• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
عضویت در خبرنامه
    • عبارت :
      تعداد درصفحه :
کد سوال : 2761
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : معناي دل شكسته چيست ؟ آيا يك لحظه نااميد شدن است . چرا گفته مي شود دعاي كسي كه دچار چنين حالتي شد مستجاب است؟آيا واقعا همين طور است؟
پاسخ : بايد دانست كه رفع نيازهاي انسان هم ب فراهم آمدن اسباب و وسايل نياز دارد و هم به خواست خداوند و هم به خواست و جديت خود انسان. آنگاه که انسان احساس مي كند كه بدون خواست الهي از عهده اطرافيان و وسايط براي حل مشکل ما كاري ساخته نيست، و خويش را «تنها» در نيازها مي بيند ، دلش مي سوزد و به خداي متعال توجه مي كند. اين همان حالت دل شکستگي است يعني بند اميد او به ديگران پاره مي شود و قابليت نزول رحمت بي واسطه را پيدا مي کند . همان طور که تلاش طبيعي قابليت نزول رحمت الهي را با واسطه فراهم مي سازد دل شکستگي و سوز و گداز نيز قابليت نزول رحمت الهي را بدون واسطه فراهم مي سازد و اين يک قانون الهي و سنت پروردگار است. به همين جهت گفته شده: P}تا نگريد ابر کي خندد چمن{E}تا نگريد طفل کي جوشد لبن{P در جاده سلوک و سير الي الله نيز يکي از عوامل بسيار مؤثر در حرکت و وصول به منازل و مقامات عرفاني، دل سوختگي و اشک و آه است. حالتي که بدون آن هيچ مقصد و مقصودي در اين مسير دست يافتني نيست. سر اين که اولياء الهي، عارفان و سالکان راه خدا بسيار مي گريستند، اعتقاد و رؤيت ايشان نسبت به تأثير عميق اين حالت در جلب عنايت الهي و موفقيت در وصول به حقيقت بوده است. در روايتي است که «البکاء سلاح المؤمن»V} (بحار، ج 73، ص 157){V گريه اسلحه مؤمن و سالک در مسير قرب الي الله است و به وسيله آن موانع و دشمنان اين راه را از خويش مي راند. يکي از عوامل دلشکستگي انسان فقر است. فقرا معمولا دل شکسته و محزون اند و از اين نظر قرب خاصي به خداي عالم دارند. در حديث قدسي وارد شده است که خداي تعالي به حضرت اسماعيل(ع) وحي نمود: مرا نزد دل هايي بجوييد که به خاطر من شکسته است. اسماعيل(ع) سؤال نمود: ايشان کيانند. پاسخ شنيد که آنان فقيران صادق اند V}(جامع السعادات، ج 2، ص 90). {V و ديگر از عوامل دل شکستگي، اضطرار است. آدمي به هنگام اضطرار و بي چاره گي، دل شکسته مي شود و در اين حالت، ارتباط عميق و مؤثرتري با خالق هستي دارد و دعايش نيز به اجابت نزديک تر است. قرآن کريم در زمينه تأثير دعاي کساني که از روي بي چاره گي و اضطرار با دل شکسته خداي را مي خوانند آيه اي دارد که در آن آمده است «امن يجيب المضطر اذا دعاه و يکشف السوء ؛ آن کيست که چون افراد درمانده او را بخوانند، پاسخشان مي گويد و گرفتاري ايشان را مرتفع مي نمايد» V} (نمل، آيه 62).{V
کد سوال : 2762
موضوع : كلام و دين پژوهي
پرسش : حادثه اي كه در شهرستان بم به وقوع پيوست كه بسياري از بزرگان آن را آزمايش الهي دانستند از كجا مي توان فهميد آزمايش الهي است يا عذاب الهي؟ اگر عذاب الهي است چرا در اين شهرستان فقير و محروم . تهران كه شايستگي اش براي اين عذاب بيشتر است . خداوند به خاطر عده اي مومن و متدين و پيران و كودكان ،قوم حضرت يونس را عذاب نكرد . در حالي كه در بين اين زلزله زدگان كودكان و پيران و متدينان بسياري كشته شدند. حال اگر آزمايش باشد اين آزمايش حتما براي بازماندگان است . آيا كشته شدگان ابزاري شدند براي آزمايش بازماندگان و اين از رحمت و لطف خدا به دور است. البته مي دانم كه تمام اين وقايع لطف خداست و خداوند عين لطف است اما خواهشمندم اين شبهات را كه دربين نسل جوان است را برطرف كنيد؟
پاسخ : از آنجا كه مصائب اين جهان فلسفه هاي ديگري غير از مكافات اعمال انسانها نيز دارد، نمي توان قاطعانه گفت كه هر گاه صدمه و مصيبتي بر يك فرد يا يك گروه وارد شد حتما مكافات اعمال آنها است . آنچه كه ما معتقديم همين مقدار است كه در اين جهان في الجمله مكافات عمل هم وجود دارد و اين بر اساس آيات و رواياتي است كه اين موضوع را بيان نموده اند. V}(نگا: عقاب الامال ص 199، قرآن مجيد سورهاي فتح ، آيه 6، نسا، 138، آل عمران، 56، فاطر، 10 و ...) {V اما تطبيق آن بر مصاديق خارجي كاري دشوار مي باشد. بله اگر خداوند متعال كه عالم غيب و شهادت است و معصومان(ع) كه داراي علم لدني اند براي ما گزارش كنند كه مصائب فلان فرد يا گروه يا امت نتيجه اعمال بد و زشت آنان بوده و در واقع خداوند متعال از آنجا كه ذوانتقام است چنان شري را نازل كرد، مي توانيم قاطعانه بگوييم آن مصيبت مكافات عمل و عذاب و مجازات دنيوي بوده است. زيرا حضرت حق و انبيا و معصومان به آن اذعان كرده اند. چنانكه در آيات بيشماري چنين گزارشهايي براي عبرت اندوزي آمده است V}(نگا: قلم، 17-13، شمس، 14، انفال، 54، اسرا، 16، اعراف، 136، و ...) {V البته بايد توجه داشت كه اين نوع جزاها هم ، جزاي كامل و مطلق نيست، محاسبات دقيق و مجازات كامل در آخرت انجام مي گيرد و اين عذابها رگه ها و نشان هايي از آن عذاب اخروي اند. V}(نگا: چهل حديث، امام خميني ره، ص 213-212) {V به هر حال گزارشات قرآني و روايي مي توانند براي ما عبرت انگيز باشند چنانكه علي (ع) مي فرمايد: «و بترسيد از آن عذابها و كيفرهاي سختي كه در اثر زشت كاريها و اعمال بد به ملتهاي پيش از شما رسيد و نيكي و بدي احوال آنان را ياد آور شويد و بترسيد که همانند آنان گرديد»V}(نهج البلاغه، خ 192) {V ولي در خصوص زلزله بم يا مناطق ديگر يا به طور كلي شرور طبيعي نمي توان چنان حكمي صادر كرد مگر از كانال معصوم و مخبر عالم غيب. و به طور كلي به دليل پيچيدگي فلسفه هاي شرور طبيعي نمي توان محدوده اي يا معياري را معين نمود تا به واسطه آن آزمون را از مجازات باز شناخت. V} (در خصوص عذاب الهي در ديدگاه قرآن نگا: الميزان ، ج 3،ص 13-10){V اما در پاسخ دهي به قسمت دوم پرسش شما ، به نظر مي رسد شرور طبيعي هم براي رخت بر بستگان ، هم براي مصيبت ديدگان و هم براي مسلمانان مناطق ديگر خود رحمت و لطف الهي چيز ديگري نيست؛ تصديق اين مدعا با توجه به مطالب ذيل آسان مي باشد. اول ، احساس شر ، نقص و اختلال در خلقت ناشي از محدوديت فكري و ديدگاه حيات محوري انسان است و ما در بحث و بررسي از اين نوع شرور همواره بايد به سه موضوع توجه داشته باشيم: الف. جهان با شناسايي جهان تفاوت دارد. ب) نظم حاكم بر جهان هستي بر مبناي خواسته هاي انسانها نيست. ج) مقام ربوبي بالاتر از آن است كه ، بر آن احاطه داشته باشيم. ديدگاه حيات محوري به اين معناست كه ما در تعيين قانون هستي، فقط خواسته ها و آرمانهاي خود را ملاك قرار دهيم در حالي كه بسياري از آرزوها و خواسته هاي انسان هرگز عملي نمي شود. به بيان ديگر در بررسي نقايص خلقت قانون و ملاكي را معيار قرار مي دهيم كه مربوط به مشاهدات و خواسته هاي خود ماست و دلايل عملي هرگز آنها را تأييد نمي كند. V} ( نگا: تكاپوگر انديشه ها صص 149-147){V دوم، بر اساس تحليلهاي فلسفي و قرآني ، خداوند جمال هستي را با يك سري نظام ها و قوانين ثابت و پايدار ، كه ذاتي جهان است، اداره مي كند، به بيان ديگر ، خداوند در جهان شيوه هاي معيني دارد كه گردش كارها را هرگز بيرون از آن شيوه ها انجام نمي دهد. اين قوانين، ماننده قوانين موضوعه و از قبيل تعهدات و قراردادهاي اجتماعي و الزامات ذهني _ كه در ميان انسان ها مرسوم است _ نمي باشد، بلكه يك حقيقت تكويني است كه بر اساس چگونگي جهان و موجودات آن انتزاع شده و تبديل و تغيير براي آن محال است. عالم مادي و طبيعي به دليل سنخ و ماهيت مخصوص به خويش و با توجه به مرتبه وجودي اش در نظام هستي داراي احكام ويژه خود است كه اگر اين احكام ، قوانين و سنن نباشد، عالم ماده ديگر عالم ماده نخواهد بود. در اين عالم تزاحم ، محدوديت زوال و بطلال هست ، جهان طبيعت مملو از قطع ها و وصل ها ، ْآميخته با نشاط و غم، شادي و رنج ، اميد و شكست و ... است. تمامي اين آثار لازمه ساختمان مخصوص اين عالم است به هر روي عالم ماده به دليل احكام مختص به خود منشأ بلاها رنجها، محنت ها، بيماري ها ، زلزله ها ، سيل ها، آتش فشان ها، و ... است كه از آن «به شرور» ياد مي كنيم. همچنين منشا خوشوقتي ها ، موفقيت ها ، شادي ها ، پيروزي ها و .. است كه ما از به «خيرات» نام مي بريم. V} (نگا: توحيد مرتضي مطهري، صص 292-290) و ميزان الحكمه ج 3، باب 1265 ، ص 343-342){V سوم: با تعمق و دقت در مصاديق شرهاي طبيعي مانند سيل، زلزله ، آتشفشان، جراحات بدن ناراحتي هاي روحي و رواني ، در مي يابيم كه در حقيقت اين شرور از آن جهت كه موجب درد و رنج و ناراحتي انسان مي شوند جامه شريت بر تن كرده اند ، مثلا زلزله از آن جهت كه دارايي ها و گاه عزيزان انسان را به كام خود مي گيرد. شر خوانده مي شود ، اما اگر زلزله اي بيايد و آسيب جاني و مالي در پي نداشته باشد، انسان آن را شر و منافي با لطف الهي نمي داند، بنابراين در اين قبيل از شرور ، شر واقعي همان وجود درد و اندوه در نهاد انساني است كه در صورت عدم احساس درد و رنج ، شريت به آنان اطلاق نمي شد. بنابراين ملاك شرور همان احساس درد و رنج است و ساير اموري كه متصف به شر مي شوند ، در حقيقت آنها موجبات شر را تشكيل مي دهند. نه اين كه خودشان اساسا شر باشند. V}(نگا: شرح الاشارات خواجه نصير الدين طوسي، حواشي فر رازي ، ج 2، ص 80) {V البته بر اساس بند اول اگر اين امور را با نگاه حيات محوري تحليل نكنيم، بلكه با ديدي فراتر از آنچه كه وجود دارد تبيين نماييم ملاحظه خواهيم كرد كه اين دردها و رنجها ، درد و رنج حقيقي و واقعي نيست ، مسأله اي كه در بندهاي بعدي بيشتر روشن مي شود. چهارم: يكي از شرور در واقعه هايي همچون زلزله ، مرگ عده زيادي از جمله زنان، كودكان ، پيران ، جوانان و ... است؛ دليلي كه ما بر شر بودن اين امر مطرح مي كنيم آن است كه مرگ نابودي و نيستي است و مردمان بي شماري در چنين وقايعي نابود مي شوند. اين تلقي به جهت آن است كه «مرگ» را ما با نگاه محدود مادي خودمان تفسير مي كنيم و الا مرگ بر اساس فرهنگ ديني تحويل گرفتن است يعني آدمي هنگام مرگ با تمام شخصيتش _ كه همان روح است _ در اختيار مأموران الهي قرار گرفته و آنان انسان را دريافت مي كنند. مرگ از ديدگاه اسلام، نيستي و نابودي نيست بلكه انتقال از عالمي به عالم ديگر بوده و در حقيقت روز مرگ، روز بازگشت به خدا و سوق به سوي اوست V}(قيامت، 26-30، انشقاق، 6، زمر 42، نسا97، محمد 27 و ...) {V مرگ بازگشت فرع به اصل و سرآغاز صعود و عروج روح است نه انهدام، نابودي و نيستي V}(نگا: عروج روح، ص 15-11) {V و در اين صورت آيا مي توان مرگ عده زيادي را نيستي و نابودي و شر ناميد و حال آنكه آنان به مكاني برتر و والاتر از عالم مادي صعود كرده اند؟! امكان دارد كه گفته شود در شرور طبيعي انسانها به مرگ ناگهاني مبتلا مي شوند و مرگ ناگهاني با مرگ طبيعي و تدريجي و بر اثر طي سن و كهولت جسم متفاوت است؛ ما نيز اين تفاوت را مي پذيريم ولي بر اساس روايات مرگ ناگهاني و زود هنگام براي مؤمن ، راحتي و آسايش تقلي شده V} (نگا: ميزان الحكمه، ج 9، ص 266 ، حديث 18963 و 18964){V و نوعي تخفيف از مجازات وي V} (نگا: همان حديث 18965 و 18966){V علاوه بر آن كه در فرهنگ ديني در برابر چنين مرگي در اين نوع وقايع، عوض بزرگي به مرگان داده مي شود و آن در حكم «شهيد بودن» چنين از دست رفتگاني است . از حضرت رسوم اكرم(ص) نقل شده است كه كسي كه در اثر بيماري طاعون و نوع بيماري شكم، غرق شدن و يا فرو ريختن ساختمان و ديواري بميرد در حكم شهيد است. V}(نگا : همان، ج 5، ص 198 ، ح 9801) {V پنجم: نوع ديگري از شرور در اين وقايع ، سختي ها و شدايد و آلام روحي است كه بر اثر از دست رفتن عزيزان و اموال و دارايي براي مصيبت ديدگان به وجود مي آيد. در فرهنگ ديني چنين وقايعي براي بازماندگان يك آزمون الهي است و با توجه به ابعاد اين آزمون آدمي به خوبي در مي يابد كه اين مصيبت ها نيز با نگاهي فراتراز نگاه محدود ما يك نعمت و لطف الهي است اگر ماقدر و منزلت ادراك و استفاده درست از آن را داشته باشيم. از آنجا كه توجّه به موضوع ابتلا و آزمون و ابعاد گوناگون آن، انسان را در يافتن پاسخى عميق‏تر يارى مى‏رساند، شمه‏اى از شعاع‏هاى اين نعمت بزرگ الهى را بر اساس آيات و روايات تحليل مى‏كنيم: 1. آزمون الهى‏ خداوند متعال از آزمون خود، با واژه‏هايى چون بلا و فتنه و مشتقات آنها ياد كرده است. (انبياء (21)، آيه 35؛ بقره (2)، آيه 49؛ بروج (85)، آيه 10؛ توبه (9)، آيه 126؛ مائده (5)، آيه 49؛ هود (1)، آيه 7 و ... .) واژه «بلا» در لغت عرب، هم براى نعمت به كار مى‏رود و هم براى محنت و سختى و هر دو نيز آزمون الهى به شمار مى‏روند. محنت براى آزمايش «صبر» و نعمت براى آزمودن «شكر» انسان است. ( مفردات راغب، ص 61.) قرآن نيز «شر و خير» را به عنوان امتحان تلقى فرموده است. (انبياء (21)، آيه 35.) بنابراين نبايد پنداشت كه تنها سختى‏ها و مشكلات، در قلمرو آزمايش الهى است؛ بلكه نعمت‏ها، خوشى‏ها نيز آزمون الهى به شمار مى‏روند. (آل عمران (3)، آيه 186؛ عنكبوت (29)، آيات 1 - 3 و ميزان الحكمة، ج 1، ص 478، ح 1886 و ص 479، ح 1888.) 2. چرا آزمون؟ آيات و روايات با لحن‏هاى گوناگون، فلسفه آزمون الهى را شمارش كرده‏اند كه مهم‏ترين آنها عبارت است از: 2-1. بلا و امتحان موجب بيدارى است. كسى كه در معرض آزمون قرار مى‏گيرد، بر غفلت‏ها، آلودگى‏ها، انحراف‏ها و سراب‏ها آگاهى مى‏يابد. (ميزان الحكمة، ج 1، ص 490.) P} رنج گنج آمد كه رحمت‏ها در اوست‏{E}مغز تازه شد چو بخراشيد پوست‏{P مثنوى، دفتر 2، بيت 3261. 2-2. آزمون الهى، آدمى را به ياد خداوند مى‏اندازد. ( اعراف (7)، آيه 130؛ توبه (9)، آيه 126 و ... .) P} هم از آن سو جو كه وقت درد تو{E}مى‏شوى در ذكر «ياربى» دو نو{P P} وقت درد و مرگ از آن سو مى‏نمى‏{E}چون‏كه دردت رفت چونى اعجمى؟{P P} وقت محنت گشته‏اى الله گو{E}چون‏كه محنت رفت گويى راه كو{P P} اين از آن آمد كه حق را بى گمان‏{E}هر كه بشناسد بود دايم بر آن‏{P ( مثنوى، دفتر 3، ابيات 1140 - 1143) 2-3. ابتلا به نعمت و محنت، موجب شناخت خبيث از پاك، و مجاهد و صابر از ظالم و كافر مى‏شود. (آل عمران (3)، آيات 179، 138 و 142.) 2-4. امتحان روشن مى‏سازد كه آدمى، چه مقدار نيّت خالص دارد. (آل عمران (3)، آيه 154.) P} گرچه خود را بس شكسته بيند او{E}آب صافى دان و سرگين زير جو{P P} چون بشوراند ترا در امتحان‏{E}آب سرگين رنگ گردد در زمان‏{P P} در تگِ جو هست سرگين اى فتى!{E}گرچه جو صافى نمايد مر ترا{P مثنوى، دفتر 1، ابيات 3217 - 3219. 2-5. مواجه گشتن با ابتلا، كيفيت عمل را مشخص مى‏سازد. (هود (11)، آيه 7؛ كهف (18)، آيه 7؛ ملك (67)، آيه 2.) 2-6. قرار گرفتن در محنت و سختى، گناهان انسان را پاك مى‏سازد.(ميزان الحكمة، ج 1، ص 490.) P} آن جفا با تو نباشد اى پسر!{E}بلكه با وصف بدى اندر تو در{P P} بر نمد چوبى كه آن را مرد زد{E}بر نمد آن را نزد بر گرد زد{P (مثنوى، دفتر 3، بيت 4011 و 4012.) 2-7. امتحان الهى، تكبر را از قلب‏ها زدوده، در جان‏ها تذلل و خشوع را حاكم مى‏كند و ابواب فضل الهى را به سوى بشر مى‏گشايد. (ميزان الحكمة، ج 1، ص 481، ح 1895.) 2-8. با آزمون الهى، فرد مؤمن تجربه مى‏اندوزد. (همان، ح 1897.) P} چون جفا آرى فرستد گوشمال‏{E}تا ز نقصان واروى سوى كمال‏{P مثنوى، دفتر 3، بيت 348. در يك برآيند كلى، مى‏توان گفت: ابتلا براى استحكام ايمان و عقيده، التجا به خداوند، فرار كردن از اوهام و رسيدن به توحيد افعالى است. P} حق تعالى گرم و سرد و رنج و درد{E}بر تن ما مى‏نهد اى شير مرد!{P P} خوف و جوع و نقص اموال و بدن‏{E}جمله بهر نقد جان ظاهر شدن‏{P P} اين وعيد و وعده‏ها انگيخته است‏{E}بهر اين نيك و بدى كاميخته است‏{P P} چون كه حق و باطلى آميختند{E}نقد و قلب اندر حرمدان ريختند{P P} پس محك مى‏بايدش بگزيده‏اى‏{E}در حقايق امتحان‏ها ديده‏اى‏{P ( مثنوى، دفتر 2، ابيات 2963 - 2967). 3. ايمان و ابتلا يك سلسله از آيات و روايات، بيانگر اين حقيقت است كه مؤمنان، به دليل ايمانشان بيشتر در معرض آزمون هستند. حتى اموال و فرزندان آنان نيز به عنوان ابزارى براى آزمايش ايشان تلقى شده است. (انفال (8)، آيه 27 و 28؛ تغابن (64)، آيه 14 و 15.) امتحان مؤمنان، همچون زينتى دانسته شده كه فرد مؤمن بدان آراسته مى‏گردد (ميزان الحكمة، ج 1، ص 487، ح 1928.) و مانند شير مادرى تلقى گشته كه فرزند خردسال، با آن سدجوع مى‏كند؛ گويا: (همان، ص 488، ح 1932.) P} هر كه در اين بزم مقرب‏تر است‏{E}جام بلا بيشترش مى‏دهند{P فرد مؤمن به قدر ايمانش از طرق گوناگون و با شدت و ضعف، به وسيله ابتلاى الهى، محك مى‏خورد و اين خود موجب افزايش كمى و كيفى ايمانش مى‏گردد؛ زيرا در پرتو اين آزمون اركان اصلى ايمانش عمق بيشترى مى‏يابد؛ يعنى، هم معرفتش زياد مى‏شود و هم انقياد، تسليم و خضوع قلبى‏اش افزايش مى‏يابد. در واقع انسان مؤمن، با اين آزمايش‏ها قيمت و ارزش پيدا مى‏كند. P} گندمى را زير خاك انداختند{E}پس ز خاكش خوشه‏ها بر ساختند{P P} بار ديگر كوفتندش ز آسيا{E}قيمتش افزود و نان شد جان فزا{P P} باز نان را زير دندان كوفتند{E}گشت عقل و جان و فهم هوشمند{P P} باز آن جان چونكه محو عشق گشت‏{E}يعجب الزراع آمد بعد كشت {P (مثنوى، دفتر 1، ابيات 3165 - 3168.) به همين دليل است كه پيامبران الهى هم چون حضرت آدم،(بقره (2)، آيات 35 - 38؛ اعراف (7)، آيات 19 - 25؛ طه (20)، آيات 115 - 123.) حضرت ابراهيم،(بقره (2)، آيه 124؛ صافات (37)، آيات 99 - 113.) حضرت يونس،(انبياء (21)، آيه 87 و 88؛ صافات (37)، آيه 139 و 148.) حضرت ايوب،(انبياء (21)، آيه 83 و 84.) و حضرت رسول‏صلى الله عليه وآله،(حجر (15)، آيات 6 - 8؛ اسراء (17)، آيات 90 - 93؛ تكوير (81)، آيات 22 - 25.) آن همه محنت‏ها كشيدند و با بدترين سختى‏ها، تنگدستى‏ها، فقرها، فشارها، آزارها آزمايش شدند.(عبدالله مير غنى، محمدصالح، الابتلاء، بخش دوّم.) خداوند، آزمون الهى را به عنوان سنتى حكيمانه بر جهان جارى ساخته و دنيا را با آرامش و اضطراب، سختى و راحتى و خوشى و ناراحتى در آميخته است تا انسان‏هاى وارسته را محك زده و مؤمنان را در طى صراط مستقيم و تداوم آن يارى بخشد.(بقره (2)، آيه 214؛ آل عمران (3)، آيه 142؛ نساء (4)، آيه 95 و 96.) اين مسأله به قدرى اهميت دارد كه اگر فردى، خود را در معرض آزمون نديد، بايد بداند مبغوض درگاه الهى است.(ميزان الحكمة، ج 1، ص 485 و 486.) پس بى‏جهت نيست كه عاشقان، كمال خود را در درد و بلا مى‏بينند. P} بر چنين گلزار دامن مى‏كشيد{E}جزو جزوش نعره زن «هل من مزيد»{P P} گلشنى كز بقل رويد يكدم است‏{E}گلشنى كز عقل رويد خرم است‏{P (مثنوى، دفتر 6، بيت 4648 و 4649.) با توجه به آنچه گفته شد . نه اصل اين واقعه از رحمت الهي به دور است نه كشته شدن كشته شدگان و نه مصيبت مصيبت ديدگان با نگاهي فراتر از ديد اين سويي و دنيوي مي توان دريافت كه هر درد و ألمي در چنين وقايعي ، پايان خوشي دارد و در نظر ژرف و بلند ، شر ظاهري همچون نردباني است كه آدمي را به سعادت ابدي رهنمون مي سازد، اين رخدادها حكم داروي تلخي را دارد كه نهايتا به خير و مصلحت دردمند مي انجامد. V}(نگا: توحيد و صدوق، ص 74) {V اگر انسان با چنين نگاهي به شر طبيعي بنگرد نه تنها ناراحت و نگران نمي شود بلكه گاه به استقبال آن هم مي رود. P} در بلا هم مي چشم لذات او{E}مات اويم، مات او يم ، مات او{P P}عاشقم بر قهر و بر مهرش به جد{E}اي عجب من عاشق اين هر دو ضد {P
کد سوال : 2763
موضوع : سياسي و انديشه سياسي
پرسش : با توجه به اين كه ما معتقديم كه دين از سياست جدا نيست چرا برخي از علماي بزرگ كشور در مناسبات سياسي كشور و جهان حتي يك بيانيه نيز نمي دهند. به عنوان مثال آيت الله بهجت كه از والاترين مجتهدين هستند فعاليت سياسي آشكاري ندارند .من معتقدم در صورت ايجاد چنين جامعه اي ديگر بر همگان واجب نيست در عرصه سياست وارد شوند و مي توانند به دور از تشنج هاي سياسي روند كمال مطلوب را طي كند؟
پاسخ : در جواب اين پرسش گفتنى است: الف) مسأله پيوند دين و سياست، از موضوعات مورد اتفاق علما و بزرگان دين مبين اسلام مي باشد که هم در انديشه و هم در عمل بر آن تأکيد داشته اند. اين مسأله، اختصاص به عالمان شيعى ندارد كه علماى اهل سنت نيز بر اين مسأله تأكيد داشته‏اند. ابن خلدون (دانشمند و مورخ معروف)مى‏نويسد: «بايد بدانيم كه صاحب شرع، عهده‏دار دو امر مهم است: يكى اجراى امور دينى - كه مأموريت آنها را تبليغ كند - و ديگرى تنفيذ سياست به مقتضاى مصالح عمومى و عمران واجتماع بشرى». قاضى ابو يوسف كتاب «الخراج» را در زمينه مسائل سياسى، اقتصادى و روابط خارجى، از ديدگاه فقه رايج تدوين كرد. در قرن سوم، ابن قتيبه (از علماى به نام اهل سنت) كتاب «الامامة‏والسياسه» را در تاريخ خلافت و شرايط خليفه مسلمانان نوشت. ماوردى كتاب «الاحكام السلطانيه» را نوشت و پيوند دين و حكومت را در آن شرح داد. در قرن هشتم سعد الدين تفتازانى كتاب «المقاصد» را در دانش كلام و پيوند دين و حكومت و شرايط حاكم به نگارش درآورد و به همين كيفيت در طول تاريخ، دانشمندان اهل تسنن اين مسأله را پيگيرى كرده‏اند. و اما از عالمان شيعى: به عنوان نمونه شيخ صدوق، با ديلميان پيوند نزديكى داشت و با همكارى ركن‏الدوله وصاحب بن عباد، توانست به تبليغات دينى شيعيان سامان بخشد. شيخ مفيد نيز با همكارى و ارتباط با ديالمه، توانست سمت و سوى كارها و جهت‏گيرى حكومت ديالمه را به سوداسلام و اهل بيت(ع) متوجّه سازد. سيد رضى، عهده‏دار سمت‏هاى پدرش شد و نقابت سادات و نظارت بر اموردادرسى و نيز رياست حاجيان به او واگذار گرديد. شهيد اول، با مبارزان شيعه در شام، فارس، خراسان و رى در پيوند بود و ميان ايشان و دولت نوپاى سربداران درخراسان پيوند تنگاتنگى وجود داشت و همواره با يكديگر مكاتبه داشتند. خواجه نصير طوسى، از نيازى كه دستگاه مغول به فكر و دانش وى داشت، توانست به خوبى بهره ببرد و جلوويران‏گرى آنها را گرفته و مهارشان كند و در راستاى گسترش اسلام و علم و دانش، از قدرت آنان بهره بگيرد. شيخ بهايىو علامه مجلسى، كه در دوران صفويه مى‏زيستند، در راستاى اجراى احكام سياسى و اجتماعى اسلام، قدم‏هاىشايسته‏اى برداشتند. جهت اطلاع بيشتر ر.ك: نشريه حوزه، شماره 86 و 85، ص 295 . در يك صد سال اخير اشخاصى مانند آيت‏اللّه‏نائينى را مشاهده مى‏كنيم كه در كتاب «تنزيه الامة و تنبيه الملّه» برپيوند دين و سياست تأكيد بسيار دارد. هم‏چنين نقش ميرزاى شيرازى را در تحريم تنباكو و مختل نمودن طرح استعمارانگليس مى‏توان مشاهده كرد. شهيد مدرس، يكى از مجتهدان قرن اخير است. در تعبيرات آن بزرگوار، رابطه تنگاتنگ بين دين و سياست را مكرّر مى‏توان يافت و اين جمله معروف از ايشان است كه ديانت ما عين سياست ما است وسياست ما عين ديانت ما است و اصولاً اگر نظام و سياستى براى دين مطرح نباشد، وضع آن همه قوانين در اقتصاد وسياست و قضاوت، عبث و بيهوده خواهد بود. و يا اين که در عصر و زمان خودمان چه شخصيت هاي بزرگ علمي و عرفاني، نظير مرحوم آيت الله بروجردي، حضرت امام، مرحوم آيت الله گلپايگاني، مرحوم آيت الله اراکي، شهداي محراب، علامه طباطبايي، شهيد مطهري، مرحوم بهاءالديني و... و بالاخره علماء و مراجع عظام فعلي، همگي قائل به پيوند و عدم انفکاک دين از سياست بوده و هم از نظر مباني فکري و هم در عرصه فعاليت هاي اجتماعي خويش بر آن تأکيد دارند، بنابراين رسيدن به مقامات والاي علمي و عرفاني، نه تنها باعث جلوگيري انسان از دخالت در امور سياسي و امورات جامعه اسلامي نمي شود بلکه عارف و عالم واقعي تمامي وجود خويش را براي اصلاح امور جامعه و هدايت انسانها در ابعاد مختلف فردي و اجتماعي براساس تعاليم ديني به کار مي برد. همانگونه که وجود نازنين پيامبر اکرم(ص) به عنوان انسان و عارف کامل و امام علي(ع) و ساير امامان معصوم(ع) در هيچ شرايطي از اهتمام به امور مسلمين در ابعاد مختلف سياسي، اجتماعي، اقتصادي و... غافل نبودند بنابراين از ديدگاه اسلامي بين عرفان و سياست رابطه اي ناگسستني وجود دارد. ب ) هر چند پيوند دين و سياست در اسلام و سيره بزرگان دين و علماي اسلام، اصلي ثابت و مسلم است اما در بررسي ميزان فعاليت هاي سياسي علما بايد به اين مهم توجه داشت که اين موضوع با عوامل مختلفي در ارتباط مي باشد. 1. توانايي هاي اشخاص: «لا يکلف الله نفسا الا وسعها» V}(بقره، آيه 286). {V از اين رو مشاهده مي نماييم که برخي علماء با توجه شناختي که از توانايي ها و استعدادهاي خويش داشتند، به همان ميزان در مسائل مختلف از جمله موضوعات سياسي وارد مي شده اند. 2. شرايط محيطي و ميزان احساس نياز: بسياري مواقع علت اين که علماء در مسائل اظهار نظر نمي کنند نه به خاطر عدم اهتمام به آن مسأله بلکه به خاطر احساس عدم نياز به اظهار نظر مي باشد خصوصا در شرايطي که فقيهي عادل و جامع الشرايط هدايت و رهبري جامعه اسلامي را به عهده گرفته و رهنمودهاي لازم را ارائه مي نمايند. بنابراين در چنين شرايطي ديگر ضرورتي براي ورود ساير علماء و اظهار نظر نمي ماند. هر چند مسلما در برخي موضوعات که با سرنوشت جامعه اسلامي در ارتباط است اظهار نظر و مشارکت آنان مي تواند پشتوانه عظيمي براي نظام اسلامي محسوب گردد. خلاصه در بررسي چرايي ميزان فعاليت سياسي هر يک از بزرگان خصوصا در زمان کنوني بايد به اين قبيل مسائل توجه داشت. نه اين که عدم مشهود بودن فعاليت هاي سياسي آنان را دليل بر، مطلوب بودن کناره گيري افراد جامعه از فعاليت ها و مشارکت هاي سياسي دانست. بلکه هر فرد بايد با شناخت وظايف و تکاليف فردي و اجتماعي خويش و نقش و جايگاهي که در جامعه و نظام اسلامي دارد به انجام وظايف خود در عرصه هاي مختلف سياسي، اجتماعي و... بپردازد و بهترين الگو هم در چنين شرايطي، اسوه هاي کامل بشريت؛ يعني پيامبر اکرم(ص) و ائمه معصومين(ع) و جانشين واقعي آنان يعني ولي فقيه جامع الشرايط مي باشد. ج ) حضرت آيت الله بهجت هميشه نسبت به امور سياسي جامعه اهتمام ويژه اي داشته اند و بستگي به توان خودو شرايط پيرامون، به انجام وظايف پرداخته اند. در قبل از پيروزي انقلاب اسلامي بعضي از فضلاي برجسته حوزه در اثر تشويق و تأکيد ايشان به فعاليت هاي سياسي و مبارزه با رژيم منحوس پهلوي پرداختند و در طول انقلاب و دفاع مقدس دست مبارکشان نوازشگر هميشگي نيروهاي انقلابي و بسيجي بود. حضور مقام معظم رهبري و مسؤولين نظام مقدس جمهوري اسلامي در بيت ايشان و ارتباط مستمر آنان با اين فقيه ژرف انديش تأييد مستحکمي است از خردمندي هاي سياسي و ارزش هاي معنوي آن بزرگوار V} (برگي از دفتر آفتاب، گذري بر زندگي نامه فقيه عارف آيت الله العظمي بهجت، رضا باقي زاده، ص 73).{V يکي از شاگردان برجسته ايشان (آيت الله مصباح) مي گويد: «... بزرگترين مشوق لااقل خود بنده در پرداختن به مسائل سياسي و اجتماعي، ايشان [آيت الله بهجت] بود و به صورت هاي مختلف دوستان و کساني که در درس شرکت مي کردند سفارش مي کردند که به اينگونه مسائل اهميت بدهند و اشاره مي کردند اگر کساني که تقيد به مسائل معنوي و علمي دارند به اين کارها نپردازند، روزگاري بيايد که جو سياست و اجتماع به دست نا اهلان بيفتد و جامعه اسلامي را از مسير خود منحرف کند در عين حال که به ما تأکيد مي کردند مثلا درس فقه را بنويسيد دقت کنيد يا توصيه هاي اخلاقي مي کردند. در عين حال، اهتمام داشتند که ما دور از مسائل سياسي و اجتماعي نباشيم و فعاليت هايي به خصوص در بعد فرهنگي به ما توصيه مي کردند که انجام بدهيم و حتي گاهي يک پيغام هاي خاصي براي حضرت امام در ارتباط با همين مسائل سياسي مي دادند...» V}(همان، ص 74). {V بعد از مرجعيت، ايشان بيشتر در مسائل سياسي وارد مي شوند و رهنمود مي دهند که پيام هاي ايشان در ايام انتخابات تبيين شرايط انتخاب شوندگان (رياست جمهوري، مجلس خبرگان) در اين راستا قابل ارزيابي است V} (همان، ص 75).{V
کد سوال : 2764
موضوع : قرآن و حديث
پرسش : چگونه ميتوان نهج البلاغه اين گنجينه گرانبها را در جامعه گسترش داد؟
پاسخ : البته چاپ هاي متعدد و ترجمه هاي متعدد براي نهج البلاغه انجام گرفته، اما کافي نيست بلکه بايد در قالب هاي مختلف در جامعه احيا شود. به طور مثال؛ برگزاري مسابقات سراسري، متون درسي، استفاده حداکثر سخنرانان، تابلو کردن کلمات قصار و... اميد است كه اين كتاب شريف و رهنمودهاي آن , راهنماي شما در همه امور زندگي باشد. براي تحقيق و مطالعه در »نهج البلاغه « مي توانيد به منابع زير مراجعه نماييد: 1- ترجمه و تفسير نهج البلاغه محمد تقي جعفري (ره ) 2- سيري در نهج البلاغه شهيد مطهري 3- جستجويي در نهج البلاغه عابدي 4- ابعاد گسترده اسلام جواد مصطفوي 5- پيرامون نهج البلاغه شهرستاني 6- يادنامه كنگره نهج البلاغه گروهي از نويسندگان 7- ابزار و اطلاعات مقدماتي تحقيق در نهج البلاغه , محمد دشتي 8- نهج البلاغه چيست ؟شهرستاني 9- آشنايي با نهج البلاغه مهدي جعفري 10- يادنامه علامه شريف رضي گروهي از نويسندگان 11- كاوشي در نهج البلاغه گروهي از نويسندگان 12- كليدهاي شناسايي نهج البلاغه محمد دشتي 13- پژوهشي در اسناد و مدارك نهج البلاغه مهدي جعفري 14- الهيات در نهج البلاغه لطف الله صافي 15- يادنامه دومين كنگره نهج البلاغه گروهي از نويسندگان
کد سوال : 2765
موضوع : تاريخ و سيره
پرسش : در خصوص ازدواج پيامبر مكرم اسلام با همسر زيد (پسر خوانده خود)چه توضيحي داريد. در صورت امكان فهرستي از منابعي كه به اين موضوع اشارت دارند را بيان كنيد؟
پاسخ : در جواب اين سؤال به اين مطالب توجه کنيد: الف) زيد بن حارثه، به عنوان برده در بازار «عکاظ» به فروش گذاشته شد. پيامبر اسلام قبل از بعثت، اين برده را خريد. وقتي که آن حضرت مبعوث شد، زيد را به اسلام دعوت کرد و او هم پذيرفت. پس از آن که زيد مسلمان شد، پدرش نزد ابوطالب آمد و گفت: اي ابوطالب به برادرزاده ات بگو: يا زيد را بفروشد و يا اين که آزاد کند. ابوطالب اين درخواست را به پيامبر رساند. پيامبر اسلام فرمود: زيد آزاد است، هر کجا مي خواهد برود. زيد بن حارثه به همراه پدرش نرفت و ماندن در خدمت پيامبر را ترجيح داد. پدر زيد از اين که او پيامبر را انتخاب کرد، ناراحت شد و به مردم گفت: اي مردم! گواه باشيد که از اين لحظه به بعد، زيد پسر من نيست. رسول خدا وقتي اين عمل را از پدر زيد ديد فرمود: اي مردم! بدانيد که زيد پسر من است و از آن به بعد زيد را زيد بن محمدمي گفتند و پيامبر هم او را دوست مي داشت و جزو اهل بيت پيامبر به شمار مي رفت V}(سفينه البحار، ماده زيد) {V در آن زمان که زيد اسير شد و به عنوان برده به فروش رسيد، کودک خردسال بود. براساس برخي از مآخذ تاريخي، زيد را حکيم بن حزام خريد و به عمه اش خديجه بخشيد و حضرت خديجه هم او را به شوهرش حضرت محمد(ص) بخشيد و پيامبر هم که هنوز پيامبر بودنش براي مردم معلوم نبود او را آزاد کرد و به عنوان پسر خوانده در نزد خود نگه داشت و همين زيد در جنگ موته يکي از فرماندهان بود و در همان جنگ به شهادت رسيد V}(فروغ ابديت، ج 2، ص 521، ضمن حوادث سال پنجم هجرت). {V ب) در آن زمان رسم اين بود که اشراف زاده ها و صاحبان مقام، با افرادي که «برده» و يا «آزاد شده» بودند ازدواج نمي کردند. زينب، دختر عمه پيامبر اسلام(ص) و نوه عبدالمطلب بود. اينگونه دخترها اشراف زاده به حساب مي آمدند و زيد بن حارثه برده آزاد شده و پسر خوانده بود. آداب و رسوم آن زمان اجازه نمي داد که اينگونه جوانان با هم ازدواج کنند. مأموريت اصلي پيامبر هدايت مردم به راه خدا و شکستن سنت ها و آداب جاهلي آن زمان بود. پيامبر اسلام شخصا به منزل دختر عمه اش رفت و از او براي زيد خواستگاري کرد V}(فروغ ابديت، ص 521 به بعد) {V وقتي که پيامبر مسأله خواستگاري را مطرح کرد، در آغاز زينب و برادرش چنين تصور کردند که پيامبر براي خودش مي خواهد و هر دو هم راضي شدند V})(فروغ ابديت) {V ولي وقتي که فهميدند براي زيد بن حارثه خواستگاري مي کند قبول نکردند و زينب گفت: من از او برترم V}(الميزان، ج 16، ص 326، بحث روايي، تفسير نمونه، ج 17، ص 316). {V در اين باره آيه آمد و اعلام کرد که هيچ زن و مرد مؤمني حق ندارد در برابر درخواست پيامبر از خود استقلال نشان بدهد V}(احزاب، آيه 36). {V پس از نزول اين آيه زينب و برادرش عبدالله رضايت دادند و زينب همسر زيد شد و به اين ترتيب، يکي از سنت هاي جاهلي و باطل مردم آن زمان، با اين ازدواج باطل شد و مردم فهميدند که از نظر اسلامي هيچگونه عيبي نيست در اين که يک اشراف زاده با يک برده آزاد شده ازدواج کند. اين ازدواج دوام نياورد و به طلاق منجر شد. پيامبر اسلام بارها زيد را از طلاق دادن نهي کرد ولي اين دو نتوانستند با هم زندگي کنند و از هم جدا شدند. اين جدايي براي دختر عمه پيامبر بسيار سنگين بود چون طلاق دهنده او به ظاهر يک برده آزاد شده است نه يک انسان شريف گرچه از نظر معنوي زيد داراي مقامات بلندي بود ولي به صورت ظاهر يک برده آزاد شده است. در قرآن آمده است که پيامبر به زيد فرمود: «امسک عليک زوجک و اتق الله؛ همسر خود را نگهدار و از خدا بترس» V}(احزاب، آيه 36). {V ج) در زمان پيامبر اسلام در ميان مردم چند رسم باطل ديگر نيز وجود داشت. يکي از اين رسم ها اين بود که هيچ کس حق ندارد با زن پسر خوانده اش ازدواج کند. آنان زن پسر خوانده را مانند زن پسر واقعي مي دانستند حالا پيامبر اسلام(ص) بايد اين رسم را نيز لغو کند. کسي جرئت نمي کرد که دست به اين کار بزند و اين سنت را بشکند. از سوي خدا پيامبر مأمور شد که زينب را که دختر عمه اش مي باشد و همسر پسر خوانده اش است به همسري بگيرد تا آن رسم باطل از بين برود. پيامبر هم به دستور خدا زينب را براي خود به همسري گرفت و به اين ترتيب آن رسم هم باطل و لغو شد. قرآن مي گويد: «فلما قضي زيد منها و طرا زوجناکها لکي لايکون علي المؤمنين حرج في ادعيائهم اذا قضوا منهن وطرا؛ وقتي که زيد بهره خود از همسرش را برد و طلاق داد ما او را به همسري تو درآورديم تا مؤمنان درباره همسران طلاق داده شده پسر خوانده هايشان در سختي نباشند» V}(احزاب، آيه 37) {V اين آيه نشان مي دهد که ازدواج پيامبر با زينب به دستور خدا بوده است تا آن رسم باطل جاهلي از بين برود و بفهمند که انسان مي تواند با همسر طلاق گرفته پسر خوانده اش ازدواج کند و همسر پسر خوانده مانند پسر واقعي نيست. پيامبر اسلام(ص) با اين ازدواج علاوه بر اين که آن سنت باطل عرب را از بين برد، مشکل زينب را هم حل کرد چون زينب افتخار مي کرد که به همسري با پيامبر در حالي که ديگران رغبتي با ازدواج با او نشان نمي دادند و مي گفتند که او زن يک برده آزاد شده است و ازدواج انسان هاي شريف با اينگونه طلاق داده شده ها، رسم نبود. پيامبر خودش با او ازدواج کرد تا هم مردم بفهمند که آن افکار عربي غلط است و هم زينب از نظر شوهر دچار مشکل نشود. البته رسول خدا در آن زمان در حدود 58 سال داشت و زينب کم سن بود ولي او به اين ازدواج راضي بود. زينب به پيامبر اسلام ايمان داشت و مسلمان پاکي بود. پيامبر اسلام با اين ازدواج آداب و رسوم غلط جاهلي را نسخ کرد و مسلمانان با احکام جديد اسلامي آشنا شدند. د) اگر بخواهيم در مورد ازدواج هاي پيامبر اسلام، آگاهي کامل و درست داشته باشيم بايد در مورد اين ازدواج ها بررسي کامل به عمل بياوريم. اگر ازدواج هاي پيامبر را درست بفهميم، دچار مشکل و سؤالي نخواهيم شد. به عنوان مثال، يکي از همسران پيامبر اسلام همين زينب است. اگر بفهميم که ازدواج پيامبر به دستور خدا بوده تا آن سنت جاهلي از بين برود، ديگر جايي براي سؤال باقي نمي ماندو اگر درباره اين ازدواج، مطالب ديگري گفته شود و با قرآن تضاد داشته باشد، در اين صورت به باطل بودن آن مطالب پي مي بريم. از سوي دشمنان اسلام درباره ازدواج پيامبر با زينب مطالب افسانه اي زيادي مطرح شده است و هدف آنان کوبيدن شخصيت پيامبر اسلام است و اگر کسي پيامبر اسلام را بشناسد به باطل بودن آن مطالب پي مي برد. در اينجا براي نمونه به برخي از اين مطالب اشاره مي کنيم. در برخي کتاب ها آورده اند که «روزي پيامبر چشمش بي اختيار به زينب افتاد. زيد احساس کرد که پيامبر دلش زينب را مي خواهد. براي همين خدمت پيامبر آمد و طلاق دادن زينب را مطرح ساخت ولي پيامبر او را از طلاق دادن منع کرد» خاورشناسان اينگونه روايات تاريخي نادرست را دستاويز قرار داده و درباره پيامبر و ازدواجش با زينب داستان هاي عشقي ساخته اند ولکن اين روايت که در طبري و ابن اثير آمده، ساختگي است. فخر رازي در تفسير کبير و آلوسي در تفسير روح المعاني تصريح به دروغ بودن اين روايت کرده اند. در ساختگي بودن اين روايت ترديدي نيست چون مخالف قرآن است. در آيه 37 سوره احزاب به صراحت مي گويد که ما به پيامبر دستور داديم با زينب ازدواج کند و هدف از اين ازدواج هم باطل ساختن سنت جاهلي در مورد زنان طلاق گرفته پسر خوانده ها است. در قرآن هيچ اشاره اي به دلباختگي پيامبر نسبت به زينب ندارد. اگر پيامبر دلباخته زينب بود از اول او را براي خود انتخاب مي کرد و نيازي نبود که براي زيد بگيرد. زينب هم راضي به ازدواج به پيامبر بود ولي پيامبر او را براي زيد گرفت و پس از آن که مدتي با زيد زندگي کرد و زيد طلاق داد، پيامبر گرفت آن هم به دستور خدا. اصولا زينب را پيامبر به اجبار به زيد تزويج کرد و اگر مي خواست مي توانست براي خودش بگيرد و مانعي در کار نبود. دشمنان و خاورشناسان براي مبارزه با اسلام اين حادثه را آنگونه که دلشان خواست ساختند و در همه جا پخش کردند در حالي که در وجود پيامبر اسلام هيچگونه عياشي نبود. او پيامبر است و مانند افراد معمولي نيست و اگر او هم مانند انسان هاي ديگر بود، ديگر پيامبر نمي شد V} (فروغ ابديت، ج 2، چاپ اول، ص 521 به بعد){V برخي نوشته اند که پيامبر براي پرسش از احوال زيد به خانه او آمد. همين که در را باز کرد چشمش به زينب افتاد. پيامبر با ديدن جمال زينب گفت: «سبحان الله خالق النور تبارک الله احسن الخالقين» اين جمله را دليلي بر علاقه قلبي پيامبر به زينب دانسته اند ولي اين روايت، افسانه و ساختگي است و شواهدي، افسانه بودن آن را نشان مي دهد. اولا، زينب دختر عمه پيامبر بود و در محيط خانوادگي، با پيامبر بزرگ شده بود. چنين نبود که پيامبر زينب را نديده باشد و براي اولين بار در خانه زيد ديده باشد. پيامبر اسلام(ص) خودش زينب را براي زيد خواستگاري کرده بود. نه جمال زينب از پيامبر مخفي بود و نه مشکلي براي ازدواج پيامبر با زينب وجود داشت. اصلا زينب نمي خواست با زيد ازدواج کند و خيلي هم علاقه داشت که همسر پيامبر شود و حتي آن لحظات اول که براي زيد خواستگاري مي شد، زينب فکر کرد پيامبر براي خودش خواستگاري مي کند و خيلي هم خوشحال شد ولي بعد فهميد که براي زيد خواستگاري مي کنند و اول قبول نکرد ولي با آمدن آيه قرآن پذيرفت. پس اين نادرست است که گفته شود پيامبر از جمال و کمال زينب بي خبر بود. ثانيا، وقتي که زيد براي طلاق زينب نزد پيامبر آمد و مشورت خواست، پيامبر او را از طلاق منع کرد. اين نشان مي دهد که آن داستان ساختگي است وگرنه نهي نمي کرد. ثالثا، قرآن به صراحت هدف اين ازدواج را کوبيدن سنت جاهلي معرفي مي کند نه دلباختگي پيامبر به زينب V} (تفسير نمونه، ج 17، ص 325).{V براي آگاهي بيشتر درباره ازدواج هاي پيامبر ر.ک: همسران رسول خدا، عقيقي بخشايشي ازدواج النبي، دکتر موسي شاهين زنان پيامبر، عماد زاده نگرشي کوتاه به زندگي پيامبر اسلام، مؤسسه در راه حق نساء النبي و اولاده، محمد جواد السعيدي الصحيح من سيره النبي تفسير نمونه، آيت الله مکارم شيرازي فروغ ابديت، جعفر سبحاني تفسير الميزان، علامه طباطبايي
کد سوال : 2766
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>تربيتي و مشاوره
پرسش : چگونه مي توانم همسرم را به مسائل ديني علاقه مند كنم البته خودم بسياري از چيزها را رعايت نمي كنم مسلما اول بايد خودم را اصلاح كنم اما به دنبال راهي هستم كه همزمان هم خودم و هم همسرم را نجات دهم؟
پاسخ : احساس مسؤوليت شما در قبال همسرتان بسيار قابل تقدير است. اميدواريم که خداوند پاداش نيک به شما عطا نمايد. براي تأثيرگذاري روي ديگران توجه به راه کارها و رعايت نکات زير ضروري است: 1. سعي کنيد اعتماد ايشان را نسبت به خود جلب کنيد. 2. براي جلب اعتماد ايشان رابطه عاطفي خود را با ايشان تقويت کنيد. 3. براي اين که اين ارتباط عاطفي شکل گيرد از راهکارهاي زير استفاده کنيد: - با او همدلي داشته باشيد يعني او را درک کنيد و خودرا جاي او بگذاريد. - توجه مثبت بدون شرط به او داشته باشيد يعني توجه خودتان نسبت به او مشروط نکنيد به اين که اگر فلان کار انجام دادي يا فلان عمل را ترک کردي من به شما توجه مي کنم. - صميميت، دلسوزي و محبت نسبت به ايشان داشته باشيد. 4. از جر و بحث و جدل کردن با او اجتناب کنيد. 5. به او احترام بگذاريد و هيچ گاه شخصيت او را در مقابل ديگران تضعيف نکنيد. 6. از مردان ديگر در مقابل او تعريف نکنيد و به او اينگونه وانمود کنيد که تو براي من از هر کس ديگري مهمتر، دوست داشتني تر و محبوبتر هستي. 7. احکام شرعي مانند حلال و حرام را رعايت کنيد بدون اين که بخواهيد اين رفتار به رخ او بکشيد. 8. اشتباهات گذشته او را مطرح نکنيد و بيشتر جنبه هاي مثبت شخصيت ايشان گوشزد کنيد. 9. شرايط خانه و زندگي را به گونه اي براي او ترتيب دهيد که محيطي آرامش بخش و دوست داشتن براي او باشد. 10. کتاب هاي آموزنده، نوارهاي مذهبي يا سي دي هاي خوب تهيه کنيد. 11. سعي کنيد خانواده هاي مذهبي و در عين حال با نشاط و اجتماعي را شناسايي و با آنها روابط خانوادگي برقرار کنيد. 12. در حق او دعا کنيد و از خداوند بخواهيد که به او کمک کند و موجبات اصلاح و هدايت او را فراهم نمايد. 13. هرگاه رفتار مثبت و ارزشي انجام داد بيشتر او را مورد تحسين و تمجيد قرار دهيد. 14. در مقابل رفتارهاي نامطلوب او سکوت معنادار داشته باشيد و اگر شرايطي فراهم شد به او تذکر دهيد که اين عمل مناسب شما نيست. 15. به حرف او گوش کنيد و خواسته هاي مشروع او را به تأخير نيندازيد. 16. هنگامي که مي خواهد از خانه خارج شود تا دم درب او را همراهي کنيد. 17. هنگام بازگشت به خانه خود را مهيا نموده به استقبال او برويد. 18. اگر مشکلي در خانه به وجود آمده در بدو ورود او مطرح نکنيد. 19. اگر ميهماني به منزل آورد با خوبي و خوشرويي از ميهمانان او پذيرايي کنيد. 20. در انجام وظايف شرعي کوتاهي نکنيد و به موقع آن را انجام دهيد. مثلا نماز سر وقت را ترک نکنيد. قطعا اينگونه رفتار هم موجب شيريني زندگي شما و ايجاد ارتباط عاطفي بيشتر و در نتيجه تأثيرگذاري بيشتر خواهد شد در عين حال براي تأثيرگذاري از خداوند متعال مدد بجوييد و با توسل به اهل بيت(ع) شرايط تنبه او را فراهم کنيد. انشاءالله خانواده اي رستگار و سعادتمند خواهيد شد.
کد سوال : 2767
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : چگونه مي توان جز اصحاب حضرت قائم بود با توجه به اينكه شهداء و صلحاء تاريخ ما تا كنون بسيار بيشتر از 313 نفر بوده اند و اين تعداد تعدادي محدود است؟
پاسخ : منتظران و ياوران مصلح جهانى بايد خود صالح باشند؛ بنابراين براى فراهم كردن زمينه ظهور حضرتشان، ما بايد از خود آغاز كنيم و با اراده‏اى محكم، عزمى راسخ و برنامه‏اى دقيق به اصلاح افكار و انديشه‏ها و نيز تغيير و اصلاح رفتار و كردارمان بپردازيم و با آگاهى ازوظايف عملى و گسترش شناخت خود از مبانى دينى و معرفتى، در راه تقويت بنيه اعتقادى و اخلاقى خويش، تلاش و كوشش كنيم. و در يك جمله با اجتناب از معاصى، لغزش‏ها و گناهان و انجام دادن واجبات و وظايف دينى ـ در هر محيطى كه هستيم ـ به خودسازى اقدام كنيم و باتوبه از اعمال گذشته، قلب خويش را براى تجلّى و ورود نور الهى آماده سازيم. بنابراين گناهان گذشته ـ هر چند زياد باشد ـ نمى‏تواند مانع مهمى در راه رشد و كمال و پيوستن به جرگه منتظران و ياوران واقعى امام زمان(عج) باشد. پس با توبه واقعى، مى‏توان سيئات و بدى‏هاى گذشته را به حسنه و نيكى تبديل كرد و به اصلاح گذشته همت گماشت. قرآن راجع به حضرت مهدى(ع) و اصحاب ايشان مى‏فرمايد: A}الذين ان مكناهم فى الارض اقاموا الصلاه و آتوا الزكاه و آمرو بالمعروف و نَهوا عن المنكر؛{Aكسانى كه اگر در زمين به آنان توانايى دهيم، نماز را به پا داشته و زكات را [به مستحق] مى‏بخشند و به معروف امر نموده و از منكر نهىمى‏كنند V}(حج، آيه 41){V. امام باقر(ع) در تفسير اين آيه مى‏فرمايد: «اين آيه براى آل محمد و مهدى(ع) و اصحاب او است». در نتيجه اگر ما هم مى‏خواهيم از اصحاب و ياران آن حضرت باشيم، بايد به اين امور اهتمام ورزيم. در اين رابطه به راه‏كارهاى زير توجه فرماييد: 1. ارتباط معنوى خود را با خداى متعال تقويت كنيد؛ 2. نمازهاى يوميه را در اول وقت و حتى المقدور به جماعت بخوانيد؛ 3. سعى كنيد در نماز حضور قلب داشته باشيد و هميشه خود را در محضر خداوند متعال بدانيد؛ 4. از هر گونه گناه و معصيتى اجتناب كنيد؛ 5. بدانيد كه هر هفته، نامه اعمال شما به حضور امام زمان(عج) عرضه مى‏شود و مورد بررسى قرار مى‏گيرد؛ 6. اكنون كه در دوران تحصيل علم هستيد، بيشترين توجّه خود را به درس و موفقيت تحصيلى داشته باشيد؛ 7. با مطالعه كتاب‏هايى كه درباره امام زمان(ع)، آگاهى و شناخت خود را در اين زمينه تعميق و گسترش بخشيد؛ 8. براى اصلاح اوضاع فرهنگى دانشگاه، به تنهايى يا به كمك ديگر دانشجويان متدين و دلسوز و يا به كمك بعضى از تشكل‏هاى مذهبى دانشگاه، امر به معروف و نهى از منكر كنيد و بدين وسيله جلو بعضى اعمال خلاف را بگيريد. در اين راه نهراسيد و خجالت هم نكشيد؛زيرا خشنودى و رضايت امام زمان(ع)، در گسترش ارزش‏هاى دينى و اخلاقى و اجتناب از گناه و خلاف است. در مورد تعداد ياران حضرت مهدي(ع) که در روايت 313 نفر ذکر شده است، اين تعداد از سران حکومت و به اصطلاح کارگردانان حکومت امام(ع) و از کادرهاي اصلي حکومت جهاني حضرت مهدي(عج) مي باشند. ولي تعداد زيادي ديگر در رده هاي پايين تر و طبقات ديگر حکومت سعادت بخش آن امام همام(ع) مي باشند، چون در حکومت صالحان تمام بدنه حکومت بايد از افراد صالح تشکيل گردد و علاوه بر کادرهاي بالا و اصلي که متشکل از 313 نفر است، رده هاي پايين تر بايد اهل تقوا و صلاح باشند. براي تقويت توجه به حضرت ولي عصر(عج) مطالعه کتب مربوط به آن حضرت توصيه مي شود از جمله: 1. بحارالانوار، ج 52 و 51، ترجمه علي دواني 2. خورشيد مغرب، استاد محمد رضا حکيمي 3. وابستگي جهان به امام زمان(عج)، آيت الله صافي گلپايگاني 4. دادگستر جهان، آيت الله ابراهيم اميني
کد سوال : 2768
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>تربيتي و مشاوره
پرسش : من دانشجوي رشته ادبيات هستم در دبيرستان بسيار به نوشتن داستان و متون ادبي و شعر هاي كوتاه رغبت داشتم خيلي تلاش كردم تا در رشته ادبيات كه مورد علاقه ام بود در دانشگاه قبول شوم چرا كه با خودم مي گفتم من بايد به دنبال همان استعدادي باشم كه خداوند در وجودم قرار داده من بايد از طريق اين استعداد به جامعه و مردم خدمت كنم و خداوند هم توفيق داد و در اين رشته قبول شدم. اما اكنون قلمم خشكيده شده نمي دانم به چه علت ولي ديگر مانند قبل نيستم كه مرتب داستان بنويسم ،مقاله بنويسم و شعر بگويم و... از كندي حافظه ام هم نمي دانم چه بايد بگويم گاه خود را لعنت مي كنم كه چرا پا به دانشگاه گذاشته ام و جاي كسي را كه مي توانسته بسيار بهتر از من مفيد باشد را گرفته ام . نمي دانم چرا اين گونه شده ام تجربه شكست هم در زندگي ندارم كه مثلا آن مسئله در روحيه ام تاثير منفي گذاشته باشد شما را به خدا راهنمايي ام كنيد. اين مسئله حتي روي مهمترين سنت زندگي يعني ازدواجم تاثير گذاشته است چرا كه مي ترسم به موقعيت هاي خوب از نظر علمي جواب بدهم مي ترسم همسر شايسته آنان نباشم من كه بهره علمي چنداني ندارم نه اينكه فكر كنيد اهل مطالعه نيستم برعكس عشق به خواندن كتاب با خون من عجين شده است ولي صد افسوس كه مطالب را زود فراموش مي كنم . مرا كمك كنيد؟
پاسخ : دارا بودن قريحه شعري و استعداد و ذوق داستان نويسي يکي از توانايي هاي خدادادي است که با تقويت و به کارگيري صحيح آن مي توان به ابعاد آن افزود. تضعيف يا از بين رفتن اين توانايي، علل مختلفي مي تواند داشته باشد که ما بعضي از آنها را در ضمن پاسخ به علل فراموشي ذکر مي کنيم. اما آنچه در اينجا مي توان گفت اين است که گاهي عدم تمرين و ايجاد وقفه در به کارگيري اين استعداد، آمادگي قبلي را ضعيف مي کند و همين مسأله تأثير رواني بر فرد مي گذارد و او را تا حدودي دچار نااميدي و افسردگي مي کند. از طرفي چون فرد با افزايش سن و سطح تحصيلات توقعات بيشتري از خود در اين زمينه دارد، بيشتر دچار سرخوردگي شده و عزت نفس خود را از دست مي دهد و در نتيجه دچار اضطراب مي شود. ما فکر مي کنيم افکار منفي شما درباره خودتان و دست کم گرفتن استعدادهايتان و بي ارزش جلوه دادن آنها سبب نااميدي شما شده وعلت عمده در به وجود آمدن مشکل شما گرديده است. براي اين که دوباره به حالت قبل برگرديد و استعداد و ذوق نويسندگي پيدا کنيد راه کارهاي زير را مورد توجه قرار دهيد: 1. قلم را به دست بگيريد و با اعتماد به نفس و توکل بر خدا نوشتن را آغاز کنيد. مهم نيست چه مي نويسيد، نوشته شما از چه مقدار ارزش ادبي برخوردار است و درباره چه چيزي مي نويسيد؛ مهم آن است که نوشتن را آغاز کنيد و آن قدر ادامه دهيد تا قلمتان روان شود. 2. همزمان با نوشتن و يا قبل از آن متون ادبي ديگران را مطالعه کنيد. مطالعه زياد متون ادبي استعداد نهفته شما را به تدريج بيدار مي کند. اين متون اعم از نثر و نظم است. 3. کتاب هايي که در مورد فنون نويسندگي تأليف شده را حتما مطالعه کنيد. 4. پس از تمرين هاي اوليه، موضوعات مورد علاقه خود را مشخص کنيد و بعد از اين که درباره آنها اطلاعاتي از طريق مطالعه به دست آوريد در شرح و توصيف آن قلم فرسايي کنيد. 5. مطالعه اشعار شعراي بزرگي چون مولوي، سعدي، فردوسي و حافظ در بيدار شدن قريحه شعر در شما بسيار مؤثر است. سعي کنيد روزي نيم الي يک ساعت آن اشعار را مطالعه کنيد. 6. به دست آوردن استعداد و قريحه داستان نويسي و شعر يکي از توفيقات الهي است و چه بسا برخي از اعمال ناپسند و بعضي گناهان سبب گرفته شدن اين توفيق شود، چنانچه امام علي(ع) در ابتداي دعاي کميل به تأثير برخي از گناهان در زوال نعمت ها اشاره مي کند. بنابراين با استفاده از راه هايي مثل دعا، استغفار و توسل توفيقات قبلي خود را بازيابيد. 7. در مورد تحصيل در دانشگاه و نيز ازدواج، با توجه به نقاط مثبتي که در خود سرغ داريد مثل علاقه زياد به مطالعه و داشتن احساس مسؤوليت در خدمت به مردم و جامعه و نيز توجه به خدا و مسائل معنوي، مطمئنا هم مي توانيد در نقش يک دانشجوي موفق ظاهر شويد و هم در نقش همسري شايسته قرار بگيريد. به شرطي که خود را دست کم نگيريد و خود باوري و اعتماد به نفستان را بالا ببريد. اما در مورد درمان کندي و ضعف حافظه : ابتدا علل فراموشي را مرور مي كنيم و سپس عواملي كه در تقويت حافظه مؤثر است بيان مي گردد. علل فراموشي : معمولا" يكي از نگرانيهاي شايع در ميان افراد در رابطه با فراموشي است كه از حافظه ي خود شكايت مي كنند. فراموشي علل زيادي مي تواند داشته باشد گاهي اوقات آسيب هاي جسماني مانند ضربه ي مغزي، سكته و بعضي از بيماريها مي تواند باعث تضعيف حافظه انسان شود و گاهي مشكلات روحي مثل افسردگي و اضطراب باعث كاهش كارآيي ذهن شود. علاوه بر عوامل جسماني و رواني ممكن است حافظه در يكي از مراحل حافظه (كه عبارتند از 1. رمز گرداني يا سپردن به حافظه 2. اندوزش يا نگهداري در حافظه 3. بازيابي يا فراخواني از حافظه ) خطاهايي به وجود آيد و باعث فراموشي شود كه ما در اينجا به بعضي از آنها اشاره مي كنيم : الف . زوال نافعال : عدم به كارگيري مطالب حفظ شده سبب فراموشي مي گردد. ب . عدم توجه هنگام رمزگرداني : براي اينكه اطلاعات را در حافظه ي خود رمزگرداني كنيم نخست بايد توجهمان را بر آن متمركز كنيم وگرنه خيلي زود از حافظه ما رخت بر مي بندد و دچار فراموشي مي شويم . ج . تداخل : مطالبي كه در ذهن ما هست به كلي از حافظه پاك نمي شود بلكه بخاطر تداخل مطالب مشابه باعث مي شود هنگام استفاده و به خاطر آوردن و بازيابي ماده هاي مشابه به ذهن آمده و مزاحم بازيابي شود كه اصطلاحا" به آن تداخل گويند. د. عوامل هيجاني : عواملي مانند اضطراب و وحشت زدگي مانع بازيابي مطالب مي شود. T} چگونه حافظه ي خود را تقويت كنيم :{T 1. تقطيع : يعني حروف را به قطعه هاي واژه اي و قطعه هاي واژه اي را به قطعه هاي عبارتي دسته بندي كردن از طريق تقطيع مي توان حروف يا ارقام را به قطعه هاي معنادار تبديل كرده و ظرفيت حافطه ي خود را افزايش داد مثلا" زنجيره ي عددي 83 - 619 - 2177 - 149 را به زنجيره ي 1492 - 1176 - 1983 (كه سالهاي ميلادي است ) تبديل نموده و حافظه ي خود را افزايش مي دهيم . 2. معنادار كردن : اين روش بهتر از هر شيوه ديگر به حافظه كمك مي كند و هر چه معنا عميق تر يا با جزئيات بيشتري رمزگرداني شود, مطلب بهتر به ياد مي ماند. بنابراين وقتي مي خواهيد نكته اي را از كتابي به خاطر بسپاريد احتمال يادآوري آن در صورتي بيشتر است كه توجه خود را بيشتر بر معناي آن مطلب متمركز كنيد تا بر واژه ها. هر چه عميق تر و كامل تر به معنا توجه كنيد بهتر آن را به ياد خواهيد آورد. 3. سازماندهي : با سازماندهي مطالب به راحتي مي توان آنها را ياد گرفت , حفظ كرد و سپس به ياد آورد. يعني براي يادگيري و حفظ موضوع و مطلبي كه داراي زير مجموعه و زيرشاخه هاي متعدد و متكثري است آن را در يك سلسله مراتبي منطقي قرار داده و از كل به جزئ و از بالا به پائين به زيرشاخه هاي جزئي تر تقسيم نموده و به خاطر خود بسپاريد. 4. بافت : ما معمولا" مطالبي را كه مي آموزيم در يك شرايط زماني , مكاني و... خاصي ياد مي گيريم اين مجموعه شرايط حاكم بر فضاي يادگيري را بافت مي گويند ما وقتي مي توانيم به آساني مطالب را بازيابي كنيم كه بافت حاكم بر بازيابي را همان بافتي قرار دهيم كه در زمان يادگيري و وقوع آن وجود داشته است مثلا" اگر قرار باشد شما نام همكلاسيهاي دوران راهنمايي خود را بياد آوريد, با گردشي در راهروهاي مدرسه اي كه دوره ي راهنمايي را در آن گذرانيده ايد بازيابي اسامي دوستان همكلاسي را آسان تر مي توانيد انجام دهيد. 5. روش پس ختام : اين روش كه توانايي دانشجو را در به خاطر سپردن مطالب كتابهاي درسي كمك مي كند به روش پس ختام معروف است كه نام اين روش متشكل از حروف اول شش مرحله ي آن است . 1. پيش خواني 2. سؤال كردن 3. خواندن 4. تفكر 5. از حفظ كردن 6. مرور كردن . توضيح : فرض كنيد مي خواهيد مطلبي از يك كتاب را به خاطر بسپاريد و سپس بازيابي كنيد ابتدا با پيش خواني يك برداشت كلي از موضوعات مهم انجام مي دهيد. اين نوع پيش خواني باعث مي شود كه مطالب مهم فصل را شما سازمان دهي كنيد (همان طور كه قبلا" گذشت ) در مرحله ي دوم و سوم : دانشجو بايد درباره ي هر بخشي سؤالهايي طرح كند و در مرحله ي خواندن (سوم ) بايد هر بخش را به قصد پاسخ دادن به سئوالهاي طرح شده بخواند. در مرحله ي چهارم به دانشجو گفته مي شود كه هنگام خواندن , ساختن سؤال ها و ايجاد ارتباط بين دانسته هاي خود درباره ي مطلب فكر كن كه در واقع دانشجو به مطالب خوانده شده معنادهي مي كند. سپس در مرحله پنجم و ششم يعني در مراحل از حفظ گفتن و مرور كردن دانشجو بايد سعي كند واقعيتهاي اصلي مطالب را كه خوانده بياد آورد و به سئوالهايي كه خود طرح كرده , پاسخ دهد. به عبارت روشن تر روش »پس ختام « بر سه اصل بهسازي حافظه استوار است: 1. سازمان دهي 2. بسط معنايي يا معنادار كردن محفوظات 3. تمرين بازيابي . علاوه بر آنچه گفته شد عوامل زير نيز در تقويت حافظه مؤثر است . 1. تقويت تمركز و دقت . 2. كاهش اضطراب و كسب آرامش بويژه هنگام مطالعه . 3. تأمين نيازهاي طبيعي و فيزيولوژيكي (تغذيه ي مناسب , ورزش , رعايت بهداشت ) 4. كاهش اشتغالات ذهني 5. ياد خدا (انجام امور عبادي بويژه نماز اول وقت , قرائت قرآن و ادعيه ) 6. استفاده بيشتر از مواد حاوي گلوكز (مثل خرما, عسل و شيريني جات طبيعي ). مواد داراي كلسيم و فسفر و ويتامينهاي D مانند: لبنيات , روغن ماهي , C پرتقال , گوجه فرنگي , B سبوس گندم , سبزيجات تازه A هويج , جگر. 7. تمرين و تكرار مطالب (خيلي مهم است ). 8. بعد از هر 45 دقيقه مطالعه حدود 10 دقيقه استراحت كنيد. 9. تمرينات تنفسي براي انجام اين تمرين كافي است در حالت ايستاده يا درازكش ريه را از هوا پر نموده و با آرامش بازدم را انجام دهيد.
کد سوال : 2769
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : آيا علماي اهل تسنن نيز به مرحله كشف شهود رسيده اند. اگر عالمي هست نام ببريد.
پاسخ : آنچه در اين زمينه اهميت دارد توجه به اين نکته قانوني است که بدون اعتقاد به ولايت و محبت اهل بيت(ع) مقامات عرفاني و معرفت شهودي دست يافتني نيست؛ بنابراين اگر از ميان اهل تسنن هم کساني مانند محي الدين ابن عربي به اين مرحله راه يافته اند، بدون شک از طريق ولايت و محبت ايشان بوده است. مشکل امثال ابن عربي در ولايت خاصه بوده است و نه ولايت عامه؛ يعني ايشان به امامت و خلافت بلافصل علي(ع) و اولاد طاهرين آن حضرت، بدين صورت که شيعه قائل است، معتقد نبوده اند ولي اين بدين معني نيست که آنها را ولي الله و صاحب اقتدار ولايي نمي دانستند، يا ايشان را دوست نمي داشته اند. محي الدين که پدر عرفان اسلامي است ، بسياري از قواعد عرفان را با توجه به گفتار عرفاني اميرالمؤمنين(ع) در خطبه هاي آغازين نهج البلاغه و ساير کلمات منسوب به ايشان سامان داده است و همچنين از مطالعه مؤلفات ابن عربي استفاده مي شود که او نسبت به ولايت اهل بيت(ع) اعتراف داشته و از طريق محبت ايشان و توجه عميق به گفتار معرفتي آنها به مقامات عرفاني دست يافته است. مهمترين کتاب هاي محي الدين ابن عربي عبارت است از: 1. فتوحات مکيه که به ادعاي خود ايشان حاصل فتوحات و مکاشفات ايشان در هنگامي است که در مکه معظمه مجاورت و سکونت داشته است. 2. فصوص الحکم که هم اکنون با داشتن حدود يکصد شرح به عنوان کتاب درسي عرفان نظري در حوزه معرفت مطرح است. البته توجه به اين نکته لازم است که در کتب محي الدين در عين حالي که قواعد توحيد به خوبي بيان شده است به اين دليل که ايشان اهل تسنن و تحت تأثير عقايد مذهب کلامي اشعري بوده است، مشکلات اعتقادي فراواني همچون اعتقاد به جبر ديده مي شود. مشکلاتي که در عقايد عارفان شيعه بدين صورت سابقه ندارد کساني که از ولايت عامه و خاصه نسبت به اهل بيت(ع) سود برده اند، از چنين لغزش هايي مصونيت داشته اند.
کد سوال : 2770
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : ريشه غيرت در انسان چيست؟
پاسخ : غيرت يکي از صفات و ويژگي هاي طبيعي انسان است و هر کس به صورت غريزي و فطري از آن برخوردار است از آن رو اهل لغت در ترجمه اين واژه گفته اند: غيرت عبارت است از نفرت طبيعي انسان از مشارکت ديگران در چيزي که محبوب او است V} (مجمع البيان، واژه غيرت).{V وجود اين صفت باعث آن مي شود که آدمي از آنچه را که دوست مي دارد و يا وظيفه محافظت از آن بدو سپرده شده است نگاهباني نمايد. در روايات اسلامي آمده است که خداي تعالي داراي صفت غيرت است و انسان هاي غيور را دوست دارد و به دليل وجود همين صفت بود که کارهاي زشت را حرام نموده است. «قال الصادق(ع): ان الله غيور يحب کل غيور و من غيرته حرم الفواحش» V}(ميزان الحکمه، ح 15263). {V در روايتي از رسول خدا(ص) نقل شده است که نسبت به يکي از اصحاب خود فرمود: «سعد غيور است، من از سعد غيورترم و خداي سبحان از من غيورتر است». و در کتاب «علم اخلاق اسلامي» درباره کساني که از اين صفت کمالي برخوردارند آمده است: غيرت نتيجه شجاعت، بزرگي و قوت نفس است. اين صفت در حقيقت از صفات و ملکات شريف نفس آدمي است و مردانگي به آن تحقق مي يابد، کسي را که صاحب غيرت نيست نمي توان در شمار مردان محسوب نمود V} (علم اخلاق اسلامي، ج 1، ص 324).{V از آنچه تاکنون متذکر شده ايم بر مي آيد که غيرت در درجه اول ريشه در طبيعت و فطرت آدمي دارد و انسان، غيور آفرينش شده است و درجه دوم اين صفت برآيند ملکات اخلاقي بزرگي همچون شجاعت، کرامت و نيرومندي نفس است و مايه اصلي مردانگي در مردان. انواع غيرت عبارت است از: غيرت در دين، غيرت در ناموس، غيرت در اولاد، غيرت در اموال، غيرت نسبت به سرزمين.