• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
عضویت در خبرنامه
    • عبارت :
      تعداد درصفحه :
کد سوال : 2731
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : خواهش مي كنم به من بگوييد چه جور آدم ميتونه توي هر موقعيت و هر لحظه اي از زندگي اش فقط براي خدا باشه و براي جلب توجه ديگران كار نكنه . اصلا به بيان ساده تر بگويم به من بگيد چه طوري مي شه ريا نكرد بايد چه صفاتي را در خودم تقويت كنم كه از ريا دور باشم چون متاسفانه من شديدا به اين صفت زشت گرفتارم و هميشه هم با عذاب وجدان زندگي مي كنم پس دوست عزيز من منو راهنمايي كن؟
پاسخ : نخست بايد دانست؛ گاهي رضايت مردم، پرتوي از رضايت خداست و تأمين نظر آنان، راهي است براي راهيابي به خشنودي خدا. آنچه مشكل زاست، كسب رضايت مردم از راه معصيت و نافرماني خدا و همرنگ شدن با آنان در كارهايي است كه ناخشنودي خدا را به دنبال دارد. توصيه بزرگان آن است كه «كن في الناس ولا تكن معهم؛ در ميان مردم باش اما هضم آنان نشو». لازمه رسيدن به چنين حالتي آن است كه بر سر دو راهي ها رعايت احكام و دستورات خدا براي ما اولويت داشته باشد، به طوري كه مرتكب حرام نشويم. اما بيش از آن با اطرافيان همراهي كنيم و در خوشي ها و گفت و گوها و همكاري ها با آنها همدم باشيم. به طوري كه آنان احساس جدايي با ما نكنند و نسبت به حالات معنوي ما حساس نشوند و چنين برداشتي پيدا نكنند كه هر كس با خداست از ديگران جداست. چنان كه پيامبر(ص) در ميان مردم بود و با آنها مي خورد و مي نشست و در گفت و گوها با آنها همراهي مي كرد، اما وقت نماز هم كه مي شد سر وقت نماز را مي خواندند. چنين رفتاري به آدمي يگانگي شخصيت و اخلاص در بندگي مي دهد و رفته رفته در ميان ديگران نيز محترم مي شود و اگر برخي مسخره كردند براي او مهم نخواهد بود. چون اين نشانه نقطه ضعف آنان است . نيت انسان در هر عملي در واقع همان انگيزه اصلي او از آن كار است و نيازي به گفتن با زبان نيست . كسي كه مي خواهد اعمالش با نيت الهي باشد بايد در اين مسير تمرين كند. به اين صورت كه هر كاري انجام مي دهد نيت خود را رضاي الهي قرار دهد. به اين ترتيب كارهايي كه مخالف رضاي خداست از برنامه او خارج مي شود و رفته رفته در اعمالي كه مورد رضايت خداست نيت او صادقانه تر مي گردد و از انگيزه هاي ديگر خالص مي شود. نيت خالص يكدفعه حاصل نمي شود بلكه با تمرين و به تدريج حاصل مي شود. لذا به بهانه اين كه نيت ما خالص نيست نمي توان از كار خير صرف نظر كرد بلكه بايد كار خير را انجام داد و به تدريج در تقويت نيت خالص كوشيد. «ريا» از «رؤيت» گرفته شده و عبارت است از: طلب منزلت و مقام در دل‏هاى مردم به وسيله عبادات و طاعات خداوند متعال. اين‏گونه ريا حرام است و سبب باطل شدن عبادت مى‏شود. شخص رياكار در بين مردم، نشان مى‏دهد كه مخلص و مطيع واقعى خداوند است. در صورتى كه در حقيقت چنين نيست. بايد توجه داشت كه اولاً، تحقق ريا مشروط به قصد ريا است؛ يعنى، اگر قصد و نيت بر ريا نباشد، گناه نيز محسوب نمى‏شود. ثانياً، ريا وابسته به داشتن غرض از اغراض دنيوى - نظير كسب محبوبيت، ثروت و جاه و مقام - است. ريشه‏هاى اين رذيله اخلاقى عمدتا به بينش و معرفت و شناخت فرد باز مى‏گردد. پس در مبارزه با اين مفسده و گناه بزرگ، مى‏بايست در ابعاد معرفتى كار شود. 1. ريشه «ريا» گاهى دوستى جاه و مقام، شهرت‏طلبى و كسب آوازه نزد مردم است كه بايد با اين عوامل مبارزه كرد. 2. بايد ضرر ريا را شناخت كه چگونه قلب را تيره مى‏كند و توفيق اصلاح نفس را مى‏گيرد. اعمال نيك انسان را نابود ساخته و تبديل به آتش دوزخ مى‏نمايد. عقل مهم‏ترين وسيله و ابزار شناسايى را در اختيار انسان قرار مى‏دهد. عقل ايجاب مى‏كند كه آدمى به چيزى كه سودى در بر دارد، رغبت نشان داده و از چيزى كه ضرر و زيان دارد بپرهيزد. در واقع عقل به دنبال لذت پايدار و سود بى‏منتها است. در برخورد اوليه با مسأله ريا، شخص عاقل رد پاى شيطان و نفس را تشخيص مى‏دهد و با يك ژرف‏انديشى درمى‏يابد كه هوا و هوس به جنبش آمده است تا براى لحظاتى عقل را در پرده غفلت پوشانده و بهره‏اش ببرد. بهره‏اى كه پايدار نيست و فقط قوه خيال و وهم را ارضا مى‏كند. در اينجا عقل حكم مى‏كند كه شخص لذت پايدار؛ يعنى، پيروى از دستورات خداوند را - كه سعادت را در بردارد - انتخاب كند و به وسوسه‏هاى شيطان خناس وسوسه‏گر اعتنا نكند و پاى هوا و هوس را ببندد. 3. طلب جاه و مقام نزد مردم، اظهار نياز نزد نيازمندان است؛ چه آنان نيز همگى محتاجانى در پيشگاه خدايند و منزلت نزد آنان، اندكى سود ندارد. توصيه شده اين آيه شريفه را در تعقيبات فرايض (نمازهاى واجب) بخوانيد: «قل اللهم مالك الملك تؤتى الملك من تشاء و تنزع الملك ممن تشاء و تعزّ من تشاء و تذل من تشاء، بيدك الخير انك على كل شى‏ء قدير» مضمون آيه اين است كه خداوند، مالك تمام هستى است و از ملك خود به هر كه خواهد، بدهد و از هر كه خواهد، منع نمايد و اگر بخواهد مى‏تواند داده خود را بازپس بگيرد. هر كه را بخواهد عزيز مى‏گرداند و هر كه را بخواهد خوار و ذليل سازد، تمام خير و نيكى‏ها به دست خداوند است و اوبه هر كارى توانا و قادر است». شايد سر اينكه خواندن اين آيه بعد از نمازهاى واجب، فضيلت بسيار دارد همين نكته باشد كه انسان با دقت در مضمون آن، اميد به درگاه خداوند آورد و از مردم و آنچه در دنيا است قطع اميد كند و اين مرحله را علماى اخلاق «انقطاع عن الناس» و بهتر بگوييم «انقطاع الى الله» ناميده‏اند. خلاصه اين قسمت آن است كه مؤمن بايد تلاش كند، يكسره متوجه خدا شود و از همه خلايق قطع اميد نمايد. 4. توجه داشتن به نعمت‏هاى اخروى و مقامات معنوى و بى‏اعتنايى به نعمت هاي زودگذر دنيا: «والدار الاخرة خير للذين يتقون افلا تعقلون»؛ «سراى آخرت و نعمت‏هاى آن براى پرهيزگاران بسى بهتر است، آيا در اين باره تعقل نمى‏كنيد؟!». 5. عادت كردن به عبادت پنهانى؛ تا شخص به جايى برسد كه اعمال نيك خود را چنان پنهان سازد كه گويى شخص خاطى و گنه‏كار، عمل خود را از ديد مردم مخفى مى‏سازد. به مرور و با استمرار در پنهان‏سازى عبادات و نيكى‏ها، نفس به اطلاع مردم از عبادات بى‏اعتنا مى‏شود؛ يعنى، به اينكه ديگران آگاهى از نيكى‏هايش يابند، توجهى نميكند. سه نكته مهم در مبحث ريا وجود دارد كه در خاتمه بحث متذكر مى‏شويم: يكم. براى از بين بردن ريا لازم نيست انسان خود را در برابر مردم، فردى گنه‏كار جلوه دهد،؛ بلكه اين كار برخلاف رضاى خدا و امرى ناپسند است. خداوند دوست دارد آبروى بنده مؤمنش نزد مردم حفظ شود و اگر لغزش دارد نزد آنان رسوا نگردد، ولى بنده بايد رابطه خود را با خدا نيكو گرداند و در خفا از گناهان خويش توبه كند و عهد كند كه از معاصى كناره خواهد گزيد و در اين راه از خداوند مدد جويد. دوم. نبايد از ترس ريا عبادات و انجام حسنات را ترك كرد. اين يكى از وسوسه‏هاى شيطانى است كه به اين وسيله انسان را از خدا دور مى‏سازد. بنابراين بايد كارهاى نيك را با جديت انجام داد و در عين حال بر دورى از ريا نيز مواظبت نمود و از خداوند بزرگ در اين‏باره يارى جست. سوم. مهمترين علت ريا فقدان معرفت توحيدي حق تعالي و حرکت به سمت اوست. کسي که خداي تبارک و تعالي را به وصف توحيد مي شناسد و به سوي او در حرکت است، به مردم و جلب توجه و قلوب ايشان بي توجه است و کسي که چنين معرفتي ندارد، به ناچار به سوي مردم متمايل و سعي در جلب نظم و قلوب ايشان دارد. به هر مقدار که معرفت توحيدي شما نسبت به هستي و حقيقت وجود فزوني يابد، از توجه ريايي شما به مردم کاسته خواهد شد انشاءالله.
کد سوال : 2732
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>فلسفه احكام
پرسش : روزي يكي از دانش آموزان در مدرسه از من سوال كرد كه آيا اينكه خانم ها در روزهاي خاصي نمي توانند نماز بخوانند يا اينكه يك سري واجبات را انجام دهند ظلمي در حق آنها نشده است، ايشان اظهار كردند درست است که از همه كارها منع نشده اند وليكن هيچ فريضه اي به مانند نماز نيست حكمت اين كار چه بوده است در حقيقت اين سوال براي خود بنده هم مطرح است؟
پاسخ : در پاسخ به اين پرسش، توجه به دو نکته حائز اهميت است: 1. چرايي عادت ماهيانه و پريود زنانگي. 2. چرايي ترک نماز و روزه در اين ايام. درباره عادت ماهيانه بايد دانست که مطابق با فيزيولوژي بدن زنان مي باشد يک حالت طبيعي است که اگر چه به طور مقطعي تغيير حالت پيدا مي کنند اما براي سلامتي آنان و جلوگيري از پوکي استخوان و مسؤوليت هاي مادري براي آنها قرار داده شده است و از آنجا که در واجبات احکام شرعي ملاحظه قدرت بدني و وضعيت جسماني شده است، خانم ها درايام عادت ماهيانه دچار دشواري هايي مي شوند از انجام برخي عبادات مانند نماز معاف مي شوند و اين نوعي ارفاق و آسان سازي براي خانم ها است. در عين حال بايد دانست که گرچه عبادت خاص (نماز) ترک مي شود اما ياد خدا که جلوه هاي گوناگون دارد مثل دعا، ذکر، استغفار و... که همه اينها عبادتند و جايز مي باشد و خلأ ترک نماز را پر مي کند و محروميت معنويتي پيش نمي آيد بنابراين نبايد اين آسان گيري را به عنوان محروميت به شمار آورد، بلکه لطف خداست و قابل جبران مي باشد، لذا كسى كه در چنين ايامى به حكم الهى ترك عبادت مى‏كند و كسى كه از عادت خارج است و به حكم الهى عبادات واجب را انجام مى‏دهد. در اين جا هر دو به حكم الهى عمل مى‏كنند و احكام شرعى مربوط به هر كدام نيز مبتنى بر مصالح و مفاسد نفس‏الامرى و مقتضيات تكوينى خاصى است.
کد سوال : 2733
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : با توجه به زلزله بم و ديگر جاها ترس عجيبي در دلم افتاده است اين ترس گاهي مثبت و گاهي منفي است نسبت به امور دنيوي كمي بي اعتنا شده ام ديگر در فكر ذخيره مال و اموال و تجملات نيستم گاهي اين بي خيالي خيلي زياد مي شود يا خود متوجه مي شوم كه نبايد در مورد اين مساله بي خيال شوم مثلا اينكه هر انساني نبايد پول پرست باشد ولي بايد براي فرداي خود اندكي ذخيره داشته باشد خلاصه يك بي تفاوتي بر من عرض شده است ترس منفي و اين بي خيالي را چگونه از خود دور كنم.؟
پاسخ : در روايت آمده است «اعمل لدنياک لأنک تعيش ابدا و اعمل لاخرتک کانک تموت غدا...؛ براي دنيا آنچنان کار کن مانند آن که تا ابد زنده خواهي ماند و براي آخرت آن چنان کار کن که فردا مي خواهي از دنيا بروي» V} (صدوق، من لا يحضره الفقيه، ج 3، ص 156، ح 3569).{V از اين روايت به دست مي آيد که در فرهنگ اسلامي سفارش شده که براي دنيا بايد با تدبير و دورانديشي و محکم فعاليت کرد. همان طور که ديگران کاشتند و ما خورديم ما نيز بکاريم و ديگران بخورند. از پيامبر(ص) نيز روايت شده است «رحم الله امرء عمل عملا فاتقنه؛ خداوند مورد رحمت قرار دهد کسي را که وقتي کاري را انجام ميدهد به خوبي و محکمي انجام دهد» V}(دعائم الاسلام، ج 1، ص 62). {V درباره آخرت از جهت عمل به واجبات و اداي حقوق خدا و حقوق مردم، بايد به گونه اي رفتار کنيم که مثل آن که امروز روز آخر عمر مي باشد و سعي کنيم حقي از کسي بر گردن ما باقي نماند. يکي از فوايد وقوع حوادث و ديدن مرگ برخي انسانها هشداري است که انسان را از غفلت و روزمره گي دور مي کند و آدمي را از منفعت طلبي وخودکامگي دور مي سازد و او را به اداي حقوق الهي و مردم بر مي انگيزد. درباره اين گونه حوادث بايد به همين مقدار فکر کرد و عبرت گرفت و بيش از آن آثار منفي دارد و شما بايد با ورزش روزانه، تفريح، غذاي مناسب، همنشيني با اطرافيان، جدي بودن در کار و درس، رفته رفته تأثيرات منفي را کم کنيد و بدانيد که پس از مدتي رفع خواهد شد.
کد سوال : 2734
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : چه كار كنيم كه در هنگام مناجات با خدا حضور قلب مان بيشتر شود؟
پاسخ : براى حضور قلب در نماز و دعا بايد از راه‏هاى زير استفاده كنيد: 1- دقت در انجام مقدمات نماز، مانند وضوى با معنويت، انجام مستحباتى چون اذان، اقامه و... در كتاب‏هاى حديث آمده است: شخصى از پيامبر(ص) درخواست كرد كه راهى به او بنماياند تا حضور قلب بيشترى در نماز پيدا كند حضرت او را به شاداب گرفتن وضو فرمان دادند. بنابراين وضوى شاداب و با آداب خود در حضور قلب انسان در نماز مؤثر است. 2- گزينش مكان مناسب، دورى ازجاهاى شلوغ و پر سر و صدا و پرهيز از هر آنچه كه موجب انحراف توجه از خداوند شود. 3- گزينش وقت مناسب و تا آن جا كه ممكن است اول وقت خواندن نماز. 4- تا حد امكان در مسجد و با جماعت نماز خواندن و دعا کردن (به ويژه در جماعاتى كه بعد معنوى بيشترى دارد). 5- نماز را با طمأنينه و دقت در مفاهيم و معانى آن خواندن و دعا را با توجه به عظمت خداوند و کوچکي خود به جا آوردن. 6- در نماز در حال ايستاده به مهر نگريستن و در ركوع پايين پا و در تشهّد به دامن خود نظر نمودن. 7- تخليه دل از حب دنيا و امور دنيوى وآن را مالامال از عشق خدا ساختن. توضيح: ذهن انسان همواره متوجه چيزى است كه به آن عشق مى‏ورزد؛ همانند عاشقى كه آنى از فكر معشوق خود بيرون نمى‏رود. اين كه ما در نمازهايمان همواره به فكر مسائل ديگر هستيم، به خاطر تعلق شديد نفس به دنيا و حب آن است. اما آن كه عاشق حق شد، در هر حال و در هر كارى به ياد خدا خواهد بود به طورى كه گويى هميشه در نماز است. 8- توجه به اين كه مبدأ و منتهاى انسان خداوند است وآنچه در اين بين است براى امتحان آدمى و ابزارى جهت رشد و كمال اوست. 9- ضبط قوه خيال. توضيح : پرنده لجام گسيخته خيال، چكاوكى است كه هر آن بر شاخسارى مى‏نشيند. ازاين‏رو هميشه افكار انسان به اين طرف وآن طرف متوجه است و قرار و آرامى ندارد؛ اما اگر آدمى با دقت و هوشيارى در كنترل آن بكوشد، پس از چند صباحى رام و مطيع شده و به هر سو كه اراده شود متوجه مى‏گردد. بنابراين انسان بايد در نماز ازاول با قاطعيت بنا را بر اين بگذارد كه تمام توجه خود را به سوى پروردگار معطوف دارد و هر گاه پرنده خيال از چنگ او گريخت، بلافاصله آن رابه همان جهت برگرداند. اگر چندين مرتبه در ايام متوالى چنين كند، كم‏كم ذهنش عادت خواهد كرد. 10- توجه به عظمت و هيبت پروردگار و فقر و فاقه خود. روشن است اگر آدمى بداند با چه بزرگى روبه‏رو است و خود در مقابل او هيچ بلكه عين احتياج و فقر و فاقه است، با تمام وجود و ذهن و انديشه خاضع خواهد گرديد. يكى از اولياى خدا توصيه‏اى در اين باره نموده‏اند كه به محضر شما مى‏رسانيم. در مرحله اول مدتى قبل از شروع نماز حداقل 15 دقيقه به حسابرسى و تخليه درون بپردازيد و به صورت ارادى عوامل پريشانى خاطر را تعديل بخشيد. مثلاً اگر كار ناشايستى انجام داده‏ايد (مثل فرياد زدن بيهوده) از كرده خود اظهار ندامت كنيد منظور اين است آن چه در باطن شما رسوب كرده و با نماز برانگيخته مى‏شود، با اختيار خود شما مورد ارزشيابى و حسابرسى قرار گيرد و براى موارد مشابه تصميم معقول بگيريد كه رفتار خود را كنترل كنيد. پس منظور از اين مرحله اين است كه خود را براى نماز مهيا سازيد. مرحله دوّم همان طور كه در ابتداى سخن، ذكر شد شرايط را فراهم كنيد. در طول مدت نماز، ابتدا همان اذكار و اوراد نماز را در درون حاضر كنيد و سپس الفاظ را ادا نمائيد. امام خمينى(ره) اين عمل را اين گونه تشبيه مى‏نمايند كه نمازگذار اذكار نماز را به درون خود تلقين كند، مثل اين كه طفلى در درون او هست و يك يك اذكار را به او عرضه مى‏كند. البته حضور قلب در حال نماز و دعا و مناجات با قاضي الحاجات يکباره و به طور ناگهاني حاصل نمي گردد، بلکه نيازمند صبر و حوصله و تأني است و بايد با نفس مانند کودکي نوآموز مدارا کرد و به تدريج و با آهستگي آن را مهار و رام نمود و آن را متوجه نمود. بنابراين بايد از مقدار بسيار کم شروع کرد و به تدريج بر ميزان تمرکز و توجه و حضور قلب افزود. مثلا بايد تمرکز را از 5 دقيقه شروع کنيد و قبل از نماز و دعا تصميم جدي بگيريد در اين 5 دقيقه حتما حواستان جمع باشد و به اطراف توجهي نکند، پس از موفقيت در پنج دقيقه بايد حدود يک ماه بر روي آن کار کنيد و هنگامي که متوجه شديد بر اين مقدار توجه و حضور تسلط يافته ايد آن را به ده دقيقه افزايش دهيد و همين طور کم کم بر وسعت آن بيفزاييد تا انشاءالله در تمام اوقات نماز و دعايتان حضور قلب و تمرکز را داشته باشيد. البته اين راهكار براى ابتداى راه، در حضور قلب مؤثر است. براى مراحل بعد توصيه‏هاى ديگرى لازم است كه انشاءالله در فرصت‏هاى بعد به سمع و نظر شما خواهد رسيد. مطالعه پيرامون كيفيت نمازهاى اهل بيت(ع) و همچنين مطالعه كتاب‏هايى همچون «آداب الصلوه» يا «پرواز در ملكوت امام خمينى» و «اسرار الصلوه» مرحوم ميرزا جواد آقا ملكى بسيار نافع است. دو كتاب ديگر نيز در اين مورد پيشنهاد مى‏كنيم: 1. حضور قلب در نماز، على اصغر عزيزى تهرانى 2. حضور قلب در نماز، محمد بديعى
کد سوال : 2735
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : از كجا متوجه شويم اعمالي را كه انجام مي دهيم قابل قبول است و رضايت خدا را در بر گرفته است؟
پاسخ : اعمال فرد مؤمن بايد بر طبق معيارهاي برگرفته از قرآن و سنت معصومين(ع) باشد و اعتبار هر عملي که از انسان سر مي زند در هماهنگي و انطباق آن با اين معيار مي باشد. اگر فردي معيارهاي لازم براي اعمال را بشناسد و در هماهنگي اعمال خود با آن معيارها بکوشد، بايد اميدوار باشد عملش مورد قبول و رضاي خداوند است. اگر فردي انگيزه هايش خدايي است وخود مي داند کاري و عملي را که انجام مي دهد، ناشي از هوا و هوس و خواسته هاي نامشروع نمي باشد و در هنگام عمل نيز مواظب است، عملش دچار آفاتي مثل ريا و سمعه و عجب و تکبر و ساير صفات رذيله نمي باشد، جايي براي شک و ترديد در قبولي عملش باقي نمي ماند. داشتن نيت خالص و تقوا در امور و پرهيز از گناهان و همراهي عمل با علم و محبت خداوند و اولياي او را در دل داشتن از شرايط قبولي اعمال است. البته عملي که مورد قبول خداوند است داراي نشانه هايي است مثل: 1. هرگاه انسان موفق به عمل نيکي شود، انجام اين عمل خود زمينه ساز انجام اعمال خير و نيک ديگري مي گردد که در اصطلاح به آن توفيق مي گويند، يعني هر عمل خيري توفيق اعمال خير ديگري را نصيب انسان مي کند. 2. حالت خوش معنوي و احساس صفا و معنويت و رغبت و ميل به عبادت و دعا و کشش دروني و باطني به سوي کارهاي خير و صالح از نشانه هاي ديگر قبولي اعمال و کسب رضا و خشنودي الهي است. البته بايد توجه داشت اولياي خاص خداوند و بندگان مقرب و برجسته او در عين حال که تمام سعي و کوشش خود را در انجام اعمال خير و نيک و عمل به وظايف شرعي و الهي خود دارند ولي همواره از خداوند ترسان و بيمناکند و مي ترسند عمل آنها مورد قبول خداوند قرار نگيرد. اين حالي ويژه آنها است و از معرفت عميق وجامع آنها سرچشمه مي گيرد و به معناي کوتاهي در انجام وظيفه و يا بدگماني به خداوند و سوء ظن به او و يا ترديد در عدالت او نمي باشد، بلکه وقتي انسان عظمت خداوند متعال را بشناسد و نسبت به قدرت و علم و وجود بي کران و غيرمتناهي او شناخت پيدا کرد و از طرفي به کوچکي وحقارت و ضعف و ناداني خود پي برد، اعمال خود را ناقص و ناچيز و غير قابل قبول مي دادند و به همين جهت اولياي خداوند و پيشوايان معصوم(ع) به ما آموخته اند که هرگز دلگرم و دلخوش به اعمال خود نباشيد و بر آنها تکيه نکنيد، بلکه به فضل و لطف و رحمت الهي اميدوار باشيد چون اگر خداوند بخواهد با عدالت خود اعمال ما را بررسي کند و مورد سنجش قرار داد، اميدي براي قبولي عمل براي کسي باقي نمي ماند ولي با توجه به فضل و لطف خداوند و تکيه بر آن جاي اميدواري براي قبولي اعمال همواره وجود دارد.
کد سوال : 2736
موضوع : قرآن و حديث
پرسش : چرا به حضرت مهدي بقيه الله گفته مي شود؟
پاسخ : «بقيه الله» به معناي باقي ماندن چيزي يا کسي از ناحيه خداوند براي مردم است. به تعبير ديگر، هر موجود نافع که از طرف خداوند براي بشر باقي مانده و مايه خير و سعادت او گردد «بقيه الله» محسوب مي شود و از آنجا که مهدي موعود(عج) آخرين پيشوا و بزرگترين رهبر انقلابي پس از قيام پيامبر اکرم(ص) است يکي از روشن ترين مصاديق «بقيه الله» مي باشد و از همه به اين لقب شايسته تر است V} (تفسير نمونه، ج 9، ص 204).{V به ويژه که تنها باقيمانده پس از پيامبران و امامان است. از اين رو در روايات متعددي به حضرت مهدي لقب «بقيه الله» داده شده است. از جمله در روايتي آمده است «چون حضرت خروج کند پشت کند به کعبه و جمع مي شود سيصد و سيزده مرد و اول چيزي که تکلم مي فرمايد اين آيه است: «بقيه الله خير لکم ان کنتم مؤمنين» پس مي گويد «منم بقيه الله و حجت و خليفه او در ميان شما» سپس هيچ کس بر او سلام نمي کند مگر اين که مي فرمايد: «السلام عليکم يا بقيه الله في ارضه» V}(منتهي الامال، شيخ عباس قمي، انتشارات هجرت، ج 2، ص 757). {V
کد سوال : 2737
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>تربيتي و مشاوره
پرسش : من مسئول يكي از تشكل هايم. با بچه ها ارتباط زيادي دارم با همكارم نيز براي كاهش مشكلات بچه ها فعاليت مي كنم بيشتر در زمينه ازدواج است. معمولا پيشنهاد ازدواج از طرف خانم هاست من مواردي ديدم كه خانم خالصانه اظهار علاقه مي كرد و پس از يك سال و همه تلاش من و همكارم متوجه شديم آقاي مورد نظر به خانم هيچ علاقه اي ندارد از يك طرف دوست دارم كمك كنم اما از طرف ديگر راهش را نمي دانم چون بايد مسائل جزئي بچه ها را بدانم و به آقاي همكارم بگويم وجدانا ناراحت هستم . البته ايشان نيز متاهل و قابل اعتماد هستند اما خودم خيلي از مسائل را مي گويم. به همين خاطر مدتي است جز در مواقع ضرورت با ايشان تماس نمي گيرم خدا مرا ببخشد كه من از ناگفته ها هم صحبت مي كنم البته ايشان راهنمايي مي كنند اما من عذاب وجدان دارم بگوييد ادامه بدهم يا نه از همكاري ممانعت كنم؟
پاسخ : خواهر گرامي؛ قبل از پرداختن به قسمت پاياني سؤالتان مقدمه اي را به عرضتان برسانيم: با توجه به شرايط خاص دوران جوانى، طولانى بودن دوران تجرد غالب دانشجويان و خطرات جدى تمايلات آشكار و پنهان غرائز نفسانى، لازم است برادران و خواهران دانشجو روابط خود را از نظر كمى و كيفى تحت كنترل قرار دهند و در سطح ضرورت حفظ كنند. بنابراين اگر بر اساس مقررات عقل و شرع گام بر مى‏داريد و قاطعانه خود را كنترل مى‏كنيد، نه با چشم به نگاه نامشروع، و نه با زبان به صحبت و سخنان فريبنده نمى‏پردازيد، مشکلي ايجاد نخواهد شد، انشاءالله. در عين حال توصيه اكيد ما اين است كه: اولاً، اگر ضرورتى ايجاب نمى‏كند حتّى الامكان چنين روابطى با نامحرم برقرار نشود و خواهران دانشجو در مقابل افراد نامحرم، رفتارى متكبّرانه داشته باشند نه رفتارى صميمانه. اينكه در احكام شرعى مى‏فرمايند در غير ضرورت مثلاً مكروه است مرد با زن هم صحبت شود، مخصوصا مرد و زن جوان، به اين دليل است كه چه بسا همين هم صحبت شدنها، غرايز جنسى افراد را تحريك كند و يك اُلفت و محبّت شهوانى بين مرد و زن ايجاد گردد و نقطه آغازى براى غوطه‏ور شدن در انحراف و فاسد شود. در هر حال انسان بايد دقيقا درون خود را بكاود و باطنش را عميقا مطالعه كند كه مثلاً صحبت كردن با افراد نامحرم چه ضرورتى براى او دارد. ثانيا: در صورت ناچارى و ضرورت، روابط با نامحرم تا آنجا كه به شكستن حريم احكام الهى منجر نشود، اشكالى ندارد. بنابراين، گفتگو و نگاه‏هاى متعارف بدون قصد لذّت و ريبه، اشكالى ندارد. امّا با اين حال، حتى‏الامكان لازم است به گونه‏اى باشند كه در برخورد و گفتگو، هنجارهاى شرعى زير بايد رعايت شود: 1ـ از گفتگوهاى تحريك كننده پرهيز شود. شوخى و خنده با نامحرمان جايز نيست و اگر موجب فتنه و فساد شود قطعا حرام است. 2ـ از نگاه‏هاى آلوده و شهوانى خوددارى شود. 3ـ حجاب شرعى رعايت شود. 4ـ قصد تلذّذ و ريبه در كار نباشد. 5ـ دو نفر نامحرم در محيط بسته، تنها نمانند. 6- در صحبت با نامحرم به او نگاه نكنيد و به هيچ قسمتى از بدن او خيره نشويد و قسمت‏هاى باز و پوشيده برايتان كاملاً مساوى فرض شوند، اين مسأله را با تكرار و تلقين بايد ادامه دهيد. 7- در همه حال، خدا را ناظر بر اعمال و رفتار خود بدانيد و عفّت و حيا را فراموش نكنيد. روشن است كه هر فرد خود بهتر مى‏تواند تشخيص دهد كه كجا از مرز فراتر رفته است. «بل الانسان على نفسه بصيره؛ آدمى بر نفس خود آگاه و بيناست»، (قيامت ، آيه 14). بنابراين اگر در محدوده معيارهاي فوق عمل مي کنيد اميد است خداوند متعال نيز به شما کمک کند و مشکلي به وجود نيايد و بيان ناگفته ها نيز در چنين مواردي يعني براي ازدواج و به هم رساندن دو جوان جهت آشنايي با يکديگر اشکالي ندارد. بلکه در اين امر مهم و خطير حتما بايد نکاتي که در زندگي آينده دو نفر نقش دارد بيان شود تا با بينش باز و روشن و آگاهي کامل از وضعيت فردي و شخصيتي همديگر، ازدواج کنند و اگر بدون آگاهي دادن پرده اي از ابهام دو جوان با يکديگر ازدواج کنند و مشکلاتي در آينده گريبانگير آنها شود افرادي که در اين رابطه مسؤوليتي داشته اند، گرفتاراند و پاسخ گو بايد باشند. پس براي خوشبختي و سعادت دو جوان بايد قبل از ازدواج کاملا همديگر را بشناسند و چه خوب است افراد واسطه اين امر را به عهده بگيرند و براي دو طرف روشن کنند. لازم به ذکر است بيان اسرار زندگي شخصي و فردي افراد در همين محدوده جايز خواهد بود بنابراين بايد شما و همکارتان در حفظ اين گونه اطلاعات به عنوان يک امانت کاملا کوشا باشيد و از تعهد و امانت داري کافي برخوردار باشيد تا خداي نکرده از آنها سوء استفاده نشود. پس اگر احتمال عقلايي مي دهيد که مورد سوء استفاده قرار گيرد کنترل کنيد و يا خاتمه دهيد. نکته ديگري که در اينجا لازم است تذکر داده شود آنکه از آنجا که ازدواج و گفتگوهاي قبل از ازدواج بايد تحت اشراف و اطلاع خانواده ها صورت گيرد به افراد توصيه کنيد اگر مي خواهند درباره مسائل آينده و ازدواج صحبت کنند، با اطلاع خانواده هاي محترمشان اين کار انجام گيرد که در غير اين صورت و به بهانه گفتگوهاي قبل از ازدواج، دختر و پسرها دچار لغزش هاي زيادي مي شوند و از حريم هاي اخلاقي و شرعي فاصله مي گيرند. نکته پاياني اين که اگر خودتان نيز زودتر ازدواج کنيد و به عنوان فردي متأهل رابط دختران باشيد موفق تر خواهيد بود واز هرگونه اتهام و لغزشي به دور خواهيد بود يا حداقل روابط سالم تر و بدون شبهه اي خواهيد داشت.
کد سوال : 2738
موضوع : قرآن و حديث
پرسش : در كتاب سنن النبي (آداب ،سنن و روش رفتاري پيامبر گرامي اسلام )نوشته علامه طباطبايي و ترجمه حسين استاد ولي از انتشارات پيام آزادي فصل هشتم ص 82 مورد 158 خوانديم كه حضرت رضا فرمودند سه چيز از سنت پيامبران است :عطر زدن،زدودن موهاي زائد بدن و آميزش زياد با همسران. با اينكه مي دانيم هر كه از سنت پيامبر پيروي نكند از اونيست لطفا به سئوالاتم پاسخ دهيد آيا اين حديث موثق است؟ آيا اين حديث را براي موارد خاص و تحت شرايط خاص و افراد خاص ذكر نموده اند. يا كليت دارد؟ مقصود از زياد تا چه حدي است.چرا تا اين حد؟
پاسخ : اين روايت با سندهاي مختلفي روايت شده است از جمله در کافي، ج 5، ص 230 آمده است محمد بن يحيي عن احمد بن محمد بن عيسي عن محمر بن خلاد قال سمعت علي بن موسي الرضا(ع) يقول «ثلاث من سنن المرسلين العطر و اخذ الشعر و کثره الطروقه؛ محمر بن خلاد مي گويد شنيدم حضرت رضا(ع) مي فرمود: سه چيز از سنت پيامبران است: عطر زدن، زدودن موهاي زائد بدن و کثرت طروقه». طروقه در اين روايت دو گونه خوانده شده، طروقه به فتح طاء و طروقه به ضم آن. در صورتي که طاء مفتوح باشد به معني همسران خواهد بود بنابراين مراد از آن کثرت همسران و ازدواج خواهد بود (بحار، ج 62، ص 5). و در صورتي که طاء با ضمه خوانده شود به معناي آميزش خواهد بود با توجه بر قرائني معمولا اين روايت به کثرت آميزش معني مي شودگرچه احتمال کثرت همسران نيز بعيد نمي باشد. در هر صورت کثرت آميزش در اين حديث به معناي فرو رفتن در شهوت راني و اين که همت شخص معطوف به آميزش باشد نمي باشد، بلکه توصيه به کثرت آميزش به جهت ايجاد محبت بين زن و شوهر ازدياد نسل که به حسب روايات به آن توصيه شده است. همچنين به جهت شکسته شدن شهوت نفس که از آثار آن آرامش و جمع شدن حواس به جهت عبادت و دوري از گناهان ناشي از شهوت مي باشد. ميزان و حد کثرت آميزش عرفي است و به حسب حالات اشخاص در پر شهوت و کم شهوت بودن و به حسب سنين مختلف متفاوت خواهد بود ولي روشن است که زيادي آميزش نبايد در حد افراط باشد. در روايتي از پيامبر اکرم(ص) آمده است: کسي که خواستار باقي ماندن است در حالي که بقايي در دنيا نيست [يعني کسي که طالب بقاء نسبي و طول عمر است] صبحانه را صبح زود بخورد و کفش مناسب و خوب بپوشد و رداء خود را کوتاه کند و آميزش با زنان را کم کند. به پيامبر عرض شد منظور از کوتاه کردن رداء چيست حضرت فرمودند: کم کردن قرض و بدهي V} (وسائل الشيعه، ج 13، ص 77).{V با توجه به اين که هر دو روايت مستند است، به خوبي آشکار مي شود که بايد به قدري با لذت هاي حلال خود را ارضاء کنيم و اشباع کنيم که از فکر هرگونه لذت حرام مصون بمانيم. اما از سوي ديگر بايد مراقب حفظ سلامتي خود باشيم و از افراط گري دوري کنيم.
کد سوال : 2739
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>تربيتي و مشاوره
پرسش : در نامه قبلي گفته بوديد از تنهايي اجتناب كنم ولي گاهي اوقات نمي توانم چون رابطه خوبي با خواهر 27 ساله ام ندارم در نامه قبلي نگفته بوديد با خواهرم چطور رفتار كنم 27 ساله- تحصيلات 5 ابتدايي - بيماري صرع و عصبي0000؟
پاسخ : اگر با نگاه مثبت تري به خواهرتان بنگريد و از آنجا كه از شما بزرگتر است و احترام او بر شما واجب و لازم است خواهيد توانست رابطه خوبي با وي برقراركنيد و در مواقع ضروري و براي بيرون آمدن از تنهايي با او هم سخن شويد به خصوص كه فرموده ايد وي دچار بيماري صرع است. پس بايد بيشتر به او رسيدگي كنيد. و نسبت به وي دلسوزي بيشتري داشته باشيد شكر نعمت سلامتي شما آن است كه با وي همراهي و همدلي داشته باشيد و موقع ضرورت به كمك او بشتابيد . و با او احساس همدردي كنيد. به هر حال اگر چه از نظر سواد در سطح پايين تري قرار دارد ولي چون خواهر بزرگتر از شما هست احترام و تعظيم او بر شما لازم اسم. و از طريق همين همدلي ، دلسوزي و همدردي با وي و بر آورده كردن خواسته ها و نيازهاي وي و حل مشكلات احتمالي وي ، رابطه عاطفي تري پيدا كنيد و در پرتو آن شما نيز احساس تنهايي نخواهيد كرد. و اين يكي از حقوق دو خواهر نسبت به يكديگر است. اما اگر به هر دليلي نتوانستيد از اين طريق تنهايي خودتان را كاهش دهيد، با دوستان خود خارج از خانه و دعوت آنها به منزلتان و يا تماس تلفني و غيره با افراد مورد اعتماد و دلسوز به ايجاد ارتباط بپردازيد و خود را از تنهايي به در آوريد. مطمئنا اگر اشتغال به كاري پيدا كنيد چه درخانه و چه در بيرون از خانه ، احساس تنهايي تان از بين خواهد رفت. اميد است با عمل به راهكارهاي نامه گذشته و نكات اين نامه و استمرار بخشيدن به آن و خسته نشدن در راه رسيدن به هدف ، وضعيت زندگي تغيير كند و اصلاح شود انشاالله.
کد سوال : 2740
موضوع : تاريخ و سيره
پرسش : چرا ابن عباس مشهور ،كه مورد اعتماد ما شيعيان است در موقعي كه غصب مقام خلافت حضرت علي صورت گرفت ابن عباس با سكوت خود در اين امر خلافت ،غير مستقيم از غاصبين طرفداري كرد؟با وجود وجهه اجتماعي او در آن زمان ؟
پاسخ : شکي نيست که عبدالله بن عباس يکي از بزرگترين شخصيت هاي دنياي اسلام به ويژه در نيمه اول قرن اول هجري است که در زمينه هاي مختلف علوم اسلامي همانند فقه و حديث، تفسير، تاريخ و حتي شعر و ادب عرب سرآمد بود. به گونه اي که درباره او گفته شده است: «روزي مي نشست و جز از فقه تدريس نمي کرد، و روزي تأويل و روزي از جنگ هاي رسول خدا(ص) و روزي از شعر و ادب عرب و روزي از ايام عرب سخن مي گفت و هرگز نديدم که دانشمندي به حضور او بيايد مگر اين که براي او فروتني کند و هر کس در هر چيزي از او سؤال مي کرد او را بر آن دانشمند و آگاه مي يافت(1) و او در علم تا آنجا پيش رفت که ملقب به لقب بحر يعني دريا شد(2). او خود اين همه توفيقات را در اثر دعاي پيامبر خدا(ص) مي داند که برايش چنين دعا کرد: «اللهم فقهه في الدين و علمه التأويل؛ خداوندا او را در دين فقيه گردان و علم تأويل (تفسير) به او بياموز»(3). و نيز اين دعا از رسول خدا(ص) براي او نقل شده که خداوندا او را حکمت بياموز(4). از سوي ديگر در محبت و دوستي فراوان اين شخصيت عظيم نسبت به حضرت علي(ع) و فرزندانش جاي هيچگونه بحث و شبهه اي نيست. چنين معروف است که هنگامي که از علم فراوان او در عجب ماندند، خواستند او را با علي(ع) مقايسه کنند، اما او پاسخ داد: نسبت علم من به علم علي(ع) همانند نسبت قطره اي باران به اقيانوس است(5). همو در کنار امام علي(ع) در هر سه جنگ جمل، صفين و نهروان شرکت کرد و در جنگ جمل و صفين از فرماندهان لشکر امام(ع) به شمار مي رفت(6). او آنچنان مورد اعتماد حضرت علي(ع) بود که بلافاصله پس از پيروزي در جنگ جمل، به عنوان والي بصره که در آن زمان وضعيت حساسي داشت، برگزيده شد(7) و در ماجراي صفين و در هنگام انتخاب نماينده و حکم براي ماجراي حکميت، گزينه نخست حضرت علي(ع) همو بود، اما خوارج و اشعث بن قيس اين گزينه را نپذيرفتند و استدلال آنها چنين بود: «لافرق بينه و بين علي(ع)»(8) او در جنگ نهروان، در آغاز به عنوان نماينده حضرت علي(ع) با خوارج سخن گفت و با بيان شيوا و استدلالات محکم خود، سست بنياني باورهايشان را آشکار ساخت به گونه اي که تعداد زيادي از آنها دست از جنگ کشيدند(9). او پس از شهادت امام علي(ع) در کنار فرزندش امام حسن(ع) ماند و از اولين بيعت کنندگان با او بود و از سوي آن حضرت(ع) به سمت استانداري بصره منصوب شد(10). او در زمان حکومت معاويه در نزد وي از باز ايستادن حق و دفاع از حضرت علي(ع) باز نايستاد و با سخنان کوبنده خود او را زير سؤال مي برد. چنين مشهور است که ابن عباس در حالي که نابينا شده بود در مجلس معاويه شرکت کرد و معاويه با تمسخر از او پرسيد: چرا شما بني هاشم از ناحيه چشم (بصر) دچار آسيب مي شويد. ابن عباس بلافاصله در جواب گفت: «به همان علت که شما بني اميه در بصيرت خود دچار آسيب مي شويد»(11). و همين نابينايي به عنوان علت عدم حضور او در رکاب امام حسين(ع) در واقعه عاشورا ياد شده است(12). درباره برخورد او با امام حسن(ع) و امام حسين(ع) چنين نقل شده که با آن که از نظر سني از آنها بزرگتر بود، رکاب مرکب آن دو بزرگوار را هنگام سوار شدن بر مرکب مي گرفت(13). اما با اين همه چرا در زمان سقيفه از حضرت علي(ع) دفاع نکرد؟ بايد به اين نکته توجه داشت که برخلاف نظر پرسشگر، ابن عباس در زمان رحلت پيامبر خدا(ص) داراي موقعيت اجتماعي بارزي نبود، زيرا او در مکه و در شعب ابي طالب سه سال قبل از هجرت به دنيا آمده بود(14) و در سال هشتم هجرت يعني سال فتح مکه به مدينه رفته(15) و ملازم حضرت پيامبر(ص) شد. بنابراين او در هنگام رحلت پيامبر(ص) تنها 13 يا 14 سال داشت که تنها 2 الي 3 سال محضر پيامبر(ص) را درک کرده بود و در اين زمان نه شخصيتي علمي به شمار مي آمد و نه شخصيتي سياسي. اما بر اثر هوش و درايت و نيز تلاش و پشتکار خود به جايي رسيد(16) که به عنوان يکي از مشاوران عمر بن خطاب در طول حکومتش گشت(17) تا جايي که يکي از گزارشگران مي گويد: «به ابن عباس فهم و دانش و تيزهوشي فراوان عنايت شده است و نديدم که عمر بن خطاب هيچ کس را بر او مقدم بدارد»(18) و اين مشاور، به گونه اي بود که هنگامي که ابن عباس در بستر بيماري افتاده بود، عمر او را عيادت کرد و به او گفت: «بيماري تو کار ما را مختل ساخته است»(19). و اين توجه عمر به ابن عباس چنان بود که برخي از صحابه همانند عبدالرحمن بن عوف به او اعتراض کرده و گفتند: فرزندان ما نيز مانند او هستند؛ اما عمر از ابن عباس دفاع کرده و ويژگي هاي او را به رخ ابن عوف کشيد(20). اما اين توجه عمر باعث نمي شد که ابن عباس در دفاع از حق حضرت علي(ع) و بني هاشم براي حکومت بعد از پيامبر(ص) کوتاهي کند، چنانچه هنگامي که عمر علت رويگرداني قريش از بني هاشم را جمع نشدن خلافت و نبوت در اين خاندان دانست، ابن عباس با استدلال هاي محکم و از راه آيات قرآني ديدگاه خود را پيرامون احقيت بني هاشم که طبعا کانديدايي جز حضرت علي(ع) نداشتند، بيان کرد به گونه اي که عمر او را متهم به بدخواهي و کينه توزي نسبت به قريش کرد و در همين مجلس بود که عمر به صورت گلايه سخن ابن عباس را يادآور شد که معتقد به اين بود که خلافت از راه حسد و ظلم از بني هاشم غصب شده است و ابن عباس ضمن تأييد اين سخن، استدلال هاي خود را بيان کرد و نزديکي خاندان خود نسبت به پيامبر(ص) را بيان کرد و استدلال هاي او چنان محکم بود که پس از بيرون رفتنش از مجلس، عمر رو به اطرافيان کرده و چنين گفت: «واها لابن عباس! ما رأيته لاحي احدا قط الا خصمه؛ چه عجيب است اين ابن عباس! هرگز نديدم با کسي درافتد، مگر اين که او را محکوم کند»(21). همچنين هنگامي که عمر در اواخر حيات خود از سرگرداني اش در امر جانشيني خود در نزد ابن عباس سخن مي گفت: او فضايل حضرت علي(ع) همچون جهادش در راه خدا، پيشينه اش در اسلام، نزديکي اش به پيامبر خدا(ص) و علم فراوانش را به عمر يادآور شده و او را مناسبترين فرد براي تصدي خلافت دانست(22). اما عمر اين خيرخواهي را نپذيرفت و عاقبت برگزيده شدن خليفه را موکول به شورايي شش نفره نمود که يکي از آنها حضرت علي(ع) بود. ابن عباس هنگامي که اين ترکيب و توصيه هاي عمر را ديد، با تيزبيني خطاب به حضرت علي(ع) گفت: «خلافت از دست ما بيرون رفت، اين مرد (عمر) مي خواهد خلافت به عثمان برسد»(23). طرفداري ابن عباس از حضرت علي(ع) چنان براي عمر آشکار شده بود که علي رغم محبت فراوان نسبت به او، هيچگاه مسؤوليت سنگيني به او واگذار نکرد و چنين نقل شده که زماني او را براي فرمانداري ولايت حمص در نظر گرفته بود، اما به سرعت پشيمان شد با اين استدلال که ابن عباس با توجه به ديدگاهش در مورد احقيت خلافت، ممکن است حمصيان را منحرف سازد. با اين حال ورود او در دستگاه خلافت نمي تواند ضربه اي به شخصيت او وارد سازد، زيرا با توجه به ورود اصحاب خاص حضرت علي(ع) به اين دستگاه و همکاري آنان با حاکمان مي توانيم به اين نتيجه کلي برسيم که اين همکاري با رضايت و تأييد آن حضرت (ع) بوده است و لااقل هيچ منعي از سوي حضرت(ع) نسبت به اين کار ديده و شنيده نشده است. چگونه مي توان پذيرفت که عمار آن يار با وفاي حضرت علي(ع) که لحظه اي در دفاع از حق حضرت(ع) کوتاهي نکرد، بدون رضايت و تأييد آن حضرت(ع) استانداري کوفه را از سوي عمر بپذيرد(24) و يا سلمان که به واسطه نزديکي اش به پيامبر(ص) و خاندانش از اهل بيت(ع) دانسته شده و به سلمان محمدي مشهور شد، در فتح ايران شرکت کند و پس از فتح ولايتمداري مدائن را قبول کند(25) و يا حذيفه بن يمان در جنگ هاي آذربايجان شرکت نمايد و در زمان عمر و عثمان حکومت مدائن را بپذيرد(26). -------------------------- پي نوشت ها: 1. طبقات، ابن سعد، ترجمه مهدوي دامغاني، ج 2، ص 351. ابن سعد اين عبارت را از عبيدالله بن عبدالله بن عتبه نقل مي کند. 2. همان. 3. همان و نيز طبقات الفقهاء، شيرازي، ص 30. 4. طبقات ابن سعد، ج 2، ص 348. 5. شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج1، ص 19. 6. موسوعه طبقات الفقهاء، زير نظر جعفر سبحاني، ج 1، ص 167؛ موسوعه الامام علي بن ابي طالب(ع) ، محمدي ري شهري و همکاران، ج 10، ص 189. 7. تاريخ الطبري، ج 5، ص 93. 8. همان، ص 51. 9. موسوعه الامام علي بن ابي طالب(ع)، ج 12، ص 189. 10. الارشاد، شيخ مفيد، ترجمه محمد باقر ساعدي خراساني، ص 349. 11. موسوعه طبقات الفقهاء، ج 1، ص 167. قال له معاويه يوما: ما بالکم تصابون بابصارکم يا بني هاشم؟ فقال له: کما تصابون في بصائرکم يا بني اميه». 12. موسوعه الامام علي بن ابي طالب(ع)، ج 12، ص 190. 13. موسوعه طبقات الفقهاء، ج 1، ص 167. 14. موسوعه الامام علي بن ابي طالب(ع) ج 12، ص 188. 15. همان. 16. طبقات ابن سعد، ج 2، ص 350. 17. موسوعه الامام علي بن ابي طالب(ع)، ج 12، ص 188. 18. طبقات ابن سعد، ج 2، ص 353. 19. همان. 20. طبقات الفقهاء، شيرازي، ص 30. 21. شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 122، ص 52 - 55. 22. همان، ص 51. 23. همان، ج 1، ص 189. 24. اخبار الطوال، دينوري، ترجمه مهدوي دامغاني، ص 164 و پس از آن. 25. تاريخ يعقوبي، ترجمه محمد ابراهيم آيتي، ج 2، ص 37. 26. موسوعه الامام علي بن ابي طالب(ع)، ج 12، ص 96.