراخ داشت خامى‏ها تعصب جاهلى را بر فرض كه در ايام جوانى هم داشت در ايام پختگى سوختگى بكلى پشت سر گذاشته.  سخت‏گيرى و تعصب خامى است          تا جنينى كار خون آشامى است   مقام فكر ديد روحانى وى بعد از ملاقات با شمس تبريزى از سطح درس فقه و اصول و اخلاقيات شافعى و حنفى خيلى بالاتر رفته بود كه مى‏گفت:  آن طرف كه عشق مى‏افزود درد          بوحنيفه و شافعى درسى نكرد  مولانا همه جا عقيده واقعى خود را بدون تقيه و پرده پوشى صريح و آشكار مى‏گفت و جز در آن مواقع كه نكته‏ها بسيار دقيق و خارج از فهم عوام و احياناً موجب لغزش اذهان مى‏شد كه خاموشى و سكوت را پيشه مى‏گرفت در ديگر مواضع هر جا سخنى بر زبان مى‏آورد عقيده واقعى درونى او بود. از باب مثال آن‏جا كه در حق خاندان پيامبر على(ع) اظهار محبت و ولايت مى‏كرد و مثلاً على(ع) «افتخار هر نبى و هر ولى» و «تو ترازوى احد خوى بوده‏اى» و «مولاى مؤمنان مى‏خواند» تمام وجود سراسر روحانيتش محبت و ولايت بود و آن‏جا كه از شمر و يزيد وامثال آن نام مى‏برد نفرت انزجار از چهره كلام و قيافه سخنش كاملاً اشكار نمودار مى‏شد. (عقايد و افكار مولانا ج 1، 41 جلال الدين همايى). با اين همه نمى‏شود به طور قطع در مورد شيعه بودن مولوى حرف زد به خاطر اين كه مولانا نسبت به مذاهب ديگر از جمله گبر، يهود و ترسا و حتى كافر و ملحد نيز به نظر عرفانى مى‏نگريست بغض و كينه و كراهت و خشم و انزجار عاميانه با هيچ مذهب و ملتى نداشت اصلاً مولانا اختلاف مذاهب را سبب اختلاف ديد و نظرگاه مى‏داند.  از نظر گاه است اى مغز وجود          اختلاف مؤمن و گبر و يهود  مولوى در عين اين كه اختلاف مذاهب را سبب اختلاف ديد و نظ رگاه مى‏داند مى‏گويد كلى مذاهب حق نيست و همه هم باطل نيست پس باطل شمردن با حق شمردن همه مذاهب نادانى و احمقى است وى مى‏گويد مذهب حق در ميان مذاهب مانند شب قدر است كه در شبها پنهان و مورد شك و ترديد واقع شده است.  اين حقيقت دان نه حقند اين همه          نى بكلى گمرهانند اين رمه‏   زانكه بى حق باطل نايد پديد         قلب را ابله ببوى زر خريد   پس مگو جمله خياليست و ضلال          بى حقيقت نيست در عالم خيال‏   حق شب قدر است در شبها نهان          تا كند جان هر شبى را امتحان‏   نه همه شبها بود قدر اى جوان          نه همه شبها بود خالى از آن‏   آن كه گويد جمله حقند احمقى است          وانكه گويد جمله باطل او شقى است‏  و اين كه استاد محمد تقى جعفرى احترام خاص به مولانا قائل است درست است چراكه وقت گذاشتن براى اثرى چون تحليل و نقد مثنوى نشان از جايگاه ويژه مولانا از ميان صاحبان فكر و انديشه در پيش استادجعفرى است و اين اهتمام و علاقه استاد به مثنوى و تواضعى كه ايشان از خود در مقابل مولانا نشان مى‏دهد به اين معنانيست كه هر چه در مثنوى معنوى آمده ايشان چشم بسته قبول دارد با نظر و مطالعه اجمالى در تفسير و تحليل و نقد مثنوى مى‏توان دريافت كه در موارد مختلف نظرگاه مولوى را به نقد مى‏كشد. و از احترام استاد به مولانا و كتاب مثنوى اين نتيجه را نمى‏شود گرفت كه مولانا شيعه بوده هر چند كه مولانا نهايت عشق و علاقه‏اش را در داستانهاى مثنوى معنوى از ائمه(ع) به تصوير كشيده است. مانند داستان خدو انداختن خصم به روى امير(ع) و انداختن على شمشير را از دست.  از على‏آموز اخلاص عمل‏         شير حق را دان مطهر از دغل    در غزا بر پهلوانى دست يافت          زود شمشير برآورد و شتافت‏   او خدو انداخت بر روى على          افتخار هر نبى و هر ولى   يا در داستانى كه عقيده‏اش را در حق اهل بيت رسول(ص) بيان مى‏كند و امام حسن و امام حسين(ع) را گوشواره عرش ربانى مى‏خواند.  چو ز رويش مرتضى شد در فشان‏         گشت او شير خدا در مرج جان    چون كه سبطين از سرش واقف شدند         گوشواره عرش ربانى شدند  (دفتر اول مثنوى) يا در داستان باغبان و تنها كردن صوفى و فقيه و علوى را از همديگر كه در دفتر دوم مثنوى است كه دشمنى و كينه آل رسول را در حد كفر و ارتداد مى‏داند.  هر كه باشد از زنا وز زانيان‏         اين برد ظن در حق ربانيان‏   آنچه گفت آن باغبان بوالفضول‏         حال او بد دور از اولاد رسول‏   گرنبودى از نتيجه مرتدان          كى چنين گفتى براى خاندان‏   تاچه كين دارند دايم ديو و غول          چون يزيد و شمر با آل رسول‏  به هر حال مى‏توان مولانا را از دوستداران و ارادتمندان اهل بيت(ع) شمرد و اين كه گفته‏ايد بسيارى از كتب شيعه بر مثنوى استوار است چنين نيست چون مبنا در كتب شيعه قرآن و احاديث پيامبر و ائمه(ع) مى‏باشد. و اگر در كتابى از اشعار مولانا استفاده مى‏شود بعنوان استشهاد است و آن هم بيشتر در مسائلى است كه مورد اتفاق مى‏باشد و مولانا در مثنوى حرف‏هاى خيلى خوبى دارد كه بسيارى از آن در واقع بيان منظوم حكيمانه معصومين(ع) است و استفاده كردن از آن لزوماً بدين معنا نيست كه اشعار مولوى مبناى كتب شيعه است بلكه به معناى همراهى مولوى با بسيارى از آموزه‏هاى شيعى است از طرف ديگر اين نيز به معناى آن نيست كه تمام حرف‏هاى مولوى را بايد پذيرفت زيرا برخى از انديشه‏هاى وى نيز مبهم و يا دور از تعاليم اهل بيت(ع) است.
کد سوال : 39985
موضوع : گنجینه مذهبی>مركزفرهنگي نهاد نما يندگي ولي فقيه در دانشگاهها
پرسش : آيا خداوند قدرت بر انجام كار محال را دارد؟
پاسخ : محال بر سه قسم است: 1- محال ذاتى و عقلى (مثل اجتماع نقيضين كه يك چيز در زمان واحد و مكان واحد هم وجود داشته باشد و هم نباشد). 2- محال عرفى و عادى كه ذاتاً محال نيست؛ ولى طورى است كه معمولاً چنين چيزى اتفاق نمى‏افتد (مثل اين كه يك انسان ده سر داشته باشد). 3- محال شرعى مثل محرمات (مثل ازدواج با خاله و عمه). در محال عادى و شرعى، مورد مى‏تواند پذيراى حكم مخالف باشد. در نتيجه تغيير حكم آن بستگى به قدرت خداوند دارد. حضرت بارى تعالى مى‏تواند شرايط را طورى عوض كند كه يك انسان با چنان وضعى خلق گردد يا وضع به شكلى تنظيم گردد كه بعضى از مفسده‏ها تبديل به مصلحت گردد. ازاين‏رو جا دارد سؤال شود كه آيا خداوند چنين قدرتى دارد. قسم اول خود اشيا هستند كه قابليت وجود و عدم در يك زمان و مكان را ندارند. ازاين‏رو اصل سؤال از قدرت و عدم قدرت ديگران نسبت به آن اشتباه است و مثال‏هايى را كه معمولاً مى‏زنند (مانند داخل كردن شتر در شيشه نوشابه، بدون اين كه شتر كوچك يا شيشه بزرگ گردد) از همين قبيل است؛ زيرا برگشت سؤال به اين است كه هم شتر كوچك باشد (زيرا بايد داخل شيشه كوچك گردد) و هم بزرگ باشد و اين اجتماع نقيضين است كه محال عقلى است و قدرت به محال عقلى تعلق نمى‏گيرد؛ زيرا شرط تعلق قدرت به اشيا اين است كه آنها ممكن باشند. براى آگاهى بيشتر ر.ك: در جست‏وجوى خدا، مكارم شيرازى.
کد سوال : 39986
موضوع : گنجینه مذهبی>مركزفرهنگي نهاد نما يندگي ولي فقيه در دانشگاهها
پرسش : قرآن داراى چند نقطه، حرف، كلمه، آيه و سوره مى‏باشد؟
پاسخ : قرآن داراى 1015030 نقطه و 32371 حرف و 77701 كلمه مى‏باشد. هم‏چنين داراى 114 سوره و 6236 آيه مى‏باشد. براى آگاهى بيشتر در اين زمينه ر.ك: المعجم الاحصائى. گفتنى است كه هر چند اين گونه دقت‏ها خوب است، اماشما سعى كنيد در معانى و تفسير قرآن سرمايه‏گذارى كنيد و به باطن آن توجه داشته باشيد.
کد سوال : 39987
موضوع : گنجینه مذهبی>مركزفرهنگي نهاد نما يندگي ولي فقيه در دانشگاهها
پرسش : آيا ورود اسلام به ايران با جبر و زور سرنيزه نبوده است؟
پاسخ : ر اين كه ايران توسط نيروى نظامى اسلام فتح شد شكى نيست؛ ولى سؤال اين است كه آيا آيين اسلام با زور سر نيزه به ملت ايران تحميل شد؟ يعنى انتخاب و آزادى در بين نبوده است؟ به عنوان مثال يك وقت كسى را اسير و به اجبار چيزى را بر او تحميل مى‏كنند؛ ولى گاه كسى در اسارت به سر مى‏برد اما از نداى حق مطلع مى‏گردد و به آن جواب مى‏دهد و آزادانه راهى را انتخاب مى‏كند. ايران نيز چنين است. حال با توجه به نبودن فرستنده‏هاى راديو و تلويزيون وامثال آن آيا پادشاهان ساسانى اجازه مى‏دادند كه نداى اسلام بدون جهاد به گوش ايرانيان برسد؟ شكى نيست كه قدرت ساسانى همچون سدى پولادين در برابر نداى اسلام قرار گرفته بود و براى اين كه مردم با اسلام آشنا شوند راهى جز شكستن اين سد نبود و اين جا است كه قرآن مجيد مى‏فرمايد: لَوْ لا دَفْعُ اَللَّهِ اَلنَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِيَعٌ‏...؛ اگر صلحا و پاكدلان در برابر ستمگران نمى‏ايستادند هيچ معبدى براى عبادت خداى سبحان باقى نمى‏ماند». اين مسأله اختصاص به پيامبر اسلام(ص) ندارد. آيا نمرود با حضرت ابراهيم(ع) كنار آمد؟ آيا فرعون به موسى(ع) اجازه تبليغ داد؟ آيا قيصر حضرت عيسى(ع) را آزاد گذاشت؟ اما آنها با همه معجزات و حقانيتى كه از پيامبران مشاهده مى‏كردند، تا آخرين نفس با آنان جنگيدند. حال سؤال اين جا است كه بعد از شكستن اين سد در ايران چه پيش آمد؟ به نظر ما وقتى ايرانيان با اسلام آشنا شدند به دلايل زير اين آيين را پذيرفتند: الف) در اصل مقابله با ارتش اسلام، ملت ايران مقابله سرسختى از خود نشان نمى‏دهد وگرنه شكى نيست كه ارتش اسلام با آن عِدّه و عُدّه ناچيز نمى‏توانست قدرت افسانه‏اى ايران را در هم بشكند. ب ) وقتى اسلام وارد ايران شد ملت ايران با همه وجودش به حمايت و ترويج اسلام قيام كردند. ج ) اقتدار ملت ايران به گونه‏اى بود كه توانست حكومت را از بنى‏اميه به بنى‏العباس انتقال دهد و حكومت را از امين به مأمون منتقل كند و در نهايت اعراب را از ايران اخراج نموده و حكومت مستقلى تشكيل دهد. اقتدار فرهنگى ايران نيز به گونه‏اى بود كه توانست زبان وادبيات خود را حفظ كند؛ برخلاف ساير كشورها كه وقتى به دست ارتش اسلام فتح شد زبان عربى جايگزين زبان رسمى آنان شد. هم‏چنين گفتنى است كه يكى از حاميان اصلى ائمه هدى(ع) و فرزندان والا گهر پيغمبر(ص) ايرانيان بودند. حال اگر ملت ايران اسلام را براى خود يك آيين تحميلى مى‏دانست، چرا پس از آن كه استقلال يافت و ديگر قدرت اعراب را بر سر خود نمى‏ديد، از آن دست نكشيد؟ و مى‏بينيم نه تنها اسلام را طرد نمى‏كند بلكه به شهادت تاريخ اولين مروّج اسلام قرار مى‏گيرد. آيا اين وفادارى و تجربه تاريخى، نشانگر آن نيست كه از همان ابتدا ملت ايران اسلام را آزادانه برگزيده است؟ شاهد ديگر بر اين كه اسلام دين شمشير نبوده است سرايت و پذيرش اسلام در خاور دور است. توضيح آن كه هم اكنون اندونزى بزرگ‏ترين كشور اسلامى از نظر جمعيت به شمار مى‏رود و همين‏طور مالزى يك كشور اسلامى است و در چين و فيليپين و... ميليون‏ها مسلمان زندگى مى‏كنند. آيا اسلام با چه قدرتى به درون اين كشورها نفوذ كرده است؟ گفتنى است كه نفوذ اسلام در اين كشورها صرفاً تبليغاتى بوده است؛ به ويژه از طريق تاجران مسلمان و اين خود شاهد ديگرى است بر اين كه اسلام دين زر و زور و تحميل نبوده است. جهت آگاهى بيشتر ر.ك: 1- خدمات متقابل اسلام و ايران، شهيد مطهرى 2- تاريخ گسترش اسلام، ص 149، سرتوماس آرنولد 3- شناخت تحليلى اسلام، ص 529، يحيى نورى 4- سيرى در تاريخ فرهنگ ايران، ص 125، گروهى از نويسندگان 5- ساخت دولت در ايران، ص 2، غلامرضا انصافپور 6- تاريخ اجتماع ايران، ج 2، ص 2، مرتضى راوندى
کد سوال : 39988
موضوع : گنجینه مذهبی>مركزفرهنگي نهاد نما يندگي ولي فقيه در دانشگاهها
پرسش : چرا همه مردم دنيا اسلام نمى‏آورند؟
پاسخ : اسلام نياوردن غير مسلمانان علل مختلفى دارد؛ از جمله: 1- برخى اصلاً دنبال دين نيستند و دين را مانع پى‏جويى هواها و هوس‏هاى شخصى فرد مى‏دانند؛ ازاين‏رو از اساس هر دينى را منكرند. 2- عده‏اى هستند كه براى آنان مهم نيست كه پيرو چه دينى باشند. 3- برخى بر اثر عناد و لجاجت در عين شناخت حقيقت در مقابل اسلام سر فرود نمى‏آورند. اين مسأله در قرآن مجيد بسيار مورد توجه قرار گرفته است. در واقع بخش عظيمى از تاريخ مبارزات پيامبران را انكار و عناد كسانى تشكيل داده است كه در عين آفتابى بودن حقيقت، با آن به ستيزه و مبارزه برخاسته‏اند. 4- بعضى به درستى پيام اسلام را نشنيده و نفهميده‏اند و لاجرم بر اثر ناآگاهى از حقايق اسلام به راه پيشينيان خود ادامه مى‏دهند. اين دسته نيز به دو گروه: جاهل قاصر و مقصر تقسيم مى‏شوند. 5- گروهى نيز انسان‏هاى حق‏مدار و منطقى هستند كه بسيارى از آنان با اندك آشنايى با حقايق اسلام به آن روى آورده و در برابر آن تسليم مى‏شوند (دانشمندانى مانند: پرفسور روژه گارودى، حامد الگار، رنه گنون، دكتر ساشادينا، خانم دكتر واكليرى و... از اين گروه افراد هستند كه با تحقيق و آشنايى دقيق با اسلام، به آن گرويده‏اند).
کد سوال : 39989
موضوع : گنجینه مذهبی>مركزفرهنگي نهاد نما يندگي ولي فقيه در دانشگاهها
پرسش : آيا شيخ نجدى از القاب شيطان است؟
پاسخ : شيخ نجدى از القاب شيطان نيست بلكه در چند واقعه تاريخى پيرمرد ناشناسى كه خود را نجدى (اهل نجد) معرفى كرده پيشنهادات شيطانى داده مثل تأييد پيشنهاد قتل پيامبر به طور گروهى در واقعه دار الندوه كه در تفاسير و كتابهاى تاريخى ذكر شده است (به عنوان نمونه نگاه كنيد تفسير نمونه، ج 7، صص 146 - 147، تاريخ سياسى اسلام، رسول جعفريان، نشر الهادى، چاپ دوم، 78، ج 1، ص 306 و بحارالانوار، ج 19، ص 31 به نقل از مجمع البيان) . از آنجا كه اين شخص ناشناس بوده و پيشنهادات شيطانى مطرح كرده احتمال داده شده كه شيطان به اين شكل در جمع كفار حاضر شده است البته هر كه داراى نظرات شيطانى باشد ابليس و شيطان ناميده مى‏شود. به هر حال در منابع روايى ما شيخ نجدى به عنوان لقب شيطان به كار نرفته است.
کد سوال : 39990
موضوع : گنجینه مذهبی>مركزفرهنگي نهاد نما يندگي ولي فقيه در دانشگاهها
پرسش : چرا بايد دين اسلام را بپذيريم؟
پاسخ : كسانى در طول تاريخ بشر بودند كه ادعا مى‏كردند از جانب خدا، پيام‏ها و دستوراتى براى بشر آورده‏اند و به همراه خود ادله و شواهد صدقى نيز داشته‏اند. نوع افراد بشر نيز بر پذيرش آيين آنها گردن نهاده‏اند. آخرين مدعى از اين گروه، پيامبر اسلام (ص) بوده است كه از يك سو انبيا و كتاب‏هاى آسمانى گذشته را تصديق مى‏نمايد و از سوى ديگر با برهان، معجزه و كلام روشن، راه خويش را بيان و حقّانيت آن را اثبات مى‏كند. با مطالعه و تدبّر در قرآن، آدمى به حقانيت گفته‏هاى آن در جنبه‏هاى مختلف پى مى‏برد و درمى‏يابد كه مدعى اين كتاب، بايد مرتبط با مبدأ هستى و سرچشمه آن باشد. بنابراين گفته‏هاى او را مى‏پذيرد و به دين او كه «اسلام» است گردن مى‏نهد.
کد سوال : 39991
موضوع : گنجینه مذهبی>مركزفرهنگي نهاد نما يندگي ولي فقيه در دانشگاهها
پرسش : چگونه مى‏توان هميشه به ياد خدا بود و از او غافل نشد؟
پاسخ : زمانى انسان مى‏تواند هميشه به ياد خدا باشد كه دو سير و حركت را انجام دهد. الف - حركت و سير فكرى و نظرى‏ب - حركت و سير عملى مقوله «الف» شامل شناخت خداوند و صفات او و حاكميت بلامنازع و مقتدرانه اراده او بر سراسر هستى است. اين شناخت مبتنى بر تفكر، تعقل، مطالعه و تحقيق است. آدمى يك بار براى هميشه بايستى با روش صحيح و منطقى موضوع خدا را براى خود حل كند. وقتى به نتيجه مثبت رسيد - همان گونه كه بزرگان خرد و انديشه رسيده‏اند - نسبت و جايگاه خويش و خدا را در صحنه هستى ترسيم نمايد. پس از آن در خواهد يافت كه در جهان حقيقتى بالاتر، ژرف‏تر و محكم‏تر از حقيقت «اللَّه» نيست. لذا سر بر آستان او مى‏سايد و همواره ياد او در دل، بر همه چيز غلبه مى‏كند. پس مى‏بايست سير عقلانى و فكرى را مبرهن و منطقى انجام داد و شبهات را از دل بيرون كرد، براى اين منظور تفكر منظم و منطقى، شرطى ضرورى است. پيشنهاد ما آن است كه دفترى را به اين كار اختصاص دهيد و يك يك مسائل خود را درباره خداوند نوشته و به حل آن بپردازيد. البته اين دفتر را هيچ گاه نبنديد و همواره آن را گشوده نگاه داريد، چرا كه همواره آدمى نيازمند تغذيه فكرى و اصلاح و تكامل فكرى است. اين مرحله را با مطالعه كتاب‏هاى مفيد در اين زمينه تكميل فرماييد. در مقوله «ب» برنامه‏هايى عملى است كه جان و نفس آدمى را براى نيل به مقصود فراهم مى‏كند. برخى از آنها عبارت است از : 1- به پا داشتن نماز در وقت‏هاى معين خود (اقم الصلوة لذكرى)، 2- توجه كافى به عبادات و انجام صحيح و دقيق آن، 3- دورى از دل مشغولى‏ها و كارهاى عبث و بيهوده، 4- شركت در مجالس موعظه و نصيحت و ياد خداوند، 5- تلاوت قرآن با تدبر و توجه به معانى، 6- خواندن دعاهاى مأثور با توجه به معانى آنها، 7- ذكر زبانى خداوند (مانند لااله الا اللَّه ، لا حول ولاقوة الا باللَّه ، سبحان اللَّه و ...). براى استفاده بيشتر به كتاب‏هاى ذيل مراجعه نماييد: 1- ترجمه المراقبات، ميرزا جواد ملكى تبريزى 2- نامه‏ها و برنامه‏ها، استاد حسن‏زاده آملى‏
کد سوال : 39992
موضوع : گنجینه مذهبی>مركزفرهنگي نهاد نما يندگي ولي فقيه در دانشگاهها
پرسش : با توجه به نياز و محروميت مردم كشور چرا به كشورهاى ديگر كمك مى كنيم؟
پاسخ : در رابطه با كمك به برادران مسلمان محروم چند نكته را بايد درنظر داشت: 1- اين كمك‏ها در حدى نيست كه تأثير ويرانگر قابل توجهى براقتصاد داخلى داشته باشد. 2- فشارها و مشكلات جامعه هراندازه زياد باشد دربرابر وضعيت پيش آمده براى برادران و خواهران آواره فلسطينى و ... اصلا قابل قياس نيست. 3- وظيفه هرمسلمان است كه نسبت به ديگر برادران دينى توجه داشته باشد. در روايت است «كسى كه صبح كند و نسبت به اصلاح امور مسلمين اهتمام نورزد مسلمان نيست» يا «كسى كه فرياد مددجويى مسلمانى را بشنود و به ياريش نشتابد مسلمان نيست» 4- مسلمين امت واحده و داراى سرنوشت مشتركى‏اند. استعمارگران همواره درپى جداسازى وتفرقه ملت‏هاى مسلمانند تا از اين رهگذر سلطه خود را برجهان اسلام بيشتر استوار سازند. بنابراين اگر مادست از يارى برادران مظلوم مسلمان خود برداريم در واقع به پاره‏سازى امت واحد اسلامى كه هدف دشمنان است كمك كرده‏ايم و پس از آنان نوبت خود ما خواهد رسيد. اين اعانات يكپارچگى ما را بهتر حفظ مى‏كند و قدرت جمعى مارا بر دشمنان افزون مى‏سازد و براى مصونيت خود ما از خطرات دشمن مفيداست. 5- همان طور كه درروايت است كمك‏هاى فردى موجب افزايش نعمت و بركات الهى است. كمك‏هاى اجتماعى نيز چنين است. 6- امروزه درتمام جهان سرمايه‏هايى براى كمك به جوامع محروم اختصاص داده مى‏شود و دراين حركت انسان دوستانه مسلمانان و جمهورى اسلامى بايد جلودار باشد. 7- معمولا دولت‏هايى كه به كمك اقتصادى در برخى از كشورها مى‏پردازند ازنظر سياسى هم قدرت برخى از تصميم‏گيرى‏ها را دارند و اگر ما چنين نكنيم دست دشمنان را در اين عرصه گشوده‏ايم.
کد سوال : 39993
موضوع : گنجینه مذهبی>مركزفرهنگي نهاد نما يندگي ولي فقيه در دانشگاهها
پرسش : حكمت غنوسى چيست؟
پاسخ : حكمت غنوسى، قنوسى يا گنوسى(Gnosticism) آيينى باستانى يونانى است كه بر عرفان‏گرايى و دنياگريزى تأكيد مى‏كند. آيين مسيحيت تا حد زيادى آميخته به اين تفكر يونانى است.