• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
عضویت در خبرنامه
    • عبارت :
      تعداد درصفحه :
کد سوال : 2721
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : اگر فردي گرسنه باشد و موقع نماز فرا رسد در اين شرايط آيا بهتر است كه ابتدا نماز و سپس ناهار ميل كند يا اينكه اول صرف ناهار كند و بعد نماز بخواند؟
پاسخ : محور اصلي و عمده در عبادات به ويژه نماز كه گل سر سبد همه عبادت ها است ، حضور قلب و توجه و تمركز و درك جايگاه و موقعيت خود در وقت عبادت و نماز است . توجه به اين كه با چه كسي گفتگو و راز و نياز داريم و در برابرچه موجود عظيم و قادر و عالم و بينا و شنوا ايستاده ايم. درك همين نكته و توجه به اين امور است كه باعث مي شود اولياي الهي در وقت عبادت و به ويژه نماز يكسره از عالم و آدم و خود و دنيا غافل شوند ، چون آنان عظمت خداي متعال را با همه وجودشان احساس مي كنند و نسبت به خداوند متعال شناخت و معرفت لازم را دارند و هر چيز بزرگي و مهم و عظيمي در برابر عظمت الهي در چشم آنها ناچيز و حقير و كوچك است. از جمله سفارشاتي كه بر آن در روايات تأكيد فراوان شده و اولياي الاهي بر آن اصرار و پافشاري فراوان دارند خواندن نماز در اول وقت و نيز همراه با جماعت است. از طرفي ديگر چند چيز را از مكروهات نماز شمرده اند يعني حالاتي اگر در آن حالت ها نماز بخواند، نمازش از اجر و ثواب و پاداش كمتري برخوردار است. مثلا فرموده اند : نماز خواندن در حال خواب آلودگي و سيري بيش از حد و گرسنگي زياد و يا در حالي كه انسان احتياج به رفتن دستشويي دارد مكروه است. اگر در اين احكام نوراني و عميق دقت نماييم منوجه مي شويم كه هر كدام از اين حالات انسان را از حضور قلب در نماز و توجه به آن باز مي دارد و چون جان و روح نماز، حضور قلب است در واقع نماز در اين حالت ها نمازي بي روح و بي مغز است چون فردي كه گرسنگي و يا خواب و يا ادرار به او فشار مي آورد نمي تواند در نماز تمركز و توجه داشته باشد و تمام حواس خود را جمع نماز نمايد. البته اين به حسب نوع افراد است كه اموري مانند گرسنگي و خواب تمركز را از آنها مي گيرد ولي ممكن است افرادي باشند كه در برابر خواب و گرسنگي در اثر تمرين و تكرار مقاومت زياد داشته باشند و اين دو تمركز را از او نگيرد ولي مسلما همين افراد نيز نمازي كه در غير اين حالات مي خوانند از تمركز و توجه و بهره مندي بيشتري برخوردار است. پس در پاسخ به سؤال شما بايد گفت در اين گونه موارد بهتر است انسان مقداري نان بخورد تا بتواند تمركز لازم را در نماز داشته باشد و بعدا هر چند بعد از اول وقت نماز را بخواند البته نبايد پرخوري كند و با شكم پر نماز بخواند چون اين از چاله در آمدن و در چاه افتادن است و نماز با شكم پر نيز مكروه است چون پري بيش از حد معده نيز باعث سلب تمركز و توجه مي گردد. نكته مهم اين است كه اگر به طور موردي و گاهي گرسنگي در وقت نماز پيش آيد چندان مهم نيست ولي اگر برنامه دايمي باشد چه بسا از دام هاي شيطان و براي سلب توفيق از انسان براي خواندن نماز در اول وقت باشد و اين نشان مي دهد چنين فردي، در زندگي نظم لازم را ندارد و برنامه غذايي اش را درست تنظيم نكرده است كه درست در وقت نماز ، گرسنه مي شود . چون براي رسيدن به هدف مهمي مثل خواندن نماز در اول وقت بايد انسان برنامه منظم در تمام طول روزش داشته باشد و هر كاري در وقت خاص خودش انجام گيرد و مقدمات نماز و زمينه خواندن آنها در اول وقت با برنامه ريزي و نظم آماده گردد.
کد سوال : 2722
موضوع : كلام و دين پژوهي
پرسش : وضعيت روح يك فرد بيهوش چگونه توجيه مي شود .لازم به ذكر است كه فردي كه خواب است روح به صورت موقت از بدن جدا مي شود به طوري كه با تحريك فرد روح بر ميگردد و فرد بيدار مي شود حال آنكه در يك فردي كه به وسيله دارو بيهوش مي شود اين حالت وجود ندارد؟
پاسخ : خواب انصراف روح از بدن است و اين انصراف گاه شديد و قوي است و گاه ضعيف و خفيف ، گاه طولاني مدت است و گاه كوتاه مدت ، در خصوص بيهوشي ، انصراف روح از بدن شديد است هر چند زمان و مدت آن بسته به نوع عمل جراحي مي تواند متفاوت باشد ولي آنچه مهم است اين دارو به دليل اثر گذاري عميق كه بر جسم مي گذارد ، انصراف روح از بدن را در حد بسيار ضعيفي نگه مي دارد و به قدري فعاليت جسم را ضعيف مي سازد كه گويا روح بدون ابزار و بدون بدن مي گردد و از اين رو تا مدت زماني كه بدن قابليت كامل و تمام را براي ابزار بودن روح بدست نياورد، توجه روح به آن بسيار ضعيف خواهد بود. بر اين اساس به دليل انصراف شديد روح از بدن و توجه ضعيف روح به بدن در حالت بيهوشي ، حتي عملهاي سنگين و جراحتهاي سخت بر جسم ، روح را منفعل نساخته و باعث بيداري فرد نمي شود. بايد توجه كرد كه توجه و وابستگي روح به بدن ، مسأله بسيار مهمي است حتي اگر شما فردي را فرض كنيد كه به صورت ظاهر بيدار است ولي روحش توجه به جاي ديگري داشته و به شدت از توجه به جسم خويش منصرف است ، هر كاري كه بر آن جسم وارد آيد فرد متوجه نخواهد شد. مرتاضاني كه تمركز گرفته و در حالت بيداري ساعتها مي توانند گرسنگي ، سردي، تاريكي، سوزش و بسيار سختي هاي ديگر را كه فراتر از عملهاي جراحي است تحمل كنند، به همين دليل است كه توجه روحشان را به بدن ضعيف و كم رنگ مي سازند.
کد سوال : 2723
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : در برخي مواقع حالات روحاني بسيار خوشايندي به من دست مي دهد حتي با ديدن فيلم هاي احساسي و موسيقي هاي لطيف ،اما اين حالت در خيلي مواقع زودگذر است چگونه مي توانم اين حالات نفساني را كه به نظر مي رسد مرا به خدا نزديك تر كرده دائمي كنم و در راه بندگي يك سير دائمي داشته باشم؟
پاسخ : انسان داراي حالات مختلفي است و شرايط دروني و بيروني و روابط اجتماعي و زمينه هاي روحي و رواني و عوامل ديگر حالات متفاوتي را در انسان ايجاد مي کنند که بسياري از اين عوامل براي انسان ناشناخته است. بدون شک افکار و انديشه ها و دريافت هاي حسي انسان يعني اموري که از دريچه حواس انسان مثل چشم و گوش و زبان و ساير حواس به درون انسان راه مي يابد در تعيين و ايجاد حال انسان تأثير فراواني دارد. حتي اگر انسان چيزي نبيند و چيزي نشنود و حواس ظاهري او نيز تعطيل باشد، گاه يادآوري خاطره اي باعث پيدايش حالتي خاص چه خوش و چه ناخوش در انسان مي گردد. گاه انسان در جايي مثل مکاني مقدس و حرمي مطهر که انتظار حالي خوش و صفايي دروني دارد دچار قبض و گرفتگي مي شود و يا در مجلس عزا و تعزيه که جاي اشک ريختن و گريه است، حال گريه و رقت قلب پيدا نمي کند و هيچ گونه انفعالي در خود احساس نمي کند و برعکس گاه در جاهايي که اين گونه زمينه ها در آنها فراهم نيست، حالي خوش و صفايي دروني و سبکي خاصي در خود احساس مي کند. به قول شما گاه با شنيدن آهنگي لطيف و يا خيلي احساسي، حالت خوشايندي در خود مي يابد که شايد انتظار آن را نداشته است. به هر حال، حال حال است يعني دوام و استمراري ندارد و معمولا زود از دست انسان گرفته مي شود. حال خوش، مهمان عزيزي است که بايد آن را مغتنم شمرد و از آن کمال پذيرايي را نمود و بهترين استفاده را از آن برد. P}هر حال خوشي که دست دهد مغتنم شمار{E}کس را وقوف نيست که انجام کار چيست {P بزرگان گفته اند حال بايد برخاسته و سرچشمه گرفته از مراقبه و توجه به خداوند باشد و اين حال داراي ارزش است و فرموده اند: گول حالي که در پي مراقبه و مواظبت از اعمال و کردار و گفتار نباشد نبايد خورد چون حالي بي اساس و زودگذر و ناپايدار است. اما حالي که در اثر مراقبه و توجه و ياد و ذکر پروردگار باشد حالي راستين و واقعي و ريشه دار است که ثمره شيرين ياد و ذکر و توجه است و از نعمت هاي الهي و الطاف ربوبي به شمار مي رود. پس بايد زمينه چنين حالي را با بندگي صادقانه وعمل به واجبات و دوري از محرمات و تقوا و عبادت و تلاوت قرآن و دعا و توسل و مراقبه و محاسبه به دست آورد و با دفع موانع و آفات زمينه ورود و پيدايش آن را مهيا کرد. البته هيچ حالي دايمي و هميشگي و پايدار نمي باشد مگر اين که به حدي رسوخ در درون پيدا کند و ريشه دار گردد که تبديل به ملکه يعني صفتي استوار و پاينده گردد که هرگز زايل نمي گردد که البته اين نيازمند زماني طولاني و سعي و تلاش و مجاهدت پيگير و طاقت فرساست و به آساني براي هر کسي حاصل نمي گردد. بايد توجه داشت که گاهي ممکن است انسان حتي با انجام بعضي گناهان نيز احساس خوشايندي در خود بيابد که اين از وسوسه ها و حيله شيطاني است که امر را بر انسان وارونه جلوه مي دهد مثلا انسان از غيبت کردن خوشحال مي گردد و چه بسا حالي خوش به او دست دهد و يا از صحبت با نامحرم و گفتگوي با او احساس لذت بخش به او دست دهد که از دام هاي شيطان است و اين حال با حالي که از خواندن نمازي با توجه و مناجاتي از سر شوق با خداوند به انسان دست مي دهد بسيار متفاوت است و بايد با تقوا و بصيرت و بينش الهي اين دو گونه حال را از هم تشخيص دهيم که: «يا ايها الذين آمنوا ان تتقوا الله يجعل لکم فرقانا؛ اي اهل ايمان اگر از خداوند پروا کنيد قوه تشخيص حق از باطل به شما مي دهد» V} (انفال، آيه 29).{V
کد سوال : 2724
موضوع : كلام و دين پژوهي
پرسش : چگونه مي توانم يقين خود را به وجود خداوند و اسماء و صفات خداوند كامل كنم. لطفا كتابها يا سي دي هايي و يا هر چه كه شما صلاح مي دانيد در اين رابطه معرفي كنيد. ؟
پاسخ : بايد دانست پس از اعتقاد به اصول دين آنچه در «پيدايي» و «پايداري» و «يقين» مهم است «قلب پاك»، «انجام عبادات» و «رفتار خداپسندانه اجتماعي» است. چرا كه با عبادت و عمل صالح است كه ايمان و يقين عمق پيدا مي كند و آثار ايمان به طور نمايان آشكار مي شود و اعتقادات در قلب نقش مي بندد به طوري كه در ناملايمات زندگي و سختي ها هنگام مرگ و پس از مرگ، همچنان ملكه ايمان آدمي پا بر جا مي ماند. البته هر چه معرفت نظري بالاتر باشد كيفيت عمل نيز كامل تر و پايدارتر خواهد بود. براي توضيح بيشتر توجه شما را به متن زير جلب مي كنيم: - يقين به خداوند اقسامى دارد و براى رسيدن به هر يك، راهى ويژه را بايد پيمود: الف) يقين عقلى و نظرى (علم اليقين): اين مرحله اولين مرتبه يقين و نيل به آن كمال قوت نظرى است. براى رسيدن به اين مرتبه بايد جهاد و خيزش علمى، كلامى و فلسفى نمود و با تحقيقات و كاوش‏هاى پردامنه، ادله گوناگون مربوط به وجود خدا و مباحث مربوط به صفات و اسما را بررسى و حجاب شبهات را يكى پس از ديگرى پاره نمود تا بتوان از پرتو خورشيد تابان معرفت، بهره گرفت. در اين زمينه مطالعه كتاب‏هاى زير سودمند است: - بهترين راه شناخت خدا، محمدى رى شهرى - آفريدگار جهان، مكارم شيرازى - اثبات وجود خدا، چهل تن از دانشمندان - خدا در قرآن، شهيد بهشتى - اصول فلسفه و روش رئاليسم ، ج 5 ، علامه طباطبايى - شهيد مطهرى - كليات فلسفه ، ترجمه دكتر مجتبوى - علل گرايش به ماديگرى ، شهيد مطهرى - راه خداشناسي، استاد جعفر سبحاني - براهين اثبات وجود خدا، استاد جوادي آملي - مقدمه اي بر جهان بيني توحيدي، شهيد مطهري ب ) يقين قلبى و شهودى: در اين مرحله به جاى سير با پاى چوبين استدلال، با بال تزكيه و تصفيه نفس از جميع رذايل و خبائث؛ از جمله خودبينى و دنيا پرستى كه ام الرذائل است و با آراستن دل به جميع اوصاف محموده و عبادت و بندگى خالصانه، مى‏توان خدا را با تمام وجود يافت. به قول حافظ: P}شرح مجموعه گل مرغ سحر داند و بس {E}ورنه هر كو ورقى خواند معانى دانست{P از اين رهگذر به آن جا مى‏توان رسيد كه اميرالمؤمنين(ع) فرمود: «انى لم اعبد ربا لم اره؛ خدايى را كه نبينم بندگى‏اش نمى‏كنم». اين كشف شهودى و احساس باطنى نيز مراتبى دارد كه اول آن «عين اليقين» و آخر آن «حق اليقين» است و هر يك از آن دو را نيز درجاتى است بى‏شمار. آن كه به چنين جايگاه رفيعى رسيد، ديگر جهان شگفت خلقت را دليل و مقدمه بر اثبات وجود خدا قرار نمى‏دهد؛ بلكه به كشف لمى با رؤيت جمال و كمال حق، مخلوقات را كه چيزى جز فعل او و درعين ربط و تعلق به او نيستند باز خواهد شناخت. چنان كه ابا عبدالله(ع) در دعاى شريف عرفه به محضر حق عرضه داشت: H}«... كيف يستدل عليك بما هو فى وجوده مفتقر اليك، ايكون لغيرك من الظهور ما ليس لك حتى تكون الاثار هى التى توصل اليك، عميت عين لاتراك عليها رقيبا ؛ {Hچگونه بر تو به چيزى استدلال شود كه در وجود به تو نيازمند است؟! آيا غير تو ظهورى افزون بر تو دارد تا آشكار كننده تو باشد؟ راستى كى پنهان گشته‏اى تا نيازمند دليل براى راهنمايى به سويت باشى؟ و كى دور گشتى تا آثار و نشانه‏ها، رساننده به سويت باشند؟ آه، چه نابيناست چشمى كه تو را مراقب خود نبيند!» V}(مفاتيح الجنان، دعاي عرفه) {V براى مطالعه و خودسازى در اين زمينه نگاشته‏هاى زير سودمند است: «چهل حديث» ، امام خمينى(ره) «آداب الصلوه يا پرواز در ملكوت» ، امام خمينى (ره) «نامه حضرت امام» به مرحوم سيد احمد خمينى و به فاطمه (عروسش) «اسرار عبادات» ، آيت الله جوادى آملى «كليات اخلاق اسلامى» (ترجمه جامع السعادات) ، ترجمه دكتر مجتبوى «نامه‏ها و برنامه‏ها» ، حسن زاده آملى؛ «ترجمه المراقبات»، ميرزا جواد ملكى تبريزى. 114 نکته درباره نماز، استاد محسن قرائتي هزار و يک نکته درباره نماز، محمد حسين ديلمي يكى از مهم‏ترين عوامل ايمان آفرين و يقين‏آور، عبوديت واقعى خداوند تعالى است. از اين رو خصوصيات يك عبد واقعى را بايد بدانيد و سپس آن را به كار گيريد تا در سايه دانستن و عمل كردن، ايمانتان محكم گردد. خصوصيات بنده واقعى خداى تبارك و تعالى: 1- شناخت خدا: امام رضا(ع) مى‏فرمايند:H} «اول عباده الله معرفته...»{H اولين مرتبه عبادت خدا معرفت و شناخت خدا مى‏باشد بنابراين يك بنده واقعى اول بايد شناخت خدا پيدا كند. براي آگاهي بيشتر ر.ک: توحيد، استاد مطهري. 2- ايمان به خدا: از شناخت و اعتقاد بالاتر و با ارزش‏تر ايمان به خدا مى‏باشد امام على(ع) مى‏فرمايند: H}«الايمان شجره اصلها اليقين...»{H ايمان درختى است كه ريشه آن يقين است پس بر حسب اين روايت ريشه ايمان همان يقين قلبى است نه صرف اعتقاد و شناختى كه در معرض رد واثبات است و در روايتى ديگر امام رضا(ع) مى‏فرمايند: H}«لا عباده الا بيقين»{H عبادتى نيست مگر با يقين پس اصل شجره ايمان يقين است و يقين قوام بخش عبادت واقعى است در نتيجه ايمان به خدا عبادت واقعى را محقق مى‏سازد بنابراين بنده واقعى خدا بايد علاوه بر شناخت خداايمان به خدا هم داشته باشد اين نكته قابل ذكر است كه مهمترين چيزى كه ايمان را در قلب پا برجا و مستحكم مى‏كند ورع است كه در كلام امام صادق(ع) آمده است: H}«سئل الصادق(ع) ما الذى يثبت الايمان» قال: الذى يثبته فيه الورع والذى يخرجه منه الطمع» {Hاز حضرت سؤال شد چه چيزىايمان را در قلب تثبيت مى‏كند؟ فرموند: چيزى كه ايمان را در قلب تثبيت مى‏كند ورع (اجتناب از معاصى و شبهات حرام) مى‏باشد و چيزى كه ايمان را از قلب خارج مى‏كند طمع (نسبت به گناهان و انجام معاصى) مى‏باشد. 3- شناخت دستورات خدا: شناخت دستورات خدا بعد از شناخت و ايمان به خدا شناخت فرستادگان الهى را نيز مى‏طلبد زيرا اول بايد آنها را بشناسيم تا بعد به رسالت آنها پى ببريم و در زمان غيبت امام معصوم(ع) به شأن و رسالت علما و فقهاى عظام واقف گرديم كه در اين باب ازجهت نظرى و بحث‏هاى كلامى و اعتقادى بايد به بحث نبوت و امامت رجوع كرد ولى از جهت شناخت دستورات عملى كافى است كه به رساله‏هاى عمليه مجتهدين كرام رجوع شود بنابراين بارجوع به رساله مى‏توان واجب و حرام الهى را شناخت تا بنده واقعىخدا تحقق يابد. 4- ترجيح دستورات خدا: دستورات خدا را بايد بر دستورات نفس، شيطان و هر چيز ديگرى در عمل ترجيح داد امام سجاد(ع) مى‏فرمايند: H}«من عمل بما افترض الله عليه فهو من اعبد الناس»{H؛ هر كس به آنچه خدا بر او واجب كرده عمل كند از عابدترين مردم مى‏باشد V} (اصول کافي، ج 3، ص 132، ح 7، باب العباده).{V امام على(ع) مى‏فرمايند: H}«لا عباده كاداء الفرائض»{H؛ هيچ عبادتى مثل انجام واجبات نيست. بنابراين انجام واجبات و ترك محرمات بر هر چيزى ترجيح دارد و نشانه ديگرى از بندگى واقعى خدا مى‏باشد V} (همان).{V 5- استقامت در بندگى: بندگى خدا مادام العمرى و هميشگى است خداوند تبارك و تعالى به پيامبر اكرم(ص) در قرآن چنين خطاب مى‏كند: A}«فاعبده واصطبر لعبادته...»{A؛ او را عبادت كن و در راه پرستش او شكيبا باش، V}(مريم، آيه 65){V. خستگى و عبادت و بندگى مقطعى از ساحت بنده واقعى خدا بدور است حضرت على(ع) مى‏فرمايند: H}«دوام العباده برهان الظفر بالسعاده»{H؛ عبادت دوام دار و هميشگى دليل قاطع ظفر و دستيابى به سعادت و خوشبختى است، V}(الغرر والدرر، باب العباده، ص 24 و 318){V. اين نكته درخور يادآورى است كه مراد از عبادت فقط نماز و روزه نيست بلكه يعنى طاعت و فرمانبردارى از دستورات خدا كه در مرحله اول فعل و انجام واجبات و ترك محرمات است زيرا مولا على(ع) مى‏فرمايند: H}«غايه العباده الطاعه»{H؛ نهايت عبادت طاعت است، V}(همان، 30){V. 6- بندگى با آزادگى: بنده واقعى خدا بايد به حدى برسد كه فقط لذت و محبت و عشق او را به بندگى وادارد از شوق بهشت و ترس جهنم آزاد باشد. امام صادق(ع) مى‏فرمايند: H}«ان العباد ثلاثه: قوم عبدوا الله عزوجل خوفافتلك عباده العبيد و قوم عبدوالله تبارك و تعالى طلب الثواب فتلك عباده الاجراء و قوم عبدوا الله عز و جل حبا له فتلك عباده الاحرار و هى افضل العباده»{H؛ بندگان سه گونه‏اند: 1- گروهى از روى ترس (از جهنم و عذاب الهى) خداى عز وجل را عبادت مى‏كنند كه اين عبادت از آن بردگان مى‏باشد. 2- گروهى با دل‏خواهان ثواب (و دريافت پاداش و بهشت) خداى تبارك و تعالى را عبادت مى‏كنند كه اين عبادت ازآن مزدبگيران مى‏باشد. 3- گروهى به خاطر حب وعشق (حق‏تعالى) خداى عزوجل را عبادت مى‏كنند كه اين عبادت، بهره آزادگان (و وارستگان از بند غيرعشق) مى‏باشد و همين عبادت هم برترين عبادت‏ها مى‏باشد، V}(ميزان‏الحكمه، ج 6، ص 17، روايت 11346){V. تذكر: اين قسم اخير عبادت را نبايد از خود انتظار داشت زيرا وصول به آن حال بلند معنوى، سال‏هاى دراز و پياپى را مى‏طلبد البته اگر انسان استقامت در بندگى داشته باشد به مرور زمان شمه‏اى از آن حال را در خود مى‏يابد. در اين قسم اخير نه تنها عبادت از ريا و عجب خالص است بلكه از ترس جهنم و اراده ثواب هم خالص است آزاد از هر قيد غيرخدايى است). 7- چشم به كرم خدا نه عمل خود: بنده خدا هميشه خود را مقصر مى‏بيند و عمل خود را به هيچ مى‏انگارد براى عمل خود قدرى قائل نيست و پيوسته چشم به كرم كريم دوخته نه از غرور عمل باد در پوست انداخته امام صادق(ع) مى‏فرمايند: H}«عليك بالجدولا تخرجن نفسك من حد التقصير فى عباده الله تعالى و طاعته، فان الله تعالى لايعبد حق عبادته»{H؛ بر تو باد كوشيدن (و جد و جهد در عبادت) و نفس تو از حد تقصير در عبادت و طاعت خداى تعالى خارج نشود (و خويش را مقصر بداند) زيرا خداوند تعالى آن گونه كه شايسته پرستش است عبادت نمى‏شود، V}(همان، ص 25، روايت 11407){V. اينها پاره‏اى از خصوصيات مهم بنده حقيقي خدا مى‏باشد كه فقط با عمل دقيق به آن مى‏توان بنده واقعى حضرت دوست شد. اين كه ما انسان ها با خود مى انديشيم كه خداوند چگونه ماهيتي دارد به خاطر آن است كه ما در دنياى خود همواره با ماهيات سر و كار داريم. از همين‏رو ذهنمان عادت كرده است كه هر چيز را در قالب ماهيتى بنگريم و چون سخن از خدا به ميان مى‏آيد بلافاصله به دنبال قالبى ماهوى مى‏گرديم تا خدا را بدان سان و در آن شكل و قالب تصور نماييم. البته اين ويژگى ذهن ناورزيده و نا آشنا به حقايق فلسفى و وجود شناختى است ولى خرد ورزى فلسفى بر اين رهبرد خط بطلان مى‏كشد و اعلام مى‏دارد كه اين گونه خداانگارى از اساس نادرست است. زيرا خداوند وجودي محض و مطلق است و داراى ماهيت و چيستى نيست تا از چگونگى او سؤال شود. بنا براين خداوند وجود صرف و داراى جمله كمالات وجودى است. عين بلكه آنهاست و چند و چونى برايش متصور نيست. فكر و انديشه بشر, به ذات غيبي او راه ندارد و به جز تحير و سرگرداني يا انحراف و ضلال , بهره ديگري نخواهد داشت . ذات حق كه از آن به «هويت غيبيه»، «غيب ذات»، «مقام ذات»، «مرتبه ذات» و گاهي هم به الفاظ ديگر (مانند «عنقاء» و «غيب الغيوب») تعبير مي شود, وجود صرف است ; هيچ گونه حدي ندارد; از جميع تعينات - چه مفهومي , و چه مصداقي - مبراست ; نه نامي دارد و نه نشاني ; نه اسمي دارد, و نه رسم و صفتي ; نه با اسم يا صفتي مقيد است و نه با عدم آن اسم يا صفت ; نه با تعين خاصي متعين است و نه با عدم همان تعين . حتي با «اطلاق» و «عدم تعين» هم مقيد نيست ; زيرا «اطلاق» و «عدم تعين» نيز به جاي خود, نوعي تعين و قيد است و مقام ذات از آن هم منزه و مبرا است . اما تعينات اسمي و وصفي (اسما و صفات حق ) همه از مقام ذات متأثر بوده و در مقام تجلي به ظهور مي رسند. از اين رو به مقام ذات خداوند راهي نيست ; نه فكر بدان مقام راه دارد و نه عقل و نه وهم و كشف ارباب شهود. همهء اينها از اين مقام قاصر و در اين ميدان كاملا" عاجزاند. اگر قدم پيش بگذارند, حيران مي گردند و يا به راه ضلالت و خطا مي روند, علاوه بر نرسيدن , از آن دورتر هم مي شوند: «يعلم ما بين ايديهم و ما خلفهم و لا يحيطون به علما», (طه, آيه 110). ادراك بشر, به آنچه متعين است راه دارد; نه به ذاتي كه از همهء تعين ها بالاتر است و تعين ها همه متأخر از آن , بعد از آن و مخلوق آن هستند. اشاره نيز بدان مقام راه ندارد; چه اشارهء حسي باشد و چه اشاره ذهني, عقلي و وهمي . چگونه مي توان به ذاتي كه تعين ندارد, اشاره نمود؟ به همين جهت از فكر در «ذات حق» نهي شده است . امام علي بن موسي الرضا(ع) مي فرمايد: «... فليس الله عرف من عرف بالتشبيه ذاته , و لا اياه و حد من اكتنهه , و لا حقيقته اصاب من مثله , و لا به صدق من نهاه , و لا صمد صمده من اشار اليه ; پس , خداي را نشناخته , آن كس كه ذات او را به چيزي تشبيه كرده است و به توحيد او نايل نگشته , آن كس كه خواسته است به كنه ذات او برسد, و به حقيقت او نرسيده , آن كس كه ذات او را تصوير ذهني نموده است و به او تصديق نكرده است آن كس كه ذات او را حدي قائل شده و به جانب او روي نياورده است ; آن كس كه به ذات او اشاره نموده است ...», (كتاب التوحيد صدوق , باب التوحيد و نفي التشبيه , ص 34). حتي اگر عقل و عشق همگام باشند و با بلند پروازي هاي خود بخواهند, به سوي مقام ذات اوج بگيرند, راه به جايي نبرده، به حيرت خواهند افتاد، و بر عجز و قصور خود در اين ميدان با كمال شرمساري اعتراف خواهند كرد. ناگفته نماند براي قانع ساختن ذهن درباره حقايقي که فراتر از حس و قالب مادي هستند مي توان از روش مقايسه اي و فرض عکس و برهان عقلي محض استفاده کرد. مثلا وقتي مي گوييم خداوند از چه به وجود آمده، باز سؤال را نسبت به آن چيز قبلي ادامه بدهيم، تا آنجا که از نظر برهان عقلي به اين نتيجه مي رسيم که تسلسل باطل است و بايد به سرچشمه هستي معتقد شد و به تسلسل سؤال ها پايان داد و يا از فرض عکس استفاده کنيم که بر فرض که نتوانيم تصوري از خدا داشته باشيم آيا مي توانيم نبود خدا را اثبات کنيم؟ آيا حتي از نظر مادي ما به تمام منظومه ها و کهکشان ها دسترسي پيدا کرده ايم؟ و آيا از نظر عقلي اگر سرچشمه هستي فراتر از ماده نباشد آيا مي شود که ماده خود به خود به وجود آيد؟ و يا ازطريق مقايسه اي مي توانيم خودمان را قانع کنيم که حقيقت بسياري از واقعيت ها را به طور کامل درک نمي کنيم اما مطمئن هستيم وجود دارند. به طور مثال آيا حقيقت روح و گستره فعاليت هاي آن براي انسان به طور کامل آشکار است؟ اما با وجود کم اطلاعي ما نسبت به روح، وجود آن را به عنوان يک واقعيت مي پذيريم و برخي آثار آن براي ما مشهود است. نسبت به خداوند نيز بهترين روش تفکر در آثار و آيات اوست و روش روشن تر، رابطه محبتي و کشف شهودي با خداست که در حديث قدسي آمده است «قلب المؤمن عرش الرحمن» V}(مجلسي، محمد باقر، بحار، ج 55، ص 39).{V براي آگاهي به صفات خدا و قانع ساختن ذهن خود مي توانيم تصوري از صفات خدا در ذهن داشته باشيم و سپس «او» را از هر آنچه که در محدوده آمده منزه و پاک بدانيم تا به توحيد ناب دست بيابيم. براي آگاهي بيشتر ر.ک: مطهري، مرتضي، اصول فلسفه و روش رئاليسم، ج 5، ص 138. فلاسفه و متكلمان دلايل و راههاى متعددى را درباره خداشناسى و اثبات وجود حق تعالى اقامه كرده‏اند كه به طور اختصار به برهانهاى عقلى، شبه علمى و فطرت تقسيم مى‏شوند. دليل اينكه اين بزرگان دلايل متعددى اقامه كرده‏اند، اين است كه هر كس با توجه به خصوصيات فردى و اجتماعى و علمى خود، با برخى دلايل زودتر به يقين مى‏رسند. براى برخى دلايل علمى يقين‏آور است، چنان که براى برخى دلايل عقلى و براى برخى ديگر راه دل و فطرت يقين‏آور است. اما اصل كلى در تمام دلايل و براهين اين است كه آنها تنبيهاتى در جهت توجه به امرى روشن و بديهى هستند. يعنى اصل وجود خداوند متعال جزء روشن‏ترين مفاهيم و حقايق است و تمام اين دلايل به منزله تابلوهاى راهنمايى هستند كه ما را از جهات گوناگون به سوى او راهنمايى مى‏كنند. توضيح بيشتر اينكه مراحل و درجات شناخت خدا و خداشناسى بر اساس معرفت و شناخت هر كس متفاوت است. و اكثر دلايل و راههاى خداشناسى نيز معمولاً از پايين به بالاست. يعنى از راه موجودات و نشانه‏هاى آفرينش (به اصطلاح قرآن آيات انفسى و آفاقى،فصلت/53) است. اما در وراى اين دو راه يعنى راه خداشناسى آفاقى ـراه شبهه علمى كه مخصوص عموم مردم است و راه انفسى ـاز راه دل كه راه خواص است، راه سومى نيز وجود دارد كه راه اولياء خدا و عرفان است كه قرآن و روايات ما به اين راه تأكيد فراوان دارند، كه اين راه ازخدا به خدا رسيدن است، و معلوم است كه اين روش شناخت، ما را به يقين واقعى و خداشناسى ناب مى‏رساند. زيرا اين راه شهود مستقيم و بلاواسطه است كه هرگونه مشكلى را از آدمى زائل مى‏كند و تفاوت عمده‏ اى با دلايلى دارد كه خدا را به عنوان غيب و پنهان مطرح و اثبات مى‏كند. در اين بحث به راه اول اشاره نمى‏كنيم. اما بر اساس راه دوم لحظه‏اى در خود بيانديشيم، نزديكترين چيز به ما دل ماست؛ اما آيا ما قدرت تصرف در دل خود را داريم؟ و حتى بر خنده و گريه خود تصرف داريم؟ نه، زيرا دل ما در تصرف ديگرى است، آيا همين دليل بر وجود اوكافى نيست؟ اين راه فطرت است و راه فطرت راهى پردامنه و دقيقى است كه ما در اين بحث به آن اشاره نمى‏كنيم. براى اطلاع بيشتر به كتاب مقالات، استاد محمدشجاعى، ج سوم، انتشارات سروش و معارف قرآن، استاد مصباح يزدى، ج 1 تا 3. ص: 37 ـ 36. انتشارات در راه حق مراجعه فرماييد. راه سوم، راه شناخت خداست به خدا، H}«يا من دل على ذاته بذاته؛ {H اى كسى كه خود بر ذات خود گواهى داده است» V}(دعاى صباح امام على(ع«{V امام سجاد: H}«بك عرفتك و انت دللتنى عليك و لو لا انت لم اعرف ما انت ؛{H تو را به تو شناختم و تو بر خود گواهى و اگر تو نبودى، نمى‏دانستم تو كيستى» V}(دعاى ابوحمزه ثمالى){V يا در دعايى كه توصيه شده است در عصر غيبت بخوانيم: H}«اللهم عرفنى نفسك فانك ان لم تعرفنى نفسك لم اعرف نبيك....»{H؛ V}(امام صادق(ع)، بحارالانوار، 52/146){V يعنى شناخت پيامبر با خداست، بلكه شناخت هر چيز با خداست و اگر خدا را نشناسيم هيچ كس و چيزى را نمى‏توانيم بشناسيم، زيرا خدا شاهد و حاضر است. A}«الا انه بكل شى‏ء محيط»{A؛ V}(فصلت/54){V A}«و كان اللهُ بكل شى‏ء محيطا»{A؛ V}(نساء/126){V A}«ان الله كان على كل شى‏ء شهيدا»{A ؛V}(نساء/33 و احزاب/55){V و همه موجودات در پرتو او موجودند و اگر او را در ابتداى امر نشناسيم، علم و شناخت به موجودات ديگر امكان ندارد. چنانچه روشن است، هر معلومى براى ما دوگونه است: يا نزد ما حاضر است يا از ديدگان ما غايب. اگر معلوم از نظر ما غايب باشد. اول بايد اوصاف و صفاتش را بشناسيم و آنگاه از راه صفات به شناخت خود او نائل شويم. مثلاً در شناخت آتش اول بايد گرما و حرارت يا دود را ديد و شناخت و سپس وجود آتش را ادراك نمود كه به اين نوع شناخت معرفت حصولى مى‏گويند. اما در شناخت آنكه نزد ما حاضر است، خود او را مى‏بينيم و مى‏شناسيم و آنگاه به اوصاف و صفات او پى‏مى‏بريم و به اين نوع معرفت شناخت و علم حضورى مى‏گويند. مثل علم هركس به حالات درونى (ترس و شادى و...خود) و هيچ كس به ما از خدا نزديكتر نيست. A}ان الله يحول بين المرء و قلبه{A؛ M}همانا خداوند بين انسان و دلش حائل است{MV}(انفال/24) {Vبنابراين از قلب ما به خود ما نزديكتر است. چنين است كه هرگاه به خود نظر مى‏افكنيم، ابتدا او را مى‏بينيم و باعلم حضورى مى‏يابيم كه تمام وجود ما را احاطه كرده است و تمام شئون ما در دستان قدرتمند اوست. پس او از ما نهان نيست تا به دنبال نشانه‏ها برويم. بلكه ما در حضور او هستيم و او در مشهد ماست و اين علم حضورى خداوند است كه اگر كسى به آن نائل آيد، به يقين تمام رسيده است و چنين است كه رسول گرامى اسلام(ص) فرمودند: H}من عرف نفسه فقد عرف ربه{H V}(البحار/2/32){V براى آگاهى بيشتر ر.ك: 1ـ الميزان، ج 6، ص 238 به بعد ذيل آيه 105 سوره مائده 2ـ الميزان، ج 14، ص 193 به بعد ذيل آيه 14 سوره طه. 3ـ تحرير تمهيد القواعد، آية‏الله جوادى آملى، ص 761 757، انتشارات الزهراء، اين كتاب شرحى از استاد بزرگوار معاصر بر يكى از كتابهاى مهم عرفانى است. 4ـ نشان از بى‏نشان‏ها، مرحوم حسنعلى اصفهانى، ص 166 153.
کد سوال : 2725
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>تربيتي و مشاوره
پرسش : از يك طرف به اجتماعي بودن و مخصوصا صله رحم بسيار سفارش شده و از طرف ديگر خوردن غذايي كه ممكن است از راه حرام به دست آمده باشد ممنوع است ،آيا كسي كه نماز نمي خواند ولي خصوصيات مثبت زيادي دارد و همچنين به علتهاي زيادي معتاد است و از اقوام نزديك است و معمولا به هر نحوي مثلا با دروغ از زير كار فرار مي كند يا كم كار مي گذارد و چون از خانواده دورم و آنها را نيز دوست دارم مخصوصا خواهر و خواهر زاده هايم را و مجبورم به خانه آنها بروم و چند روزي بمانم را بايد ترك كنم چگونه با آنها رفتار كنم؟
پاسخ : در صورتي كه مي توانيد در آنان اثر بگذاريد, معاشرت و رفت و آمد با آنها را به هيچ وجه ترك نكنيد; ولي چنانچه مي بينيد شما هيچ گونه اثري نمي توانيد بر آنها داشته باشيد, معاشرت خود را با آنان به حداقل برسانيد. ولي غذا خوردن با آنها اشكال ندارد. البته تا علم پيدا نكنيد كه آن غذايى كه براى شما مى‏آورند غذائى از مال حرام مى‏باشد براى شما خوردن آن اشكالى ندارد و همين‏طور بقيه تصرفات در اموالى كه علم نداريد حلال است يا حرام است براى شما جايز است، V}(استفتاآت ص121){V. اين حكم شرعى است. اما از نظر ديد علماى اخلاق و عرفان با توجه به بعضى روايات غذاى حرام و مشتبه اگر چه انسان علم به حرمت و مشتبه بودن آن نداشته باشد اثر خودش را بر روى روح انسان مى‏گذارد و باعث كدورت روح و سلب توفيق مى‏شود لذا تا آنجا كه ممكن است اگر انسان بتواند احتياط كند اشكال ندارد. البته تا جايى كه دچار وسواس نشود. البته استغفار و گفتن اذکار مستحب مثل صلوات بر پيامبر اکرم(ص) مي تواند تا حدي جبران کند. علاوه بر آنچه بيان شد توجه به اين نکته ضروري است که صله رحم مستلزم خوردن غذاي حرام نيست مضافا بر اين که هر چه روابط شما با اقوام قوي تر و صميمي تر باشد احتمال تأثيرگذاري شما احتمال امر به معروف و نهي از منکر و بالاخره جلوگيري از فساد بيشتر مي شود حال آن که قطع رابطه باعث مي شود شما نه تنها هيچ کار مثبتي نتوانيد انجام دهيد بلکه روز به روز فاصله شما با اقوام بيشتر شود و از يکديگر دلسرد شويد و حتي به تدريج نسبت به يکديگر بدبيني پيدا کنيد و به جاي صحبت نسبت به يکديگر خصومت، خشم و دشمني با يکديگر پيدا کنيد و هنگام گرفتاري به کمک يکديگر نرويد و اسلام براي جلوگيري از همه اين مسائل امر به صله رحم کرده است و ترک آن را حرام مي داند و از گناه بزرگ تلقي مي کند. فقط در يک صورت رعايت صله رحم واجب نيست و آن جايي است که آنها بخواهند شما را منحرف کنند و ارتباط شما با آنها باعث ضعف ايمان و آلودگي شما شود.
کد سوال : 2726
موضوع : سياسي و انديشه سياسي
پرسش : چرا با برخي قوانين براي استخدام مانند متدين بودن و يا ساير خصوصيات ظاهري به ريا كاري در جامعه كمك مي كنيم؟
پاسخ : اولا، وجود شرايطي نظير دين داري، تعهد و التزام به اسلام و نظام اسلامي، تخصص هاي لازم و ... در کارگزاران و مديراني که مي خواهند در نظام اسلامي و جامعه اي اسلامي، به ايفاي نقش پرداخته و مسؤوليت بخشي از اين نظام و جامعه را بر عهده گيرند، امري کاملا منطقي و مطابق آموزه هاي اسلامي مي باشد، توضيح آن که نظام ما نظامي کاملا ارزشي است که بر پايه خواست و اراده مردم اين جامعه شکل گرفته است و طبيعي است که اگر بخواهد ارزشي بماند و مطابق ارزش هاي مورد نظر مردم عمل نمايد و پاسخگوي خواست مردم باشد حتما بايد مديران و کارگزاراني معتقد و ملتزم به آن مباني ارزشي دانسته باشد. کما اين که عکس اين موضوع را در نظام هاي سکولار و لائيک مشاهده مي نماييم که چگونه با کساني که در بدنه نظام آن کشور به دين اسلام معتقد و ملتزم اند برخورد نموده و با هر دليلي آنان را حذف مي نمايند. ثانيا، در آموزه هاي اسلامي و سيره امامان معصوم(ع) نيز مشاهده مي نماييم که بر انتخاب و گزينش افراد مؤمن و متعهد و متخصص و داراي خصوصيات ظاهري و باطني مناسب با جامعه و نظام اسلامي تأکيد دارند، چنان که امام علي(ع) در عهد نامه خويش به مالک اشتر مي فرمايد: «و توخ منهم اهل التجربه والحياه من اهل البيوتات الصالحه والقدم في الاسلام... ؛ کارگزاران دولتي را از ميان مردم با تجربه و با حياء، از خاندان هاي پاکيزه و با تقوا، که در مسلماني سابقه درخشاني دارند انتخاب کن، زيرا اخلاق آنان گرامي تر، آبرويشان محفوظ و طمع ورزيشان کمتر و آينده نگري آنان بيشتر است» بر اين اساس و با توجه به روايات و آيات بيشماري که وجود دارد تأکيد بر متدين بودن صفات ظاهري و باطني نيک، بايد در انتخاب کارگزاران و کارمنداني که به عنوان يک امين مي خواهند حکومت را که امانتي از سوي خداوند و مردم در دستان آنهاست را اداره نموده و با سلامت پيش ببرند رعايت شود. ثالثا، بر اساس مباني ارزشي نظام اسلامي و با الهام از آموزه هاي اصيل اسلامي، قانون اساسي و قوانين عادي نظام اسلامي، شرايطي را براي گزينش و استخدام مديران و مسؤولان اجرايي و تقنيني کشور در نظر گرفته اند که از جمله آن شرايط پاي بندي آنان به رعايت تعاليم و دستورات ديني در ابعاد فردي و اجتماعي است و طبيعي است هر چه مسؤوليت ها بالاتر باشد وجود چنين شرايطي هم از اهميت بيشتري برخوردار مي باشد و اگر با ديدي کاملا منطقي نيز به اين موضوع نگاه کنيم مشخص مي شود که تأکيد بر اين شرايط کاملا مطابق با مصالح و منافع جامعه اسلامي ما مي باشد، زيرا مسؤول يا کارمندي که درتمامي ابعاد زندگي خود حقيقتا به احکام الهي و رعايت حقوق مردم پاي بند است مي تواند با تمام وجود در راه خدمت به جامعه گام برداشته و دچار مفاسد و کوتاهي در انجام وظايف خود نشود و حال آن که هرگز نمي توان چنين انتظاري را از افراد فاقد اين شرايط داشت. بنابراين تأکيد بر اين شرايط از سوي قانونگذار در واقع از سويي رعايت مصالح و منافع نظام اسلامي و در نظر گرفتن معيارهايي براي حفظ سلامت، تداوم و کارآمدي نظام اسلامي است و از سوي ديگر مي تواند خواست ها و انتظاراتي که مردم از نظام اسلامي مبني بر سپردن امور کشور در بخش هاي مختلف به دست افراد اهل و صالح دارند برآورده مي سازد. رابعا، مسلما نظام اسلامي با وجود و گسترش رياکاري و ظاهرسازي به شدت مخالف است و آن را آفتي براي خود و جامعه اسلامي مي داند اما بايد توجه داشت که اگر متأسفانه عده اي براي استخدام شدن دست به ظاهرسازي مي زنند، نبايد براي اصلاح اين وضع از قوانين منطقي و الهي صرف نظر کرد، بلکه بايد با در نظر گرفتن مکانيزم هاي دقيق در مقاطع گزينشي از ورود اين گونه افراد متقلب و ظاهرنما به عرصه هاي اداري و قانونگذاري کشور جلوگيري نمود. نتيجه آن که در نظر گرفتن معيارهايي در زمينه تعهد و تدين افراد، در قوانين استخدامي مطابق با آموزه هاي شرعي و عقلي مصالح و منافع جامعه و خواست و انتظار مردم از نظام اسلامي است و يکي از بهترين ساز و کارهاي کنترل نظام سياسي از مفاسد و رکود بوده و زمينه هاي پيشرفت و کارآمدي نظام را فراهم مي نمايد. البته بايد براي حصول به اين اهداف وجلوگيري از روي آوردن افراد به رياکاري و ظاهرسازي مکانيزم هاي دقيق بيشتري در مقاطع گزينشي در نظر گرفته شود.
کد سوال : 2727
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>فلسفه احكام
پرسش : دلايل نفي زنا در اسلام چه بوده است؟جوابي كه من به آن رسيده ام 1. مسئله غيرت پدر و برادر و شوهر 2. نامشخص بودن پدر واقعي فرزند 3. محكم ماندن روابط زن و شوهر و تحكيم خانواده اگر فرض كنيم خانواده ي يك فرد او را در اين امور آزاد بگذارند (همان طور كه در بسياري از كشورهاي اروپايي و... رواج دارد )و فرزندي به دنيا نيايد. حال با وجود حكم صيغه موقت در اسلام كه تنها شرط آن رضايت پدر دختر آن هم در موقعيت خاص است چه فرقي بين اين دو مورد وجود خواهد داشت ؟با وجود ازدواج موقت چه اميدي به محكم ماندن روابط زن و شوهر خواهد بود؟تفاوت زن كرايه اي در اروپا با زنان خياباني در ايران چيست؟
پاسخ : نخست بايد اندكى به موضوع زنا بپردازيم تا افق بحث روشن‏تر گردد. در دلايل نفى زنا در اسلام مى‏توان به مواردى اضافه بر آنچه كه شما بيان نموديد چون قطع نسل‏ها، از ميان رفتن عفت و پاكدامنى، نابودی دوستى‏ها و عواطف، متزلزل شدن نهاد اجتماعى خانواده، تأثيرات شديد سوء جنسى بر بهداشت روانى و جسمى، و بروز بيمارى‏هاى لاعلاجى همانند HIV ، كه همگى از آثار زيانبار آميزش‏هاى اشتراكى است، اشاره نمود. ليكن تمام سخن نبايد در اين موضوع خلاصه گردد كه به كدامين دليل شريعت اسلام زنا را ممنوع اعلام كرده است زيرا موضوع حرمت و ممنوعيت زنا تقريباً در تمامى اديان، ملل و اقوام از دير باز ممنوع و مورد نكوهش بوده است. V}(البحر الرائق، ابن نجيم مصرى، ج 5، ص 7؛ المبسوط، سرخسى، ج 24، ص 32.){V به طورى كه برخى از دانشمندان نامى همانند ابوبكر كاشانى ممنوعيت زنا را يك فرايند عقلى دانسته است V}(بدايع الصنايع، ج 7، ص 177.){V گر چه در زمان جاهليت زنا را بر دو قسم آشكار و پنهان تقسيم نموده، و نوع آشكار آن را ممنوع مى‏دانستند بر خلاف زناى پنهانى V}(المجموع، محى الدين نووى، ج 20، ص 4.){V. و حتى سازمان بهداشت جهانى بيمارى‏هاى آميزشى STD يكى از شايعترين بيماريهاى جهان برشمرده كه در بسيارى از كشورها امر دستيابى به سلامتى را دچار وقفه جدى نموده و عوارض اجتماعى و اقتصادى فراوانى در بر داشته است.V}(كنترل بيمارى مبتلا به بيمارى‏هاى آميزشى، سازمان بهداشت جهانى 1991، سرى گزارش‏هاى تكنيكى، شماره 180.){V استيس Stisse در بررسى فلسفه هگل (كه يك فلسفه انسانى نام گرفته) مى‏نويسد: «زناشويى اصلاً پيوندى اخلاقى و به خودى خود غايتى مطلق است زناشويى را نبايد صرفاً تدبيرى براى لذت يا مصلحت فردى و ملاحظاتى ديگر از اين گونه دانست. زناشويى در طبع ذاتى و اصلى خود وحدتى اخلاقى است و ارضاى غريزه جنسى فرع بر آن است.... زناشويى به عنوان يكى از تأسيسات اخلاقى، تجسم كلى است و به پاس اين، بر تمايلات و آرزوها و هوسهاى فردى رجحان دارد».V}(فلسفه هگل، ج 3، فصل سوم، اخلاق اجتماعى، ص 571.){V و حتى گفته مى‏شود در باب ديه و كيفر فعل زنا در دين يهود نيز مقرراتى اين چنين بيان گرديده بود: «اگر شخصى مجرد با يك فرد مؤنث زنا كند بايد پنجاه مثقال نقره بپردازد و با او ازدواج كند. و اگر فردى با دختر قسيس (روحانى) زنا كند بايد به موجب قانون يهودى به كمتر از ديه كيفر شود و دختر آتش زده شود.»V}(كتاب مقدس يهود، بخش 22، ص 28 و 29.){V گذشته از اين كه اقوام و ملل ديگر حتى پادشاهان مصرى و نيز بابليان، آشوريان و پارس قديم و هندى‏ها هم زنا را ممنوع دانسته و مرتكبين آن را كيفر مى‏كرده‏اند.V}(تاريخ تمدن، ويل دورانت، ج 13، ص 491.){V حتى در كشورهاى پيشرفته صنعتى و اروپايى نيز همواره روسپى‏ها (adultress) از اعتبارى اجتماعى برخوردار نيستند و همواره محافل مذهبى و كشيشان يا كليسا مخالفت خود را با چنين اعمالى بيان داشته است. مگر پس از قرن هفدهم ميلادى و پس از دوره رنسانس (renaissance)، كه در عمل كليسا از صحنه اجتماع كنار گذاشته شد. تا اين جا آنچه را آورده‏ايم اشاره‏اى بود گذرا در باب حرمت زنا از گذشته‏هاى بسيار دور تا كنون. و اما با عنايت به موضوع فوق، در پاسخ به اين بخش از پرسش شما - كه تفاوت ميان ازدواج موقت مأذون به اذن پدر، با خانواده‏هاى اروپايى كه فرزندانشان را در امور زناشويى آزاد مى‏گذارند چيست، بايد بگوييم: كه بسيارى از عقود در جوامع بشرى جزو امور اعتبارى اند نه امور حقيقى. چه اين امور اعتبارى از سوى حضرت حق (جل و على) وضع گرديده باشند چه از سوى كارگزاران حكومتى و يا قانونگزاران، همانند حصول طهارت در انجام وضو در شريعت اسلام، زيرا چنين طهارتى (گر چه ثمراتى معنوى و اخروى بر آن مرتكب باشد) چون از سوى شارع مقدس بيان گرديده، معتبر است. و اين امور نيز از آن رو اعتبارى اند كه چنانچه خداوند سبحان اراده مى‏فرموده مى‏توانست همه به لحاظ شكلى و هم به لحاظ ماهوى به گونه‏اى ديگر و با آثارى ديگر آن را تشريع نمايد. بنابر اين عقد نكاح نيز جزوى از اين امور اعتبارى اند. يعنى شارع مقدس مى‏توانست بدون امر به اظهار كلماتى كه دال بر علقه زوجيت ميان زوج و زوجه دارد، زوجيت ميان آن دو را معتبر شمارد. همان گونه كه مى‏توانست با كلماتى ديگر (غير از آنچه كه امروزه در شريعت معمول است) اين علقه زوجيت را معتبر بدارد. به عبارت ديگر مى‏توان گفت كه «زنا» ارتباطى است بين زن و مرد بيگانه بدون اعتبار علقه زوجيت مشروع؛ و متقابلاً «ازدواج» ارتباط زناشويى است با اعتبار علقه زوجيت مشروع. از اين رو تفاوتى ميان زوجين در عقد نكاح به امر شارع مقدس و زوجين در نكاح، با نهى شارع مقدس، وجود ندارد، مگر رعايت نشدن امر اعتبارى اظهار عقد نكاح، در نكاح با نهى شارع مقدس. البته همانطور كه در فلسفه حقوق اسلامى تبيين گرديده است اين قوانين و مقررات اعتبارى صرف نيستند بلكه مبتنى بر يك سرى مصالح و مفاسد واقعى هستند، يعنى به دليل آثار و نتايج مفيد يا زيان بار رفتارها و كارها اين اعتبارات تشريع مى‏گردد و چون در اعتبار مشروع شرايطى ملحوظ نظر شارع مقدس قرار گرفته است (همانند نداشتن شوهر، مراعات كردن عده و جز اينها) پس در زنا آثار سويى بر فرد و جامعه يا خانواده مترتب مى‏گردد كه حكمت بارى تعالى باوضع شرايطى ويژه چنين آثار سويى را (كه در مقدمه بدان اشاره كرده‏ايم) دفع و آن را ممنوع نموده است. بنابراين قطعاً اگر كسى بخواهد به امر شريعت گردن نهد نمى‏تواند هر فرد مؤنثى را با وجود هر شرايطى، به زوجيت برگزيند نتيجتاً آن آسيب‏هاى روحى، جسمى و اجتماعى ياد شده دامنگير آنان نخواهد شد. نكته ديگر اين كه گمان مى‏رود در این پرسش تا حدی خلط شده‏است زيرا (محكم ماندن روابط زن و شوهر) را كه جزو يكى از علل نفى زنا در شريعت اسلام آورده‏ايد فقط در تقابل با ازدواج موقت مفروض دانسته‏ايد در صورتى كه زنا بر دو گونه است: محصنه و غير محصنه. و اين موارد در تقابل و يا حتى در ارتباط با ازدواج موقت نيست. به هر صورت، در باب پاسخ به اين پرسش، كه با وجود ازدواج موقت چه استحكامى در بنيان خانواده برقرار خواهد ماند بايد گفت كه دو نوع پاسخ به اين پرسش متصور است پاسخ نقضى و پاسخ حلى. پاسخ نقضى اين است كه چنانچه بنيان خانواده با ازدواج موقت مستحكم نماند، به طريق اولى با ازدواج دائم ديگر نيز، مستحكم نخواهد ماند. در ازدواج دائم دوم چه پاسخى مى‏دهيم، همان پاسخ را در ازدواج موقت نيز مى‏دهيم. يعنى فى الواقع پاسخ به آن پرسش، عيناً پاسخ به اين پرسش است مگر اين كه مدعى گرديد ازدواج دائم دوم نيز خود زير سؤال است. البته هر کدام در جايگاه خود نيکوست و به تصريح شارع مقدس اصل اوليه نيز ازدواج دائم است. ديگر اين كه چگونه در مجامعى كه قوانين دينى مراعات نمى‏گردد. بنيان خانواده سست نخواهد شد ليكن اگر با شرايطى از سوى شريعت انجام پذيرد نقض استحكام بنيان خانواده مى‏گردد. پاسخ در آنجا، پاسخ در اين جا است. و اما پاسخ حلى اش اين است كه استحكام خانواده، تمام علت نهى و نفى زنا در اسلام نبوده تا بدين جهت بنيان خانواده متزلزل گردد. بلكه زنا مفاسد ديگرى نيز داشته است كه آنها نيز عامل حرمت آن بوده‏اند وانگهى برهانى بر تزلزل بنيان خانواده با وجود ازدواج موقت، وجود ندارد و بر عكس چنانچه چنين ازدواج هايى به گونه‏اى قانونمند در جوامع بشرى انجام پذيرند جلوى بسيارى از فسادهاى اجتماعى (كه با كمال تأسف آثار زيان بارى را تا كنون از خود برجاى گذاشته) خواهد گرفت و هرگز شاهد فحشا و تولد زنازادگان بى شمار و آمار رو به افزايش طلاق نخواهيم بود. البته قبول داريم كه گاهى از اين قانون سوء استفاده مى‏شود و از اين مجرى بنيادهاى خانواده احياناً در معرض آسيب قرار مى‏گيرد كه بايد گفت از هر وسيله خوبى ممكن است سوء استفاده شود ولى راه علاج، نفى آن وسيله نيست بلكه بينش مكانيسمى جهت جلوگيرى از سوءاستفاده است. و اما در پاسخ به پرسش آخرتان در مورد تفاوت زنان كرايه‏اى در اروپا و زنان خيابانى در ايران مى‏توان گفت كه هيچ تفاوتى ميان اين دو وجود ندارد بلكه هر دو غير مشروع، آسيب رسان و در هم شكننده نهادهاى اجتماعى خانواده است مگر اين كه شرايط و مقررات شريعت در آنها مراعات گردد.
کد سوال : 2728
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اجتماعي _ فرهنگي
پرسش : مسلمانان در فرانسه 50 مسجد جامع دارند ولي اينجا اجازه نمي دهند حكومت ،كه ما يك كليساي جديد بسازيم و زنانمان نمي توانند انطور كه مي خواهند (كم پوشش)در جامعه ظاهر شوند.
پاسخ : اقليت هاي ديني غير مسلمان در نظام جمهوري اسلامي از امتيازات بسياري بر خوردارند: T}الف - امتيازات : {T نظام جمهوري اسلامي ايران، با الهام از آموزه ها و تعاليم حيات بخش اسلام اهميت و جايگاه ويژه اي در احترام و رعايت حقوق اقليت هاي مذهبي قائل بوده و اين مهم با مراجعه به اصول قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران و ساير قوانين عادي و عملکردها و اقدامات نظام اسلامي بعد از پيروزي انقلاب، در قبال اين دسته از هموطنانمان به خوبي قابل اثبات است: 1. براساس اصل سيزدهم قانون اساسي اقليت هاي ديني (زرتشتي، کليمي و مسيحي) به رسميت شناخته شده اند که در حدود قانون در انجام مراسم ديني خود آزادند ودر احوال شخصيه و تعليمات ديني بر طبق آيين خود عمل مي کنند. «قولوا آمنا بالله و ما انزل الينا و... و ما اوتي موسي و عيسي و ما اوتي النبيون من ربهم لانفرق بين احد منهم و نحن له مسلمون»V} (بقره، آيه 136).{V 2. اقليت هاي ديني در برگزاري مراسم و مناسک مذهبي خود آزاد بوده و نظام اسلامي چنين حقي را کاملا براي آنان محترم مي شمارد و آنان مي توانند به صورت کاملا آزاد در معابد رسمي خود (کليسا، کنيسه و...) به انجام مراسم ديني خود بپردازند. 3. در احوال شخصيه و تعليمات ديني بر طبق آيين خود عمل مي کنند. 4. براساس اصل 26 حق تشکل دارند: «... انجمن هاي ... اقليت هاي ديني شناخته شده آزادند، مشروط به اين که اصول استقلال، آزادي، وحدت ملي، موازين اسلامي و اساسي جمهوري اسلامي را نقض نکند...» به موجب ماده 4 قانون فعاليت احزاب مصوب 7/6/1360 «انجمن اقليت هاي ديني موضوع اصل 13 قانون اساسي تشکيلاتي است که مرکب از اعضاي داوطلب همان اقليت ديني که هدف آن حل مشکلات و بررسي مسائل ديني، فرهنگي، اجتماعي و رفاهي ويژه آن اقليت باشد. 5. حق نمايندگي مجلس شوراي اسلامي بر اساس اصل 64 قانون اساسي و شرکت در تمام انتخابات اعم از شوراها، رياست جمهوري، همه پرسي، خبرگان رهبري و... 6. براساس اصل تساوي عموم در مقابل قانون (اصل 3 و 14) و تساوي و برخورداري همه افراد ملت از حقوق مساوي در تمام زمينه ها (اصول 19 و 20) آنان در زمره افراد ملت از اين حقوق برخوردار خواهند بود V} (حقوق اساسي جمهوري اسلامي ايران، سيد محمد هاشمي، ج 1، ص 186، سال 1378).{V 7. در پيرو اين اصول و با الهام از ارزش ها و تعاليم اسلامي بهترين حسن سلوک و حسن رفتار و همزيستي مسالمت آميز را با پيروان اقليت هاي ديني داشته است و اين واقعيتي است که اکثريت اين هموطنان که به طور منصفانه واقعيات را در نظر مي گيرند و گروه هاي بازديد کننده از ايران، بدان اذعان دارند، به عنوان نمونه در زماني که ايالات متحده آمريکا، اتهام نقض حقوق يهوديان و نحوه غيرقانوني محاکمه آنها را بر ايران وارد مي نمود، خاخام هاي يهودي وابسته به گروه «نتورياکارتا» که در آمريکا مستقر هستند، پس از بازديد دو هفته اي خود از ايران در بازگشت به نيويورک در يک کنفرانس خبري از مقامات ايران به خاطر ميهمان نوازي از جامعه يهوديان ايران تشکر و تأکيد کردند که در ديدار با اقشار مختلف، جامعه يهوديان آمريکا از نزديک شاهد بوده اند که يهوديان ايران نسبت به يهوديان ساير کشورها از وضع بهتري برخوردار هستند و جو سازي رسانه هاي درباره وضع يهوديان ايران، بي مورد و سياسي مي باشد V}(چالش هاي ايران و آمريکا، حميد عبادي، مرکز اسناد انقلاب اسلامي، 1381، ص 188). {V و اين در حالي است که ساير مسلمانان جهان که در کشورهاي مسيحي نشين و... زندگي مي کنند نه تنها از حقوق اجتماعي يکسان با ساير شهروندان آن کشورها برخوردار نبوده، هيچ حق نماينده داشتن در مجالس قانونگذاري و... را ندارند، بلکه معمولا مورد خشونت و آزار واقع شده و حتي از انجام تعاليم مذهبي خويش نيز ممنوع مي باشند، مانند قضيه حجاب در فرانسه و يا اعمال خشونت شديد نسبت به مسلمانان در آمريکا و... . 8. در مورد مسيحيان و کليساهاي انان نيز بايد گفت اگر بخواهيد آمار کليساهاي ايران را نسبت به مساجد مسلمانان در فرانسه تصديق مي نماييد که مسيحيان ايران علي رغم تعداد بسيار اندکي که دارند در مقابل مسلمانان فرانسه که جمعيت عظيمي را تشکيل مي دهند از اماکن مذهبي بسيار بيشتري برخوردارند، و حتي به مراتب بيشتر از عدد 50 و بالاتر از آن مي شود. T}ب - محدوديت ها:{T وجود برخي محدوديت هاي ظاهري براي اقليت هاي ديني غير مسلمان ناشي از دلايل منطقي و ديني مي باشد زيرا: اولا، بايد توجه به رسميت دين اسلام و مذهب شيعه براساس خواست و اراده اکثريت قاطع کشور، طبعا اقليت هاي ديني کشور، در امور سياسي و اجتماعي خود ناگزير به تبعيت از اين رسميت و انصراف از قسمتي از آيين خويش مي باشند V} (سيد محمد هاشمي، همان، ص 174).{V و اين امري کاملا منطقي است و نمي شود انتظاري غير از اين داشت. ثانيا، همان گونه که مي دانيم سکونت اقليت هاي ديني غير مسلمان در دارالاسلام و کشورهاي اسلامي، تابع عقد قرارداد ذمه مي باشد که براساس آن اقليت هاي ديني غير مسلمان در چارچوب رعايت شرايط و مقررات خاصي که البته در مقابل آن تعهدات و امتيازات بيشماري براي آنان از طرف دولت اسلامي وجود دارد مي توانند در کشورهاي مسلمان زندگي مسالمت آميز و دوستانه اي داشته و از حسن همجواري و معاشرت با مسلمانان برخوردار باشند V} (ر.ک: فقه سياسي، حقوق تعهدات بين الملل و ديپلماسي در اسلام، عميد زنجاني، نشر سمت، 1379، ص 88 به بعد).{V بررسي تاريخي وضعيت اقليت هاي ديني که در کشورهاي اسلامي زندگي مي کرده اند، بيانگر کمال آسايش، امنيت و رضايت آنان از حکومت هاي اسلامي است تا جايي که عده زيادي از اين اقليت ها به رغم آزادي ها و زندگي قابل قبول که داشتند و هيچ گونه اجباري براي آنان نبود، به مرور زمان مسلمان شدند از اين رو در تاريخ اسلام به کمتر موردي برمي خوريم که اقليت هاي ديني براي احقاق حقوق و آزادي هاي خود دسته به مبارزه و قيام و درگيري هاي منظم زده باشند. ثالثا، معابد و اماکن مقدسه اهل کتاب مورد احترام مسلمين است و قرآن مجيد يکي از زمينه هاي جهاد عليه اشرار را حفظ همه اماکني مي داند که پيروان اديان توحيدي به عبادت مي پردازند و نام مبارک خداوند را بر زبان مي آورند: «... ولو لا دفع الله الناس بعضهم ببعض لهدمت صوامع و بيع و صلوات و مساجد يذکر فيها اسم الله» V}(حج، آيه 40). {V بر اين اساس حفظ امنيت و مصونيت همه جانبه معابد و اموال و موقوفات آنان از مسؤوليت ها و وظايف مسلمين است. اما مسائلي نظير ايجاد معابد نوبنياد منوط به نوع سرزمين و توافقي است که در متن قرارداد ذمه منظور شده است. توضيح آن که: فقها سرزمين هايي را که در قلمرو حکومت اسلامي است به سه دسته تقسيم کرده اند: 1. سرزمين ها و شهرهايي که مسلمانان مستقيما آن را آباد کرده اند هرگاه اقليت ها در اين گونه سرزمين ها و شهرها اقامت گزينند، نمي توانند کليسا و دير و کنشت و معبدي ايجاد نمايند زيرا اين آبادي ها متعلق به مسلمين است و اقليت ها حقي نسبت بدان ندارند و مسلمانان نيز نمي توانند به آنها چنين حقي را بدهند چنانکه مرحوم علامه حلي مي گويد: «هرگاه با مسلمين در اين باره مصالحه و قراردادي امضا گردد، بي اعتبار خواهد بود» V})تذکره الفقهاء، ج 1، ص 446). {V و مرحوم شيخ طوسي در المبسوط با صراحت بيشتري چنين مي گويد: «پيشواي مسلمين نمي تواند اجازه دهد تا اهل ذمه در سرزمين هاي مزبور به ايجاد کنشت يا کليسا يا ديري يا مرکزي براي عباداتشان اقدام نمايند و هرگاه چنين معاهده اي صورت بگيرد، قرارداد باطل خواهد بود» و اين حکم در مورد سرزمين هايي که اهالي آن اسلام بياورند نيز صادق است V}(همان). {V 2. بلاد و سرزمين هايي که اهالي آن در جنگ با مسلمين شرکت نموده و پس از پيروزي مسلمين با اجبار (عنوه) به تصرف و اشغال مجاهدان مسلمان درآمده باشد. از آنجا که بر طبق قانون جهاد، اين گونه سرزمين ها متعلق به عموم مسلمين است، گروه هاي سه گانه مذهبي نمي توانند در اين سرزمين ها کليسا يا معبد ديگري را بنا نهند ولي کليسا و معابدي که به هنگام تصرف اين شهرها و آبادي ها به جاي مانده به مقتضاي قرارداد ذمه همچنان به حال خود باقي مانده، از امنيت و مصونيت کامل برخوردار خواهد بود. 3. هرگاه پيش از درگيري، مردم کشور يا شهر يا ساکنان سرزميني با مسلمين قرارداد صلح امضا کنند و بر طبق قرارداد مزبور اراضي به اهالي آن واگذار شود، به طوري که متعهدان تنها به پرداخت ماليات مؤظف شوند در اين صورت اهالي و سکنه اين سرزمين ها نه تنها حق ابقاي عبادتگاه هاي موجود را خواهند داشت بلکه مي توانند آزادانه اقدام به احداث کليساها ومعابد جديد نيز بنمايند. در هر صورت درباره حق تجديد و احداث معابد و کليسا در شهرها و سرزمين هاي اسلامي بايد علاوه بر نوع سرزمين، شرايط و مواد صريح قرارداد صلح و عقد ذمه را در نظر گرفت و در صورتي که توافقي در اين زمينه بين پيشواي صلاحيت دار مسلمين و متحدان متعهد انجام بگيرد، مانعي در احداث معابد جديد از طرف گروه هاي سه گانه متعهد نخواهد بود. ممکن است طرفين معاهده بر منع اقدام مزبور توافق نمايند، در اين صورت هرگونه اقدامي در اين زمينه محکوم خواهد بود V} (مسلمان، به نقل از عميد زنجاني، پيشين، ص 160).{V رابعا، با توجه به مطالب گفته شده، پاسخ آخرين قسمت سؤال درباره پوشش زنان اهل کتاب در مجامع عمومي مسلمانان مشخص مي شود که از يک سو در سرزمين اسلامي زندگي مي کنند واز کليه امکانات، حقوق مادي و معنوي، امنيت و... برخوردارند از اين رو موظفند که مانند همگان به قوانين آن احترام بگذارند و از سوي ديگر هيچ محدوديتي در حريم خصوصي آنان وجود ندارد که هرگونه مي خواهند براساس آيين و کيش خود عمل نمايند، اما انتقال اين گونه مسائل به حوزه اجتماعي جامعه اسلامي در واقع توطئه و توهين به مقدسات و ارزش هاي اسلامي بوده که براساس قرارداد ذمه متعهد به پرهيز از آن مي باشند. آخرين نکته اين که بي حجابي حتي در آيين حضرت مسيح(ع)، نوعي انحراف است که مسيحيت واقعي آن را بر نمي تابد و حتي سنگين تر از اسلام مي باشد و از اين رو در اين زمينه هيچ فرقي بين زنان مسلمان و زنان اهل کتاب نيست، بنابراين رعايت پوشش در اسلام به هيچ وجه مذهب ستيزي نيست اما ممنوعيت حجاب در فرانسه مذهب ستيزي مي باشد.
کد سوال : 2729
موضوع : سياسي و انديشه سياسي
پرسش : چرا مرگ بر آمريكا مي گوييد مشكل از داخل است فرهنگ سازي نكرده ايد , والا آمريكا هيچ كاري نمي توانست با شما داشته باشد ضعف از شما و داخلي است؟
پاسخ : شعار مرگ بر آمريکا به هيچ وجه به معناي توجيه مشکلات داخلي جامعه و انداختن تمام تقصيرات به گردن آمريکا نيست، بلکه اين شعار؛ اولا، در مقابل عملکردهاي خصمانه آن کشور در قبال ملت مسلمان ايران از زمان قبل از انقلاب (نظير راه اندازي کودتاي 28 مرداد 1332 و حمايت از رژيم مستبد پهلوي و چپاول منابع اقتصادي، فرهنگي و انساني کشورمان) و بعد از پيروزي انقلاب اسلامي و تهيه و تدارک انواع توطئه ها به منظور به شکست کشاندن اين نهضت عظيم اسلامي (از قبيل؛ کودتاي نوژه، راه اندازي و مداخله در جنگ تحميلي، بلوکه نمودن دارايي هاي ايران، تحريم هاي متنوع اقتصادي، سياسي، تکنولوژيکي و کارشکني وا خلال در روند سازندگي کشور و اقدام اخير آن تلاش براي متوقف نمودن پيشرفت هاي صلح آميز هسته اي ايران و تروريسم خواندن ايران و...) مي باشد. ثانيا، چنان که مقام معظم رهبري در پاسخ به اين سؤال مي فرمايند: «ما همه مشکلات را به گردن آمريکا نمي اندازيم، مشکلات ما از خودمان است، منتها دشمن از اين مشکلات مي خواهد حداکثر استفاده را کند، پدر کشور و ملت را در بياورد، اين را هم نگوييم؟! ما نمي گوييم اگر تورم هست، تقصير آمريکا است، نه ، اگر تورم هست، اگر کاهش قدرت خريد هست، اگر کمبود اشتغال هست، چه کسي گفته تقصير آمريکاست؟ ما گردن آمريکا نمي اندازيم، اين تقصير خود ماست، تقصير مسؤولان است، اما اگر اسم آمريکا را مي آوريم، اگر حرف آمريکا را مي زنيم، مي خواهيم بگوييم که گرگي کمين گرفته، پشت خم کرده که به شما حمله کند، از اين غافل نباشيد. به مسؤولان مي گوييم ضعف ها را برطرف کنيد، به شما مي گوييم که متوجه اين دشمن باشيد تا به شما حمله نکند...» V} (ديدار با دانشگاهيان شهيد بهشتي، 22/2/1382).{V ثالثا، شعار مرگ بر آمريکا و اعلام تنفر از کفار و مستکبران، داراي مباني عقيدتي و ديني بوده و در فرهنگ و ادبيات اسلامى موارد متعددى يافت مى‏شود كه خداوند و بزرگان دين مشركان، ظالمان و مستكبران و... را لعن و نفرين كرده‏اندو بر آنها مرگ فرستاده‏اند از جمله اين آيات: A}ان الذين يؤذون‏اللّه‏ و رسوله لعنهم‏الله فى الدنيا و الاخرة{A، V}(احزاب، آيه 57){V. A}قتل اصحاب الاخدودM}{A؛ مرگ بر شكنجه‏گران صاحب گودال آتش{M، V}(بروج، آيه 4){V. A}قتل الانسان ما اكفرهM}{A؛ مرگ بر انسان چه قدر كافر و ناسپاس است{M، V}(عبس، آيه 17){V. همچنين يكى از وظايف و واجبات «تبرى» و بيزارى از دشمنان اسلام مى‏باشد كه اين بيزارى در زبان و عمل ظهورمى‏يابد. بنابراين صحت اصل شعار مرگ و برائت از دشمنان الهى روشن شد. اما در تشخيص اين كه آيا آمريكا مشمول اين شعار مى‏باشد يا نه؟ با در نظر گرفتن ابعاد توطئه و جنايت آمريكا عليه مردم ايران و ساير ملل مظلوم جهان وخصومت و دشمن آشكار آن با دين اسلام، شكى باقى نمى‏ماند كه آمريكا مصداق مسلم شرك، كفر، عصيان و استكباردر زمين مى‏باشد و مسلمانان تنها موظف به بيان اين انزجار مى‏باشد، بلكه وظيفه دارند در عمل نيز با آن مبارزه نمايندتا هرگونه سيطره و سلطه اين استكبار بر مسلمانان، برداشته شود. قرآن كريم مى‏فرمايد: «و لن يجعل الله للكافرين على المؤمنين سبيلاً» و اعلام شعار مرگ بر آمريكا به معناىنپذيرفتن و زيربار سلطه نامشروع آمريكايى تماميت طلب نرفتن و به معناى برائت از آن مى‏باشد، همانگونه كه خداوندو رسولش نيز از مشركين برائت مى‏جويند. A}ان الله برى‏ء من المشركين و رسوله{A، V}(توبه، آيه 3){V. بنابراين ما به هيچ وجه مشکلات داخلي که ناشي از سوء مديريت ها و ضعف هاي خودمان است را به گردن آمريکا نمي اندازيم اما براي حفظ عزت و استقلال سياسي، اقتصادي و فرهنگي خود و حفظ منافع و مصالح جامعه و انقلاب اسلامي، تا زمانىكه آمريكا دست از اين خوى سلطه‏طلبى و فساد در زمين برنداشته و مسؤولين نظام مقدس اسلامى هم به مصلحت جامعه مى‏بينند، اين شعار ادامه خواهد داشت.
کد سوال : 2730
موضوع : كلام و دين پژوهي
پرسش : آيا فرشتگان الهي مذكر هستند يا مونث؟
پاسخ : مذکر و مؤنث بودن در حوزه ماديات و جسماني بودن موجودات مطرح است و بنا بر روايات از آنجا که ملائکه موجودات مجرد مي باشند و به هيچ وجه جسماني نيستند، مذکر و مؤنث بودن مطرح نمي باشد V} (الميزان، ج17، ص 9 و 10).{V براساس آيات قرآني، ملائکه موجوداتي هستند که نسبت به خدا عصيان نمي کنند. از عبادت خسته و سير نمي شوند و پيوسته خدا را تسبيح و تقديس مي نمايند نيز مأموران خداوند هستند همه ملائکه در يک سطح نيستند و برخي رتبه هاي والاتري دارند افعالي هم که در قرآن به آنان نسبت داده مي شود، افعال گوناگوني است که حاکي از انواع مختلف فرشتگان بوده و يا مربوط به مراتب مختلف وجود آنهاست V}(در اين خصوص نگا: معارف قرآن، صص 283 - 295). {V امام صادق(ع) در روايتي مي فرمايد: حقيقت آن است که ملائکه نمي خواند و نمي آشامند و ازدواج نمي کنند، بلکه آنان به نسيم عرش زندگي مي کنند V}(ميزان الحکمه، ج 9، ح 18711). {V گفتني اين که، ملائکه که موجودات جسماني نيستند گاه به صورت هيأت بشري براي انبياء و اولياء تمثل مي يابند نه آن که آنان جسماني و در قالب شکل مادي مي باشند. به بيان ديگر، ملائکه در ظرف مشاهده و ادراک انبياء و اوصياء به صورت جسماني ظهور و بروز مي کند ولي در واقع آنان هيئت و شاکله جسماني و انساني ندارند V} (الميزان، همانجا).{V