کد سوال : 2751
موضوع : تاريخ و سيره
پرسش : آيا امام حسين در حادثه كربلا قصد داشت مظلوم نمايي كند؟
پاسخ : نخست بايد دانست هرگاه «حقانيت » با «مظلوميت» آميخته شود ماندگاري آن در طول و عرض تاريخ بيشتر خواهد بود و عواطف و احساسات همه اقشار مردم و حتي غير مسلمانان را به خود جلب خواهد كرد.
هنر امام حسين عليه السلام در اين بود كه از يك سو حفظ عزت و شرافت ، آمادگي خود را براي شهادت در موقعيتهاي مختلف اظهار مي كرد و از سوي ديگر به گونه اي مظلومانه با دشمن اتمام حجت كرد؛ تا در صحنه هاي مختلف چهره ظالمانه دشمن براي طول تاريخ رسوا شود.
ناگفته نماند دشمنان كينه ورز دو ويژگي شاخص دارند؛
1. خباثت دروني آنها؛ به طوري كه در برابر هر نوع رفتار انساني و معنوي پرخاش مي كنند و با ديدن پاكان و وارستگان ، جايگاهي براي خود در ميان مردم احساس نمي كنند.
لذا سعي مي كنند خوبان را از بين ببرند و يا از صحنه اجتماع دور كنند.
2. پس از انجام جنايت سعي مي كنند آثار جنايت را از بين ببرند تا نفرت عمومي مردم دامنگير آنها نشود و در صفحات تاريخ آثار جنايات آنها محو شود. در مقابل اولياي خداوند ؛ دو ويژگي شاخص دارند؛
1. اقتضاي ذاتي و دروني آنها، انسانيت و معنويت است. و از خود خويشتن داري لطف حتي به دشمن ، اتمام حجت و ... را نشان مي دهند.
2. علاوه بر اينكه نقطه ضعفي از خود نشان نمي دهند ، توطئه دشمن را در پوشاندن جنايت خنثي مي كنند. از اين رو بدون اينكه قصد خودنمايي داشته باشند به برگزاري نماز در معركه جنگ و تلاش براي رساندن آب به اطفال تشنه و موعظه صفوف دشمن و ... اقدام مي كنند.
در اينجا ست كه دشمنان بخاطر خباثت دروني خود چهره ظالمانه خود را آشكار مي كنند. و مظلوميت واقعي اولياي خدا نمايان مي شود.
به عبارت ديگر مي توان گفت سنت خداوند بر اين است كه صحنه هاي امتحان پيش آيد تا رو سياهي سنگدلان آشكار شود و سفيد رويي پاك دلان نمايان گردد. و هنر اولياي خدا اين است كه به عنوان خليفه خدا به بهترين شكل و ماندگارترين روش، اين كار را انجام مي دهند.
کد سوال : 2752
موضوع : اطلاعات عمومي
پرسش : وضعيت فعلي اقتصاد ايران را بيان نماييد؟
پاسخ : 11:52:02 AM 1383/2/2 به نقل از سايت بازتاب
رشد اقتصادي ايران: همتراز چين، دو برابر آمريكا
صندوق بينالمللي پول پيشبيني كرد، اقتصاد ايران در سال جاري، 8 درصد رشد خواهد داشت.
به گزارش خبرگزاري فارس به نقل از «بلومبرگ»، صندوق بينالمللي پول، رشد توليد ناخالص داخلي ايران در سال جاري را به اندازه رشد اقتصادي چين، ارزيابي كرد كه اين رقم، دو برابر نرخ رشد اقتصادي آمريكا در سال جاري خواهد بود.
خبرگزاري «بلومبرگ» با اشاره به اينكه دو سوم جمعيت 70 ميليوني ايران زير 30 سال سن دارند، افزود: اشتهاي ايران براي كالاهاي مصرفي در حال افزايش است.
بنا بر اين گزارش، ثروتمندان ايران به سمت شركتها و سرمايهگذاري خصوصي گرايش دارند.
«بلومبرگ» با اشاره به مساحت ايران ـ كه كوچكتر از آلاسكاست ـ اضافه كرد: ايران با اين مساحت، 9 درصد ذخاير نفت جهاني و 15 درصد از ذخاير گاز جهان را در اختيار دارد و از اين رو، كشور ثروتمندي به شمار ميآيد.
شاخص سهام بورس تهران در سال 2003 ميلادي بيش از دو برابر افزايش يافته است و ارزش بازار 350 شركت ثبت شده در اين بورس، در سه ماهه اول سال 2004 ميلادي، 7 درصد افزايش يافته، به 37 ميليارد دلار رسيده است.
-------------
6:47:03 PM 1382/5/7
كارنامه نظام از منظر اقتصاد اسلامي (1)
دكتر حسن توانايان فرد
گذشت بيش از 25 سال از برقراري حكومت مسلمين ايران، فرصت خوبي است تا اقتصاد ايران را با معيارها و اهداف مورد تأكيد اسلام سنجيده، درجه اهتمام مسؤولان و ميزان موفقيت آنان را در تحقق آرمانهاي اسلامي مشخص كنيم. براي اين منظور وضعيت اقتصاد ايران را در مسايل زير بررسي ميكنيم:
1ـ مبارزه با فقر 2ـ مبارزه با شكاف طبقاتي 3ـ تحريم ربا 4ـ نظام مالياتي ويژه 5ـ تخصصگرايي 6ـ استقلال 7ـ توليد دانش 8ـ كرامت دانشمند 9ـ تحقيق و توسعه 10ـ برنامهريزي
البته تعاليم اسلام منحصر به اين موارد نيست، به اميد خدا در نوشتههاي بعدي ساير تعاليم بررسي خواهد شد. به عنوان روش كار، بيان ميشود كه در هر موضوعي، نخست وضعيت موجود بررسي، سپس وضعيت مطلوب (از ديد اسلام) ارايه و با وضعيت موجود مقايسه مي شود.
1ـ مبارزه با فقر
الف ـ وضع موجود
متأسفانه عملكرد اقتصادي غلط در ايران سبب شده تا به رغم داشتن منابع اقتصادي بسيار غني و نيروي انساني بسيار فعال و با استعداد ـ كه در المپيادهاي علمي، آثار آن را ميتوان ديد ـ فقر جولان دهد. در اين مورد محققان(1) اعلام كردهاند: در حالي كه در جهان 800 ميليون نفر در گرسنگي مطلق به سر ميبرند، كشور ما با داشتن تنها يك درصد از جمعيت جهان و در حالي كه 17 درصد كل ذخاير گاز جهان و 9 درصد از ذخاير نفت جهان را داراست، بر اساس آمار سازمان ملل متحد در سال 2001، در رديف يكصدوپنجاهوسوم از 160 كشور جهان قرار دارد(2) كه بيانگر وضعيت اسفبار اقتصادي كشور و گسترش فقر در آن است. اين آمار نشان ميدهد كه ايران از نظر گسترش فقر و ناداري در كنار فقيرترين كشورهاي آفريقايي قرار گرفته است. آن هم ايراني كه جمعيت بااستعداد و فعال و ذخاير نفت و گاز آن خيرهكننده است.
آقاي مهندس جهانگيري ـ وزير صنايع و معاون ـ نيز اعلام كرده است كه در ايران، درآمد سرانه 1500 دلار است(3). در حالي كه اين رقم براي كشورهاي همسايه و مشابه ايران به 10 هزار دلار ميرسد. البته اگر توجه كنيم، درآمد سرانه رقمي ميانگين است كه از تقسيم درآمد ملي بر تعداد جمعيت حاصل ميشود، ميتوان دريافت كه با توجه به وجود شكاف طبقاتي، درآمد افراد فقير كه تعداد آنها بر اساس آمارهاي رسمي دولتي بيش از ده ميليون نفر است، چقدر ناچيز ميباشد.
در همين زمينه بايد به وضعيت اسفبار كودكان فقير اشاره كرد كه در ايران يك ميليون كودك خردسال دچار سوءتغذيه هستند(4)، ميليونها كودك ايراني فاقد امكانات تحصيلي، بهداشتي و درآمدي مناسب هستند كه بعضا مجبور ميشوند به گدايي، اعتياد، تنفروشي روي آورند.
در همين زمينه در همايش ملي آسيبهاي اجتماعي ايران، گفته شد كه 68 درصد از شاغلان كشور زير خط فقر زندگي ميكنند و همين امر سبب پيدايش روسپيگري، خودكشي و گسترش فرار از خانواده، طلاق، فحشا، اعتياد و ديگر مفاسد ميشود. گسترش فقر سبب شده است كه ساليانه 20 هزار نفر در ايران اقدام به خودكشي كنند؛ يعني در هر پانزده دقيقه يك نفر(5).
ب ـ معيار اقتصاد اسلامي
اقتصاد اسلام به دو دليل عمده فقر را تحمل نميكند؛ اول اينكه وجود فقر متضاد با هدف دين است، زيرا بنا به فرموده حضرت رسول(ص) «كاد الفقر ان يكون كفرا» (6) يعني فقر به كفر منجر ميشود. چون هدف دين، گسترش ايمان و محو كفر است، لذا اسلام نميتواند فقر را پذيرا شود. درستي اين حديث شريف را هر يك از ما در زندگي روزمره خويش ملاحظه كردهايم، حتي وقتي پدر فقير ميشود و نميتواند درآمد لازم را براي خانواده بياورد، فرزندان و همسر به او كافر ميشوند ـ اغلب اينگونه است و كلمه «كاد» در حديث مذكور ناظر بر همين حقيقت است ـ وقتي دولت، نتواند كار و درآمد مكفي براي مردم به وجود آورد و فقر در جامعه گسترش پيدا كند، مردم به آن دولت كافر شده، با آن مبارزه ميكنند.
دليل دوم آن است كه هدف دين اسلام، گسترش مكارم اخلاق است كه پيامبر اكرم(ص) فرمودند: «اني بعثت لاتمم مكارم الاخلاق»(7) يعني من مبعوث شدم تا مكارم اخلاق را گسترش دهم. با توجه به اثر فقر بر گسترش طلاق، از هم پاشيده شدن نهاد خانواده، گسترش فساد، فحشا، اعتياد، خودكشي و ديگركشي و غيره ميتوان دريافت كه اقتصاد اسلامي، مخالف گسترش و وجود فقر به هر اندازه است، زيرا فساد اجتماعي ضدمكارم اخلاق است. پس هر اندازه فقر در جامعه وجود داشته باشد، به همان نسبت آن جامعه غيراسلامي خواهد بود.
2ـ مبارزه با شكاف طبقاتي
الف ـ وضع موجود
شكاف طبقاتي يعني فاصله درآمد اقشار آسيبپذير با اقشار مرفه جامعه؛ به عبارت ديگر شكاف بين درآمد طبقات محروم كه اكثريت جامعه را تشكيل ميدهند، با درآمد گروههاي مرفه و ثروتمند را شكاف طبقاتي ميگويند. امروزه براي نشان دادن ناعادلانه بودن توزيع درآمدها در كشور، از ابزار اقتصادي به نام ضريب جيني (Gini – coefficient) استفاده ميشود اگر مقدار ضريب جيني برابر صفر باشد، درآمدها كاملا برابر است و اگر برابر يك باشد، درآمدها كاملا نابرابر است.
ضريب جيني ايران حدود 45/0 تا 50/0 است. نويسندهاي در اين باره مينويسد: ضريب جيني در ايران نسبت به بسياري از كشورهاي در حال توسعه بالاست(8). طبقات پايين درآمدي، نميتوانند نيازهاي بهداشتي و درماني خود را آن طور كه شايسته است، با مراكز دولتي تأمين كنند. در كنار بيمارستانهاي خصوصي كشور، افرادي ديده ميشوند كه براي درمان خويشاوندان خود، شبها را در كنار خيابان يا سالنهاي بيمارستان ميگذرانند. در پارهاي از مناطق كشور، حتي معمولييترين داروها يافت نميشود، اما ثروتمندان ميتوانند بهترين متخصصان و امكانات درماني را در اختيار داشته باشند. در بسياري از روستاها و شهرهاي كوچك، كيفيت آب آشاميدني به گونهاي است كه افراد پردرآمد به خريد آب معدني يا آبهاي تصفيه شده مبادرت ميكنند و عموم مردم، طعم نداري را در آب آشاميدني خود احساس ميكنند.
حتي كيفيت استفاده از هوا نيز ديگر براي كمدرآمدها متفاوت است. در شهر تهران، افراد پردرآمد در مناطقي زندگي ميكنند كه آلودگي هوا به مراتب از نقاط فقيرنشين كمتر است و براي دستيابي به نعمت هواي پاكيزهتر، روزهاي تعطيل خود را در مناطق ييلاقي نزديك شهر خود ميگذرانند. آموزش نيز به عنوان يك كالاي بخش عمومي كمكم خصوصي شده است. خانوارها براي اطمينان از كيفيت آموزش و شيوه برخورد با فرزندان خود به مدارس غيرانتفاعي روي ميآوردند و تعداد كساني كه با استقراض، هزينه صدهاهزار توماني (و گاهي ميليوني) يك ساله فرزند خود را ميپردازند، كم نيستند. اي كاش هزينه آموزش به مدارس غيرانتفاعي خلاصه ميشد، زيرا كلاسهاي كنكور، ماجراي ديگري است كه خانوادهها براي ساختن آيندهاي روشن براي فرزاندانشان، مجبورند گاهي تا چند ميليون تومان صرف آن كنند.
قبولي دانشگاه و تأمين هزينه آن براي آموزش فرزندان كه بايد كالايي عمومي باشد، خود سرآغاز مشكلات اساسي براي خانوارهاي فقير است. بيگمان، بسياري از خانوارهاي كمدرآمد بايد از چنين امكاناتي چشم بپوشند و به اين ترتيب، آنان كه غنيترند، شانس بيشتري را براي تربيت فرزندان خود خواهند داشت و اين دور تسلسل ادامه مييابد و كمدرآمدها. كمتر ميتوانند شرايطي را كه تا به حال با آن دست به گريبان بودهاند، تغيير دهند.
وضعيت حمل و نقل نيز همچون ديگر كالاهاي ياد شده است. به سخن واضحتر، انتظار بر اين است كه افراد جامعه، حتي اگر فقير باشند، بتوانند از حمل و نقل عمومي استفاده كنند و اين در حالي است كه كيفيت حمل و نقل شهري، آنقدر پايين است كه گاهي استفاده از آن غيرممكن ميشود. ايستادن در صف طولاني اتوبوس به عنوان يگانه وسيله ارزانقيمت شهري و ازدحام باورنكردني مردم، دليل سادهاي است كه خانوارهاي كمدرآمد شهري را به استفاده از خودروهاي مسافربر مجبور ميكند. جالب آن است كه در چنين شرايط، سازندگان وسايل نقليه ـ كه به دولت تعلق دارند ـ به جاي آنكه به دنبال عرضه خودروهاي ارزانقيمت باشند، ترجيح ميدهند خودروهاي بيست يا پنجاه ميليون توماني را به بازار عرضه كنند كه حتي افراد بالاترين دهكهاي درآمدي نيز به سختي و با اتكا به داراييهاي گذشته خود، قادر به خريد آنها هستند.
گواه همه اين مطالب را ميتوان در ارقامي يافت كه نشان ميدهد، هزينه واقعي (تورم زدوده) ميزان مصرف پوشاك و كفش خانوارهاي ايراني طي سالهاي 1361ـ 1379 بيش از 20 درصد كاهش يافته و در همين مدت، هزينه واقعي تحصيل و آموزش 124 درصد، بهداشت و درمان 46 درصد و حملونقل 43 درصد افزايش پيدا كرده است. (9) شگفتآور آنكه حتي وضعيت امنيت جاني افراد كمدرآمد جامعه با پردرآمدها متفاوت است. تجربه نشان ميدهد كه خانوارهاي فقير جامعه در مناطقي زندگي ميكنند كه بلاياي طبيعي همچون زلزله، سيل، رانش زمين و... ديگر از ساير مناطق آنها را تهديد ميكند. مهمتر آنكه آسيبپذيري ايشان از چنين تعهداتي به طور عمده از فقر و ناداري آنان در كيفيت ساخت خانهها و امكانات زندگي ريشه ميگيرد(10).
ب ـ معيار اقتصاد اسلامي
در اقتصاد اسلام شكاف بين فقير و غني وجود ندارد و كليه افراد جامعه از مواهب اقتصادي موجود در جامعه به گونهاي برابر(11) استفاده ميكنند. بهداشت و آموزش و تسهيلات و خدمات شهري در اختيار همگان با استاندارد برابر قرار ميگيرد. به قول علامه طباطبايي(12) در تفسير الميزان، سرزمين اقتصاد اسلامي داراي درههاي عميق فقر و قلههاي بلند ثروتمندي نيست، بلكه يك دست است. چرا كه به كمك انفاقات و صدقات از قله ثروتمندي وجوه اخذ و به دره فقر ريخته ميشود تا شكاف بين فقير و غني از بين رود. به همين خاطر در قرآن مجيد در اين مورد از دو واژه «انفاق» و «صدقه» سخن رفته است، زيرا انفاق يعني پر كردن شكاف بين فقير و غني و صدقه يعني پرداخت وجوهي كه شكاف طبقاتي و به دنبال آن كينه طبقاتي را از بين ميبرد و دوستي جمعي به وجود ميآورد(13).
تنها يك مرور زودگذر از آيات مربوط به انفاق در اسلام، نشان ميدهد كه اسلام با زراندوزي، تكاثر اموال، ثروتمندي (و نه ثروت)، سرمايهداري (و نه سرمايه) و ايجاد جامعهاي كه در آن اقليتي ثروتمند و اكثريتي فقير هستند، به سختي مبارزه ميكند و ميكوشد تا پردرآمدها، مازاد نياز معمول خود را در راه از بين بردن فقر و محروميت در جامعه بپردازند.
آيات مربوط به انفاق:
1ـ سوره آل عمران آيه 92: «هرگز به نيكي و خوبي نخواهيد رسيد، مگر اينكه از آنچه دوست داريد انفاق كنيد (در راه محو شكاف بين فقير و غني خرج كنيد). و هرچه انفاق كنيد خدا ميداند.»
شرح ـ ثروتمندان به غلط ميپندارند كه با غارت و استثمار و استعمار مردم محروم ميتوانند براي خود كاخ و زندگي اشرافي بسازند و از زندگي لذت ببرند.
ثروتاندوزي و غارت منافع مردم، سبب ميشود تا فقرا نخست از نظام سرمايهداري كه سبب فقر آنها شده است ناراضي شوند و سپس به مبارزه با وضع موجود بپردازند. اين مبارزه اشكال مختلف دارد: با كمكاري و حتي بدكاري سعي ميكنند انتقام بگيرند، با فرار از كار به بهانههاي بيماري و غيره به كار ديگري مثل مسافركشي ميپردازند تا كمبود درآمد خود را جبران كنند، با ايجاد تخريب در ماشينآلات انتقام ميگيرند، با ايجاد اعتصاب و ايجاد راهبندان، سرمايهداران را در فشار قرار ميدهند تا دستمزد بيشتري بگيرند، به مبارزات مخفي و مسلحانه و حمله و گريزهاي نظامي شهري و دستبرد به بانكها و گاوصندوق كارخانجات ميپردازند.
در مجموع سرمايهداران با ايجاد فقر براي كارگردان و كارمندان، امنيت زندگي خود را از دست ميدهند و زندگي براي آنها خوشگوار نخواهد بود. لذا آيه شريفه ميفرمايد «هرگز به نيكي» مورد نظرتان نميرسيد، مگر اينكه شكاف بين فقر و غنا را از بين ببريد.
2ـ آيه 177 سوره بقره «نيكي آن نيست كه رو به جانب شرق يا غرب (به عبادت) بايستيد، نيكوكار كسي است كه به خدا و روز قيامت، به فرشتگان، كتاب خدا، و پيامبران مؤمن باشد، و دارايي خود را با آن كه دوستش دارد، به خويشان، يتيمان، بينوايان، در راه ماندگان، مددخواهان و در راه آزادي انسانهاي غيرآزاد دهد...»
3ـ آيه 219 سوره بقره
مسلمانان كه اين همه تأكيد قرآن را درباره خرج كردن پول در راه خدا شنيدند، از پيامبر(ص) پرسيدند، چه مقدار از دارايي خود را بايد بدهند و در پاسخ آنان اين آيه آمد: «... و از تو ميپرسند چه انفاق كنند، بگو آنچه اضافه است...»
شرح دو آيه فوقالذكر:
قرآن مجيد به صراحت تمام، اعلام ميكند كه نيكي به ذكر و دعا و نماز و عبادات زياد نيست. اينها همه لازم است، ولي كافي نيست. بلكه بايد به هدف انبياء الهي توجه داشت كه آمدند تا فقر و ناداري و اسارت و واماندگي را در جامعه علاج كنند و اين ممكن نميشود، مگر آنكه هر كس به اندازه نياز معمول خود، از درآمد ملي برخوردار شود و اگر نظام توزيع جامعه غلط بود ـ مثل وقتي كه اقتصاد سرمايهداري يا شبهسرمايهداري حاكم است ـ بايد براي از بين بردن فقر و محروميت در جامعه و از بين بردن شكاف طبقاتي، هر كس به اندازه نياز معمول خود، از مال و ثروتي كه به علت غلط بودن نظام توزيع درآمدها در اختيار او قرار گرفته است بردارد و بقيه را در راه از بين بردن فقر و ناداري به طرق اصولي بپردازد.
به همين دليل است كه قرآن مجيد ميفرمايد: اي پيامبر(ص) از تو ميپرسند چه انفاق كنند (يعني تا چه حد از دارايي خود را براي پر كردن شكاف بين فقير و غني بايد پرداخت كنند) بگو آنچه مازاد بر نياز معمول در جامعه است. شايد اوحدي مراغهاي از همين آيه استفاده كرده كه ميسرايد:
P}آنچه در وجه آش و نان تو نيست {E} بفشان و بده كه آن تو نيست{P
نويسندگان و تصويبكنندگان قانون اساسي فعلي ايران در كتاب شناخت اسلام(14) (كه پيش از سال 1357 نوشته بودند) نيز چنين مينويسند: «ديد كلي قرآن درباره دارايي و امكانات مالي اضافي كه يك مسلمان از دسترنج خويش از راه حلال به دست آورده، اين است كه بايد قسمتي از آن را براي زندگي معتدل خود و خانوادهاش و بقيه را در راه خدا و رفاه خلق صرف كند. در غير اين صورت يا به گناه «اسراف و تبذير» يعني زيادهروي و ولخرجي در زندگي خود و خانوادهاش آلوده خواهد شد، يا به گناه بس بزرگ زراندوزي «كنز» يعني دو انحراف اقتصادي كه قرآن به شدت از آن انتقاد كرده است».
بايد توجه داشت كه پر كردن شكاف طبقاتي به صورت بنيادي انجام ميشود و نه به صورت سطحي. به اين بيان كه اموال ثروتمندان، بايد در صندوقي ذخيره شود و از آن راه براي ايجاد كار و درآمد و يا پرداخت مستمري از كارافتادگي و رفع فقر براي كساني كه قادر به انجام هيچگونه كار نيستند، با برنامهريزي اصولي و علمي سرمايهگذاري شود. قرار دادن صندوق صدقات كه هر كس مبلغ بسيار اندكي را در آن بريزد و با جمعآوري آنها اقدامات پرداختي سطحي، آن هم با اذيت و آزار و منتگذاري بر محرومان و در مواقعي آبروريزي آنها و گردن كجكردنها و غيره كه امروزه معمول شده، يك نوع لوث مفهوم آيات شريفه قرآن مجيد در مورد انفاقات و صدقات است.
3ـ تحريم ربا
الف ـ وضع موجود
ربا كه همان بهره يا سود ثابت سرمايه است، عامل عمده وجود فقر و شكاف طبقاتي در جامعه به شمار ميآيد. نظامهاي بانكي كه آلوده به ربا هستند، سبب ورشكستگي واحدهاي توليدي ميشوند و از آنجا بيكاري و فقر گسترش پيدا ميكند. به علاوه سبب گران شدن و ايجاد تورم نيز ميشوند كه اين نيز به گسترش فقر و شكاف طبقاتي ميانجامد.
پس از انقلاب، قانون بانكداري بدون ربا به تصويب رسيد و امروزه بانكهاي ايران بر اساس اين قانون، خود را اسلامي ميدانند و اين در حالي است كه مردم آن را ربوي تشخيص ميدهند، آن هم ربوي با نرخ ظالمانه كه رمق توليدكننده را ميگيرد و سبب گسترش بيكاري و فقر ميشود و مقامات مذهبي نيز آن را ربوي تشخيص ميدهند(15) و در مواردي نظر خود را نيز آشكارا اعلام ميكنند، حال آنكه بانكها هر سال، روزي را به عنوان روز اسلامي شدن بانكها جشن ميگيرند. در حالي كه هم خودشان و هم مشتريان آنها به غيراسلامي بودن آن اذعان دارند. آنچه در زير ميآيد، پارهاي از مطالب نويسندگان در زمينه ربوي بودن نظام بانكي است:
1ـ نظام بانكداري اسلامي، آنگاه كه جاي بانكداري رژيم پيشين را گرفت، هرگز قرار نبود در خدمت كسب سود بيشتر و وام دادن با بهرههاي بالا به افراد خاص باشد. اما امروزه، به يمن رها شدن بانكها، نه تنها اهرمي در خدمت جامعه براي ممانعت از لغزش نيازمندان به دامن رباخواران نيستند، بلكه خود به الگوهايي تبديل شدهاند كه رباخواران براي توجيه عملكرد خود، آنها را مثال ميآورند. امروزه شما به هر رباخواري كه اعتراض كنيد، ميگويد: پس چرا بانكها بهرههاي آنچناني ميگيرند.
در حال حاضر بانكها سودهاي قابل توجهي را در ترازنامه خود نشان ميدهند كه اين امر، با هدف بانكداري اسلامي، ناهماهنگ است. بانكداري اسلامي بايد بانك را در خدمت رفع حوايج مردم قرار دهد، بدون آنكه به اين موضوع بينديشد كه در اين راه، چقدر سود عايدش خواهد شد. پر واضح است كه عملكرد فعلي بانكها، اينگونه نيست. الان بانكها به دنبال آن هستند كه بحث «تسهيلات تكليفي» را هم از بين ببرند و اين يعني آنكه همه تصميمات، يكسره در اختيار خودشان قرار بگيرد. مشكلي كه ما در بانكداري پيدا كردهايم، بيش از آن كه مشكل اجرايي باشد، مشكل ديدگاهي است. بانكها تصور ميكنند كه آنها مؤسسات اقتصادي هستند، بنابراين بايد به سوددهي بيشتر بينديشند. در حالي كه قانون اساسي بانكداري اسلامي را در خدمت پيشبرد اهداف اقتصادي جامعه دانسته است.
نقش فعلي بانكها در اقتصاد كشور و رفع حوايج جامعه، محدود به يك سري تسهيلات تكليفي و سرمايهگذاري در برخي پروژههاي ملي شده ـ كه در آن چارچوبها هم با مشكلاتي روبرو هستيم ـ محدود نميشود. الان بانكها اگر به مردم وام ميدهند، اولا اين وامها در اختيار اقشار نيازمند و محروم جامعه قرار نميگيرد، چون از طرفي سودهاي آن بسيار بالاست و از طرف ديگر، بانكها چون صرفا به ملاحظات اقتصادي روي آوردهاند، ترجيح ميدهند به كساني وامهاي كلان با بهرههاي بالا بدهند كه اطمينان داشته باشند كه قادر به پرداخت اصل و فرع پول هستند. درواقع خلأي كه از اين رهگذر در جامعه ايجاد ميشود، باعث روي آوردن اقشار نيازمند مردم به رباخواران ميشود. در كجاي قانون بانكداري بدون ربا، آمده است كه بانكها بيايند سهام مرغوب بورس را به وسيله كارگزاران خود شناسايي و شروع به خريد و فروش آن كنند و با پولهايي كه بايد صرف رفع حوايج جامعه شود، بورس بازي راه بيندازند، تا از اين رهگذر سودهاي هنگفت ببرند؟ كجاي قانون بانكداري بدون ربا، به بانكها اجازه ايفاي نقشهاي دلالي را داده است. الان اين اوراق مشاركتي كه با سودهاي قابل توجه دستگاهها منتشر ميكنند، فكر ميكنيد اين اوراق را چه كساني ميخرند كه به سرعت تمام ميشود؟ بانكها سپردههاي مردم را ميگيرند و شش، هفت درصد سود ميدهند و در مقابل با پولهاي آنها اوراق مشاركت ميخرند و بيست درصد سود ميبرند. اين معاملات كجايش در قانون بانكداري بدون ربا آمده است؟
الان يكي از اين مؤسسات اعتباري، كار را به جايي رسانده كه اعلام كرده، 15 ميليون وام مسكن ميدهد شش ساله 10 ميليون سود ميگيرد؛ اين يعني چه؟ يعني بانكداري بدون ربا؟!(16).
2ـ از نظر تئوري بانكداري اسلامي، مشتري شريك بانك است و بايد در سود و زيان به صورت مشترك سهم داشته باشد، در حالي كه در نظام بانكداري فعلي، سپردهگذاران شركاي خاموشي هستند كه امكان حضور در عرصه فعاليتهاي اقتصادي بانكي و جلسات تصميم گيري را نيافته و هر ساله بدون توجه به سود و زيان فعاليتهاي اقتصادي، سود ثابت و يكساني را دريافت ميكنند.
ظرف 23 سال گذشته، هميشه تورم بالاتر از 11 درصد و نزديك به 20 درصد بوده(17)، در حالي كه سود پرداختي به مشتريان هميشه روي 11 تا 17 درصد ثابت بوده است. اين يعني استثمار سپردهگذاران به وسيله بانكها كه درواقع يك رباي نامرئي است كه بانكها از سپردهگذاران ميگيرند و يك سپردهگذار كه براي مدت پنج سال پول خود را نزد بانك حبس ميكند، پس از اين مدت از صد تومان پولي كه روز اول نزد بانك به عنوان سپرده قرار داده است، به علت نرخ تورم تنها 5/12 تومان دريافت ميكند. در ديگر كشورها اگر نرخ بهره 3 درصد باشد، نرخ تورم 2 درصد خواهد بود، يعني يك درصد سود واقعي نصيب سپردهگذار ميشود.
همه بانكهاي دنيا به سپردهها بهره روزشمار ميدهند. البته اين امر در قانون بانكداري كشور ما هم نوشته شده، اما تاكنون رعايت نشده است. به عبارت ديگر بانكها موظف شدهاند به سپردههاي مردم بر اساس مدت زمان آن سود پرداخت كنند، ولي امروزه اگر مبلغ سپرده پنج ساله، يك روز پيش از اتمام اين زمان، از بانك به وسيله سپردهگذار برداشته شود، بانك هيچگونه سودي به وي پرداخت نميكند و با كسر سودهاي پرداخت شده قبلي، پول اوليه را با ارزش پايينتر به سپردهگذار بازميگرداند. (اين يعني غارت مشتري و دزدي آشكار بانك از اموال سپردهگذار). به عبارت ديگر سرمايه مردم پس از مدت سپردهگذاري، به شكلي به مردم بازگردانده ميشود كه نه سودي به آنها داده شده و نه پولشان قدرت خريد چند سال پيش را دارد (18).
3ـ حجتالاسلام محمدحسين صادقي به روزنامه «كيهان» ميگويد: «عدهاي همان موقع كه قانون بانكداري بدون ربا تصويب شد، اعلام كردند كه اين بانكداري از نظر آنها ربوي است. ذهنيتها از همان اوايل انقلاب شكل گرفت. مردم در بانكداري پس از انقلاب با پيش از آن تغيير چنداني نميديدند و هميشه اين شبهه در اذهان بود كه بانكداري ما ربوي است.
بعد هم فعاليت صندوقهاي قرضالحسنه و شركتهاي مضاربهاي آغاز شد. در جريان شركت هاي مضاربهاي، كساني كه پولشان را به ربا ميداندند، يعني «رباخوار» بودند، اينگونه خودشان را توجيه ميكردند كه ما «مضاربه» ميكنيم و مضاربه هم يكي از «عقود اسلامي» است، پس كار ما حرام نيست. بعد با اين توجيه، سودهاي 7 درصد و 10 درصد ميگرفتند كه سرانجام چون اين روند، يك روند ربوي بود، كارش به نابودي كشيد و معلوم شد كه نه مضاربهاي در كار بوده و نه «عقد اسلامي»، بلكه هرچه بوده، ربا بوده و بس. به هر حال اين فضاها، اندكاندك زمينه از بين رفتن قبح ربا را به عنوان يك فعل حرام فراهم آورد. از طرف ديگر برخي از اختلافات طلبگي كه در فتواي برخي از آقايان درباره «ماهيت اسكناس» وجود داشت، به اين موضوع دامن زد. به اين ترتيب كه عدهاي از آقايان، معتقد به حرمت ربا در اسكناس و پول نبودند و برخي از معاملات را كه ديگران حرام و ربا تلقي ميكردند، آنها ربا نميدانستند. اين بود كه اصطلاحاتي مثل «هديه» يا «اجرت» يا امثال آن رايج شد كه عملا مفهومي جز ربا نداشت و عدهاي هم خود را با اين اصطلاحات توجيه كردند، اختلاف فتوا هم كه بود و مهمتر از آن سيستم بانكداري كه عدهاي معتقد بودند ربوي است و مردم هم ميگفتند، اگر ربا حرام است، پس چرا بانكها فعاليتهاي ربوي انجام ميدهند. مجموعه اين فضاها، به علاوه تنگناهايي كه در مسايل معيشتي مردم به وجود آمد، جامعه را به سوي رواج و ترويج ربا كشاند و نتيجهاش اين شد كه شما در حال حاضر، شاهد آن هستيد و وضعيتي است كه رواج ربا آنقدر زياد شده كه نميشود آن را انكار كرد و ناديده گرفت.
امروزه ديگر نميتوان براي شرايطي كه مردم از بانكها يك ميليون تومان قرض ميگيرند و يك ماهه مجبور هستند يك ميليون و دويست هزار تومان به بانك پس دهند، هيچ توجيه فقهي تراشيد و يكسره بايد گفت كه اين كارها رباست و حرام است و جنگ با خداست.»
ب ـ اقتصاد اسلامي
قرآن مجيد ربا را به شدت حرام كرده است، لذا در اقتصاد اسلامي هر نوع ربا تحت هر نام از بين خواهد رفت.
قرآن مجيد در آيات زير ربا را حرام اعلام كرده است:
1ـ سوره بقره آيه 275: كساني كه ربا ميخورند، سر پا نميمانند؛ مگر مانند كسي كه بر اثر تماس شيطان جنزده (صرعي) شدهاند. اين به خاطر آن است كه گفتند، داد و ستد هم مانند ربا است، در حالي كه خدا بيع را حلال كرده و ربا را حرام و اگر كسي اندرز الهي به او رسد و (از رباخواري) خودداري كند، سودهايي كه در سابق (پيش از نزول حكم تحريم) به دست آورده، مال اوست و كار او به خدا واگذار ميشود و اما كساني كه بازگردند (و بار ديگر مرتكب اين گناه شوند) اهل آتشاند و هميشه در آن ميمانند.
آنچه از اين آيات ميفهميم:
اين آيه شريفه سخن از جمع دارد و نه فرد و همچنين از رباي بازاري سخن ميگويد. بنابراين ميتوان گفت، اقتصاد جامعه و ملتي كه به ربا آلوده باشند، سرپا نميايستد، مگر مانند فرد مصروع كه از راه منحرف ميشود و گاهي بر زمين ميخورد و گاهي سرپا ميايستد. چرا كه در اين نوع جامعه، دادوستد را با سود و يا با ارزش اضافي همانند ربا آلوده ساختهاند و اين دو را يكي ميدانند، در حالي كه خداوند بيع را كه آلوده به ارزش اضافي نيست، حلال اعلام كرده و ارزش اضافي چسبيده به داد و ستد را حرام، پس كسي كه دست از رباخواري بردارد، به آرامش دست مييابد و در نزد خدا آمرزيده ميشود و گذشتهاش به او زيان نخواهد رساند، ولي كساني كه رباخواري را ادامه دهند، در ناآرامي و آتش جاودان خواهند بود.
قانون اقتصادي: در جامعهاي كه اقتصاد آن به ربا آلوده باشد ـ مثل نظام سرمايهداري و شبهسرمايهداري ـ يك قانون به نام قانون نوسانات تجاري، به وجود ميآيد. بر اساس اين قانون، اقتصاد جامعه همانند آدمهاي صرعي بيثبات است. گاهي سرپاست (دوره رونق اقتصادي) و گاهي به زمين ميخورد (دوره ركود اقتصادي) بين دوره رونق و ركود، دوره بحران و بهبود قرار دارد.
صاحب تفسير الميزان، مرحوم علامه طباطبايي در تفسير آيه مذكور، مطالبي به شرح زير دارد (19): «... رباخواري سبب ميشود كه رباخوار ثروتمند شود و ربادهنده فقير و لذا ميتوان گفت كه ربا، توازن و تعادل اجتماع را به هم ميزند و نظمي را كه بر راه راست انساني و روش فطري حكومت قرار دارد، از بين ميبرد و اين همان خبطي است كه رباخوار بدان مبتلا ميشود، زيرا رباخواري موجب اين ميشود كه نظام داد و ستد و معاوضه در نظر او مختل شود و ديگر ميان خريد و فروش عادي و رباخواري فرق نگذارد و اگر او را به ترك رباخواري دعوت كنند، بگويد: بيع هم مثل رباست و مزيتي بر آن ندارد تا دست از ربا برداريم و بيع كنيم.
2ـ سوره بقره آيه 276: ترجمه: «خداوند، ربا را نابود ميكند و صدقات را افزايش ميدهد و خداوند هيچ انسان ناسپاس گنهكاري را دوست ندارد.»
آنچه از اين آيه ميفهميم:
در اين آيه كريمه ربا در مقابل صدقه و «يَمحق» در مقابل «يُربي» قرار داده شده است. خداوند ميفرمايد: «ربا» كه در ظاهر سبب افزايش ثروت است، درواقع باعث كاهش و نابودي ثروت ميشود و صدقه دادن كه در ظاهر امر كاهش در ثروت را سبب ميشود در واقع باعث افزايش ثروت خواهد شد. توجه شود كه خداوند براي صدقه دادن، واژه «يربي» را كه از همان كلمه «ربا» است را به كار ميبرد. بنابراين اضافه شدن از طريق صدقه ممدوح است در حالي كه همين ارزش اضافي از طريق «ربا» مذموم است. علت آن است كه صدقه سبب استقرار عدالت اجتماعي ميشود و لذا دوستي اجتماعي را گسترش ميدهد در حالي كه ربا سبب گسترش اقتصاد ظالمانه ميشود و به دشمني طبقاتي و اجتماعي منجر خواهد شد(20) و اين دشمني به جنگ فقرا عليه سرمايهداران منتهي ميشود كه خواه، ناخواه ثروت رباخواران نابود خواهد شد، در حالي كه دوستي طبقاتي و صلح و توسعه، سبب رشد ثروت خواهد شد.
3ـ سوره بقره آيه 278 و 279: ترجمه: اي كساني كه ايمان آورديد، تقواي خدا ورزيد و آنچه از ربا مانده، واگذاريد. اگر مؤمن هستيد و اگر (چنين) نكرديد، بدانيد خدا و رسولش، با شما پيكار خواهند كرد و اگر توبه كنيد، سرمايههاي شما، از آن شماست (اصل سرمايه، بدون سود)، نه ستم ميكنيم و نه بر شما ستم وارد ميشود.
آنچه از اين دو آيه شريفه ميفهميم:
كساني مؤمن هستند كه ربا را از فعاليتهاي اقتصادي حذف كنند و اگر به نام اسلام، نظام بانكداري ربوي برقرار شود، برقراركنندگان نه مؤمن هستند و نه كافر، بلكه منافق هستند. به علاوه تقوا داشتن يعني حفظ سامانها و از جمله سامان دادن درست و حفظ آن در صحنه اقتصاد، وابسته به حذف ربا از بانك و بازار است.
و اگر چنين نشد و اخذ ربا به هر شكل و تحت هر نام ادامه پيدا كرد، گويي نظام يا فرد رباگيرنده به خدا و رسول خدا «اعلان جنگ» دادهاند و مسلم است كه بازنده در جنگ با خدا و رسول، رباگيران هستند. به عبارت ديگر قوانين فطري طبيعت، نظامهايي را كه آلوده به ربا هستند، محكوم به شكست در فعاليتهاي اقتصادي كرده است.
امروزه ملاحظه ميشود در نظامهاي اقتصاد سرمايهداري و شبهسرمايهداري دنيا، ركود اقتصادي و نوسانات اقتصادي و شكاف طبقاتي و گسترش فقر، سبب ناكامي اين اقتصادها شده است(21) و اينان راهي ندارند، جز كمك گرفتن از غارت منابع و منافع كشورهاي ديگر كه اين امر به جنگهاي جهاني و منطقهاي منجر ميشود كه در قرن بيستم، جنگ اول و دوم جهاني، جنگ كره، جنگ ويتنام، جنگ لبنان و در قرن بيستويكم آن هم در آغاز آن، نايره جنگ جهاني به چشم ميخورد. يعني اقتصاد سرمايهداري جز خون و آتش و مصيبت براي ملل دنيا چيزي به ارمغان نياورده است.
در اقتصاد اسلامي با محو ربا، كليه اين بلاياي اقتصادي از بين خواهد رفت و ديگر از فقر، تورم، بيكاري، نوسانات اقتصادي و غيره خبري نخواهد بود. چرا كه محور واقعي ربا در جامعه، به ايجاد يك نظام اقتصادي منجر ميشود كه عدل در آن مشخصه اساسي است و اين عدل مانع بروز فقر و تورم و ديگر بلاياي اقتصاد سرمايهداري مي شود.
---------------
پينوشت:
1ـ خبرگزاري جمهوري اسلامي، 12/8/82 به نقل از دكتر گوئل كهن، استاد علوم ارتباطات www.shahrvand.com/backissues/633press.htm
2ـ منبع قبلي
3ـ منبع قبلي
4ـ منبع قبلي
5ـ http://alkhoei.org.uk/lectures.htm
6ـ وسايلالشيعة: ج 15، ص 365 ـ 366، ب 55، ح 20757.
7ـ بحارالانوار: ج 16، ص 210.
8ـ منبع قبلي
9ـ منبع قبلي
10ـ http://www.iran-emrooz.de/archiv/nakhjavani/1381/nakhjav810818.html
11ـ حسن توانايان فرد ـ فلسفه اقتصاد اسلام ـ از نظر مرحوم علامه محمدحسين طباطبايي، ناشر: مؤسسه مطبوعاتي عطايي. چاپ اول ـ 1361ـ صفحه 187
12ـ منبع قبلي
13ـ منبع قبلي
14ـ سيدمحمد حسيني بهشتي، محمد جواد باهنر، علي گلزاده (غفوري)، شناخت اسلام، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپخانه سپهر، صفحه 509.
15ـ به سخنراني آيتالله مصباح يزدي در نماز جمعه 13/4/82 در اين مورد كه جمهوري اسلامي را از رباخوارترين نظامهاي جهان ياد كردند، مراجعه شود.
16ـ www.kayhannews.com/810919/other5.ht
17ـ دقت شود اين مباحث در جامعهاي فرضي صادق است كه در آن اقتصاد اسلامي به گونهاي صد در صد به اجرا درآمده است و ربا كلا وجود ندارد و مالياتهاي سنگين وجود ندارد و قيمت عدل مستقر است و نه قيمت بازار و لذا تورم وجود نخواهد داشت كه نرخ بهره را با نرخ تورم خنثي كنند.
18ـ www.refahweekly.com/society/rrleerpn.htm
19ـ حسن توانايان فرد ـ فلسفه اقتصاد اسلام ـ از نظر مرحوم علامه محمد حسين طباطبايي، ناشر: مؤسسه مطبوعاتي عطايي، چاپ اول ـ 1361 ـ صفحه 187
20ـ به منظور مطالعه بيشتر در اين زمينه، به كتاب حسن توانايان فرد ـ فلسفه اقتصاد اسلام ـ از نظر مرحوم علامه محمدحسين طباطبايي، ناشر: موسه مطبوعاتي عطايي، چاپ اول ـ 1361 ـ مبحث ربا در قرآن، به صفحات 23 الي 150 مراجعه شود.
21ـ حمله عراق جهت غارت منابع نفت آن كشور براي حل مشكل ركود در آمريكا، نشانه همين ناكاميهاست.
کد سوال : 2753
موضوع : سياسي و انديشه سياسي
پرسش : متن وصيت نامه امام خميني (ره)
پاسخ : وصيتنامة سياسي ـ الهي
بسمالله الرحمن الرحيم
قالَ رسولُالله ـ صلَّيالله عليه و آله و سلَّم: اِنّي تاركٌ فيكُمُ الثّقلَيْنِ كتابَ اللهِ و عترتي اهلَ بيتي؛ فإِنَّهُما لَنْ يَفْتَرِقا حَتّي' يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوضَ.
الحمدُلله و سُبحانَكَ؛ اللّ'هُمَّ صلِّ علي محمدٍ و آلهِ مظاهر جمالِك و جلالِك و خزائنِ اسرارِ كتابِكَ الذي تجلّي فيه الاَحديّةُ بِجميعِ أسمائكَ حتّي المُسْتَأْثَرِ منها الّذي لايَعْلَمُهُ غَيرُك؛ و اللَّعنُ علي ظالِميهم اصلِ الشَجَرةِ الخَبيثةِ.
و بعد، اينجانب مناسب ميدانم كه شمهاي كوتاه و قاصر در باب «ثقلين» تذكر دهم؛ نه از حيث مقامات غيبي و معنوي و عرفاني، كه قلم مثل مني عاجز است از جسارت در مرتبهاي كه عرفان آن بر تمام دايرة وجود، از ملك تا ملكوت اعلي' و از آنجا تا لاهوت و آنچه در فهم من و تو نايد، سنگين و تحمل آن فوق طاقت، اگر نگويم ممتنع است؛ و نه از آنچه بر بشريت گذشته است، از مهجور بودن از حقايق مقام والاي «ثقل اكبر» و «ثقل كبير» كه از هر چيز اكبر است جز ثقل اكبر كه اكبر مطلق است؛ و نه از آنچه گذشته است بر اين دو ثقل از دشمنان خدا و طاغوتيان بازيگر كه شمارش آن براي مثل مني ميسر نيست با قصور اطلاع و وقت محدود؛ بلكه مناسب ديدم اشارهاي گذرا و بسيار كوتاه از آنچه بر اين دو ثقل گذشته است بنمايم.
شايد جملة لَنْ يَفْتَرِق'ا حتّي يَرِد'ا عَلَيَّ الْحَوض اشاره باشد بر اينكه بعد از وجود مقدس رسولالله ـ صليالله عليه و آله و سلم ـ هرچه بر يكي از اين دو گذشته است بر ديگري گذشته است و مهجوريت هر يك مهجوريت ديگري است، تا آنگاه كه اين دو مهجور بر رسول خدا در «حوض» وارد شوند. و آيا اين «حوض» مقام اتصال كثرت به وحدت است و اضمحلال قطرات در دريا است، يا چيز ديگر كه به عقل و عرفان بشر راهي ندارد. و بايد گفت آن ستمي كه از طاغوتيان بر اين دو وديعة رسول اكرم ـ صليالله عليه و آله و سلم ـ گذشته، بر امت مسلمان بلكه بر بشريت گذشته است كه قلم از آن عاجز است.
و ذكر اين نكته لازم است كه حديث «ثقلين» متواتر بين جميع مسلمين است و ] در [ كتب اهل سنت از «صحاح ششگانه» تا كتب ديگر آنان، با الفاظ مختلفه و موارد مكرره از پيغمبر اكرم ـ صليالله عليه و آله و سلم ـ به طور متواتر نقل شده است. و اين حديث شريف حجت قاطع است بر جميع بشر بويژه مسلمانان مذاهب مختلف؛ و بايد همة مسلمانان كه حجت بر آنان تمام است جوابگوي آن باشند؛ و اگر عذري براي جاهلان بيخبر باشد براي علماي مذاهب نيست.
اكنون ببينيم چه گذشته است بر كتاب خدا، اين وديعة الهي و ماترك پيامبر اسلام ـصليالله عليه و آله و سلم ـ مسائل أسفانگيزي كه بايد براي آن خون گريه كرد، پس از شهادت حضرت علي(ع) شروع شد. خودخواهان و طاغوتيان، قرآن كريم را وسيلهاي كردند براي حكومتهاي ضد قرآني؛ و مفسران حقيقي قرآن و آشنايان به حقايق را كه سراسر قرآن را از پيامبر اكرم ـ صليالله عليه و آله و سلم ـ دريافت كرده بودند و نداي اِنّي تاركٌ فيكُمُ الثقلان در گوششان
بود با بهانههاي مختلف و توطئههاي از پيش تهيه شده، آنان را عقب زده و با قرآن، در حقيقت قرآن را ـ كه براي بشريت تا ورود به حوض بزرگترين دستور زندگاني مادي و معنوي بود و است ـ از صحنه خارج كردند؛ و بر حكومت عدل الهي ـ كه يكي از آرمانهاي اين كتاب مقدس بوده و هست ـ خط بطلان كشيدند و انحراف از دين خدا و كتاب و سنت الهي را پايهگذاري كردند، تا كار به جايي رسيد كه قلم از شرح آن شرمسار است.
و هرچه اين بنيان كج به جلو آمد كجيها و انحرافها افزون شد تا آنجا كه قرآن كريم را كه براي رشد جهانيان و نقطة جمع همة مسلمانان بلكه عائلة بشري، از مقام شامخ احديت به كشف تام محمدي(ص) تنزل كرد كه بشريت را به آنچه بايد برسند برساند و اين وليدة «علم الاسما ء » را از شرّ شياطين و طاغوتها رها سازد و جهان را به قسط و عدل رساند و حكومت را به دست اوليا ء الله، معصومين ـ عليهم صلوات الاولين و الا´خرين ـ بسپارد تا آنان به هر كه صلاح بشريت است بسپارند ـ چنان از صحنه خارج نمودند كه گويي نقشي براي هدايت ندارد و كار به جايي رسيد كه نقش قرآن به دست حكومتهاي جائر و آخوندهاي خبيثِ بدتر از طاغوتيان وسيلهاي براي اقامة جور و فساد و توجيه ستمگران و معاندان حق تعالي شد. و معالاسف به دست دشمنان توطئهگر و دوستان جاهل، قرآن اين كتاب سرنوشتساز، نقشي جز در گورستانها و مجالس مردگان نداشت و ندارد و آنكه بايد وسيلة جمع مسلمانان و بشريت و كتاب زندگي آنان باشد، وسيلة تفرقه و اختلاف گرديد و يا بكلي از صحنه خارج شد، كه ديديم اگر كسي دم از حكومت اسلامي برميآورد و از سياست، كه نقش بزرگ اسلام و رسول بزرگوار ـصليالله عليه و آله و سلم ـ و قرآن و سنت مشحون آن است، سخن ميگفت گويي بزرگترين معصيت را مرتكب شده؛ و كلمة «آخوند سياسي» موازن با آخوند بيدين شده بود و اكنون نيز هست.
و اخيراً قدرتهاي شيطاني بزرگ به وسيلة حكومتهاي منحرفِ خارج از تعليمات اسلامي، كه خود را به دروغ به اسلام بستهاند، براي محو قرآن و تثبيت مقاصد شيطاني ابرقدرتها قرآن را با خط زيبا طبع ميكنند و به اطراف ميفرستند و با اين حيلة شيطاني قرآن را از صحنه خارج ميكنند. ما همه ديديم قرآني را كه محمدرضا خان پهلوي طبع كرد و عدهاي را اغفال كرد و بعض آخوندهاي بيخبر از مقاصد اسلامي هم مداح او بودند. و ميبينيم كه ملك فهد هر سال مقدار زيادي از ثروتهاي بيپايان مردم را صرف طبع قرآن كريم و محالّ تبليغاتِ مذهبِ ضد قرآني ميكند و وهابيت، اين مذهب سراپا بياساس و خرافاتي را ترويج ميكند؛ و مردم و ملتهاي غافل را سوق به سوي ابرقدرتها ميدهد و از اسلام عزيز و قرآن كريم براي هدم اسلام و قرآن بهرهبرداري ميكند.
ما مفتخريم و ملت عزيز سرتاپا متعهد به اسلام و قرآن مفتخر است كه پيرو مذهبي است كه ميخواهد حقايق قرآني، كه سراسر آن از وحدت بين مسلمين بلكه بشريت دم ميزند، از مقبرهها و گورستانها نجات داده و به عنوان بزرگترين نسخة نجات دهندة بشر از جميع قيودي كه بر پاي و دست و قلب و عقل او پيچيده است و او را به سوي فنا و نيستي و بردگي و بندگي طاغوتيان ميكشاند نجات دهد.
و ما مفتخريم كه پيرو مذهبي هستيم كه رسول خدا مؤسس آن به امر خداوند تعالي بوده، و اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب، اين بندة رها شده از تمام قيود، مأمور رها كردن بشر از تمام اغلال و بردگيها است.
ما مفتخريم كه كتاب نهجالبلاغه كه بعد از قرآن بزرگترين دستور زندگي مادي و معنوي و بالاترين كتاب رهاييبخش بشر است و دستورات معنوي و حكومتي آن بالاترين راه نجات است، از امام معصوم ما است.
ما مفتخريم كه ائمة معصومين، از علي بن ابيطالب گرفته تا منجي بشر حضرت مهدي صاحب زمان ـ عليهم آلاف التحيات والسلام ـ كه به قدرت خداوند قادر، زنده و ناظر امور است ائمة ما هستند.
ما مفتخريم كه ادعية حياتبخش كه او را «قرآن صاعد» ميخوانند از ائمة معصومين ما است. ما به «مناجات شعبانية» امامان و «دعاي عرفات»
حسين بن علي ـ عليهما السلام ـ و «صحيفة سجاديه» اين زبور آل محمد و «صحيفة فاطميه» كه كتاب الهام شده از جانب خداوند تعالي به زهراي مرضيه است از ما است.
ما مفتخريم كه «باقرالعلوم» بالاترين شخصيت تاريخ است و كسي جز خداي تعالي و رسول ـ صليالله عليه و آله ـ و ائمة معصومين ـعليهمالسلام ـ مقام او را درك نكرده و نتوانند درك كرد، از ما است.
و ما مفتخريم كه مذهب ما «جعفري» است كه فقه ما كه درياي بيپايان است، يكي از آثار اوست. و ما مفتخريم به همة ائمة معصومين ـ عليهم صلواتالله ـ و متعهد به پيروي آنانيم.
ما مفتخريم كه ائمة معصومين ما ـ صلوات الله و سلامه عليهم ـ در راه تعالي دين اسلام و در راه پياده كردن قرآن كريم كه تشكيل حكومت عدل يكي از ابعاد آن است، در حبس و تبعيد به سر برده و عاقبت در راه براندازي حكومتهاي جائرانه و طاغوتيان زمان خود شهيد شدند. و ما امروز مفتخريم كه ميخواهيم مقاصد قرآن و سنت را پياده كنيم و اقشار مختلفة ملت ما در اين راه بزرگِ سرنوشتساز سر از پا نشناخته، جان و مال و عزيزان خود را نثار راه خدا ميكنند.
ما مفتخريم كه بانوان و زنان پير و جوان و خرد و كلان در صحنههاي فرهنگي و اقتصادي و نظامي حاضر، و همدوش مردان يا بهتر از آنان در راه تعالي اسلام و مقاصد قرآن كريم فعاليت دارند؛ و آنان كه توان جنگ دارند، در آموزش نظامي كه براي دفاع از اسلام و كشور اسلامي از واجبات مهم است شركت، و از محروميتهايي كه توطئة دشمنان و ناآشنايي دوستان از احكام اسلام و قرآن بر آنها بلكه بر اسلام و مسلمانان تحميل نمودند، شجاعانه و متعهدانه خود را رهانده و از قيد خرافاتي كه دشمنان براي منافع خود به دست نادانان و بعضي آخوندهاي بياطلاع از مصالح مسلمين به وجود آورده بودند، خارج نمودهاند؛ و آنان كه توان جنگ ندارند، در خدمت پشت جبهه به نحو ارزشمندي كه دل ملت را از شوق و شعف به لرزه درميآورد و دل دشمنان و جاهلان بدتر از دشمنان را از خشم و غضب ميلرزاند، اشتغال دارند. و ما مكرر ديديم كه زنان بزرگواري زينبگونه ـ عليها سلامالله ـ فرياد ميزنند كه فرزندان خود را از دست داده و در راه خداي تعالي و اسلام عزيز از همه چيز خود گذشته و مفتخرند به اين امر؛ و ميدانند آنچه به دست آوردهاند بالاتر از جنات نعيم است، چه رسد به متاع ناچيز دنيا.
و ملت ما بلكه ملتهاي اسلامي و مستضعفان جهان مفتخرند به اينكه دشمنان آنان كه دشمنان خداي بزرگ و قرآن كريم و اسلام عزيزند، درندگاني هستند كه از هيچ جنايت و خيانتي براي مقاصد شوم جنايتكارانة خود دست نميكشند و براي رسيدن به رياست و مطامع پست خود دوست و دشمن را نميشناسند. و در رأس آنان امريكا اين تروريست بالذات دولتي است كه سرتاسر جهان را به آتش كشيده و هم پيمان او صهيونيست جهاني است كه براي رسيدن به مطامع خود جناياتي مرتكب ميشود كه قلمها از نوشتن و زبانها از گفتن آن شرم دارند؛ و خيال ابلهانة «اسرائيل بزرگ»! آنان را به هر جنايتي ميكشاند. و ملتهاي اسلامي و مستضعفان جهان مفتخرند كه دشمنان آنها حسين اردني اين جنايت پيشة دورهگرد، و حسن و حسني مبارك هم آخور با اسرائيل جنايتكارند و در راه خدمت به امريكا و اسرائيل از هيچ خيانتي به ملتهاي خود رويگردان نيستند. و ما مفتخريم كه دشمن ما صدام عفلقي است كه دوست و دشمنْ او را به جنايتكاري و نقض حقوق بينالمللي و حقوق بشر ميشناسند و همه ميدانند كه خيانتكاريِ او به ملت مظلوم عراق و شيخنشينان خليج، كمتر از خيانت به ملت ايران نباشد.
و ما و ملتهاي مظلوم دنيا مفتخريم كه رسانههاي گروهي و دستگاههاي تبليغات جهاني، ما و همة مظلومان جهان را به هر جنايت و خيانتي كه ابرقدرتهاي جنايتكار دستور ميدهند متهم ميكنند. كدام افتخار بالاتر و والاتر از اينكه امريكا با همة ادعاهايش و همة ساز و برگهاي جنگياش و آنهمه دولتهاي سرسپردهاش و به دست داشتن ثروتهاي بيپايانِ ملتهاي مظلوم عقبافتاده و در دست داشتن تمام رسانههاي گروهي، در مقابل ملت غيور ايران و كشور حضرت بقيةالله ـ ارواحنا لمقدمه الفدا ء ـ آنچنان وامانده و رسوا شده است كه نميداند به كه متوسل شود! و رو به هر كس ميكند جواب رد ميشنود! و اين نيست جز به مددهاي غيبي حضرت باري تعالي ـ جلَّت عظمتُهـ كه ملتها را بويژه ملت ايران اسلامي را بيدار نموده و از ظلمات ستمشاهي به نور اسلام هدايت نموده.
من اكنون به ملتهاي شريف ستمديده و به ملت عزيز ايران توصيه ميكنم كه از اين راه مستقيم الهي كه نه به شرقِ ملحد و نه به غربِ ستمگرِ كافر وابسته است، بلكه به صراطي كه خداوند به آنها نصيب فرموده است محكم و استوار و متعهد و پايدارْ پايبند بوده، و لحظه ] اي [ از شكر اين نعمت غفلت نكرده و دستهاي ناپاك عمال ابرقدرتها، چه عمال خارجي و چه عمال داخلي بدتر از خارجي، تزلزلي در نيت پاك و ارادة آهنين آنان رخنه نكند؛ و بدانند كه هرچه رسانههاي گروهي عالم و قدرتهاي شيطاني غرب و شرق اشتلم ميزنند دليل بر قدرت الهي آنان است و خداوند بزرگ سزاي آنان را هم در اين عالم و هم در عوالم ديگر خواهد داد. «إنَّه وليُّ النِّعَم و بِيَدِه ملكوتُ كلِّ شي ء ٍ».
و با كمال جِد و عجز از ملتهاي مسلمان ميخواهم كه از ائمة اطهار و فرهنگ سياسي، اجتماعي، اقتصادي، نظامي اين بزرگ راهنمايان عالم بشريت به طور شايسته و به جان و دل و جانفشاني و نثار عزيزان پيروي كنند. از آن جمله دست از فقه سنتي كه بيانگر مكتب رسالت و امامت است و ضامن رشد و عظمت ملتها است، چه احكام اوليه و چه ثانويه كه هر دو مكتب فقه اسلامي است، ذرهاي منحرف نشوند و به وسواس خناسان معاند با حق و مذهب گوش فرا ندهند و بدانند قدمي انحرافي، مقدمة سقوط مذهب و احكام اسلامي و حكومت عدل الهي است. و از آن جمله از نماز جمعه و جماعت كه بيانگر سياسي نماز است هرگز غفلت نكنند، كه اين نماز جمعه از بزرگترين عنايات حق تعالي بر جمهوري اسلامي ايران است. و از آن جمله مراسم عزاداري ائمة اطهار و بويژه سيد مظلومان و سرور شهيدان، حضرت ابيعبدالله الحسين ـ صلوات وافر الهي و انبيا و ملائكةالله و صلحا بر روح بزرگ حماسي او باد ـ هيچگاه غفلت نكنند. و بدانند آنچه دستور ائمه ـ عليهمالسلام ـ براي بزرگداشت اين حماسة تاريخي اسلام است و آنچه لعن و نفرين بر ستمگران آل بيت است، تمام فرياد قهرمانانة ملتها است بر سردمداران ستمپيشه در طول تاريخ الي الابد. و ميدانيد كه لعن و نفرين و فرياد از بيداد بنياميه ـلعنةالله عليهمـ با آنكه آنان منقرض و به جهنم رهسپار شدهاند، فرياد بر سر ستمگران جهان و زنده نگهداشتن اين فرياد ستمشكن است.
و لازم است در نوحهها و اشعار مرثيه و اشعار ثناي از ائمة حق ـ عليهم سلامالله ـ بهطور كوبنده فجايع و ستمگريهاي ستمگران هر عصر و مصر يادآوري شود؛ و در اين عصر كه عصر مظلوميت جهان اسلام به دست امريكا و شوروي و ساير وابستگان به آنان و از آن جمله آل سعود، اين خائنين به حرم بزرگ الهي ـ لعنةالله و ملائكته و رسله عليهم ـ است به طور كوبنده يادآوري و لعن و نفرين شود. و همه بايد بدانيم كه آنچه موجب وحدت بين مسلمين است اين مراسم سياسي است كه حافظ ملّيت مسلمين، بويژه شيعيان ائمة اثني عشر
ـ عليهم صلوات الله و سلم ـ ] است [ .
و آنچه لازم است تذكر دهم آن است كه وصيت سياسي ـ الهي اينجانب اختصاص به ملت عظيمالشأن ايران ندارد، بلكه توصيه به جميع ملل اسلامي و مظلومان جهان از هر ملت و مذهب ميباشد.
از خداوند ـ عزوجل ـ عاجزانه خواهانم كه لحظهاي ما و ملت ما را به خود واگذار نكند و از عنايات غيبي خود به اين فرزندان اسلام و رزمندگان عزيز لحظه ] اي [ دريغ نفرمايد.
روح الله الموسوي الخميني
بسمالله الرحمن الرحيم
اهميت انقلاب شكوهمند اسلامي كه دستاورد ميليونها انسان ارزشمند و هزاران شهيد جاويد آن و آسيب ديدگان عزيز، اين شهيدان زنده است و مورد اميد ميليونها مسلمانان و مستضعفان جهان است، به قدري است كه ارزيابي آن از عهدة قلم و بيان والاتر و برتر است. اينجانب، روحالله موسوي خميني كه از كرم عظيم خداوند متعال با همة خطايا مأيوس نيستم و زاد راه پرخطرم همان دلبستگي به كرم كريم مطلق است، به عنوان يك نفر طلبة حقير كه همچون ديگر برادران ايماني اميد به اين انقلاب و بقاي دستاوردهاي آن و به ثمر رسيدن هرچه بيشتر آن دارم، به عنوان وصيت به نسل حاضر و نسلهاي عزيز آينده مطالبي هر چند تكراري عرض مينمايم. و از خداوند بخشاينده ميخواهم كه خلوص نيت در اين تذكرات عنايت فرمايد.
1) ما ميدانيم كه اين انقلاب بزرگ كه دست جهانخواران و ستمگران را از ايران بزرگ كوتاه كرد، با تأييدات غيبي الهي پيروز گرديد. اگر نبود دست تواناي خداوند امكان نداشت يك جمعيت 36 ميليوني با آن تبليغات ضداسلامي و ضد روحاني خصوص در اين صد سال اخير و با آن تفرقهافكنيهاي بيحساب قلمداران و زبان مُزدان در مطبوعات و سخنرانيها و مجالس و محافل ضداسلامي و ضدملي به صورت مليّت، و آنهمه شعرها و بذلهگوييها، و آنهمه مراكز عياشي و فحشا و قمار و مسكرات و مواد مخدره كه همه و همه براي كشيدن نسل جوان فعال كه بايد در راه پيشرفت و تعالي و ترقي ميهن عزيز خود فعاليت نمايند، به فساد و بيتفاوتي در پيشامدهاي خائنانه، كه به دست شاه فاسد و پدر بيفرهنگش و دولتها و مجالس فرمايشي كه از طرف سفارتخانههاي قدرتمندان بر ملت تحميل ميشد، و از همه بدتر وضع دانشگاهها و دبيرستانها و مراكز آموزشي كه مقدرات كشور به دست آنان سپرده ميشد، با به كار گرفتن معلمان و استادان غربزده يا شرقزدة صددرصد مخالف اسلام و فرهنگ اسلامي بلكه ملي صحيح، با نام «مليت» و «مليگرايي»، گرچه در بين آنان مرداني متعهد و دلسوز بودند، لكن با اقليت فاحش آنان و در تنگنا قرار دادنشان كار مثبتي نميتوانستند انجام دهند و با اينهمه و دهها مسائل ديگر، از آن جمله به انزوا و عزلت كشيدن روحانيان و با قدرت تبليغاتْ به انحراف فكري كشيدن بسياري از آنان، ممكن نبود اين ملت با اين وضعيت يكپارچه قيام كنند و در سرتاسر كشور با ايدة واحد و فرياد «الله اكبر» و فداكاريهاي حيرتآور و معجزهآسا تمام قدرتهاي داخل و خارج را كنار زده و خودْ مقدرات كشور را به دست گيرد. بنابراين شك نبايد كرد كه انقلاب اسلامي ايران از همة انقلابها جدا است: هم در پيدايش و هم در كيفيت مبارزه و هم در انگيزة انقلاب و قيام. و ترديد نيست كه اين يك تحفة الهي و هدية غيبي بوده كه از جانب خداوند منان بر اين ملت مظلوم غارتزده عنايت شده است.
2) اسلام و حكومت اسلامي پديدة الهي است كه با به كار بستن آن سعادت فرزندان خود را در دنيا و آخرت به بالاترين وجه تأمين ميكند و قدرت آن دارد كه قلم سرخ بر ستمگريها و چپاولگريها و فسادها و تجاوزها بكشد و انسانها را به كمال مطلوب خود برساند. و مكتبي است كه برخلاف مكتبهاي غيرتوحيدي، در تمام شئون فردي و اجتماعي و مادي و معنوي و فرهنگي و سياسي و نظامي و اقتصادي دخالت و نظارت دارد و از هيچ نكته، ولو بسيار ناچيز كه در تربيت انسان و جامعه و پيشرفت مادي و معنوي نقش دارد فروگذار ننموده است؛ و موانع و مشكلات سر راه تكامل را در اجتماع و فرد گوشزد نموده و به رفع آنها كوشيده است. اينك كه به توفيق و تأييد خداوند، جمهوري اسلامي با دست تواناي ملت متعهد پايهريزي شده، و آنچه در اين حكومت اسلامي مطرح است اسلام و احكام مترقي آن است، بر ملت عظيمالشأن ايران است كه در تحقق محتواي آن به جميع ابعاد و حفظ و حراست آن بكوشند كه حفظ اسلام در رأس تمام واجبات است، كه انبياي عظام از آدم ـ عليه السلام ـ تا خاتمالنبيين ـ صليالله عليه و آله و سلم ـ در راه آن كوشش و فداكاري جانفرسا نمودهاند و هيچ مانعي آنان را از اين فريضة بزرگ بازنداشته؛ و همچنين پس از آنان اصحاب متعهد و ائمة اسلام ـ عليهم صلوات الله ـ با كوششهاي توانفرسا تا حد نثار خون خود در حفظ آن كوشيدهاند. و امروز بر ملت ايران، خصوصاً، و بر جميع مسلمانان، عموماً، واجب است اين امانت الهي را كه در ايران به طور رسمي اعلام شده و در مدتي كوتاه نتايج عظيمي به بار آورده، با تمام توان حفظ نموده و در راه ايجاد مقتضيات بقاي آن و رفع موانع و مشكلات آن كوشش نمايند. و اميد است كه پرتو نور آن بر تمام كشورهاي اسلامي تابيدن گرفته و تمام دولتها و ملتها با يكديگر تفاهم در اين امر حياتي نمايند، و دست ابرقدرتهاي عالمخوار و جنايتكاران تاريخ را تا ابد از سر مظلومان و ستمديدگان جهان كوتاه نمايند.
اينجانب كه نفسهاي آخر عمر را ميكشم به حسب وظيفه، شطري از آنچه در حفظ و بقاي اين وديعة الهي دخالت دارد و شطري از موانع و خطرهايي كه آن را تهديد ميكنند، براي نسل حاضر و نسلهاي آينده عرض ميكنم و توفيق و تأييد همگان را از درگاه پروردگار عالميان خواهانم.
الف ـ بيترديد رمز بقاي انقلاب اسلامي همان رمز پيروزي است؛ و رمز پيروزي را ملت ميداند و نسلهاي آينده در تاريخ خواهند خواند كه دو ركن اصلي آن: انگيزة الهي و مقصد عالي حكومت اسلامي؛ و اجتماع ملت در سراسر كشور با وحدت كلمه براي همان انگيزه و مقصد.
اينجانب به همة نسلهاي حاضر و آينده وصيت ميكنم كه اگر بخواهيد اسلام و حكومت الله برقرار باشد و دست استعمار و استثمارگرانِ خارج و داخل از كشورتان قطع شود، اين انگيزة الهي را كه خداوند تعالي در قرآن كريم بر آن سفارش فرموده است از دست ندهيد؛ و در مقابل اين انگيزه كه رمز پيروزي و بقاي آن است، فراموشي هدف و تفرقه و اختلاف است. بيجهت نيست كه بوقهاي تبليغاتي در سراسر جهان و وليدههاي بومي آنان تمام توان خود را صرف شايعهها و دروغهاي تفرقهافكن نمودهاند و ميلياردها دلار براي آن صرف ميكنند. بي انگيزه نيست سفرهاي دائمي مخالفان جمهوري اسلامي به منطقه. و معالاسف در بين آنان از سردمداران و حكومتهاي بعض كشورهاي اسلامي، كه جز به منافع شخص خود فكر نميكنند و چشم و گوش بسته تسليم امريكا هستند ديده ميشود؛ و بعض از روحاني نماها نيز به آنان ملحقند.
امروز و در آتيه نيز آنچه براي ملت ايران ومسلمانان جهان بايد مطرح باشد و اهميت آن را در نظر گيرند، خنثي كردن تبليغات تفرقه افكنِ خانه برانداز است. توصية اينجانب به مسلمين و خصوص ايرانيان بويژه در عصر حاضر، آن است كه در مقابل اين توطئهها عكس العمل نشان داده و به انسجام و وحدت خود، به هر راه ممكن افزايش دهند و كفار و منافقان را مأيوس نمايند.
ب ـ از توطئههاي مهمي كه در قرن اخير، خصوصاً در دهههاي معاصر، و بويژه پس از پيروزي انقلاب آشكارا به چشم ميخورد، تبليغات دامنهدار با ابعاد مختلف براي مأيوس نمودن ملتها و خصوص ملت فداكار ايران از اسلام است. گاهي ناشيانه و با صراحت به اينكه احكام اسلام كه 1400 سال قبل وضع شده است نميتواند در عصر حاضر كشورها را اداره كند، يا آنكه اسلام يك دين ارتجاعي است و با هر نوآوري و مظاهر تمدن مخالف است، و در عصر حاضر نميشود كشورها از تمدن جهاني و مظاهر آن كناره گيرند، و امثال اين تبليغات ابلهانه و گاهي موذيانه و شيطنتآميز به گونة طرفداري از قداست اسلام كه اسلام و ديگر اديان الهي سر و كار دارند با معنويات و تهذيب نفوس و تحذير از مقامات دنيايي و دعوت به ترك دنيا و اشتغال به عبادات و اذكار و ادعيه كه انسان را به خداي تعالي نزديك و از دنيا دور ميكند، و حكومت و سياست و سررشتهداري برخلاف آن مقصد و مقصود بزرگ و معنوي است، چه اينها تمام براي تعمير دنيا است و آن مخالف مسلك انبياي عظام است! و معالاسف تبليغ به وجه دوم در بعض از روحانيان و متدينان بيخبر از اسلام تأثير گذاشته كه حتي دخالت در حكومت و سياست را به مثابة يك گناه و فسق ميدانستند و شايد بعضي بدانند! و اين فاجعة بزرگي است كه اسلام مبتلاي به آن بود.
گروه اول كه بايد گفت از حكومت و قانون و سياست يا اطلاع ندارند يا غرضمندانه خود را به بياطلاعي ميزنند. زيرا اجراي قوانين بر معيار قسط و عدل و جلوگيري از ستمگري و حكومت جائرانه و بسط عدالت فردي و اجتماعي و منع از فساد و فحشا و انواع كجرويها، و آزادي بر معيار عقل و عدل و استقلال و خودكفايي و جلوگيري از استعمار و استثمار و استعباد، و حدود و قصاص و تعزيرات بر ميزان عدل براي جلوگيري از فساد و تباهي يك جامعه، و سياست و راه بردن جامعه به موازين عقل و عدل و انصاف و صدها از اين قبيل، چيزهايي نيست كه با مرور زمان در طول تاريخ بشر و زندگي اجتماعي كهنه شود. اين دعوي به مثابة آن است كه گفته شود قواعد عقلي و رياضي در قرن حاضر بايد عوض شود و به جاي آن قواعد ديگر نشانده شود. اگر در صدر خلقت، عدالت اجتماعي بايد جاري شود و از ستمگري و چپاول و قتل بايد جلوگيري شود، امروز چون قرن اتم است آن روش كهنه شده! و ادعاي آنكه اسلام با نوآوردها مخالف است ـ همان سان كه محمدرضا پهلوي مخلوع ميگفت كه اينان ميخواهند با چهارپايان در اين عصر سفر كنند ـ يك اتهام ابلهانه بيش نيست. زيرا اگر مراد از مظاهر تمدن و نوآوردها، اختراعات و ابتكارات و صنعتهاي پيشرفته كه در پيشرفت و تمدن بشر دخالت دارد، هيچگاه اسلام و هيچ مذهب توحيدي با آن مخالفت نكرده و نخواهد كرد بلكه علم و صنعت مورد تأكيد اسلام و قرآن مجيد است. و اگر مراد از تجدد و تمدن به آن معني است كه بعضي روشنفكران حرفهاي ميگويند كه آزادي در تمام منكرات و فحشا حتي همجنسبازي و از اين قبيل، تمام اديان آسماني و دانشمندان و عقلا با آن مخالفند گرچه غرب و شرقزدگان به تقليد كوركورانه آن را ترويج ميكنند.
و اما طايفة دوم كه نقشة موذيانه دارند و اسلام را از حكومت و سياست جدا ميدانند. بايد به اين نادانان گفت كه قرآن كريم و سنت رسولالله ـ صليالله عليه و آله ـ آنقدر كه در حكومت و سياست احكام دارند در ساير چيزها ندارند؛ بلكه بسيار از احكام عبادي اسلام، عبادي ـ سياسي است كه غفلت از آنها اين مصيبتها را به بار آورده. پيغمبر اسلام(ص) تشكيل حكومت داد مثل ساير حكومتهاي جهان لكن با انگيزة بسط عدالت اجتماعي. و خلفاي اول اسلامي حكومتهاي وسيع داشتهاند و حكومت عليبن ابيطالب ـ عليهالسلام ـ نيز با همان انگيزه، به طور وسيعتر و گستردهتر از واضحات تاريخ است. و پس از آن بتدريج حكومت به اسم اسلام بوده؛ و اكنون نيز مدعيان حكومت اسلامي به پيروي از اسلام و رسول اكرم ـ صليالله عليه و آله ـ بسيارند.
اينجانب در اين وصيتنامه با اشاره ميگذرم، ولي اميد آن دارم كه نويسندگان و جامعهشناسان و تاريخنويسان، مسلمانان را از اين اشتباه بيرون آورند. و آنچه گفته شده و ميشود كه انبيا ـ عليهمالسلام ـ به معنويات كار دارند و حكومت و سررشتهداري دنيايي مطرود است و انبيا و اوليا و بزرگان از آن احتراز ميكردند و ما نيز بايد چنين كنيم، اشتباه تأسفآوري است كه نتايج آن به تباهي كشيدن ملتهاي اسلامي و باز كردن راه براي استعمارگران خونخوار است، زيرا آنچه مردود است حكومتهاي شيطاني و ديكتاتوري و ستمگري است كه براي سلطهجويي و انگيزههاي منحرف و دنيايي كه از آن تحذير نمودهاند؛ جمعآوري ثروت و مال و قدرتطلبي و طاغوت گرايي است و بالاخره دنيايي است كه انسان را از حق تعالي غافل كند. و اما حكومت حق براي نفع مستضعفان و جلوگيري از ظلم و جور و اقامة عدالت اجتماعي، همان است كه مثل سليمان بن داوود و پيامبر عظيمالشأن اسلام ـ صليالله عليه و آله ـ و اوصياي بزرگوارش براي آن كوشش ميكردند؛ از بزرگترين واجبات و اقامة آن از والاترين عبادات است، چنانچه سياست سالم كه در اين حكومتها بوده از امور لازمه است. بايد ملت بيدار و هوشيار ايران با ديد اسلامي اين توطئهها را خنثي نمايند. و گويندگان و نويسندگان متعهد به كمك ملت برخيزند و دست شياطين توطئهگر را قطع نمايند.
ج ـ و از همين قماش توطئهها و شايد موذيانهتر، شايعههاي وسيع در سطح كشور، و در شهرستانها بيشتر، بر اينكه جمهوري اسلامي هم كاري براي مردم انجام نداد. بيچاره مردم با آن شوق و شعف فداكاري كردند كه از رژيم ظالمانة طاغوت رهايي يابند، گرفتار يك رژيم بدتر شدند! مستكبران مستكبرتر و مستضعفان مستضعفتر شدند! زندانها پر از جوانان كه اميد آتية كشور است ميباشد و شكنجهها از رژيم سابق بدتر و غيرانسانيتر است! هر روز عدهاي را اعدام ميكنند به اسم اسلام! و اي كاش اسم اسلام روي اين جمهوري نميگذاشتند! اين زمان از زمان رضاخان و پسرش بدتر است! مردم در رنج و زحمت و گراني سرسامآور غوطه ميخورند و سردمداران دارند اين رژيم را به رژيمي كمونيستي هدايت ميكنند! اموال مردم مصادره ميشود و آزادي در هر چيز از ملت سلب شده! و بسياري ديگر از اين قبيل امور كه با نقشه اجرا ميشود. و دليل آنكه نقشه و توطئه در كار است آنكه هرچند روز يك امر در هر گوشه و كنار و در هر كوي و برزن سر زبانها ميافتد؛ در تاكسيها همين مطلب واحد و در اتوبوسها نيز همين و در اجتماعات چند نفره باز همين صحبت ميشود؛ و يكي كه قدري كهنه شد يكي ديگر معروف ميشود. و معالاسف بعض روحانيون كه از حيلههاي شيطاني بيخبرند با تماس يكي ـ دو نفر از عوامل توطئه گمان ميكنند مطلب همان است. و اساس مسأله آن است كه بسياري از آنان كه اين مسائل را ميشنوند و باور ميكنند اطلاع از وضع دنيا و انقلابهاي جهان و حوادث بعد از انقلاب و گرفتاريهاي عظيم اجتنابناپذير آن ندارند ـچنانچه اطلاع صحيح از تحولاتي كه همه به سود اسلام است ندارند ـ و چشم بسته و بيخبر امثال اين مطالب را شنيده و خود نيز با غفلت يا عمد به آنان پيوستهاند.
اينجانب توصيه ميكنم كه قبل از مطالعة وضعيت كنوني جهان و مقايسه بين انقلاب اسلامي ايران با ساير انقلابات و قبل از آشنايي با وضعيت كشورها و ملتهايي كه در حال انقلاب و پس از انقلابشان بر آنان چه ميگذشته است، و قبل از توجه به گرفتاريهاي اين كشور طاغوتزده از ناحية رضاخان و بدتر از آن محمدرضا كه در طول چپاولگريهايشان براي اين دولت به ارث گذاشتهاند، از وابستگيهاي عظيم خانمانسوز، تا اوضاع وزارتخانهها و ادارات و اقتصاد و ارتش و مراكز عياشي و مغازههاي مسكرات فروشي و ايجاد بيبندوباري در تمام شئون زندگي و اوضاع تعليم و تربيت و اوضاع دبيرستانها و دانشگاهها و اوضاع سينماها و عشرتكدهها و وضعيّت جوانها و زنها و وضعيت روحانيون و متديّنين و آزاديخواهان متعهّد و بانوان عفيف ستمديده و مساجد در زمان طاغوت و رسيدگي به پروندة اعدام شدگان و محكومان به حبس و رسيدگي به زندانها و كيفيت عملكرد متصديان و رسيدگي به مال سرمايهداران و زمينخواران بزرگ و محتكران و گرانفروشان و رسيدگي به دادگستريها و دادگاههاي انقلاب و مقايسه با وضع سابق دادگستري و قضات و رسيدگي به حال نمايندگان مجلس شوراي اسلامي و اعضاي دولت و استاندارها و ساير مأمورين كه در اين زمان آمدهاند و مقايسه با زمان سابق و رسيدگي به عملكرد دولت و جهاد سازندگي در روستاهاي محروم از همة مواهب حتي آب آشاميدني و درمانگاه و مقايسه با طول رژيم سابق با در نظر گرفتن گرفتاري به جنگ تحميلي و پيامدهاي آن از قبيل آوارگان ميليوني و خانوادههاي شهدا و آسيبديدگان در جنگ و آوارگان ميليوني افغانستان و عراق و با نظر به حصر اقتصادي و توطئههاي پي در پي امريكا و وابستگان خارج و داخلش (اضافه كنيد فقدان مبلّغ آشنا به مسائل به مقدار احتياج و قاضي شرع) و هرج و مرجهايي كه از طرف مخالفان اسلام و منحرفان و حتي دوستان نادان در دست اجرا است و دهها مسائل ديگر، تقاضا اين است كه قبل از آشنايي به مسائل، به اشكالتراشي و انتقاد كوبنده و فحاشي برنخيزيد؛ و به حال اين اسلام غريب كه پس از صدها سال ستمگري قلدرها و جهل تودهها امروز طفلي تازهپا و وليدهاي است محفوف به دشمنهاي خارج و داخل، رحم كنيد. و شما اشكالتراشان به فكر بنشينيد كه آيا بهتر نيست به جاي سركوبي به اصلاح و كمك بكوشيد؛ و به جاي طرفداري از منافقان و ستمگران و سرمايهداران و محتكران بيانصاف از خدا بيخبر، طرفدار مظلومان و ستمديدگان و محرومان باشيد؛ و به جاي گروههاي آشوبگر و تروريستهاي مفسد و طرفداري غيرمستقيم از آنان، توجهي به ترور شدگان از روحانيون مظلوم تا خدمتگزاران متعهد مظلوم داشته باشيد؟
اينجانب هيچ گاه نگفته و نميگويم كه امروز در اين جمهوري به اسلام بزرگ با همة ابعادش عمل ميشود و اشخاصي از روي جهالت و عقده و بيانضباطي برخلاف مقررات اسلام عمل نميكنند؛ لكن عرض ميكنم كه قوة مقننه و قضاييه و اجراييه با زحمات جانفرسا كوشش در اسلامي كردن اين كشور ميكنند و ملتِ دهها ميليوني نيز طرفدار و مددكار آنان هستند؛ و اگر اين اقليت اشكالتراش و كارشكن به كمك بشتابند، تحقق اين آمال آسانتر و سريعتر خواهد بود. و اگر خداي نخواسته اينان به خود نيايند، چون تودة ميليوني بيدار شده و متوجه مسائل است و در صحنه حاضر است، آمال انساني ـ اسلامي به خواست خداوند متعال جامة عمل به طور چشمگير خواهد پوشيد و كجروان و اشكالتراشان در مقابل اين سيل خروشان نخواهند توانست مقاومت كنند.
من با جرأت مدعي هستم كه ملت ايران و تودة ميليوني آن در عصر حاضر بهتر از ملت حجاز در عهد رسولالله ـ صليالله عليه و آله ـ و كوفه و عراق در عهد اميرالمؤمنين و حسين بن علي ـ صلوات الله و سلامه عليهما ـ ميباشند. آن حجاز كه در عهد رسولالله ـ صليالله عليه و آله ـ مسلمانان نيز اطاعت از ايشان نميكردند و با بهانههايي به جبهه نميرفتند، كه خداوند تعالي در سورة «توبه» با آياتي آنها را توبيخ فرموده و وعدة عذاب داده است. و آنقدر به ايشان دروغ بستند كه به حسب نقل، در منبر به آنان نفرين فرمودند. و آن اهل عراق و كوفه كه با اميرالمؤمنين آنقدر بدرفتاري كردند و از اطاعتش سر باز زدند كه شكايات آن حضرت از آنان در كتب نقل و تاريخ معروف است. و آن مسلمانان عراق و كوفه كه با سيدالشهدا ـ عليهالسلام ـ آن شد كه شد. و آنان كه در
شهادت دستْ آلوده نكردند، يا گريختند از معركه و يا نشستند تا آن جنايت تاريخ واقع شد. اما امروز ميبينيم كه ملت ايران از قواي مسلح نظامي و انتظامي و سپاه و بسيج تا قواي مردمي از عشاير و داوطلبان و از قواي در جبههها و مردم پشت جبههها، با كمال شوق و اشتياق چه فداكاريها ميكنند و چه حماسهها ميآفرينند. و ميبينيم كه مردم محترم سراسر كشور چه كمكهاي ارزنده ميكنند. و ميبينيم كه بازماندگان شهدا و آسيب ديدگان جنگ و متعلقان آنان با چهرههاي حماسهآفرين و گفتار و كرداري مشتاقانه و اطمينان بخش با ما و شما روبهرو ميشوند. و اينها همه از عشق و علاقه و ايمان سرشار آنان است به خداوند متعال و اسلام و حيات جاويدان. در صورتي كه نه در محضر مبارك رسول اكرم ـ صليالله عليه و آله و سلم ـ هستند، و نه در محضر امام معصوم ـ صلوات الله عليه. و انگيزة آنان ايمان و اطمينان به غيب است. و اين رمز موفقيت و پيروزي در ابعاد مختلف است. و اسلام بايد افتخار كند كه چنين فرزنداني تربيت نموده، و ما همه مفتخريم كه در چنين عصري و در پيشگاه چنين ملتي ميباشيم.
و اينجانب در اينجا يك وصيت به اشخاصي كه به انگيزة مختلف با جمهوري اسلامي مخالفت ميكنند و به جوانان، چه دختران و چه پسراني كه مورد بهرهبرداري منافقان و منحرفان فرصت طلب و سودجو واقع شدهاند مينمايم، كه بيطرفانه و با فكر آزاد به قضاوت بنشينيد و تبليغات آنان كه ميخواهند جمهوري اسلامي ساقط شود و كيفيت عمل آنان و رفتارشان با تودههاي محروم و گروهها و دولتهايي كه از آنان پشتيباني كرده و ميكنند و گروهها و اشخاصي كه در داخل به آنان پيوسته و از آنان پشتيباني ميكنند و اخلاق و رفتارشان در بين خود و هوادارانشان و تغيير موضعهايشان در پيشامدهاي مختلف را، با دقت و بدون هواي نفس بررسي كنيد، و مطالعه كنيد حالات آنان كه در اين جمهوري اسلامي به دست منافقان و منحرفان شهيد شدند، و ارزيابي كنيد بين آنان و دشمنانشان؛ نوارهاي اين شهيدان تا حدي در دست و نوارهاي مخالفان شايد در دست شماها باشد، ببينيد كدام دسته طرفدار محرومان و مظلومان جامعه هستند.
برادران! شما اين اوراق را قبل از مرگ من نميخوانيد. ممكن است پس از من بخوانيد در آن وقت من نزد شما نيستم كه بخواهم به نفع خود و جلب نظرتان براي كسب مقام و قدرتي با قلبهاي جوان شما بازي كنم. من براي آنكه شما جوانان شايستهاي هستيد علاقه دارم كه جواني خود را در راه خداوند و اسلام عزيز و جمهوري اسلامي صرف كنيد تا سعادت هر دو جهان را دريابيد. و از خداوند غفور ميخواهم كه شما را به راه مستقيم انسانيت هدايت كند و از گذشتة ما و شما با رحمت واسعة خود بگذرد. شماها نيز در خلوتها از خداوند همين را بخواهيد، كه او هادي و رحمان است.
و يك وصيت به ملت شريف ايران و ساير ملتهاي مبتلا به حكومتهاي فاسد و دربند قدرتهاي بزرگ ميكنم؛ اما به ملت عزيز ايران توصيه ميكنم كه نعمتي كه با جهاد عظيم خودتان و خون جوانان برومندتان به دست آورديد همچون عزيزترين امور قدرش را بدانيد و از آن حفاظت و پاسداري نماييد و در راه آن، كه نعمتي عظيم الهي و امانت بزرگ خداوندي است كوشش كنيد و از مشكلاتي كه در اين صراط مستقيم پيش ميآيد نهراسيد كه إن تَنْصرواالله يَنْصُرْكم و يُثَبِّتْ اَقدامَكم . و در مشكلات دولت جمهوري اسلامي با جان و دل شريك و در رفع آنها كوشا باشيد، و دولت و مجلس را از خود بدانيد، و چون محبوبي گرامي از آن نگهداري كنيد.
و به مجلس و دولت و دستاندركاران توصيه مينمايم كه قدر اين ملت را بدانيد و در خدمتگزاري به آنان خصوصاً مستضعفان و محرومان و ستمديدگان كه نور چشمان ما و اولياي نعم همه هستند و جمهوري اسلامي رهاورد آنان و با فداكاريهاي آنان تحقق پيدا كرد و بقاي آن نيز مرهون خدمات آنان است، فروگذار نكنيد و خود را از مردم و آنان را از خود بدانيد و حكومتهاي طاغوتي را كه چپاولگراني بيفرهنگ و زورگوياني تهي مغز بودند و هستند را هميشه محكوم نماييد، البته با اعمال انساني كه شايسته براي يك حكومت اسلامي است.
و اما به ملتهاي اسلامي توصيه ميكنم كه از حكومت جمهوري اسلامي و از ملت مجاهد ايران الگو بگيريد و حكومتهاي جائر خود را در صورتي كه به خواست ملتها كه خواست ملت ايران است سر فرود نياوردند، با تمام قدرت به جاي خود بنشانيد، كه ماية بدبختي مسلمانان، حكومتهاي وابستة به شرق و غرب ميباشند. و اكيداً توصيه ميكنم كه به بوقهاي تبليغاتي مخالفان اسلام و جمهوري اسلامي گوش فرا ندهيد كه همه كوشش دارند كه اسلام را از صحنه بيرون كنند كه منافع ابرقدرتها تأمين شود.
د ـ از نقشههاي شيطانيِ قدرتهاي بزرگ استعمار و استثمارگر كه سالهاي طولاني در دست اجرا است و در كشور ايران از زمان رضاخان اوج گرفت و در زمان محمدرضا با روشهاي مختلف دنبالهگيري شد، به انزواكشاندن روحانيت است؛ كه در زمان رضاخان با فشار و سركوبي و خلع لباس و حبس و تبعيد و هتك حرمات و اعدام و امثال آن، و در زمان محمدرضا با نقشه و روشهاي ديگر كه يكي از آنها ايجاد عداوت بين دانشگاهيان و روحانيان بود، كه تبليغات وسيعي در اين زمينه شد؛ و معالاسف به واسطة بيخبري هر دو قشر از توطئة شيطاني ابرقدرتها نتيجة چشمگيري گرفته شد. از يك طرف، از دبستانها تا دانشگاهها كوشش شد كه معلمان و دبيران و اساتيد و رؤساي دانشگاهها از بين غربزدگان يا شرقزدگان و منحرفان از اسلام و ساير اديان انتخاب و به كار گماشته شوند و متعهدان مؤمن در اقليت قرار گيرند كه قشر مؤثر را كه در آتيه حكومت را به دست ميگيرند، از كودكي تا نوجواني و تا جواني طوري تربيت كنند كه از اديان مطلقاً، و اسلام بخصوص، و از وابستگان به اديان خصوصاً روحانيون و مبلغان، متنفر باشند. و اينان را عمال انگليس در آن زمان، و طرفدار سرمايهداران و زمينخواران و طرفدار ارتجاع و مخالف تمدن و تعالي در بعد از آن معرفي مينمودند. و از طرف ديگر، با تبليغات سو ء ، روحانيون و مبلغان و متدينان را از دانشگاه و دانشگاهيان ترسانيده و همه را به بيديني و بيبند و باري و مخالف با مظاهر اسلام و اديان متهم مينمودند. نتيجه آنكه دولتمردانْ مخالف اديان و اسلام و روحانيون و متدينان باشند؛ و تودههاي مردم كه علاقه به دين و روحاني دارند مخالف دولت و حكومت و هر چه متعلق به آن است باشند، و اختلاف عميق بين دولت و ملت و دانشگاهي و روحاني راه را براي چپاولگران آنچنان باز كند كه تمام شئون كشور در تحت قدرت آنان و تمام ذخاير ملت در جيب آنان سرازير شود، چنانچه ديديد به سر اين ملت مظلوم چه آمد، و ميرفت كه چه آيد.
اكنون كه به خواست خداوند متعال و مجاهدت ملت ـ از روحاني و دانشگاهي تا بازاري و كارگر و كشاورز و ساير قشرها ـ بند اسارت را پاره و سد قدرت ابرقدرتها را شكستند و كشور را از دست آنان و وابستگانشان نجات دادند، توصية اينجانب آن است كه نسل حاضر و آينده غفلت نكنند و دانشگاهيان و جوانان برومند عزيز هر چه بيشتر با روحانيان و طلاب علوم اسلامي پيوند دوستي و تفاهم را محكمتر و استوارتر سازند و از نقشهها و توطئههاي دشمن غدار غافل نباشند و به مجرد آنكه فرد يا افرادي را ديدند كه با گفتار و رفتار خود در صدد است بذر نفاق بين آنان افكند او را ارشاد و نصيحت نمايند؛ و اگر تأثير نكرد از او روگردان شوند و او را به انزوا كشانند و نگذارند توطئه ريشه دواند كه سرچشمه را به آساني ميتوان گرفت. و مخصوصاً اگر در اساتيد كسي پيدا شد كه ميخواهد انحراف ايجاد كند، او را ارشاد و اگر نشد، از خود و كلاس خود طرد كنند. و اين توصيه بيشتر متوجه روحانيون و محصلين علوم ديني است. و توطئهها در دانشگاهها از عمق ويژهاي برخوردار است و هر قشر محترم كه مغز متفكر جامعه هستند بايد مواظب توطئهها باشند.
ه ـ از جمله نقشهها كه معالاسف تأثير بزرگي در كشورها و كشور عزيزمان گذاشت و آثار آن باز تا حد زيادي به جا مانده، بيگانه نمودن كشورهاي استعمار زده از خويش، و غربزده و شرقزده نمودن آنان است به طوريكه خود را و فرهنگ و قدرت خود را به هيچ گرفتند و غرب و شرق، دو قطب قدرتمند را نژاد برتر و فرهنگ آنان را والاتر و آن دو قدرت را قبلهگاه عالم دانستند و وابستگي به يكي از دو قطب را از فرائض غيرقابل اجتناب معرفي نمودند! و قصة اين امر غمانگيز، طولاني و ضربههايي كه از آن خورده و اكنون نيز ميخوريم كشنده و كوبنده است.
و غمانگيزتر اينكه آنان ملتهاي ستمديدة زير سلطه را در همه چيز عقب نگهداشته و كشورهايي مصرفي بار آوردند و بهقدري ما را از پيشرفتهاي خود و قدرتهاي شيطانيشان ترساندهاند كه جرأت دست زدن به هيچ ابتكاري نداريم و همه چيز خود را تسليم آنان كرده و سرنوشت خود و كشورهاي خود را به دست آنان سپرده و چشم و گوش بسته مطيع فرمان هستيم. و اين پوچي و تهي مغزي مصنوعي موجب شده كه در هيچ امري به فكر و دانش خود اتكا نكنيم و كوركورانه از شرق و غرب تقليد نماييم بلكه از فرهنگ و ادب و صنعت و ابتكار اگر داشتيم، نويسندگان و گويندگان غرب و شرقزدة بيفرهنگ، آنها را به باد انتقاد و مسخره گرفته و فكر و قدرت بومي ما را سركوب و مأيوس نموده و مينمايند و رسوم و آداب اجنبي را هر چند مبتذل و مفتضح باشد با عمل و گفتار و نوشتار ترويج كرده و با مداحي و ثناجويي آنها را به خورد ملتها داده و ميدهند. فيالمثل، اگر در كتاب يا نوشته يا گفتاري چند واژة فرنگي باشد، بدون توجه به محتواي آن با اعجاب پذيرفته، و گوينده و نويسندة آن را دانشمند و روشنفكر به حساب ميآورند. و از گهواره تا قبر به هرچه بنگريم اگر با واژة غربي و شرقي اسمگذاري شود مرغوب و مورد توجه و از مظاهر تمدن و پيشرفتگي محسوب، و اگر واژههاي بومي خودي به كار رود مطرود و كهنه و واپسزده خواهد بود. كودكان ما اگر نام غربي داشته باشند مفتخر؛ و اگر نام خودي دارند سر به زير و عقب افتادهاند. خيابانها، كوچهها، مغازهها، شركتها، داروخانهها، كتابخانهها، پارچهها، و ديگر متاعها، هرچند در داخل تهيه شده بايد نام خارجي داشته باشد تا مردم از آن راضي و به آن اقبال كنند. فرنگي مآبي از سر تا پا و در تمام نشست و برخاستها و در معاشرتها و تمام شئون زندگي موجب افتخار و سربلندي و تمدن و پيشرفت، و در مقابل، آداب و رسوم خودي، كهنهپرستي و عقب افتادگي است. در هر مرض و كسالتي ولو جزئي و قابل علاج در داخل، بايد به خارج رفت و دكترها و اطباي دانشمند خود را محكوم و مأيوس كرد. رفتن به انگلستان و فرانسه و امريكا و مسكو افتخاري پر ارزش و رفتن به حج و ساير اماكن متبركه كهنهپرستي و عقبماندگي است. بياعتنايي به آنچه مربوط به مذهب و معنويات است از نشانههاي روشنفكري و تمدن، و در مقابل، تعهد به اين امور نشانة عقبماندگي و كهنه پرستي است.
اينجانب نميگويم ما خود همه چيز داريم؛ معلوم است ما را در طول تاريخِ نه چندان دور خصوصاً، و در سدههاي اخير از هر پيشرفتي محروم كردهاند و دولتمردان خائن و دودمان پهلوي خصوصاً، و مراكز تبليغاتي عليه دستاوردهاي خودي و نيز خودْ كوچكديدنها و يا ناچيزديدنها، ما را از هر فعاليتي براي پيشرفت محروم كرد. وارد كردن كالاها از هر قماش و سرگرم كردن بانوان و مردان خصوصاً طبقة جوان، به اقسام اجناس وارداتي از قبيل ابزار آرايش و تزئينات و تجملات و بازيهاي كودكانه و به مسابقه كشاندن خانوادهها و مصرفي بار آوردن هر چه بيشتر، كه خود داستانهاي غمانگيز دارد، و سرگرم كردن و به تباهي كشاندن جوانها كه عضو فعال هستند با فراهم آوردن مراكز فحشا و عشرتكدهها، و دهها از اين مصائب حساب شده، براي عقب نگهداشتن كشورهاست. من وصيت دلسوزانه و خادمانه ميكنم به ملت عزيز كه اكنون كه تا حدود بسيار چشمگيري از بسياري از اين دامها نجات يافته و نسل محروم حاضر به فعاليت و ابتكار برخاسته و ديديم كه بسياري از كارخانهها و وسايل پيشرفته مثل هواپيماها و ديگر چيزها كه گمان نميرفت متخصصين ِ ايران قادر به راه انداختن كارخانهها و امثال آن باشند و همه دستها را به سوي غرب يا شرق دراز كرده بوديم كه متخصصين آنان اينها را به راه اندازند، در اثر محاصرة اقتصادي و جنگ تحميلي، خود جوانان عزيز ما قطعات محل احتياج را ساخته و با قيمتهاي ارزانتر عرضه كرده و رفع احتياج نمودند و ثابت كردند كه اگر بخواهيم ميتوانيم.
بايد هوشيار و بيدار و مراقب باشيد كه سياستبازان پيوسته به غرب و شرق با وسوسههاي شيطاني شما را به سوي اين چپاولگران بينالمللي نكشند؛ و با ارادة مصمم و فعاليت و پشتكار خود به رفع وابستگيها قيام كنيد.
و بدانيد كه نژاد آريا و عرب از نژاد اروپا و امريكا و شوروي كم ندارد و اگر خوديِ خود را بيابد و يأس را از خود دور كند و چشمداشت به غير خود نداشته باشد، در درازمدت قدرت همه كار و ساختن همه چيز را دارد. و آنچه انسانهاي شبيه به اينان به آن رسيدهاند شما هم خواهيد رسيد به شرط اتكال به خداوند تعالي و اتكا به نفس، و قطع وابستگي به ديگران و تحمل سختيها براي رسيدن به زندگي شرافتمندانه و خارج شدن از تحت سلطة اجانب.
و بر دولتها و دست اندركاران است چه در نسل حاضر و چه در نسلهاي آينده كه از متخصصين خود قدرداني كنند و آنان را با كمكهاي مادي و معنوي تشويق به كار نمايند و از ورود كالاهاي مصرفساز و خانه برانداز جلوگيري نمايند و به آنچه دارند بسازند تا خود همه چيز بسازند.
و از جوانان، دختران و پسران، ميخواهم كه استقلال و آزادي و ارزشهاي انساني را، ولو با تحمل زحمت و رنج، فداي تجملات و عشرتها و بي بند و باريها و حضور در مراكز فحشا كه از طرف غرب و عمال بيوطن به شما عرضه ميشود نكنند؛ كه آنان چنانچه تجربه نشان داده جز تباهي شما و اغفالتان از سرنوشت كشورتان و چاپيدن ذخائر شما و به بند استعمار و ننگ وابستگي كشيدنتان و مصرفي نمودن ملت و كشورتان به چيز ديگر فكر نميكنند؛ و ميخواهند با اين وسايل و امثال آن شما را عقبمانده، و به اصطلاح آنان «نيمه وحشي» نگه دارند.
و ـ از توطئههاي بزرگ آنان، چنانچه اشاره شد و كراراً تذكر دادهام، به دست گرفتن مراكز تعليم و تربيت خصوصاً دانشگاهها است كه مقدرات كشورها در دست محصولات آنها است. روش آنان با روحانيون و مدارس علوم اسلامي فرق دارد با روشي كه در دانشگاهها و دبيرستانها دارند. نقشة آنان برداشتن روحانيون از سر راه و منزوي كردن آنان است؛ يا با سركوبي و خشونت و هتاكي كه در زمان رضاخان عمل شد ولي نتيجة معكوس گرفته شد؛ يا با تبليغات و تهمتها و نقشههاي شيطاني براي جدا كردن قشر تحصيلكرده و به اصطلاح روشنفكر كه اين هم در زمان رضاخان عمل ميشد و در رديف فشار و سركوبي بود؛ و در زمان محمدرضا ادامه يافت بدون خشونت ولي موذيانه.
و اما در دانشگاه نقشه آن است كه جوانان را از فرهنگ و ادب و ارزشهاي خودي منحرف كنند و به سوي شرق يا غرب بكشانند و دولتمردان را از بين اينان انتخاب و بر سرنوشت كشورها حكومت دهند تا به دست آنها هرچه ميخواهند انجام دهند. اينان كشور را به غارتزدگي و غربزدگي بكشانند و قشر روحاني با انزوا و منفوريت و شكست قادر بر جلوگيري نباشد. و اين بهترين راه است براي عقب نگهداشتن و غارت كردن كشورهاي تحت سلطه، زيرا براي ابرقدرتها بيزحمت و بيخرج و در جوامع ملي بيسر و صدا، هر چه هست به جيب آنان ميريزد.
پس اكنون كه دانشگاهها و دانشسراها در دست اصلاح و پاكسازي است، بر همة ما لازم است با متصديان كمك كنيم و براي هميشه نگذاريم دانشگاهها به انحراف كشيده شود؛ و هر جا انحرافي به چشم خورد با اقدام سريع به رفع آن كوشيم. و اين امر حياتي بايد در مرحلة اول با دست پرتوان خود جوانان دانشگاهها و دانشسراها انجام گيرد كه نجات دانشگاه از انحراف، نجات كشور و ملت است.
و اينجانب به همة نوجوانان و جوانان در مرحلة اول، و پدران و مادران و دوستان آنها در مرحلة دوم، و به دولتمردان و روشنفكران دلسوز براي كشور در مرحلة بعد وصيت ميكنم كه در اين امر مهم كه كشورتان را از آسيب نگه ميدارد، با جان و دل كوشش كنيد و دانشگاهها را به نسل بعد بسپريد. و به همة نسلهاي مسلسل توصيه ميكنم كه براي نجات خود و كشور عزيز و اسلامِآدم ساز، دانشگاهها را از انحراف و غرب و شرقزدگي حفظ و پاسداري كنيد و با اين عمل انساني ـ اسلامي خود دست قدرتهاي بزرگ را از كشور قطع و آنان را نااميد نماييد. خدايتان پشتيبان و نگهدار باد.
ز ـ از مهمات امور، تعهد وكلاي مجلس شوراي اسلامي است. ما ديديم كه اسلام و كشور ايران چه صدمات بسيار غمانگيزي از مجلس شوراي غيرصالح و منحرف، از بعد از مشروطه تا عصر رژيم جنايتكار پهلوي و از هر زمان بدتر و خطرناكتر در اين رژيم تحميلي فاسد خورد؛ و چه مصيبتها و خسارتهاي جانفرسا از اين جنايتكاران بيارزش و نوكرمآب به كشور و ملت وارد شد. در اين پنجاه سال يك اكثريت قلابي منحرف در مقابل يك اقليت مظلوم موجب شد كه هرچه انگلستان و شوروي و اخيراً امريكا خواستند، با دست همين منحرفانِ از خدا بيخبر انجام دهند و كشور را به تباهي و نيستي كشانند. از بعد از مشروطه، هيچ گاه تقريباً به مواد مهم قانون اساسي عمل نشد ـ قبل از رضاخان با تصدي غربزدگان و مشتي خان و زمينخواران؛ و در زمان رژيم پهلوي به دست آن رژيم سفاك و وابستگان و حلقه به گوشان آن.
اكنون كه با عنايت پروردگار و همت ملت عظيمالشأن سرنوشت كشور به دست مردم افتاد و وكلا از خود مردم و با انتخاب خودشان، بدون دخالت دولت و خانهاي ولايات به مجلس شوراي اسلامي راه يافتند، و اميد است كه با تعهد آنان به اسلام و مصالح كشور جلوگيري از هر انحراف بشود. وصيت اينجانب به ملت در حال و آتيه آن است كه با ارادة مصمم خود و تعهد خود به احكام اسلام و مصالح كشور در هر دوره از انتخابات وكلاي داراي تعهد به اسلام و جمهوري اسلامي كه غالباً بين متوسطين جامعه و محرومين ميباشند و غير منحرف از صراط مستقيم ـ به سوي غرب يا شرق ـ و بدون گرايش به مكتبهاي انحرافي و اشخاص تحصيلكرده و مطلع بر مسائل روز و سياستهاي اسلامي، به مجلس بفرستند.
و به جامعة محترم روحانيت خصوصاً مراجع معظم، وصيت ميكنم كه خود را از مسائل جامعه خصوصاً مثل انتخاب رئيس جمهور و وكلاي مجلس، كنار نكشند و بيتفاوت نباشند. همه ديديد و نسل آتيه خواهد شنيد كه دست سياستبازان پيرو شرق و غرب، روحانيون را كه اساس مشروطيت را با زحمات و رنجها بنيان گذاشتند از صحنه خارج كردند و روحانيون نيز بازي سياستبازان را خورده و دخالت در امور كشور و مسلمين را خارج از مقام خود انگاشتند و صحنه را به دست غربزدگان سپردند؛ و به سر مشروطيت و قانون اساسي و كشور و اسلام آن آوردند كه جبرانش احتياج به زمان طولاني دارد.
اكنون كه بحمدالله تعالي موانع رفع گرديده و فضاي آزاد براي دخالت همة طبقات پيش آمده است، هيچ عذري باقي نمانده و از گناهان بزرگ نابخشودني، مسامحه در امر مسلمين است. هركس به مقدار توانش و حيطة نفوذش لازم است در خدمت اسلام و ميهن باشد؛ و با جديت از نفوذ وابستگان به دو قطب استعمارگر و غرب يا شرقزدگان و منحرفان از مكتب بزرگ اسلام جلوگيري نمايند، و بدانند كه مخالفين اسلام و كشورهاي اسلامي كه همان ابرقدرتان چپاولگر بين المللي هستند، با تدريج و ظرافت در كشور ما و كشورهاي اسلامي ديگر رخنه، و با دست افراد خودِ ملتها، كشورها را به دام استثمار ميكشانند. بايد با هوشياري مراقب باشيد و با احساس اولين قدمِ نفوذي به مقابله برخيزيد و به آنان مهلت ندهيد. خدايتان يار و نگهدار باشد.
و از نمايندگان مجلس شوراي اسلامي در اين عصر و عصرهاي آينده ميخواهم كه اگر خداي نخواسته عناصر منحرفي با دسيسه و بازي سياسي وكالت خود را به مردم تحميل نمودند، مجلس اعتبارنامة آنان را رد كنند و نگذارند حتي يك عنصر خرابكار وابسته به مجلس راه يابد.
و به اقليتهاي مذهبي رسمي وصيت ميكنم كه از دورههاي رژيم پهلوي عبرت بگيرند و وكلاي خود را از اشخاص متعهد به مذهب خود و جمهوري اسلامي و غيروابسته به قدرتهاي جهانخوار و بدون گرايش به مكتبهاي الحادي و انحرافي و التقاطي انتخاب نمايند.
و از همة نمايندگان خواستارم كه با كمال حسن نيت و برادري با هم مجلسان خود رفتار، و همه كوشا باشند كه قوانين خداي نخواسته از اسلام منحرف نباشد و همه به اسلام و احكام آسماني آن وفادار باشيد تا به سعادت دنيا و آخرت نايل آييد.
و از شوراي محترم نگهبان ميخواهم و توصيه ميكنم، چه در نسل حاضر و چه در نسلهاي آينده، كه با كمال دقت و قدرت وظايف اسلامي و ملي خود را ايفا و تحت تأثير هيچ قدرتي واقع نشوند و از قوانين مخالف با شرع مطهر و قانون اساسي بدون هيچ ملاحظه جلوگيري نمايند و با ملاحظة ضرورات كشور كه گاهي با احكام ثانويه و گاهي به ولايت فقيه بايد اجرا شود توجه نمايند.
و وصيت من به ملت شريف آن است كه در تمام انتخابات، چه انتخاب رئيس جمهور و چه نمايندگان مجلس شوراي اسلامي و چه انتخاب خبرگان براي تعيين شوراي رهبري يا رهبر، در صحنه باشند و اشخاصي كه انتخاب ميكنند روي ضوابطي باشد كه اعتبار ميشود مثلاً در انتخاب خبرگان براي تعيين شوراي رهبري يا رهبر، توجه كنند كه اگر مسامحه نمايند و خبرگان را روي موازين شرعيه و قانون انتخاب نكنند، چه بسا كه خساراتي به اسلام و كشور وارد شود كه جبرانپذير نباشد. و در اين صورت همه در پيشگاه خداوند متعال مسئول ميباشند.
از اين قرار، عدم دخالت ملت از مراجع و علماي بزرگ تا طبقة بازاري و كشاورز و كارگر و كارمند، همه و همه مسئول سرنوشت كشور و اسلام ميباشند؛ چه در نسل حاضر و چه در نسلهاي آتيه؛ و چه بسا كه در بعض مقاطع، عدم حضور و مسامحه، گناهي باشد كه در رأس گناهان كبيره است. پس علاج واقعه را قبل از وقوع بايد كرد، و الاّ كار از دست همه خارج خواهد شد. و اين حقيقتي است كه بعد از مشروطه لمس نمودهايد و نمودهايم. چه هيچ علاجي بالاتر و والاتر از آن نيست كه ملت در سرتاسر كشور در كارهايي كه محول به اوست برطبق ضوابط اسلامي و قانون اساسي انجام دهد؛ و در تعيين رئيس جمهور و وكلاي مجلس با طبقة تحصيلكردة متعهد و روشنفكر با اطلاع از مجاري امور و غيروابسته به كشورهاي قدرتمند استثمارگر و اشتهار به تقوا و تعهد به اسلام و جمهوري اسلامي مشورت كرده، و با علما و روحانيون با تقوا و متعهد به جمهوري اسلامي نيز مشورت نموده؛ و توجه داشته باشند رئيس جمهور و وكلاي مجلس از طبقهاي باشند؛ كه محروميت و مظلوميت مستضعفان و محرومان جامعه را لمس نموده و در فكر رفاه آنان باشند، نه از سرمايهداران و زمينخواران و صدرنشينان مرفه و غرق در لذات و شهوات كه تلخي محروميت و رنج گرسنگان و پابرهنگان را نميتوانند بفهمند.
و بايد بدانيم كه اگر رئيس جمهور و نمايندگان مجلس، شايسته و متعهد به اسلام و دلسوز براي كشور و ملت باشند، بسياري از مشكلات پيش نميآيد؛ و مشكلاتي اگر باشد رفع ميشود. و همين معني در انتخاب خبرگان براي تعيين شوراي رهبري يا رهبر با ويژگي خاص بايد در نظر گرفته شود؛ كه اگر خبرگان كه با انتخاب ملت تعيين ميشوند از روي كمال دقت و با مشورت با مراجع عظام هر عصر و علماي بزرگ سرتاسر كشور و متدينين و دانشمندان متعهد، به مجلس خبرگان بروند، بسياري از مهمات و مشكلات به واسطة تعيين شايستهترين و متعهدترين شخصيتها براي رهبري يا شوراي رهبري پيش نخواهد آمد، يا با شايستگي رفع خواهد شد. و با نظر به اصل يكصد و نهم و يكصد و دهم قانون اساسي، وظيفة سنگين ملت در تعيين خبرگان و نمايندگان در تعيين رهبر يا شوراي رهبري روشن خواهد شد، كه اندك مسامحه در انتخاب، چه آسيبي به اسلام و كشور و جمهوري اسلامي وارد خواهد كرد كه احتمال آن، كه در سطح بالاي از اهميت است براي آنان تكليف الهي ايجاد ميكند.
و وصيت اينجانب به رهبر و شوراي رهبري در اين عصر كه عصر تهاجم ابرقدرتها و وابستگان به آنان در داخل و خارج كشور به جمهوري اسلامي و در حقيقت به اسلام است در پوشش جمهوري اسلامي و در عصرهاي آينده، آن است كه خود را وقف در خدمت به اسلام و جمهوري اسلامي و محرومان و مستضعفان بنمايند؛ و گمان ننمايند كه رهبري فينفسه براي آنان تحفهاي است و مقام والايي، بلكه وظيفة سنگين و خطرناكي است كه لغزش در آن اگر خداي نخواسته با هواي نفس باشد، ننگ ابدي در اين دنيا و آتش غضب خداي قهار در جهان ديگر در پي دارد.
از خداوند منان هادي با تضرع و ابتهال ميخواهم كه ما و شما را از اين امتحان خطرناك با روي سفيد در حضرت خود بپذيرد و نجات دهد و اين خطر قدري خفيفتر براي رؤساي جمهور حال و آينده و دولتها و دستاندركاران، به حسب درجات در مسئوليتها نيز هست كه بايد خداي متعال را حاضر و ناظر و خود را در محضر مبارك او بدانند. خداوند متعال راهگشاي آنان باشد.
ح ـ از مهمات امور مسألة قضاوت است كه سر و كار آن با جان و مال و ناموس مردم است. وصيت اينجانب به رهبر و شوراي رهبري آن است كه در تعيين عاليترين مقام قضايي كه در عهده دارند، كوشش كنند كه اشخاص متعهد سابقهدار و صاحبنظر در امور شرعي و اسلامي و در سياست را نصب نمايند.
و از شورايعالي قضايي ميخواهم امر قضاوت را كه در رژيم سابق به وضع أسفناك و غمانگيزي درآمده بود با جديت سر و سامان دهند؛ و دست كساني كه با جان و مال مردم بازي ميكنند و آنچه نزد آنان مطرح نيست عدالت اسلامي است از اين كرسي پراهميت كوتاه كنند، و با پشتكار و جديت بتدريج دادگستري را متحول نمايند؛ و قضات داراي شرايطي كه، انشا ء الله با جديت حوزههاي علميه مخصوصاً حوزة مباركة علمية قم تربيت و تعليم ميشوند و معرفي ميگردند، به جاي قضاتي كه شرايط مقررة اسلامي را ندارند نصب گردند، كه انشا ء الله تعالي بزودي قضاوت اسلامي در سراسر كشور جريان پيدا كند.
و به قضات محترم در عصر حاضر و اعصار آينده وصيت ميكنم كه با درنظر گرفتن احاديثي كه از معصومين ـ صلواتالله عليهم ـ در اهميت قضا و خطر عظيمي كه قضاوت دارد و توجه و نظر به آنچه دربارة قضاوت به غير حق وارد شده است، اين امر خطير را تصدي نمايند و نگذارند اين مقام به غير اهلش سپرده شود. و كساني كه اهل هستند از تصدي اين امر سرباز نزنند و به اشخاص غير اهل ميدان ندهند؛ و بدانند كه همان طور كه خطر اين مقامْ بزرگ است اجر و فضل و ثواب آن نيز بزرگ است. و ميدانند كه تصدي قضا براي اهلش واجب كفايي است.
ط ـ وصيت اينجانب به حوزههاي مقدسة علميه آن است كه كراراً عرض نمودهام كه در اين زمان كه مخالفين اسلام و جمهوري اسلامي كمر به براندازي اسلام بستهاند و از هر راه ممكن براي اين مقصد شيطاني كوشش مينمايند، و يكي از راههاي با اهميت براي مقصد شوم آنان و خطرناك براي اسلام و حوزههاي اسلامي نفوذ دادن افراد منحرف و تبهكار در حوزههاي علميه است، كه خطر بزرگ كوتاه مدت آن بدنام نمودن حوزهها با اعمال ناشايسته و اخلاق و روش انحرافي است و خطر بسيار عظيم آن در درازمدت به مقامات بالا رسيدن يك يا چند نفر شياد كه با آگاهي بر علوم اسلامي و جا زدن خود را در بين تودهها و قشرهاي مردم پاكدل و علاقهمند نمودن آنان را به خويش و ضربة مهلك زدن به حوزههاي اسلامي و اسلام عزيز و كشور در موقع مناسب ميباشد. و ميدانيم كه قدرتهاي بزرگ چپاولگر در ميان جامعهها افرادي به صورتهاي مختلف از مليگراها و روشنفكران مصنوعي و روحاني نمايان كه اگر مجال يابند از همه پرخطرتر و آسيبرسانترند ذخيره دارند كه گاهي سي ـ چهل سال با مشي اسلامي و مقدس مآبي يا «پانايرانيسم» و وطنپرستي و حيلههاي ديگر، با صبر و بردباري در ميان ملتها زيست ميكنند و در موقع مناسب مأموريت خود را انجام ميدهند. و ملت عزيز ما در اين مدت كوتاه پس از پيروزي انقلاب نمونههايي از قبيل «مجاهد خلق» و «فدايي خلق» و «تودهاي»ها و ديگر عناوين ديدهاند، و لازم است همه با هوشياري اين قسم توطئه را خنثي نمايند و از همه لازمتر حوزههاي علميه است كه تنظيم و تصفية آن با مدرسين محترم و افاضل سابقهدار است با تأييد مراجع وقت. و شايد تز «نظم در بينظمي» است از القائات شوم همين نقشهريزان و توطئهگران باشد.
در هر صورت وصيت اينجانب آن است كه در همة اعصار خصوصاً در عصر حاضر كه نقشهها و توطئهها سرعت و قوّت گرفته است، قيام براي نظام دادن به حوزهها لازم و ضروري است؛ كه علما و مدرسين و افاضل عظيمالشأن صرف وقت نموده و با برنامة دقيق صحيح حوزهها را و خصوصاً حوزة علمية قم و ساير حوزههاي بزرگ و با اهميت را در اين مقطع از زمان از آسيب حفظ نمايند.
و لازم است علما و مدرسين محترم نگذارند در درسهايي كه مربوط به فقاهت است و حوزههاي فقهي و اصولي از طريقة مشايخ معظم كه تنها راه براي حفظ فقه اسلامي است منحرف شوند، و كوشش نمايند كه هر روز بر دقتها و بحث و نظرها و ابتكار و تحقيقها افزوده شود؛ و فقه سنتي كه ارث سلف صالح است و انحراف از آن سست شدن اركان تحقيق و تدقيق است، محفوظ بماند و تحقيقات بر تحقيقات اضافه گردد. و البته در رشتههاي ديگر علوم به مناسبت احتياجات كشور و اسلام برنامههايي تهيه خواهد شد و رجالي در آن رشته تربيت بايد شود. و از بالاترين و والاترين حوزههايي كه لازم است به طور همگاني مورد تعليم و تعلم قرار گيرد، علوم معنوي اسلامي ] است [ ، از قبيل علم اخلاق و تهذيب نفس و سير و سلوك الي الله ـ رزقنا الله و اياكم ـ كه جهاد اكبر ميباشد.
ي ـ از اموري كه اصلاح و تصفيه و مراقبت از آن لازم است قوة اجراييه است. گاهي ممكن است كه قوانين مترقي و مفيد به حال جامعه از مجلس بگذرد و شوراي نگهبان آن را تنفيذ كند و وزير مسئول هم ابلاغ نمايد، لكن به دست مجريان غير صالح كه افتاد آن را مسخ كنند و برخلاف مقررات يا با كاغذبازيها يا پيچ و خمها كه به آن عادت كردهاند يا عمداً براي نگران نمودن مردم عمل كنند، كه بتدريج و مسامحه غائله ايجاد ميكند.
وصيت اينجانب به وزراي مسئول در عصر حاضر و در عصرهاي ديگر آن است كه علاوه بر آنكه شماها و كارمندان وزارتخانهها بودجهاي كه از آن ارتزاق ميكنيد مال ملت، و بايد همه خدمتگزار ملت و خصوصاً مستضعفان باشيد، و ايجاد زحمت براي مردم و مخالف وظيفه عمل كردن حرام و خداي نخواسته گاهي موجب غضب الهي ميشود، همة شما به پشتيباني ملت احتياج داريد. با پشتيباني مردم خصوصاً طبقات محروم بود كه پيروزي حاصل شد و دست ستمشاهي از كشور و ذخائر آن كوتاه گرديد. و اگر روزي از پشتيباني آنان محروم شويد، شماها كنار گذاشته ميشويد و همچون رژيم شاهنشاهي ستمكار به جاي شما ستم پيشگان پستها را اشغال مينمايند. بنابر اين حقيقت ملموس، بايد كوشش در جلب نظر ملت بنماييد و از رفتار غير اسلامي ـ انساني احتراز نماييد.
و در همين انگيزه به وزراي كشور در طول تاريخ آينده توصيه ميكنم كه در انتخاب استاندارها دقت كنند اشخاص لايق، متدين، متعهد، عاقل و سازگار با مردم انتخاب نمايند، تا آرامش در كشور هرچه بيشتر حكمفرما باشد. و بايد دانست كه گرچه تمام وزيران وزارتخانهها مسئوليت در اسلامي كردن و تنظيم امور محل مسئوليت خود دارند لكن بعضي از آنها ويژگي خاص دارند؛ مثل وزارت خارجه كه مسئوليت سفارتخانهها را در خارج از كشور دارند. اينجانب از ابتداي پيروزي به وزراي خارجه راجع به طاغوتزدگي سفارتخانهها و تحول آنها به سفارتخانههاي مناسب با جمهوري اسلامي توصيههايي نمودم، لكن بعض آنان يا نخواستند يا نتوانستند عمل مثبتي انجام دهند. و اكنون كه سه سال از پيروزي ميگذرد اگرچه وزير خارجة كنوني اقدام به اين امر نموده است و اميد است با پشتكار و صرف وقت اين امر مهم انجام گيرد.
و وصيت من به وزراي خارجه در اين زمان و زمانهاي بعد آن است كه مسئوليت شما بسيار زياد است، چه در اصلاح و تحول وزارتخانه و سفارتخانهها؛ و چه در سياست خارجيِ حفظ استقلال و منافع كشور و روابط حسنه با دولتهايي كه قصد دخالت در امور كشور ما را ندارند. و از هر امري كه شائبة وابستگي با همة ابعادي كه دارد به طور قاطع احتراز نماييد. و بايد بدانيد كه وابستگي در بعض امور هر چند ممكن است ظاهر فريبندهاي داشته باشد يا منفعت و فايدهاي در حال داشته باشد، لكن در نتيجه، ريشة كشور را به تباهي خواهد كشيد. و كوشش داشته باشيد در بهتر كردن روابط با كشورهاي اسلامي و در بيدار كردن دولتمردان و دعوت به وحدت و اتحاد كنيد كه خداوند با شماست.
و وصيت من به ملتهاي كشورهاي اسلامي است كه انتظار نداشته باشيد كه از خارج كسي به شما در رسيدن به هدف كه آن اسلام و پياده كردن احكام اسلام است كمك كند؛ خود بايد به اين امر حياتي كه آزادي و استقلال را تحقق ميبخشد قيام كنيد. و علماي اعلام و خطباي محترم كشورهاي اسلامي دولتها را دعوت كنند كه از وابستگي به قدرتهاي بزرگ خارجي خود را رها كنند و با ملت خود تفاهم كنند؛ در اين صورت پيروزي را در آغوش خواهند كشيد. و نيز ملتها را دعوت به وحدت كنند؛ و از نژادپرستي كه مخالف دستور اسلام است بپرهيزند؛ و با برادران ايماني خود در هر كشوري و با هر نژادي كه هستند دست برادري دهند كه اسلام بزرگ آنان را برادر خوانده. و اگر اين برادري ايماني با همت دولتها و ملتها و با تأييد خداوند متعال روزي تحقق يابد، خواهيد ديد كه بزرگترين قدرت جهان را مسلمين تشكيل ميدهند. به اميد روزي كه با خواست پروردگار عالم اين برادري و برابري حاصل شود.
و وصيت اينجانب به وزارت ارشاد در همة اعصار خصوصاً عصر حاضر كه ويژگي خاصي دارد، آن است كه براي تبليغ حق مقابل باطل و ارائة چهرة حقيقي جمهوري اسلامي كوشش كنند. ما اكنون، در اين زمان كه دست ابرقدرتها را از كشور خود كوتاه كرديم، مورد تهاجم تبليغاتي تمام رسانههاي گروهي وابسته به قدرتهاي بزرگ هستيم. چه دروغها و تهمتها كه گويندگان و نويسندگان وابسته به ابرقدرتها به اين جمهوري اسلامي نوپا نزده و نميزنند.
معالاسف اكثر دولتهاي منطقة اسلامي كه به حكم اسلام بايد دست اخوت به ما دهند، به عداوت با ما و اسلام برخاستهاند و همه در خدمت جهانخواران از هر طرف به ما هجوم آوردهاند. و قدرت تبليغاتي ما بسيار ضعيف و ناتوان است و ميدانيد كه امروز جهان روي تبليغات ميچرخد. و با كمال تأسف، نويسندگان به اصطلاح روشنفكر كه به سوي يكي از دو قطب گرايش دارند، به جاي آنكه در فكر استقلال و آزادي كشور و ملت خود باشند، خودخواهيها و فرصتطلبيها و انحصارجوييها به آنان مجال نميدهد كه لحظهاي تفكر نمايند و مصالح كشور و ملت خود را در نظر بگيرند، و مقايسة بين آزادي و استقلال را در اين جمهوري با رژيم ستمگر سابق نمايند و زندگي شرافتمندانة ارزنده را توأم با بعض آنچه را كه از دست دادهاند، كه رفاه و عيشزدگي است، با آنچه از رژيم ستمشاهي دريافت ميكردند توأم با وابستگي و نوكرمآبي و ثناجويي و مداحي از جرثومههاي فساد و معادن ظلم و فحشا بسنجند؛ و از تهمتها و نارواها به اين جمهوري تازه تولد يافته دست بكشند و با ملت و دولت در صف واحد بر ضد طاغوتيان و ستمپيشگان زبانها و قلمها را به كار بگيرند.
و مسئلة تبليغ تنها به عهدة وزارت ارشاد نيست بلكه وظيفة همة دانشمندان و گويندگان و نويسندگان و هنرمندان است. بايد وزارت خارجه كوشش كند تا سفارتخانهها نشريات تبليغي داشته باشند و چهرة نوراني اسلام را براي جهانيان روشن نمايند؛ كه اگر اين چهره با آن جمال جميل كه قرآن و سنت در همة ابعاد به آن دعوت كرده از زير نقاب مخالفان اسلام و كجفهميهاي دوستان خودنمايي نمايد، اسلامْ جهانگير خواهد شد و پرچم پرافتخار آن در همه جا به اهتزاز خواهد آمد. چه مصيبت بار و غمانگيز است كه مسلمانان متاعي دارند كه از صدر عالم تا نهايت آن نظير ندارد، نتوانستهاند اين گوهر گرانبها را كه هر انساني به فطرت آزاد خود طالب آن است عرضه كنند؛ بلكه خود نيز از آن غافل و به آن جاهلند و گاهي از آن فرارياند!
ك ـ از امور بسيار با اهميت و سرنوشتساز مسئلة مراكز تعليم و تربيت از كودكستانها تا دانشگاهها است كه به واسطة اهميت فوقالعادهاش تكرار نموده و با اشاره ميگذرم. بايد ملت غارت شده بدانند كه در نيم قرن اخير آنچه به ايران و اسلام ضربة مهلك زده است قسمت عمدهاش از دانشگاهها بوده است. اگر دانشگاهها و مراكز تعليم و تربيتِ ديگر با برنامههاي اسلامي و ملي در راه منافع كشور به تعليم و تهذيب و تربيت كودكان و نوجوانان و جوانان جريان داشتند، هرگز ميهن ما در حلقوم انگلستان و پس از آن امريكا و شوروي فرو نميرفت و هرگز قراردادهاي خانه خرابكن بر ملت محروم غارتزده تحميل نميشد و هرگز پاي مستشاران خارجي به ايران باز نميشد و هرگز ذخائر ايران و طلاي سياه اين ملت رنجديده در جيب قدرتهاي شيطاني ريخته نميشد و هرگز دودمان پهلوي و وابستههاي به آن اموال ملت را نميتوانستند به غارت ببرند و در خارج و داخل پاركها و ويلاها بر روي اجساد مظلومان بنا كنند و بانكهاي خارج را از دسترنج اين مظلومان پر كنند و صرف عياشي و هرزگي خود و بستگان خود نمايند. اگر مجلس و دولت و قوة قضاييه و ساير ارگانها از دانشگاههاي اسلامي و ملي سرچشمه ميگرفت ملت ما امروز گرفتار مشكلات خانهبرانداز نبود. و اگر شخصيتهاي پاكدامن با گرايش اسلامي و ملي به معناي صحيحش، نه آنچه امروز در مقابل اسلام عرض اندام ميكند، از دانشگاهها به مراكز قواي سهگانه راه مييافت، امروز ما غير امروز، و ميهن ما غير اين ميهن، و محرومان ما از قيد محروميت رها، و بساط ظلم و ستمشاهي و مراكز فحشا و اعتياد و عشرتكدهها كه هر يك براي تباه نمودن نسل جوان فعال ارزنده كافي بود، در هم پيچيده و اين ارث كشور بر باد ده و انسان برانداز به ملت نرسيده بود. و دانشگاهها اگر اسلامي ـ انساني ـ ملي بود، ميتوانست صدها و هزارها مدرس به جامعه تحويل دهد؛ لكن چه غمانگيز و اسفبار است كه دانشگاهها و دبيرستانها به دست كساني اداره ميشد و عزيزان ما به دست كساني تعليم و تربيت ميديدند كه جز اقليت مظلوم محرومي همه از غربزدگان و شرقزدگان با برنامه و نقشة ديكته شده در دانشگاهها كرسي داشتند؛ و ناچار جوانان عزيز و مظلوم ما در دامن اين گرگان وابسته به ابرقدرتها بزرگ شده و به كرسيهاي قانونگذاري و حكومت و قضاوت تكيه ميكردند، و بر وفق دستور آنان، يعني رژيم ستمگر پهلوي عمل ميكردند.
اكنون بحمدالله تعالي دانشگاه از چنگال جنايتكاران خارج شده. و بر ملت و دولت جمهوري اسلامي است در همة اعصار، كه نگذارند عناصر فاسد داراي مكتبهاي انحرافي يا گرايش به غرب و شرق در دانشسراها و دانشگاهها و ساير مراكز تعليم و تربيت نفوذ كنند و از قدم اول جلوگيري نمايند تا مشكلي پيش نيايد و اختيار از دست نرود.
و وصيت اينجانب به جوانان عزيز دانشسراها و دبيرستانها و دانشگاهها آن است كه خودشان شجاعانه در مقابل انحرافات قيام نمايند تا استقلال و آزادي خود و كشور و ملت خودشان مصون باشد.
ل ـ قواي مسلح، از ارتش و سپاه و ژاندارمري و شهرباني تا كميتهها و بسيج و عشاير ويژگي خاص دارند. اينان كه بازوان قوي و قدرتمند جمهوري اسلامي ميباشند و نگهبان سرحدات و راهها و شهرها و روستاها و بالاخره نگهداران امنيت و آرامشبخشان به ملت ميباشند، ميبايست مورد توجه خاص ملت و دولت و مجلس باشند. و لازم است توجه داشته باشند كه در دنيا آنچه كه مورد بهرهبرداري براي قدرتهاي بزرگ و سياستهاي مخرب، بيشتر از هر چيز و هر گروهي است، قواي مسلح است. قواي مسلح است كه با بازيهاي سياسي، كودتاها و تغيير حكومتها و رژيمها به دست آنان واقع ميشود؛ و سودجويان دغل بعض سران آنان را ميخرند و با دست آنان و توطئههاي فرماندهان بازي خوردة كشورها را به دست ميگيرند، و ملتهاي مظلوم را تحت سلطه قرار داده و استقلال و آزادي را از كشورها سلب ميكنند. و اگر فرماندهان پاكدامن متصدي امر باشند، هرگز براي دشمنان كشورها امكان كودتا يا اشغال يك كشور پيش نميآيد و يا اگر احياناً پيش آيد، به دست فرماندهان متعهد شكسته و ناكام خواهد ماند. و در ايران نيز كه اين معجزة عصر به دست ملت انجام گرفت، قواي مسلح متعهد و فرماندهان پاك و ميهندوست سهم بسزايي داشتند.
و امروز كه جنگ لعنتي و تحميلي صدام تكريتي به امر و كمك امريكا و ساير قدرتها پس از نزديك به دو سال با شكست سياسي و نظامي ارتش متجاوز بعث و پشتيبانان قدرتمند و وابستگان به آنان روبهرو است، باز قواي مسلح نظامي و انتظامي و سپاهي و مردمي با پشتيباني بيدريغ ملت در جبههها و پشت جبههها اين افتخار بزرگ را آفريدند و ايران را سرافراز نمودند؛ و نيز شرارتها و توطئههاي داخلي را كه به دست عروسكهاي وابسته به غرب و شرق براي براندازي جمهوري اسلامي بسيج شده بودند با دست تواناي جوانان كميتهها و پاسداران بسيج و شهرباني و با كمك ملت غيرتمند درهم شكسته شد. و همين جوانان فداكار عزيزند كه شبها بيدارند تا خانوادهها با آرامش استراحت كنند. خدايشان يار و مددكار باد.
پس وصيت برادرانة من در اين قدمهاي آخرين عمر بر قواي مسلح به طور عموم، آن است كه اي عزيزان كه به اسلام عشق ميورزيد و با عشق لقا ء الله به فداكاري در جبههها و در سطح كشور به كار ارزشمند خود ادامه ميدهيد، بيدار باشيد و هوشيار كه بازيگران سياسي و سياستمداران حرفهاي غرب و شرقزده و دستهاي مرموز جنايتكاران پشتپرده لبة تيز سلاح خيانت و جنايتكارشان از هر سو و بيشتر از هر گروه متوجه به شما عزيزان است؛ و ميخواهند از شما عزيزان كه با جانفشاني خود انقلاب را پيروز نموديد و اسلام را زنده كرديد بهرهگيري كرده و جمهوري اسلامي را براندازند؛ و شما را با اسم اسلام و خدمت به ميهن و ملت از اسلام و ملت جدا كرده به دامن يكي از دو قطب جهانخوار بيندازند؛ و بر زحمات و فداكاريهاي شما با حيلههاي سياسي و ظاهرهاي به صورت اسلامي و ملي خط بطلان بكشند.
وصيت اكيد من به قواي مسلح آن است كه همان طور كه از مقررات نظام، عدم دخول نظامي در احزاب و گروهها و جبههها است به آن عمل نمايند؛ و قواي مسلح مطلقاً، چه نظامي و انتظامي و پاسدار و بسيج و غير اينها، در هيچ حزب و گروهي وارد نشده و خود را از بازيهاي سياسي دور نگه دارند. در اين صورت ميتوانند قدرت نظامي خود را حفظ و از اختلافات درون گروهي مصون باشند. و بر فرماندهان لازم است كه افراد تحت فرمان خود را از ورود در احزاب منع نمايند. و چون انقلاب از همة ملت و حفظ آن بر همگان است، دولت و ملت و شوراي دفاع و مجلس شوراي اسلامي وظيفة شرعي و ميهني آنان است كه اگر قواي مسلح، چه فرماندهان و طبقات بالا و چه طبقات بعد، برخلاف مصالح اسلام و كشور بخواهند عملي انجام دهند يا در احزاب وارد شوند كه ـ بياشكال به تباهي كشيده ميشوند ـ و يا در بازيهاي سياسي وارد شوند، از قدم اول با آن مخالفت كنند. و بر رهبر و شوراي رهبري است كه با قاطعيت از اين امر جلوگيري نمايد تا كشور از آسيب در امان باشد.
و من به همة نيروهاي مسلح در اين پايان زندگي خاكي، وصيت مشفقانه ميكنم كه از اسلام كه يگانه مكتب استقلال و آزاديخواهي است و خداوند متعال همه را با نور هدايت آن به مقام والاي انساني دعوت ميكند، چنانچه امروز وفاداريد در وفاداري استقامت كنيد كه شما را و كشور و ملت شما را از ننگ وابستگيها و پيوستگيها به قدرتهايي كه همة شما را جز براي بردگي خويش نميخواهند و كشور و ملت عزيزتان را عقب مانده و بازار مصرف و زير بار ننگين ستمپذيري نگه ميدارند نجات ميدهد. و زندگي انساني شرافتمندانه را ولو با مشكلات بر زندگاني ننگين بردگي اجانب ولو با رفاه حيواني ترجيح دهيد؛ و بدانيد مادام كه در احتياجات صنايع پيشرفته، دست خود را پيش ديگران دراز كنيد و به دريوزگي عمر را بگذرانيد قدرت ابتكار و پيشرفت در اختراعات در شما شكوفا نخواهد شد. و به خوبي و عينيت ديديد كه در اين مدت كوتاه پس از تحريم اقتصادي همانها كه از ساختن هرچيز خود را عاجز ميديدند و از راه انداختن كارخانهها آنان را مأيوس مينمودند، افكار خود را به كار بستند و بسياري از احتياجات ارتش و كارخانهها را خود رفع نمودند. و اين جنگ و تحريم اقتصادي و اخراج كارشناسان خارجي، تحفهاي الهي بود كه ما از آن غافل بوديم. اكنون اگر دولت و ارتش كالاهاي جهانخواران را خود تحريم كنند و به كوشش و سعي در راه ابتكار بيفزايند، اميد است كه كشور خودكفا شود و از دريوزگي از دشمن نجات يابد.
و هم در اينجا بايد بيفزايم كه احتياج ما پس از اينهمه عقبماندگي مصنوعي به صنعتهاي بزرگ كشورهاي خارجي حقيقتي است انكارناپذير. و اين به آن معني نيست كه ما بايد در علوم پيشرفته به يكي از دو قطب وابسته شويم. دولت و ارتش بايد كوشش كنند كه دانشجويان متعهد را در كشورهايي كه صنايع بزرگ پيشرفته را دارند و استعمار و استثمارگر نيستند بفرستند؛ و از فرستادن به امريكا و شوروي و كشورهاي ديگر كه در مسير اين دو قطب هستند احتراز كنند، مگر انشا ء الله روزي برسد كه اين دو قدرت به اشتباه خود پيبرند و در مسير انسانيت و انساندوستي و احترام به حقوق ديگران واقع شوند؛ يا انشا ء الله مستضعفان جهان و ملتهاي بيدار و مسلمانان متعهد، آنان را به جاي خود نشانند. به اميد چنين روزي.
م ـ راديو و تلويزيون و مطبوعات و سينماها و تئأترها از ابزارهاي مؤثر تباهي و تخدير ملتها، خصوصاً نسل جوان بوده است. در اين صد سال اخير بويژه نيمة دوم آن، چه نقشههاي بزرگي از اين ابزار، چه در تبليغ ضد اسلام و ضد روحانيت خدمتگزار، و چه در تبليغ استعمارگران غرب و شرق، كشيده شد و از آنها براي درست كردن بازار كالاها خصوصاً تجملي و تزئيني از هر قماش، از تقليد در ساختمانها و تزئينات و تجملات آنها و تقليد در اجناس نوشيدني و پوشيدني و در فرم آنها استفاده كردند، به طوري كه افتخار بزرگِ فرنگي مآب بودن در تمام شئون زندگي از رفتار و گفتار و پوشش و فرم آن بويژه در خانمهاي مرفه يا نيمه مرفه بود، و در آداب معاشرت و كيفيت حرف زدن و به كار بردن لغات غربي در گفتار و نوشتار به صورتي بود كه فهم آن براي بيشتر مردم غيرممكن، و براي همرديفان نيز مشكل مينمود! فيلمهاي تلويزيون از فرآوردههاي غرب يا شرق بود كه طبقة جوان زن و مرد را از مسير عادي زندگي و كار و صنعت و توليد و دانش منحرف و به سوي بيخبري از خويش و شخصيت خود و يا بدبيني و بدگماني به همه چيز خود و كشور خود، حتي فرهنگ و ادب و مآثر پر ارزشي كه بسياري از آن با دست خيانتكار سودجويان، به كتابخانهها و موزههاي غرب و شرق منتقل گرديده است. مجلهها با مقالهها و عكسهاي افتضاح بار و أسفانگيز، و روزنامهها با مسابقات در مقالات ضدفرهنگي خويش و ضداسلامي با افتخار، مردم بويژه طبقة جوان مؤثر را به سوي غرب يا شرق هدايت ميكردند. اضافه كنيد بر آن تبليغ دامنهدار در ترويج مراكز فساد و عشرتكدهها و مراكز قمار و لاتار و مغازههاي فروش كالاهاي تجملاتي و اسباب آرايش و بازيها و مشروبات الكلي بويژه آنچه از غرب وارد ميشد. و در مقابل صدور نفت و گاز و مخازن ديگر، عروسكها و اسباب بازيها و كالاهاي تجملي وارد ميشد؛ و صدها چيزهايي كه امثال من از آنها بياطلاع هستيم. و اگر خداي نخواسته عمر رژيم سرسپرده و خانمان برانداز پهلوي ادامه پيدا ميكرد، چيزي نميگذشت كه جوانان برومند ما ـ اين فرزندان اسلام و ميهن كه چشم اميد ملت به آنها است ـ با انواع دسيسهها و نقشههاي شيطاني به دست رژيم فاسد و رسانههاي گروهي و روشنفكران غرب و شرقگرا از دست ملت و دامن اسلام رخت برميبستند: يا جواني خود را در مراكز فساد تباه ميكردند؛ و يا به خدمت قدرتهاي جهانخوار درآمده و كشور را به تباهي ميكشاندند. خداوند متعال به ما و آنان منت گذاشت و همه را از شر مفسدين و غارتگران نجات داد.
اكنون وصيت من به مجلس شوراي اسلامي در حال و آينده و رئيسجمهور و رؤساي جمهور مابعد و به شوراي نگهبان و شوراي قضايي و دولت در هر زمان، آن است كه نگذارند اين دستگاههاي خبري و مطبوعات و مجلهها از اسلام و مصالح كشور منحرف شوند. و بايد همه بدانيم كه آزادي به شكل غربي آن، كه موجب تباهي جوانان و دختران و پسران ميشود، از نظر اسلام و عقل محكوم است. و تبليغات و مقالات و سخنرانيها و كتب و مجلات برخلاف اسلام و عفت عمومي و مصالح كشور حرام است. و بر همة ما و همة مسلمانان جلوگيري از آنها واجب است. و از آزاديهاي مخرب بايد جلوگيري شود. و از آنچه در نظر شرع حرام و آنچه برخلاف مسير ملت و كشور اسلامي و مخالف با حيثيت جمهوري اسلامي است به طور قاطع اگر جلوگيري نشود، همه مسئول ميباشند. و مردم و جوانان حزباللهي اگر برخورد به يكي از امور مذكور نمودند به دستگاههاي مربوطه رجوع كنند و اگر آنان كوتاهي نمودند، خودشان مكلف به جلوگيري هستند. خداوند تعالي مددكار همه باشد.
ن ـ نصيحت و وصيت من به گروهها و گروهكها و اشخاصي كه در ضديت با ملت و جمهوري اسلامي و اسلام فعاليت ميكنند، اول به سران آنان در خارج و داخل، آن است كه تجربة طولاني به هر راهي كه اقدام كرديد و به هر توطئهاي كه دست زديد و به هر كشور و مقامي كه توسل پيدا كرديد به شماها كه خود را عالم و عاقل ميدانيد بايد آموخته باشند كه مسير يك ملت فداكار را نميشود با دست زدن به ترور و انفجار و بمب و دروغپردازيهاي بي سر و پا و غيرحساب شده منحرف كرد، و هرگز هيچ حكومت و دولتي را نميتوان با اين شيوههاي غيرانساني و غيرمنطقي ساقط نمود، بويژه ملتي مثل ايران را كه از بچههاي خردسالش تا پيرزنها و پيرمردهاي بزرگسالش، در راه هدف و جمهوري اسلامي و قرآن و مذهب جانفشاني و فداكاري ميكنند. شماها كه ميدانيد (و اگر ندانيد بسيار سادهلوحانه فكر ميكنيد) كه ملت با شما نيست و ارتش با شماها دشمن است. و اگر فرض بكنيد با شما بودند و دوست شما بودند، حركات ناشيانة شما و جناياتي كه با تحريك شما رخ داد آنان را از شما جدا كرد و جز دشمن تراشي كار ديگري نتوانستيد بكنيد.
من وصيت خيرخواهانه در اين آخر عمر به شما ميكنم كه اولاً با اين ملت طاغوتزدة رنج كشيده كه پس از 2500 سال ستمشاهي با فدا دادن بهترين فرزندان و جوانانش خود را از زير بار ستم جنايتكاراني همچون رژيم پهلوي و جهانخواران شرق و غرب نجات داده به جنگ و ستيز برخاستهايد. چطور وجدان يك انسان هر چه پليد باشد، راضي ميشود براي احتمال رسيدن به يك مقام با ميهن خود و ملت خود اينگونه رفتار كند و به كوچك و بزرگ آنها رحم نكند؟ من به شما نصيحت ميكنم دست از اين كارهاي بيفايده و غيرعاقلانه برداريد و گول جهانخواران را نخوريد. و در هر جا هستيد اگر به جنايتي دست نزديد به ميهن خود و دامن اسلام برگرديد و توبهكنيد كه خداوند ارحم الراحمين است؛ و جمهوري اسلامي و ملت از شما انشا ء الله ميگذرند. و اگر دست به جنايتي زديد كه حكم خداوند تكليف شما را معين كرده، باز از نيمه راه برگشته و توبه كنيد. و اگر شهامت داريد تن به مجازات داده و با اين عمل خود را از عذاب اليم خداوند نجات دهيد؛ و الاّ در هر جا هستيد عمر خود را بيش از اين هدر ندهيد و به كار ديگر مشغول شويد كه صلاح در آن است.
و بعد، به هواداران داخلي و خارجي آنان وصيت ميكنم كه با چه انگيزه جواني خود را براي آنان كه اكنون ثابت است كه براي قدرتمندان جهانخوار خدمت ميكنند و از نقشههاي آنها پيروي ميكنند و ندانسته به دام آنها افتادهاند به هدر ميدهيد؟ و با ملت خود در راه چه كسي جفا ميكنيد؟ شما بازي خوردگان دست آنها هستيد. و اگر در ايران هستيد به عيان مشاهده ميكنيد كه تودههاي ميليوني به جمهوري اسلامي وفادار و براي آن فداكارند؛ و به عيان ميبينيد كه حكومت و رژيم فعلي با جان و دل در خدمت خلق و مستمندان هستند؛ و آنان كه به دروغ ادعاي «خلقي» بودن و «مجاهد» و «فدايي» براي خلق ميكنند، با خلق خدا به دشمني برخاسته و شما پسران و دختران سادهدل را براي مقاصد خود و مقاصد يكي از دو قطب قدرت جهانخوار به بازي گرفته و خود يا در خارج در آغوش يكي از دو قطب جنايتكار به خوشگذراني مشغول و يا در داخل به خانههاي مجلل تيمي با زندگي اشرافي، نظير منازل جنايتكاراني بدبخت به جنايت خود ادامه ميدهند و شما جوانان را به كام مرگ ميفرستند.
نصيحت مشفقانة من به شما نوجوانان و جوانان داخل و خارج آن است كه از راه اشتباه برگرديد؛ و با محرومين جامعه كه با جان و دل به جمهوري اسلامي خدمت ميكنند متحد شويد؛ و براي ايران مستقل و آزاد فعاليت نماييد تا كشور و ملت از شرّ مخالفين نجات پيدا كند، و همه با هم به زندگي شرافتمندانه ادامه دهيد. تا چه وقت و براي چه گوش به فرمان اشخاصي هستيد كه جز به نفع شخصي خود فكر نميكنند و در آغوش و پناه ابرقدرتها با ملت خود در ستيز هستند و شما را فداي مقاصد شوم و قدرتطلبي خويش مينمايند؟ شما در اين سالهاي پيروزي انقلاب ديديد كه ادعاهاي آنان با رفتار و عملشان مخالف است و ادعاها فقط براي فريب جوانان صاف دل است. و ميدانيد كه شما قدرتي در مقابل سيل خروشان ملت نداريد و كارهايتان جز به ضرر خودتان و تباهي عمرتان نتيجهاي ندارد. من تكليف خود را كه هدايت است ادا كردم. و اميد است به اين نصيحت كه پس از مرگ من به شما ميرسد و شائبة قدرتطلبي در آن نيست گوش فرا دهيد و خود را از عذاب اليم الهي نجات دهيد. خداوند منان شما را هدايت فرمايد و صراط مستقيم را به شما بنمايد.
وصيت من به چپگرايان، مثل كمونيستها و چريكهاي فدايي خلق و ديگر گروهها ] ي [ متمايل به چپ، آن است كه شماها بدون بررسي صحيح از مكتبها و مكتب اسلام نزد كساني كه از مكتبها و خصوص اسلام اطلاع صحيح دارند، با چه انگيزه خودتان را راضي كرديد به مكتبي كه امروز در دنيا شكست خورده رو آوريد و چه شده كه دل خود را به چند «ايسم» كه محتواي آنها پيش اهل تحقيق پوچ است خوش كردهايد؟ و شما را چه انگيزهاي وادار كرده كه ميخواهيد كشور خود را به دامن شوروي يا چين بكشيد؛ و با ملت خود به اسم «توده دوستي» به جنگ برخاسته يا به توطئههايي براي نفع اجنبي به ضد كشور خود و تودههاي ستمديده دست زديد؟ شما ميبينيد كه از اول پيدايش كمونيسم مدعيان آن ديكتاتورترين و قدرتطلب و انحصارطلبترين حكومتهاي جهان بوده و هستند. چه ملتهايي زير دست و پاي شوروي مدعي طرفدار تودهها خُرد شدند و از هستي ساقط گرديدند. ملت روسيه، مسلمانان و غيرمسلمانان، تاكنون در زير فشار ديكتاتوري حزب كمونيست دست و پا ميزنند و از هرگونه آزادي محروم و در اختناق بالاتر از اختناقهاي ديكتاتورهاي جهان به سر ميبرند. استالين، كه يكي از چهرههاي به اصطلاح «درخشان» حزب بود، ورود و خروجش را و تشريفات آن و اشرافيت او را ديديم. اكنون كه شما فريب خوردگان در عشق آن رژيم جان ميدهيد، مردم مظلوم شوروي و ديگر اقمار او چون افغانستان از ستمگريهاي آنان جان ميسپارند، و آنگاه شما كه مدعي طرفداري از خلق هستيد، بر اين خلق محروم در هر جا كه دستتان رسيده چه جناياتي انجام داديد و با اهالي شريف آمل كه آنان را به غلط طرفدار پر و پا قرص خود معرفي ميكرديد و عدة بسياري را به فريب به جنگ مردم و دولت فرستاديد و به كشتن داديد، چه جنايتها كه نكرديد. و شما «طرفدار خلق محروم» ميخواهيد خلق مظلوم و محروم ايران را به دست ديكتاتوري شوروي دهيد و چنين خيانتي را با سرپوش «فدايي خلق» و طرفدار محرومين در حال اجرا هستيد، منتها «حزب توده» و رفقاي آن با توطئه و زير ماسك طرفداري از جمهوري اسلامي، و ديگر گروهها با اسلحه و ترور و انفجار.
من به شما احزاب و گروهها، چه آنان كه به چپگرايي معروف ـ گرچه بعضي شواهد و قرائن دلالت دارد كه اينان كمونيست امريكايي هستند ـ و چه آنان كه از غرب ارتزاق ميكنند و الهام ميگيرند و چه آنها كه با اسم «خودمختاري» و طرفداري از كرد و بلوچ دست به اسلحه برده و مردم محروم كردستان و ديگر جاها را از هستي ساقط نموده و مانع از خدمتهاي فرهنگي و بهداشتي و اقتصادي و بازسازي دولت جمهوري در آن استانها ميشوند، مثل حزب «دموكرات» و «كومله» وصيت ميكنم كه به ملت بپيوندند. و تاكنون تجربه كردهاند كه كاري جز بدبخت كردن اهالي آن مناطق نكردهاند و نميتوانند بكنند، پس مصلحت خود و ملت خود و مناطق خود آن است كه با دولت تشريك مساعي نموده و از ياغيگري و خدمت به بيگانگان و خيانت به ميهن خود دست بردارند و به ساختن كشور بپردازند و مطمئن باشند كه اسلام براي آنان هم از قطب جنايتكار غرب و هم از قطب ديكتاتور شرق بهتر است و آرزوهاي انساني خلق را بهتر انجام ميدهد.
و وصيت من به گروههاي مسلمان كه از روي اشتباه به غرب و احياناً به شرق تمايل نشان ميدهند و از منافقان كه اكنون خيانتشان معلوم شد گاهي طرفداري ميكردند و به مخالفانِ بدخواهان اسلام از روي خطا و اشتباه گاهي لعن ميكردند و طعن ميزدند، آن است كه بر سر اشتباه خود پافشاري نكنند و با شهامت اسلامي به خطاي خود اعتراف، و با دولت و مجلس و ملت مظلوم براي رضاي خداوند همصدا و هممسير شده و اين مستضعفان تاريخ را از شرّ مستكبران نجات دهيد؛ و كلام مرحوم مدرس آن روحاني متعهد پاك سيرت و پاك انديشه را به خاطر بسپريد كه در مجلس افسردة آن روز گفت: اكنون كه بايد از بين برويم چرا با دست خود برويم.
من هم امروز به ياد آن شهيد راه خدا به شما برادران مؤمن عرض ميكنم اگر ما با دست جنايتكار امريكا و شوروي از صفحة روزگار محو شويم و با خون سرخ شرافتمندانه با خداي خويش ملاقات كنيم، بهتر از آن است كه در زير پرچم ارتش سرخ شرق و سياه غرب زندگي اشرافي مرفه داشته باشيم. و اين سيره و طريقة انبياي عظام و ائمة مسلمين و بزرگان دين مبين بوده است و ما بايد از آن تبعيت كنيم؛ و بايد به خود بباورانيم كه اگر يك ملت بخواهند بدون وابستگيها زندگي كنند ميتوانند؛ و قدرتمندان جهان بر يك ملت نميتوانند خلاف ايدة آنان را تحميل كنند.
از افغانستان عبرت بايد گرفت با آنكه دولت غاصب و احزاب چپي با شوروي بوده و هستند، تاكنون نتوانستهاند تودههاي مردم را سركوب نمايند. علاوه بر اين اكنون ملتهاي محروم جهان بيدار شدهاند و طولي نخواهد كشيد كه اين بيداريها به قيام و نهضت و انقلاب انجاميده و خود را از تحت سلطة ستمگران مستكبر نجات خواهند داد. و شما مسلمانانِ پايبند به ارزشهاي اسلامي ميبينيد كه جدايي و انقطاع از شرق و غرب بركات خود را دارد نشان ميدهد؛ و مغزهاي متفكر بومي به كار افتاده و به سوي خودكفايي پيشروي ميكند و آنچه كارشناسان خائن غربي و شرقي براي ملت ما محال جلوه ميدادند، امروز به طور چشمگيري با دست و فكر ملت انجام گرفته و انشا ء الله تعالي در دراز مدت انجام خواهد گرفت. و صد افسوس كه اين انقلاب دير تحقق پيدا كرد و لااقل در اول سلطنت جابرانة كثيف محمدرضا تحقق نيافت؛ و اگر شده بود، ايران غارتزده غير از اين ايران بود.
و وصيت من به نويسندگان و گويندگان و روشنفكران و اشكالتراشان و صاحبعقدگان آن است كه به جاي آنكه وقت خود را در خلاف مسير جمهوري اسلامي صرف كنيد و هرچه توان داريد در بدبيني و بدخواهي و بدگويي از مجلس و دولت و ساير خدمتگزاران به كار بريد، و با اين عمل كشور خود را به سوي ابرقدرتها سوق دهيد، با خداي خود يك شب خلوت كنيد و اگر به خداوند عقيده نداريد با وجدان خود خلوت كنيد و انگيزة باطني خود را كه بسيار ميشود خود انسانها از آن بيخبرند بررسي كنيد، ببينيد آيا با كدام معيار و با چه انصاف خون اين جوانان قلم قلم شده را در جبههها و در شهرها ناديده ميگيريد و با ملتي كه ميخواهد از زير بار ستمگران و غارتگران خارجي و داخلي خارج شود و استقلال و آزادي را با جان خود و فرزندان عزيز خود به دست آورده و با فداكاري ميخواهد آن را حفظ كند، به جنگ اعصاب برخاستهايد و به اختلافانگيزي و توطئههاي خائنانه دامن ميزنيد و راه را براي مستكبران و ستمگران باز ميكنيد. آيا بهتر نيست كه با فكر و قلم و بيان خود دولت و مجلس و ملت را راهنمايي براي حفظ ميهن خود نماييد؟ آيا سزاوار نيست كه به اين ملت مظلوم محروم كمك كنيد و با ياري خود حكومت اسلامي را استقرار دهيد؟ آيا اين مجلس و رئيس جمهور و دولت و قوة قضايي را از آنچه در زمان رژيم سابق بود بدتر ميدانيد؟ آيا از ياد بردهايد ستمهايي كه آن رژيم لعنتي بر اين ملت مظلوم بيپناه روا ميداشت؟ آيا نميدانيد كه كشور اسلامي در آن زمان يك پايگاه نظامي براي امريكا بود و با آن عمل يك مستعمره ميكردند و از مجلس تا دولت و قواي نظامي در قبضة آنان بود و مستشاران و صنعتگران و متخصصان آنان با اين ملت و ذخائر آن چه ميكردند؟ آيا اشاعة فحشا در سراسر كشور و مراكز فساد، از عشرتكدهها و قمارخانهها و ميخانهها و مغازههاي مشروبفروشي و سينماها و ديگر مراكز كه هر يك براي تباه كردن نسل جوان عاملي بزرگ بود، از خاطرتان محو شده؟ آيا رسانههاي گروهي و مجلات سراسر فسادانگيز و روزنامههاي آن رژيم را به دست فراموشي سپردهايد؟ و اكنون كه از آن بازارهاي فساد اثري نيست، براي آنكه در چند دادگاه، يا چند جوان كه شايد اكثر از گروههاي منحرف نفوذ كرده و براي بدنام نمودن اسلام و جمهوري اسلامي كارهاي انحرافي انجام ميدهند، و كشتن عدهاي كه مفسد فيالارض هستند و قيام بر ضد اسلام و جمهوري اسلامي ميكنند شما را به فرياد درآورده، و با كساني كه با صراحت اسلام را محكوم ميكنند و بر ضد آن قيام مسلحانه يا قيام با قلم و زبان كه أسفناكتر از قيام مسلحانه است، نمودهاند پيوند ميكنيد و دست برادري ميدهيد؛ و آنان را كه خداوند مهدورالدم فرموده نور چشم ميخوانيد، و در كنار بازيگراني كه فاجعة چهارده اسفند را برپا كردند و جوانان بيگناه را با ضرب و شتم كوبيدند نشسته و تماشاگر معركه ميشويد، يك عمل اسلامي و اخلاقي است! و عمل دولت و قوة قضاييه كه معاندين و منحرفين و ملحدين را به جزاي اعمال خويش ميرسانند، شما را به فرياد درآورده و داد مظلوميت ميزنيد؟ من براي شما برادران كه از سوابقتان تا حدي مطلع و علاقهمند به بعضي از شما هستم متأسف هستم، نه براي آنان كه اشراري بودند در لباس خيرخواهي و گرگهايي در پوشش چوپان و بازيگراني بودند كه همه را به باد بازي و مسخره گرفته و در صدد تباهكردن كشور و ملت و خدمتگزاري به يكي از دو قطب چپاولگر بودند ـ آنان كه با دست پليد خود جوانان و مردان ارزشمند و علماي مربي جامعه را شهيد نمودند و به كودكان مظلوم مسلمانان رحم نكردند، خود را در جامعه رسوا و در پيشگاه خداوند قهار مخذول نمودند و راه بازگشت ندارند كه شيطانِنفس اماره بر آنان حكومت ميكند.
لكن شما برادران مؤمن با دولت و مجلس كه كوشش دارد خدمت به محرومين و مظلومين و برادران سر و پا برهنه و از همة مواهب زندگي محروم نمايد چرا كمك نميكنيد و شكايت داريد؟ آيا مقدار خدمت دولت و بنيادهاي جمهوري را با اين گرفتاريها و نابسامانيها كه لازمة هر انقلاب است، و جنگ تحميلي با آنهمه خسارت و ميليونها آوارة خارجي و داخلي و كارشكنيهاي بيرون از حد را در اين مدت كوتاه مقايسه با كارهاي عمراني رژيم سابق نمودهايد؟ آيا نميدانيد كه كارهاي عمراني آن زمان اختصاص داشت تقريباً به شهرها آن هم به محلات مرفه؛ و فقرا و مردمان محروم از آن امور بهرة ناچيز داشته يا نداشتند؛ و دولت فعلي و بنيادهاي اسلامي براي اين طايفة محروم با جان و دل خدمت ميكنند؟ شما مؤمنان هم پشتيبان دولت باشيد تا كارها زود انجام گيرد و در محضر پروردگار كه خواه ناخواه خواهيد رفت با نشان خدمتگزاري به بندگان او برويد. *
* ـ چنانكه در نسخة خطي مشهود است امام خميني در اين قسمت مرقوم فرمودهاند: «اين مقدار بريده شده راخودم انجام دادهام».
س ـ يكي از اموري كه لازم به توصيه و تذكر است، آن است كه اسلام نه باسرمايهداري ظالمانه و بيحساب و محروم كنندة تودههاي تحت ستم و مظلوم موافق است، بلكه آن را به طور جدي در كتاب و سنت محكوم ميكند و مخالف عدالت اجتماعي ميداند ـ گرچه بعض كجفهمان بي اطلاع از رژيم حكومت اسلامي و ازمسائل سياسي حاكم در اسلام در گفتار و نوشتار خود طوري وانمود كردهاند (و باز هم دست برنداشتهاند) كه اسلام طرفدار بي مرز و حد سرمايهداري و مالكيت است و با اين شيوة كه با فهم كج خويش از اسلام برداشت نمودهاند چهرة نوراني اسلام را پوشانيده و راه را براي مغرضان و دشمنان اسلام باز نموده كه به اسلام بتازند، و آن را رژيمي چون رژيم سرمايهداري غرب مثل رژيم امريكا و انگلستان و ديگر چپاولگران غرب به حساب آورند، و با اتكال به قول و فعل اين نادانان يا غرضمندانه و يا ابلهانه بدون مراجعه به اسلامشناسان واقعي با اسلام به معارضه برخاستهاند ـ و نه رژيمي مانند رژيم كمونيسم و ماركسيسم لنينيسم است كه با مالكيت فردي مخالف و قائل به اشتراك ميباشند با اختلاف زيادي كه دورههاي قديم تاكنون حتي اشتراك در زن و همجنس بازي بوده و يك ديكتاتوري و استبداد كوبنده در بر داشته.
بلكه اسلام يك رژيم معتدل با شناخت مالكيت و احترام به آن به نحو محدود در پيدا شدن مالكيت و مصرف، كه اگر بحق به آن عمل شود چرخهاي اقتصاد سالم به راه ميافتد و عدالت اجتماعي، كه لازمة يك رژيم سالم است تحقق مييابد. در اينجا نيز يك دسته با كج فهميها و بياطلاعي از اسلام و اقتصاد سالم آن در طرف مقابل دستة اول قرار گرفته و گاهي با تمسك به بعضي آيات يا جملات نهجالبلاغه، اسلام را موافق با مكتبهاي انحرافي ماركس و امثال او معرفي نمودهاند و توجه به ساير آيات و فقرات نهج البلاغه ننموده و سرخود، به فهم قاصر خود، بپاخاسته و «مذهب اشتراكي» را تعقيب ميكنند و از كفر و ديكتاتوري و اختناق كوبنده كه ارزشهاي انساني را ناديده گرفته و يك حزب اقليت با تودههاي انساني مثل حيوانات عمل ميكنند، حمايت ميكنند.
وصيت من به مجلس و شوراي نگهبان و دولت و رئيس جمهور و شوراي قضايي آن است كه در مقابل احكام خداوند متعال خاضع بوده؛ و تحت تأثير تبليغات بيمحتواي قطب ظالم چپاولگر سرمايهداري و قطب ملحد اشتراكي و كمونيستي واقع نشويد، و به مالكيت و سرمايههاي مشروع با حدود اسلامي احترام گذاريد، و به ملت اطمينان دهيد تا سرمايهها و فعاليتهاي سازنده به كار افتند و دولت و كشور را به خودكفايي و صنايع سبك و سنگين برسانند.
و به ثروتمندان و پولداران مشروع وصيت ميكنم كه ثروتهاي عادلانة خود را به كار اندازيد و به فعاليت سازنده در مزارع و روستاها و كارخانهها برخيزيد كه اين خود عبادتي ارزشمند است.
و به همه در كوشش براي رفاه طبقات محروم وصيت ميكنم كه خير دنيا و آخرت شماها رسيدگي به حال محرومان جامعه است كه در طول تاريخ ستمشاهي و خانخاني در رنج و زحمت بودهاند. و چه نيكو است كه طبقات تمكندار به طور داوطلب براي زاغه و چپرنشينان مسكن و رفاه تهيه كنند. و مطمئن باشند كه خير دنيا و آخرت در آن است. و از انصاف به دور است كه يكي بيخانمان و يكي داراي آپارتمانها باشد.
ع ـ وصيت اينجانب به آن طايفه از روحانيون و روحانينماها كه با انگيزههاي مختلف با جمهوري اسلامي و نهادهاي آن مخالفت ميكنند و وقت خود را وقف براندازي آن مينمايند و با مخالفان توطئهگر و بازيگران سياسي كمك، و گاهي به طوري كه نقل ميشود با پولهاي گزافي كه از سرمايهداران بيخبر از خدا دريافت براي اين مقصد ميكنند كمكهاي كلان مينمايند، آن است كه شماها طرْفي از اين غلطكاريها تاكنون نبسته و بعد از اين هم گمان ندارم ببنديد. بهتر آن است كه اگر براي دنيا به اين عمل دست زدهايد ـ و خداوند نخواهد گذاشت كه شما به مقصد شوم خود برسيد ـ تا درِ توبه باز است از پيشگاه خداوند عذر بخواهيد و با ملت مستمند مظلوم همصدا شويد و از جمهوري اسلامي كه با فداكاريهاي ملت به دست آمده حمايت كنيد، كه خير دنيا و آخرت در آن است. گرچه گمان ندارم كه موفق به توبه شويد.
و اما به آن دسته كه از روي بعض اشتباهات يا بعض خطاها، چه عمدي و چه غيرعمدي، كه از اشخاص مختلف يا گروهها صادر شده و مخالف با احكام اسلام بوده است با اصل جمهوري اسلامي و حكومت آن مخالفت شديد ميكنند و براي خدا در براندازي آن فعاليت مينمايند و با تصور خودشان اين جمهوري از رژيم سلطنتي بدتر يا مثل آن است، با نيت صادق در خلوات تفكر كنند و از روي انصاف مقايسه نمايند با حكومت و رژيم سابق. و باز توجه نمايند كه در انقلابهاي دنيا هرج و مرجها و غلطرويها و فرصتطلبيها غيرقابل اجتناب است و شما اگر توجه نماييد و گرفتاريهاي اين جمهوري را در نظر بگيريد ـ از قبيل توطئهها و تبليغات دروغين و حملة مسلحانة خارج مرز و داخل، و نفوذ غير قابل اجتناب گروههايي از مفسدان و مخالفان اسلام در تمام ارگانهاي دولتي به قصد ناراضي كردن ملت از اسلام و حكومت اسلامي، و تازه كار بودن اكثر يا بسياري از متصديان امور و پخش شايعات دروغين از كساني كه از استفادههاي كلان غيرمشروع بازمانده يا استفادة آنان كم شده، و كمبود چشمگير قضات شرع و گرفتاريهاي اقتصادي كمرشكن و اشكالات عظيم در تصفيه و تهذيب متصديان چند ميليوني، و كمبود مردمان صالح كاردان و متخصص و دهها گرفتاري ديگر، كه تا انسان وارد گود نباشد از آنها بيخبر است ـ و از طرفي اشخاص غرضمند سلطنتطلب سرمايهدار هنگفت كه با رباخواري و سودجويي و با اخراج ارز و گرانفروشي به حد سرسامآور و قاچاق و احتكار، مستمندان و محرومان جامعه را تا حد هلاكت در فشار قرار داده و جامعه را به فساد ميكشند، نزد شما آقايان به شكايت و فريبكاري آمده و گاهي هم براي باور آوردن و خود را مسلمان خالص نشان دادن به عنوان «سهم» مبلغي ميدهند و اشك تمساح ميريزند و شما را عصباني كرده به مخالفت برميانگيزانند، كه بسياري از آنان با استفادههاي نامشروع، خون مردم را ميمكند و اقتصاد كشور را به شكست ميكشند.
اينجانب نصيحت متواضعانة برادرانه ميكنم كه آقايان محترم تحت تأثير اينگونه شايعهسازيها قرار نگيرند و براي خدا و حفظ اسلام اين جمهوري را تقويت نمايند. و بايد بدانند كه اگر اين جمهوري اسلامي شكست بخورد، به جاي آن يك رژيم اسلامي دلخواهِ بقيةالله ـ روحي فداه ـ يا مطيع امر شما آقايان تحقق نخواهد پيدا كرد، بلكه يك رژيم دلخواه يكي از دو قطب قدرت به حكومت ميرسد و محرومان جهان، كه به اسلام و حكومت اسلامي رو ] ي [ آورده و دل باختهاند، مأيوس ميشوند و اسلام براي هميشه منزوي خواهد شد؛ و شماها روزي از كردار خود پشيمان ميشويد كه كار گذشته و ديگر پشيماني سودي ندارد. و شما آقايان اگر توقع داريد كه در يك شب همة امور بر طبق اسلام و احكام خداوند تعالي متحول شود يك اشتباه است، و در تمام طول تاريخ بشر چنين معجزهاي روي نداده است و نخواهد داد. و آن روزي كه انشا ء الله تعالي مصلح كل ظهور نمايد، گمان نكنيد كه يك معجزه شود و يكروزه عالم اصلاح شود؛ بلكه با كوششها و فداكاريها ستمكاران سركوب و منزوي ميشوند. و اگر نظر شماها مثل نظر بعض عاميهاي منحرف، آن است كه براي ظهور آن بزرگوار بايد كوشش در تحقق كفر و ظلم كرد تا عالم را ظلم فراگيرد و مقدمات ظهور فراهم شود، فانّا لله و انّا اليه راجعون .
ف ـ وصيت من به همة مسلمانان و مستضعفان جهان اين است كه شماها نبايد بنشينيد و منتظر آن باشيد كه حكام و دست اندركاران كشورتان يا قدرتهاي خارجي بيايند و براي شما استقلال و آزادي را تحفه بياورند. ما و شماها لااقل در اين صد سال اخير، كه بتدريج پاي قدرتهاي بزرگ جهانخوار به همة كشورهاي اسلامي و ساير كشورهاي كوچك باز شده است مشاهده كرديم يا تاريخهاي صحيح براي ما بازگو كردند كه هيچ يك از دوَل حاكم بر اين كشورها در فكر آزادي و استقلال و رفاه ملتهاي خود نبوده و نيستند؛ بلكه اكثريت قريب به اتفاق آنان يا خود به ستمگري و اختناق ملت خود پرداخته و هر چه كردهاند براي منافع شخصي يا گروهي نموده؛ يا براي رفاه قشر مرفه و بالانشين بوده و طبقات مظلوم كوخ و كپرنشين از همة مواهب زندگي حتي مثل آب و نان و قوت لايموت محروم بوده، و آن بدبختان را براي منافع قشر مرفه و عياش به كار گرفتهاند؛ و يا آنكه دست نشاندگان قدرتهاي بزرگ بودهاند كه براي وابسته كردن كشورها و ملتها هرچه توان داشتهاند به كار گرفته و با حيلههاي مختلف كشورها را بازاري براي شرق و غرب درست كرده و منافع آنان را تأمين نمودهاند و ملتها را عقب مانده و مصرفي بار آوردند و اكنون نيز با اين نقشه در حركتند.
و شما اي مستضعفان جهان و اي كشورهاي اسلامي و مسلمانان جهان بپاخيزيد و حق را با چنگ و دندان بگيريد و از هياهوي تبليغاتي ابرقدرتها و عمّال سرسپردة آنان نترسيد؛ و حكام جنايتكار كه دسترنج شما را به دشمنان شما و اسلام عزيز تسليم ميكنند از كشور خود برانيد؛ و خود و طبقات خدمتگزار متعهد، زمام امور را به دست گيريد و همه در زير پرچم پرافتخار اسلام مجتمع، و با دشمنان اسلام و محرومان جهان به دفاع برخيزيد؛ و به سوي يك دولت اسلامي با جمهوريهاي آزاد و مستقل به پيش رويد كه با تحقق آن، همة مستكبران جهان را به جاي خود خواهيد نشاند و همة مستضعفان را به امامت و وراثت ارض خواهيد رساند. به اميد آن روز كه خداوند تعالي وعده فرموده است.
ص ـ يك مرتبة ديگر در خاتمة اين وصيتنامه، به ملت شريف ايران وصيت ميكنم كه در جهان حجم تحمل زحمتها و رنجها و فداكاريها و جاننثاريها و محروميتها مناسب حجم بزرگي مقصود و ارزشمندي و علوّ رتبة آن است، آنچه كه شما ملت شريف و مجاهد براي آن بپاخاستيد و دنبال ميكنيد و براي آن جان و مال نثار كرده و ميكنيد، والاترين و بالاترين و ارزشمندترين مقصدي است و مقصودي است كه از صدر عالم در ازل و از پس اين جهان تا ابد عرضه شده است و خواهد شد؛ و آن مكتب الوهيت به معني وسيع آن و ايدة توحيد با ابعاد رفيع آن است كه اساس خلقت و غايت آن در پهناور وجود و در درجات و مراتب غيب و شهود است؛ و آن در مكتب محمدي ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ به تمام معني و درجات و ابعاد متجلي شده؛ و كوشش تمام انبياي عظام
ـ عليهم سلامالله ـ و اولياي معظم ـ سلام الله عليهم ـ براي تحقق آن بوده و راهيابي به كمال مطلق و جلال و جمال بينهايت جز با آن ميسر نگردد. آن است كه خاكيان را بر ملكوتيان و برتر از آنان شرافت داده، و آنچه براي خاكيان از سير در آن حاصل ميشود براي هيچ موجودي در سراسر خلقت در سرّ و عَلن حاصل نشود.
شما اي ملت مجاهد، در زير پرچمي ميرويد كه در سراسر جهان مادي و معنوي در اهتزاز است، بيابيد آن را يا نيابيد، شما راهي را ميرويد كه تنها راه تمام انبيا ـ عليهم سلامالله ـ و يكتا راه سعادت مطلق است. در اين انگيزه است كه همة اوليا شهادت را در راه آن به آغوش ميكشند و مرگ سرخ را «احلي من العسل» ميدانند؛ و جوانان شما در جبههها جرعهاي از آن را نوشيده و به وجد آمدهاند و در مادران و خواهران و پدران و برادران آنان جلوه نموده و ما بايد بحق بگوييم يا ليتنا كنّا معكم فنفوز فوزاً عظيماً . گوارا باد بر آنان آن نسيم دلآرا و آن جلوة شورانگيز.
و بايد بدانيم كه طرفي از اين جلوه در كشتزارهاي سوزان و در كارخانههاي توانفرسا و در كارگاهها و در مراكز صنعت و اختراع و ابداع، و در ملت به طور اكثريت در بازارها و خيابانها و روستاها و همة كساني كه متصدي اين امور براي اسلام و جمهوري اسلامي و پيشرفت و خودكفايي كشور به خدمتي اشتغال دارند جلوهگر است.
و تا اين روح تعاون و تعهد در جامعه برقرار است كشور عزيز از آسيب دهر انشا ء الله تعالي مصون است. و بحمدالله تعالي حوزههاي علميه و دانشگاهها و جوانانِ عزيز مراكز علم و تربيت از اين نفخة الهي غيبي برخوردارند؛ و اين مراكز دربست در اختيار آنان است، و به اميد خدا دست تبهكاران و منحرفان از آنها كوتاه.
و وصيت من به همه آن است كه با ياد خداي متعال به سوي خودشناسي و خودكفايي و استقلال، با همة ابعادش به پيش، و بيترديد دست خدا با شما است، اگر شما در خدمت او باشيد و براي ترقي و تعالي كشور اسلامي به روح تعاون ادامه دهيد.
و اينجانب با آنچه در ملت عزيز از بيداري و هوشياري و تعهد و فداكاري و روح مقاومت و صلابت در راه حق ميبينم و اميد آن دارم كه به فضل خداوند متعال اين معاني انساني به اعقاب ملت منتقل شود و نسلاً بعد نسل بر آن افزوده گردد.
با دلي آرام و قلبي مطمئن و روحي شاد و ضميري اميدوار به فضل خدا از خدمت خواهران و برادران مرخص، و به سوي جايگاه ابدي سفر ميكنم. و به دعاي خير شما احتياج مبرم دارم. و از خداي رحمان و رحيم ميخواهم كه عذرم را در كوتاهي خدمت و قصور و تقصير بپذيرد.
و از ملت اميدوارم كه عذرم را در كوتاهيها و قصور و تقصيرها بپذيرند. و با قدرت و تصميم اراده به پيش روند و بدانند كه با رفتن يك خدمتگزار در
سدّ آهنين ملت خللي حاصل نخواهد شد كه خدمتگزاران بالا و والاتر در خدمتند، والله نگهدار اين ملت و مظلومان جهان است.
والسلام عليكم و علي عبادالله الصالحين و رحمةالله و بركاته
26 بهمن 1361 / 1 جمادي الاولي 1403
روحالله الموسوي الخميني
بسمه تعالي
اين وصيتنامه را پس از مرگ من احمد خميني براي مردم بخواند. و در صورت عذر، رئيس محترم جمهور يا رئيس محترم شوراي اسلامي يا رئيس محترم ديوان عالي كشور، اين زحمت را بپذيرند. و در صورت عذر، يكي از فقهاي محترم نگهبان اين زحمت را قبول نمايد.
روح الله الموسوي الخميني
بسمه تعالي
در زير اين وصيتنامة 29 صفحهاي و مقدمه، چند مطلب را تذكر ميدهم:
1) ـ اكنون كه من حاضرم، بعض نسبتهاي بيواقعيت به من داده ميشود و ممكن است پس از من در حجم آن افزوده شود؛ لهذا عرض ميكنم آنچه به من نسبت داده شده يا ميشود مورد تصديق نيست، مگر آنكه صداي من يا خط و امضاي من باشد، با تصديق كارشناسان؛ يا در سيماي جمهوري اسلامي چيزي گفته باشم.
2) ـ اشخاصي در حال حيات من ادعا نمودهاند كه اعلاميههاي اينجانب را مينوشتهاند. اين مطلب را شديداً تكذيب ميكنم. تاكنون هيچ اعلاميهاي را غير شخص خودم تهيه كسي نكرده است.
3) ـ از قرار مذكور، بعضيها ادعا كردهاند كه رفتن من به پاريس به وسيلة آنان بوده، اين دروغ است. من پس از برگرداندنم از كويت، با مشورت احمد پاريس را انتخاب نمودم، زيرا در كشورهاي اسلامي احتمال راه ندادن بود؛ آنان تحت نفوذ شاه بودند ولي پاريس اين احتمال نبود.
4) ـ من در طول مدت نهضت و انقلاب به واسطة سالوسي و اسلام نمايي بعضي افراد ذكري از آنان كرده و تمجيدي نمودهام، كه بعد فهميدم از دغلبازي آنان اغفال شدهام. آن تمجيدها در حالي بود كه خود را به جمهوري اسلامي متعهد و وفادار مينماياندند، و نبايد از آن مسائل سو ء استفاده شود. و ميزان در هر كس حال فعلي او است.
روح الله الموسوي الخميني
کد سوال : 2754
موضوع : تاريخ و سيره
پرسش : خوارج و عوامل پيدايى آنها ,اشكالهاى خوارج به على(ع),انگيزه هاى خوارج در دشمنى با على(ع) چه بود ؟
پاسخ : خوارج و عوامل پيدايى آنها
از دل جنگ صفّين, دسته اى برآمدند كه در تاريخ به خوارج يا حروريّه شهرت يافتند. اينان پس از جريان حكميّت سربرآوردند و در اعتراض به امام على(ع) گفتند:
(حكّمت الرجال فى دين الله والله تعالى يقول, ان الحكم الا للّه.)58
تو در دين خدا مردان را داور نهادى, درحالى كه خداوند مى گويد: تنها حكم از آن خداست.
جمع ناسازگاران, خرده گيران و فتنه انگيزان افزون شد و در ميان مسلمانان تفرقه و فتنه افكندند و چيزى نگذشت كه پرچم مخالفت برافراشتند و به هنگام بازگشت از صفّين در حروراء ماندند و به خون ريزى و راهزنى پرداختند. هر چند امام(ع) با آنان به گفت وگو نشست و حق را برايشان بيان كرد, و عده زيادى را بازگرداند و به سوى خود كشيد; امّا گروهى ديگر ثابت قدم به نهروان رفتند و عبداللّه بن خبّاب بن ارتّ را كشتند. بدين سبب گفته اند:
(آنان نظر عبداللّه را درباره امام على(ع) پرسيدند, او گفت: على اميرالمؤمنين و امام المسلمين است. از اين پاسخ به خشم آمده, او و همسرش را, كه باردار بود, به قتل رساندند. همچنين در طول راه به هر كسى بر مى خوردند, رأى او را درباره حكميّت سؤال مى كردند, اگر با آنها موافق نبود, او را مى كشتند.)59
بدين سبب امام به سوى آنان لشكر كشيد. بيشترشان از جمله ذوالثديه كه رهبرى آنان را به عهده داشت, كشته شدند (در سال 38).60
پيامبر(ص) ظهور خوارج را از پيش بيان كرده بود:
(يخرج فى آخر الزمان, قوم من امّتى احداث الاسنان, سفهاء الاحلام, يقولون من قول خير البريّه. يقرءون القرآن, لايجاوز حناجرهم يمرقون من الدين كما يمرق السهم من الرّميه….)61
دسته اى به روش گفتار انسانهاى نيك سخن مى گويند و قرآن مى خوانند امّا از حنجره هاى آنان در نمى گذرد, از دين خارج مى شوند, چنانكه تير از كمان بيرون مى رود.
درروايتى ديگر از پيامبر(ص) در اشاره به ذوالثديه آمده است:
(وى را يارانى است كه هر يك از شما, نماز و روزه اش را در مقابل آنان كوچك مى شمارد, و اينان چون تير از كمان, از دين بيرون مى روند و رهبرشان مردى است كه يكى از دو سينه اش, چون پستان زنان برآمده است.)62
خوارج, افرادى به ظاهر دين دار و قرآن دان, متعصب و خشك بودند. به همين جهت وقتى امام, عبدالله بن عباس را براى مجادله با آنان مى فرستد, سفارش مى كند كه با آنان به قرآن تمسك نكند چون قرآن به معانى و وجوه گوناگونى درخور حمل است و هر چه گفته شود, چيزى خواهند گفت. پس بايد با آنان به سنت احتجاج شود, تا راه گريزى نيابند.
(لاتخاصمهم بالقرآن, فان القرآن حمّال ذو وجوه, تقولون ويقولون ولكن حاججهم بالسنّة فانّهم لن يجدوا عنها محيصاً.)63
به قرآن بر آنان حجت مياور, كه قرآن تاب معنيهاى گونه گون دارد. تو چيزى از آيه اى مى گويى, و خصم تو, چيزى از آيه ديگر. ليكن به سنت با آنان گفت وگو كن كه ايشان را راهى نبود, جز پذيرفتن آن.
اشكالهاى خوارج به على(ع):
1. چرا امام برخلاف قرآن! به داورى انسانها تن داد, در حالى كه صريح آيه قرآن64, به نفى آن نظر دارد.
امام(ع) در پاسخ به آنان دو پاسخ مى گويد, نقضى و حلّى:
الف. آنچه شما از آيه برداشت كرده ايد, خلاف مقصود قرآن است. كلامى كه بدان استناد مى جوييد, حق است, امّا اراده اى كه از آن داريد, خطا و باطل است. آرى حكمى جز حكم خداوند نيست و كسى اين سخن را انكار نمى كند, ولى آنچه خوارج مى گويند, آن است كه امارتى جز براى خدا نيست. امام در ادامه مى گويد:
(وانّه لابدّ للنّاس من امير برٍّ او فاجر, يعمل فى امرته المؤمن ويستمتع فيها الكافر.)65
جايى كه مردم را حاكمى بايد, نيكوكردار, يا تبه كار, تا درحكومت او مرد با ايمان, كار خويش كند و كافر, بهره خود برد.
بنابراين, مراد آيه, غير چيزى است كه خوارج آن را اراده كرده اند.
ب. اين كه پذيرش حكميّت به اصرار خود شما بود.
(فانّا نذير لكم ان تصبحوا صرعى باثناء هذا النّهر, وباهضام هذا الغائط, على غير بيّنة من ربّكم ولا سلطان مبين معكم. قد طوّحت بكم الدّار واحتبلكم المقدار وقد كنت نهيتكم عن هذه الحكومة فابيتم على اباء المخالفين المنابذين, حتّى صرفت رأيى الى هواكم وانتم معاشر اخفّاء الهام, سفهاء الاحلام ولم آت لااباكم, بجرا ولا اردت لكم ضرّاً.)66
شما را از آن مى ترسانم كه كُشته در كرانه اين رود, افتاده باشيد, و در پست و بلنديهاى اين مغاك افكنده. نه برهانى روشن از پروردگار داشته باشيد, و نه حجتى آشكار, آواره خانه و ديار, و به دام قضاگرفتار.
شما را از كار حَكَميّت, بازداشتم, و سرباز زديد. با من در افتاديد و مخالفت ورزيديد. چندان كه رأى خود را در كار هواى شما كردم. شما اى سبكسران, اى بى خردان نادان, اى ناكسان! من نه بلايى براى شما آوردم و نه زيانى برايتان خواستم.
امام در اين پاسخ خشم آلود و اندوهگينانه, نشان مى دهد كه آنچه رخ داد, بيش تر خواسته خود آنان بود, نه تصميم گيرى شخصى تا سزاوار بازخواست و تندى باشد. هر چند هيچ يك از اين دو پاسخ در خوارج كارگر نيفتاد.
2. اشكال ديگر خوارج. امام, تن در دادن ايشان به حذف لقب اميرالمؤمنين! با اين توضيح كه چون زمان نگارش پيمان رسيده بود, دو طرف از مقدم داشتن نام على يا ناميدن او به اميرالمؤمنين, به نزاع برخاستند و سرانجام, با ميانجى گرى خود امام, قضيه پايان يافت.67 خوارج در بهانه هاى خويش, اين نكته را گنجاندند كه چرا آن حضرت به حذف لقب خويش رضايت داد؟ امام در پاسخ به آنها, به عمل پيامبر(ص) در حديبيّه اشاره كرد كه آن حضرت در اعتراض نماينده قريش, فرمود: تا نام و پدرش را بى هيچ لقب بنگارند, بدين گونه, امام پيروى خويش را نشان داد.68
3. اشكال مهم ديگرى كه بر حضرت وارد ساختند, آن بود كه چرا با پذيرش حكميّت وصايت خويش را انكار كرده است. يعنى اگر وصى بود, نمى بايست با تن دادن به داورى, وصيت را تباه سازد! امام, به اين نكته نيز پاسخ گفت و به آنان فهماند كه اگر دست از وصايت و همراهى او بردارند, خود مرتكب خطا و گناه شد ه اند, نه على(ع).69
4. بلاذرى از اشكال چهارمى, سخن به ميان مى آورد وى مى گويد: خوارج از عمل امام پس از پيروزى بر ناكثين (جمل) نيز پرسش داشتند كه چرا آن حضرت غنايم آنان را تقسيم نكرد؟ اگر اهل جمل, مسلمان بودند; چرا با آنان جنگيد و اگر جنگيدن با آنان روا بود, چرا گرفتن اموالشان حلال نبود؟70
با اين بهانه ها, حركت و شورش غيرانسانى خود را موجه نشان مى دادند كه امام(ع) به ناچار به سركوبى آنان پرداخت, هر چند به ديگران سفارش كرد كه پس از او, خوارج را نكشند, چرا كه آنان دچار گمراهى در شناخت حق اند.71
انگيزه هاى خوارج در دشمنى با على(ع)
ستيزه جويى خوارج از آنچه بيان شد به دست مى آيد. شايد بتوان مهم ترين انگيزه آنان را از سخنان خود آنان و بويژه از استدلال ابن ملجم مرادى براى انگيختن شبيب بن بجره به قتل امام(ع) جست وجو كرد.
1. سطحى نگرى و جهل به ژرفاى دين: خوارج را در تاريخ, انسانهايى اهل دين و ديانت شناسانده اند, امّا ديندارانى كه بينش لازم را نداشتند. همين امر آنان را به دشمنى با على(ع) كشاند, آگاهى و شناخت ژرف و ناكران پيداى او از دين و قرآن, زبانزد همگان بود. امام(ع) وقتى فردى خارجى را در عبادت مى بيند, مى فرمايد:
(نوم على يقين خير من صلاة فى شك.)72
به يقين خفتن بِه كه با دو دلى, نماز گزاردن.
با اين سخن امام به گونه اى عذر آنان را در دشمنى با خويش, موجّه مى نمايد و حتى در وصيّتى كه براى پس از خود در رويارويى با آنان مى كند, به روشنى پيداست كه آن حضرت, خوارج را گروهى جوياى حق, ولى بيراهه رو و گمراه مى داند.
در سخن پيامبر(ص) نيز سطحى نگرى خوارج آمده بود و در عين حال, آن حضرت, قتال با آنان را فرمان داده بود; چرا كه اين گونه نگرش عاميانه و غيرواقعى به دين, پايه هاى دين را درهم
مى شكند.
ابوسعيد خدرى نقل مى كند:
(پيامبر(ص) ما را به قتال با ناكثين, قاسطين و مارقين فرمان داده بود و ما از آن حضرت پرسيديم, به همراه چه كسى چنين پيكار كنيم؟ فرمود: با على بن ابى طالب.)73
2. داور قرار دادن انسان در دين خدا: ابن ملجم كه براى كشتن امام على(ع) مأموريت يافت, در كوفه با شبيب بن بجره تماس گرفت و از او خواست تا وى را در اين كار همراهى كند. چون شبيب علت آن را پرسيد, پاسخ گفت: على به كارى تن در داد كه برخلاف حكم خدا بود.
اين نگرش آن چنان در درون ابن ملجم خارجى جاى يافته بود كه وقتى عمل غيرانسانى خويش را انجام داد و ضربتى بر امام وارد آورد, فرياد برآورد:
(الحكم للّه يا على لا لك ولا لاصحابك.)
بنابراين, راز دشمنى آنان با على(ع) در فهم نادرست ايشان از دين بود.
3. ديگر جهتى كه خارجيان را به دشمنى مى كشاند, ادعاى قتل مسلمانان است كه باز در سخن ابن ملجم به شبيب آمده است:
(على, برادران صالح ما را كشته است و سزاى چنين فردى, كشتن است.)74
به هر حال, خوارج, با چنين باورى, به خشم و خشونت روى كردند و پيروان اينان, هيچ گاه از صحنه تاريخ اسلام, ناپديد نشدند; چرا كه هميشه انسانهاى كج فهم, متعصّب و دينداران خشك مغز نادان وجود خواهد داشت. شايد سخن امام على(ع) در پاسخ به كسى كه گفت: خوارج همگى به هلاكت رسيدند, ناظر به همين مضمون باشد:
(كلاً واللّه, اِنّهم نُطفٌ فى اصلاب الرّجال و قرارات النِّساء, كلّما نجم منهم قرن قُطِعَ, حتى يكون آخرهم لُصُوصاً سلاّبين.)75
هرگز! به خدا كه نطفه هايند در پشتهاى مردان و زهدانهاى مادران. هرگاه مهترى, از آنان سربرآرد, از پايش در اندازند, چندان كه آخرِ كار مالِ مردم ربايند و دست به دزدى يازند.
فرجام سخن
آنچه در دو بخش از نوشته آمد, نگاهى نه چندان ژرف به راز و رمز دشمنى با على(ع) بود, همو كه به حسب ظاهر, كسى نمى بايست با او دشمنى ورزد; چرا كه پيامبر(ص) وى را معيار و ملاك ايمان انسانها قرار داده بود و دوستى با او را وظيفه هر مسلمان.
(من احبّ عليّاً فقد احبّنى ومن ابغض عليّاً فقد ابغضنى, ومن اذى عليّاً فقد اذانى ومن آذانى فقد آذى اللّه.)76
و درباره قاتل او نيز فرموده بود:
(يا على(ع) مى دانى شقى ترين پيشينيان و شقى ترين پسينيان, چه كسانى اند؟
امام عرض كرد: خدا و رسولش داناترند.
پيامبر(ص) فرمود: شقى ترين پيشينيان, پى كننده شتر صالح است و شقى ترين پسينيان, كسى است كه بر فرق تو شمشير مى زند.)77
با اين همه, نماياندن دشمنيهايى كه بيان شد, اندكى ژرف كاوى مى طلبيد.
58. (استيعاب), ج217/3.
59. (اخبار الطوال)206/.
60. (طبقات), ج24/3.
61. (كنزالعمّال), ج202/11.
62. (بحارالانوار), علامه مجلسى, ج326/33, وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى, مؤسسه چاپ و نشر.
63. (نهج البلاغه), نامه 77.
64. سوره (انعام), آيه 54.
65. (نهج البلاغه), خطبه 40.
66. همان, خطبه 36.
67. (تاريخ يعقوبى), ترجمه محمد ابراهيم آيتى, ج91/2.
68. همان96/.
69. همان.
70. (انساب الاشراف), ج360/2.
71. (نهج البلاغه), خطبه شماره 61.
72. همان, كلمات قصار, 97.
73. (مسند احمد), ج361/2; ج5/3.
74. (الاستيعاب), ج219/3.
75. (نهج البلاغه), خطبه 60.
76. (مستدرك حاكم), ج130/3; (الاستيعاب), ج204/3.
77. (طبقات الكبرى), ج25/3.
کد سوال : 2755
موضوع : تاريخ و سيره
پرسش : جنگ صفّين سببها و انگيزه هاى جنگ صفّين چه بود ؟
پاسخ : جنگ صفّين
قضاياى به وجود آمده, زمينه مناسبى براى معاويه فراهم ساخت. وى كه از پيش, در پى پديدآوردن حكومتى در كنار خلافت, در تلاش و تكاپو بود, با كشته شدن عثمان و نبرد جمل, بهانه اى به ظاهر دينى و مشروع يافته بود, تا به انگيزش توده هاى مردم بپردازد. او با طرح ستمديدگى عثمان و بايستگى خون خواهى او, به رايزنى پرداخت و از سران و بزرگان نيز خواست تا او را در اين امر يارى رسانند, چنانكه براى برانگيختن سعد بن ابى وقاص, به وى چنين نوشت:
(همانا سزاوارترين مردم به يارى عثمان, اهل شورى از قريش اند, همانا كه حق او را پايدار ساختند و او را بر جز او برگزيدند, و راستى كه طلحه و زبير او را يارى نمودند و آن در شورى شريك تو و در اسلام نظير تو اند. امّ المؤمنين هم براى اين كار بى دريغ شتاب ورزيد. اكنون توهم آنچه را پسنديده اند, ناخوش مدار و آنچه را پذيرفته اند رد مكن.)35
هر چند سعد در پاسخ وى اندكى به انصاف سخن گفت و نوشت:
(امّا بعد, همانا عمر در شورى وارد نكرد, مگر كسى را كه خلافت او را روا باشد. پس هيچ كدام از ما از ديگرى سزاوارتر به آن نبود, مگر به اين كه بر او اتفاق كنيم.
جز آن كه على هر چه در ما بود در او بود و آنچه در او بود, در ما نبود. امّا طلحه و زبير پس اگر در خانه خود مانده بودند, براى آن دو بهتر بود و خدا امّ المؤمنين را هم بيامرزد.)35
و به اين گونه بر آن شد تا معاويه را از طرح و نقشه اى كه اجراى آن را در نظر داشت, بازدارد امّا معاويه همچنان به حركت خويش ادامه داد و با عَلَم كردن پيراهن خون آلود عثمان نقشه شوم و ويرانگرى را طراحى كرد. او براى برانگيختن مردم, پيرمردانى ريش سفيد را در مسجد دمشق به گريه و زارى واداشت و با سخنرانى و اعلام خود به عنوان ولى دَمْ, افراد را براى خون خواهى آماده كرد و از اين راه و با اين ترفند, سپاهى از شاميان فراهم ساخت و به سوى امام و براى جنگ با آن حضرت, حركت كرد.
امام چون از توطئه شاميان آگاهى يافت, سپاهى را سازمان داد و براى رويارويى, به سوى شام حركت كرد. دو سپاه در ربيع الاول سال 36 هجرى36 يا در صفر سال 37هجرى37, در منطقه صفّين رويارو شدند.
امام براى اين نبرد, لشكرى بزرگ با خود همراه كرد, چون مى دانست معاويه با ترفندى كه به كار بسته و تبليغاتى كه انجام داده است, گروهى را با خويش دارد كه مقابله با آنان آسان نيست, همچنين اين نبرد در نگاه حضرت, پيكارى با ستمگران است كه تنها راه چاره آن, ريشه كن كردن آنان است, چنانكه در نامه به كارگزار خويش در بحرين مى نويسد:
(من مى خواهم سر وقت ستمكاران شام بروم و دوست داشتم تو با من باشى, چه تو از كسانى هستى كه از آنان در جهاد با دشمن, يارى خواهند و بديشان, ستون دين را برپادارند.)38
در نبردگاه صفّين در كنار فرات, دو لشكر با يك ديگر رو به رو مى شوند. امام(ع) براساس دستورات اسلامى, از پيش تازى در شروع جنگ, مى پرهيزد و به لشكر خود فرمان مى دهد تا زمانى كه آنان پاى به ميدان ننهادند, آغازگر جنگ نباشند و حتى زمانى كه دشمن بر آب فرات دست مى يابد و بهره گيرى از آن را بر سپاه امام مى بندد, آن حضرت با تاكتيكى كه ويژه چون اوست, بر آب دست مى يابد, امّا هرگز بسان آنان, رفتار نمى كند. امام در نامه اى به معاويه مى نويسد:
(ما عمل بد تو را به بدى كيفر نمى دهيم. ما و شما در استفاده از آب برابريم, بياييد و آب برداريد. آب براى استفاده همگان است.)39
امام با اين گونه رفتارها, در صدد روشن گرى آنان است كه به غفلت و گمراهى در افتادند. امّا معاويه همچنان بر شعله ور كردن جنگ پا مى فشارد. امام براى جلوگيرى از خون ريزى و كشتار, از معاويه مى خواهد تا در نبردى تن به تن تكليف كار را يك سره كنند:
(وقد دعوت الى الحرب, فدع الحرب جانباً واخرج اليّ واعف الفريقين من القتال لتعلم ايّنا المرين على قلبه والمغطّى على بصره.)40
خواهان جنگى؟ پس مردم را به يك سو بگذار و خود رو به من آر! و دو سپاه را از كشتار بزرگ معاف دار! تا بدانى پرده تاريك بر دلِ كدام يك از ما كشيده است و ديده چه كسى پوشيده.
على(ع) با اين پيشنهاد و خلوص و ايمان و پاكى خويش را مى نمايد; امّا معاويه كه به انگيزه ديگرى به ميدان آمده, از نبرد تن به تن سر باز زد و امام همچنان با واپس انداختن جنگ و درنگ, در پى آگاهاندن مردم و اصلاح آنان است تا شايد از اين راه, نور حقيقت را در دل آنان بتاباند.41
امام پيشنهاد مى كند تا در آرامش به چاره جويى و درمان بپردازند و با جنگ قوام و انسجام كار مسلمانان سستى نيابد; امّا معاويه و يارانش, تنها راه را نبرد و ستيز دانستند. در نتيجه (جنگ درگرفت و پايدار گرديد و آتش آن برافروخت و سركشيد.)42
روزهايى اين جنگ ادامه داشت و شمارى از بهترين دوستان امام در اين نبرد به شهادت رسيدند.43 جنگ مى رفت كه به سود حضرت على(ع) پايان يابد كه عمروعاص حيله اى انديشيد و با برافراشتن قرآن, لشكر امام را به داورى براساس آن خواندند. مردم از جنگ دست كشيده و عرصه را بر امام تنگ گرفتند و از او خواستند, صلح را بپذيرد و با گزينش حكمين, قضيه را پايان دهند.
در سپاه على(ع) شمارى از جاسوسان معاويه حضور داشتند كه پذيرش داورى را تنها راه حل نشان مى دادند. اشعث بن قيس كندى از جمله آنان بود كه مدعى بود آنان مردم را به حق دعوت كرده اند.
امام گفت:
(اينان با شما فريب كارى كردند و خواستند شما را از خود بازدارند. اشعث گفت: به خدا سوگند بايد پيشنهاد ايشان را بپذيرى يا تو را به آنان تسليم مى كنيم.)44
بدين گونه امام به حكميّت تن داد.
در باب انتخاب داور, امام بر آن بود تا عبداللّه بن عباس يا مالك اشتر را برگزيند; امّا دستهاى پنهان و حيله گر دستگاه معاويه, از آستين گروهى از ياران امام برآمد و تنها ابوموسى را كه با او دشمنى داشت, نامزد داورى كرد و آن حضرت نيز به ناچار پذيرفت.
از سوى معاويه عمروعاص به ميدان آمد. آن دو پيمانى نوشتند كه سر سال در اَزْرُح درباره امت رأى خويش را اعلام كنند. بدين گونه مردم پراكنده شدند, در حالى كه معاويه با احساس پيروزى و الفت و امام با اختلاف و نارضايتى ياران همراه بود.
امام نبرد با معاويه را تنها راه حفظ سنت محمّدى(ص) مى دانست, چنانكه خود مى گويد:
(وقد قَلَّبْتُ هذا الامر بطنه وظهره, فما وجدتنى يسعنى الاّ قتالهم او الجحود بما جاء به محمد, صلّى اللّه عليه وآله, فكانت معالجة القتال اهون عليّ من معالجة العقاب و موتات الدنيا, اهون عليّ من موتات الآخره.)45
پشت و روى اين كار را نگريستم و ديدم, جز اين رهى نيستم [راهى نيست مرا] كه جنگ با آنان را پيش گيرم, يا آنچه را محمد, صلّى اللّه عليه وآله, براى من آورده است, نپذيرم. پس پيكار را از تحمل كيفر آسان تر, ديدم و رنج اين جهان را بر كيفر آن جهان برگزيدم.
هر چند با فتنه و ترفندى كه رخ داد, آنچه امام در پى آن بود, به حقيقت نپيوست.
دو داور, ابوموسى اشعرى و عمروعاص, و جمعى از اصحاب رسول خدا براساس پيمانى كه بسته بودند, در شعبان سال38 در ازرح گردآمده, تا نظر خويش را اعلام كنند. عمروعاص كه در طول گفت وگوها, هميشه, ابوموسى را به بهانه برترى در سنّ پيش مى داشت, در اين جا نيز گفت:
(من, هرگز بر تو پيشى نخواهم گرفت, چون تو از نظر هجرت و سنّ, از من برترى.)
بدين گونه ابوموسى به منبر فراز رفت و پس از حمد و سپاس خدا, گفت:
(اى مردم! ما در كار اين امت نگريستيم و ديديم هيچ چيز كارسازتر و التيام بخش تر از آن نيست كه كارهاى امّت به اختلاف نكشد. بنابراين, رأى من و همتايم, عمرو, بر اين قرار گرفت كه على و معاويه را خلع كنيم و تعيين آينده اين امر را به شورايى از مسلمانان بسپاريم كه هر كس را خوش دارند به ولايت امور خويش گمارند.
اينك من, على و معاويه را خلع كردم. شما خود, كار خويش را به دست گيريد و هر كس را شايسته مى دانيد, به ولايت بر خود گماريد. پس به كنارى رفت و نشست.
آن گاه, عمروبن عاص, در جاى او ايستاد و خدا را سپاس و ستايش كرد و سپس گفت:
اين مرد, آنچه شنيديد, بگفت و مولاى خود را خلع كرد. من نيز, مولاى او را, همچنان كه او, وى را خلع كرد, خلع كردم و مولاى خود, معاويه را [بر خلافت] استوار مى دارم. وى, دست نشانده و دوستدار عثمان و خواستار انتقام خون او, و شايسته ترين مردم بدين مقام است.
ابوموسى به او گفت: خدايت كامروا نكند كه به غَدْر ناپيمانى كردى و فجور ورزيدى, به راستى در مَثَل به سگ مانى كه:
(ان تحمل عليه يلهث او تترُكه يَلهَثْ.)
اگر او را تعقيب كنى و يا به حال خودگذارى, پارس كند.
پس عمرو بدو گفت: راستى را كه تو در مَثَل به درازگوش مانى:
(الحمار يحمل الاسفار.)
درازگوشى كه كتابى چند بر پُشت كشد.)46
دو حكم و همراهانشان با ناراحتى و دشنام از يكديگر جدا شدند, بى آنكه كه نتيجه اى به دست آورده باشند, جز اين كه معاويه در رديف خليفگان قرارگرفت.
در اين نوشتار, بيان جزء جزء جنگ صفّين, هدف ما نيست. آنچه بيان شد, تنها شمايى از آن جنگ بود, تا بتوانيم براساس آن تحليلى از انگيزه هاى دشمنى و نبرد معاويه و همراهانش عليه على(ع) ارائه دهيم. ذكر اين نكته لازم است كه در فاصله گزينش حكمين تا زمان اعلام رأى, جريان خوارج در رويارويى با على(ع) پيش آمد كه خود مقوله اى سخت, عبرت انگيز و اسفناك است و پس از اين بدان مى پردازيم.
سببها و انگيزه هاى جنگ صفّين
بى گمان, آنچه در اين جا شمرده مى شود, با آنچه در باب نبرد جمل آورده ايم, شباهتى نزديك دارد, امّا با اين حال, بررسى آن به گونه مستقل خالى از فايده نيست.
انگيزه هاى دشمنى با امام على(ع) كه به نبرد صفّين انجاميده چنين است:
1. قدرت طلبى معاويه: معاويه كه از زمان عمر و پس از مرگ برادرش يزيد, سال 18هجرى, به حكومت و فرماندهى لشكر شام گمارده شد.47 به توسعه دايره اقتدار خويش پرداخت و در زمان خلافت عثمان, وى در آن ديار اختيارى تام يافت و به عادت ديرين, حكومتى جاهلى و اشرافى به پا كرد.48 معاويه با اين كه كارگزار عثمان در سرزمين شام بود, امّا به گونه مستقل و خودكامه عمل مى كرد و در پى آن بود كه حكومتى را شكل دهد. بدين منظور در كمين تغيير اوضاع بود, تا بتواند خود را به صورت رسمى خليفه بنامد. از اين روى, حاضر به يارى عثمان نشد49, چون با وجود او, بهانه اى براى سركشى خويش نمى يافت چنانكه بلاذرى تاريخ نگار قرن سوم هجرى مى نويسد:
(معاويه, در يارى عثمان درنگ ورزيد تا وى در آن گيرودار كشته شود و سپس به نام عموزادگى, ادعاى خون خواهى و سپس خلافت و حكومت كند.)50
اين داستان كه يعقوبى نقل مى كند نيز شنيدنى و در چهره نگارى و بيان انگيزه معاويه, دقيق و هنرمندانه است. وى مى نويسد:
(وقتى معاويه براى ستيز با على(ع) مصمم شد, با عمروعاص به مشورت نشست و گفت: ما به خون عثمان با على مى جنگيم.
عمرو گفت: چه رسوايى! راستى كه سزاوارترين مردم به آن كه نام عثمان را نبرد منم و تو.
معاويه گفت: واى بر تو, چرا؟
گفت: امّا تو كه با همراه داشتن مردم شام دست از يارى او بازداشتى, تا آن كه از زيد بن اسد بجلى فريادرسى خواست و او نزد وى رفت و امّا من كه آشكارا او را گذاشتم و به فلسطين گريختم.)51
بنابراين اعلام خون خواهى عثمان از سوى معاويه بهانه اى بيش نبود و تنها راهكار فريبنده اى بود كه او توانست بهانه اى و دستاويزى براى خويشتن در رويارويى با على(ع) بيابد.
به هر حال, پس از عثمان, بويژه رخدادهاى پايانى خلافتش كه به قتل او انجاميد, زمينه مناسبى فراهم ساخت تا معاويه بتواند بيش از پيش گردن فرازى كند. از اين رو, وقتى امام على(ع) توسط جرير براى او نامه فرستاد و خواست تا بيعت كند, در پاسخ گفت:
(به دو شرط حاضرم تا بيعت على را بپذيرم: نخست آن كه, شام و مصر را در تيول من قرار دهد و خراج آن دو سرزمين از آن من باشد و دو ديگر پس از مرگش, براى كسى به گردن من بيعت نگذارد.)
از اين عبارت آشكارا قدرت طلبى معاويه و ذوق و اشتياق وى به آن, بر مى آيد. او, نه به انگيزه دين دارى و دين خواهى و يا عدالت طلبى و خون خواهى, كه تنها براى دستيابى به قدرت و توسعه آن كه آرمان ديرينه و تاريخى خاندان بنى اميه بود, پاى به ميدان هماوردى نهاد و چون مى دانست ياراى رويارويى با على را در عرصه ديانت و حق ندارد, از دَرِ مصالحه و معامله وارد شد, تا شايد بتواند بدين گونه آن حضرت را بفريبد و خود را نيز اهل مدارا نشان دهد. امّا روشن است كه امام هرگز تن به چنين سياستهايى نمى دهد و فردى را كه شايستگى لازم ندارد, امارتى گسترده
نمى دهد تا بر گردن مردم سوار شود.
معاويه, وقتى دريافت كه نمى تواند همچنان به اميرى بر اريكه قدرت شام تكيه زند, در پى ستيزه جويى برآمد و نبرد صفّين را به پا داشت.
2. رقابت قومى و نژادى: در بخش نخست نوشتار, به شرح در اين باب سخن گفته ايم. آنچه در پيشينه دو تيره بنى هاشم و بنى اميه پيش آمده بود, آنان را در ميدان هماوردى رياست و مكنت به رويارويى واداشت. با ظهور اسلام و پيدايى جريان بعثت و پيامبرى, هم آن رقابتهاى جاهلى رنگ باخت و هم وجهه قدسى پيامبر(ص) كه از بنى هاشم بود, خاندانش را از دور رقابت برفراز آورد و از دسترس رقيبان دور داشت; امّا هرگز آرزوهاى نهفته امويان در دست يابى به قدرت, رياست و مقام, از بين نرفت و جهتى دينى نيز نيافت; بلكه همچنان پويندگى داشت. عثمان در دوره خلافت خويش با نرم خويى كه نسبت به قريشيان, بويژه امويان داشت, آنان را به كار گماشت و دست آنان را در كارها گشاده داشت:
(خمس افريقيه را براى مروان نوشت و به نزديكانش و خويشانش عطايا داد و به اهل بيت خود مال و منال. در اين باب آنچه را خداوند امر كرده بود, تأويل كرد و گفت: ابوبكر و عمر آنچه حق نزديكان و اهل بيت بود ترك كردند و من آنها را گرفتم و در بين خويشان و نزديكان تقسيم كردم.)53
معاويه نماينده رسمى جريان رقابت قوم اموى بود; چرا كه عثمان, هر چند خود از امويان بود, امّا روش روى كارآمدن او, وجهه اى دينى يافته بود, از اين روى, مى شد براى او جهتى غير نژادى ترسيم كرد; امّا معاويه بى هيچ رنگ دينى به رويارويى با امام على(ع) هاشمى پرداخت و اين رويارويى, براى معاويه, بازگشتى به دوران جاهليت بود كه از اين رهگذر مى توانست همه افتخارات گذشتگان خويش را بازپرورده و احيا كند. از اين روى, بى توجه به اصول دينى و ارزشهاى اجتماعى, به ناسازگارى و ستيز با خليفه براى به دست گرفتن قدرت برآمد. البته پيداست كه اين پيروزى, تنها برترى يافتن يك نژاد و قوم, بر نژاد و قوم ديگرنبود, بلكه چون امويان, پس از ظهور اسلام و در زمان پيامبر(ص) نماد كفر و شرك به شمار مى آمدند و پس از آن نيز هيچ گاه جز اين عمل نكردند, در اين زمان پيروزى آنان, پيروزى همان انديشه و نگرش بر دستاوردهاى اسلامى و پيامى نگران كننده بود. به همين جهت امام على(ع) مبارزه با معاويه و يارانش را ضرورتى مى داند كه جامه عمل نپوشيدن و به حقيقت نپيوستن آن, به انكار دستاوردهاى رسالت مى انجامد.
3. بى بندوبارى: بى بندوبارى اخلاقى, سياسى و مالى و… با آنچه على(ع) در جست وجوى آن بود, سازگار نبود. آنچه از تاريخ درباره خاندان اموى به طور عام و معاويه به گونه خاص بر
مى آيد, پاى بند نبودن آنان به مبانى و اصول است. رفتار شاهانه معاويه, كيد و خدعه هاى او, بذل و بخششهاى نابجا و نيز جمع مال و گماردن افراد ناشايست بر كارها, همگى از نااستوارى باورهاى او حكايت دارد. داستان تشريفات و شكوه مادى او و گفت وگويى كه با عمر داشته, به روشنى گوياى اين ادعاست:
(در دوران حكومت معاويه بر شام, عمر, به قصد مصر, وارد دمشق شد. معاويه با موكب عظيم و تشريفات بسيار, به استقبال او رفت. وقتى معاويه نزديك شد, عمر گفت: آيا تو صاحب اين موكب عظيم و پرشكوه هستى؟
گفت: بلى يا اميرالمؤمنين.
عمر گفت: به من خبر داده اند كه نيازمندان به دربار تو روى مى آورند و بر در خانه ات ساعتها
مى ايستند؟
معاويه گفت: صحيح است.
عمر گفت: چرا چنين مى كنى؟
گفت: ما در سرزمينى هستيم كه جاسوسان دشمن, روميان, در آن بسيارند, لازم است براى ايجاد رعب در دل آنها بزرگى و شكوه و قدرت خويش را آشكار كنيم تا آنها به هراس بيفتند.)54
ابن عساكر, در تاريخ دمشق, به بخشى ديگر از بى بندوبارى معاويه اشاره مى كند.55 بنابراين چنين فردى نمى تواند خود را با كسى كه تمام تلاشش اجراى احكام و حدود الهى است, سازگار كند. خليفه اى كه آن چنان زهد مى ورزد كه گاه براى لباس تنش نيازمند است. از ابن حيان تميمى از پدرش نقل است كه على بن ابيطالب را بر منبر ديدم كه مى گفت:
(من يشترى منّى سيفى هذا؟ فلو كان عندى ثمن ازار مابعته, فقام اليه رجل فقال: سلفك ثمن ازار.)
چه كسى است كه اين شمشيرم را بخرد؟ اگر پول ازارى داشتم, اين را نمى فروختم. سپس مردى برخاست و گفت: من وجه ازار را به صورت سلف به تو مى دهم.
عبدالرزاق در ادامه مى گويد: آن روز كه على(ع) چنين گفت, جز شام, ديگر سرزمينهاى اسلامى در دستش بود.56
روشن است انسانى كه خود اين گونه زندگى مى كند, هرگز روا نمى شمارد كارگزارانش به هر شكلى عمل كنند و تحمل اين وضع براى معاويه بى گمان ناممكن بود; زيرا على(ع) را تنها مؤمن
مى تواند برتابد, چنانكه تنها منافق از او دورى مى جويد.57
35. (تاريخ يعقوبى), ترجمه محمد ابراهيم آيتى, ج78/2, علمى و فرهنگى.
36. همان78/ ـ 88.
37. (طبقات الكبرى), ج23/3.
38. (نهج البلاغه), نامه 42.
39. (وقعه صفّين), ابن مزاحم193/.
40. (نهج البلاغه), نامه 10.
41. همان, خطبه 55.
42. همان, نامه 58.
43. همان, خطبه 182.
44 . (تاريخ يعقوبى), ترجمه محمدابراهيم آيتى, ج2 / 90 .
45. همان, خطبه 54.
46. (وقعه صفّين) 546/ ـ 549, ترجمه پرويز اتابكى756/, علمى و فرهنگى, تهران; (اخبار الطوال119/ ـ 120.
47. (تاريخ الامم والملوك), جرير طبرى, ج202/4; (سير اعلام النبلاء), ج237/1.
48. (الاصابه), ج260/2.
49. (انساب الاشراف), ج40/5.
50. همان.
51. (تاريخ اليعقوبى), ج186/2, ترجمه محمد ابراهيم آيتى, 86/2. علمى و فرهنگى, تهران.
52. (وقعه صفّين), ابن مزاحم مِنقَرى127/.
53. (تاريخ الخلفاء), سيوطى156/.
54. الاصابه, ج413/3.
55. (تهذيب تاريخ دمشق), ج8 211/ ـ 212.
56. (استيعاب) 212/3.
57. (سنن نسايى), 116/8; (تاريخ بغداد) 417/8.
کد سوال : 2756
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : حيات طيبه چيست. خصوصيات آن چيست. راههاي رسيدن به آن چيست؟
پاسخ : حيات طيبه معناى وسيعى دارد. حياتى دور از هر نگرانى و تلخكامى، حياتى همراه با قناعت و پرهيز از افراط و تفريط، حياتى سرشار از معنويت و ايمان و احسان به خلق، حياتى به دور از غفلت، سهو و نسيان و.... .
براى نيل به اين هدف متعالى دو شرط لازم است: ايمان و عمل شايسته.
در واقع قلب كه جايگاه محبت به خداوند متعال شد، ساير محبتهاى غيرواقعى و دنيوى در آن رخنه نخواهد كرد، در نتيجه عملى نيز كه از اين روح صادر مىشود برگرفته از ايمان خواهد بود، به طورى كه عمل صالح، نتيجه و ثمره ايمان راسخ مىباشد. بعد از حصول اين معنى، تمام شئون يك فرد مؤمن عبادت خواهد بود. زيرا او خداوند را حاضر و ناظر بر رفتار و كردار خود خواهد يافت.
براى رسيدن به اين منظور در ابتدا و در حين و در انتهاى هر كارى توجه به خداوند را حفظ كنيد و اين محافظت را به تمام شئون زندگى خود اشاعه و تعميم دهيد. «آرى هر كس بيشتر بترسد، از خود مراقبت و مواظبت بيشترى خواهد كرد»V}امام جواد(ع) مىفرمايند: التحفظ عن يقدر الخوف؛ خود را پاييدن به اندازه واهمه داشتن است (شرح زندگانى امام جواد(ع)، انتشارات قرآن و عترت دانشگاه آزاد اسلامى«{V
خداوند در سوره مبارکه نحل آيه 97 مي فرمايد: «من عمل صالحا من ذکر او انثي و هو مؤمن فلنحيينه حياه طيبه و لنجرنيهم اجرهم باحسن ما کانوا يعملون؛ هر کس عمل صالح انجام دهد، در حالي که مؤمن است، خواه مرد يا زن به او حيات و زندگي پاکيزه مي بخشيم و آنها را به بهترين اعمالي که انجام مي دادند پاداش خواهم داد».
در معناي «حيات طيبه» مفسران نظرات گوناگوني دارند: بعضي آن را به روزي حلال و عده اي به قناعت و راضي بودن از نصيب و قسمت و گروهي به رزق روزانه و دسته اي به عبادت همراه با روزي حلال و سرانجام طايفه اي به توفيق بر اطاعت فرمان خدا و مانند آن تفسير کرده اند. ولي حيات طيبه چنان معناي وسيع و گسترده اي دارد که همه اين معاني را در بر مي گيرد. زندگي پاکيزه از هر نظر پاکيزه از آلودگي ها، ظلم ها و خيانت ها، عداوت ها و دشمني ها، اسارت ها و ذلت ها و انواع نگراني ها و هرگونه چيزي که آب زلال و گواراي زندگي را در کام انسان ناگوار
مي سازد.
در روايتي که در نهج البلاغه از امير مؤمنان(ع) آمده چنين مي خوانيم: «و سئل عن قوله تعالي فلنحيينه حياه طيبه» فقال هي القناعه؛ از امام(ع) پرسيدند منظور از جمله «فلنحيينه حياه طيبه» چيست؟ فرمود: قناعت» V}(نهج البلاغه، کلمه قصار 229). {V
بدون شک مفهوم اين تفسير محدود ساختن حيات طيبه به قناعت نمي باشد بلکه بيان مصداق و نمونه روشني از آن است، چون اگر همه دنيا را به کسي بدهند ولي روح قناعت را از او بگيرند هميشه در آزار و رنج و نگراني به سر مي برد و به عکس اگر انسان روح قناعت داشته و از حرص و آز و طمع بر کنار باشد، هميشه آسوده خاطر و خوش است V} (تفسير نمونه، ج 11 ، ذيل آيه 97 سوره نحل).{V
مرحوم علامه طباطبايي در مورد «حيات طيبه» بياني عميق و عالي دارند، ايشان در الميزان، ج 12، در ذيل آيه 97 سوره مبارکه نحل مي فرمايد: مراد از «احياء» بخشيدن و افاضه حيات و زندگي است و آيه شريفه دلالت دارد که خداوند سبحان، انسان با ايماني را که عمل شايسته و مصالح انجام مي دهد با زندگي جديدي که غير از زندگي معمول مردم است اکرام مي کند و آثار زندگي حقيقي که همان علم و قدرت است با اين زندگي جديد همراه و همگام است و اين درک جديد و قدرت باعث
مي گردد چنين فرد مؤمني، چيزها را چنان که هستند ببينيد يعني مي تواند امور و اشياء را به دو قسم حق و باطل تقسيم کند. سپس با قلب و روحش از امور باطل که در معرض فنا و زوال هستند که همان زندگي و حيات دنيوي است روي گردان مي شود و به آن پشت مي کند و دل به زينت ها و مظاهر فريبنده دنيا نمي بندد و چون از بند اين تعلقات دنيوي و ظواهر گول زننده آن رها شد، شيطان نمي تواند او را خوار و ذليل خود سازد و در بند خود گرفتار آرد. در نتيجه وسوسه هاي شيطان و هوا و هوس هاي نفساني و زخارف دنيوي او را فريب نمي دهد و وسوسه نمي کند چون زوال و نابودي آنها را مي بيند.
و در مقابل، قلب و روحش به پروردگار باقي وجاويدش مرتبط و پيوسته مي گردد و جز ذات پاک او و قرب و جوار او را طلب نمي کند و جز از خشم و دوري از او از چيزي هراس ندارد و در اين هنگام براي خود زندگي پاک و جاودانه و بي زوال مشاهده مي کند که کارگردان اين زندگي و مدبر امور آن، پروردگار بخشنده و مهربان او است و در سراسر اين زندگي معنوي و پاک جز زيبايي و جمال چيزي مشاهده نمي کند و تنها اموري را که خداوند آنها را قبيح و زشت شمرده، زشت و ناپسند مي شمرد.
اين چنين انساني چنان نور و کمال و قدرت و عزت و لذت و شادماني در زندگي خود مي يابد و مشاهده مي کند که پايان و انتهايي ندارد، چگونه چنين نباشد و حال آن او غرق در زندگي ابدي و نعمتي پايدار و بي زوال که خالي از هرگونه درد و رنج و ناراحتي و کدورت است مي باشد و اين زندگي چنان با خير و نيکي و سعادت آميخته است که هيچ نوع شقاوت و بدبختي در آن راه ندارد.
اما راه رسيدن به حيات طيبه: در همين آيه 97 نحل، راه رسيدن به اين زندگي پاکيزه بيان شده است. براي رسيدن به زندگي پاک و حيات معنوي و روحاني بايد اعمال صالح توأم با ايمان از انسان سر بزند و تنها وسيله و ملاک و معيار «ايمان» و اعمال صالحي است که برخاسته از ايمان و دل مؤمن باشد و ديگر هيچ قيد و شرطي نه از نظر سن و سال، نه از نظر نژاد، نه از نظر جنسيت و نه از نظر پايه و رتبه اجتماعي در کار نيست. توجه به اين آيه شريفه نقش بسيار عميق ايمان وعمل صالح را در رسيدن به حياتي پاک و پاکيزه روشن مي سازد. ايمان زمينه تحقق اعمال صالح است و دلي که مؤمن و خدا باور نباشد، هر چند اعمال خوبي هم داشته باشد بالاخره انگيزه هاي ديگر در آن تأثير مي گذارد و از عمق و استواري چنداني برخوردار نيست. اعمال صالح در واقع کاشف و حاکي از وجود ايمان در انسان است و اعمال صالح ايمان را در وجود انسان تثبيت و ريشه دار
مي سازند و اين ايمان تقويت شده و خود منشأ و سرچشمه اعمال نيک و صالح بعدي مي گردد و اين چنين ايمان و عمل صالح نسبت به يکديگر تأثير متقابل و کنش و واکنش دارند.
کد سوال : 2757
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>تربيتي و مشاوره
پرسش : دوست دارم به يك آرامش روحي و رواني و قلبي برسم يا لااقل كمتر هيجان و فكر و خودخوري كنم. مي خواهم حرف بزنم مي خواهم خود را مطرح كنم و بگويم كه من كي هستم مي خواهم براي حرف هايم ارزش قائل شوند دوست دارم به موقع نرمخو و در جاي خودش جدي و تند خو باشم. مي خواهم به طور شايسته با ديگران ارتباط برقرار كنم علاقه مند به كار فعاليت و ظهور و حضور هستم مي خواهم هميشه راه درست را انتخاب كنم دوست دارم با برنامه ريزي منظم كارهايم را پيش ببرم دوست دارم در كارشناسي ارشد پذيرفته شوم مي خواهم كمتر به مشكلات و گرفتاري هاي فراروي خود فكر كنم مي خواهم همسر ايده آل خود را بيابم مي خواهم در آينده زندگي خوبي داشته باشم مي خواهم منطقي باشم مي خواهم از نظر طرف مقابل هم استفاده كنم مي خواهم خودم باشم امين باشم مي خواهم در اين باره با من حرف بزنيد مي خواهم كه فكر سربازي مرا نيازارد؟
پاسخ : همه آنچه بيان کرديد و دوست داريد به آنها برسيد در واقع خواسته همه افراد است يعني آرامش، موفقيت در زندگي، منظم بودن. انساني ارزشمند بودن همه اينها از آرزوهاي مطلوبي است که همه تلاش مي کنند که به آنها برسند و راه دست يابي به آنها، تلاش و کوشش و فعاليت منظم و سنجيده خود انسان است. به قول شاعر:
P}نابرده رنج گنج ميسر نمي شود {E}مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد {P
البته خود شما نيز مي دانيد که بايد تلاش کرد و زحمت کشيد تا به اين خواسته ها رسيد اما چگونه؟ در واقع سؤال شما از چگونگي و نحوه اين تلاش و کوشش است از اين رو راهکارهايي که براي دستيابي به آن اهداف مفيد است خدمت شما ارائه مي کنيم سعي کنيد با جديت هر چه تمام تر آنها را عملي سازيد:
1. راه دست يابي به آرامش روحي زندگي کردن براساس برنامه هاي ديني است به عبارت ديگر اعتقادات صحيح ديني و التزام عملي به آنها بهترين و مطمئن ترين راه دست يابي به آرامش است از اين رو شما سعي کنيد اطلاعات ديني خود را با مطالعه بيشتر افزايش دهيد و سپس آنها را به کار گيريد. از جمله چيزهايي که در دين مورد توجه قرار گرفته و به همه توصيه شده براي رسيدن به آرامش به آن تمسک کنند «ذکر» يعني ياد خداست و بهترين مصاديق «ياد خدا» نماز است. انسان با نماز با خداي خويش ارتباط مستقيم برقرار مي کند و در پرتو نماز به آرامش واقعي مي رسد «الا بذکر الله تطمئن القلوب» بنابراين به نماز به ويژه نماز اول وقت اهتمام بيشتري بورزيد.
2. اگر مي خواهيد مورد احترام ديگران واقع شويد و ديگران شما را به حساب آورند سعي کنيد صادقانه با ديگران احترام بگذاريد و براي ديگران ارزش قائل شويد و از تحقير ديگران اجتناب کنيد. مورد احترام واقع شدن و به ديگران احترام گذاشتن دو روي يک سکه است و يکي از اساسي ترين نيازهاي عاطفي انسان است.
3. با معاشرت کردن با افراد اجتماعي، با نشاط و خوش مشرب، مهارت هاي ارتباطي خود را افزايش دهيد زيرا «ارتباط برقرار کردن» يک مهارت است و مي توان آن را آموخت و يکي از راه هاي اکتساب آن معاشرت با افرادي است که اين مهارت را خوب مي دانند و در رفتارشان به کار مي گيرند.
4. از شکست ها نهراسيد و انتظار نداشته باشيد که هيچگاه اشتباه نکنيد زيرا ما موجودات کامل نيستيم و اين خداوند است که به همه چيز عالم و قادر است و هيچگاه اشتباه نمي کند و انبياء و ائمه معصومين(ع) هستند که از اشتباه و خطا مصون مي باشند و بقيه انسان همه اشتباه مي کنند منتها هر چه انسان کاملتر شود ميزان اشتباهات او کمتر مي شود شما سعي کنيد با تلاش و کوشش روزبروز کاملتر شويد ولي هرگز توقع نداشته باشيد که اشتباه نکنيد زيرا اين يک توقع بيجا و فوق توان انسان است.
5. از تفکر «همه يا هيچ» اجتناب کنيد زيرا امکان ندارد که ما انسان ها اصلا اشتباه نکنيم. امکان ندارند ما به همه ارزوهاي خود ولو آرزوهاي خيالي و دور از واقعيت، دست پيدا کنيم و از طرف ديگر ما نبايد فکر کنيم که اگر يک بار شکست خورديم (مثلا در کارشناسي ارشد قبول نشديم) دنيا آخر شده است نه اين چنين نيست در حال حاضر ميليون ها نفر هستند که با همان مدرک کارشناسي يا پايين تر کار مي کنند و زندگي خودشان را به نحو احسن اداره مي کنند. بنابراين يکي از راه هاي پيشرفت قبول شدن در کارشناسي ارشد ولي پيشرفت منحصر در کارشناسي ارشد نمي شود.
6. اگر مي خواهيد انساني منطقي باشيد و به قول خودتان «خودت باشي» سعي کنيد با خودت با صداقت برخورد کن، واقعي فکر کن، توانايي هاي خود را صحيح ارزيابي کن و از خودت توقع بيجا نداشته باش در عين حال از همه انرژي ها، فرصت ها و امکاناتي که در اختيار داري خوب استفاده کن.
7. همسر ايده آل شما کسي است که هم طراز و کفو شما باشد هر چه همسر آينده شما از نظر فکري، خانوادگي، اعتقادي، فرهنگي، تحصيلي، اقتصادي و قيافه ظاهري با شما تناسب بيشتري داشته باشد زندگي شما بهتر خواهد بود بنابراين با توجه به ويژگي هاي شخصيتي خودت و با توجه به سطح خانواده ات همسر مناسب انتخاب کن حتما خوشبخت خواهيد شد.
8. سربازي يکي از تکاليف اجتماعي است که به عهده آحاد افراد جامعه که شرايط لازم را دارند
مي باشد و بايد براساس قوانين جاري و حاکم بر جامعه آن را انجام داد. وقتي کاري وظيفه همگاني شد نبايد احساس کنيم که اين کار را قانون بر ما تحميل کرده است بلکه اين وظيفه اي است که بايد به نحو احسن انجام داد کما اين که قبل از شما بسياري از جوانان انجام دادند و در حال حاضر نيز بسياري مشغول انجام آن هستند بنابراين سربازي چيزي نيست که موجب نگراني باشد.
9. به خداوند توکل کن و از او ياري طلب کن حتما موفق خواهيد شد انشاءالله.
کد سوال : 2758
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>تربيتي و مشاوره
پرسش : نمي دانم مطرح كردن اين سئوال يا مشكل در اينجا صحيح باشد و راهگشا باشد يا خير. ولي با اين حال اميدوارم كه بتوانيد حداقل اين مشكل درسي اين بنده حقير را حل نماييد و بتوانم با ياري خدا و راهنمايي شما راه درست را انتخاب كنم با توجه به اين كه من دو سال در دانشگاه درس خواندم به خاطر تاثير بسيار مثبت اين محيط بر روي من از لحاظ اعتقادي و رسيدن بيشتر به خداي خودم نسبت به قبل دوست داشتم در همان رشته ادامه تحصيل دهم و شايد تنها دليل من براي ادامه تحصيل همين باشد و تا كنون سه سال متوالي امتحان ورودي داده ام و تا كنون موفق نشده ام . و با خودم اين طور فكر مي كنم چون كه روحياتم با محيط كاري كه مربوط به رشته ام است (بيمارستان) نمي خورد خدا صلاح ندانسته است كه قبول شوم و الان اين فكر به ذهنم خورده است كه از طريق دانشگاه آزاد در رشته مورد علاقه خودم ادامه تحصيل دهم ولي با توجه به اينكه پدرم نمي تواند اين هزينه را بدهد فعلا مي خواهم با همان مقدار پولي كه خودم هزينه كرده م پا در اين مرحله بگذارم. تا بقيه مشكلات را هم خدا خودش حل كند.
با توجه به اين مشكلات به نظر شما انجام اين كار (امتحان دانشگاه آزاد) درست است يا خير. مرا راهنمايي كنيد.چون تا كنون من با راهنمايي هاي زياد نتوانسته ام تصميم درست بگيرم. و چون احساس مي كنم شما با روحيات دانشجويان مكاتبه و انديشه بهتر آشنا هستيد بهتر بتوانيد مرا راهنمايي كنيد؟
پاسخ : تلاش و کوشش شما براي پيشرفت علمي و معنوي قابل ستايش است بدون ترديد اگر باز هم تلاش کنيد گام هاي مؤثرتري را مي توانيد برداريد و مراحل بالاتري را طي خواهيد نمود. البته پيشرفت علمي و معنوي نيازمند جديت، پشتکار و تحمل مشقات و سختي هاست ولي همه اين سختي ها بعد از مدتي مبدل به شيريني مي شود «ان مع العسر يسرا؛ با هر سختي آساني هست» V}(انشراح، آيه 6).{V
توجه به نکات زير در تصميم گيري شما بسيار مؤثر است بنابراين با دقت به نکاتي که خدمت شما عرض مي شود توجه کنيد و آنگاه تصميم بگيريد:
1. توانايي خود را در نظر بگيريد و با توجه به ميزان توانايي که در خود سراغ داريد تصميم بگيريد به عبارت ديگر از تصميمات خيال پردازانه اجتناب کنيد.
2. شرايط خانواده خود را مد نظر قرار دهيد.
3. واقع بينانه تصميم بگيريد يعني تحقيق کنيد و ببينيد هزينه ادامه تحصيل در رشته شما چقدر است آيا با توجه به اين که پدر شما توان پرداخت هزينه را ندارد آيا خودتان مي توانيد هزينه آن را پرداخت کنيد يا نه.
4. شرايط سني خود را در نظر بگيريد. اگر شرايط ازدواج براي شما فراهم است به نظر مي آيد با توجه به سن شما ازدواج در اولويت قرار دارد و ادامه تحصيل با مشکلاتي که دارد انگيزه ازدواج را در شما کاهش مي دهد و سن شما بالا مي رود و ممکن است با سن بالا با مشکل مواجه شويد.
5. اگر شاغل هستيد. آيا با رفتن به دانشگاه شغل خود را از دست مي دهيد يا نه؟ اگر بخواهيد هم درس بخوانيد و هم کار کنيد آيا تحت فشار زياد قرار نمي گيريد و اگر بايد شغل تان را رها کنيد براي ادامه تحصيل هزينه ها را چگونه تأمين مي کنيد و از طرفي آينده شغلي شما نيز با توجه به وضعيتي که از نظر اشتغال در جامعه وجود دارد آيا با مشکل مواجه نخواهيد شد؟!
6. ادامه تحصيل بعد از ازدواج نيز امکان پذير است و شايد برخي از مشکلات آن نيز بعد از ازدواج منتفي شود در هر حال هيچگاه راه رشد و ترقي مسدود نيست و انسان مي تواند مسير کمال را به تدريج طي کند و به مراحل عاليه برسد.
کد سوال : 2759
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>فلسفه احكام
پرسش : آيا كفش هاي پاشنه بلند خانم ها كه توليد صدا مي كنند با خلخال هايي كه زمان پيامبر زنان به پايشان مي بستند برابر نيست؟
پاسخ : يكي از سفارش هايي كه به زنان آيه 31 سوره نور شده ، پرهيز از حركات و رفتارهاي تهييج كننده شهو از جمله راه رفتن تحريك آميز است.A} «و لا يضربن بارجلهن ليعلم ما يخفين من زينتهن ؛{A و [زنان] نبايد پاهاي خود را [آن گونه بر زمين] بزنند تا آن چه از زينت هايشان مخفي مي كنند دانسته شود.»
اين بخش از آيه به اين نكته اشاره دارد كه زنان مسلمان نهايت دقت و عفت را در دوري از اموري كه آتش شهوت را در دل مردان شعله ور مي سازد و ممكن است آنان را از جاده عفت منحرف كند، داشته باشند.V}(تفسير نمونه، آيت الله مكارم شيرازي و ديگران، ج 14 ، ص 441){V
از اين بخش از آيه چند نكته برداشت مي شود:
1. زنان مؤمن، موظف اند به هنگام راه رفتن ، به گونه اي گام بردارند كه زينت هايشان (چون خلخال) بر نامحرمان آشكار نشود.
2. هر گونه حركت و رفتاري كه موجب آگاهي نامحرمان از زينت هاي زنان مؤمن شود، بر آنان حرام است.
3. زنان مؤمن، وظيفه دارند از هرگونه رفتار تحريكت آميز و جلب كننده توجه نامحرمان به سوي خويش پرهيز كنند.
4. بر زنان مؤمن ، پوشاندن پا تا مچ و زينت هاي آن (مانند خلخال) واجب است.V}(تفسير راهنما، اكبر هاشمي رفسنجاني و جمعي از محققان مركز فرهنگ و معارف قرآن، ج 12، ص 254) {V
حاصل آن كه همان طور كه نشان دادن خلخال جايز نيست ، راه رفتن به گونه اي كه باعث تهييج مردان و جلب توجه آنان به ديدن زينت هاي پنهان زن مي شود ، نيز جايز نيست.
كفش هاي پاشنه دار با خلخال تفاوت دارند، خلخال بالاي مچ پا بسته مي شود و خود يك نوع زينت پنهان محسوب مي شود؛ اما كفش پاشنه دار به خودي خود زينت به حساب نمي آيد؛ البته چنانچه كفش پاشنه بلند، باعث تهييج و تحريك و جلب توجه مردان شود از باب مهيج بودن حرام خواهد بود.
لذا فقيهان فتوا داده اند: «كفش پاشنه بلند اگر موجب تهييج نامحرم شود اشكال دارد.»
کد سوال : 2760
موضوع : تاريخ و سيره
پرسش : حضرت علي از طرف پيامبر به سمت استانداري منطقه اي انتخاب شده بودند نام آن منطقه چيست؟
پاسخ : رسول خدا(ص)، حضرت علي(ع) را به يمن فرستاد تا مردم آنجا را به اسلام دعوت کند. پيامبر اسلام(ص) پيش از آن خالد بن وليد را به يمن فرستاده بود ولي خالد نتوانست کاري انجام بدهد. خالد شش ماه بود که در يمن مردم را به اسلام دعوت مي کرد ولي هيچ کس اسلام را نپذيرفت ولي علي(ع) وقتي که به يمن رفت و نامه پيامبر را براي مردم قبيله «همدان» خواند همه قبيله مسلمان شدند. علي(ع) مسلمان شدن قبيله همدان را به اطلاع پيامبر اسلام رسانيد و پيامبر قبيله همدان را دعا کردند.
علي(ع) دوبار نيز از سوي پيامبر به مدينه اعزام شده اند و در يکي از اين اعزام ها با قبيله مذحج درگير شدند و در اين درگيري بيست تن از آن قبيله کشته شد V} (تاريخ اسلام، سيره رسول خدا، ص 629، جعفريان).{V
رسول خدا اگر خودش شخصا نيروي رزمي را رهبري مي کرد آن درگيري را غزوه مي ناميدند و اگر آن حضرت گروهي را براي جنگ مي فرستادند ولي خودش در آن گروه حاضر نمي شد، آن گروه رزمي را سريه مي نامند و جمع آن سرايا است V} (همان، ص 412).{V
اعزام علي(ع) به يمن در جلد دوم فروغ ابديت، ص 824 چاپ اول آمده است و در جلد چهارم سيره ابن هشام، ص 290 نيز آمده است و در اين سيره با عنوان غزوه علي(ع) ذکر شده است. بنابراين علي(ع) به عنوان استاندار نرفته بلکه به عنوان مبلغ دين و فرمانده نيروهاي رزمي اعزامي از سوي پيامبر اسلام